Mostafa Khorramdel, Surah 70: The Ascending Stairways (Al-Ma'aarij)

Surahs

[1] خواستاری (از روی تمسخر) درخواست عذابی کرد که به وقوع می‌پیوندد. [[«سَأَلَ»: درخواست کرد. تقاضا کرد. «سَآئِلٌ»: خواستار. تقاضا کننده. تنوین آن برای تحقیر است. «عَذَابٍ وَاقِعٍ»: عذاب رخ دهنده. مراد عذاب استیصال دنیوی و یا عذاب دردناک و سرمدی اخروی است. یعنی فرد حقیری از مستکبران گفت: اگر راست می‌گوئی که بلا و مصیبت دنیوی، و یا عذاب شدید اخروی حق است، هم اینک از خدا بخواه که ما را بدان گرفتار کند (نگا: انفال / 32، ص / 16). معنی دیگر آیه: پرسنده‌ای درباره عذاب محقّق الوقوع اخروی پرسش کرد که: کی می‌آید؟ مرادش این بود که هرگز نمی‌آید.]]

[2] (این عذاب) گریبانگیر کافران می‌گردد، و هیچ کس نمی‌تواند آن را از ایشان باز دارد. [[«لِلْکَافِرِینَ»: واژه (لِ) می‌تواند به معنی (عَلی) باشد.]]

[3] از ناحیه‌ی خدائی به وقوع می‌پیوندد که صاحب درجات و مقامات عالی است. [[«ذِی‌الْمَعَارِجِ»: دارای درجات والا و مقامات بالا (نگا: روح المعانی، فی ظِلال‌القرآن). در معنی، برابر با (رَفِیعُ‌الدَّرَجاتِ) است (نگا: غافر / 15). «الْمَعَارِجِ»: جمع مَِعْرَج، محلّ صُعود. جای بالا رفتن (نگا: زخرف / 33). مراتب و منازل و درجات عظمت و رفعت و قدرت.]]

[4] فرشتگان و جبرئیل به سوی او (پر می‌کشند و) بالا می‌روند در مدّتی که پنجاه هزار سال (معمولی برای انسانها) طول می‌کشد. [[«تَعْرُجُ»: بالا می‌رود. صعود می‌کند. «الرُّوحُ»: جبرئیل. ذکر آن به خاطر اهمّیّت ویژه جبرئیل در میان سائر فرشتگان است. اصلاً جبرئیل نماد بزرگی بوده و جنبه سردستگی فرشتگان را دارد. «یَوْمٍ»: مراد مدّت و زمان است. برخی آن را روز قیامت دانسته‌اند. «خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»: پنجاه هزار سالِ اینجا، و یا هزار سالِ سوره سجده، آیه 5، برای تکثیر است. روی هم رفته بیانگر این واقعیّت است که برابر الفبای انسانها، صدرنشینی خدا، آن اندازه بالا است که اگر انسانها بخواهند با وسائل معمولی و ساختار علمی خود به سوی او رهسپار شوند، هزار سال و چه بسا پنجاه هزار سال و بیشتر و کمتر طول بکشد. خلاصه خدا بر تخت سلطنت کائنات است و رفیع‌الدرجات است، و این ما را بس.]]

[5] صبر جمیل داشته باش (و جزع و فزع و یأس و نومیدی به خود راه مده). [[«صَبْراً جَمِیلاً»: شکیبائی زیبا و قابل توجّه (نگا: یوسف / 18 و 83).]]

[6] آنان آن روز را بعید و دور می‌دانند. [[«یَرَوْنَهُ»: آن را می‌بینند. دیدن، به معنی دانستن، یا انگاشتن است.]]

[7] و ما آن را ممکن و نزدیک می‌دانیم. [[«نَرَاهُ»: آن را می‌بینیم. دیدن، در اینجا به معنی دانستن است و بس.]]

[8] روزی، آسمان، همسان فلز گداخته‌ای می‌شود. [[«الْمُهْلِ»: (نگا: کهف / 29، دخان / 45).]]

[9] و کوهها همسان پشم رنگین می‌گردد. [[«الْعِهْنِ»: پشم رنگین.]]

[10] هیچ دوست صمیمی و خویشاوند نزدیکی، سراغ دوست صمیمی و خویشاوند نزدیکی را نمی‌گیرد و از او نمی‌پرسد! [[«حَمِیمٌ»: دوست صمیمی و گرم. خویشاوند نزدیک و گرم (نگا: المصحف‌المیسّر).]]

[11] (دوستان صمیمی و خویشاوندان نزدیک) به همدیگر نشان داده می‌شوند و معرّفی می‌گردند (امّا هر کس گرفتار کار خویشتن است، و هول و هراس بیش از آن است که کسی بتواند به دیگری بیندیشد. وضع چنان است که) شخص گناهکار آرزو می‌کند کاش می‌شد برای رهائی خود از عذاب آن روز، پسران خود را فدا سازد. [[«یَفْتَدِی»: فدا سازد و خویشتن را باز رهاند. از ماده (فداء) به معنی حِفْظ کردن خود از مصائب و مشکلات، به وسیله پرداخت چیزی.]]

[12] همچنین همسر و برادرش را. [[«صَاحِبَة»: همسر. زن.]]

[13] همچنین فامیل و قبیله و عشیره‌ای که او را در پناه خود می‌گرفتند. [[«فَصِیلَة»: قوم و قبیله. خانواده و فامیل. خویشاوندان نزدیک. «تُؤْوِیهِ»: او را در پناه خود می‌گیرد. او را منزل و مأوی می‌دهد.]]

[14] و حتّی تمام کسانی را که در روی زمین هستند (همگی را فدا کند) تا این که مایه‌ی نجاتش شود. [[«یُنجِیهِ»: او را رستگار کند و مایه نجاتش شود. فاعل این فعل ضمیر مستتر است و به فداء بر می‌گردد.]]

[15] هرگز! (این تمنّاها و آرزوها بر آورده نمی‌گردد، و هیچ فدیه و فدائی پذیرفته نمی‌شود). این، آتش سوزان و سراپا شعله (ی دوزخ) است. [[«إِنَّهَا)»: ضمیر (هَا) به (نَار) بر می‌گردد که عذاب بیانگر آن است. «لَظی»: زبانه صِرف و شعله خالص. نامی از نامهای دوزخ.]]

[16] پوست بدن را می‌کند و با خود می‌برد. [[«نَزَّاعَةً»: سخت جدا کننده. به چابکی کننده و بَرنده. «الشَّوی»: پوست بدن. اعضاء و اندامهائی همچون دست و پا و گوش و بینی که به منزله شاخ و برگ درخت بدن هستند، چرا که آتش سوزان و شعله‌ور وقتی که به چیزی می‌رسد، اوّل اطراف و جوانب و شاخ و برگ آن را می‌سوزاند و جدا می‌کند. بعضی هم این واژه را جمع شَواء یا شَواة دانسته‌اند. که پوست سر است.]]

[17] به سوی خود می‌خواند (و نام می‌برد) کسی را که پشت (به فرمان خدا) کرده است و (از اطاعت او) روی‌گردان بوده است. [[«تَدْعُو»: صدا می‌زند. نام می‌برد. در رسم‌الخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد.]]

[18] و دارائی را جمع آورده است و در خزینه‌ها نگاهداری کرده است (و در خیرات و حسنات آن را مصرف ننموده است). [[«أَوْعی»: در گنجینه‌ها نگاه داشته است. یعنی ثروت را فقط انباشته و نگاه داشته و در راه خدا مصرف نکرده است.]]

[19] آدمی کم‌طاقت و ناشکیبا، آفریده شده است. [[«هَلُوعاً»: کم طاقت. ناشکیبا. آیه‌های 20 و 21 تفسیر و تبیین (هَلُوع) است.]]

[20] هنگامی که بدی بدو رو می‌کند، سخت بی‌تاب و بیقرار می‌گردد. [[«جَزُوعاً»: بسیار بی‌تاب و بیقرار. کسی که بسیار داد و فریاد و جزع و فزع به راه می‌اندازد. حال است.]]

[21] و زمانی که خوبی بدو رو می‌کند، سخت (از حسنات و خیرات دست باز می‌دارد و) دریغ می‌ورزد. [[«مَنُوعاً»: بسیار دریغ کننده. بسیار دست باز دارنده.]]

[22] مگر نمازگزاران.

[23] نمازگزارانی که همیشه نماز خود را به موقع می‌خوانند و بر آن مداومت و مواظبت دارند. [[«دَآئِمُونَ»: جمع دائم، همیشه ماندگار. مراد این نیست که نمازگزار همیشه در حال نماز باشد، بلکه منظور این است که در اوقات معیّن خود نماز را انجام دهد، و همیشه چنین بوده و دائماً مواظب و متوجّه باشد که نماز او فوت نشود.]]

[24] همان کسانی که در دارائی ایشان سهم مشخّصی است. [[«حَقٌّ مَّعْلُومٌ»: مراد سهمی است غیر از زکات که صدقه و بذل و بخشش می‌کند (نگا: قاسمی).]]

[25] برای دادن به گدا و بی‌چیز. [[«الْمَحْرُوم»: بی‌بهره از دارائی. بی‌چیز. مراد نیازمندی است که گدائی نمی‌کند و دست نیاز به سوی کسی دراز نمی‌نماید. کسی که درآمدش کفاف زندگیش را نمی‌کند.]]

[26] آن کسانی که به روز جزا و سزا ایمان دارند. [[«یَوْمِ الدِّینِ»: (نگا: فاتحه / 4). روز قیامت.]]

[27] کسانی که از عذاب پروردگارشان بیمناک و ترسانند. [[«مُشْفِقُونَ»: جمع مُشْفِق، هراسان و ترسان (نگا: کهف / 49، انبیاء / 28 و 49، مؤمنون / 57).]]

[28] آخر، عذاب پروردگارشان امان نمی‌دهد (کسی را که در آن بیفتد). [[«غَیْرُ مَأْمُونٍ»: بی‌امان. معنی دیگر آیه: آخر از عذاب پروردگارشان ایمن نتوان بود.]]

[29] و آن کسانی که عورت خود را محافظت می‌دارند. [[«الَّذِینَ ... حَافِظُونَ»: (نگا: مؤمنون / 5، نور / 30، احزاب / 35).]]

[30] مگر از زنان و کنیزان خود، که در این صورت لومه و سرزنشی بر ایشان نیست. [[«إِلاّ عَلی ... غَیْرُ مَلُومِینَ»: (نگا: مؤمنون / 5 و 6).]]

[31] آنان که فراتر از این را بطلبند، متعدّی و متجاوز بشمارند (و از حلال به حرام گرائیده‌اند). [[«الْعَادُونَ»: تجاوز پیشگان. (نگا: مؤمنون / 7).]]

[32] و کسانی که امانتدار بوده و نگاهدارنده‌ی عهد و پیمان خود هستند. [[«وَ الَّذِینَ ... رَاعُونَ»: (نگا: مؤمنون / 8).]]

[33] و کسانی که گواهیهائی را که باید بدهند، چنان که باید اداء می‌کنند (و شهادت لازم را پنهان و کتمان نمی‌کنند). [[«شَهَادَات»: گواهیها. «قَآئِمُونَ»: چنان که باید اداء کنندگان. یعنی گواهی دهندگانی که گواهی را دادگرانه و بدون گرایش به این و آن اداء می‌کنند، و شهادت را قائم بر ارکان و اصول خود به جای می‌آورند (نگا: بقره / 140 و 283، مائده / 106 و 108).]]

[34] و کسانی که مواظب و مراقب (اوقات و ارکان) نمازهای خود می‌باشند. [[«عَلی صَلاتِهِمْ یُحَافِظُونَ»: در آیه 23 اشاره به تداوم نماز، و در این آیه سخن از حفظ اوقات و آداب و شرائط و ارکان آن است. به هرحال ذکر مجدّد نماز به خاطر اهمّیّتی است که دارد.]]

[35] آنان (که دارای چنین صفاتی باشند) در باغهای بهشت مورد احترام و اکرام هستند. [[«مُکْرَمُونَ»: اشخاص مورد احترام و اکرام. کسانی که گرامی و عزیزند.]]

[36] کافران را چه شده است که به سوی تو شتابان می‌آیند (و گردن می‌کشند و به سخنان تو گوش فرا می‌دهند؟). [[«مَا لِلَّذِینَ کَفَرُوا؟»: کافران را چه خبر است؟ بی‌دینان را چه می‌شود؟ در رسم‌الخطّ قرآنی (مالِ الَّذینَ کَفَرُوا) نوشته شده است. «مُهْطِعِینَ»: جمع مُهْطِع، در شتاب، شتابنده (نگا: ابراهیم / 43، قمر / 8). کافران با عجله به خدمت پیغمبر می‌آمدند تا کلام او را بشنوند و کسب خبر کنند، و آن را وسیله استهزاء و مایه تمسخر کنند (نگا: المصحف‌المیسّر).]]

[37] دسته دسته، در راست و چپ (تو حلقه می‌زنند و) قرار می‌گیرند. [[«عِزِینَ»: گروه گروه. دسته‌های پراکنده. مفرد آن (عِزَة) از ماده (عزو) (نگا: مجمع البیان الحدیث). حال است.]]

[38] آیا هر یک از ایشان امیدوارند که به بهشت پر نعمت وارد شوند (چرا که خویشتن را در پیشگاه خدا بالاتر و گرامی‌تر از مؤمنان می‌دانند؟). [[«أَیَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ»: کافران و مشرکان خودخواه و خودپرست، دارا و مرفه بودن خود را نشانه عزّت و احترام در پیشگاه خدا می‌دانستند، و قدرت مادی دنیوی را دلیل بر بلندی مقام و محبوبیت اخروی خود می‌گرفتند (نگا: روح المعانی، روح البیان).]]

[39] هرگز! (این همه غرور بیجا چیست؟). ما ایشان را از چیزی که خودشان می‌دانند (از قطره‌ی آب گندیده و بدبوئی، منی نام) آفریده‌ایم. [[«کَلاّ!»: نه چنین است که می‌پندارند! «مِمَّا»: از چیزی که مراد منی و نطفه است.]]

[40] سوگند به پروردگار خاورها و باخترها که توانائیم! [[«الْمَشَارِقِ و الْمَغَارِبِ»: (نگا: رحمن / 17، صافّات / 5).]]

[41] توانائیم بر این که جای ایشان را به کسانی بدهیم که از آنان بهترند، و ما هیچ وقت مغلوب و شکست خورده نخواهیم بود. [[«أَن نُّبَدِّلَ»: (نگا: محمّد / 38). «بِمَسْبُوقِینَ»: (نگا: واقعه / 60).]]

[42] آنان را به حال خود واگذار تا به باطل خود فرو روند و به بازیچه بنشینند، تا زمانی که به روزی می‌رسند که بدیشان وعده داده شده است، (آن وقت می‌دانند که چه کار کرده‌اند). [[«فَذَرْهُمْ ... یُوعَدُونَ»: (نگا: زخرف / 83).]]

[43] آن روزی که از گورها شتابان بیرون می‌شوند، گوئی که به سوی بتهایشان می‌دوند! [[«الأجْدَاثِ»: جمع جَدَث، گورها. (نگا: یس / 51، قمر / 7). «سِرَاعاً»: جمع سَرِیع، شتابان. «نُصُبٍ»: بتها (نگا: مائده / 3 و 90). نشانه راه. علائم راهنمائی. در این صورت معنی آیه چنین می‌شود: آن روزی که از گورها شتابان بیرون می‌آیند، گوئی (سرگشتگانی هستند که راه را گم کرده‌اند و هم اینک چشمانشان به علائم و نشانه‌های راه افتاده است و) ��ه سوی علائم و نشانه‌های راه می‌دوند. «یُوفِضُونَ»: شتاب می‌گیرند. سرعت می‌گیرند. می‌دوند.]]

[44] در حالی که چشمانشان (از هول و هراس) به زیر افتاده است، و خواری و پستی ایشان را فرو گرفته است. (بدیشان گفته می‌شود:) این همان روزی است که به شما وعده داده می‌شد. [[«خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ»: (نگا: قلم / 43).]]

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud