Mostafa Khorramdel, Surah 21: The Prophets (Al-Anbiyaa)

Surahs

[1] (زمان) محاسبه‌ی مردمان (کفرپیشه‌ی چون قریش بسیار) بدیشان نزدیک است در حالی که آنان غافل (از هول و هراس آن) و روی‌گردان (از ایمان بدان) می‌باشند. [[«حِسَابُهُمْ»: محاسبه ایشان. مراد زمان حساب و کتاب گرفتن از آنان است که قیامت است. (نگا: قمر / 1)]]

[2] هیچ بخش تازه‌ای از قرآن (و اندرز جدیدی) از سوی پروردگارشان بدیشان نمی‌رسد مگر این که آن را به شوخی می‌شنوند و به بازی می‌گیرند. [[«ذِکْرٍ»: قرآن (نگا: حجر / 9). پند و اندرز. «مُحْدَثٍ»: تازه. صفت (ذِکْرٍ) است.]]

[3] (آنان در حالی هستند که) دلهایشان غافل است (از اندیشیدن درباره‌ی آن). چنین ستم‌پیشگانی گفتگوهای درگوشی (خود را که برای توطئه علیه پیغمبر و قرآن انجام می‌دادند) پنهان می‌داشتند (و به همدیگر) می‌گفتند: مگر این (شخص که ادّعای پیغمبری می‌کند) انسانی همچون شما نیست؟ (حال که او بشر عادی و همسان با شما است و کلام جادوئی دارد) آیا به سراغ جادو می‌روید (و آن را می‌پذیرید) گرچه می‌بینید (که جادو است؟!). [[«لاهِیَةً»: غافل و بی‌خبر. «أَسَرُّوا»: پنهان داشتند و پوشیدند. «الَّذِینَ»: بدل ضمیر (و) است یا فاعل است و از باب: «أَکَلُونِی الْبَرَاغِیثُ»: است. «أَسَرُّوا النَّجْوَی»: جنبه مبالغه در پنهان داشتن دارد. «هَلْ هذا»: استفهام انکاری است. «أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ»: آیا به سراغ سحر می‌روید؟ آیا سحر را می‌پذیرید؟]]

[4] (خدا پیغمبر را از سخنان پنهانی و توطئه‌های نهانی ایشان بیاگاهانید، و او بدیشان) گفت: پروردگارم می‌داند سخنی را که در آسمان و سخنی را که در زمین گفته شود؛ چرا که او شنوای (هر گفتاری و) آگاه (از هر کرداری) است. [[«قَالَ»: پیغمبر گفت.]]

[5] (ستمکاران کفرپیشه به این هم اکتفاء نمی‌کنند که می‌گویند: محمّد انسان عادی است و پیغمبر نبوده، و قرآن هم جادوئی بیش نیست) بلکه می‌گویند: (قرآن) خوابهای آشفته و پراکنده‌ای بیش نیست، نخیر او اصلاً آن را از پیش خود ساخته است (و به خدا نسبت داده است)، نخیر اصلاً او شاعری است (و قرآن مجموعه‌ای از تخیّلات شاعرانه‌ی خودش می‌باشد. اگر وی راست می‌گوید که فرستاده‌ی خدا است) پس او معجزه‌ای را به ما ارائه دهد که (از جنس معجزاتی باشد که) پیغمبران پیشین (از خود نموده و) با آن فرستاده شده‌اند. [[«بَلْ»: بلکه. این واژه برای گسیختن از موضوعی و پرداختن به موضوع دیگری به کار می‌رود. «أَضْغَاثُ أَحْلامٍ»: خوابهای آشفته و پریشان (نگا: یوسف / 44). «آیَةٍ»: معجزه حسی و مادی مراد است (نگا: طه / 133).]]

[6] مردمان پیشینی که قبل از ایشان بوده‌اند (و تقاضای معجزات گوناگون نموده‌اند) هر کدام که ایمان نیاورده‌اند نابودشان کرده‌ایم. (قبلاً هم مشیّت خدا بر این تعلّق گرفته است که مادام تو در میان قریش باشی، خدا ایشان را به عذابی گرفتار نکند که مایه‌ی نابودیشان گردد). مگر آنان ایمان می‌آورند؟! (ممکن نیست). [[«قَرْیَةٍ»: آبادی. مراد مردمان آبادی است. «مِن قَرْیَةٍ»: برخی حرف «مِنْ» را دالّ بر عموم نفی مابعد دانسته‌اند. یعنی: هیچ کدام از ملّتهای پیشینی که درخواست معجزه کرده‌اند ایمان نیاورده و در نتیجه نابود شده‌اند. ولی بهتر است (مِنْ) تبعیضیّه بشمار آید. به هر حال خدا چنین معجزه‌ای بدیشان نمی‌نمایاند، چرا که حتماً ایمان نمی‌آورند و در نتیجه نابود می‌شوند. خداوند هم پیشتر خواسته است که عذاب استیصال دامنگیر این ملّت نشود (نگا: أنفال / 33).]]

[7] (تنها تو نیستی که پیغمبری، و در عین حال انسان. بلکه) پیش از تو جز مردانی را برنینگیخته‌ایم که بدیشان (دین آسمانی را) وحی کرده‌ایم. از (اهل علم و) آشنایان به کتابهای‌آسمانی بپرسید اگر این را نمی‌دانید. [[«رِجَالاً»: مردان. مراد این است که پیغمبران همه انسان بوده و از میان مردان برگزیده شده‌اند؛ نه زنان. «الذِّکْرِ»: مراد کتابهای آسمانی پیشین است (نگا: أنبیاء / 105). دانش و آگاهی. «أَهْلَ الذِّکْرِ»: آشنایان به کتابهای آسمانی پیشین. آگاهان و فرزانگان.]]

[8] ما پیغمبران را به صورت کالبدهائی که غذا نخورند نیافریده‌ایم (بلکه آنان انسان بوده و همچون انسانهای دیگر خورده‌اند و نوشیده‌اند و زندگی کرده‌اند و مرده‌اند) و عمر جاویدان هم نداشته‌اند. [[«جَسَداً»: مراد کالبد و پیکری است که مانند فرشتگان به غذا نیازمند نباشد.]]

[9] (ما به پیغمبران خود وعده داده بودیم که آنان را از چنگال دشمنان رهائی بخشیم و نقشه‌هایشان را نقش برآب کنیم. آری ما سرانجام) به وعده وفا کرده‌ایم و صدق آن را بدیشان نموده‌ایم و آنان و همه‌ی کسانی را که خواسته‌ایم، نجات بخشیده‌ایم، و زیاده‌روی کنندگان (در تکذیب و تعذیب پیغمبران) را نابود کرده‌ایم. [[«الْمُسْرِفِینَ»: مراد اسراف‌کنندگان در زشتیها و پلشتیها، و زیاده‌روی کنندگان در تکذیب و تعذیب مؤمنان و انبیاء است.]]

[10] ما برایتان کتابی (به نام قرآن) نازل کرده‌ایم که وسیله‌ی بیداری و آوازه و بزرگواری شما است. آیا نمی‌فهمید (که سود و عظمتتان در چیست؟!). [[«فِیهِ ذِکْرُکُمْ»: در این کتاب شرف و عظمت شما نهفته است. آوازه و شهرت شما را پاس می‌دارد. مایه بیداری و وسیله هوشیاری شما است.]]

[11] بسیار بوده است که (اهالی) آبادیهای ستمگری را (به سبب کفرشان) نابود کرده‌ایم و پس از ایشان، گروههای دیگری را روی کار آورده‌ایم. [[«قَصَمْنَا»: در هم شکسته‌ایم. مراد هلاک کردن و نابود ساختن است.]]

[12] آنان هنگامی که عذاب ما را احساس کرده‌اند، ناگهان پای به فرار گذاشته‌اند (و برای نجات خویش همچون چهارپایان به این سو و آن سو گریخته‌اند). [[«أَحَسُّوا»: احساس کرده‌اند. پی برده‌اند. این قسمت، تفصیل بخش اجمالی سابق است. چرا که احساس، پیش از هلاک است. «بَأْسَنا»: عذاب ما. «یَرْکُضُونَ»: از ماده (رکض) به معنی تند دویدن، اسب را تاختن، و پا بر زمین کوبیدن است (نگا: ص / 42).]]

[13] (امّا به عنوان تمسخر و استهزاء بدیشان گفته شده است:) نگریزید و باز گردید به سوی زندگانی پرناز و نعمتی که در آن بسر می‌بردید و به سوی کاخها و قصرهای پرزرق و برقتان! شاید (خدمتگزاران و اطرافیانتان به شما نیاز داشته باشند و) از شما (کمکی و چیزی) خواسته شود (و به رأی و نظرتان محتاج باشند). [[«أُتْرِفْتُمْ فِیهِ»: در آن غرق خوشگذرانی بودید (هود / 116).]]

[14] می‌گویند: وای بر ما! ما ستمگر بوده‌ایم (و با کفر ورزیدن، بر خود ستم کرده‌ایم، و هم اینک به آتش می‌سوزیم). [[«یَا وَیْلَنَا»: ای وای بر ما! ترکیبی است که به هنگام افسوس خوردن و پشیمانی بردن گفته می‌شود.]]

[15] پیوسته این، فریاد ایشان خواهد بود (و «وای بر ما» را تکرار می‌کنند) تا این که آنان را درویده و فرو افتاده می‌نمائیم (و ایشان را از پای می‌اندازیم و هلاکشان می‌سازیم). [[«دَعْوَاهُمْ»: فریاد و صدای ایشان. «حَصِیداً»: درو شده. مراد از پای انداخته و پی کرده می‌باشد. «خَامِدِینَ»: خاموش شدگان. مراد هلاک شوندگان و از نفس افتادگان است.]]

[16] ما که آسمان و زمین و آنچه در میان آنها است برای بازی و شوخی نیافریده‌ایم (و بیهوده و بی‌هدف ساخته و پرداخته نساخته‌ایم). [[«لاعِبِینَ»: بازی و شوخی‌کنان. حال ضمیر (نا) در (مَا خَلَقْنَا) است.]]

[17] (به فرض محال) اگر می‌خواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، چیزی مناسب خود انتخاب می‌کردیم (و لهو و لعب خدایانه‌ای برمی‌گزیدیم). ما چنین کاری را نمی‌کنیم. [[«مِن لَّدُنَّا»: متناسب با شأن خدایانه خود. «إِن کُنَّا فَاعِلِینَ»: اگر چنین کاری می‌کردیم. ما چنین کاری نمی‌کنیم. با توجّه به معنی دوم، حرف «إِنْ»: نافیه است (نگا: مریم / 93).]]

[18] بلکه (ما چنین نمی‌خواهیم و) حق را به جان باطل می‌اندازیم، و حق مغز سر باطل را از هم می‌پاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود می‌شود. وای بر شما (ای کافران) به سبب توصیفی که می‌کنید (از بی‌هدفی جهان، و از افترائی که بر خدا و فرستاده‌ی یزدان می‌بندید). [[«نَقْذِفُ»: پرت می‌کنیم. می‌اندازیم. «یَدْمَغُهُ»: جمجمه و مغز سر آن را می‌شکافد. محو و نابودش می‌کند. «زَاهِقٌ»: از میان رونده. مضمحلّ شونده. «أَلْوَیْلُ»: هلاک. عذاب. وای.]]

[19] از آن او است هر که و هر چه در آسمانها و زمین است، (و لذا تنها شایسته‌ی پرستش او است) و کسانی که در پیشگاه وی هستند (و مقرّبان درگاه پروردگارند، یعنی فرشتگان) از پرستش او سر باز نمی‌زنند و خویشتن را بالاتر از عبادتش نمی‌دانند و (از بندگی شبانه‌روزی خود هرگز) خسته نمی‌گردند. [[«مَنْ عِندَهُ»: کسانی که در پیشگاه خدایند. مراد فرشتگان مقرّب است که همچون صاحبان مکانت و منزلت در نزد شاهانند. مراد از پیشگاه خدا هم، محضر قرب معنوی است. «لا یَسْتَحْسِرُونَ»: خسته و درمانده نمی‌شوند (نگا: ملک / 4).]]

[20] شب و روز (دائماً به تعظیم و تمجید خدا مشغولند و پیوسته) سرگرم تسبیح و تقدیسند و سستی به خود راه نمی‌دهند. [[«لا یَفْتَرُونَ»: سست نمی‌شوند و خسته و دلگیر نمی‌گردند.]]

[21] (فرشتگان مقرّب این چنین به عبادات مشغولند، و امّا اینان) آیا خدایانی از (سنگ و چوب و فلز و دیگر اشیاء) زمین را به خدائی گرفته‌اند که (انگار قادرند مردگان را) زندگی دوباره بخشند؟! [[«أَمْ»: آیا؟ این حرف برای انتقال از سخنی و پرداختن به سخن دیگری است همراه با انکار (نگا: بقره / 214). «مِنَ الأَرْضِ»: از عَناصِر و اشیاء زمین. «یُنشِرُونَ»: زندگی می‌بخشند. در آخرت مردگان را زنده می‌کنند.]]

[22] اگر در آسمانها و زمین، غیر از یزدان، معبودها و خدایانی می‌بودند و (امور جهان را می‌چرخاندند) قطعاً آسمانها و زمین تباه می‌گردید (و نظام گیتی به هم می‌خورد. چرا که بودن دو شاه در کشوری و دو رئیس در اداره‌ای، نظم و ترتیب را به هم می‌زند). لذا یزدان صاحب سلطنت جهان، بسی برتر از آن چیزهائی است که ایشان (بدو نسبت می‌دهند و) بر زبان می‌رانند. [[«إِلاّ»: غیر از (نگا: هود / 36). «الْعَرْشِ»: تخت سلطنت جهان. کنایه از عزّت و قدرت و فرماندهی است (نگا: أعراف / 54). موجود ناشناخته‌ای که انسان به حقیقت آن پی نمی‌برد (نگا: حاقّه / 17).]]

[23] خداوند در برابر کارهائی که می‌کند، مورد بازخواست قرار نمی‌گیرد (و بازپرسی نمی‌شود، و کسی حق خُرده‌گیری ندارد) ولی دیگران مورد بازخواست و پرسش قرار می‌گیرند (و در افعال و اقوالشان جای ایراد و سؤال بسیار است). [[«لا یُسْأَلُ ...»: پرسیده نمی‌شود. اعتراض گرفته نمی‌شود.]]

[24] آیا آنان غیر از یزدان، معبودهائی را (سزاوار پرستش دیده و) به خدائی گرفته‌اند؟! بگو: دلیل خود را (بر این شرک) بیان دارید. این (قرآن است که) راهنمای کسانی است که با من همراهند (و پسینیان بشمارند) و این (هم تورات و انجیل و دیگر کتابهای آسمانی که) راهنمای کسانی بوده که قبل از من می‌زیسته‌اند (و پیشینیان نامیده می‌شوند. هیچ کدام شرک را جائز نمی‌دانند و بلکه مردمان را به توحید و یکتاپرستی می‌خوانند. لذا گمان شما در امر شرک، نه بر عقل و نه بر نقل استوار است). اصلاً اغلب آنان (این کتابها را اندیشمندانه بررسی نکرده‌اند و چیزی از) حق نمی‌دانند، و این است که (از یکتاپرستی و ایمانِ ناآلوده به کثافت ش��ک) روی گردانند. [[«مِن دُونِهِ»: علاوه از خدا. غیر از خدا. «هذا»: این. مراد وحی یا قرآن و سائر کتابهای آسمانی است. «ذِکْرُ»: تذکّر و رهنمود. یادآور و راهنمای مردم به خدا و دین (نگا: أعراف / 63 و 69، طه / 99).]]

[25] ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم، مگر این که به او وحی کرده‌ایم که: معبودی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید.

[26] (برخی از کفّار عرب) می‌گویند: خداوند رحمان فرزندانی (برای خود، به نام فرشتگان) برگزیده است (چرا که ملائکه دختران خدایند!). یزدان سبحان پاک و منزّه (از این گونه نقصها و عیبها) است. (فرشتگان فرزندان خدا نبوده و) بلکه بندگان گرامی و محترمی هستند (که به هیچ وجه از طاعت و عبادت و اجرا فرمان یزدان سرپیچی نمی‌کنند). [[«وَلَداً»: فرزندان. در اینجا مراد فرشتگان است (نگا: نحل / 57). واژه «وَلَد»: برای مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث به کار می‌رود (نگا: بقره / 116).]]

[27] آنان (آن قدر مؤدّب و فرمانبردار یزدانند که هرگز) در سخن گفتن بر او پیشی نمی‌گیرند، و تنها به فرمان او کار می‌کنند (نه به فرمان کس دیگری). [[«لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ»: چیزی نخواهند گفت تا خدا نگوید و فرمان ندهد. به فرمان او عمل می‌نمایند و چانه نمی‌زنند و ستیزه نمی‌کنند.]]

[28] خداوند اعمال گذشته و حال و آینده‌ی ایشان را می‌داند (و از دنیا و آخرت و از وجود و پیش از وجود و بعد از وجودشان آگاه است) و آنان هرگز برای کسی شفاعت نمی‌کنند مگر برای آن کسی که (بدانند) خدا از او خوشنود است و (اجازه‌ی شفاعت او را داده است. به خاطر همین معرفت و آگاهی) همیشه از خوف (مقام کبریائی) خدا ترسان و هراسانند. [[«مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَاخَلْفَهُمْ»: (نگا: بقره / 255). «خَشْیَةِ»: خوف همراه با تعظیم و تکریم و هیبت و رهبت (نگا: فاطر / 28). «مُشْفِقُونَ»: افراد ترسان. اشخاص برحذر.]]

[29] هرکس از ایشان (که فرشتگان و مأموران اجرای فرمان یزدانند، به فرض) بگوید غیر از خدا من هم معبودی هستم، سزای وی را دوزخ می‌گردانیم. سزای ظالمان (دیگری را هم که با ادّعاء ربوبیّت و شرک به خویشتن ستم کنند) همین خواهیم داد. [[«مِن دُونِهِ»: غیر از او. به جای او.]]

[30] آیا کافران نمی‌بینند که آسمانها و زمین (در آغاز خلقت به صورت توده‌ی عظیمی در گستره‌ی فضا، یکپارچه) به هم متّصل بوده و سپس (بر اثر انفجار درونی هولناکی) آنها را از هم جدا ساخته‌ایم (و تدریجاً به صورت جهان کنونی درآورده‌ایم) و هرچیز زنده‌ای را (اعم از انسان و حیوان و گیاه) از آب آفریده‌ایم. آیا (درباره‌ی آفرینش کائنات نمی‌اندیشند و) ایمان نمی‌آورند؟ [[«أَوَلَمْ یَرَ ...»: آیا نمی‌بینند؟ آیا نمی‌دانند و آگاهی ندارند؟ «رَتْقاً»: چسپیده و متّصل. مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی (مَرْتُوق) است. «فَتَقْنَاهُمَا»: آن دو را از هم جدا و منفصل کردیم. استعمال فعل مثنّی (کانَتا) و ضمیر مثنّی (هُما) با توجّه به این است که مجموعه سماوات یک طرف، و خود ارض یا زمین یک طرف در مدّنظر بوده است. در این بخش اشاره گذرائی به آغاز پیدایش جهان شده است. «مِنَ الْمآءِ»: از آب. اشاره به پیدایش حیات در سواحل اقیانوسها و دریاها و رودخانه‌ها است. به سبب آب. اشاره به این است که قسمت اعظم بدن انسان و حیوان و گیاه از آب تشکیل و بدون آب تحوّلات و انفعالات داخلی آنها ناممکن است، و از سوی دیگر قوام زندگی جانداران بر آب است.]]

[31] ما در زمین کوههای استوار و ریشه‌داری پدید آورده‌ایم تا زمین انسانها را مضطرب نسازد و توازن آنان را به هم نزند (و کوهها از فشار گدازه‌ها و گازهای درونی، و حرکات پوسته‌ی زمین، و از وزش تند بادها، تا حدّ زیادی جلوگیری کنند)، و در لابلای کوهها راههای گشادی به وجود آورده‌ایم، تا این که (پیوند انسانها به وسیله‌ی سلسله جبالها از هم نگسلد و به مقصدشان) راهیاب گردند (و با دیدن این آثار به ذات آفریدگار پی ببرند). [[«رَوَاسِیَ»: جمع رَاسِیَة، کوههای استوار و پابرجا. از آنجا که این گونه کوهها در زیر باهم پیوند دارند، چه بسا این واژه اشاره به این پیوستگی ریشه‌ای کوهها داشته که اثر عمیقی در جلوگیری از لرزشهای زمین دارد. «أَن تَمِیدَ بِهِمْ»: تا ایشان را نلرزاند و توازنشان را به هم نزند (نگا: نحل / 15). «فِجَاجاً»: جمع فَجّ، راه گشاد (نگا: حجّ / 27). این واژه مفعول (جَعَلْنا) و واژه (سُبُلاً) بدل آن است. برخی هم (فِجَاجاً) را که در معنی صفت (سُبُلاً) است، حال آن دانسته‌اند (نگا: نوح / 20). «یَهْتَدُونَ»: راهیاب شوند به یکتاپرستی و کمال قدرت و حکمت الهی. راهیاب شوند به مصالح و مقاصد زندگی.]]

[32] و ما آسمان را سقف محفوظی نمودیم، ولی آنان از نشانه‌های (خداشناسی موجود در) آن روی گردانند (و درباره‌ی این همه عظمتی که بالای سرشان جلوه‌گر است نمی‌اندیشند). [[«السَّمَآء»: مراد کواکب و نجوم موجود در گستره فضای نزدیک به ما، یا به عبارت دیگر، آسمان دنیا است که بر اثر تماسک و تجاذب از سقوط محفوظ و مصونند (نگا: حجّ / 65). یا این که مراد از آسمان، جوی است که همچون سقفی گرداگرد زمین را فرا گرفته است و آن را در برابر شهابها و سنگهای سرگردان و اشعّه کیهانی نگاه می‌دارد و از انهدام حفظ می‌کند.]]

[33] خدا است که شب و روز و خورشید و ماه را آفریده‌است و همه در مداری می‌گردند (که او برای آنهاتعیین کرده است). [[«کُلٌّ»: همه این چهار چیز. یعنی شب و روز و خورشید و ماه. زیرا شب که همان سایه مخروطی زمین است، در گرد زمین دائماً در حرکت است، و نور آفتاب که به زمین می‌تابد و روز را تشکیل می‌دهد، همانند استوانه‌ای است که در گرد این کره پیوسته نقل مکان می‌کند. بنابراین شب و روز نیز برای خود مسیر و مکانی دارند. «فَلَکٍ»: مراد مدار و راه حرکت است (نگا: یس / 40). «یَسْبَحُونَ»: شناورند. در حرکتند.]]

[34] ما برای هیچ انسانی پیش از تو زندگی جاویدان قرار ندادیم (تا برای تو جاودانگی قرار دهیم. بلکه هر کسی مرده و می‌میرد و تو هم می‌میری. وانگهی آنان که انتظار مرگ تو را دارند و با مرگ تو اسلام را خاتمه یافته می‌دانند)، مگر اگر تو بمیری ایشان جاویدانه می‌مانند؟! [[«الْخُلْدَ»: ماندن همیشگی در دنیا. جاودانگی.]]

[35] هر کسی مزه‌ی مرگ را می‌چشد (و قطعاً می‌میرد، اعم از پیغمبر و غیر پیغمبر. چرا که زنده‌ی جاوید تنها خدا است و بس). ما شما را با سود و زیان و بدیها و خوبیها (در زندگی دنیا) کاملاً می‌آزمائیم، و سرانجام به سوی ما برگردانده می‌شوید (و جزا و سزای اعمال خود را دریافت می‌دارید). [[«نَبْلُوکُمْ»: شما را می‌آزمائیم. یعنی همچون آزماینده‌ای شما را مورد آزمایشهای گوناگون خوشی و ناخوشی قرار می‌دهیم. «فِتْنَةً»: آزمایش. آزمون. مفعول مطلق است از غیر لفظ فعل و برای تأکید است (نگا: فرقان / 20).]]

[36] هنگامی که کافران تو را می‌بینند، کاری جز تمسخر و استهزاء تو را ندارند، (و خواهند گفت:) آیا این همان کسی است که از خدایان شما عیبجوئی و بدگوئی می‌کند؟ (مگر او را سزد که چنین گوید و کند؟!). و حال این که ایشان (که نمی‌پسندند از بتان سنگی و بی‌جانشان بدگوئی شود) به قرآن خداوند مهربان (و خالق انسان و جهان) باور ندارند. [[«إِنْ»: حرف نفی است و به معنی (لا) است. «هُزُواً»: مسخره. مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی مَهْزُوء می‌باشد (نگا: مائده / 57 و 58). «وَهُم بِذِکْرِ ...»: جمله حالیّه است. در حالی که خود کافران. «یَذْکُرُ»: عیبجوئی و بدگوئی می‌کند (نگا: اسراء / 60). «ذِکْرِ الرَّحْمنِ»: قرآن خداوند مهربان (نگا: آل‌عمران / 58، حجر / 6 و 9). کتابهای آسمانی (نگا: انبیاء / 105). وحی آسمانی. ایمان به خدا. «هُمْ»: برای تأکید ضمیر ماقبل است.]]

[37] (آن چنان انسان شتابگر است که انگار) انسان از شتاب ساخته شده است (و تار و پود وجودش از عجله فراهم آمده است. انسان هم برای دیدن خیر و نعمت، و هم برای مشاهده‌ی شرّ و نقمت عجول است). هرچه زودتر بلا و عذاب خویش را به شما می‌نمایانم. به شتابم نیندازید و عجله نکنید. [[«خُلِقَ الإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ»: مراد شتابزدگی انسان است (نگا: اسراء / 11). «آیَاتِی»: بلا و عذاب خود. مراد دلائل صدق وعده الهی مبنی بر دامنگیری عذاب و عقاب دنیوی و اخروی است. «لا تَسْتَعْجِلُونِ»: با شتاب و عجله از من مخواهید. از من نخواهید که قبل از موعد، عذاب را برسانم، یا قیامت را برپا دارم.]]

[38] می‌گویند: فرا رسیدن این وعده (که رستاخیز و قیامت نام دارد) کی خواهد بود اگر (ای مؤمنان! در سخن خود) راستگو هستید؟ [[«هذاَ الْوَعْدُ»: مراد وعده عذاب دنیوی و اخرویی است که پیغمبر و مؤمنان فرا رسیدن آن را به گوش کافران می‌رساندند.]]

[39] اگر کافران خبر می‌داشتند از آن زمانی که (قیامت فرا می‌رسد و به دوزخ می‌افتند و آتش جهنّم از هر سو ایشان را در بر می‌گیرد و) آنان نمی‌توانند آتش را از پس و پیش خود باز دارند و (از طرف کسی هم) ایشان یاری نمی‌گردند، (اینک چنین سخنانی نمی‌گفتند). [[«حِینَ»: مفعول‌به فعل (یَعْلَمُ) است. «لا یَکُفُّونَ»: بازنمی‌دارند. نمی‌توانند به دور کنند. «وُجُوهِهِمْ ... ظُهُورِهِمْ»: مراد از روها و پشت‌ها، پیش و پس است که اشهر جوانب و اطراف انسان است، والاّ آتش از بالا و پائین و راست و چپ و روبرو و پشت سر و بالاخره از درون و بیرون، دوزخیان را در برمی‌گیرد (نگا: عنکبوت / 54 و 55، هُمَزه / 6 و 7).]]

[40] (قیامت با اطّلاع قبلی فرا نمی‌رسد و) بلکه ناگهانی به سراغ ایشان می‌آید و آنان را مات و مبهوت می‌کند و توانائی دفع و برگرداندن آن را نخواهند داشت و دیگر مهلت و فرصت (توبه و معذرت) بدیشان داده نمی‌شود. [[«بَغْتَةً»: ناگهانی و سرزده. فُجْأَة. مصدر است و حال و یا مفعول مطلق بشمار است. «فَتَبْهَتُهُمْ»: پس ایشان را به دهشت و حیرت می‌اندازد. «لاهُمْ یُنظَرُونَ»: ایشان مهلت داده نمی‌شوند.]]

[41] (ای پیغمبر! این تنها تو نیستی که از طرف کفّار مورد استهزاء قرار می‌گیری. بلکه) پیغمبران بزرگواری پیش از تو مورد تمسخر قرار گرفته‌اند، و سرانجام عذابی که مسخره‌کنندگان بازیچه و شوخی می‌دانسته‌اند، ایشان را فرا گرفته و دامنگیرشان گشته است. [[«رُسُلٍ»: پیغمبران عظیم‌الشأن تنوین برای تعظیم و توقیر است. «حَاقَ»: دامنگیر گشته است. فرا گرفته است (نگا: أنعام / 10). «سَخِرُوا مِنْهُمْ»: آنان که پیغمبران را مسخره و استهزاء کرده‌اند.]]

[42] بگو: چه کسی می‌تواند شما را در شب و روز از (دست عقاب و عذاب) خداوند مهربان محفوظ و مصون بدارد؟! (هیچ کسی نمی‌تواند). اصلاً ایشان از قرآن (که آنان را به یاد خدا و انجام نیکیها و دوری از بدیها می‌اندازد) روی‌گردان و گریزانند. [[«یَکْلَؤُکُمْ»: شما را محفوظ و حمایت می‌کند. از مصدر کلْأ و کِلاءَة، به معنی: رعایت و حمایت و حراست.]]

[43] یا این که آنان خدایانی دارند که می‌توانند ایشان را از (عذاب) ما باز و به دور دارند؟! (این خدایان ساختگی) نه خود را می‌توانند یاری کنند (و از عذاب بلای ما برهانند) و نه (برای نجات) از (عقاب و عذاب) ما از سوی کسی یاری می‌گردند و پناه داده می‌شوند. [[«مِن دُونِنَا»: از رویاروئی با ما و رهائی از دست ما. «لا یَسْتَطِیعُونَ نصْرَ أَنفُسِهِمْ، وَ لا هُم مِّنَّا یُصْحَبُونَ»: نه خود را می‌توانند کمک و یاری کنند، و نه در برابر ما از سوی کسی بدیشان کمک و یاری می‌شود و از دست عذاب ما پناه داده می‌شوند. نه خودشان قدرت دفاع از خود دارند، و نه از سوی ما یاری و مدد می‌شوند. «یُصْحَبُونَ»: پناه داده می‌شوند. کمک می‌گردند. از مصدر (إصحاب) به معنی پناه دادن و در جوار خود گرفتن.]]

[44] (در برابر کفر کافران، در رساندن عذاب شتاب نداریم، و) بلکه ما اینان و پدرانشان را از انواع نعمتها بهره‌مند ساخته‌ایم (و ایشان به جای شکرگزاری، به غرور و طغیان خود افزوده‌اند) تا بدانجا که عمر طولانی کرده‌اند (ولی سرانجام آهسته و آرام گرفتار عقاب و عذاب ما شده و می‌شوند). مگر آنان نمی‌بینند که (این نعمت و ملک می‌رود دست به دست، و ما از نعمت و قدرت و صحّت و جاه و جلال گروهی می‌کاهیم، و بر ثروت و شوکت و عظمت و نعمت گروه دیگری می‌افزائیم؟ بلی! این جهان و نعمتهایش پایدار نیست و) ما از زمین (اینان) می‌کاهیم (و بر زمین آنان می‌افزائیم، و قدرت و دولت را میان مردمان دست به دست می‌گردانیم). آیا (با این حال ما غالبیم یا) ایشان غالبند؟ [[«مَتَّعْنَا»: نعمت داده‌ایم. بهره‌مند و برخوردار کرده‌ایم. این آیه اشاره به قاعده استدراج دارد (نگا: اعراف / 182). «أَنَّا نَأْتِی الأرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا»: اشاره به چرخه زندگی است و مراد کاستن از دارائی و توانائی دسته‌ای، و افزایش بر دارائی و توانائی گروهی است. در اینجا چون مقام تهدید است تنها به کاهش اشاره شده است و از افزایش سخن نرفته است.]]

[45] بگو: (ای کافران! من از پیش خود چیزی نمی‌گویم و با سخنان خود شما را بیم نمی‌دهم. بلکه) شما را با وحی (و کلام آسمانی قرآن) بیم می‌دهم. (اگر در دل سخت شما اثر نمی‌گذارد، به خاطر آن است که بر اثر روی‌گردانی از حق، انگار پرده‌های گناه و غرور و غفلت بر گوشهایتان فرو افتاده است و کرتان ساخته است) و اشخاص کر هنگامی که بیم داده می‌شوند، صدا و ندا را نمی‌شنوند. [[«بِالْوَحْیِ»: به وسیله وحی و پیام آسمانی. «إِذَا مَا»: زمانی که.]]

[46] اگر گوشه‌ی ناچیزی از عذاب پروردگارت (که از آن بیم داده می‌شوند) بدیشان برسد (به فریاد می‌آیند و) خواهند گفت: وای بر ما! ما ستمگر بوده‌ایم (و با معاصی و کفر بر خود و دیگران ظلم نموده‌ایم). [[«مَسَّتْهُمْ»: بدیشان رسید. دامنگیرشان شد. «نَفْحَةٌ»: وزشی. بوئی. مراد کمی و اندکی است.]]

[47] و ما ترازوی عدل و داد را در روز قیامت خواهیم نهاد، و اصلاً به هیچ کسی کمترین ستمی نمی‌شود، و اگر به اندازه‌ی دانه‌ی خردلی (کار نیک یا بدی انجام گرفته) باشد، آن را حاضر و آماده می‌سازیم (و سزا و جزای آن را می‌دهیم) و بسنده خواهد بود که ما حسابرس و حسابگر (اعمال و اقوال شما انسانها) باشیم. [[«الْمَوَازِینَ»: جمع میزان، ترازو. نوع و کیفیّت آن بر ما مجهول است. «الْقِسْطَ»: عدل و داد. مصدر است و برای مبالغه صفت واقع شده و به معنی «الْعَادِلَة»: است. «لِیَوْمِ»: در روز. واژه (لِ) به معنی (فی) است. «شَیْئاً»: مفعول مطلق است. «مِثْقَالَ»: به اندازه سنگینی. خبر (کانَ) است و اسم آن (الْعَمَلُ) یا (الظُّلْمُ) محذوف است. «خَرْدَلٍ»: دانه خردل. عربها در کوچکی و ریزی به دانه خردل مَثَل می‌زنند. «أتَیْنَا بِهَا»: آن را حاضر و آماده می‌سازیم. «حَاسِبِینَ»: حسابرسان. حسابگران. تمییز است.]]

[48] ما به موسی و هارون (کتاب جامعی به نام تورات) دادیم (که) جداسازنده (ی حق از باطل بود) و نوری (بود که در ظلمات جهل و ضلالت در پرتو آن به سوی خیر و هدایت حرکت می‌شد) و پند و اندرز پرهیزگاران (بشمار می‌آمد). [[«الْفُرْقَانَ»: جداسازنده حق و باطل. «ضِیَآءً»: نور. «ذِکْراً»: پند و اندرز. پنددهنده و اندرزگو. عطف (ضِیَآءً) و (نُوراً) و (ذِکْراً) بر همدیگر، از قبیل عطف صفت بر موصوف خود است (نگا: احزاب / 12).]]

[49] همان کسانی که از پروردگارشان در غیب و نهان می‌ترسند و از (شدائد و دادگاهی روز) قیامت در هول و هراس بسر می‌برند. [[«بِالْغَیْبِ»: در نهان از چشم مردمان، و در وقت خلوت با خود.]]

[50] این (قرآن) پنددهنده‌ی پرخیر و برکتی است که (یادآور خوبیها و نیکیها و همه‌ی چیزهائی است که برایتان مفید و سودمند باشد و) آن را (برایتان) نازل کرده‌ایم (همان گونه که تورات را بر موسی و هارون نازل کرده بودیم). آیا شما (عربها که اهل بلاغت و فصاحت بوده و افتخار و شهرتتان در گروِ قرآن است) آن را منکر می‌شوید و ناشناخته‌اش می‌گیرید؟ [[«ذِکْرٌ»: قرآن (نگا: حجر / 6 و 9). پنددهنده (نگا: انبیاء / 36).]]

[51] ما (وسیله‌ی) هدایت و راهیابی را پیشتر (از موسی و هارون) در اختیار ابراهیم گذارده بودیم و از (احوال و فضائل) او برای (حمل رسالت) آگاهی داشتیم. [[«رُشْد»: هدایت راهیابی به خیر و صلاح دنیا و آخرت. «مِن قَبْلُ»: از قبل. پیش از موسی و هارون.]]

[52] آن گاه که به پدرش و قوم خود گفت: این مجسّمه‌هائی که شما دائماً به عبادتشان مشغولید چیستند (و چه ارزشی دارند؟ چرا باید چیزهائی را بپرستید که خودتان آنها را ساخته و پرداخته کرده‌اید؟!). [[«التَّمَاثِیلُ»: جمع تِمثال، مجسّمه‌ها و تندیسها. «لَها»: بر آنها. حرف (ل) به معنی (عَلَی) است. «عَاکِفُونَ»: مداومان بر طاعت و عبادت و تعظیم و تکریم.]]

[53] (پاسخ دادند و) گفتند: ما پدران (و نیاکان) خویش را دیده‌ایم که اینها را پرستش می‌کرده‌اند (و ما از روش و آئین گذشتگانمان دست برنمی‌داریم). [[«وَجَدْنَا»: دیده‌ایم و یافته‌ایم. «آبَآءَ»: پدران. مراد نیاکان و گذشتگان است.]]

[54] ابراهیم گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده و هستید. [[«مُبِینٍ»: واضح. روشن و آشکار.]]

[55] گفتند: آیا واقعاً (معتقدی) آنچه را به ما می‌گوئی حقیقت دارد، یا این که (با ما شوخی می‌کنی و) جزو افراد ملعبه‌باز و شوخی‌کننده هستی؟! (مگر می‌شود گذشتگان ما در این کار گمراه بوده باشند؟!). [[«اللاّعِبِینَ»: شوخی و مزاح‌کنندگان.]]

[56] (ابراهیم بدیشان) گفت: (من اهل شوخی و مزاح نیستم و آنچه می‌گویم جدّی است. اینها خدایان شما نیستند و) بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمین است. همان پروردگاری که آنها را آفریده است و من بر این چیزی که گفتم از زمره‌ی گواهانی هستم که آگاهند و با دلیل و برهان گفته‌ی خود را ثابت می‌نمایند. [[«فَطَرَهُنَّ»: آنها را خلق کرده است. بدون مُدِل و نمونه قبلی آنها را آفریده است. «الشَّاهِدِینَ»: گواهان. در اینجا مراد کسانی است که مسأله‌ای برای آنان واضح و آشکار است و برای اثبات آن دلیل و برهان کامل دارند. تنها چیزی را خواهند گفت که می‌بینند و می‌دانند.]]

[57] (آن گاه ابراهیم آهسته) گفت: به خدا سوگند! من نسبت به بتانتان قطعاً چاره‌اندیشی می‌کنم (و نقشه‌ای برای نابودیشان خواهم کشید) وقتی که پشت بکنید و بروید (و برای مراسم عید بیرون شهر روید و از آنها دور شوید). [[«لاَکِیدَنَّ»: حتماً نقشه نابودی بتها را می‌کشم و چاره‌سازی می‌کنم. «تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ»: هرگاه بروید و پشت کنید و دور شوید. (مُدْبِرینَ) حال مؤکّده است.]]

[58] (وقتی که روز عید فرا رسید و مردمان برای انجام مراسم خاصّ آن بیرون شهر رفتند، ابراهیم به سوی بتها رفت) و همه‌ی آنها را قطعه‌قطعه کرد، مگر بت بزرگشان را، تا به پیش آن بیایند (و از آن چگونگی حادثه و علّت چنین کاری را بپرسند، و بدیشان پاسخ ندهد و بطلان بت‌پرستی برایشان روشن شود). [[«جُذَاذاً»: تکّه‌تکّه. قطعه‌قطعه. مصدر است و به معنی اسم مفعول. «إلاّ کَبِیراً لَّهُمْ»: مگر بت بزرگتر در مقام یا از لحاظ پیکره را. مگر بت بزرگ مردمان را. «إِلَیْهِ»: مرجع (ه) می‌تواند بت بزرگ باشد، تا عبرت بگیرند. و نیز می‌تواند (ابراهیم) باشد تا تمام گفتنیها را بگوید.]]

[59] (هنگامی که به بتخانه برگشتند و چنین وضعی را دیدند، فریاد زدند و) گفتند: چه کسی چنین کاری را بر سر خدایان ما آورده است؟ (هر کسی این کار را کرده باشد) او از جمله‌ی ستمگران است (و باید کیفر خود را ببیند). [[«إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ»: مراد این است کسی که چنین کرده است، خویشتن را در معرض هلاک انداخته و به خود و دیگران ستم روا داشته است.]]

[60] (برخی) گفتند: جوانی از (مخالفت با) بتها سخن می‌گفت که بدو ابراهیم می‌گویند. [[«فَتیً»: جوان. مرد کامل (نگا: یوسف / 30 و 36 و 62، کهف / 10 و 13 و 60). «یَذْکُرُهُمْ»: به زشتی از آنها یاد می‌کرد. می‌گفت که بلائی بر سر آنها خواهد آورد.]]

[61] (بزرگان قوم) گفتند: او را در برابر مردم حاضر کنید تا (دادگاهی شود و آگاهان) گواهی دهند. [[«عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ»: در برابر دید مردم.]]

[62] گفتند: آیا تو ای ابراهیم! این کار را بر سر خدایان ما آورده‌ای؟

[63] (ابراهیم گفت: چرا از من بازخواست می‌کنید؟ آثار و ابزار جرم بر بت بزرگ هویدا و همراه است) شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد! (مگر نه این است که تبر بر گُرده او است و تنها وی برجای است و شما آن را می‌پرستید و حلّ مشکلات و رفع بلاها را از آن و از دیگر بتان می‌خواهید؟) پس از آنها مسأله را بپرسید اگر می‌توانند صحبت کنند. (چرا که خدا باید قادر بر هر چیزی باشد). [[«بَلْ»: بلکه. حرفی است برای ابطال ماقبل خود و اثبات مابعد. «کَبیرُهُمْ»: بزرگ بتهای دیگر.]]

[64] آنان به خود آمدند و به خویشتن گفتند: حقیقةً شما (بت‌پرستان) ستمگرید (که چیزهای ناتوان و ضعیفی را می‌پرستید). [[«فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ»: به خود بازگشتند و بیدار گشتند. «فَقَالُوا»: به خویشتن گفتند. برخی به برخی گفتند.]]

[65] (این بیداری روحانی بر اثر این طوفان روانی، دقائقی بیشتر طول نکشید و) سپس آنان چرخشی زدند و عقب‌گرد کردند (و گفتند:) تو که می دانستی اینها سخن نمی‌گویند. [[«نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ»: گرد سر خود چرخیدند. یعنی از حالت اقرار به اشتباه و خطا، به ستیزه و جدال باطل گرائیدند و هدایت را رها و به ضلالت دست یازیدند.]]

[66] (ابراهیم) گفت: آیا به جای خداوند (جهان و خالق انسان) چیزهائی را می‌پرستید که کمترین سود و زیانی به شما نمی‌رسانند؟ [[«مِن دُونِ اللهِ»: به جای خدا.]]

[67] وای بر شما! و وای برچیزهائی که به جای خدا می‌پرستید! آیا نمی‌فهمید (که از این مجسّمه‌ها و تندیسها کاری ساخته نیست و شایسته‌ی پرستش نیستند؟). [[«اُفٍّ لَّکُمْ»: اف بر شما. بیزارم از شما به سبب کاری که می‌کنید.]]

[68] (برخی به برخی رو کردند و) گفتند: اگر می‌خواهید کاری کنید (که انتقام خدایان خود را گرفته باشید) ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید. [[«إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ»: اگر کاری از شما ساخته است. اگر می‌خواهید انتقام بگیرید.]]

[69] (آتشی را برافروختند و ابراهیم را در آن انداختند و) ما به آتش دستور دادیم که ای آتش سرد و سالم شو بر ابراهیم (و کمترین زیانی بدو مرسان). [[«بَرْداً»: سرد. «سَلاماً»: نجات و امان. «بَرْداً وَ سَلاماً»: در اصل به معنی «ذاتَ بَرْدٍ وَ سَلامٍ» است.]]

[70] آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند، ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم (چرا که نیرنگشان نگرفت و حتّی سبب ذلّت نمرود و نمرودیان گردید و انگیزه‌ی ایمان آوردن مردمانی گشت). [[«کَیْداً»: نقشه نابودی خطرناک. نیرنگ بزرگ.]]

[71] و او و لوط را (از مکر و کید کافران) رستگار و به سرزمینی گسیل داشتیم که (از لحاظ مادی و معنوی) پرخیر و برکتش برای جهانیان کرده‌ایم. [[«لُوطاً»: لوط، برادرزاده یا عموزاده ابراهیم بود. «الأرْض»: مراد سرزمین شام است که سرزمین حاصلخیز و محلّ زندگی بسیاری از انبیاء بوده است (نگا: إسراء / 1) و ابراهیم بعد از بابلِ عراِ، در آنجا زیسته است (نگا: المصحف المیسّر).]]

[72] ما به ابراهیم اسحاق و یعقوب را به عنوان ارمغانی عطاء کردیم، و همه (ی افراد مذکور، یعنی ابراهیم و لوط و اسحاق و یعقوب) را مردانی شایسته و بایسته نمودیم. [[«نَافِلَةً»: عطیّه. ارمغان. مصدری است همچون (عاقبه) و (عافیه) و مفعول مطلق از غیر لفظ فعل خود، مثل: قَعَدْتُ جُلُوساً. یا حال (اسحاق و یعقوب) است، یا به معنی افزون و زیاد است و حال (یعقوب) می‌باشد. در این صورت معنی آیه چنین است: ما به ابراهیم برابر دعای خودش (نگا: صافّات / 100) اسحاق را عطاء کردیم، و افزون بر آن نوه‌اش یعقوب را بدو بخشیدیم، و ... یادآوری: اسماعیل نیز فرزند ابراهیم بوده است. در اینجا یادی از او نشده است، زیرا تولّد او از زن جوانی به نام (هاجر) مایه تعجّب نیست. لیکن تولّد اسحاق از زنی پیر و نازا به نام (ساره) مسأله شگفتی است (نگا: هود / 71 و 72).]]

[73] ما آنان را پیشوایانی نمودیم که برابر دستور ما (مردمان را به کارهای نیک، راهنمائی و) رهبری می‌کردند، و انجام خوبیها و اقامه‌ی نماز و دادن زکات را بدیشان وحی کردیم، و آنان تنها ما را می‌پرستیدند. [[«أَئِمَّةً»: پیشوایان. مراد انبیاء و پیغمبران است. «بِأَمْرِنَا»: به فرمان ما. برابر قوانین و مقرّرات ما. «فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاةِ وَ إِیتَآءَ الزَّکَاةِ»: «گزاردن نماز» و «دادن زکات»، ذکر خاصّ بعد از عام است و اشاره به اهمّیّت این دو کار است.]]

[74] و به لوط شناخت (اسرار اشیاء) و دانش (سودمند) عطاء کردیم، و او را از شهر و دیاری که (مردمان آن) کارهای زشت و پلید انجام می‌دادند رهائی بخشیدیم. آنان مردمان بدی بودند و (از طاعت خدا و عمل طبع‌پسند) سرکشی می‌کردند. [[«لُوطاً»: مفعول‌به فعل محذوف (آتَیْنَا) است که فعل ملفوظ (آتَیْنَاهُ) مبیِّن آن بوده و از نوع اشتغال است. «حُکْماً»: حکمت اسرار اشیاء. دستور نبوّت و رسالت. قضاوت و داوری. «عِلْماً»: هرگونه دانشی که در سعادت و سرنوشت انسان مؤثّر باشد. «الْخَبَآئِثَ»: کثافتکاریها. مراد بیشتر عمل شنیع «لِواط» است (نگا: هود / 77 - 79، نمل / 55، عنکبوت / 29). «قَوْمَ سُوءٍ»: مردمان بدکردار و گناهکار و غرق معاصی. «فَاسِقِینَ»: از مصدر فسوق به معنی خروج و سرکشی از فرمان یزدان سبحان.]]

[75] و او را غرق رحمت خود کردیم، چرا که او از زمره‌ی افراد شایسته و بایسته بود. [[«فِی رَحْمَتِنَا»: در رحمت خود. به میان اهل رحمت خود.]]

[76] (خوب است در اینجا یاد کنی) نوح را، هنگامی که پیشتر (از اینان که اشاره‌ی گذرائی بدیشان شد، ما را) به فریاد خواند (و گفت: پروردگارا! مرا دریاب که من شکست خورده‌ام، و روی زمین را از وجود کافران پاک گردان.) و ما هم دعای وی را پذیرفتیم و او (و پیروان) و خاندانش را از (اندوه فراوان و) غم بزرگ (کافران موذی و طوفان وحشتناک) رهانیدیم. [[«نَادَی»: ندا داد. به فریاد خواند (نگا: نوح / 26، قمر / 10). «أَهْلَهُ»: خاندانش. پیروانش. «الْکَرْبِ»: غم و اندوه.]]

[77] ما او را در برابر مردمانی که آیات ما را تکذیب می‌کردند، یاری و مدد دادیم. آنان مردمان بدی بودند و لذا همه‌ی ایشان را (در طوفان) غرق کردیم. [[«مِنْ»: به معنی (عَلی) است. یا این که برای تعدیه (نَصَرْنَا) به مفعول دوم بوده و به معنی کمک کردن و ادامه آن برای انتقام گرفتن از دشمن است. «آیَاتِنَا»: مراد نشانه‌های دالّ بر نبوّت و رسالت نوح، یا آیات آسمانی است.]]

[78] (و یاد کن) داود و سلیمان را، هنگامی که درباره‌ی کشتزاری که گوسفندان مردمانی، شبانگاهان در آن چریده و تباهش کرده بودند، داوری می‌کردند، و ما شاهد داوری آنان بودیم. [[«یَحْکُمَانِ»: قضاوت و داوری می‌کردند. «الْحَرْثِ»: زراعت. کشتزار. «نَفَشَتْ»: پخش و پراکنده شدند. در شب چریدند و مایه فساد و تباهی شدند. «شَاهِدِینَ»: گواهان و آگاهان. یادآوری: قصّه قضاوت بدین گونه بود که گوسفندان شخصی شبانه داخل کشتزار کسی شدند و مایه زیان و ضرری گشتند. داود گفت: گوسفندان در برابر ضرر و زیان وارده به کشاورز داده می‌شود، و سلیمان مخالف این رأی بود و گفت: کشاورز از فرآورده گوسفندان استفاده می‌کند بدان اندازه که خسارت دیده است سپس گوسفندان به صاحب خود برگردانده می‌شوند (نگا: المصحف المیسّر).]]

[79] (هرکدام از این دو راه پیشنهادی، دادگرانه بود، ولی ما بهترین راه حلّ در مسأله‌ی) قضاوت را به سلیمان فهماندیم، و به هریک از آن دو داوری و دانش آموختیم، و کوهها و پرندگان را در ذکر و تسبیح با داود همراه ساختیم، و ما (این کار را) می‌کردیم (و انجام چنین کارهائی در برابر قدرت ما چیزی نیست). [[«فَهَّمْنَاهَا»: قضاوت و داوری تعلیم و تفهیم کردیم. مرجع (ها) (حُکُومَة) به معنی داوری مفهوم از سیاق است. «سَخَّرْنا ...»: (نگا: رعد / 13 و 15، إسراء / 44، حجّ / 18، سبأ / 10). «وَ سَخَّرْنَا مَعَ ...»: مراد هم‌آوائی و هم‌صدائی همه چیزهائی است که دور و بر داود بودند در عبادت و پرستش، به زبان حال یا قال.]]

[80] و بدو ساختن زره را آموختیم تا (این لباس جنگی) شما را در جنگها حفظ کند. آیا (خدا را در برابر همه‌ی این نعمتها) سپاسگزاری می‌کنید؟ [[«صَنْعَةَ»: ساختن. «لَبُوسٍ»: لباس. در اینجا مراد زره است (نگا: سبأ / 10 و 11) و به تبع آن همه ادوات جنگی. «لِتُحْصِنَکُمْ»: تا شما را از آزار دشمنان در جنگ محفوظ و مصون دارد. اشاره بدین نکته نیز دارد که اسلحه برای دفاع باید باشد؛ نه برای تاخت و تاز. «بَأْسِکُمْ»: جنگ شما با دشمنانتان.]]

[81] ما باد تند و سریع را فرمانبردار سلیمان کرده بودیم تا به فرمان او به سوی سرزمینی حرکت کند که پرخیر و برکتش ساخته بودیم. و (این، جای شگفت نیست، چرا که) ما بر هر چیزی آگاه و دانا بوده (و هستیم). [[«عَاصِفَة»: تند باد. در اینجا مراد قوی و سریع‌السیر است، امّا خوش‌رَو و بی‌لرزش و آسایش‌بخش (نگا: ص / 36). امروزه استفاده از جریان و فشار هوا به عنوان وسیله جابه‌جائی و حرکت برای همگان روشن و آشنا است. واژه (عاصِفَة) حال است. «بِأَمْرِهِ»: به فرمان سلیمان. طبق اراده او. «الأرْضِ الَّتِی ...»: مراد سرزمین شام است که مَقرّ فرماندهی سلیمان بوده است. ولی تنها مسیر بادهای مسخر، سرزمین مبارک شام نبوده، و بلکه به هرجا که سلیمان می‌خواسته است حرکت می‌کردند (نگا: ص / 36).]]

[82] و گروهی از شیاطین را (نیز فرمانبردار سلیمان کرده بودیم) که برای او (در دریا جهت استخراج لؤلؤ و مرجان و جواهرات و مواد پرارزش دیگر) غوّاصی می‌کردند و کارهائی جز این (از قبیل ساختن کاخها و دژها) انجام می‌دادند، و ما آنان را (از تمرّد و سرکشی در برابر فرمان سلیمان و اذیّت و آزار رسانیدن به مردمان، دور) نگاه می‌داشتیم. [[«یَغُوصُونَ»: غواصی می‌کردند. به دریا فرو می‌رفتند. «دُونَ ذلِکَ»: جز این. غیر از آن (نگا: ص / 37). «کُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ»: ما مراقب اعمال شیاطین بودیم و آنان را از تمرّد و اذیّت کردن به دور می‌کردیم.]]

[83] ایّوب را (یاد کن) بدان گاه که (بیماری او را از پای در آورده بود، و در این وقت) پروردگار خود را به فریاد خواند (و عاجزانه گفت: پروردگارا!) بیماری به من روی آورده است و تو مهربانترین مهربانانی (پس بدین بنده‌ی ضعیف رحم فرما). [[«الضُّرُّ»: با ضم، گرفتاریهائی که متوجّه ذات انسان می‌گردد. مانند: بیماری، لاغری. با فتح، ضرر و زیان در هر چیز.]]

[84] دعای او را پذیرفتیم و بیماری وی را برطرف ساختیم، و (به جای) اولاد (و اموالی که از دست داده بود) دو چندان بدو دادیم، محض مرحمتمان (در حق ایّوب) و تذکاری (از صبر و شکیبائی) برای پرستندگان (یزدان سبحان، تا همچون ایّوب شکیبا و امیدوار به لطف و فضل خدا باشند). [[«أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ»: مراد اعطای دو چندان فرزندان تازه‌ای است که جای خالی فرزندان از دست رفته را پر و جبران کنند. «رَحْمَةً»: لطف و فضل. مفعولٌ‌له است. «ذِکْرَی»: یادآوری. تذکار.]]

[85] (همچنین یاد کن برای مردمان) اسماعیل و ادریس و ذاالکفل را که جملگی از زمره‌ی شکیبایان (در برابر شدائد زندگی و تکالیف رسالت) بودند (و الگوی استقامت و پایمردی بشمار می‌آمدند). [[«ذَا الْکِفْل»: یکی از پیغمبران بنی‌اسرائیل است.]]

[86] ما آنان را غرق رحمت خود کردیم، چرا که ایشان از زمره‌ی شایستگان و بایستگان (بندگان ما) بودند. [[«أَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا»: آنان را غرق رحمت خود کردیم. ایشان را به بهشت وارد کردیم.]]

[87] (یاد کن داستان یونس ملقّب به) ذوالنون را در آن هنگام که (بر قوم نافرمان خود خشم گرفت و ایشان را به عذاب خدا تهدید کرد و بدون دریافت پیام آسمانی، از میانشان) خشمناک بیرون رفت و گمان برد که (با زندانی کردن و دیگر چیزها) بر او سخت و تنگ نمی‌گیریم. (سوار کشتی شد و کشتی به تلاطم افتاد و به قید قرعه مسافران و کشتیبانان او را به دریا انداختند و نهنگی او را بلعید.) در میان تاریکیها (ی سه‌گانه‌ی شب و دریا و شکم نهنگ) فریاد برآورد که (کریما و رحیما!) پروردگاری جز تو نیست و تو پاک و منزّهی (از هرگونه کم و کاستی، و فراتر از هر آن چیزی هستی که نسبت به تو بر دلمان می‌گذرد و تصوّر می‌کنیم. خداوندا بر اثر مبادرت به کوچ بدون اجازه‌ی حضرت باری) من از جمله‌ی ستمکاران شده‌ام (مرا دریاب!). [[«ذَا النُّونِ»: ماهیدار. صاحب ماهی. مراد یونس است. (نون) به معنی ماهی بزرگ است و مراد نهنگ یا وال است. «مُغَاضِباً»: خشمگین. خشمناک. خشم یونس بر قوم خود بدین سبب بود که تبلیغ و پندهایش در ایشان تأثیر نداشت. این بود که خشمگین گردید و خودسرانه آنان را ترک و به عذاب خدا بیم داد. پس از رفتن او مردمان از کرده خود پشیمان شدند و توبه کردند و دنبالش گشتند و او را نیافتند. وی سوار کشتی شد و راه دریا را در پیش گرفت. در راه، کشتی متلاطم گردید. نظر سرنشینان این بود که برای سبک‌شدن کشتی، یکی را به قید قرعه به دریا اندازند. چند بار قرعه کشیدند و هر دفعه نام او بیرون می‌آمد. سرانجام وی را به دریا انداختند و ماهی بزرگ به نام نهنگ یا وال او را بلعید، و بر اثر دعا خدا او را زنده نگاه داشت و نجاتش داد. بلی! هرکس صادقانه به درگاه یزدان تلگراف دعا زند، هرچه زودتر پاسخ خود را دریافت می‌کند. «لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ»: بر او سخت و تنگ نمی‌گیریم و وی را به خاطر ترک محلّ خدمت مورد مؤاخذه و تنبیه قرار نمی‌دهیم، چرا که ناشکیبائی را اشتباه و لغزش نمی‌دانست. «الظُّلُمَات»: تاریکیهای شب و دل دریا و اندرون شکم ماهی.]]

[88] دعای او را پذیرفتیم و وی را از غم رها کردیم، و ما همین گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم (و در برابر دعای خالصانه، آنان را از گرفتاریها می‌رهانیم). [[«کَذلِکَ»: این گونه. به همین شکل. «نُنْجِی»: نجات می‌دهیم و می‌رهانیم.]]

[89] و زکریّا را (یاد کن) بدان گاه که پروردگار خود را به فریاد خو��ند (و گفت:) پروردگارا! مرا تنها مگذار (و فرزندی به من عطاء کن که در زندگی یار و یاور من و پس از مرگ برنامه‌ی تبلیغ را پیگیری کند. البتّه اگر هم فرزندی وارث من نشد باکی نیست، چرا که) تو بهترین وارثانی (و باقی پس از فنای مردمانی). [[«فَرْداً»: یکه و تنها (نگا: مریم / 80 و 95). بدون فرزند و وارث (نگا: مریم / 2 - 15).]]

[90] ما دعای او را برآورده ساختیم و (با وجود کبر سنّ، فرزندی به نام) یحیی را بدو بخشیدیم، و (برای حصول این مقصود) همسر (نازای) او را برایش بایسته (و در خور زاد و ولد) کردیم، آنان در انجام کارهای نیک بر یکدیگر سرعت می‌گرفتند، و در حالی که چیزی می‌خواستند یا از چیزی می‌ترسیدند ما را به فریاد می‌خواندند، (و در وقت نیازمندی و بی‌نیازی، و بیماری و سلامت، و خوشی و ناخوشی، رو به آستانه‌ی ما می‌کردند و میان خوف و رجا می‌زیستند) و همواره خاشع و خاضع ما می‌بودند. [[«أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ»: همسرش را برای او بایسته زاد و ولد کردیم. همسرش را برایش زن خوب و پارسائی نمودیم. «رَغَباً وَ رَهَباً»: این دو واژه مصدرند و می‌توانند حال، یا مفعولٌ‌له، و یا مفعولٌ‌فیه باشند. یعنی: راغبانه و خائفانه. به خاطر عشق به طاعت و ترس از عقوبت. در زمان رغبت و هنگام رهبت. «کَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ»: همواره از ما می‌ترسیدند؛ نه از کس دیگری. پیوسته فرمانبردار و مطیع ما می‌بودند و تنها برای ما کرنش می‌بردند. مرجع ضمیر (هم) و (و) می‌تواند زکریّا و همسرش و یحیی بوده، یا پیغمبران مذکور در آیات پیشین باشد.]]

[91] (همراه با قصّه‌ی این پیغمبران و خوبان، یاد کن سرگذشت مریم،) زنی را که (ازدواج نکرد و) دامان خویش را (از آلودگی به بی‌عفّتی) کاملاً پاک نگاه داشت، و ما از روح متعلّق به خود در وی دمیدیم، و او و فرزندش (مسیح) را نشانه‌ی بزرگی برای جهانیان قرار دادیم. (چرا که زنی را بدون شوهر حامله کردیم و پسری را بدون پدر دیده به جهان گشودیم، و تغییر اسباب و مسبّبات را به عنوان دلیلی بر قدرت خدایانه‌ی خود به مردمان نمودیم و متوجّهشان کردیم که آفریننده‌ی قوانین و سنن حاکم بر جهان، هر وقت که بخواهد می‌تواند قوانین و سنن را دگرگون کند). [[«أَحْصَنَتْ»: مصون و محفوظ داشت. «فَرْجَهَا»: عورت خود را. کنایه از پاکدامنی و عفّت است. «أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا»: خود را از آمیزش با مرد، چه از راه حلال و چه از راه حرام، به دور داشت، خویشتن را از آلودگی به بی‌عفّتی مصون و محفوظ کرد و عفیف و پاکدامن زیست. «نَفَخْنَا»: مراد از نفخ و دمیدن، پدید آوردن رازی از رازهای الهی در شکم مریم است که در پرتو آن حیات جنینی فرزندش عیسی برقرار و بر دوام گردد (نگا: حجر / 29). «مِن رُّوحِنَا»: از روح متعلّق به خود. مراد از چنین اضافه‌ای بیان عظمت شی‌ء مورد نظر است. به اصطلاح اضافه تشریفیّه است، همچون: بَیْتُ الله. شَهْرُ الله. صُنْعُ الله (نگا: نمل / 88). «آیَةً»: دلیل و نشانه قدرت.]]

[92] این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملّت یگانه‌ای بوده (و آئین واحد و برنامه‌ی یکتائی دارند) و من پروردگار همه‌ی شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنید (چرا که ملّت واحد، با برنامه‌ی واحد، باید روبه خدای واحد کند). [[«هذِهِ»: خطاب به همه انسانها در تمام قرون و اعصار است، و اشاره به مشارالیه ذهنی دارد که طریقت انبیاء و ملّت توحید، یعنی آئین یکتای اسلام است. یا اشاره به جماعت انبیاء دارد. «أُمَّةً»: ملّت و جماعت. دین و آئین. حال است. معنی آیه می‌تواند چنین هم باشد: این دین، آئین یکتای همه پیغمبران و مردمان گذشته و حال و آینده جهان است، و ... مراد اتّحاد در اصول دین اسلام است.]]

[93] (امّا با وجود این وحدت ملّت و وحدت آئین، برخیها گوش به رهنمودهای آسمانی نداده و) کار (دین و آئین) خویش را در میان خود به تفرقه انداخته و (می‌اندازند و گروه گروه شده و می‌شوند و سرانجام) همگی به سوی ما برمی‌گردند (و ما به حساب اعمالشان می‌رسیم). [[«تَقَطَّعُوا»: از هم گسیختند، و انگار هر یک قطعه و تکّه‌ای با خود بردند. «أَمْرَهُمْ»: مراد کار و بار دین انسانها است که در اصول یکی بوده و توسّط انبیاء خدا در طول زمان به مردمان رسانده شده است.]]

[94] هرکس چیزی را از کارهای شایسته و بایسته انجام دهد، در حالی که ایمان داشته باشد (به خدا و پیغمبران و برنامه‌ی آسمانی)، تلاش او نادیده گرفته نمی‌شود و (ناسپاس نمی‌ماند، و توسّط فرشتگان در نامه‌ی اعمالش) ما قطعاً آن را خواهیم نوشت. [[«کُفْرَانَ»: نادیده گرفتن. پنهان داشتن. مراد بی‌اجر و باطل قلمداد کردن است. «لَهُ»: آن سعی و تلاش را.]]

[95] غیرممکن است که به سوی ما (برای حساب و کتاب) برنگردند مردمانی که آنان را (در جهان بر اثر کفر و ظلم) نابود کرده باشیم (و این که همان گونه که خود گمان می‌برند مرگ آخرین مرحله‌ی زندگی ایشان باشد). [[«حَرَامٌ»: ممتنع. غیرممکن. این واژه خبر مقدم و (أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ) تأویل به اسم مرفوع بوده و مبتدا است. برخی هم (حَرامٌ) را به معنی (واجِبٌ) دانسته‌اند و آیه را چنین معنی کرده‌اند: عدم بازگشت به دنیا برای مردمانی که آنان را به جرم گناهانشان نابود کرده‌ایم، واجب و قطعی است (نگا: مؤمنون / 99 و 100).]]

[96] (این نابودسازی بزهکاران و عدم بازگشت ایشان به دنیا) تا زمانی ادامه خواهد داشت که یأجوج و مأجوج رها می‌گردند، و ایشان شتابان از هر بلندی و ارتفاعی می‌گذرند (و موجب پریشانی و هرج و مرج در زمین می‌شوند، و این یکی از نشانه‌های فرا رسیدن قیامت است). [[«حَتّی»: حرف ابتدائیّه بوده و کلام بعد از آن غایت و هدف است. «فُتِحَتْ»: گشوده می‌شوند. مراد از میان رفتن سدّ سر راه ایشان، یا گشایش ابواب فتنه و فساد توسّط آنان است. «یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ»: (نگا: کهف / 94). «هُمْ»: مراد قبائل بی‌بند و بار یأجوج و ماجوج است. یا این که ضمیر (هُمْ) به مردم برمی‌گردد و معنی چنین می‌شود که: از نشانه‌های فرا رسیدن قیامت یکی شکسته شدن سدّ ذوالقرنین و طغیان یأجوج و مأجوج است، و دوم روان شدن مردمان از فراز و بلندیهای زمین به سوی محشر است (نگا: تفسیر المراغی). «حَدَبٍ»: زمین بلند و مرتفع. «یَنسِلُونَ»: شتاب می‌گیرند. تند رهسپار می‌شوند.]]

[97] (در این هنگام) وعده‌ی راستین (خدا که روز قیامت است) نزدیک می‌شود، و به ناگاه (آن چنان وحشتی سراسر وجود) کافران (را فرا می‌گیرد که) چشمهایشان از حرکت باز می‌ایستد (و خیره خیره بدان صحنه نگاه می‌کنند و فریادشان بلند می‌شود که) ای وای برما! ما از این (روز) غافل بودیم (و رویاروئی با خدا و حساب و کتاب را باور نمی‌کردیم و) بلکه به خود ستم کردیم (چرا که کفر و عناد ورزیدیم و خویشتن را برای همیشه بدبخت نمودیم). [[«الْوَعْدُ»: مصدر است و به معنی موعود بوده و مراد رستاخیز و قیامت است. «شَاخِصَةٌ»: خیره شده. مات برده. «شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ ...»: چشمها باز و خیره و مات ایستاده و پلکها از شدّت خوف به هم زده نشود. (شاخِصَةٌ) خبر مقدّم (أَبْصَارُ) است.]]

[98] (ای کافران ستمگر!) شما و چیزهائی که جز خدا می‌پرستید آتشگیره و هیزم دوزخ خواهید بود. شما حتماً وارد آن می‌گردید. [[«حَصَبُ»: آتشگیره. هیزم و آنچه برای شعله‌ور شدن و تافتن تنور به داخل آن می‌اندازند.]]

[99] اگر اینها معبودها و خدایانی بودند، هرگز وارد دوزخ نمی‌گشتند. (نه تنها وارد دوزخ می‌گردند) حتّی همه (ی بتها و بت‌پرستها) در آن جاودانه می‌مانند. [[«کُلٌّ»: همه معبودها و پرستندگان آنها.]]

[100] آنان در دوزخ ناله‌ی غم‌انگیز و گلوگیری دارند و در آنجا چیزی را (که مایه‌ی سرور و شادی باشد) نمی‌شنوند. [[«زَفِیرٌ»: صدائی که در گلو شکسته شود و به سبب غم و اندوه با زحمت اداء گردد. «لا یَسْمَعُونَ»: نمی‌شنوند. مراد شنیدن سخنان دل‌انگیز و مایه سرور است (نگا: اعراف / 44).]]

[101] آنان که (به خاطر ایمان درست و انجام کارهای خوب و پسندیده) قبلاً بدیشان وعده‌ی نیک داده‌ایم، چنین کسانی از دوزخ (و عذاب آن) دور نگاه داشته می‌شوند. [[«إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ ...»: مراد جملگی مؤمنان و اشاره به همه وعده‌هائی است که خداوند در این جهان بدیشان داده است (نگا: یونس / 26، رعد / 18، کهف / 88). «الْحُسْنی»: نعمت بزرگ و پاداش نیکو (نگا: نساء / 95، اللیل / 6 و 9).]]

[102] آنان حتّی صدای آتش دوزخ را هم نمی‌شنوند و بلکه در میان آنچه خود می‌خواهند و آرزو دارند جاودانه بسر می‌برند. [[«حَسِیسَهَا»: صدای آتش. صدای شعله‌ها و تنوره کشیدن آتش.]]

[103] هراس بزرگ (رستاخیز نه تنها) ایشان را غمگین نمی‌سازد، و بلکه فرشتگان (به استقبال آنان می‌شتابند و برای تبریک و شاد باش) پذیرایشان می‌گردند (و بدیشان می‌گویند:) این همان روزی است که به شما وعده داده می‌شد. [[«الْفَزَعُ الأکْْبَرُ»: بزرگترین هراس و عظیم‌ترین و وحشتناکترین بیم. مراد خوف و هراس روز قیامت است که به دنبال نفخه دوم پدیدار و هویدا می‌گردد (نگا: نمل / 87 و 89). «تَتَلَقَّاهُمْ»: پذیره ایشان می‌گردند و با آنان رویاروی می‌شوند.]]

[104] (این امر) روزی (تحقّق می‌پذیرد که) ما آسمان را درهم می‌پیچیم به همان صورت که طومار نامه‌ها در هم پیچیده می‌شود. همان گونه که (نخستین بار سهل و ساده) آفرینش را سر دادیم، آفرینش را از نو بازگشت می‌دهیم (و به شکل دیگری زندگی دوباره می‌بخشیم و مردمان را برای حساب و کتاب حاضر می‌آوریم). این وعده‌ای است که ما می‌دهیم، و ما قطعاً آن را به انجام می‌رسانیم. [[«یَوْمَ»: در روزی. روزی که. مفعول‌فیه (لا یَحْزُنُهُمْ) یا مفعول‌به فعل محذوف (أُذْکُرْ) است. «نَطْوِی»: جمع می‌گردانیم. در هم می‌پیچیم. «طَیِّ»: جمع گرداندن. در هم پیچیدن. «السِّجِلِّ»: اوراقی که مطالب را روی آن می‌نگارند. «لِلْکُتُبِ»: حرف (لِ) به معنی (عَلی) و برای بیان علّت است. یا این که لام برای اضافه است. واژه (کُتُب) جمع کِتاب و آن به معنی مَکتوب است. بنابراین معنی (لِلْکُتُبِ) چنین می‌شود: جمع کردن طومار برای نگارش نوشته‌هائی بر آن. جمع کردن طومار و نامه‌ها و نوشته‌ها. «نُعِیدُهُ»: آن را برگشت می‌دهیم (نگا: اعراف / 29، روم / 27). «وَعْداً»: مفعول مطلق تأکیدی برای فعل محذوف (وَعَدْنا) است.]]

[105] ما علاوه بر قرآن، در تمام کتب (انبیاء پیشین) نوشته‌ایم که بی‌گمان (سراسر روی) زمین را بندگان شایسته‌ی ما به ارث خواهند برد (و آن را به دست خواهند گرفت). [[«الزَّبُورِ»: کتابهائی که برای پیغمبران فرستاده شده است (نگا: تفسیرالمراغی، و نمونه). کتاب مزامیر داود. «مِن بَعْدِ»: واژه (بَعْدِ) می‌تواند برای ترتیب بیانی باشد؛ نه ترتیب زمانی. یعنی: علاوه بر. یا این که زمانی باشد. یعنی: پس از. «الذِّکْرِ»: قرآن (نگا: آل‌عمران 58، حجر / 6 و 9). کتب انبیاء به ویژه تورات (نگا: انبیاء / 7 و 24 و 48 و 50). «الصَّالِحُونَ»: شایستگان. شایسته از لحاظ علم و عمل، قدرت و قوّت، اداره مملکت و درک اجتماعی، ایمان و تقوا، و غیره (نگا: اعراف / 128، نور / 55). معنی آیه می‌تواند چنین نیز باشد: ما، در زبور بعد از تورات، چنین نوشتیم که این زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد. یادآوری: بعضی واژه (الأرْض) را زمین بهشت، و صلاح را تقوا و پرهیزگاری می‌د��نند (نگا: مریم / 63، زمر / 74).]]

[106] این (سخن برای مفهوم قانون زندگی دنیوی، و آگاهی از سرنوشت حیات اخروی،) مردمان عبادت‌پیشه را کافی و بسنده است. [[«هذا»: این نکته که چه کسانی حکومت زمین را به دست می‌گیرند، یا آخرت را فراچنگ می‌آورند. تمام وعد و وعیدها و سرگذشت و سرانجام ملّتهائی که در این سوره آمده است. «بَلاغاً»: کفایت و بسندگی. مایه درک موضوع و سبب رسیدن به هدف. نیل به مقصود.]]

[107] (ای پیغمبر!) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستاده‌ایم. [[«رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»: رحمت برای جهانیان. وجود پیغمبر خاتم سبب سعادت دو جهان مردمان است. چرا که عمل به آئین و برنامه‌ای که او با خود آورده است ناکامیها و بدبختیها و بیدادگریها و تباهکاریها را پایان می‌دهد، و سرانجام منتهی به حکومت صالحان با ایمان بر معموره جهان خواهد شد، و در پایان آنان را به نعمت جاوید و سرمدی آخرت نائل خواهد کرد.]]

[108] بگو: (اصل دعوت من این است:) به من وحی می‌شود که معبود شما یکی بیش نیست (و بقیّه‌ی چیزهای دیگری که به من وحی می‌گردد، تابع همین اصل اساسی توحید است). حال که چنین است، آیا شما تسلیم (خداوند یگانه) می‌گردید (و بتهای سنگی و معبودهای طاغوتی را کنار می‌گذارید؟). [[«إِنَّمَآ إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ»: خدا و معبودتان تنها خدای یگانه و معبود یکتائی است و بس. جمله نائب فاعل (یُوحی) است. «مُسْلِمُونَ»: گردن‌نهندگان. تسلیم‌شوندگان. مراد از پرستش، تشویق و ترغیب به پذیرش توحید است.]]

[109] اگر (در برابر سخنان روشنگر و سعادت‌بخش تو) پشت کردند و روی‌گردان شدند، بگو: همه‌ی شما را یکسان (از مأموریّت خود که تبلیغ رسالت بود) آگاه کردم و (چیزی را از کسی پنهان نداشتم. دیگر) نمی‌دانم آنچه (درباره‌ی پیروزی مؤمنان و شکست کافران، و حساب و کتاب و بهشت و دوزخ) به شما وعده داده می‌شود، (فرا رسیدن آن) نزدیک است یا دور. [[«آذَنتُکُمْ»: به شما اطّلاع دادم و باخبرتان کردم (نگا: فصّلت / 47). «عَلَی سَوَآءٍ»: به طور یکسان. بدون استثناء. «إنْ»: نه! حرف نفی است.]]

[110] خداوند می‌داند سخنانی را که آشکارا می‌گوئید (و طعنه‌ها و تشرهائی که راجع به اسلام بر زبان می‌رانید) و آنچه را که (از بدسگالیها و کینه‌توزیها در دل) پنهان می‌دارید. [[«الْجَهْرَ»: آشکار.]]

[111] من چه می‌دانم، شاید این (مهلت و تأخیر عذاب) آزمونی برای شما باشد و (شاید خداوند می‌خواهد شما را از لذائذ این جهان برای افزایش گناهان بیشتر) تا مدّتی بهره‌مند سازد (و برابر قانون استدراج، آهسته و آرام مغلوب و مقهورتان گرداند و به دوزختان کشاند). [[«فِتْنَةٌ»: آزمون و آزمایش. مراد استدراج است تا بر گناهان خود بیفزایند (نگا: آل‌عمران / 178). «مَتَاعٌ»: بهره‌مند ساختن. تمتّع و بهره‌مندی (نگا: بقره / 36، آل‌عمران / 14). «إِلَی حِینٍ»: تا مدّتی که روزگار زندگی پایان می‌پذیرد و مرگ فرا می‌رسد.]]

[112] (پیغمبر پس از مشاهده‌ی این همه دوری و روگردانی مشرکان از پذیرش اسلام، رو به خدا کرد و عاجزانه) گفت: پروردگارا! دادگرانه (میان من و اینان) داوری کن (تا سرانجام، حال مؤمن و کافر یکسان نباشد. آن گاه روی سخن به مخالفان کرده و اظهار داشت:) پروردگار همه‌ی ما خداوند مهربان است و (سرتاپای وجودمان را رحمت الهی فرا گرفته است. و در برابر) نسبتهای ناروائی که (درباره‌ی اسلام و در مورد ذات پاک خدا) می‌زنید، تنها از او کمک و یاری خواسته می‌شود. [[«اُحْکُمْ»: داوری فرما و کار را یکسره کن. «الْمُسْتَعَانُ»: کسی که از او استمداد خواسته می‌شود و طلب یاری و کمک می‌گردد. «تَصِفُونَ»: بیان می‌دارید (نگا: یوسف / 18 و 77، انبیاء / 18).]]

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud