[1] الف. لام. میم. [[«الم»: (نگا: بقره / 1).]]
[2] رومیان (از ایرانیان) شکست خوردهاند. [[«الرُّومُ»: ملّت روم که مسیحی بودند و شاه ایشان در عصر نبوّت هرقل نام داشت.]]
[3] (این شکست) در نزدیکترین سرزمین (به سرزمین عرب که نواحی شام است، رخ داده است) و ایشان پس از شکستشان پیروز خواهند شد. [[«أَدْنیَ الأرْضِ»: در نزدیکترین سرزمین نسبت به مکّه. «غَلَبِهِمْ»: غلب به معنی مغلوبیّت و شکست است. مصدر به مفعول خود، یعنی (هم) اضافه شده است.]]
[4] در مدّت چند سالی. همه چیز در دست خدا و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خوردهاند) و چه بعد (که آنان پیروز میگردند. ضعف و قدرت و شکست و پیروزی و غیره آزمون خداوندی است). در آن روز (که رومیان پیروز میگردند) مؤمنان شادمان میشوند. [[«بِضْعِ»: چند. اند. مدّتی میان 3 و 9. «الأمْرُ»: فرمان. کار. «مِن قَبْلُ وَ مِن بَعْدُ»: پیش و پس. مراد همه وقت و همه آن است. چرا که زمانها عبارتند از: ماضی و حال و مستقبل. به عبارت دیگر: پیش و اکنون و آینده. «یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ»: مراد این است که اگر امروز شکست رومیان مسیحی باعث خوشحالی مشرکان مکّه شده است، در آن روز که رومیان بر زرتشتیان پیروز میشوند، موجب شادمانی مؤمنان میگردد. چرا که مسیحیان و مسلمانان هر دو پیرو مکتب آسمانیند.]]
[5] (آری! خوشحال میشوند) از یاری خدا. خدا هر کسی را که بخواهد یاری میدهد، و او بس چیره (بر دشمنان خود) و بسیار مهربان (در حق دوستان خویش) است. [[«بِنَصْرِاللهِ»: متعلّق به (یَفْرَحُ) است.]]
[6] این وعدّهای است که خدا داده است، و خداوند هرگز در وعدهاش خلاف نخواهد کرد، ولیکن بیشتر مردم (که کافران و مشرکان و منافقانند، این را) نمیدانند. [[«وَعْدَاللهِ»: واژه (وَعْدَ) مفعول مطلق تأکیدی فعل محذوفی است و تقدیر چنین است: وَعَداللهُ ذلِکَ وَعْداً. مصدر به فاعل خود اضافه شده است. «أَکْثَرَ النَّاسِ»: مراد کافران و مشرکان و منافقانند که چون خدا را به درستی نشناختهاند، به وعدههای الهی باور ندارند.]]
[7] (این اکثریّت کوتاهبین) تنها ظاهر و نمادی از زندگی دنیا را میدانند، و ایشان از آخرت کاملاً بیخبرند. [[«ظَاهِراً مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»: مراد این است که شناخت آنان درباره جهان سطحی و اندک است و برداشت ایشان از زندگی، مجموعهای از خور و خواب و سرگرمیها و لذّات زودگذر است، و نمیدانند که دنیا پل آخرت، و مرحله مقدّماتی برای زندگی جاویدان و گسترده و نامحدود آن جهانی است.]]
[8] آیا با خود نمیاندیشند که خداوند آسمانها و زمین و چیزهائی را که در میان آن دو است، جز به حق و برای مدّت زمان معیّنی نیافریده است؟ (بلی! آفرینش کائنات برای حکمت عالیّه است و پایان مشخّصی دارد، و هر کس آن درود عاقبت کار که کشت). بسیاری از مردم به ملاقات با خدا (در روز قیامت، برای حساب و کتاب و سزا و جزا) باور ندارند. [[«أوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِمْ؟»: آیا با خود نمیاندیشند؟ آیا درباره خود نمیاندیشند تا ببینند چه کردهاند و چه میکنند و سرنوشت ایشان به کجا میانجامد؟ «فِی أَنفُسِهِمْ»: برخی گفتهاند: مراد از این قید، اندیشیدن درباره اسرار وجود انسان، یا عالم صغیر است (نگا: روحالمعانی، الکبیر). بسیاری هم معتقدند که منظور این است انسانها در درون جان و از طریق عقل و وجدان، درباره آسمانها و زمین و اشیاء میان آنها بیندیشند. «بِالْحَقِّ»: به حق نه باطل. برای حکمت عالیّه نه بازی و شوخی (نگا: انبیاء / 16). «أَجَلٍ مُّسَمّیً»: مدّت محدود و معیّن. واژه (أَجَلٍ) عطف بر (الْحَقِّ) است.]]
[9] آیا در زمین به گشت و گذار نپرداختهاند تا بنگرند که سرانجام کار مردمان پیش از ایشان به کجا کشیده است؟ آن کسانی که از ایشان نیروی بیشتری داشتهاند، و زمین را بهتر کاویده و زیر و رو کردهاند (تا آب و مواد معدنی را استخراج، و درختان و گیاهان را در آن کشت و زرع کنند،) و زمین را بیش از ایشان آباد کردهاند و در عمران آن کوشیدهاند، و پیغمبرانشان معجزهها بدیشان نمودهاند (و دلائل روشنی را بر صحّت رسالت خود ارائه دادهاند، امّا به جای تسلیم فرمان خدا شدن، علم طغیان و کفران برافراشتهاند و راه کشتن پیغمبران در پیش گرفتهاند و عاقبت به مجازات دردناک خود گرفتار آمدهاند) و خدا بدیشان ستم نکرده است، ولیکن خودشان (با انجام کفر و معاصی) به خویشتن ستم نمودهاند. [[«کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً»: از کفّار مکّه نیروی بیشتری داشتهاند (نگا: غافر / 82). «أَثَارُوا»: کاویدهاند. شخم زدهاند. زیر و رو کردهاند. مفهوم آن شامل کشت و زرع، و کندن چاه و قنات و نهر، و استخراج معادن و فلزات میگردد. «عَمَرُوهَا»: آن را عمران و آبادان کردهاند، با کشت و زرع و ساختمان. «الْبَیِّنَاتِ»: معجزات. دلائل روشن و براهین واضح. «فَمَا کَانَ اللهُ لِیَظْلِمَ»: این بخش بیانگر آن است که آنان مرتکب ظلم و ستم شدهاند (نگا: غافر / 21، فصّلت / 15 و 16).]]
[10] سپس عاقبت کار کسانی که مرتکب کارهای بسیار زشت میشدند، بدانجا کشید که آیات خدا را هم تکذیب میکردند و آنها را به باد تمسخر میگرفتند. [[«السُّوأی»: مونث (أَسْوَأ) است که اسم تفضیل است. یعنی کارهای بسیار زشت و پلشت. این واژه مفعول به (أَسَآءُوا) است. اگر (السُّوأی) را اسم (کانَ) بدانیم، معنی آیه چنین میشود: عاقبت کار کسانی که اعمال بد انجام میدادند، بدترین سرنوشت شد، و این هم بدان علّت بود که آیات خدا را تکذیب و آنها را تمسخر میکردند.]]
[11] خداوند آفرینش (انسان) را میآغازد، سپس او را (میمیراند و وی را به حیات) دوباره برمیگرداند. آن گاه به سوی خدا بازگردانده میشوید. [[«یَبْدَءُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ»: (نگا: عنکبوت / 19).]]
[12] آن روز که قیامت برپا میشود، بزهکاران بهت زده و ناامید و سرگردان میگردند. [[«یُبْلِسُ»: غمزده و ناامید از نجات و مأیوس از هر چیز و بهت زده میشوند (نگا: انعام / 44، مؤمنون / 77، زخرف / 75، روم / 49).]]
[13] و از انبازهائی که برای خدای خود گمان میبردند، میانجیگرانی نخواهند داشت. انبازهائی که (در دنیا) به سبب اعتقاد بدانها کافر شده بودند. [[«کَانُوا بِشُرَکَآئِهِمْ کَافِرِینَ»: آنان در دنیا به سبب اعتقاد به انبازهائی برای خدای خود کافر شده بودند. آنان در آخرت از انبازهائی که برای خدای خود گمان میبردند بیزاری میجویند و منکر (الوهیّت و شرکت) آنها خواهند شد.]]
[14] روزی که قیامت برپا میشود، مردم از همدیگر جدا میگردند (و هر گروهی سرنوشت جداگانهای برای خود در جهان ابدی خواهد داشت و حال و وضع کافران، جدای از حال و وضع مؤمنان خواهد بود). [[«یَتَفَرَّقُونَ»: مراد از تفرق، جدا شدن صف مؤمنان از صف کافران است که دستهای به بهشت و گروهی به دوزخ میروند و هر یک سرنوشت ابدی خود را میآغازد.]]
[15] گروهی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، آنان در باغ بهشت مالامال از شادی و سرور میگردند (و آثار شادمانی در سراپای ایشان هویدا و پیدا است). [[«رَوْضَةٍ»: باغ پر آب و درخت و خرم و سرسبز. مراد بهشت است. «یُحْبَرُونَ»: مسرور میگردند. از مصدر (حُبور) به معنی سُرور، یعنی خدا سراپای وجودشان را از سرور و شادی مالامال میفرماید، به گونهای که آثار خوشحالی و شادمانی در چهره و سیمایشان هویدا و نمایان میگردد (نگا: زخرف / 70).]]
[16] و امّا کسانی که کافر بودهاند و آیات ما را تکذیب کردهاند و به فرا رسیدن قیامت ایمان نداشتهاند، آنان به عذاب دوزخ گرفتار میگردند. [[«مُحْضَرُونَ»: احضار شدگان. آمادگان و حاضران (نگا: قصص / 61).]]
[17] پس به تنزیه خدا (از هر عیب و نقصی و چیزهائی که لایق جلال و کمال او نیست) سحرگاهان و شامگاهان (و همهی اوقات و اوان) بپردازید. [[«سُبْحانَ اللهِ ...»: مصدر است و معنی امر دارد. خداوند بندگان خود را رهنمود میفرماید به این که او را منزّه و بری بدانند از همه صفات نقصی که سزاوار خدا نیست، و وی را در همه اوقات به ویژه در دو وقت سحرگاهان و شامگاهان به پاکی بستایند. اگر (سُبْحانَ) معنی امری از آن گرفته نشود، معنی آیه چنین است: در بامدادان و شامگاهانتان تسبیح و تقدیس، زیبنده خدا است و بس.]]
[18] در آسمانها و زمین (و در همهی اوقات، به ویژه) عصرگاهان و زمانی که به دم ظهر رسیدهاید، خدای را حمد و ستایش کنید. [[«الْحَمْدُ»: معنی امر دارد. یعنی: إِحْمَدُوا ... (سُبْحانَ) و (الْحَمْدُ) در این دو آیه میتوانند امری هم به حساب نیایند. «فِی السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ»: مراد از سوی ساکنان عالم افلاکی و بندگان کره خاکی است. این آیات اوقات پنجگانه نماز را در خود جمع کردهاند. بدین ترتیب: «حِینَ تُمْسُونَ»: شامل مغرب و عشاء است که خیلی به هم نزدیک هستند. «حِینَ تُصْبِحُونَ»: نماز صبح را شامل است. «عَشِیّاً»: بیانگر نماز عصر است. «حِینَ تُظْهِرُونَ»: نماز ظهر. اگر معنی امری از (الْحَمْد) منظور نظر نباشد، مفهوم آیه چنین است: حمد و ستایش (ساکنان عالم افلاکی و بندگان کره خاکی) در آسمانها و زمین (در همه وقت و حین، به ویژه) عصرگاهان و زمانی که به وقت ظهر میرسید، سزاوار و زیبنده خدا است.]]
[19] خداوند همواره زنده را از مرده، و مرده را از زنده میآفریند، و زمین موات را حیات میبخشد، و همین گونه (سهل و ساده، به سادگی آفرینش مکرّر و همیشگی حیات از ممات، شما آفرینش دوباره مییابید و از گورها) بیرون آورده میشوید (و رستاخیز برپا میگردد). [[«یُخْرِجُ»: بیرون میآورد. مراد از بیرون آوردن، آفریدن است. «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِن ...»: موجودات مرده دائماً جزو اندام موجودات زنده میشوند، و چرخه حیات و ممات و تبدیل بیجان به جاندار و برعکس ادامه دارد (نگا: آلعمران / 27، انعام / 95).]]
[20] یکی از نشانههای (دالّ بر عظمت و قدرت) خدا این است که (نیای) شما را از خاک آفرید و سپس شما انسانها (به مرور زمان زیاد شدید و در روی زمین برای تلاش در پی معاش) پراکنده گشتید. [[«خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ»: (نگا: حجّ / 5، کهف / 37). آفرینش انسان از خاک، ممکن است اشاره به آفرینش نخستین انسان، یعنی آدم باشد، یا آفرینش همه انسانها از خاک. چرا که موادّ غذائی تشکیل دهنده وجود انسان در اصل از خاک است. «إِذَا»: این واژه معمولاً برای زمان ناگهانی به کار میرود، ولی گاهی همچون اینجا برای تراخی و تدریج است (نگا: روحالمعانی). «تَنتَشِرُونَ»: پخش میگردید. اشاره به فراوان شدن و برای کسب و کار و بقا و ادامه حیات در زمین پراکندن است.]]
[21] و یکی از نشانههای (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا این است که از جنس خودتان همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آنان (در پرتو جاذبه و کشش قلبی) بیارامید، و در میان شما و ایشان مهر و محبّت انداخت (و هر یک را شیفته و دلباختهی دیگری ساخت، تا با آرامش و آسایش، مایهی شکوفائی و پرورش شخصیّت همدیگر شوید، و پیوند زندگی انسانها و تعادل جسمانی و روحانی آنها برقرار و محفوظ باشد). مسلّماً در این (امور) نشانهها و دلائلی (بر عظمت و قدرت خدا) است برای افرادی که (دربارهی پدیدههای جهان و آفریدههای یزدان) میاندیشند. [[«خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ»: از جنس خودتان برایتان همسرانی بیافرید. یعنی آدمیزادگان را در دو نوع زن و مرد خلق و هر یک را مکمّل دیگری کرد (نگا: نحل / 72).]]
[22] و از زمرهی نشانههای (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا آفرینش آسمانها و زمین و مختلف بودن زبانها و رنگهای شما است. بیگمان در این (آفرینش کواکب فراوان جهان که با نظم و نظام شگفتآور گردانند، و در این تنوّع خلقت) دلائلی است برای فرزانگان و دانشوران. [[«خَلْقُ»: آفرینش. آفریدهها. «إِخْتِلافُ»: تفاوت. فرق. «إِخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ»: اختلاف زبانها و دگرگونیهای صداهایتان که به وسیله گوش تشخیص داده میشود «إِخْتِلافُ ... أَلْوَانِکُمْ»: اختلاف رنگها و دگرگونی شکل و سیما و قیافه مراد است که به وسیله چشم تشخیص داده میشود.]]
[23] و از نشانههای (قدرت و عظمت) خدا، خواب شما در شب و روز است، و تلاش و کوششتان برای (کسب و کار و) بهرهمندی از فضل خدا. قطعاً در این (امور، یعنی مسألهی خواب، و تلاش در پی معاش) دلائلی است برای کسانی که گوش شنوا داشته باشند (و حقیقت را بپذیرند). [[«مَنَامُکُمْ»: خوابیدن و خفتن شما. پدیده (خواب) نموداری از نظام حکیمانه خدا است و دنیای خواب هنوز برای انسانها ناشناخته و راز سر به مُهری است. «إِبْتَغَآءُ»: طلبیدن. جستجو کردن. «یَسْمَعُونَ»: میشنوند و میپذیرند. گوش شنوا و حقپذیری دارند.]]
[24] و از زمرهی نشانههای (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا، یکی این است که خدا برق را که هم باعث ترس است و هم مایهی امید، به شما مینمایاند، و از آسمان آب مهمّی را میباراند، و زمین را بعد از مرگش، (یعنی خشک و سوزان بودن) به وسیلهی آن آب زنده (و سرسبز) میگرداند. بیگمان در این (درخشش آذرخش آسمان و نزول باران و آبیاری زمین و سرسبز شدن آن) دلائلی است برای فهمیدگان و خردمندان. [[«یُرِیکُمُ الْبَرْقَ»: (نگا: رعد / 12).]]
[25] و از جملهی دلائل و نشانههای (کمال قدرت و نهایت عظمت) خدا یکی هم این است که آسمان و زمین (بدین ساختار استوار و صورت زیبا) ساخته و پرداختهی او و به فرمان وی برپا است. بعدها وقتی (که بخواهد مردمان را میمیراند، و این نظم و نظام را خراب میگرداند، و برای زنده شدن) شما را از زمین با ندائی فرا میخواند و شما فوراً (مطیعانه و شتابان از زمین) بیرون میآئید. [[«تَقُومَ»: پابرجا و استوار میگردد. «بِأَمْرِهِ»: به فرمان او (نگا: حجّ / 65). با ساخت و کارکرد او. «دَعَاکُمْ»: شما را فرا خواند. مراد فرا خواندن با نفخ صور به هنگام رستاخیز است (نگا: زمر / 68). «مِنَ الأرْضِ»: از زمین. مراد این است که بعد از نهایت جهان و گذشت ازمنهای بر آن، شما را که در دل زمین جای دارید فرا میخواند و حاضرتان میگرداند. یا این که از بالای زمین، شما را ندا در میدهد و ...]]
[26] هر که و هر چه در آسمانها و زمین است، از آن خدا است، و جملگی فرمانبردار او هستند. [[«قَانِتُونَ»: جمع قانِت، خاضع و منقاد. مطیع و فرمانبردار. مراد انقیاد و اطاعت تکوینی است که همه موجودات جهان در آن یکسانند. چرا که از نظر قوانین آفرینش، زمام امر همه در دست خدا است.]]
[27] او است که آفرینش را آغاز کرده است و سپس آن را باز میگرداند، و این برای او آسانتر است. (زیرا کسی که بتواند کاری را در آغاز انجام دهد، قدرت بر اعادهی آن را نیز دارد). بالاترین وصف، در آسمانها و زمین متعلّق به خدا است، و او بسیار باعزّت و اقتدار، و سنجیده و کار بجا است. (لذا در عین قدرت نامحدود، کاری بیحساب انجام نمیدهد، و بلکه همهی کارهایش از روی حکمت است). [[«یَبْدَأُ الْخَلْقَ ... ثُمَّ ...»: (نگا: یونس / 4 و 34، نمل / 64، روم / 11). «أَهْوَنُ»: آسانتر. تعبیر آسان و آسانتر، یا سخت و سختتر، الفبائی است که خدا با آن با ما انسانها صحبت میفرماید، والا این واژهها و مطلبها در برابر قدرت نامحدود خدا بیمصداق و بیمعنیاست. «الْمَثَلُ الأعْلی»: وصف اتم و اکمل. اعلی درجه صفات حمیده، همچون قدرت شامله، و حکمت تامّه، و مالکیّت بیحدّ و نهایت، و علم فراگیر و جهانگیر. مراد این است که اوصاف بدیعه خدا بکمال است، و همه محدودش را دارند و او نامحدودش.]]
[28] خداوند برای شما (انسانهای مشرک) مثلی میآورد که از (اوضاع و احوال) خود شما برگرفته شده است. (و آن مثل این است که اگر بردگانی داشته باشید) آیا بردگانتان در چیزهائی که بهرهی شما ساختهایم شریک شما میباشند، بدان گونه که شما و ایشان هر دو در آن یکسان و برابر باشید، و همچنان که شما آزادگان از یکدیگر میترسید، از بردگان هم بیمناک باشید (و بدون اجازهی ایشان دست به کاری نبرید و نزنید و دخل و تصرّفی در اموال خود نکنید؟ نه! ابداً چنین چیزی تصوّر نمیرود. پس چطور جائز میدانید که بعضی از آفریدگان خدا، همچون فرشتگان و پریان و پیغمبرانی چون عیسی و عُزَیر، و بتها و صنمها، شریک خدا در ملک و مملکت و سلطه و قدرت او باشند؟!). ما این سان (روشن و گویا) آیات را برای مردمانی بیان میداریم که میفهمند (و معانی ضربالمثلها را درک میکنند). [[«مِنْ أَنفُسِکُمْ»: منتزع و برگرفته از اوضاع و احوال خودتان. «هَلْ لَکُمْ؟»: حرف (هَلْ) برای استفهام است و در اینجا مراد توبیخ و نفی است. «سَوَآءٌ»: مساوی در تصرّف در دارائی و اموال. «کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ»: همان گونه که از خودتان، یعنی از آزادگان همچون خود ترس دارید.]]
[29] (مشرکان ستمگر برای شرکورزی خود دلیلی ندارند و) بلکه ستمگران از هوا و هوس خود بدون علم و آگهی (از عاقبت بد شرک) پیروی میکنند. چه کسی میتواند کسانی را که خدا آنان را گمراه کرده باشد هدایت کند؟ اصلاً برای ایشان هیچ یار و یاوری نخواهد بود (تا برای آنان میانجیگری کند و ایشان را از عذاب برهاند). [[«بَلْ»: حرف اِضراب است و بیانگر انتقال از سخنی و پرداختن به سخن دیگری است. «فَمَن یَهْدِی؟»: مراد این است که کسی نمیتواند هدایت دهد جز خدا.]]
[30] روی خود را خالصانه متوجّه آئین (حقیقی خدا، اسلام) کن. این سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد (و آن را از خداگرائی به کفرگرائی، و از دینداری به بیدینی، و از راستروی به کجروی کشاند). این است دین و آئین محکم و استوار، و لیکن اکثر مردم (چنین چیزی را) نمیدانند. [[«أَقِمْ وَجْهَکَ»: روی خود را متوجّه ساز. با خلوص و اهتمام هر چه بیشتر رو کن به عبادت و پرستش خدا. «حَنِیفاً»: حقگرایانه و مخلصانه (نگا: بقره / 135). حال ضمیر فاعلی مستتر در (أَقِمْ) یا حال (الدِّینِ) است. یعنی خالصانه و مخلصانه رو کن، یا رو به دین خالص و حقیقی کن. «فِطْرَةَ»: سرشت. آفرینش. خداباوری و خداشناسی (نگا: زادالمسیر). مفعول فعل محذوف (إِتَّبِع) یا (أَعْنی) است و یا بدل از (حَنِیفاً) میباشد. در رسمالخطّ قرآنی با (ت) نوشته شده است. «لا تَبْدِیلَ»: نباید تبدیل و تغییر داده شود. لفظ آن نفی است، ولی معنی نهی دارد. «لِخَلْقِ اللهِ»: مراد از (خَلْق) فطرت و خلقت است. یعنی باید سلامت فطرت حفظ و از راه حقیقی خود منحرف نگردد و باز داشته نشود. «ذلِکَ»: این چیز که فطرت خداشناسی است و در اعماق دلهای انسانها نهفته است و به هنگام بلاهای سخت، بیشتر از هر وقت دیگری بروز میکند. «الْقَیِّمُ»: استوار و پابرجا. راست و درست.]]
[31] (ای مردم! رو به خدا کنید و با توبه و اخلاص در عمل) به سوی خدا برگشته، و از (خشم و عذاب) او بپرهیزید، و نماز را چنان که باید بگزارید، و از زمرهی مشرکان نگردید. [[«مُنِیبِینَ»: برگردندگان. توبه کنندگان. مراد این است که اگر مردمان را به حال خود رها کنند، جز یکتاپرستی و آئین آسمانی را بر نمیگزینند. یا این که: باید توبه کرد و به سوی خدا یا دین او برگشت. حال (النَّاسِ) یا حال ضمیر مستتر در (أَقِمْ) است و جمع آمدن آن به خاطر معنی است. چرا که مخاطب پیغمبر و منظور امت او است (نگا: طلاق / 1). انگار در اصل چنین است: أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ مُنِیبِینَ. یا این که خبر فعل ناقص محذوفی است و در اصل چنین است: کُونُوا مُنِیبِینَ.]]
[32] از آن کسانی که آئین خود را پراکنده و بخش بخش کردهاند و به دستهها و گروههای گوناگونی تقسیم شدهاند. هر گروهی هم از روش و آئینی که دارد خرسند و خوشحال است (و مکتب و مذهب ساختهی هوا و هوس خود را حق میپندارد). [[«فَرَّقُوا دِینَهُمْ»: آئین خود را به هنگام تکدر فطرت، به تبع هوی و هوس پراکنده و جدا ساختهاند و آن را بخش بخش کردهاند و به جای خداپرستی، هواپرستی نمودهاند. «شِیَعاً»: جمع شیعَة، گروهها و دستهها. فرقهها و حزبها. «بِمَا لَدَیْهِمْ»: بدانچه دارند.]]
[33] هر زمان که مصائب و بلایای بزرگی (همچون طوفانها و زلزلهها و شداید دیگر) به انسانها برسد، پروردگارشان را به فریاد میخوانند (و جز او را کاشف مصائب و دافع بلایا نمیدانند) و بدو پناهنده میگردند. سپس به مجرّد این که (حوادث زیانبار و مصائب برطرف شد و) خداوند مرحمتی از جانب خود در حق ایشان روا دید (و نعمتی بدیشان داد) ناگهان گروهی از آنان برای پروردگارشان شریک و انباز قرار میدهند (و به خداگونهها و بتها معتقد میشوند و از راستای راه به در میروند). [[«مَسَّ»: لمس کرد. دست داد. «ضُرٌّ»: ضرر و زیان عظیم. مراد حوادث زیانبار و وقائع گرانبار است. «إِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ ...»: مراد این است که به هنگام مصائب سخت و بلایای شدید، مردم به یادخدا میافتند و این یکی از نشانههای فطرت توحیدی است (نگا: عنکبوت / 65). «أَذَاقَهُمْ»: بدیشان چشاند. مراد از چشاندن، رساندن و دادن است.]]
[34] (بگذار این افراد کم ظرفیّت مشرک) نعمتهائی را که ما بدانان دادهایم کفران کنند و ناسپاس گذارند. (ای منکران! از نعمتهای زودگذر چند روزهی دنیا) بهرهمند شوید و لذّت ببرید، امّا (به زودی نتیجهی شوم و سرانجام وخیم اعمال خویش را) خواهید دانست. [[«لِیَکْفُرُوا»: کفران نعمت کنند. بیباور شوند. «بِمَا»: به چیزی که. به سبب آنچه. «لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْناهُمْ»: بگذار نعمتهائی را که بدیشان دادهایم بیسپاس گذارند و آنها را کفران کنند. بگذار نعمتهای ما ایشان را به کفر سوق دهد و موجب بیدینی و بیبندوباری و سرمستی ایشان شود. «فَتَمَتَّعُوا»: خوش بگذرانید و از لذّات و نعمات بهره ببرید. واژههای (لِیَکْفُرُوا) و (تَمَتَّعُوا) هر دو امرند و برای تهدید به کار رفتهاند. اوّلی به صورت امر غائب و دومی به صورت امر حاضر است. گوئی خداوند در آغاز آنان را غائب فرض فرموده است، و سپس برای شدّت بخشیدن به تهدید، ایشان را رویاروی و مخاطب قرار داده است.]]
[35] آیا ما دلیل گویا و روشنی برای آنان نازل کردهایم که شرک ایشان را موجّه و پسندیده میشمارد؟! [[«أَمْ؟»: آیا. استفهام انکاری است. «سُلْطَاناً»: دلیل بسیار بسیار محکم و قانع کننده مکتوب در کتاب آسمانی. «یَتَکَلَّمُ»: گویا است. دلالت میکند. گفتن، در اینجا مجاز از گویا و رسا و روشن و آشکار بودن حجّت و برهان است (نگا: مؤمنون / 62، جاثیه / 29).]]
[36] هرگاه به مردمان مرحمتی بک��یم و نعمتی برسانیم، از آن سرمست و مغرور میگردند، و اگر رنج و بلائی به خاطر کارهائی که کردهاند گریبانگیرشان شود، فوراً (از رحمت خدا) مأیوس و ناامید میگردند. [[«فَرِحُوا»: مغرور و سرمست میگردند. «بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ»: به سبب کارهائی که کردهاند. مراد مکافات عمل و بازتابهای معاصی انسان است. «یَقْنَطُونَ»: ناامید و مأیوس از رحمت خدا میگردند و یأس سراسر وجودشان را دربر میگیرد. این آیه بیان میدارد که هم عُجب و غرور مذموم است و هم یأس و ناامیدی از رحمت خدا.]]
[37] آیا آنان نمیدانند که خداوند روزی را برای هر کس که بخواهد گسترده و فراخ و برای هر کس که بخواهد تنگ و کم میگرداند؟ (پس نباید نعمت دنیا انسان را مغرور، یا فقر وفاقه انسان را مأیوس سازد). قطعاً در این (افزایش و کاهش نعمتی که حکمت خدا مقتضی میداند) نشانههای آشکاری (و دلائل بارزی است بر این که کارها به دست دیگری) است، برای کسانی که (حق و حقیقت را) باور میدارند. [[«یَبْسُطُ الرِّزْقَ ... وَ یَقْدِرُ»: (نگا: عنکبوت / 62).]]
[38] (چون چنین است) پس حق نزدیکان (که نیکوئی و صلهی رحم است) و حق مستمندان و واماندگان در راه (که صدقه و زکات است) بده. این برای کسانی که ذات خدا را میجویند (و راه رضا و جزای الله را میپویند) بهتر (از هر چیز دیگری است) و آنان (که چنین کنند) قطعاً رستگارند. [[«ذَالْقُرْبی»: نزدیکان و خویشاوندان. «الْمِسْکِینَ»: مستمند. «إِبْنَ السَّبِیلِ»: مسافر و وامانده. گدای راهنشین (نگا: بقره / 177). «وَجْهَ اللهِ»: (نگا: بقره / 115 و 272، رعد / 22). «یُریدُونَ وَجْهَ اللهِ»: مراد کسانی است که تنها محض رضای خدا و دریافت پاداش از الله، دست به بذل و بخشش و پرداخت زکات مییازند، و کارشان را خالی از هر گونه ریا و خودنمائی و منّت و تحقیر و انتظار پاداش از دیگران میسازند (نگا: بقره / 264 و 265، لیل / 18 - 20). تمام کارهائی را که انسان انجام میدهد و به نوعی با خدا ارتباط پیدا میکند، خواه برای رضای او، یا رسیدن به پاداش او، و یا نجات از کیفر او باشد، همه مصداق «وجهالله»: است، هر چند مرحله عالی و کامل، آن است که جز عبودیّت و اطاعت او را در نظر نگیرد.]]
[39] آنچه را که به عنوان ربا میدهید تا از اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نخواهد یافت (و بلکه خدا از آن میکاهد و نابودش مینماید)، و آنچه را که به عنوان زکات میپردازید و تنها ذات خدا را منظور نظر میدارید، این گونه کسانی دارای پاداش مضاعف خواهند بود. [[«مِن رِّباً»: هر گونه ربائی. مراد انواع معامله ربوی است. «لِیَرْبُوَ»: تا افزایش یابد و بر دارائیتان بیفزاید. الف زائدی در رسمالخطّ قرآنی به دنبال دارد. «فِی أَمْوَالِ النَّاسِ»: از مال مردم. به حساب دارائی مردم که برای شما حلال نیست. «لا یَرْبُو»: افزایش نمییابد. فزونی نمیگیرد، و بلکه خدا آن را از میان هم بر میدارد (نگا: بقره / 276). الف زائدی در رسمالخطّ قرآنی به دنبال دارد. «الْمُضْعِفُونَ»: کسانی که دارای اجر مضاعف و پاداش چندین برابرند (نگا: بقره / 245).]]
[40] خدا کسی است که شما را آفریده است، سپس (با عطاء کردن وسائل مادی و معنوی کسب و تهیّهی زمینهی معاش و آمادهسازی محیط زیست) به شما روزی رسانده است. بعد شما را میمیراند، سپس دوباره زندهتان میگرداند. آیا در میان انبازهایتان (که برای خدا گمان میبرید) کسی هست که چیزی از این (کارهای آفرینش و روزیرسانی و میراندن و زندهگرداندن) را انجام دهد؟ خدا دورتر و برتر از این است که برای او به انباز معتقد شوند (و او را در کنار بتهای سنگی و معبودهای ساختگی قرار دهند). [[«هَلْ مِنْ ...»: استفهام انکاری است. چرا که هیچ یک از مشرکان معتقد نبودند که بتها و انبازها میتوانند بیافرینند، یا روزی برسانند، یا بمیرانند، و یا این که زنده گردانند.]]
[41] (همیشه چنین بوده است که) تباهی و خرابی در دریا و خشکی به خاطر کارهائی پدیدار گشته است که مردمان انجام میدادهاند. بدین وسیله خدا سزای برخی از کارهائی را که انسانها انجام میدهند بدیشان میچشاند تا این که آنان (بیدار شوند و از دست یازیدن به معاصی) برگردند. [[«ظَهَرَ»: پدیدار گشته است. فراوان شده است. «الْفَسَادُ»: تباهی. مراد بلاها و مصیبتهائی چون خشکسالی و امراض و از میان رفتن خیرات و برکات است. «بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»: مراد گناهان و بزهکاریهای مردمان است. «لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ ...»: (نگا: اعراف / 94 و 96).]]
[42] (ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: در زمین بگردید و بنگرید سرانجام کار پیشینیان به کجا کشیده است. (خواهید دید که خدا آنان را هلاک، و خانه و کاشانهی ایشان را ویران کرده است، زیرا که) بیشتر آنان مشرک بودهاند (و شرک مایهی تباهی است). [[«أُنظُرُوا»: بنگرید. دقّت کنید (نگا: آلعمران / 137، انعام / 11، اعراف / 86).]]
[43] روی خود را به سوی آئین استوار و ماندگار (اسلام که سازگار با فطرت انسانی و مبنی بر یکتاپرستی است) متوجّه گردان، پیش از آن که روز عظیمی (قیامت نام) فرا رسد که هیچ کسی نمیتواند آن را از خدا (به هم زند و از وقوع آن) جلوگیری کند. در آن روز (مردمان به دستهها و گروههای مختلف) تقسیم میگردند (بهشتیان و دوزخیان، و هر یک با درجات و درکاتی خاصّ). [[«الدِّینِ الْقَیِّمِ»: (نگا: روم / 30). «یَوْمٌ»: مراد قیامت است. «مَرَدَّ»: برگرداندن. مصدر میمی و به معنی رَدّ، یا این که به معنی اسم فاعل، یعنی رادّ است. «لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللهِ»: خدا، دیگر آن را باز نمیگرداند و برنامه وقوع آن را بهم نمیزند. کسی نمیتواند از وقوع قیامت جلوگیری کند و بر خلاف فرمان صادره الهی مبنی بر فرا رسیدن قیامت، از آن ممانعت به عمل آورد. «یَصَّدَّعُونَ»: متفرّق میگردند. مراد این است که مردمان در آخرت به بهشتی و دوزخی تقسیم میشوند، و هر دسته از اینها به تناسب اعمال خود دارای درجات بهشتی یا درکات دوزخی ویژه است (نگا: روم / 14)]]
[44] کسانی که کافر شوند، کفرشان به زیان خودشان است (و وبال آن عاقبت دامنگیرشان میگردد) و کسانی که (ایمان داشته و) کارهای نیکو انجام دهند، (راه بهشت سرمدی و نعیم ابدی را) برای خود مهیّا میسازند. [[«عَلَیْهِ کُفْرُهُ»: کفر او به زیان خودش است. «یَمْهَدُونَ»: آماده میسازند. مهیّا میکنند. مراد آمادهسازی محلّ آرامش و آسایش سرمدی و سعادت ابدی آخرت است که بهشت است.]]
[45] (مردمان از هم جدا میگردند) تا خداوند از فضل و لطف خود پاداش کسانی را بدهد که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته و بایسته کردهاند، (چرا که ایشان محبوبان خدایند) ولی خدا کافران را دوست نمیدارد (تا ایشان را به حساب آورد و از آنان سخن بگوید). [[«لِیَجْزِیَ»: تا خداوند پاداش بدهد. این واژه میتواند متعلّق به (یَصَّدَّعُونَ) یا (یَمْهَدُونَ) باشد.]]
[46] از جملهی نشانههای (دالّ بر قدرت) خدا این است که خداوند بادها را به عنوان مژدهرسان (به نعمتهای گوناگون، همچون نزول باران و تلقیح گیاهان و تکان دادن آبهای فراوان و تغییر هوا و غیره) میفرستد و تا شما را از رحمت خود بچشاند. کشتیها هم با اراده و اجازهی او به حرکت درآیند، و شما نیز از لطف و فضل الهی برخوردار گردید و (خدا را) سپاسگزار باشید. [[«مُبَشِّرَاتٍ»: مژدهرسانها. مژدهرسان به این که ابرها را به حرکت درآورده و آنها را متراکم و تلقیح مینمایند و از آنها بارانها میبارانند و گَرده گیاهان را جابهجا و آنها را بارور میکنند و باعث حرکت کشتیهای بادبانی و تکان آبها در سطح دریاها و اقیانوسهای فراخ، و نعمتها و برکتهای دیگری میگردند. آری! بادها هم وسیله نعمتهای فراوان در زمینه کشاورزی و دامداری هستند، و هم وسیله انتقال ابرها و پخش گردهها و هم باعث سرعت و رونق کار تجارت.]]
[47] ما قبل از تو پیغمبرانی را به سوی اقوامشان فرستادهایم و آنان دلائل واضح و آشکاری (از معجزات ربّانی و منطق عقلانی) برای این اقوام آوردهاند (و مردمان گروهی ایمان آورده و گروهی به مخالفت برخاستهاند). پس ما از بزهکاران انتقام گرفتهایم (و مؤمنان را یاری کردهایم) و همواره یاری مؤمنان بر ما واجب بوده است. [[«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا ...»: این آیه میان آیات ماقبل و مابعد، جمله معترضه است.]]
[48] خدا کسی است که بادها را وزان میسازد و بادها ابرها را برمیانگیزند. سپس خدا آن گونه که بخواهد ابرها را در (پهنهی) آسمان میگستراند و آنها را به صورت تودههائی بالای یکدیگر انباشته و متراکم میدارد و (پس از تلقیح، ای انسان) تو میبینی که از لابلای آنها بارانها فرو میبارد، و هنگامی که آن (باران حیاتبخش) را بر کسانی از بندگانش میباراند، آنان خوشحال و مسرور میگردند. [[«تُثِیرُ»: به حرکت در میآورد و برمیانگیزد. «سَحَاباً»: ابرها. اسم جنس جمعی است. «کِسَفاً»: جمع کِسْفَة، بر وزن و معنی قِطْعَة. تکّهها و تودههای ابر بالای یکدیگر. تودههای متراکم و انباشته (نگا: اعراف / 57، نور / 43). «یَسْتَبْشِرُونَ»: شاد میگردند. خوشحال میشوند.]]
[49] آنان قطعاً (لحظاتی) پیش از نزول باران، ناامید و سرگردان بودهاند. [[«لَمُبْلِسِینَ»: ناامیدان و سرگردانان (نگا: انعام / 44، مؤمنون / 77، زخرف / 75).]]
[50] به آثار (باران یعنی) رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش زنده میکند. آن کس (که زمین مرده را این چنین با نزول باران زنده میکند) زنده کنندهی مردگان (در رستاخیز) است و او بر همه چیز توانا است. [[«آثَارِ»: مراد باران و زراعت است. «رَحْمَةِ»: رحمت الهی. باران (نگا: فرقان / 48، نمل / 63، شوری / 28). «مُحْیِ»: زنده کننده.]]
[51] اگر ما بادی (داغ و سوزان) را وزان سازیم و بر اثر آن (افراد ضعیفالایمان) زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند، راه ناشکری و کفران پیش میگیرند. [[«رَأَوْهُ»: آن را ببینند. مرجع ضمیر (ه)، نبات مفهوم از سیاق است. نبات در اصل مصدر است شامل قلیل و کثیر میگردد، و در اینجا مراد باغها و کشتها و علفزارها است. «مُصْفَرّاً»: زردرنگ. مراد پژمرده است. «لَظَلُّوا ... یَکْفُرُونَ»: کفران نعمت میکنند. کفر میورزند.]]
[52] تو (ای پیغمبر!) نمیتوانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی (و کافران را مؤمن گردانی) و نمیتوانی صدا را به گوش کران برسانی، هنگامی که روی برمیگردانند و میروند. [[«لا تُسْمِعُ»: نمیشنوانی. مراد از شنواندن، قبولاندن است. «الْمَوْتَی»: مردگان. مراد کافران دلمردهای است که همچون مردگان شدهاند. «الصُّمَّ»: کران. مراد کافران سنگین دلی است که گوش شنوا ندارند و ندای حق را نمیشنوند. «وَلَّوْا مُدْبِرینَ»: (نگا: نمل / 80).]]
[53] همچنین تو نمیتوانی نابینایان (کوردلی را که صندوق دل خود را بر روی حق بستهاند) از گمراهیشان (نجات و به راستای جادهی حق) راهنمائی کنی. تو تنها میتوانی (سخنان حق خود را) به گوش کسانی برسانی که آیات ما را باور میدارند، چرا که آنان تسلیم (حق و حقیقت) هستند. [[«الْعُمْیِ»: کوران. مراد کوردلانی است که آماده پذیرش حق نبوده و کفر را بر ایمان ترجیح میدهند. «إِنْ»: حرف نفی است و ��ه معنی (لا) است. «مُسْلِمُونَ»: مطیعان و خاضعان فرمان یزدان.]]
[54] خداوند همان کسی است که شما را از (چیزی سراپا) ضعف آفریده است و سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قوّت و قدرت بخشیده است، و آن گاه ضعف و پیری را جایگزین این قوّت و قدرت ساخته است. آخر خداوند هر چه را بخواهد میآفریند (و از هیچ، چیز میسازد) و او بس آگاه و توانا است (و میداند چگونه شما را بیافریند و چرخهی وجود شما را چگونه بگرداند). [[«خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ»: شما را از سراپا ضعف و ناتوانی آفریده است. شما را از چیز ضعیفی به نام منی آفریده است. این جمله شبیه به: «خُلِقَ الإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ»: است (نگا: انبیاء / 37). خود آیه روی هم بیانگر ضعف انسان (نگا: نساء / 28) بوده و اشاره بدین نکته دارد که ناچیزی آغازین انسانها و شکوفائی دوران جوانی آنان و سستی زمان پیری مردمان، همه این دگرگونیها و فراز و نشیبها از ناحیه خداوند بزرگوار است و چرخ حیات با دست حکمت عالیّه آفریدگار در گردش است.]]
[55] روزی که قیامت برپا میشود، گناهکاران سوگند یاد میکنند که جز ساعتی در (دنیا و جهان برزخ) ماندگار نبودهاند! این چنین آنان (در دنیا توسّط شیاطین و شیاطین صفتان از درک حقیقت و راه درست) بازداشته شدهاند! (و هماینک گرفتار عذاب ابدی گشتهاند. بدا به حالشان!). [[«السَّاعَةُ»: قیامت. «یُقْسِمُ»: سوگند میخورند. «مَا لَبِثُوا»: نماندهاند. درنگ ننمودهاند. «غَیْرَ سَاعَةٍ»: جز مدّت اندکی. جز لحظهای. مراد از (ساعَة) جزئی از زمان شبانهروز است (نگا: یونس / 45، اسراء / 52، مؤمنون / 113، احقاف / 35). «کَذلِکَ»: این چنین که در اینجا از درک حق محرومند و گذشت زمان برای ایشان روشن نیست. «کَانُوا یُؤْفَکُونَ»: در دنیا از درک حقیقت و تشخیص راه درست بازداشته شدهاند (نگا: مائده / 75). «أُفِکَ الرَّجُلُ: إِذا عُدِلَ بِهِ عَنِ الصِّدْقِ»: (نگا: زادالّمسیر، جلد 6، صفحه 311).]]
[56] کسانی که بدیشان علم و ایمان عطاء شده است، میگویند: شما بدان اندازه که خدا مقدّر فرموده بود (در دنیا و جهان برزخ) تا روز رستاخیز ماندگار بودهاید، این روز رستاخیز است ولی شما نمیدانستهاید (که چنین روزی حق است و فرا میرسد). [[«الَّذینَ أُوتُوا ...»: مراد پیغمبران و فرشتگان و مؤمنان است. یا تنها مراد فرشتگان است (نگا: مؤمنون / 112 - 114). «فِی کِتَابِ اللهِ»: در علم خدا. برابر قضا و قدر خدا. «کُنتُمْ لا تَعْلَمُونَ»: شما نمیدانستید که رستاخیز حق است و آن را به تمسخر میگرفتید.]]
[57] در آن روز عذرخواهی ستمگران سودی به حالشان ندارد، و برایشان جلب رضایت نمیشود. [[«وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ»: برای ایشان خوشنودی خدا خواسته نمیشود و جلب رضایت نمیگردد (نگا: نحل / 84).]]
[58] ما در این قرآن برای مردمان هر گونه مثالی را که (بیدار کننده بوده و به زندگی ایشان مربوط باشد) بیان کردهایم. وقتی که آیهای برای آنان میآوری، کافران میگویند: شما بر باطل هستید (و این چیزهائی را که میگوئید بیاساس است). [[«أَنتُمْ»: شما. مراد پیغمبر و پیروان او است. «مُبْطِلُونَ»: افراد ناحق. اهل باطل.]]
[59] این چنین (که از اینان میبینی) خداوند بر دلهای کسانی که آگاهی و شعور ندارند مهر مینهد (تا صدای حق و ندای هدایت بدانها نفوذ نکند). [[«کَذلِکَ»: بدین شیوه. «یَطْبَعُ»: مهر مینهد (نگا: نساء / 155، توبه / 87 و 93).]]
[60] پس شکیبائی داشته باش. وعدهی خدا به طور مسلّم حق است. هرگز نباید کسانی که ایمان ندارند، مایهی خشم و ناراحتی تو گردند (و عدم ایمان ایشان، تاب و توان و صبر و شکیبائی را از تو سلب کند). [[«لا یَسْتَخِفَّنَّکَ»: تو را سبک از جای برندارد و مایه فزع و جزع و پریشانی و خشم تو نشود.]]