[1] حا. میم. [[«حم»: (نگا: بقره / 1).]]
[2] این کتاب (قرآن نام) از سوی خداوند باعزّت و باحکمت نازل میگردد. [[«تَنزِیلُ الْکِتَابِ ...»: (نگا: زمر / 1، غافر / 2، جاثیه / 2).]]
[3] ما آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است جز به حق و برای سرآمد معیّنی نیافریدهایم. (در مجموعهی عالم خلقت، چیزی ناموزون و ناسنجیده و مخالف حق یافته نمیشود، و این مجموعه، همان گونه که سرآغازی داشته است، سرانجامی نیز دارد، و با فرا رسیدن آن دنیا فانی میشود، و به دنبال آن جهان دیگری شروع میگردد، و نتائج اعمال در آن بررسی، و پاداش و پادافره داده میشود) ولیکن کافران (که این حقیقت را نمیپذیرند و) از آنچه از آن بیم داده میشوند (که فرا رسیدن دادگاه بزرگ قیامت و شقاوت آخرت است) روی میگردانند. [[«أَجَلٍ مُّسَمّیً»: سرآمد معیّن که قیامت است (نگا: یونس / 4، روم / 8). عطف بر (الْحَقِّ) است. «عَمَّآ أُنذِرُوا»: از آنچه بیم داده شدهاند. مراد رستاخیز و دادگاهی و حسابرسی و مکافات و مجازات آخرت است که با کتاب مقروء و تدوینی قرآن، و با کتاب منظور و تکوینی جهان، کافران هشدار و بیم داده میشوند، ولی نه به این توجّهی میکنند و نه به آن.]]
[4] بگو: آیا دقّت کردهاید دربارهی چیزهائی که بجز خدا به فریاد میخوانید و میپرستید؟ به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریدهاند؟ یا اصلاً در (آفرینش و گردش و چرخش) آسمانها مشارکتی داشتهاند؟ (اگر فرضاً میگوئید بلی آنها شرکت داشتهاند) کتابی (از کتابهای آسمانی) پیش از این (قرآن که گفتار شما را تصدیق کند) یا یک اثر علمی (و باستانی از علمای گذشته که گواهی دهد بر راستی چنین ادّعائی) برای من بیاورید، اگر راست میگوئید. [[«أَرَأَیْتُمْ»: آیا دیدهاید و دقّت کردهاید؟ بیان کنید و مرا از پرسشِ: (چه چیزی را آفریدهاند؟) آگاه سازید (نگا: فاطر / 40، زمر / 38). «أَرُونِی»: نشانم دهید. به من بنمائید. «شِرْکٌ»: مشارکت. شرکت (نگا: سبأ / 22، فاطر / 40) «أَثَارَةٍ»: باقیمانده و اثری که روایت گردد و گفته شود. «إِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هذا»: در این قسمت، از کفّار دلیل نقلی منقول از زبان وحی آسمانی خواسته شده است. «أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ»: در این بخش، از کفّار دلیل عقلی و منطقی منقول از دانشمندان خواسته شده است.]]
[5] چه کسی گمراهتر از کسی است که افرادی را به فریاد بخواند و پرستش کند که (اگر) تا روز قیامت (هم ایشان را به فریاد بخواند و پرستش کند) پاسخش نمیگویند؟ (نه تنها پاسخش را نمیدهند، بلکه سخنانش را هم نمیشنوند) و اصلاً آنان از پرستشگران و به فریادخواهندگان غافل و بیخبرند. [[«یَدْعُو»: به فریاد بخواند. عبادت کند. الف زائدی در رسمالخطّ قرآنی دارد (نگا: حجّ / 12، نحل / 20، اسراء / 57). «دُعَآءِ»: به فریاد خواستن. عبادت کردن (نگا: فاطر / 13 و 14).]]
[6] و زمانی که مردمان (در قیامت) گرد آورده میشوند، چنین پرستششدگان و به فریاد خواستهشدگانی، دشمنان پرستشگران و به فریاد خواهندگان میگردند (و از ایشان بیزاری میجویند) و عبادت ایشان را نفی میکنند و نمیپذیرند. [[«عِبَادَةِ»: پرستش (نگا: مریم / 92). دعا. اگر (دَعَآءِ) آیه قبلی در این آیه، به صورت (عِبَادَةِ) آمده است، بدین علّت است که دعا از زمره مهمّترین عبادات است. چرا که رسول خدا فرموده است: أَلدُّعَآءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ. «دعا مغز عبادت است». «کَافِرِینَ»: انکارکنندگان. مراد بیزاری جویندگان است (نگا: قصص / 63). میگویند: ما بدیشان اجازه چنین کاری را ندادهایم و از پرستش و به فریاد خواستن آنان اطّلاعی نداشتهایم (نگا: مائده / 116 و 117).]]
[7] هنگامی که آیههای روشن ما بر آنان خوانده میشود، کافران به محض این که حق و حقیقت بدیشان میرسد فوراً دربارهی آن میگویند: این جادوی آشکاری است. [[«بَیِّنَاتٍ»: روشن و آشکار. حال (آیات) است. «الْحَقِّ»: مراد آیات قرآن است. «لَمَّا جَآءَهُمْ»: زمانی که بدیشان میرسد. این بخش میرساند که کافران به محض شنیدن آیات، بدون هیچ گونه تدبّر و تفکّری، به آن نسبت سحر و جادو دادهاند. «لِلْحَقِّ»: حرف لام به معنی (عَنْ) است.]]
[8] آیا آنان میگویند که: (محمّد) قرآن را از پیش خود ساخته است (و به دروغ آن را به خدا نسبت داده است؟ بدیشان) بگو: اگر من قرآن را از پیش خود ساخته باشم و آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم، (قطعاً خدا مرا به مجازات میرساند و) شما نمیتوانید کمترین کاری در برابر خدا برایم بکنید (و مرا از عقاب و عذاب او برهانید. پس چگونه من چنین کاری را میکنم و بدین وسیله خویشتن را برای شما در معرض عذاب الهی قرار میدهم؟!). خداوند از هر کس دیگری بهتر میداند که به چه سخنانی (برای رخنه گرفتن از قرآن) فرو میروید (و گاهی آن را شعر، و گاهی سحر، و زمانی ساخته و بافتهی بشر مینامید، و بدان نسبتهای ناروای دیگری میدهید). همین بس که خداوند میان من و شما گواه باشد. (خدا صدق دعوت و تلاش در ابلاغ رسالت مرا میداند، و کارشکنیها و دروغپردازیهای شما را نیز میبیند، و همین برای من و شما کافی است. از این کارها دست بکشید و به سوی خدا برگردید. خدا توبهکاران را میبخشد، و آنان را مشمول رحمت واسعهی خود میسازد. چرا که) او بسیار بخشاینده و مهربان است. [[«أَمْ»: بلکه. آیا. «إِفْتَرَاهُ»: (نگا: یونس / 38، هود / 13 و 35). «مَا تُفِیضُونَ فِیهِ»: واژه (مَا) ممکن است موصوله بوده و به معنی نسبتهای ناروائی باشد که به پیغمبر میدادند. در این صورت ضمیر (ه) به (ما) برمیگردد. و ممکن است مصدریّه باشد، در این صورت ضمیر (ه) به قرآن یا حق برمیگردد، و (تُفِیضُونَ) به معنی ورود در کاری به قصد افساد است. «تُفِیضُونَ»: در آن فرو میروید (نگا: یونس / 61). «شَهِیداً»: گواه. مطّلع (نگا: فصّلت / 53).]]
[9] بگو: من نوبرِ پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم (و چیزی را با خود نیاوردهام که کسی پیش از من آن را نیاورده باشد. بلکه پیغمبران بیشماری پیش از من آمدهاند و توحید و مکارم اخلاق را به انسانها رساندهاند و من آخرین فرد آنان و ادامهدهندهی خطّ سیر ایشانم) و نمیدانم (در دنیا) خداوند با من چه میکند، و با شما چه خواهد کرد. (آیا سرنوشت من و شما در همین دنیا چگونه خواهد بود؟ زندگی چگونه خواهد گذشت؟ من پیش از شما و یا شما پیش از من میمیرید؟ من ایمان آوردن همه شما و یا اکثر شما را میبینم و یا نمیبینم؟ لحظهها و روزها و هفتهها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمیدانم). من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم، و من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم. [[«بِدْعاً»: نوبر. نوظهور. نخستین چیزی که پیش از آن چنین چیزی دیده نشده باشد. «بِدْعاً مِّنَ الرُّسُلِ»: نوبر و نخستین فرد پیغمبران. «مَآ أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ»: این بخش از آیه بیانگر بشریّت پیغمبر است، و او بندهای از بندگان است و غیب نمیداند، و مالک نفع و ضرری برای خود و برای دیگران نمیباشد جز بدان اندازه که خدا بخواهد (نگا: انعام / 50، اعراف / 188، هود / 31، نمل / 65). «نَذیرٌ مُبینٌ»: (نگا: اعراف / 184، حجر / 89، حجّ / 49).]]
[10] بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما بدان ایمان نیاورید، و کسانی از بنیاسرائیل بر همچون کتابی گواهی دهند و ایمان بیاورند، و شما تکبّر بورزید (و خویشتن را بزرگتر از این بدانید که از آن پیروی کنید، آیا شما به خود ظلم نمیکنید؟). بیگمان خداوند ظالمان را (به سوی خیر و به راه سعادت) رهنمود نمیسازد. (ظالمانی که راستای راه حق را میبینند و آن را در پیش نمیگیرند). [[«کَانَ»: ضمیر مستتر در (کَانَ) و (ه) در واژههای (بِهِ) و (مِثْلِهِ) به قرآن برمیگردد. «شَهِدَ شَاهِدٌ»: برخی گفتهاند مراد یکی از علمای برجسته یهود به نام عبدالّله بن سلام است که بعدها در مدینه ایمان آورد و این آیه مدنی است و به فرمان رسول در اینجا قرار داده شده است. ولی اصل این است که مراد از (شاهد) یک گواه، یا نفر نبوده بلکه مراد بیش از یکی، یعنی گروهی و جماعتی است (نگا: شربینی). چرا که مشرکان مکّه میگفتند که اگر کتابی برای ایشان نازل شود، از اهل کتاب راهیابتر خواهند بود (نگا: انعام / 157). «عَلی مِثْلِهِ»: در پرتو رهنمودهای کتابی همچون قرآن که مراد تورات است. همچون قرآن، یعنی خود قرآن. «إِن کَانَ مِنْ عِندِاللهِ وَ کَفَرْتُم بِهِ»: جواب شرط محذوف است، مثل: أَلَیْسَ قَدْ ظَلَمْتُمْ؟ أَلَسْتُمْ ظَالِمِینَ؟]]
[11] کافران (تمسخرکنان) دربارهی مؤمنان میگویند: اگر (قرآن که برنامهی اسلام است) چیز خوبی بود، هرگز آنان برای رسیدن به آن از ما پیشی نمیگرفتند (و ما قبل از ایشان به اسلام میگرویدیم و به قرآن ایمان میآوردیم. چرا که ما سران قوم بوده و از عقل برتری و خردمندی بیشتری برخورداریم). چون خودشان به وسیلهی آن هدایت و راهیاب نشدهاند، میگویند: این همان دروغهای قدیمی است (و از افسانههای کهن فراهم آمده است). [[«لِلَّذِینَ آمَنُوا»: در حق مؤمنین. درباره مؤمنان. حرف لام به معنی (عَنْ) است (نگا: آیه 7). «لَوْ کَانَ خَیْراً»: اگر قرآن چیز خوبی بود. «إِذْ»: چرا که. واژه (إِذْ) به معنی لام تعلیل است (نگا: کهف / 16، زخرف / 39). «إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ»: به خاطر عدم هدایتشان به قرآن. «إِفْکٌ قَدِیمٌ»: دروغ قدیمی. مرادشان افسانهای از نوع افسانههای پیشینیان است.]]
[12] پیش از قرآن، کتاب موسی (تورات) پیشوا و رحمت بوده، و (هماینک) این (قرآن) کتاب (دین و شریعت) است که تصدیقکننده (ی تورات و سایر کتابهای آسمانی) و به زبان عربی است تا وسیلهی بیم دادن ستمگران و مژده دادن نیکوکاران باشد. [[«مِن قَبْلِهِ»: پیش از قرآن. «إِمَاماً وَ رَحْمَةً»: پیشوا و رحمت. حال (کِتَابٌ) است (نگا: هود / 17). یعنی وسیله اقتدا در دین و شریعت، و مایه و سبب رحمت برای مردمان بوده است. «هذا کِتَابٌ»: این قرآن دین و شریعت است. (هذا) مبتدا و (کِتَابٌ) خبر است. «مُصَدِّقٌ»: تصدیقکننده تورات و کتابهای آسمانی پیشین. صفت کتاب است (نگا: انعام / 92). «لِسَاناً عَرَبِیّاً»: به زبان عربی. (لِسَاناً) حال، و (عَرَبِیِّاً) صفت است (نگا: نحل / 103، شعراء / 195). واژه (لِسَاناً) میتواند منصوب به نزع خافض باشد. «لِیُنذِرَ ...»: محلاًّ منصوب و مفعولله است. «بُشْری»: تقدیراً منصوب، عطف بر محل (لِیُنذِرَ) است.]]
[13] کسانی که میگویند: پروردگار ما تنها یزدان است، سپس (بر این توحید و یکتاپرستی) ماندگار میمانند، نه ترسی بر آنان است و نه غمگین میگردند. [[«إِنَّ الَّذِینَ ...»: (نگا: فصّلت / 30).]]
[14] آنان به پاداش کارهائی که میکنند، ساکنان بهشت بوده و جاودانه در آن میمانند. [[«جَزَآءً»: مفعولله است (نگا: اعراب القرآن انباری).]]
[15] ما به انسان دستور میدهیم که به پدر و مادر خود نیکی کند. چرا که مادرش او را با رنج و مشقّت حمل میکند، و با رنج و مشقّت وضع میکند، و دوران حمل و از شیر بازگرفتن او سی ماه طول میکشد. (آن گاه دوران سخت مراقبت و پاسخگوئی به نازها و نیازهای کودکانه و جوانانه و مخارج ازدواج و تهیّهی کار و مسکن و غیره فرا میرسد) تا زمانی که به کمال قدرت و رشد عقلانی میرسد، و به چهل سالگی پا میگذارد. (بدین هنگام انسان لایق و باایمان رو به آستانهی آفریدگار جهان میکند و) میگوید: پروردگارا! به من توفیق عطاء فرما تا شکر نعمتی را به جای آورم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای، و کارهای نیکوئی را انجام دهم که میپسندی و مایهی خوشنودی تو است، و فرزندانم را صالح گردان و صلاح و نیکوئی را در میان دودمانم تداومبخش. من توبه میکنم و به سوی تو برمیگردم، و من از زمرهی مسلمانان و تسلیمشدگان فرمان یزدانم. [[«وَصَّیْنَا»: سفارش کردیم. در اینجا مفهوم امری دارد و معنی چنین میشود: دستور مؤکّد میدهیم. «إِحْسَاناً»: مفعول مطلق فعل محذوفی و تقدیر چنین است: وَ وَصَّیْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ أَن یُحْسِنَ اِحْسَاناً. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً»: مادرش او را با ناراحتی و مشقّت حمل کرده است. این که قرآن در اینجا تنها از ناراحتیهای مادر سخن به میان آورده و سخنی از پدر در میان نیست، بدان خاطر است که مادر سهم بیشتری در تحمّل مشکلات فرزند دارد. واژه (کُرْهاً) حال (أُمُّ) است. «وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً»: در حالی که حمل او و از شیر بازگرفتن او روی هم سی ماه است. این بخش با توجّه به آیه 233 سوره بقره بیانگر این حکم است که حدّاقلّ حمل شش ماه است و با موازین علم پزشکی هم سازگار است (نگا: المنتخب، نمونه). «فِصَال»: از شیر بازگرفتن (نگا: لقمان / 14). «أَوْزِعْنی»: توفیقم ده. به من الهام کن. شور و شوق آن را در من به وجود آور (نگا: نمل / 19). «أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی»: فرزندانم را شایسته و نیکو گردان، و نیک بودن و خوب بودن را در میان دودمانم تداوم بخش.]]
[16] آنان کسانیند که کارهای خوبشان را میپذیریم و کلّیّهی اعمال نیکشان را همسان نیکترین آنها میگیریم، و همچون سایر بهشتیان از بدیها و گناهانشان درمیگذریم، این وعدهی راستینی است که پیوسته بدیشان داده شده است. [[«نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا»: مراد این است که خداوند از روی لطف، خوب و خوبتر و خوبترین اعمالشان را به حساب خوبترین کردارشان میگیرد و پاداش میدهد (نگا: نور / 38، عنکبوت / 7، زمر / 35). «فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ»: همراه با سایر بهشتیان. حرف (فِی) به معنی (مَعَ) است. «وَعْدَ»: مفعول مطلق فعل محذوفی است و تقدیر چنین است: وَعَدَهُمُ اللهُ وَعْدَ الصِّدْقِ. «الصِّدْقِ»: صادق و راستین.]]
[17] کسی که به پدر و مادرش (که او را دعوت به ایمان و باور به آخرت میکنند) میگوید: وای بر شما! آیا به من خبر میدهید که من (زنده گردانده میشوم و از گور) بیرون آورده میشوم؟ در حالی که پیش از من اقوام و ملّتهائی از جهان رفتهاند (و هرگز زنده نشدهاند و به زندگی دوباره برنگشتهاند). آنان پیوسته خدا را به یاری میخوانند (و به سبب گناهان زیاد و سخنان کفرآمیزش، خدایا خدایا میکنند، و فرزندشان را به ایمان دعوت مینمایند و میگویند:) وای بر تو! وعدهی خدا حق است، ایمان بیاور. او میگوید: این سخنها چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست. [[«الَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ»: آن کسی که به پدر و مادر خود گفت. مراد شخص معیّنی نیست. بلکه مراد همه کسانی است که چنین صفاتی داشته باشند. یعنی ناباور و پرخاشگر و یاوهسرا باشند. «خَلَتْ»: گذشته است. رفته است. «الْقُرُون»: قومها و ملّتها و نسلها (نگا: یونس / 13، هود / 116، اسراء / 17). «هُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللهَ»: آنان خدا را به کمک و یاری میطلبند. ایشان به سبب سخنان کفرآمیز و گناه آلود او، خدایا خدایا میکنند و از خدا میخواهند او را به پذیرش دین و ایمان رهنمود فرماید.]]
[18] آنان کسانیند که فرمان عذاب الهی راجع بدیشان و همهی ملّتهای انسان و پری پیش از ایشان صادر شده است. واقعاً آنان زیانمندند. (چرا که آخرت را باختهاند). [[«حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ»: (نگا: فصّلت / 25).]]
[19] همه (ی مؤمنان و کافران) دارای درجاتی (و درکاتی) هستند بر طبق اعمالی که انجام دادهاند، تا بدینوسیله خداوند جزا و سزای رفتار و کردارشان را به تمام و کمال و بی کم و کاست بدهد و هیچ گونه ستمی بدیشان نشود. [[«لِکُلٍّ»: برای هر یک از دو گروه کافر و مؤمن. «دَرَجَاتٌ»: از باب تغلیب، مراد هم درجات بهشتیان و هم درکات دوزخیان است. «لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ»: حرف (ل) برای تعلیل است. (یُوَفِّیَهُمْ) منصوب به (أَنْ) مقدّر است. جار و مجرور متعلّق به محذوفی است و تقدیر چنین است: جَازَاهُمُ اللهُ بِذلِکَ لِیُوَفِّیَهُمْ. حرف (و) حالیّه، و جمله (هُمْ لا یُظْلَمُونَ) حال مؤکّده است.]]
[20] روزی (را خاطرنشان ساز که در آن) کافران به آتش دوزخ نزدیک گردانده میشوند و به آن عرضه میگردند. (در این وقت بدیشان گفته میشود:) شما لذائذ و خوشیهای خود را در زندگی دنیای خویش بردهاید و کام برگرفتهاید (و برای امروز چیزی باقی نگذاشتهاید. لذا حالا بهرهای از نعمتها و خوشیها ندارید، و) امروزه شما به سبب استکباری که به ناحق در زمین میکردید، و به علّت گناهان و تمرّدی که میورزیدید، با عذاب خوارکننده و ذلّتباری جزا داده میشوید. [[«یُعْرَضُ»: عرضه میگردند. «أَذْهَبْتُمْ»: بردهاید. «عَذَابَ الْهُونِ»: (نگا: انعام / 93، فصّلت / 17). «کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ»: تکبّر میورزیدید. خویشتن را بالاتر از آن میدیدید که ایمان بیاورید و دین خدا را بپذیرید.]]
[21] (ای محمّد! برای مشرکان مکّه بیان کن سرگذشت هود) برادر (دلسوز و مهربان قوم خود) عاد را. بدان گاه که در سرزمین ریگستان احقاف (واقع در جنوب جزیرهی عربستان و نزدیکی یمن) قوم خود را (از عذاب خدا) بیم داد و گفت: جز خداوند یگانه را نپرستید، چرا که از عذاب روز بزرگ، بر شما هراسناکم. پیش از او هم در گذشتههای نزدیک و دور پیغمبرانی آمده بودند (و مردمان را از عذاب استیصال دنیوی و عقاب اخروی ترسانده بودند). [[«الأحْقَافِ»: نام سرزمینی است در جنوب شرقی جزیرةالعرب، برخی از باستانشناسان، از روی نوشتههائی که به دست آمده است، احقاف را در شرق عَقَبه میدانند و با إرَم مذکور در قرآن یکی میشمارند (نگا: المنتخب). احقاف، از لحاظ لغوی، جمع حِقْف، ریگزار. دارای شنهای روان. «مِن بَیْنِ یَدَیْهِ»: مراد گذشتههای نزدیک است. یا مراد پیغمبرانی است که همعصر با او بوده و از همان چیزهائی قوم خود را بیم دادهاند که او بیم داده است. «مِنْ خَلْفِهِ»: مراد گذشتههای دور است. «عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»: عذاب ریشهکنکننده و از میان برنده دنیوی، یا عذاب سخت و طاقتفرسای اخروی.]]
[22] (قوم عاد بدو پاسخ دادند و) گفتند: آیا تو آمدهای که با دروغهای خود، ما را از خدایانمان برگردانی؟! اگر از راستگویانی، عذابی را که ما را از وقوع آن میترسانی بر سر ما بیاور. [[«لِتَأْفِکَنَا»: تا ما را منصرف کنی و برگردانی.]]
[23] هود گفت: این را تنها خدا میداند و بس. من چیزی را به شما میرسانم که برای آن فرستاده شدهام. (وظیفهی من ابلاغ رسالت و رساندن پیام آسمانی است) ولیکن میبینم که شما مردمان نادانی هستید (چرا که وظیفهی پیغمبران را نمیدانید، و عجیبتر این که خواستار زود فرا رسیدن عذاب و بلای کردگارید). [[«الْعِلْمُ»: آگاهی. مراد آگاهی از وقوع قیامت، یا اطّلاع از موعد عذاب استیصال دنیوی است. «تَجْهَلُونَ»: نمیدانید. یعنی وظیفه انبیاء را نمیدانید، یا چون نادانید شتاب دارید که عذاب خدا هرچه زودتر در رسد.]]
[24] هنگامی که ابری را دیدند که در افق آسمان گسترده میشود و به سوی سرزمینهای ایشان رو میآورد (خوشحال شدند و) گفتند: این ابر بر ما باران را میباراند. (هود بدیشان گفت: چنین نیست). بلکه این همان چیزی است که آن را بشتاب میخواستید. تندبادی است که عذاب دردناکی به همراه آورده است! [[«عَارِضاً»: ابر. ابری که در عرض آسمان، یعنی در کرانههای افق پهن میشود و سپس بالا میآید. چه بسا از نشانههای ابرهای بارانزا باشد. «مُسْتَقْبِلَ»: روآورنده. آینده. «أَوْدِیَة»: جمع وادی، درهها (نگا: رعد. 17). مراد سرزمینها است (نگا: ابراهیم / 37، نمل / 18، قصص / 30، توبه / 121). «مُمْطِر»: بارنده.]]
[25] (تندبادی است که) همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم میکوبد و نابود میسازد. پس (از چندی، تندباد ایشان را دربر گرفت و هلاک گشتند و) به گونهای درآمدند که جز خانههایشان چیزی به چشم نمیخورد! ما این سان مردمان بزهکار را سزا و کیفر میدهیم. [[«تُدَمِّرُ»: درهم میکوبد. ویران و نابود میسازد. «أَصْبَحُوا»: گشتند و شدند.]]
[26] ما قوم عاد را از امکاناتی برخوردار کرده بودیم که چنین امکاناتی را به شما ندادهایم. ما بدیشان گوشها و چشمها و دلهائی داده بودیم (که در درک و دید و تشخیص واقعیّتها آنان را قویتر از دیگران میکرد). امّا گوشها و چشمها و دلهایشان سودی بدانان نبخشید، چرا که آیات خدا را تکذیب میکردند و (رهنمودهای پیغمبران را نمیپذیرفتند. سرانجام همان) چیزی ایشان را فرو گرفت که مسخرهاش میدانستند (و آن عذاب خدا بود). [[«مَکَّنَّاهُمْ»: مکانت و قدرتشان دادیم. از امکاناتی برخوردارشان کردیم. مراد قدرت مادی و معنوی است. از نظر ثروت و دارائی، و از لحاظ فرهنگ و دانش، برتر از اهل مکّه و بسیاری از مردم بودند (نگا: فجر 6 - 8). «إِنْ»: حرف نافیه است و به معنی (ما). «إِذْ»: چرا که. زیرا که. «حَاقَ»: فرو گرفت (نگا: انعام / 10، هود / 8، نحل / 34).]]
[27] (ای اهل مکّه!) ما برخی از اقوامی را هلاک کردهایم که در گرداگرد شما میزیستهاند، و ما آیات خود را به صورتهای گوناگون (برای آنان) بیان میداشتهایم تا (از کفر و فسق و فجور) برگردند (و آنان نمیپذیرفته و سرکشی میکردهاند). [[«مَا حَوْلَکُم مِّنَ الْقُری»: از قبیل، عاد در احقاف در قسمت جنوبی جزیرةالعرب، قوم ثمود در حجر واقع در شمال جزیره، قوم سبأ در یمن، قوم شعیب در مدین که بر سر راه شام است، و قوم لوط در نواحی شام. «صَرَّفْنَا»: به گونههای مختلف و شیوههای گوناگون بیان داشتهایم.]]
[28] پس چرا آن معبودهائی که سوای الله برای نزدیکی به الله، به خدائی گرفته بودند، (در این لحظات سخت و حسّاس) یاریشان نکردند؟! (نه تنها آنان را یاری ندادند) بلکه از ایشان گم و گور شدند! این (چیزی که بر سرشان آمد نتیجهی) دروغ و افترای ایشان بود. [[«فَلَوْ لا»: پس چرا؟ از چه روی؟ «قُرْبَاناً»: برای تقرّب و نزدیکی به خدا. مفعولله، یا حال است. «آلِهَةً»: مفعول دوم (إِتَّخَذُوا) است و مفعول اوّل آن محذوف است که (آلِهَةً) است. یعنی إِتَّخَذُوا آلِهَتَهُمْ ... آلِهَةً.]]
[29] (ای پیغمبر! خاطرنشان ساز) زمانی را که گروهی از جنّیان را به سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند. هنگامی که حاضر آمدند، به یکدیگر گفتند: خاموش باشید و گوش فرا دهید. هنگامی که (تلاوت قرآن) به پایان آمد، به عنوان مبلّغان و دعوتکنندگان (همجنسان خود، به آئین آسمانی) به سوی قوم خود برگشتند. [[«صَرَفْنَا»: متوجّه ساختیم. «نَفَراً»: جماعت. گروه. تعدادی میان سه تا چهل کس (نگا: المصحف المیسّر). «أَنصِتُوا»: از مصدر (إنصَات) یعنی خاموش بودن برای گوش فرا دادن (نگا: اعراف / 204). «حَضَرُوهُ»: در خدمتش حاضر آمدند. ضمیر (ه) به قرآن و یا پیغمبر برمیگردد. «مُنذِرینَ»: بیمدهندگان. یعنی این گروه با شنیدن قرآن مسلمان شدند و برای تبلیغ اسلام و اشاعه خبر دین جدید به سوی همنوعان خود برگشتند و داعیان الیالله شدند.]]
[30] اینان گفتند: ای قوم ما! ما به کتابی گوش فرا دادیم که بعد از موسی فرستاده شده است و کتابهای پیش از خود را تصدیق میکند (و هماهنگ با کتابهای آسمانی پیشین است)، و به سوی حق رهنمود میکند و به راه راست راه مینماید. [[«أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسی»: این که میبینیم سخنی از کتاب عیسی یعنی انجیل در میان نیست، بدان خاطر است که تورات کتاب اصلی و متّفق علیه یهودیان و مسیحیان است و انجیل تابع تورات است و حتّی مسیحیان احکام شرائع خود را از آن گرفته و میگیرند. بعضی هم گفتهاند، این گروه از جنّیان از بعثت عیسی و نزول انجیل آگاه نبودهاند.]]
[31] ای قوم ما! سخنان فراخوانندهی الهی را بپذیرید، و به او ایمان بیاورید، تا خدا گناهانتان را بیامرزد و شما را در پناه خویش (محفوظ و مصون از عذاب سخت آخرت) دارد. [[«أَجِیبُوا»: پاسخ مثبت دهید. «دَاعِیَ اللهِ»: مراد از داعی الهی، پیغمبر اسلام است. «یَغْفِرْ»: فاعل این فعل، خدا است (نگا: آلعمران. 31 و 135). «مِن ذُنُوبِکُمْ»: حرف (مِنْ) زائد است و برای تأکید میباشد.]]
[32] هر کس هم سخنان فراخوانندهی الهی را نپذیرد، نمیتواند خدای را از دستیابی به خود در زمین ناتوان کند (و خویشتن را از چنگال عذاب الهی پناه دهد، و از دست انتقام او بگریزد)، و برای او جز خدا هیچ ولیها و یاورهائی نیست. چنین کسانی در گمراهی آشکاری هستند. [[«لَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِیالأرْضِ»: (نگا: هود / 20، نور / 57، عنکبوت / 22).]]
[33] آیا نمیدانند خدائی که آسمانها و زمین را آفریده است و در آفرینش آنها خسته و درمانده نشده است، میتواند مردگان را زنده کند؟! آری، او بر هر کاری توانا است. [[«لَمْ یَعْیَ»: درمانده نشده است. از ماده (عیی).]]
[34] روزی کافران را به کنار دوزخ میبرند و ایشان را بر آن عرضه میکنند (و بدیشان گفته میشود:) آیا این حقیقت ندارد؟! میگویند: بلی، سوگند به پروردگارمان. خدا بدیشان میگوید: پس به سبب کفر و ناباوریتان عذاب را بچشید. [[«یُعْرَضُ»: (نگا: غافر / 46، احقاف / 20).]]
[35] پس (در برابر اذیّت و آزار کافران) شکیبائی کن، آن گونه که پیغمبران أُولُواالعزم (در سختیها) شکیبائی کردهاند، و برای (عذاب) آنان شتاب مکن. روزی که ایشان چیزی را مشاهده میکنند که بدیشان وعده داده میشد، انگار که آنان مدّتی از یک روز در دنیا ماندهاند (و زندگی کردهاند. این قرآن) ابلاغ است و بسنده است. مگر جز مردمان گناهکار و سرکش از اطاعت خدا، هلاک میگردند؟! [[«اِصْبِرْ»: شکیبائی کن. مراد از صبر مطلوب در اینجا علاوه از تحمّل رنجها و دردها، مهلت و فرصت دادن به مردمان و انتظار کشیدن است. یعنی ایشان را نفرین نکردن و درخواست عذاب استیصال ننمودن و با عجله مرگ و نابودیشان را خواستار نشدن. «اَلْعَزْم»: اراده محکم و استوار. تصمیم. ثابت و پایدار. «أُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»: پیغمبرانی که دارای اراده استوار و ثبات و پایداری بودهاند. حرف (مِنْ) تبعیضیّه است، و اشاره به گروه خاصّی از پیغمبران بزرگ است که صاحب شریعت جدید و آئین تازه بودهاند و با گرفتاریها و مشکلات بیشتری روبرو شدهاند. برخی آنان را پنج نفر میدانند که عبارتند از: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمّد: بعضی تعداد آنان را بیشتر دانستهاند. بعضی هم (مِنْ) را بیانیّه به حساب آورده و همه پیغمبران را أُولُواالعزم بشمار آوردهاند. «لَمْ یَلْبَثُوا ...»: (نگا: روم / 55، یونس / 45). «بَلاغٌ»: ابلاغ. تبلیغ. بسنده. خبر مبتدای محذوف است: هذَا الْقُرْآنُ بَلاغٌ. این قران تبلیغ آسمانی و بسنده برای زندگی مردمان است. این قرآن آخرین ابلاغ و اخطار است! بپائید به سوی خدا برگردید و بیائید.]]