[1] الف، لام، میم. [[«الم»: حروف مقطّعه است (نگا: بقره / 1).]]
[2] آیا مردمان گمان بردهاند همین که بگویند ایمان آوردهایم (و به یگانگی خدا و رسالت پیغمبر اقرار کردهایم) به حال خود رها میشوند و ایشان (با تکالیف و وظائف و رنجها و سختیهائی که باید در راه آئین آسمانی تحمّل کرد) آزمایش نمیگردند؟! [[«لا یُفْتَنُونَ»: آزمایش نمیگردند. مورد امتحان واقع نمیشوند (نگا: بقره / 155 و 214).]]
[3] ما کسانی را که قبل از ایشان بودهاند (با انواع تکالیف و مشقّات و با اقسام نعمتها و محنتها) آزمایش کردهایم، آخر باید خدا بداند چه کسانی راست میگویند، و چه کسانی دروغ میگویند. [[«فَلَیَعْلَمَنَّ اللهُ ...»: (نگا: آلعمران / 140 و 166 و 167).]]
[4] آیا کسانی که بدیها را انجام میدهند گمان میبرند که بر ما پیشی میگیرند (و از حوزهی قدرت ما میگریزند و از چنگال کیفر ما رهائی مییابند؟!). چه بد داوری میکنند! [[«یَسْبِقُونَا»: از پیش ما در بروند. از دست ما به در روند (نگا: انفال / 59). «یَحْکُمُونَ»: داوری میکنند.]]
[5] کسی که ملاقات خدا را چشم میدارد (و به زندگی دوباره و رستاخیز و قیامت و حساب و کتاب و پاداش و پادافره معتقد است، باید در پرستش و فرمانبرداری از خدا سستی و سهلانگاری نکند، و باید بداند) زمانی را که خدا تعیین کرده است (دیر یا زود) فرا میرسد، و او شنوا و آگاه است (و گفتار و رفتار همگان را میشنود و میبیند و سزا و جزا میدهد). [[«یَرْجُو»: امیدوار است. چشم میدارد. الف زائدی در رسمالخطّ قرآنی دارد. «لِقَآءَ»: ملاقات (نگا: انعام / 31 و 154).]]
[6] کسی که تلاش و کوششی (در راه پیشرفت دین خدا، و انجام عبادات تقبّل) کند، در حقیقت برای خود تلاش و کوشش کرده است (و سود آن عائد خودش میگردد). چرا که خدا بینیاز از جهانیان (و طاعت و عبادت ایشان) است. [[«جَاهَدَ»: با دشمنان خدا جهاد کرد. با دشمن نفس امّاره به مبارزه برخاست. در راه دین مصائب و مشکلاتی تحمّل کرد.]]
[7] کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام بدهند (ما گناهان ایشان را میبخشیم و) بدیهایشان را محو میکنیم، و پاداش کارهای نیکشان را به بهترین وجه میدهیم. [[«لَنُکَفِّرَنَّ»: (نگا: نساء / 31، آلعمران / 195، مائده / 12 و 65). «لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ مَا ...»: (نگا: توبه / 121، نحل / 96 و 97، نور / 38). ما همه اعمال خوب آنان را به حساب بهترین آنها میگذاریم و پاداش میدهیم.]]
[8] ما به انسان توصیه میکنیم که به پدر و مادرش کاملاً نیکی کند، و (امّا ای انسان!) اگر آن دو تلاش کردند که برای من انباز قرار دهی - که کمترین اطّلاعی از آن نداری (و اصلاً شرک با علم و عقل سازگار نیست) - از ایشان اطاعت مکن. (ولی باز هم محترمانه و مهربانانه با ایشان رفتار کن). بازگشت همهی شما به سوی من است و از کارهائی که کردهاید آگاهتان میکنم (و جزا و سزای اعمالتان را بی کم و کاست خواهم داد). [[«حُسْناً»: زیبائی. یعنی باید انسان کاملاً به پدر و مادرش نیکی کند، نیکی و نیکوکاریی که انگار خودِ زیبائی است (نگا: بقره / 83). «إِلَی اللهِ ...»: (نگا: مائده / 48 و 105).]]
[9] کسانی که ایمان میآورند و کارهای بایسته میکنند، ما ایشان را در میان شایستگان قرار میدهیم (و همدم و همنشین پیغمبران و صدّیقان و شهداء و صالحان میکنیم). [[«لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ»: (نگا: نساء / 69). «الصَّالِحِینَ»: شایستگان (نگا: یوسف / 101).]]
[10] در میان مردم کسانی هستند که میگویند ایمان آوردهایم (و از زمرهی مؤمنانیم)، امّا هنگامی که به خاطر خدا مورد اذیّت و آزار قرار گرفتند، (به ناله و فریاد میآیند و چه بسا از دین برگردند. انگار ایشان) شکنجهی مردمان را (در دنیا) همسان عذاب خدا (در آخرت) میشمارند، و هنگامی که پیروزیی از سوی پروردگارت نصیب (شما مؤمنان) گردد، خواهند گفت: ما که با شما بودهایم (و ایمانی چون ایمان شما داشتهایم و باید از غنائم پیروزیتان بر دشمنان بهرهای داشته باشیم). آیا خداوند آگاهتر (از هر کسی، به ایمان و نفاق و) به آنچه در سینههای جهانیان است نمیباشد؟ [[«أُوذِیَ»: اذیّت و آزار شد. شکنجه داده شد. «فِی اللهِ»: به خاطر خدا. در راه خدا. «فِتْنَةً»: شکنجه و آزار. بلا و مصیبت.]]
[11] خداوند مسلّماً مؤمنان را میشناسد، و قطعاً منافقان را هم میشناسد. [[«لَیَعْلَمَنَّ»: به طور قطع و یقین میداند و میشناسد.]]
[12] کافران به مؤمنان میگویند: از راه و روش و مکتب و آئین ما پیروی کنید (و اگر رستاخیز و حساب و کتابی در میان بود، مسؤولیّت آن را ما میپذیریم) و قطعاً گناهان شما را به عهده میگیریم! ولی آنان هرگز گناهان ایشان را به گردن نمیگیرند (و اصلاً کسی گناهان کسی را نمیتواند تقبّل کند، و بلکه هر کسی در گرو اعمال خویش است) و آنان قطعاً دروغ میگویند. [[«إِتَّبِعُوا سَبِیلَنَا»: از راه و روش ما پیروی کنید. از آئین و مکتب ما پیروی کنید. «وَ لْنَحْمِلْ»: باید که برداریم. به گردن میگیریم. «مِن شَیْءٍ»: اصلاً. به هیچ وجه.]]
[13] آنان بارهای سنگین خود را بر دوش میکشند، و بارهای سنگین دیگری را افزون بر بارهای سنگین خودشان (بر دوش میکشند که مکافات گمراهسازی دیگران است، بدون این که از بار گناهان گمراهشدگان هم چیزی کاسته شده باشد) و در روز قیامت از ایشان دربارهی افتراها و دروغهائی که بهم میبافند پرسیده میشود. [[«أَثْقَالَ»: جمع ثِقْل، بارهای سنگین. مراد بار گناهان است. «أَثْقَالاً مَّعَ أَثْقَالِهِمْ»: بارهای گناهان گمراهسازی دیگران به همراه بارهای گناهان گمراهی خود (نگا: نحل / 25).]]
[14] ما نوح را به سوی قوم خود فرستادیم، و او نهصد و پنجاه سال در میان آنان ماندگار شد (و جز گروه اندکی بدو ایمان نیاوردند). سرانجام در حالی که (با کفر و معاصی) به خود ستم میکردند، طوفان ایشان را در برگرفت. [[«لَبِثَ»: ماند. ماندگار شد. «أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسِینَ عَاماً»: هزار سال، بجز پنجاه سال. یعنی نهصد و پنجاه سال.]]
[15] ما نوح و مسافران کشتی را (از امواج سهمگین طوفان) نجات دادیم و کشتی (و داستان آن) را پند و عبرتی برای جهانیان کردیم. [[«أَصْحَابَ السَّفینَةِ»: سواران بر کشتی. مسافران کشتی. «جَعَلْنَاهَا»: ضمیر (هَا) به (السَّفینَة) برمیگردد که متضمّن داستان قبل و بعد طوفان مجموعه وقائع و حوادث کشتی و کشتیساز و کشتیبان است. «آیَةً»: پند و عبرت (نگا: حاقّه / 12).]]
[16] (خاطرنشان ساز داستان) ابراهیم را، آن زمانی که او به قوم خود گفت: خدا را بپرستید و خویشتن را از (عذاب) او بپرهیزید. این برای شما بهتر است اگر بدانید. [[«إِبْرَاهِیمَ»: عطف بر نوح است، و یا این که مفعول فعل محذوف (أُذْکُرْ) است.]]
[17] (ابراهیم بدیشان گفت:) شما غیر از خدا بتهائی را هم میپرستید (که آنها را با دست خود میتراشید و میسازید) و دروغی را به هم میبافید (و میگوئید: اینها معبودهای ما بوده و وسیلهی تقرّب به خدایند). بجز خدا، کسانی را که میپرستید توانائی روزی رساندن به شما را ندارند، و روزی را از پیشگاه خدا بخواهید و او را بندگی و سپاسگزاری کنید، (و بدانید که سرانجام برای حساب و کتاب و سزا و جزا) به سوی او برگردانده میشوید. [[«أَوْثَان»: جمع وَثَن، بتها. «تَخْلُقُونَ»: میسازید. به هم میبافید. «إِفْکاً»: چیزی که دور از حقیقت است. دروغ بزرگ (نگا: نور / 11 و 12، صافّات / 151).]]
[18] و اگر هم شما (سخنان مرا) تکذیب کنید (مطلب تازهای نیست)، ملّتهای پیش از شما (نیز پیغمبرشان را) تکذیب کردهاند (و عاقبت به سرنوشت دردناکی گرفتار آمدهاند) و وظیفهی پیغمبر جز تبلیغ روشن و روشنگر نمیباشد. [[«الْبَلاغُ الْمُبِینُ»: (نگا: مائده / 92، نحل / 35 و 82).]]
[19] آیا ندیدهاند که خدا چگونه آفرینش را میآغازد و سپس آن را باز میگرداند؟ این کار برای خدا سهل و آسان است. [[«لَمْ یَرَوْا»: ندانستهاند. ندیدهاند. رؤیت در اینجا مشاهده با چشم یا مشاهده قلبی و علمی است. «یُبْدِئُ»: میآغازد. مراد آفرینش و ایجاد نخستین است، یا مراد زنده شدن زمینهای مرده و روئیدن گیاهان و تولّد اطفال از نطفه و غیره است. «یُعِیدُهُ»: مراد از إعاده، حیات را به ممات تبدیل کردن و زنده گرداندن دوباره و رستاخیز مردگان است. یا این که اشاره به چرخه سالیانه حیات و ممات گیاهان و درختان و حیوانات و انسانها است. «یَسِیرٌ»: سهل و ساده.]]
[20] بگو: در زمین بگردید و بنگرید که خدا چگونه در آغاز موجودات را پدید آورده است و (چه رنگ و بو و سیما و ویژگیهائی به هر یک داده است، و چه اسراری در آنها به ودیعت نهاده است. تا از مشاهدهی اشیاء پی به راز و رمز آنها ببرید و در برابر قدرت مافوق تصوّر آفریدگارشان سر تسلیم فرود آورید، و بدانید کسی که اوّل این جهان را از نیستی به هستی آورده است) بعداً هم جهان دیگر را پدیدار میکند. چرا که خدا بر هر چیزی توانا است. [[«سِیرُوا»: بگردید. سیر و سیاحت کنید. «انظُرُوا»: بنگرید. دقّت کنید. مطالعه و بررسی نمائید. «بَدَأَ»: (نگا: انبیاء / 104، اعراف / 29). «النَّشْأَةَ الآخِرَةَ»: پیدایش واپسین. مراد رستاخیز و آفرینش مجدّد آن جهانی است، در مقابل «النَّشْأَةَ الأُولی» که پیدایش نخستین و سرآغاز آفرینش این جهانی است (نگا: واقعه / 62).]]
[21] (آن وقت که رستاخیز به پا شد، خدا) هر کس را بخواهد (و مستحقّ بداند) عذاب میرساند، و هر کس را بخواهد مورد مرحمت قرار میدهد. (سرانجام، جملگی) شما به سوی او بازگردانده میشوید. [[«تُقْلَبُونَ»: بازگردانده میشوید.]]
[22] شما نمیتوانید (از قلمرو حکومت خدا بیرون روید و او را) درمانده کنید، چه در زمین و چه در آسمان (باشید)، و بغیر از خدا شما هیچ سرپرستی و یاوری ندارید. [[«مُعْجِزِینَ»: درمانده کنندگان (نگا: هود / 20 و 33). «مِن وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ»: (نگا: بقره / 107).]]
[23] کسانی که آیات خدا و ملاقات او را باور ندارند، ایشان از رحمت من مأیوس میباشند، و آنان عذاب دردناکی دارند. [[«یَئِسُوا»: ناامید گشتهاند. مراد این است که به مرحمت من در حق نیکان و رساندن ایشان به بهشت باور ندارند.]]
[24] امّا پاسخ قوم (ابراهیم به) او جز این چیزی نبود که (به یکدیگر) گفتند: او را بکشید یا بسوزانید! پس (ایشان سرانجام او را به آتش انداختند و ما آتش را سرد و سالم برای ابراهیم کردیم و) او را از آتش رهانیدیم. در این (بیتأثیر کردن آتش، و رهانیدن ابراهیم از نیرنگ کافران) نشانههائی (بر قدرت خدا) برای مؤمنان است. [[«فَمَا کَانَ جَوَابَ ...»: واژه (جَوابَ) خبر مقدم (کَانَ) و (إِلاّ أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ) اسم آن است.]]
[25] (ابراهیم خطاب به قوم خود) گفت: شما غیر از خدا، بتهائی را برای خویشتن برگزیدهاید تنها به خاطر محبّت (بزهکارانهای) که در زندگی دنیا میان خودتان (نسبت به آباء و اجداد و قوم و قبیلهی خویش) دارید، سپس در روز قیامت (دشمن یکدیگر میگردید و این رشتهی محبّت بزهکارانه از هم گسیخته میشود، و) برخی از شما از برخی دیگر بیزاری میجوید و بعضی از شما بعضی دیگر را نفرین میکند، و بالأخره جایگاهتان آتش دوزخ خواه�� بود و هیچ یار و یاوری نخواهید داشت (تا شما را از عذاب خدا برهاند). [[«مَوَدَّةَ بَیْنَکُمْ»: به خاطر محبّت میان خود. مراد این است که بتهائی که میپرستید، مجسّمه افراد صالح یا بزرگان قوم است، یا این که پدران خود را بر پرستش چنین بتهائی دیدهاید و محض تقلید از ایشان و چشم همچشمی یکدیگر، شما هم آنها را میپرستید. و یا این که پرستش بتهای مخصوص رمز وحدت هر قوم و قبیلهای بشمار میآمد و بتپرستی تنها به خاطر دوست داشتن و جانبداری از قوم و قبیله بود و بس. واژه (مَوَدَّة) مفعول له است. «یَکْفُرُ»: بیزاری میجوید (نگا: ابراهیم / 22، مریم / 82). کَفَرَ بِالشَّیْءِ: تَبَرَّأَ مِنْهُ.]]
[26] لوط به ابراهیم ایمان آورد (که خود از موحّدان بزرگ بود). ابراهیم گفت: من به سوی پروردگارم هجرت میکنم (و در راه رضای او گام برمیدارم) چرا که او مقتدر (است و مرا از دست دشمنانم میرهاند و به آرزویم میرساند، و) حکیم است (و به من جز کاری را فرمان نمیدهد که در آن خیر و صلاح باشد. ابراهیم از عراق به شام مهاجرت کرد و قوم و قبیلهی خود را رها ساخت). [[«لُوطٌ»: شخصیّت والای معاصر ابراهیم و از پیغمبران بزرگ خدا بود (نگا: شعراء 160 - 175). «إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلی رَبِّی»: (نگا: صافّات / 99). من به عبادت پروردگارم میپردازم. من در راه رضایت پروردگارم از اینجا هجرت میکنم.]]
[27] ما به ابراهیم اسحاق و (نوهاش) یعقوب را عطاء کردیم، و در دودمان او نبوّت قرار دادیم و کتاب (آسمانی برای آنان فرستادیم) و در دنیا پاداش او را دادیم، و وی در آخرت از زمرهی صالحان است. [[«الْکِتَابَ»: مراد جنس کتاب است و شامل زبور و تورات و انجیل و قرآن میگردد. «الصَّالِحِینَ»: (نگا: بقره / 130). صالح بودن، عالیترین درجه کمال انسانی در اعتقاد و ایمان و قول و عمل و اخلاق است، و بسیاری از پیغمبران از خدا تقاضا کردهاند تا ایشان را جزو صالحان قلمداد فرماید (نگا: نمل / 19، قصص / 27، شعراء / 83، صافّات / 100). «أَجْرَهُ»: مراد مجموعه افتخارات دنیوی است. از قبیل: مدح او، درود فرستادن بر او تا دنیا دنیا است، بخشیدن فرزندان بایسته، ادامه خطّ نبوّت در دودمان او.]]
[28] لوط را (هم به سوی قوم خود فرستادیم و او) زمانی به قوم خود گفت: شما کار بسیار زشتی را انجام میدهید، کار زشتی که کسی از جهانیان پیش از شما مرتکب آن نشده است! [[«لَتَأْتُونَ»: انجام میدهید. «الْفَاحِشَةَ»: کار بسیار زشت. مراد لِواط است (نگا: اعراف / 81، نمل / 55).]]
[29] آیا شما با مردان آمیزش میکنید، و راه (تولید و تکثیر نسل) را میبندید، و در باشگاهها و مجالس خود (آشکارا و در میان جمع، بدون ترس و خوف از یزدان، و حیا و شرم از مردمان) کارهای زشت انجام میدهید؟! (و دامن عصمت به گناه میآلائید؟!) پاسخ قوم او جز این نبود که بگویند: اگر راست میگوئی، عذاب خدا را بر سر ما بیاور (و ما مردمان آلوده را امان مده!) [[«تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ»: راهزنی میکنید و مردمان را میکشید و اموالشان را به سرقت میبرید. با عدم زناشوئی با زنان، و انجام عمل لواط، راه تولید نسل را تعطیل میکنید. «نَادِی»: مجلس. محلّ اجتماعات. باشگاه. «الْمُنکَرَ»: زشت و پلشت. در اینجا مراد کاری است که فطرت از آن بیزار و طبع سلیم از آن گریزان است. مثل: همجنسگرائی، کشف عورت، دشنام و سخنان رکیک، استهزاء و تمسخر. «فَمَا کَانَ جَوَابَ ...»: (نگا: عنکبوت / 24).]]
[30] (لوط از آستانهی خدا کمک طلبید و) گفت: پروردگارا! مرا بر قوم تباه پیشه پیروز گردان.
[31] هنگامی که فرستادگان (فرشتهی) ما به پیش ابراهیم آمدند و (تولّد اسحاق و یعقوب را) نوید دادند و (ضمناً) افزودند که ما اهل این شهر را هلاک خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند. [[«رُسُلُنَا»: فرستادگان ما. مراد فرشتگان مأمور نابودی قوم لوط است. «الْبُشْری»: مژده. نوید. مراد بشارت تولّد اسحاق و بعدها نوهاش یعقوب است (نگا: هود / 71).]]
[32] ابراهیم گفت: لوط در آن شهر است! گفتند: (نگران مباش) ما بهتر (از تو) میدانیم که چه کسانی در آن هستند. او را و خانواده و پیروانش را نجات خواهیم داد، مگر همسر او را که از جملهی ماندگاران و نابود شوندگان خواهد بود. [[«أَهْلَهُ»: خانوادهاش. پیروانش. «الْغَابِرِینَ»: ماندگاران. هلاک شوندگان. (نگا: اعراف / 83، حجر / 60، شعراء / 171، نمل / 57).]]
[33] هنگامی که فرستادگان ما پیش لوط آمدند، لوط به خاطر آنان سخت ناراحت و دلتنگ شد. (فرشتگان) گفتند: مترس و غمگین مباش! ما تو را و خانواده و پیروان تو را نجات خواهیم داد مگر همسرت را که از ماندگاران و نابود شوندگان خواهد بود. [[«سِیءَ»: بدحال و ناراحت گردید. مجهول (سَآءَ) است. «ذَرْعاً»: (نگا: هود / 77).]]
[34] ما بر اهل این شهر عذابی از آسمان به خاطر نافرمانی و فسق و فجورشان نازل خواهیم کرد. [[«مُنزِلُونَ»: فرود آورندگان. نازل کنندگان. «رِجْزاً»: عذاب. (نگا: حجر / 74).]]
[35] ما از آن شهر آثار نمایانی را برجای گذاشتیم تا درس عبرتی برای کسانی باشد که از روی خرد عمل میکنند. [[«آیَةً»: نشانه. مایه عبرت.]]
[36] (همچنین فرستادیم) شعیب را به سوی شهر مدین که خود از اهالی آنجا بود. گفت: ای قوم من! خدای را پرستش کنید، و (سعادت) روز بازپسین را بخواهید، و در زمین اصلاً فساد و تباهی نکنید. [[«أَخَاهُمْ شُعَیْباً»: (نگا: اعراف / 65 و 73 و85). «لا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ»: (نگا: بقره / 60، اعراف / 74).]]
[37] او را تکذیب کردند و زلزله آنان را فرو گرفت و در خانه و کاشانهی خود به رو در افتادند و مردند. [[«الرَّجْفَةُ»: زلزله. (نگا: اعراف / 78). «جَاثِمِینَ»: (نگا: اعراف / 78).]]
[38] (ما قبائل) عاد و ثمود را (نیز به گناهانشان گرفتیم و نابودشان کردیم) و خانه و کاشانهی (ویران شدهی) ایشان (سر راه مسافرت شما است و) برای شما نمایان است. اهریمن اعمال (زشت و پلشت) ایشان را در نظرشان آراست و بدین وسیله ایشان را از راه (حق و حقیقت) بازداشت، در حالی که چشم بینا داشتند (و حق و باطل را در پرتو تبلیغ انبیاء از هم تشخیص میدادند). [[«عَاداً و ثَمُودَ»: مفعول فعل محذوف (أَهْلَکْنَا) یا (أُذْکُرُوا) است. واژه ثمود الف زائدی در رسمالخطّ قرآنی به دنبال دارد. «تَبَیَّنَ»: آشکار است. فاعل آن (مَسَاکِن) و حرف (مِن) زائد است. یا فاعل آن (إهلاک) است که از روند سخن استفاده میشود. در این صورت واژه (مِنْ) معنی (از جهت، به سبب) دارد، بعضی هم آن را تبعیضیّه دانستهاند. «مُسْتَبْصِرِینَ»: دارندگان چشم بینا و عقل و فهم کافی و باخبر از راهنمائیهای انبیاء.]]
[39] (ما گول خوردگان زر و زور، یعنی) قارون و فرعون و هامان را (نیز به گناهانشان گرفتیم و نابودشان کردیم). موسی با دلائل و براهین روشن به سراغ آنان رفت، امّا ایشان در زمین استکبار و برتریجوئی کردند، ولی نتوانستند پیشی گیرند (و از دست خدا بگریزند و خویشتن را از عذاب او برهانند). [[«قَارُون»: (نگا: قصص / 76 - 83). «هَامَان»: (نگا: قصص / 37 - 42). «مَا کَانُوا سَابِقِینَ»: پیشی گیرندگان بر خدا نبودند. یعنی از حوزه قدرت خدا نتوانستند خارج شوند و از عذاب او خویشتن را به دور دارند.]]
[40] ما هر یک از اینها را به گناهانشان گرفتیم: برای بعضی از ایشان طوفان همراه با سنگریزه حواله کردیم، و بعضی از ایشان را صدای (رعبانگیز صاعقهها و زمینلرزهها) فرا گرفت، و برخی از ایشان را هم به زمین فرو بردیم، و برخی دیگر را (در آب دریا) غرق کردیم. خداوند هرگز بدیشان ستم نکرده است و آنان خودشان (با ارتکاب کفر و فسق و فجور) به خویشتن ستم کردند (و نتیجهی آن را هم دیدند و چشیدند). [[«کُلاًّ»: جملگی این گناهکاران مذکور را. «مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِباً»: مراد عاد است که قوم هود (ع) است (نگا: حاقّه / 6). «حَاصِباً»: طوفانی که در آن سنگریزهها به حرکت درآیند (نگا: اسراء / 68). «أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ»: مراد ثمود است که قوم صالح (ع) است (نگا: هود / 67). «الصَّیْحَةُ»: ندای صاعقهها که با زمینلرزه در مرکز وقوع آن همراه است (هود / 67 و 94، حجر / 73 و 83، مؤمنون / 41). «مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الأرْضَ»: مراد قارون و قوم لوط است (نگا: هود / 82، قصص / 81). «مَنْ أَغْرَقْنَا»: مراد قوم نوح و فرعون و فرعونیان است (نگا: هود / 37 - 43، شعراء / 66).]]
[41] کار کسانی که جز خدا، (اشخاص و اصنام و اشیائی را به دوستی برگرفتهاند، و از میان آفریدگان، برای خود) سرپرستانی برگزیدهاند، همچون کار عنکبوت است که (برای حفظ خود از تارهای ناچیز) خانهای برگزیده است (بدون دیوار و سقف و در و پیکری که وی را از گزند باد و باران و حوادث دیگر در امان دارد). بیگمان سستترین خانهها خانه و کاشانهی عنکبوت است، اگر (آنان از سستی معبودها و پایگاههائی که غیر از خدا برگزیدهاند باخبر بودند، به خوبی) میدانستند (که در اصل بر تار عنکبوت تکیه زدهاند). [[«کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ ...»: خانه عنکبوت هر چند از عجائب آفرینش است، ولی در سستی ضربالمثل است و سستتر از آن تصوّر نمیشود. «لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»: اگر میدانستند! کاش میدانستند! این قید مربوط به بتها و معبودهای دروغین است؛ نه سستی خانه عنکبوت.]]
[42] خداوند از چیزهائی که بجز خدا به فریاد میخوانند آگاه است و او چیرهی کار بجا است (و بر نابودی آنان توانا است، ولی حکمتش ایجاب میکند که به مردمان فرصت کافی بدهد و بر همگان اتمام حجّت کند). [[«مَا یَدْعُونَ»: آنچه را که به فریاد میخوانند. آنچه را که میپرستند.]]
[43] اینها مثالهائی هستند که ما برای مردم میزنیم، و جز فرزانگان، آنها را فهم نمیکنند (و سوای خردمندان از آنها عبرت نمیگیرند و درس زندگی نمیآموزند). [[«نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ»: برای مردم ذکر میکنیم و بدیشان ارمغان میداریم. «مَا یَعْقِلُهَا»: آنها را فهم نمیکنند. مراد از فهم کردن و متوجّه شدن، عبرت گرفتن و استفاده کردن است.]]
[44] خداوند آسمانها و زمین را از روی حساب و برابر حکمت آفریده است. قطعاً در این (آفرینش زیبا و به جای کائنات) نشانهی بزرگی برای ایمانداران است (تا با آن خالق جهان را بشناسند). [[«بِالْحَقِّ»: به حق نه بیهوده و بازیچه (نگا: انبیاء / 16). از روی حساب و برابر حکمت.]]
[45] (ای پیغمبر!) بخوان آنچه را که از کتاب (آسمانی قرآن) به تو وحی شده است، و نماز را چنان که باید برپای دار. مسلّماً نماز (انسان را) از گناهان بزرگ و از کارهای ناپسند (در نظر شرع) بازمیدارد، و قطعاً ذکر خدا و یاد الله (از هر چیز دیگری) والاتر و بزرگتر است، و خداوند میداند که شما چه کارهائی را انجام میدهید (و سزا و جزایتان را خواهد داد). [[«الْکِتَابِ»: مراد قرآن است. «تَنْهی»: باز میدارد. به دور میکند. «الْفَحْشَآءِ»: کارهای بسیار زشت و پلشت همچون زنا. «الْمُنکَرِ»: زشت و ناپسند. مراد کارهائی است که شرائع آسمانی و عقلهای سالم نمیپسندند و از آنها متنفّرند، همچون کشت و کشتار و فساد و تباهی. «لَذِکْرُاللهِ أَکْبَرُ»: (نگا: جمعه / 9). معنی جمله: یاد خدا از هر عبادتی و از جمله نماز بالاتر است. نماز از هر عبادت دیگری والاتر است. خدا شما را یاد کند و تعریفتان نماید و نعمتتان عطاء فرماید، بزرگتر از ذکر و یادی است که شما با طاعت و عبادت نسبت به خدا اداء مینمائید (نگا: بقره / 152).]]
[46] با اهل کتاب (یعنی با یهودیان و مسیحیان) جز به روشی که نیکوتر (و نرمتر و آرامتر و به قبول نزدیکتر) باشد، بحث و گفتگو مکن، مگر با کسانی از ایشان که ستم کنند (و متوسّل به زور یا گستاخی شوند و از حدّ اعتدال در جدال، خارج گردند. در این صورت شدّت و حدّت در مقابلهی با آنان بلامانع است). بگوئید: به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و بر شما نازل شده است ایمان داریم (که قرآن و تورات و انجیل است). معبود ما و معبود شما یکی است، و ما تنها تسلیم و فرمانبردار او هستیم. [[«بِالَّتِی ...»: با طریقه و شیوهای که (نگا: نحل / 125). «إِلاّ الَّذِینَ ظَلَمُوا»: مگر کسانی که با سرکشی و نافرمانی به خود ستم کنند. مگر آنان که به زور متوسّل شوند و گستاخی پیش گیرند.]]
[47] همچنین ما کتاب (آسمانی قرآن) را بر تو نازل کردهایم و کسانی که پیش از این، کتاب (آسمانی همچون تورات و انجیل را) برای آنان فرو فرستادهایم (و ایشان به راستی بدانها پایبند و معتقدند) به این کتاب (آسمانی قرآن نام) ایمان میآورند (چرا که هم نشانههای آن را در کتابهای خود یافتهاند و هم محتوایش را از نظر اصول کلّی هماهنگ با محتوای کتابهای خویش میبینند)، و از میان اینان (که اهل مکّه و مشرکان عرب هستند، همچنین) کسانی بدان ایمان دارند، و آیات ما را جز کافران انکار نمیکنند. [[«یُؤْمِنُونَ بِهِ»: مراد اهل کتابِ معتقد به تورات و انجیل است که از ته دل به قرآن ایمان آوردند (نگا: بقره / 146). «هؤلآءِ»: مراد اهل مکّه و عربهای مشرک است. «مَا یَجْحَدُ»: انکار نمیکند. از مصدر جحود است که به معنی انکار کردن چیزی است به زبان که آن چیز در دل ثابت و پذیرفته باشد (نگا: نمل / 14). «الْکَافِرُونَ»: مراد افراد بیدینِ مُصرِّ بر کفر است.]]
[48] تو پیش از قرآن، کتابی نمیخواندی، و با دست راست خود چیزی نمینوشتی که اگر چنین میشد (و تو مطالعهی کتب میکردی و چیزی مینوشتی و بالأخره سوادی میداشتی) باطلگرایان به شکّ و تردید میافتادند (و میگفتند: این قرآن حاصل مطالعهی شخصی و یادداشتهای فردی تو است). [[«مَا کُنتَ تَتْلُو»: نمیخواندی. در رسمالخطّ قرآنی، الف زائدی در آخر (تَتْلُو) است. «مِن قَبْلِهِ»: پیش از نزول قرآن. «بِیَمِینِکَ»: با دست راستت. تعبیر با دست راست به خاطر آن است که غالباً انسانها با دست راست مینویسند. «الْمُبْطِلُونَ»: فرو روندگان در باطل. باطلگرایان (نگا: اعراف / 173).]]
[49] (این کتاب آسمانی، شکّ و تردیدی در حقّانیّت آن نیست و) بلکه (مجموعهای از) آیات هویدا و روشنی است که در سینههای دانشوران (ثابت و استوار) است (و در پیش آگاهان و فرزانگان واضح و آشکار است که این قرآن کلام یزدانی است؛ نه کلام انسانی)، و جز ستمگران آیات ما را انکار نمیکنند. [[«هُوَ»: مراد قرآن است. «آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»: آیات روشن و واضحی است در پیش فرزانگان، و جای در سینه ایشان دارد. یعنی عالمان حقّجو و حقّگو آن را میپذیرند و به حقّانیّت آن ایمان میآورند (نگا: فی ظلال القرآن). آیههای آشکار و روشنی است و در سینههای فرزانگان نگاهداری میشود، و علاوه بر سطور کتابها در صدور انسانها نیز محفوظ و از دستبرد حوادث زمان در امان است. «الظَّالِمُونَ»: کفّار و مشرکین.]]
[50] (انگار معجزهی قرآن را کافی نمیدانند) و میگویند: چه میشد اگر معجزاتی (همچون عصای موسی و ید بیضاء) از سوی پروردگارش بدو عطاء میگردید! (تا ما با دیدن چنین معجزههای محسوسی ایمان میآوردیم). بگو: معجزات همه متعلّق به خدا است (و آنچه او بخواهد رخ میدهد)، و من تنها بیم دهندهی روشنگری هستم و بس. [[«آیَاتٌ»: مراد معجزات محسوس است. «عِندَاللهِ»: مال خدا. در دست خدا. مراد به فرمان و اراده خدا است. «نَذِیرٌ مُبِینٌ»: (نگا: اعراف / 184، هود / 25).]]
[51] آیا همین اندازه برای آنان کافی و بسنده نیست که ما این کتاب را بر تو نازل کردهایم و پیوسته بر آنان خوانده میشود (و دائماً در طی قرون و اعصار، همگان را به مبارزه میخواند و معجزهی جاویدان یزدان میماند؟) مسلّماً در (نزول) این (کتاب) رحمت بزرگی (در حق بندگان) و تذکّر سترگی است (برای کسانی که درهای قلب خود را به روی حقیقت میگشایند). [[«یُتْلی عَلَیْهِمْ»: بر آنان تلاوت میشود. مراد این است که قرآن معجزه جاویدان است و برای صحّت و سقم آن میتوان پیوسته آن را دید و آزمود. دیگر همانند معجزات حسّی پیشنهادی شما گذرا و ناپایدار نیست. «فِی ذلِکَ»: در نزول قرآن. «لَرَحْمَةً»: رحمت است و مردمان را از ضلالت میرهاند و به سعادت میرساند. «ذِکْری»: یادآوری اعجاز قرآنی و درسهای آسمانی.]]
[52] بگو: همین بس که خدا میان من و شما گواه است (و میداند که من فرمان او را به شما رساندهام و وظیفهی خود را انجام دادهام). او میداند آنچه در آسمانها و زمین است (و لذا کار کسی بر او پنهان نمیماند). کسانی که (معبودهای) باطل را باور میدارند (و آنها را پرستش میکنند) و به خدا اعتقاد ندارند، آنان واقعاً زیانکارند (و سرمایهی وجودشان را در برابر هیچ از دست میدهند). [[«شَهِیداً»: گواه. «بِالْبَاطِلِ»: مراد از باطل. همه آن چیزهائی است که به غیر از خدا پرستش شود.]]
[53] آنان عذاب را با عجله از تو میخواهند (و مسخرهکنان میگویند: اگر عذاب خدا حق است و دامن کفّار را میگیرد، پس چرا هر چه زودتر به سراغ ما نمیآید و نابودمان نمینماید؟). اگر موعد مقرّری تعیین نشده بود، عذاب (الهی فوراً) به سراغ ایشان میآمد، و ناگهانی و بدون مقدّمه و بیآن که ایشان به خود آیند، عذاب به سراغشان میآمد. [[«یَسْتَعْجِلُونَکَ»: (نگا: رعد / 6، حجّ / 47). «بَغْتَةً»: ناگهانی. غیرمنتظره (نگا: انعام / 31 و 44 و 47، اعراف / 95 و 187).]]
[54] آنان عذاب را با شتاب از تو میخواهند، و حال این که مسلّماً دوزخ کافران را در بر خواهد گرفت. [[«لَمُحِیطَةٌ»: احاطه خواهد کرد. در بر خواهد گرفت. اسم فاعل معنی استقبال دارد. یا این که بر اثر کفر و معاصی که موجب دخول دوزخ بوده، انگار دوزخ هم اینک ایشان را در بر گرفته است.]]
[55] روزی عذاب دوزخ از بالای سرشان و از زیر پاهایشان (و به طور کلّی از هر سو) ایشان را فرا خواهد گرفت و خداوند بدیشان خواهد فرمود: بچشید (جزای) کارهائی را که (در دنیا) میکردید. [[«یَوْمَ»: در روزی که. روزی. این واژه میتواند ظرف فعل مقدّری باشد که معنی آن در بالا گذشت، و یا این که متعلّق به (مُحِیطَة) بوده و معنی آن چنین میشود: دوزخ در روزی ایشان را فرا خواهد گرفت که.]]
[56] ای بندگان مؤمن من! زمین من فراخ است (و اگر در جائی تحت فشار کفّار و ستمگران بودید، میتوانید به نقاط دیگری مسافرت کنید) و تنها مرا بپرستید. (چرا که پرستش توحیدی، رمز آزادگی و سرفرازی است). [[«أَرْضِی وَاسِعَةٌ»: اشاره به این است که مسلمانان از سرزمین کفر - اگر قادر به عبادت نبودند - به سرزمینی مهاجرت کنند که در آن بتوانند به عبادت و طاعت بپردازند (نگا: نساء / 97 - 100).]]
[57] (سرانجام همهی انسانها میمیرند و) هر کسی مزهی مرگ را میچشد سپس به سوی ما بازگردانده میشوید (و هر یک جزا و سزای خود را میگیرید). [[«ذَآئِقَةُ»: چشنده.]]
[58] کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده باشند، ایشان را در کاخهای عظیم بهشت جای میدهیم. کاخهائی که در زیر آنها رودبارها روان است. جاودانه در آن بسر میبرند (و هرگز از آن نمیکوچند. بهبه) پاداش آنان که (برای خدا) کار میکنند چه پاداش خوبی است! [[«لَنُبَوِّئَنَّهُمْ»: قطعاً ایشان را مسکن و مأوی میدهیم. نازل میگردانیم (نگا: آلعمران / 121). «غُرَفاً»: جمع غُرْفَة. ساختمانهای بلند. کاخهای سر به فلک کشیده (نگا: زمر / 20).]]
[59] آن کسانی (که در برابر مشکلات زندگی و مشقّات تکالیف و وظائف دینی) شکیبائی ورزیدهاند و (در همهی احوال) بر پروردگار خود تکیه و توکّل داشتهاند. [[«أَلَّذِینَ»: صفت (الْعَامِلِینَ) است.]]
[60] چه بسیارند جنبندگانی که (در زمین با شما زندگی میکنند و بر اثر ضعف، حتّی) نمیتوانند روزی خود را بردارند (و جابهجا کنند، تا آن را بخورند یا بیندوزند). خدا روزیرسان آنها و شما است. (پس غم روزی را نخورید و ننگ خواری و اسارت را نپذیرید) و خدا بس شنوا و آگاه است. (لذا دعای شما و صدای سایر آفریدگان خود را میشنود، و از حال و روز همگان باخبر است، و سهم و روزی کسی و چیزی را فراموش نمینماید). [[«کَأَیِّنْ»: چه بسیار است. کثیر و فراوان است. «لا تَحْمِلُ»: مراد حمل کردن یا ذخیره نمودن است. یعنی نمیتوانند روزی خود را بردارند و از اینجا بدانجا برند، و یا مانند موشها و مورچگان و زنبورهای عسل توشه بیندوزند.]]
[61] هر گاه از آنان (که کسانی و یا بتهائی را شریک خدا میدانند) بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، و خورشید و ماه را (برای منافع شما انسانها روان و) مسخّر کرده است؟ قطعاً خواهند گفت: خدا! (چرا که میدانند که این معبودهای دروغین همه مخلوقند و توانائی آفرینش کائنات و چرخش کرات را نداشته و ندارند). پس چگونه (با وجود اعتراف به یگانگی خدا در آفرینش کائنات و تسخیر کرات، از اقرار به یگانگی خدا در الوهیّت و فرمانروائی) منحرف میگردند؟! [[«أَنَّی»: چگونه. «یُؤْفَکُونَ»: برگردانده میشوند (نگا: مائده / 75، توبه / 30).]]
[62] خداوند روزی هر کس از بندگانش را بخواهد فراوان و گسترده میکند و یا کم و تنگ میگرداند (برابر مصلحت و صلاح دیدی که خود میداند). خدا آگاه از هر چیز است. [[«یَبْسُطُ»: توسعه میدهد. فراخ و گسترده میگرداند. «یَقْدِرُ»: کم میکند. تنگ میگرداند (نگا: رعد / 26، اسراء30، قصص / 82).]]
[63] اگر از آنان (که مشکوکند) بپرسی چه کسی از آسمان آب بارانده است و زمین را به وسیلهی آن بعد از مردنش زنده گردانده است؟ قطعاً خواهند گفت: خدا! بگو: ستایش خدای را (که حق آن اندازه روشن است که مشرکان نیز بدان اعتراف دارند). امّا بیشتر آنان نمیفهمند و نمیدانند (که به چه تناقض عجیبی گرفتارند. چرا که به خالق رازق واحدی معتقدند و چیزهای دیگری را هم پرستش میکنند). [[«أَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»: مراد رویاندن گیاهان از خاک خشک به وسیله برف و باران است. «الْحَمْدُ لِلّهِ»: خدای را سپاس بر ظهور حجّت و توفیق راه صواب.]]
[64] زندگی این دنیا جز لهو و لعب نیست، و زندگی سرای آخرت زندگی است، اگر فهم و شعور داشته باشند. (چرا که به دنبال زندگی جهان مرگ است، ولی آخرت جاودانگی است). [[«لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»: (نگا: انعام / 32). «الْحَیَوَانُ»: حیات و زندگی.]]
[65] هنگامی که (مشرکان) سوار کشتی میشوند (و ترس و نگرانی بدیشان دست میدهد) خالصانه و صادقانه خدای را به فریاد میخوانند (و غیر او را فراموش میگردانند). سپس هنگامی که خدا آنان را نجات داد و سالم به خشکی رساند، باز ایشان شرک میورزند (و به انبازهائی برای خدا معتقد میشوند). [[«الْفُلْکِ»: کشتی (نگا: بقره / 164). «مُخْلِصِینَ»: (نگا: یوسف / 24). «الدِّینَ»: دعا (نگا: تفسیر زادالمسیر، قاسمی، صفوةالتفاسیر).]]
[66] بگذار چیزهائی را که بدیشان دادهایم نادیده بگیرند و (کفران نعمت کنند، و چند روزی از لذّات زودگذر) بهرهمند گردند، (سرانجام) خواهند فهمید (که چه سرنوشت شومی در انتظار ایشان است). [[«لِیَکْفُرُوا بِمَآ آتَیْنَاهُمْ»: بگذار نسبت به آیاتی که برای آنان فرستادهایم کفر ورزند. بگذار کفران نعمتهائی را بکنند که بدیشان دادهایم.]]
[67] مگر (قریشیان با چشم عبرت و تفکّر) نمیبینند که ما (سرزمین ایشان، مکّه را) حرم پر امن و امانی ساختهایم، در حالی که دور و بر آنان مردم ربوده میگردند (و در همه جای بیرون این حرم غارت و کشتار میکنند؟!). آیا به (بتهای) باطل ایمان دارند و نعمت خدا (داد امنیّت مکّه و رسالت محمّد) را نادیده و ناسپاس میگذارند؟ [[«حَرَماً آمِناً»: (نگا: قصص / 57). «یُتَخَطَّفُ»: ربوده میگردند. «الْبَاطِلِ»: چیزی که اصل و اساس و حق و حقیقتی نداشته باشد. در اینجا مراد بتها است (نگا: عنکبوت / 52).]]
[68] آخر چه کسی ستمگرتر از کسی است که بر خدا دروغ بندد، و یا (دین) حق را چون بدو رسد تکذیب کند؟! آیا جایگاه کافران دوزخ نیست؟ [[«الْحَقِّ»: آئین راستین اسلام. قرآن که کتاب راستین است.]]
[69] کسانی که برای (رضایت) ما به تلاش ایستند و در راه (پیروزی دین) ما جهاد کنند، آنان را در راههای منتهی به خود رهنمود (و مشمول حمایت و هدایت خویش) میگردانیم، و قطعاً خدا با نیکوکاران است (و کسانی که خدا در صف ایشان باشد پیروز و بهروزند). [[«جَاهَدُوا فِینَا»: مراد هر گونه جهاد و تلاشی است که در راه خدا و برای رضایت او و به منظور خدمت به دین اسلام انجام پذیرد. «لَنَهْدِیَنَّهُمْ»: ایشان را هدایت میدهیم و رهنمود میگردانیم و به خیر و حق میرسانیم. «سُبُلَنَا»: راههای منتهی به خودمان. راههای حرکت و سیر به سوی خدا و وصول به رضایتالله. مراد افزایش هدایت و توفیق در خیرات و حسنات است (نگا: محمّد / 17، مریم / 76).]]