Mostafa Khorramdel, Surah 28: The Stories (Al-Qasas)

Surahs

[1] طا. سین. میم. [[«طسم»: از حروف مقطّعه‌اند (نگا: بقره / 1).]]

[2] اینها آیه‌های کتاب روشن و روشنگرند. [[«تِلْکَ»: این آیات قرآنی. «الْمُبِینِ»: آشکار. آشکار کننده (نگا: مائده / 15، یوسف / 1، حجر / 1). یعنی قرآن مجید با محتوای روشنش، حق را از باطل و راه را از بیراهه نمودار می‌سازد و روشنگر راه سعادت انسانها می‌باشد.]]

[3] ما راست و درست بر تو گوشه‌ای از داستان واقعی موسی و فرعون را می‌خوانیم، برای (استفاده‌ی) کسانی که مؤمنند (و می‌خواهند در میان انبوه مشکلات، راه خود را به سوی هدف بگشایند). [[«نَتْلُو»: تلاوت می‌کنیم. می‌خوانیم. در رسم‌الخطّ قرآنی، الف زائدی در آخر دارد. «نَبَإِ»: خبر. داستان (نگا: مائده / 27، انعام / 34 و 67). «مِن نَّبَإِ»: حرف (مِنْ) تبعیضیّه است. یعنی گوشه‌ای از این داستان پرماجرا. «بِالْحَقِّ»: راست و درست. عین واقعیّت. یعنی آنچه در اینجا آمده است، نه تنها خالی از هر گونه خرافات است، بلکه بیان واقعی مطالب حقیقی است. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»: تأکیدی است بر این حقیقت که مؤمنان هدف اصلی این آیات بوده و ذکر داستان به خاطر آنان و جهت استفاده ایشان است.]]

[4] فرعون در سرزمین (مصر، شروع به) استکبار و سلطه‌گری کرد، و (در میان) مردمان آنجا (تفرّقه انداخت و آنان) را به گروهها و دسته‌های مختلفی تبدیل نمود. (هر گروهی و دسته‌ای به دفاع از افراد خود و جنگ و دشمنی با سایرین می‌پرداخت. فرعون مخصوصاً مردمان مصر را به دو گروه مشخّص قبطیان و سبطیان تقسیم کرد، و) گروهی از ایشان را (که سبطیان یعنی بنی‌اسرائیل بودند، در برابر قبطیان) ضعیف و ناتوان می‌کرد. پسرانشان را سر می‌برید و دخترانشان را (برای خدمتگذاری) زنده نگاه می‌داشت. او مسلّماً از زمره‌ی تباهکاران (و جنایتکاران تاریخ) بود. [[«عَلا»: سرکشی و قلدری کرد. زورگوئی کرد و بزرگی فروخت (نگا: مؤمنون / 91 و 46، یونس / 83). «شِیَعاً»: جمع شیعة، گروهها و دسته‌ها. طوائف گوناگون. «طَآئِفَةً مِّنْهُمْ»: مراد سبطیان یا بنی‌اسرائیل است (نگا: بقره / 49). «یَسْتَحْیِی نِسَآءَهُمْ»: (نگا: بقره / 49، اعراف / 127 و 141، ابراهیم / 6).]]

[5] ما می‌خواستیم که به ضعیفان و ناتوانان تفضّل نمائیم و ایشان را پیشوایان و وارثان (حکومت و قدرت) سازیم. [[«نَمُنَّ»: تفضّل کنیم و نعمت بخشیم. مشمول مواهب خود نمائیم (نگا: آل‌عمران / 164، نساء / 94، انعام / 53، طه / 37). «أَئِمَّةً»: جمع امام، پیشوایان. سردستگان (نگا: انبیاء / 73، توبه / 12). «الْوَارِثِینَ»: به ارث برندگان. مراد به دست گیرندگان و دریافت کنندگان حکومت و قدرت است (نگا: شعراء / 59).]]

[6] و ایشان را در سرزمین (مصر) مستقرّ گردانیم و سلطه و حکومتشان دهیم، و بر دست مستضعفان، به فرعون و هامان و لشکریانشان چیزی را بنمایانیم که از آن در هراس بودند. [[«نُمَکِّنَ»: مکانت و منزلت بخشیم. سلطه و قدرت دهیم. مستقرّ سازیم و حکومت دهیم. «هَامَان»: وزیر فرعون و مستشار اعظم او بود «مَا»: آنچه. مراد هلاک فرعون و فرعونیان بر دست بنی‌اسرائیل است (نگا: یونس / 90) که در اینجا به مقدّمات آن اشاره شده است.]]

[7] ما به مادر موسی الهام کردیم که موسی را شیر بده، و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را به دریا (گونه‌ی نیل) بینداز، و مترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز می‌گردانیم و از زمره‌ی پیغمبرانش می‌نمائیم. [[«أَوْحَیْنَا»: الهام کردیم. پیام دادیم (نگا: نحل / 68، مائده / 111، طه / 38، انفال / 12، زلزله / 5). «الْیَمِّ»: دریا. مراد رودخانه عظیم نیل است (نگا: طه / 39).]]

[8] (کار به جائی رسید که مادر موسی ناچار شد، او را به دریا گونه‌ی نیل بیندازد) خاندان فرعون، موسی را (از روی امواج نیل) بر گرفتند تا سرانجام دشمن آنان و مایه‌ی اندوهشان گردد! مسلّماً فرعون و هامان و لشکریانشان خطاکار بودند. [[«آلُ»: خاندان. دار و دسته. «لِیَکُونَ»: لام این واژه لام عاقبت است؛ نه لام علّت. یعنی سرانجام و عاقبت کار چنین شد. «حَزَناً»: حُزْن و حَزَن به معنی غم و اندوه است. در اینجا به معنی اسم فاعل مُحْزِن است، یعنی: مایه اندوه و سبب غم.]]

[9] زن فرعون (آسیه هنگامی که دید آنان قصد کشتن کودک را دارند) گفت: او را نکشید، نور چشم من و تو است. شاید برای ما مفید باشد، و یا اصلاً او را پسر خود کنیم. آنان نمی‌فهمیدند (که دست تقدیر در پس پرده‌ی غیب چه بازی می‌کند). [[«قُرَّةُ عَیْنٍ»: روشنی چشم. مراد مایه سرور و شادمانی است (نگا: طه / 40). (قُرَّةُ) خبر مبتدای محذوف است و اصل آن چنین است: هُوَ قُرَّةُ عَیْنٍ. «إِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ»: زن فرعون. مراد آسیه، همسر فرعون است که قرآن او را زن باایمانی معرّفی می‌کند (نگا: تحریم / 11).]]

[10] دل مادر موسی تهی (از صبر و قرار) شد، و اگر دل او را (با اعطای صبر و شکیبائی) برجای و استوار نمی‌داشتیم تا از زمره‌ی باورمندان (به وعده‌ی خدا) باشد، نزدیک بود (بر اثر ناراحتی و پریشانی، راز) او را آشکار سازد (و فریاد بزند که وای فرزندم!). [[«فَارِغاً»: خالی و تهی. مراد خالی از قوّت و قدرت ضبط خود و تهی از خویشتنداری و شکیبائی (نگا: ابراهیم / 43). «إِنْ ... لَتُبْدِی ...»: از مصدر ابداء به معنی بیان و اظهار است. «رَبَطْنَا عَلی قَلْبِهَا»: دل او را بر جای و استوار داشتیم (نگا: کهف / 14). «الْمُؤْمِنینَ»: مراد باورمندان و معتقدان به وعده خدا است، که در اینجا (إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیْکِ ...) در آیه هفتم است.]]

[11] (مادر موسی، در پرتو لطف خدا، آرامش خود را بازیافت) و به خواهر موسی گفت: او را پیجوئی و پیگیری کن (تا ببینیم حال و وضع او چه می‌شود. خواهر موسی دستور مادر را انجام و دورادور موسی را زیر نظر داشت) و او را از جانبی می‌دید بدون این که آنان بدانند. [[«قُصِّیهِ»: او را دنبال کن. حال و وضع او را بپای. «عَن جُنُبٍ»: از جانبی. از گوشه‌ای. مراد دورادور است. «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»: در حالی که فرعون و فرعونیان نمی‌دانستند که او خواهر موسی است و مشغول دید زدن است.]]

[12] و ما دایگان را از او بازداشتیم (و نگذاشتیم نوزاد پستان زنی را بمکد) پیش از آن (که مادرش را پیدا و به دایگانی موسی ببرند! مأموران در جستجوی دایگان می‌گشتند. خواهر موسی خود را بدیشان رساند) و گفت: آیا شما را به ساکنان خانواده‌ای رهنمود کنم که برایتان سرپرستی او را بر عهده گیرند (و وی را شیر دهند و پرورش کنند) و خیرخواه و دلسوز او باشند؟ [[«حَرَّمْنَا»: تحریم کردیم. مراد از تحریم، منع کردن و بازداشتن است. «الْمَرَاضِعَ»: جمع مُرْضِع، زنان شیرده. دایگان. یا جمع مَرْضَع است و اسم مکان و مراد پستان است. یا این که مصدر میمی و به معنی رضاع و شیر دادن است. «نَاصِحُونَ»: دلسوزان. خیرخواهان.]]

[13] (مأموران مادر موسی را به قصر فرعون بردند و نوزاد سخت پستان او را مکیدن گرفت و برق خوشحالی از چشمها جستن کرد، و بدین ترتیب) ما موسی را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش (از دیدار او) روشن شود (و غم و اندوهی در دل او نماند) و غمگین نگردد و بداند که وعده‌ی خدا راست است، اگر چه بیشتر مردم (چنین) نمی‌دانند. [[«کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها»: (نگا: قصص / 9).]]

[14] و زمانی که موسی به نهایت قدرت و رشد (جسمانی) خود رسید، و خرد و اندیشه‌اش کامل گردید، بدو فرزانگی و دانش دادیم، و ما این گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم (و خوبی و نیکی ایشان را با خوبی و نیکی پاسخ داده و آنان را در هر دو جهان یاری می‌کنیم و خوشبخت می‌گردانیم). [[«أَشُدَّ»: قدرت و قوّت. مراد رشد و نموّ جسمانی است. «إِسْتَوی»: تکامل و تعادل پیدا کرد و از نظر خرد و اندیشه کامل گردید. «حُکْماً»: حکمت. فرزانگی. روشن‌بینی (نگا: انعام / 89).]]

[15] موسی (از قصر فرعون، رهسپار کوچه و بازار پایتخت مملکت شد) و بدون این که اهالی شهر مطّلع شوند، وارد آنجا گردید. در شهر دید که دو مرد می‌جنگند که یکی از قبیله‌ی او (بنی‌اسرائیلیها) و دیگری از دشمنان او (یعنی از طائفه‌ی قبطیهای جانبدارِ فرعون) است. فردی که از قبیله‌ی او بود، علیه کسی که از دشمنانش بود، از موسی کمک خواست (و موسی کمکش کرد) و مشتی بدو زد و او را کشت! موسی گفت: این از عمل شیطان بود (چرا که با وسوسه‌ی خود بر سر خشمم آورد و غافلگیرم کرد). واقعاً او دشمن گمراه کننده‌ی آشکاری است. [[«الْمَدِینَةِ»: مراد پایتخت مملکت فرعون است که گویا «منف» یا «مصر» و یا این که «مصرایم» نام داشته است. «عَلی حینِ»: حرف (عَلی) به معنی (فی) است. «شِیَعَةِ»: قوم و قبیله. «إِسْتَغَاثَ»: یاری و کمک خواست. فریادرس طلبید. «وَکَزَ»: مشت زد. «قَضی عَلَیْهِ»: او را کشت.]]

[16] (موسی از کرده‌ی خود پشیمان شد و رو به درگاه خدا کرد و) گفت: پروردگارا! من بر خویشتن (با کشتن یک تن) ستم کردم، پس (به فریادم رس و) مرا ببخش. (خدا دعایش را اجابت کرد) و او را بخشید، چرا که خدا بس آمرزگار و مهربان (درباره‌ی بندگان پشیمان و توبه‌کار) است. [[«ظَلَمْتُ نَفْسِی»: (نگا: نمل / 44).]]

[17] گفت: پروردگارا! به پاس نعمتهائی که به من عطاء فرموده‌ای (و عطاء می‌فرمائی که مغفرت و مرحمت است)، هرگز پشتیبان بدکاران و بزهکاران نخواهم شد. [[«بِمَآ أَنْعَمْتَ عَلَیَّ»: حرف باء می‌تواند برای سبب و یا قسم استعطافی باشد. در صورت نخست، یعنی: به سبب نعمتهائی که عطاء فرموده‌ای که قدرت و قوت و جاه و نعمت و عزّت و دانش و حکمت است. و به سبب لطفی که می‌فرمائی و مغفرتی که عطاء می‌نمائی. در صورت دوم، یعنی: تو را سوگند می‌دهم به نعمتهائی که روا داشته‌ای این که مرا ببخشی و آمرزش خویش را بهره‌ام گردانی، که اگر چنین شود، دیگر من ...]]

[18] در شهر، ترسان و نگران، شب را به روز آورد، و ناگهان کسی که دیروز از موسی یاری و مدد خواسته بود، او را به فریاد خواند (چرا که با قبطی دیگری گلاویز شده بود و از عهده‌اش بر نمی‌آمد). موسی بدو گفت: حقاً تو گمراه آشکاری. [[«یَتَرَقَّبُ»: خویشتن را می‌پائید، و مواظب مأموران بود. چشم به راه گرفتاری و مجازات خویش بود. جمله فعل و فاعل خبر دوم (أَصْبَحَ) یا حال ضمیر مستتر در (خَآئِفاً) است. برخی (أَصْبَحَ) را تامّ بشمار آورده‌اند و (خَآئِفاً) و (یَتَرَقَّبُ) را حال اوّل و دوم دانسته‌اند. «غَوِیٌّ»: گمراه و سرگشته.]]

[19] و همین که موسی خواست به سوی کسی که دشمن آن دو بود دست بگشاید و حمله نماید، (مرد قبطی فریاد زد و) گفت: آیا می‌خواهی مرا بکشی همان گونه که دیروز کسی را کشتی؟ در زمین جز این نمی‌خواهی که ستمگر زورگوئی باشی، و نمی‌خواهی که از اصلاحگران باشی. [[«یَبْطِشَ»: حمله‌ور شود. یورش برد. «جَبَّاراً»: زورگو. قدرتمند و قدرت‌نما. نیرومندی که هر چه بخواهد بکند و از فرمان خدا نافرمانی نماید.]]

[20] (وقتی که خبر کشته شدن قبطی پراکنده شد) مردی (که از خانواده‌ی فرعون بود و ایمان آورده بود) از نقطه‌ی دوردست شهر شتابان آمد و گفت: ای موسی! درباریان و بزرگان قوم برای کشتن تو به رایزنی نشسته‌اند، پس (هر چه زودتر از شهر) بیرون برو. مسلّماً من از خیرخواهان و دلسوزان تو هستم. [[«أَقْصَی‌الْمَدینَةِ»: دورترین نقطه شهر. «یَسْعی»: مراد از سعی، سرعت در رفتن است. «الْمَلأَ»: بزرگان دولت. دولتمردان. «یَأْتَمِرُونَ»: مشاورت می‌کنند. رایزنی می‌نمایند. «النَّاصِحِینَ»: (نگا: اعراف / 21 و 79، یوسف / 11، قصص / 12).]]

[21] موسی از شهر خارج شد، در حالی که ترسان و چشم به راه بود (که هر لحظه حادثه‌ای رخ دهد و فرعونیان او را دستگیر کنند. خدا را به فریاد خواند و) گفت: پروردگارا! مرا از مردمان ستمگر رهائی بخش. [[«خَآئِفاً»: ترسان. «یَتَرَقَّبُ»، انتظار می‌کشید. چشم به راه دستگیری و وقوع پی‌آمدها و حوادث بود.]]

[22] و هنگامی که رو به جانب مدین (شهر شعیب) کرد، گفت: امید است که پروردگارم مرا به راستای راه رهنمود فرماید (و ناهمواریها و گرفتاریها را از سر من به دور دارد). [[«تَوَجَّهَ»: روکرد. «تِلْقَآءَ»: جانب. سو. «مَدْیَنَ»: (نگا: اعراف / 85). «عَسی»: امید است. «سَوَآءَالسَّبِیلِ»: (نگا: بقره / 108، مائده / 12 و 60 و 77).]]

[23] و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، مردمان زیادی را دید که بر آن گرد آمده‌اند و چهارپایان خود را سیراب می‌کنند، و آن طرف‌تر دو زنی را دید که گوسفندان خویش را می‌پایند (و نمی‌گذارند به چاه نزدیک شوند و با دیگر گوسفندان بیامیزند). گفت: شما دو نفر چه کار می‌کنید؟ (چرا گوسفندان خود را دورادور نگاه داشته‌اید و آبشان نمی‌دهید؟). گفتند: پدر ما پیرمرد کهنسالی است و ما گوسفندانمان را آب نمی‌دهیم تا چوپانان (همگی، گوسفندان خود را) بر می‌گردانند (و چاه آب خلوت می‌شود). [[«أُمَّةً»: جماعت زیاد. مردمان فراوان. «مِن دُونِهِمْ»: پائین‌تر از آنان. مکانی نزدیک به جائی که مردمان در آنجا اجتماع کرده بودند. «تَذُودَانِ»: حفاظت و نگهداری می‌کردند. مراد دور نگهداشتن گوسفندان از قاطی شدن با گوسفندان مردم و رفتن آنها به میان جمعیّت است. «مَا خَطْبُکُمَا»: کارتان چیست؟ مراد این است که چرا گوسفندان خود را با دیگران آب نمی‌دهید؟ (نگا: طه / 95، حجر / 57، یوسف / 51). «یُصْدِرَ»: برمی‌گردانند. خارج می‌کنند. «الرِّعَآءُ»: جمع راعی، چوپانان. «شَیْخٌ»: پیرمرد. «کَبِیرٌ»: کهنسال. سالخورده. یادآوری: مفعول‌های افعال «یَسْقُونَ، تَذُودانِ، نَسْقی، یُصْدِرَ» محذوف است.]]

[24] (موسی دلش به حال آنان سوخت، و) گوسفندان ایشان را سیراب کرد. سپس (از فرط خستگی) به زیر سایه (ی درختی) رفت و عرضه داشت: پروردگارا! من نیازمند هر آن خیری هستم که برایم حواله و روانه فرمائی. [[«تَوَلّی»: پشت کرد و رفت. «خَیْرٍ»: رزق و روزی. خوبی و نیکی. «إِنِّی ... فَقِیرٌ»: هر رزقی که برای من فرستی نیازمند آنم، و هر گونه نیکوئیی که در حق من کنی محتاج بدانم.]]

[25] یکی از آن دو (دختر) که با نهایت حیاء گام برمی‌داشت (و پیدا بود که از سخن گفتن با یک جوان بیگانه شرم دارد) به پیش او آمد و گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند تا پاداش این که (لطف فرموده و آب از چاه بیرون کشیده‌ای و بدان گوسفندان) ما را آب داده‌ای، به تو بدهد. هنگامی که موسی به پیش پدر او آمد و سرگذشت خود را برای وی بیان کرد، گفت: نترس که از مردمان ستمگر رهائی یافته‌ای (و اینجا از قلمرو آنان بیرون است و دسترسی به تو ندارند). [[«عَلَی اسْتِحْیَآءٍ»: با حیاء و شرم. «الْقَصَصَ»: داستان. سرگذشت (نگا: یوسف / 3).]]

[26] یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر من! او را استخدام کن. چرا که بهترین کسی را که باید استخدام کنی شخصی است که نیرومند و درستکار باشد. [[«یَآ أَبَتِ» ای پدر من! (نگا: یوسف / 4 و 100، مریم / 42 - 45). «إِسْتَأْجِرْهُ»: او را اجیر کن. او را به کار گمار. «إِسْتَأْجَرْتَ»: اجیر کرده‌ای. به کار گمارده‌ای. ذکر فعل به صورت ماضی و اراده معنی به صورت مضارع، اشاره دارد به این که، او آزموده و شناخته شده می‌باشد. «الْقَوِیُّ»: خبر (إِنَّ) است.]]

[27] (شعیب - پدر آن دو دختر - به موسی) گفت: من می‌خواهم یکی از این دو دخترم را به ازدواج تو درآورم، به این شرط که هشت سال برای من کار کنی. سپس اگر هشت سال را به ده سال تمام برسانی، محبّتی کرده‌ای، (و این دو سال اضافه بر تو واجب نیست. به هر حال) من نمی‌خواهم بر تو سختگیری کنم (و تو را به درازترین مدّت وا دارم). اگر خدا بخواهد مرا از زمره‌ی نیکان خواهی یافت (و خواهی دید که من به عهد خود وفا می‌کنم). [[«تَأْجُرَنِی»: برای من کار کنی. خویشتن را کارگر من گردانی. «حِجَجٍ»: جمع حِجَّة، سالها. «مِنْ عِندِکَ»: از بزرگواری خودت است. کاری است که به اختیار خود می‌کنی.]]

[28] (موسی پذیرفت و) گفت: این قراردادی میان من و تو است. البتّه هر کدام از این دو مدّت را برآوردم (به عهد خود وفا کرده‌ام، و از من خواسته نمی‌شود که بیش از آن کار کنم) و بر من ستم نمی‌گردد. خدا هم بر آنچه ما می‌گوئیم شاهد و گواه است. [[«الأجَلَیْنِ»: دو مدّت. دو سرانجام. «لا عُدْوَانَ عَلَیَّ»: نباید به من ستم شود و بر مدّت افزوده گردد. گناهی بر من نیست، چرا که زمان کار خود را به پایان برده‌ام. «وَکِیلٌ»: شاهد و گواه. کسی که کار بدو واگذار می‌شود و حافظ مردمان و مسؤول کار آنان است.]]

[29] هنگامی که موسی مدّت را به پایان رسانید و همراه خانواده‌اش (از مدین به سوی مصر) حرکت کرد، در جانب کوه طور آتشی را دید به خانواده‌اش گفت: بایستید. من آتشی می‌بینم. شاید از آنجا خبری (از راه) یا شعله‌ای از آتش برای شما بیاورم تا خویشتن را بدان گرم کنید. [[«قَضی»: بسر برد. «أَهْلِ»: خانواده. همسر و سایر همراهان. «آنَسَ»: دید. مشاهده کرد (نگا: طه / 10، نمل / 7). «جَذْوَةٍ»: اخگر سوزان. شعله آتش. «تَصْطَلُونَ»: خود را با آتش گرم کنید (نگا: نمل / 7).]]

[30] هنگامی که موسی به کنار آتش آمد، از ناحیه‌ی سرزمین راست (خود) در منطقه‌ی مبارکی (چون کوه طور) از میان یک درخت ندا داده شد: ای موسی! من یزدانم، پروردگار جهانیان. [[«شَاطِئِ»: ساحل. کناره. «الْوِادِی»: (نگا: طه / 12). «الأیْمَنِ»: طرف راست. میمون و مبارک (نگا: تفسیر قاسمی). «مِنَ الشَّجَرَةِ»: از میان درخت. از سوی درخت.]]

[31] و عصای خود را بینداز. وقتی که موسی دید که همسان ماری با سرعت و شدّت حرکت می‌کند، پشت کرد و پای به فرار گذاشت و پشت سر خود را نگاه نکرد. (بار دیگر ندا داده شد:) ای موسی! برگرد و نترس که تو از زمره‌ی افرادی هستی که (از مخاوف و مکاره) در امانند. [[«جَآنٌّ»: (نگا: نمل / 10). «أَقْبِلْ»: رو کن. بیا. «الآمِنِینَ»: جمع آمِن، در امن و امان.]]

[32] دست خود را به گریبانت فرو ببر، بدون این که به عیب و نقصی (همچون بیماری برص مبتلا باشد) سفید و رخشان (بسان ماه تابان) بیرون می‌آید، و دستهایت را برای زدودن خوف و هراس به سوی خود (بیار و آنها را) جمع کن (و بر سینه‌ات بگذار، تا آرامش خویش را بازیابی). چرا که این دو (یعنی قلب عصا به اژدها، و ید بیضاء) دو دلیل قاطع و حجّت واضح پروردگارت برای فرعون و اطرافیان او است. بی‌گمان آنان گروهی هستند که گناهکار (و خارج از فرمان پروردگار) می‌باشند. [[«أُسْلُکْ»: داخل گردان. فرو ببر (نگا: مدّثّر / 42، حاقّه / 32، مؤمنون / 27). «أُضْمُمْ»: جمع گردان. «جَنَاحَ»: بال. در اینجا مراد دست و ساعد و بازو است که برای انسان به منزله بال پرندگان است. «الرَّهْبِ»: خوف و هراس. «أُضْمُمْ إِلَیْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ»: دستهایت را جمع و بر سینه‌ات بگذار تا قلبت آرامش خود را بازیابد. قاطع و جدّی باش و در ادای مسؤولیّت رسالت از هیچ مقام و هیچ قدرتی ترس و وحشت نداشته باش. «ذَانِکَ»: این دو تا. مراد تبدیل عصا به اژدها و ید بیضاء است. «بُرْهَانَانِ»: دو دلیل قاطع و واضح.]]

[33] گفت: پروردگارا! من از آنان کسی را کشته‌ام و می‌ترسم که مرا بکشند (و این مأموریّت ناتمام بماند). [[«نَفْساً»: کسی. فردی.]]

[34] برادرم هارون که از من زبان بلیغ‌تر و فصیح‌تری دارد با من بفرست تا یاور من بوده و (با توضیح گفتارم برای دیگران و پاسخگوئی روشن به شبهات ایشان) مرا تصدیق نماید. چرا که می‌ترسم تکذیبم کنند و دروغگویم نامند. [[«رِدْءاً»: یاور و مددکار. «یُصَدِّقُنِی»: مراد این است که با توضیح گفتارم و ردّ شبهات دیگران، راستی و درستی من روشن شود.]]

[35] (خدا درخواست موسی را پذیرفت و بدو) گفت: ما بازوان تو را به وسیله‌ی برادرت (هارون) تقویت و نیرومند خواهیم کرد، و به شما سلطه و برتری خواهیم داد، و لذا به سبب (قدرت) معجزات ما آنان به شما دسترسی نمی‌یابند و بر شما پیروز نمی‌گردند. بلکه شما و پیروانتان چیره و پیروزید. [[«سَنَشُدُّ»: محکم و استوار خواهیم کرد. قوّت و قدرت خواهیم داد. «عَضُدَ»: بازو. تقویت بازو، کنایه از تقویت و پشتیبانی شخص است. «سُلْطَاناً»: سلطه و شوکت. تسلّط و قدرت. «أَنتُمَا»: مبتدا است. «أَنتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ»: (نگا: مجادله / 21).]]

[36] هنگامی که موسی با آیات روشن و دلائل قاطع ما به سراغ آنان رفت (و خویشتن را معرّفی کرد و فرمان خدا و معجزه‌های ید بیضاء و قلب عصا را بدیشان نمود) گفتند: این چیزی جز جادوی دروغ و به هم بافته‌ای نیست (و سخن خود را به دروغ فرموده‌ی خدا می‌نامی) و ما نشنیده‌ایم چنین چیزی در میان نیاکان ما بوده باشد (و کسی تا حال خدا را یکی معرّفی و ادّعای توحید کرده باشد). [[«بِآیَاتِنَا» آیات ما. معجزات ما. دلائل و حجّتهای ما. «بَیِّنَاتٍ»: روشن. حال است. «مُفْتَریً»: سر هم کرده و به هم بافته. مرادشان این بود که موسی در ادّعای خود دروغ می‌گوید و سخنان و معجزه‌های او، جادوی خود او است؛ نه فرموده و معجزه‌هائی که خدا فرو فرستاده باشد و بدیشان نموده باشد.]]

[37] موسی گفت: (آنچه می‌گویم حقیقت و هدایت است و جادو نیست و) پروردگار من بهتر می‌داند که چه کسانی هدایت را از سوی او (برای مردم) آورده‌اند و چه کسانی سرای آخرت از آن ایشان است. بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند (و به عذاب خدا گرفتار می‌آیند و از دست مجازات خدا نجات پیدا نمی‌کنند). [[«عَاقِبَةُ الدَّارِ»: مراد سرانجام خوش و پسندیده سرای جاویدان است که بهشت است (نگا: انعام / 135، رعد / 22 و 24). بعضی هم معتقدند که سرانجام سعادتمندانه کار انسان در گشت و گذار همین جهان است و به تبع آن خوشبختی آن جهان جاویدان که بهشت یزدان است. یعنی: سعادت هر دو دنیا (نگا: یونس / 64، نحل / 30، زمر / 10).]]

[38] فرعون گفت: ای سران و بزرگان قوم! من خدائی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (امّا محض احتیاط و تحقیق بیشتر) ای هامان! آتشی بر گِل بیفروز (و از خشتها آجرهای محکم بساز) و برای من کاخ بزرگی بساز. شاید من خدای موسی را از بالا ببینم، هر چند که من یقین دارم که موسی از زمره‌ی دروغگویان است. [[«إِلهٍ»: خداوندگار. پروردگار (نگا: شعراء / 29، نازعات / 24). «مِنْ إِلهٍ»: واژه (مِنْ) برای تعمیم (إِلهٍ) بعد از خود است. «أَوْقِدْ عَلَی الطِّینِ»: مراد تبدیل خشت گلین به آجر پخته است. «هَامَان»: وزیر اعظم یا نخست وزیر فرعون بوده است. «صَرْحَاً»: کاخ بزرگ و بلند (نگا: نمل / 44). «أَطَّلِعُ»: خبر یابم. بنگرم (نگا: کهف / 18، مریم / 78، صافّات / 55). «لَأَظُنُّهُ»: گمانش می‌برم. یقین دارم که او.]]

[39] فرعون و سپاهیانش به ناحق در سرزمین (مصر) تکبّر ورزیدند و گمان بردند که (پس از مرگ زنده نمی‌گردند و) به سوی ما برگردانده نمی‌شوند. [[«إسْتَکْبَرَ»: تکبّر نمود. خویشتن را بزرگ پنداشت (نگا: بقره / 34).]]

[40] پس ما او و سپاهیانش را (به سوی دریا کشاندیم و آنان را) گرفتیم و به دریایشان انداختیم (و نابودشان ساختیم). بنگر که عاقبت کار ستمگران چگونه شد؟ (این، سرنوشت ستمکاران در همه دوران است؛ نه ویژه‌ی فرعون و فرعونیان). [[«فَنَبَذْنَاهُمْ»: ایشان را پرت کردیم و انداختیم. «الْیَمِّ»: دریا. «أُنظُرْ»: بنگر. مراد نگاه کردن با چشم ظاهر نیست، بلکه با چشم دل است.]]

[41] و ما آنان را سردستگان و پیشوایانی کردیم که مردمان را به سوی دوزخ می‌خواندند و روز قیامت (از سوی کسی) یاری نمی‌گردند (و ایشان و دنباله روانشان از آتش دوزخ رهائی ندارند). [[«أَئِمَةً»: جمع امام، پیشوایان، مراد سردستگان کفر و ضلال و پیشاهنگان کاروان گمراهان است که در دنیا به آنان خطّ و نشان می‌دهند و در دنیا پیشاپیش ایشان به سوی بدبختی حرکت، و در قیامت نیز در جلو پیروانشان به جانب جهنّم راه می‌افتند و آنان را به دوزخ می‌کشانند و بدانجا وارد می‌گردانند (نگا: هود / 98).]]

[42] در همین جهان در عقبشان نفرین فرستادیم و در روز قیامت هم (زشت سیرتان این جهان) از زمره‌ی زشت صورتان (آن جهان) خواهند بود. [[«أَتْبَعْنَاهُمْ»: در پی ایشان روانه کردیم. به دنبالشان آوردیم. «الْمَقْبُوحِینَ»: زشت‌رویان. روسیاهان (نگا: زمر / 60). طرد شدگان از مرحمت و مکرمت یزدان، و دور افتادگان از بهشت جاویدان.]]

[43] ما بر موسی کتاب آسمانی (تورات) نازل کردیم بعد از آن که اقوام روزگاران پیشین را (بر اثر کفر و ظلم و زورشان) نابود کردیم، تا برای مردم مایه‌ی بینش و وسیله‌ی هدایت و رحمت باشد، و ایشان (در پرتو اوامر و نواهی آن، راه را از چاه باز شناسند و) پندپذیر گردند. [[«الْقُرُونَ الأُولی»: ملّتهای پیشین. اقوام گذشته. «بَصَآئِرَ»: جمع بَصِیرَة، بینش. نور دلها. مفعول له یا حال است.]]

[44] (ای محمّد!) تو در جانب غربی (کوه طور) نبودی در آن دم که ما فرمان (نبوّت) را به موسی ابلاغ کردیم (و بدو کتاب تورات عطاء و وی را برای تبلیغ به پیش مردم فرستادیم) و تو از حاضران (در صحنه‌ی تبلیغ و مبارزه‌ی موسی با فرعون و فرعونیان) نبودی (تا بر سرگذشت ایشان مطّلع گردی. حال که سرگذشت حقیقی بنی‌اسرائیل و موسی و فرعون و پیروان آنان را - چنان که باید - برای مردم بیان می‌داری، چرا باید باور نکنند و به تو ایمان نیاورند؟!). [[«بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ»: مراد قسمت غربی کوه طور با توجّه به موقعیّت موسی است. «قَضَیْنَا»: رساندیم. پیام دادیم (نگا: حجر / 66، اسراء / 4).]]

[45] این ما بودیم که اقوام و نسلهائی را (در قرون و اعصار مختلف) آفریدیم و زمانهای طولانی بر آنان سپری شد (و بر اثر مرور زمان، عهدها و پیمانهای خدا را فراموش کردند و رهنمودهای انبیاء را از یاد بردند. ای پیغمبر!) تو در میان اهل مدین اقامت نداشتی تا آیات ما را (که بیانگر سرگذشت ساکنان مدین است) بر اینان (که مردمان مکّه و سالها بعد از ایشان می‌زیند) فروخوانی (و از احوال پیشینیان بیاگاهانی). ولی این ما هستیم که تو را فرستاده‌ایم (و چنین اخباری را از طریق وحی در اختیارت قرار داده‌ایم). [[«أَنْشَأْنَا»: آفریدیم (نگا: انعام / 6 و 98). «تَطَاوَلَ»: به درازا کشید. بعد از فوت ایشان، روزگاران زیادی گذشت و زمان امتداد پیدا کرد. «ثَاوِیاً»: مقیم. ساکن. «تَتْلُو»: فرو می‌خوانی. در رسم‌الخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد. «مُرْسِلِینَ»: فرستندگان. روانه‌کنندگان.]]

[46] تو در کنار کوه طور نبودی بدان گاه که ما (موسی را برای برگزیدن او به عنوان پیغمبر) ندا در دادیم (تا فرمانهای صادره‌ی الهی را بشنوی و هم اینک برای دیگران روایت نمائی). ولی (ما این اخبار را به تو می‌رسانیم) به خاطر مرحمتی که پروردگارت نسبت به تو دارد، تا قومی را (با آنها) بیم دهی که پیش از تو بیم دهنده‌ای (از پیغمبران خدا) به سوی ایشان نیامده است، شاید مایه‌ی عبرت و بیداری آنان گردد. [[«رَحْمَةً»: مفعول له یا خبر (کانَ) محذوف است. «مَآ أَتَاهُمْ مِن نَّذِیرٍ»: تا حال پیغمبری برای ایشان نیامده است (نگا: سجده / 3). مراد نیامدن پیغمبری به سرزمین عربستان بدین زودیها است؛ نه از آغاز جهان تا روزگار خاتم پیغمبران (نگا: تفسیر قاسمی، تفسیر آلوسی). چرا که به فرموده قرآن هیچ ملّتی بدون پیغمبر نبوده است (نگا: فاطر / 24).]]

[47] هر گاه (پیش از فرستادن تو، ای پیغمبر!) عقوبتی به خاطر اعمالشان گریبانگیرشان می‌گردید، می‌گفتند: پروردگارا! چه خوب بود اگر پیغمبری برای ما می‌فرستادی تا از آیات تو فرمان می‌بردیم و از زمره‌ی مطیعان می‌گشتیم! (این است که تو را در میان آنان برانگیختیم، همان گونه که سایر پیغمبران را در میان اقوام خودشان برانگیخته و مأمور تبلیغ نموده‌ایم). [[«لَوْ لا أَنْ ...»: واژه (لَوْلا) امتناعیّه و جواب آن محذوف است و تقدیر چنین است: لَوْ لا أَنَّهُمْ یَحْتَجُّونَ بِتَرْکِ الإِرْسالِ إِلَیْهِمْ لَعاجَلْناهُمْ بِالْعُقُوبَةِ. «لَوْ لآ أَرْسَلْتَ ...»: واژه (لَوْلا) تحضیضیّه است. «بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ»: حرف (ب) سببیّه است. نسبت دادن اعمال به دست، از راه تغلیب است (نگا: بقره / 95، آل‌عمران / 182، نساء / 62). چرا که بیشتر کارها با دست انجام می‌پذیرد. یادآوری: آیات متعدّدی بیانگر این واقعیّت است که سنّت خداوندی بر این است که پروردگار پیش از ارسال پیغمبران، هیچ ملّتی را به خاطر گناهانشان مجازات نفرموده و به عذاب گرفتار نساخته است (نگا: نساء / 165، مائده / 19، انعام / 156).]]

[48] هنگامی که قرآن از سوی ما به پیش ایشان فرستاده شد، گفتند: چه خوب بود اگر همان چیزهائی که به موسی داده شده بود (که قلب عصا به اژدها و ید بیضاء و نزول کتاب یکجا است) بدو داده می‌شد. مگر در گذشته چیزهائی را انکار نکردند که به موسی داده شده بود؟ (این بهانه‌جویان) گفتند: این دو (کتاب تورات و قرآن) جادوهائی هستند که یکدیگر را پشتیبانی و تأکید می‌نمایند، و گفتند: ما هیچ کدام را قبول نداریم (و منکر هر دو هستیم). [[«الْحَقُّ»: قرآن. «سِحْرَانِ»: دو تا فسون و جادو. مراد تورات و قرآن است. «تَظَاهَرَا»: پشت یکدیگر را گرفته‌اند. همدیگر را پشتیبانی و تأکید نموده‌اند.]]

[49] بگو: اگر شما راست می‌گوئید (که این دو کتاب، یعنی تورات و قرآن از سوی خدا نیست) کتابی روشن‌تر و هدایت‌بخش‌تر از آنها را از سوی خدا بیاورید تا من از آن پیروی کنم. [[«أَتَّبِعْهُ»: تا از آن پیروی کنم. مجزوم به جواب امر است.]]

[50] پس اگر (این پیشنهاد تو را نپذیرفتند و) پاسخت نگفتند، بدان که ایشان فقط از هواها و هوسهای خود پیروی می‌کنند! آخر چه کسی گمراه‌تر و سرگشته‌تر از آن کسی است که (در دین) از هوا و هوس خود پیروی کند، بدون این که رهنمودی از جانب خدا (بدان شده) باشد؟! مسلّماً خداوند مردمان ستم‌پیشه را (به سوی حق) رهنمود نمی‌نماید (چرا که کسی که به دنبال باطل رود، به حق راهیاب نمی‌شود). [[«فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ ...»: اگر در آوردن کتابی که خواسته‌ای پاسخت ندادند و از عهده آن برنیامدند.]]

[51] ما سخنان (قرآن) را (در قالب آیات متعدّدی، به اقتضای حکمت) پیاپی فرستادیم و به هم ارتباط و پیوند دادیم تا (درباره‌ی وعده‌ها و پندها و درسهای آن بیندیشند و بدانها ایمان بیاورند و مقاصد و مفاهیم آن را بیاموزند و) یادآور شوند. [[«لَقَدْ وَصَّلْنا»: ارتباط دادیم و متّصل کردیم. یکی بعد از دیگری را فرو فرستادیم. اندک اندک و پیاپی نازل نمودیم و به هم پیوند دادیم (نگا: فرقان / 32). «الْقَوْلَ»: مراد آیات قرآن است.]]

[52] کسانی که پیش از نزول قرآن، برایشان کتاب (تورات و انجیل را) فرستادیم (و اهل کتاب نامیده می‌شوند، اگر واقعاً مطالب تورات و انجیل را خوانده و از دل مقاصد آنها را تصدیق کرده باشند، هم اینک محمّد را به عنوان پیغمبر می‌پذیرند و) به قرآن ایمان می‌آورند. [[«مِن قَبْلِهِ ... هُم بِهِ ...»: ضمیر (ه) به قرآن برمی‌گردد.]]

[53] هنگامی که (قرآن) بر آنان خوانده می‌شود (شتابان ایمان خود را اعلان می‌دارند و) می‌گویند: بدان باور داریم، چرا که آن حق بوده و از سوی پروردگارمان (نازل شده) است. ما پیش از نزول قرآن هم مسلمان بوده‌ایم (و نشانه‌های این پیغمبر را در کتابهای آسمانی خود یافته‌ایم، و هم اینک که او را بازشناخته و آیات قرآنی را با کتابهای دیگر آسمانی همسو و هماهنگ دیده‌ایم، آن را با جان و دل پذیرا شده‌ایم). [[«مِن قَبْلِهِ»: پیش از نزول قرآن و تلاوت آن. «مُسْلِمِینَ»: ایمانداران. فرمانبرداران. مؤمنین به بعثت محمّد و نزول قران بر او.]]

[54] آنان کسانیند که دو بار اجر و پاداششان داده می‌شود، به سبب این که (در راه ایمان اذیّت و آزارها دیده‌اند و) شکیبائی کرده‌اند، و بدیها را با نیکیها از میان برمی‌دارند (و نه تنها بدیها را با بدیها پاسخ نمی‌گویند، بلکه در مقابل کردار و گفتار بد مردم، رفتار بایسته می‌کنند و سخن شایسته می‌گویند) و از آنچه بدیشان عطاء کرده‌ایم (در راه خیر و صلاح) خرج می‌کنند و می‌بخشند. [[«مَرَّتَیْنِ»: دو بار. پاداشی در برابر ایمان به پیغمبران پیشین، و پاداشی در مقابل باور به خاتم‌النبیین. «یَدْرَءُونَ ...»: (نگا: رعد / 22).]]

[55] و هنگامی که یاوه بشنوند از آن روی می‌گردانند (و دشنام را با دشنام پاسخ نمی‌گویند و بلکه) می‌گویند: اعمال ما از آن ما، و اعمال شما از آن شما است (و هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت). وداع و بدرودتان باد! ما خواهان (همنشینی با) نادانان نیستیم. [[«اللَّغْوَ»: سخنان پوچ. یاوه سرائی. بیهوده‌گوئی. «سَلامٌ عَلَیْکُمْ»: وداعتان باد! بدرودتان! (نگا: فرقان / 63). «لا نَبْتَغی»: نمی‌خواهیم. مراد طالب نبودن معاشرت و مصاحبت است «الْجَاهِلِینَ»: (نگا: بقره / 67).]]

[56] (ای پیغمبر!) تو نمی‌توانی کسی را که بخواهی هدایت ارمغان داری (و او را به ایمان، یعنی سر منزل مقصود و مطلوب انسان برسانی) ولی این تنها خدا است که هر که را بخواهد هدایت عطاء می‌نماید، و بهتر می‌داند که چه افرادی (بر طبق حکمت و عنایت یزدان و برابر اندیشه و تلاش انسان، سزاوار پذیرش ایمان بوده و به سوی صفوف مؤمنان) راهیابند. [[«إِنَّکَ لا تَهْدِی ...»: مراد این است که پیغمبر، تبلیغ و ارائه طریق می‌نماید و بس. توفیق هدایت و ایصال به مطلوب در دست خداوند است (نگا: بقره / 272، یونس / 43، ابراهیم / 4).]]

[57] (مشرکان مکّه به پیغمبر عرض کردند) و گفتند: اگر همراه تو هدایت را پذیرا شویم (و از برنامه‌ی توحیدی اسلامی پیروی کنیم، قبایل نیرومند عرب به جنگ ما برمی‌خیزند و) ما را از روی زمینمان می‌ربایند (و نابودمان می‌نمایند. پس هر چند به حقّانیّت اسلام معترفیم، ولی برای حفظ جان و مال و مقام خود حاضر به قبول ایمان نیستیم!). مگر ما حرم پر امن و امانی را برای ایشان فراهم نیاورده‌ایم که محصولات و میوه‌جات فراوانی (از نواحی مختلف) به سوی آن آورده می‌شود؟! (وقتی که در حال کفر، ایشان را از امنیّت و مواهب زندگی برخوردار می‌گردانیم، چگونه آنان را با وجود ایمان و اطاعت از فرمان، در دست دیگران رها می‌گردانیم؟! این محصولات و ثمرات) داده‌ی ما است (بدیشان ...) و لیکن بیشتر آنان (این را) نمی‌دانند. [[«الْهُدی»: هدایت و رهنمود. مراد دین اسلام است. «نُتَخَطَّفْ»: ربوده می‌گردیم. از میان برداشته می‌شویم. «أَوَلَمْ ��ُمَکِّنْ»: آیا برای ایشان قرار نداده‌ایم و نساخته‌ایم؟ واژه (نُمَکِّنْ): در اینجا به معنی (نَجْعَلْ) است. «آمِناً»: دارای امن و امان. دارای امنیّت. «یُجْبی»: جمع‌آوری و حمل می‌شود. «کُلِّ»: در اینجا برای تکثیر و به معنی فراوان و زیاد است. «رِزْقاً»: داده و عطاء. حال (ثَمَرَاتُ) یا مفعول له است.]]

[58] چه مردمان زیادی را نابود ساخته‌ایم که در زندگی خود (همچون اینان) مست و مغرور (جاه و مال و زر و زور) شده‌اند و طغیان و سرکشی پیشه ساخته‌اند. این خانه‌های ایشان است که بعد از آنان (روی آبادی به خود ندیده است و) جز مدّت اندکی منزل و مأوی نگشته است، (و آن هم سکونت موقّت مسافران و سیّاحان به هنگام رفت و آمدشان از این مناطق بوده است). و ما خودمان مالک و صاحب (املاک و دیارشان) شده‌ایم. [[«کَمْ أَهْلَکْنا مِن قَرْیَةٍ ...»: (نگا: اعراف / 4). «بَطِرَتْ»: سرمست و مغرور شده است. طغیان و سرکشی کرده است. کفران کرده و ناسپاس گذاشته است (نگا: انفال / 47). «مَعِیشَتَهَا»: مفعول فیه است و حرف جرّ (فی) محذوف است. در اصل چنین است: بَطِرَتْ فِی مَعِیشَتِها. «لَمْ تُسْکَنْ ... إلاّ قَلِیلاً»: جز مدّت کمی، یا جز بخش اندکی، و یا این که جز توسّط افراد معدودی، روی آبادی به خود ندیده است و ساکنانی نداشته است. «الْوَارِثِینَ»: مالکین. صاحبان (نگا: حجر / 23، انبیاء / 89، قصص / 5).]]

[59] پروردگار تو هرگز شهر و دیاری را ویران نمی‌سازد مگر این که در کانون و مرکز آنجا پیغمبری را برانگیزد تا آیات ما را بر اهالی آن فرو خواند، و ما شهر و دیاری را نابود نکرده و نابود نمی‌گردانیم مگر این که ساکنان آنجا ستمکار باشند. [[«الْقُری»: جمع قَرْیَة، شهرها و آبادیهای بزرگ (نگا: انعام / 131). «أُمِّهَا»: مرکز آن. کانون و پایتخت آن. «یَتْلُو»: الف زائدی در رسم‌الخط قرآنی در آخر دارد. «حَتّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً»: این بخش، اشاره به این واقعیّت است که لزومی ندارد در هر شهر و روستائی پیغمبری مبعوث گردد. همین که در یک کانون بزرگ که مرکز اخبار و محل اندیشمندان و پایتخت بزرگان یک قوم است پیغمبری برانگیخته شود، کافی و بسنده است. «وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ»: این بخش، بیانگر این مطلب است که ظلم سبب ویرانی است، و ظالمان بدون کیفر و مجازات نمی‌مانند.]]

[60] آنچه به شما داده شده است، کالای این جهان و زینت آن است (و زودگذر و همراه با ناگواریها و رنجها و دردها است) ولی آنچه در نزد خدا (در آن سرا است) بهتر و جاودانه‌تر است. آیا نمی‌دانید (که باقی با فانی و محدود با نامحدود، یکسان نیست؟!). [[«مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»: کالای زندگی دنیوی است و تنها در مدّت عمر کوتاهتان از آن استفاده می‌کنید و بس. «خَیْرٌ وَ أَبْقی»: خوبتر و پایدارتر. مراد خوب و سرمدی است.]]

[61] آیا کسی که بدو وعده‌ی نیکو داده‌ایم، و بدان خواهد رسید (که نعمت فراوان و نامحدود آن جهان و بهشت جاویدان است) همسان کسی است که کالای زندگی این جهان را بدو داده‌ایم (و از نعمت ناپایدار و آمیزه به غصّه و رنج آن بهره‌مندش ساخته‌ایم) و سپس در روز قیامت از زمره‌ی احضارشدگان (برای حساب و کتاب، و گرد آورده شدگان در عذاب و عقاب دوزخ) است؟! [[«لاقِیهِ»: رسنده بدان است. «الْمُحْضَرِینَ»: احضار شدگان. گرد آورده شدگان. مراد کسانی است که فرشتگان آنان را به پای حساب و کتاب می‌آورند و برای عذاب حاضرشان می‌گردانند (نگا: روم / 16، صافّات / 57).]]

[62] روزی (را خاطر نشان ساز که) خدا ایشان را فریاد می‌دارد و می‌گوید: انبازهائی که برای من گمان می‌بردید کجایند؟! (ای مشرکان! حالا که حجابها و پرده‌ها کنار رفته‌اند و هنگامه‌ی حساب و کتاب و گرفتاری و درماندگی است، بگوئید بتها و خداگونه‌های انس و جنّی که می‌پنداشتید و می‌پرستیدید بیایند و شما را از عقاب و عذاب آفریدگار برهانند). [[«أَیْنَ»: کجا؟ کو؟]]

[63] کسانی که (سردستگان کفر و ضلال بوده و) فرمان عذاب درباره‌ی آنان مسلّم شده است، می‌گویند: پروردگارا! ما اینان را گمراه ساخته‌ایم. از آنجا که خودمان گمراه بوده‌ایم ایشان را هم گمراه نموده‌ایم. ما از اینان در پیشگاه تو بیزاری می‌جوئیم (و می‌گوئیم: ایشان شهوات و آرزوهای خود را پرستش کرده‌اند و) ما را عبادت نکرده‌اند! [[«حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ»: مستحقّ عذاب شده‌اند (نگا: نمل / 82). «أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا»: ایشان را گمراه ساخته‌ایم، چرا که خودمان گمراه بوده‌ایم. مراد این است که اغواگران می‌گویند: پیروان ما به میل خود به دنبال ما آمده‌اند و به محض این که وسوسه ما با شهوات ایشان موافقت داشته است، از ما اطاعت نموده‌اند. لذا هر دو گروه یکسان و برابریم (نگا: مائده / 77). «مَا ... یَعْبُدُونَ»: عبادت، در اینجا علاوه از پرستش، معنی اطاعت نیز دارد.]]

[64] (به پرستش کنندگان گول خورده) گفته می‌شود: انبازهای خود را (که معبودهای دروغینند) به فریاد خوانید (تا شما را یاری کنند). آنان ایشان را به فریاد می‌خوانند، ولی پاسخی بدانان نمی‌دهند. (در این هنگام) عذاب را (با چشم خود) می‌بینند (و آرزو می‌کنند:) کاش! هدایت یافته و راهیاب می‌بودند (و امروز گرفتار چنین مجازات شدید نمی‌شدند). [[«أُدْعُوا»: فرا خوانید. به کمک طلبید. «لَوْ أَنَّهُمْ ...»: حرف (لَوْ) برای تمنّی است. یا برای شرط است و جواب محذوف است که (لَمّا رَأَوُا الْعَذابَ) است.]]

[65] (خاطرنشان ساز) روزی را که خداوند مشرکان را فریاد می‌دارد و می‌گوید: به پیغمبران چه پاسخی دادید؟ [[«أَجَبْتُمْ»: پاسخ دادید (نگا: مائده / 109).]]

[66] در این هنگام (بر اثر حیرت و دهشت) همه‌ی خبرها از یادشان می‌رود (و جملگی دچار فراموشی می‌شوند و سخنی برای گفتن نخواهند داشت و حتّی از هول و هراس) نمی‌توانند چیزی از یکدیگر هم بپرسند. [[«عَمِیَتْ»: کور می‌گردد. مراد مخفی شدن و از یاد رفتن است. این فراموشی از شدّت حیرت بدیشان دست می‌دهد. «لا یَتَسَآءَلُونَ»: نمی‌پرسند. مراد این است که نمی‌توانند بر اثر هول و هراس از یکدیگر هم سؤال بکنند.]]

[67] (آنچه گذشت درباره‌ی مشرکانی است که بر شرک مرده‌اند) و امّا کسانی که (در دنیا) توبه کرده و ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده باشند، امید است که از زمره‌ی رستگاران گردند. [[«عَسی»: امید است. این واژه نسبت به خدا به معنی محقّق و مسلّم و حتمی است.]]

[68] پروردگار تو هر چه را بخواهد می‌آفریند، و هر کس را بخواهد برمی‌گزیند، و مردمان (پس از صدور فرمان خدا درباره‌ی چیزی و کسی) حق انتخاب و اختیار ندارند. خداوند بسی منزّه‌تر و بالاتر از آن است که چیزی را انباز او کنند. [[«الْخِیَرَة»: حق انتخاب. گزینش. مراد این است که انسان در برابر حکم خدا، صاحب اختیار نبوده و حق چانه زدن ندارد (نگا: احزاب / 36).]]

[69] (ای پیغمبر!) پروردگار تو آگاه است از آنچه سینه‌هایشان (از کینه‌ها در خود) پنهان می‌دارد، و از آنچه آنان آشکار می‌سازند (و به صورت اعتراضها و طعنه‌ها بروز می‌دهند). [[«تُکِنُّ»: پنهان می‌دارد (نگا: نمل / 74).]]

[70] پروردگار تو الله است و خدائی جز او نیست، و هر گونه سپاس و ستایشی بدو تعلّق دارد چه در این جهان و چه در آن جهان، و فرماندهی و داوری از آن او است، و بازگشت همه‌ی شما به سوی او خواهد بود. (او خالق، و او حاکم، و او قاضی است). [[«الأُولی»: این جهان. «الآخِرَة»: آن جهان. «الْحُکْمُ»: فرماندهی. داوری و دادرسی.]]

[71] بگو: (ای مردم!) به من بگوئید اگر خداوند شب را تا روز قیامت همیشه ماندگار کند (و روز روشن را به دنبال آن نیاورد) بجز خدا کدام خدا است که بتواند برای شما روشنائی بیاورد؟ (و روز روشنی پدیدار کند تا در آن به تلاش بپردازید و کسب و کار کنید؟). آیا نمی‌شنوید؟ (باید که بشنوید و بنگرید و کرنش برید اگر عاقلید). [[«أَرَأَیْتُمْ»: چه می‌بینید و نظرتان چیست؟ مرا خبر دهید و به من بگوئید. «سَرْمَداً»: دائمی و همیشگی. ماندگار و پایدار.]]

[72] بگو: مرا خبر دهید، اگر خداوند روز را تا روز قیامت جاودانه و دائمی کند (و شب تاریک را به دنبال آن نیاورد) بجز خدا کدام خدا است که بتواند برای شما شبی را بیاورد تا در آن بیارامید (و خستگی کار روزانه را از تن به در کنید؟). مگر نمی‌بینید (که دچار چه اشتباه بزرگی هستید؟ مگر شب و روز دو نشانه‌ی سترگ بر وجود خدای بزرگ نیستند؟). [[«تَسْکُنُونَ»: بیارامید. به استراحت بپردازید (نگا: یونس / 67).]]

[73] این از لطف و مرحمت الهی است که شب را و روز را برای شما آفریده است تا در آن بیارامید و (در این، به تلاش معاش بپردازید و) فضل خدا را بجوئید، و سپاسگزار (الطاف و مراحم او) باشید. [[«فِیهِ»: در شب.]]

[74] روزی (را خاطر نشان ساز که) خدا ایشان را فریاد می‌دارد و می‌گوید: انبازهائی که برای من گمان می‌بردید کجایند؟!

[75] (در آن روز، ما) از هر امّتی گواهی (از میانشان برگزیده و) بیرون می‌کشیم و (به پیش خود احضار می‌کنیم، و خطاب به مشرکان) می‌گوئیم: دلیل خود را (بر شرک و کفر دنیوی) بیاورید. پس آنان خواهند دانست که حق با خدا است، و چیزهائی که به هم می‌بافتند (و انباز و بت و دست‌اندرکار جهان می‌نامیدند، از دستشان به در رفته است و) از ایشان گم و ناپدید گشته است. [[«نَزَعْنَا»: نزع به معنی بیرون کشیدن است. ولی در اینجا مراد برگزیدن و احضار کردن است. «شَهِیداً»: گواه. مراد پیغمبر هر قومی است (نگا: بقره / 143، نساء / 41 و 42). «أَنَّ الْحَقَّ لِلّهِ»: حق با خدا است. آنچه خدا فرموده است، حق و حقیقت است. الوهیّت حق خدا است و بس.]]

[76] قارون از قوم موسی بود و (بر اثر داشتن دارائی فراوان) بر آنان فخر فروشی کرد (و چون ثروتمندترین فرد بنی‌اسرائیل بود، از ایشان خواست که او را فرمانده و خویشتن را فرمانبردارش بدانند). ما آن اندازه گنج و دفینه بدو داده بودیم که (حمل صندوقهای) خزائن آن بر گروه پر زور و با قدرت سنگینی می‌کرد (و ایشان را دچار مشکل می‌نمود). وقتی (از اوقات) قوم او بدو گفتند: (مغرورانه) شادمانی مکن، که خدا شادمانان (سرمست از غرور) را دوست نمی‌دارد. [[«بَغی»: سرکشی کرد. تکبّر ورزید. خود را بزرگتر از دیگران دید و دیگران را پائین‌تر از خویش. «الْکُنُوزِ»: جمع کَنْز، گنجینه. دفینه. «ما»: چیزی که. مقداری که. موصول است و به معنی (ألَّتی) است. «مَفَاتِحَ»: جمع مَفْتَح، به فتح میم، مخزن. خزینه. صندوق و ظروف گنج (نگا: انعام / 59، نور / 61). «تَنُوأُُ»: سنگینی می‌کند. به رنج و مشقّت می‌اندازد. «الْعُصْبَةِ»: جماعت زیاد. گروه فراوان (نگا: یوسف / 8). «أُولِی الْقُوَّةِ»: زورمندان. قدرتمندان. «الْفَرِحِینَ»: افراد شادمان. مراد کسانی است که بر اثر فرا چنگ آوردن اموال و داشتن مادیات فراوان مغرور و متکبّر شوند و از باده پیروزی سرمست گردند و از خوشحالی در پوست نگنجند.]]

[77] به وسیله‌ی آنچه خدا به تو داده است، سرای آخرت را بجوی (و بهشت جاویدان را فرا چنگ آور) و بهره‌ی خود را از دنیا فراموش مکن (و بدان که تو هم حق حیات داری و باید از امتعه و لذائذ حلال استفاده بکنی و به خویشتن برسی)، و همان گونه که خدا به تو (بخشیده است و در حق تو) نیکی کرده است، تو نیز (به دیگران ببخش و بدیشان) نیکی کن، و در زمین تباهی مجوی که خدا تباهکاران را دوست نمی‌دارد. [[«إِبْتَغِ»: بطلب. بجوی. «وَابْتَغِ فِیمَا»: مراد این است که نعمت دنیا باید وسیله باشد؛ نه هدف. به عبارت دیگر ثروت دنیا را باید در راه فراچنگ آوردن بهشت خدا به کار انداخت.]]

[78] (قارون) گفت: این مال در سایه‌ی آگاهی و دانشی که دارم به من داده شده است (و مرا فراهم گشته است. خودم آن را به دست آورده‌ام و خودم هم می‌دانم چگونه آن را مصرف کنم). مگر ندانسته است که خداوند نسلهای (قرون و اعصار) زیادی را نابود کرده است که از او قدرت بیشتری، و در گردآوری (دارائی مهارت) زیادتری داشته‌اند. (بگذار مجرمان چون او در فسق و فجور و کبر و غرور خود فرو روند. در قیامت همه چیز عیان است و حاجت به بیان نیست، و لذا) گناهکاران از گناهانشان سؤال (تحقیق و ترحیم) نمی‌شود، (بلکه سؤال توبیخ و تحقیر از ایشان می‌گردد). [[«عَلی عِلْمٍ عِندِی»: در پرتو دانشی که دارم. در سایه آگاهی و به سبب علمی که مرا است. «الْقُرُونِ»: (نگا: یونس / 13، قصص / 43 و 45). «قُوَّةً»: مراد نیروی مادی است. «جَمْعاً»: گردآوری. توان بهره‌وری و استفاده از سرمایه در بازرگانی و کشاورزی و راههای دیگر اقتصادی برای افزایش دارائی مراد است. «لا یُسْأَلُ ...»: در آخرت گناهکاران از گناهانشان پرسشی نمی‌شود که برای تحقیق باشد و بخواهند حال ایشان را هم مراعات دارند و مِهری بدانان ورزند، زیرا همه چیز روشن است. بلکه سؤال توبیخ و تهدید مطرح است که خود یک نوع مجازات روانی برای گناهکاران است (نگا: حجر / 92، نحل / 56، صافّات / 24). برخی هم احتمال داده‌اند که چنین امری مربوط به مجازات دنیوی است که چون عذاب الهی فرا رسد، مجال پرسش و پاسخ نیست و عذاب الهی همان و نابودی همان (نگا: تفسیر نمونه).]]

[79] (قارون به اندرز پندگویان وقعی ننهاد و بلکه هوس قدرت و جنون ثروت او را بر آن داشت که با آرایش هر چه بیشتر، دارائی خود را به نمایش گذاشت و) با تمام زینت خود در برابر قوم خویش نمایان گردید (و زر و زیور و قدرت و شوکت خویشتن را در معرض دیدگان مردمان قرار داد). آنان که طالب زندگی دنیا بودند، گفتند: ای کاش! همان چیزهائی که به قارون داده شده است ما هم می‌داشتیم. (چه ثروت سرشاری! و چه جاه و جلالی!). واقعاً او دارای بهره‌ی بزرگ و شانس سترگ است. [[«فِی زِینَتِهِ»: در میان جاه و جلالش. با تمام زر و زورش (نگا: هود / 15، احزاب / 28). «حَظٍّ»: بهره و نصیب. شانس و بخت. سعادت و خوشبختی.]]

[80] و کسانی که دانش و آگاهی داشتند (به افرادی که عاشقان زرق و برق دنیا بودند و بزرگواری را در زر و زور می‌دیدند) گفتند: وای بر شما! (چه می‌گوئید و سعادت را در چه می‌جوئید؟) اجر و پاداش خدا (که بهشت جاویدان است) بسی والاتر و بهتر (از این چیزها) است برای کسانی که ایمان داشته باشند و کارهای شایسته انجام دهند و این (بهشت یزدان هم) جز نصیب شکیبایان نمی‌گردد. [[«أُوتُوا الْعِلْمَ»: دانایان و فرزانگان. «لا یُلَقَّاهَا إِلاَّ الصَّابِرُونَ»: به بهشت خدا جز شکیبایان برده نمی‌شوند و بدان رسانده نمی‌شوند. این نصیحت جز به دل شکیبایان فرو نمی‌رود و کسی جز ایشان آن را پذیرا نمی‌شود. ضمیر (ها) به (مَثُوبَة) و (جنّة) مفهوم از ثواب، و یا به (مَقالَة) و (کَلِمَة) علماء آگاه از احوال دنیا و آخرت بر می‌گردد.]]

[81] سپس ما او را و خانه‌اش را به زمین فرو بردیم، و گروه و دسته‌ای نداشت که او را در برابر خدا یاری دهند (و وی را از عذاب الهی برهانند)، و خود نیز نتوانست خویشتن را کمک کند. [[«خَسَفْنَا»: فرو بردیم (نگا: نحل / 45، اسراء / 68). «مِن دُونِ اللهِ»: در مقابل خدا (نگا: کهف / 43). «الْمُنتَصِرِینَ»: یاری دهندگان.]]

[82] آنان که دیروز آرزو می‌کردند به جای او باشند، (هنگامی که این صحنه‌ی دلخراش را دیدند) گفتند: وای! انگار خدا روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد گسترش می‌دهد و برای هر کس که بخواهد روزی را تنگ و کم می‌گرداند (و چرا ما از این واقعیّت غافل بودیم که داشتن و نداشتن مادیات، وسیله‌ی آزمایش مردمان است و بس؟!). اگر خداوند بر ما منّت نمی‌نهاد (و تفضّل نمی‌فرمود، آرزوی دیروزی ما را برآورده می‌کرد، و امروز همچون قارون) ما را (به دل زمین) فرو می‌برد. وای! انگار کافران رستگار نمی‌گردند (و حتماً عذاب خدا دیر یا زود گریبانگیرشان می‌شود). [[«وَیْکَأَنَّ»: وای! مثل این که. این کلمه را بعضی بسیط می‌دانند، و برخی مرکب از (وَیْ) و (کَأَنَّ) یا (وَیْکَ) و (أَنَّ). واژه (وَیْ) یا (وَیْکَ) اسم الفعل و برای تعجّب و ندامت به کار می‌روند، و در اینجا معنی ندامت و پشیمانی دارند. «یَقْدِرُ»: تنگ می‌کند. کم می‌گرداند (نگا: رعد / 26، اسراء / 30).]]

[83] ما آن سرای آخرت را تنها بهره‌ی کسانی می‌گردانیم که در زمین خواهان تکبّر و استکبار نیستند و فساد و تباهی نمی‌جویند (و دلهایشان از آلودگیهای مقام‌طلبی و شهرت‌طلبی و بزرگ‌بینی و تباهکاری، پاک و پالوده است)، و عاقبت از آن پرهیزگاران است. [[«تِلْکَ الدَّارُ ...»: آن سرای آخرت که بهشت جاویدان است و بارها وصف آن را شنیده‌اید. «عُلُوّاً»: برتری جوئی. مراد تکبّر و استکبار و خود بزرگ بینی است (نگا: اسراء / 4، نمل / 14). «الْعَاقِبَةُ»: سرانجام، به معنی وسیع کلمه. از قبیل: سرانجام کار. پیروزی در این جهان. بهشت و نعمتهای آن جهانی.]]

[84] هر کس کار نیکی انجام دهد، پاداشی بهتر از آن دارد، (که اجر مضاعف است، و این افزایش بستگی به میزان عمل و اخلاص و حسن نیّت و صفای قلب دارد) و هر کس کار بدی انجام دهد، به کسانی که کار بد کنند، جز اعمال آنان، کیفر ایشان نیست (و کیفرشان درست به اندازه‌ی گناهشان است). [[«مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ»: مراد از حَسَنة، هر گونه کار نیک است که پاداش مضاعف دارد (نگا: انعام / 160، بقره / 261). یا این که مراد ایمان و عمل صالح است که جزای آن بهتر از خود آن است که رضا و خوشنودی خدا است که همه خوشیها را به همراه دارد (نگا: توبه / 72، مائده / 16). «لا یُجْزَی ... إِلاّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»: در برابر سیّئات و معاصی، کیفری جز کیفر همان عملی را که انجام داده‌اند دامنگیرشان نمی‌گردد (نگا: انعام / 160، یونس / 27).]]

[85] همان کسی که (تبلیغ) قرآن را بر تو واجب گردانده است، تو را به محلّ بازگشت بزرگ (قیامت) برمی‌گرداند (و میان تو و تکذیب‌کنندگانت داوری می‌نماید و به مقام محمود و بهشت موعودت می‌رساند). بگو: پروردگار من (از همه) بهتر می‌داند که چه کسی هدایت را از سوی او آورده است، و چه کسی در گمراهی آشکار بسر می‌برد. [[«فَرَضَ»: واجب گردانده است. مراد تبلیغ قرآن و عمل به آن و رساندن اوامر یزدان به مردمان است (نگا: نور / 1، مائده / 92 و 99). «رَآدّ»: برگرداننده. «مَعَادٍ»: زادگاه و جایگاه که مراد مکّه است. روز رستاخیز یا محشر و میعادگاه حساب و کتاب که برای پیغمبر ورود به بهشت را به دنبال دارد. بهشت که محلّ برگشت مؤمنان بدان است. تنوین مَعادٍ، برای تعظیم است. «مَن جَآءَ بِالْهُدی»: مراد خود پیغمبر است.]]

[86] تو این امید را نداشتی که کتاب (بزرگ قرآن) برای تو فرستاده شود، لیکن رحمت پروردگارت چنین ایجاب کرد و (خواست با ارسال قرآن برای خاتم پیغمبران، این مسؤولیّت سنگین را به تو سپارد. به شکرانه‌ی این نعمت بزرگ هرگز) پشتیبان کافران مباش (و یاور و همدست ایشان مشو). [[«أَمْ کُنتَ تَرْجُو»: چشم به راه نبودی. امیدوار نبودی. الف زائدی در رسم‌الخطّ قرآنی در آخر (تَرْجُو) موجود است. «إِلاّ»: لیکن (نگا: قصص / 46). «إِلاّ رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ»: لیکن رحمت پروردگارت ایجاب کرد و شامل تو شد. مگر به خاطر رحم پروردگارت نسبت به تو و امت تو. «إِلاّ رَحْمَةً»: (نگا: اسراء / 87). «ظَهِیراً»: پشتیبان (نگا: قصص / 17). مسلّماً پیغمبر هرگز از کفّار پشتیبانی نمی‌کرده است، ولی این دستور در مورد او تأکید است، و در مورد دیگران بیان یک وظیفه مهمّ.]]

[87] کافران تو را از آیات خداوند باز ندارند، پس از آن که بر تو نازل شده است، و (مردم را) به سوی پروردگارت دعوت کن، و از زمره‌ی مشرکان مباش. [[«لا یَصُدُّنَّکَ»: تو را باز ندارند. «عَنْ آیَاتِ اللهِ»: از ترتیل و تبلیغ و عمل به آیات خدا.]]

[88] همراه الله معبود دیگری را به فریاد مخوان. جز او هیچ معبود دیگری وجود ندارد. همه چیز جز ذات او فانی و نابود می‌شود. فرماندهی از آن او است و بس، و همگی شما به سوی او برگردانده می‌شوید (و به حساب و کتاب اقوال و اعمالتان رسیدگی می‌کند و در میانتان داوری خواهد کرد). [[«لا تَدْعُ»: به فریاد مخوان. مپرست. «وَجْهَهُ»: (نگا: انعام / 52، کهف / 28). «الْحُکْمُ»: فرماندهی و حاکمیّت. داوری و قضاوت.]]

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud