[1] الف. لام. را. این آیههای کتاب (منزّل آسمانی) و قرآن روشن (یزدانی) است. [[«الر»: (نگا: بقره / 1). «تِلْکَ»: آن. در اینجا به معنی این و اشاره به سوره مبارکه حجر است. «الْکِتَابِ»: مراد قرآن است که ذکر لفظ (قُرْآنٍ): بعد از آن عنوان تأکید را دارد. «مُبِینٍ»: روشن. روشنگر.]]
[2] بارها و بارها کافران (در دنیای دیگر) آرزو میکنند که کاش! (در این جهان) مسلمان میبودند (و فرمودههای خدا و رهنمودهای انبیاء را گردن مینهادند). [[«رُبَمَا»: چه بسا. این واژه برای تقلیل و تکثیر به کار میرود و در اینجا معنی تکثیر دارد. «یَوَدُّ»: دوست میدارند. آرزو میکنند.]]
[3] بگذار بخورند و بهرهور شوند و آرزو آنان را غافل سازد. بالأخره خواهند دانست (که چه کار بدی کردهاند این که تنها به دنیا پرداختهاند و آخرت را فراموش نمودهاند). [[«ذَرْهُمْ»: رهایشان ساز. بگذار که آنان. «یُلْهِهِمْ»: آنان را غافل سازد. ایشان را به خود مشغول کند.]]
[4] ما هیچ شهر و روستائی را نابود نکردهایم مگر (پس از انقضای) مدّت معیّنی (که) داشته است. [[«قَرْیَةٍ»: شهر. آبادی. مراد ساکنان آنجا نیز میتواند باشد. «کِتَابٌ»: به معنی مکتوب است، یعنی: واجب و مقدّر (نگا: آلعمران / 145).]]
[5] هیچ ملّتی بر (مدّت معیّن و سررسید) اجل خود پیشی نمیگیرد و از آن عقب نمیافتد. [[«أُمَّةٍ»: دسته. گروه. ملّت. «مِنْ أُمَّةٍ»: حرف (مِنْ) زائد و (أُمَّةٍ) فاعل است.]]
[6] و (تمسخرکنان) میگویند: ای کسی که (گمان میبری از آسمان) قرآن بر تو نازل گشته است، تو حتماً دیوانهای! [[«الذِّکْرُ»: مصدر است و به معنی اسم فاعل، یعنی (مذکّر) است. یعنی: کتاب یادآور و اندرزگو که قرآن است (نگا: آلعمران / 58، نحل / 43 و 44). «نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ»: مراد تمسخر و استهزاء است (نگا: منافقون / 1و 7).]]
[7] تو اگر از زمرهی راستگویانی، چرا (به جای آوردن قرآن) فرشتگان را به پیش ما نمیآوری (تا بر پیغمبری تو گواهی دهند؟!). [[«لَوْ ما»: چرا که نه. واژهای است که بر طلب حصول ما بعد خود دلالت دارد. مانند (لَوْ لا) است در (منافقون / 10).]]
[8] ما فرشتگان را جز به حق و به همراه حق نازل نمیکنیم و هنگامی که نازل شوند (اگر بدانان ایمان نیاورند) دیگر بدیشان مهلت داده نمیشود (و فوراً عذاب الهی گریبانگیرشان میگردد و مجال ماندن نخواهند داشت). [[«بِالْحَقِّ»: به حق. همراه با حق ثابتی که قابل انکار نیست. به همراه عذاب. «مُنظَرِینَ»: مهلت دادهشدگان.]]
[9] ما خود قرآن را فرستادهایم و خود ما پاسدار آن میباشیم (و تا روز رستاخیز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون میداریم). [[«إِنّا نَحْنُ ...»: این آیه دست کم با چهار تأکید لفظی بیانگر مصون ماندن قرآن از تحریف است.]]
[10] ما پیش از تو (پیغمبرانی را) به میان گروهها و دستههای پیشین روانه کردهایم. [[«شِیَعِ»: جمع شیعه، گروهها و دستههای پیرو یک راه و رسم (نگا: أنعام / 65). «شِیَعِ الأوَّلِینَ»: اضافه موصوف به صفت است.]]
[11] هیچ فرستادهای به پیش ایشان نمیآمد مگر این که او را مسخره میکردند (همان گونه که هم اینک باطلگرایان تو را مسخره میدارند). [[«مِن رَّسُولٍ»: حرف (مِنْ) زائد و (رَسُولٍ) فاعل است.]]
[12] ما این گونه قرآن را به دلهای بزهکاران داخل میگردانیم (و از حق آنان را میآگاهانیم، تا برایشان اتمام حجّت شود). [[«نَسْلُکُهُ»: آن را وارد میگردانیم. مرجع ضمیر (ه) واژه (الذِّکْرَ) است (نگا: حجر / 13، شعراء / 200 و 201).]]
[13] آنان بدان ایمان نمیآورند (چون در شهوات غوطهورند و باطلگرایند نه حقّگرا) و شیوهی اقوام پیشین هم بر این بوده است. [[«وَ قَدْ خَلَتْ ...»: شیوه اقوام پیشین نیز چنین بوده است. شیوه خدا درباره پیشینیان هم بر این بوده است که آنان را مدّت زمانی مهلت داده است و سپس نابودشان ساخته و به عذاب دردناک گرفتارشان نموده است.]]
[14] اگر (به فرض) دری از آسمان به روی آنان بگشائیم و ایشان از آنجا شروع به بالا رفتن کنند (و فرشتگان و شگفتیهای جهان بالا را با چشم خود ببینند). [[«فَظَلُّوا فیهِ یَعْرُجُونَ»: از آنجا شروع به بالا رفتن کنند. یعنی مرتّباً به آسمان صعود و نزول داشته باشند.]]
[15] بیگمان خواهند گفت: حتماً ما را چشمبندی کردهاند (و آنچه میبینیم ابداً واقعیّت ندارد!) و بلکه ما را جادو نمودهاند (این است که چیزها را عوضی میبینیم). [[«سُکِّرَتْ»: پوشانده شده است. از دیدن باز داشته شده است. پردهای به پیش چشمانمان داشته شده است. «مَسْحُورُونَ»: سحر و جادوشدگان.]]
[16] ما در آسمان برجهای نجومی پدید آوردهایم (که تقویمِ مجسّم جهان و بیانگر نظام شگرف و حساب دقیق آن است) و آن را برای بینندگان آراستهایم (تا از این منظرهی زیبای بالا به قدرت آفریدگار تعالی پی ببرند). [[«بُرُوجاً»: منزلگاههائی که افلاک و کواکب در آنها به سیر و حرکت میپردازند. صورتهای فلکی که هر یک مجموعهای از ستارگانند که شکل ویژهای به خود گرفتهاند. «زَیَّنَّاهَا»: آن را زینت دادهایم و آراسته و پیراسته کردهایم. مرجع ضمیر (هَا) واژه (السَّمَآءِ) است.]]
[17] و آسمان را از (دستبرد و دسترسی) هر اهریمن ملعون و مطرودی محفوظ و مصون داشتهایم. [[«رَجِیمٍ»: نفرین شده. رانده از رحمت الهی. فعیل به معنی مفعول است. یعنی: مطرود. ملعون.]]
[18] و امّا هر که از آنها دزدکی گوش فرا دارد، آذرخش روشنی به سراغ او میرود. [[«إِلاّ»: لکن. امّا. «إِسْتَرَقَ السَّمْعَ»: دزدکی گوش فرا داد. چگونگی حفظ آسمان و نحوه استراق سمع شیاطین برای ما چندان روشن نیست.]]
[19] ما زمین را گسترانیدهایم و در زمین کوههای استوار و پابرجائی را پدید آوردهایم، و همه چیز را به گونهی سنجیده و هماهنگ و در اندازههای متناسب و مشخّص در آن ایجاد کردهایم. [[«مَدَدْنَاهَا»: آن را گسترانیدهایم و در ظاهر مسطّحش کردهایم. «أَنبَتْنَا»: رویانیدهایم. آفریدهایم (نوح / 17). «مَوْزُونٍ»: هماهنگ. متناسب. «مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْزُونٍ»: انواع و اقسام درختان و گیاهان، با نظم و نظام شگرف و حساب و کتاب دقیق. هر چیزی را با اندازه و مقدار مشخّص و معیّن و متناسب و مرتبط به یکدیگر.]]
[20] و در آن اسباب زندگی و مایهی ماندگاری شما و کسانی را آفریدهایم که نمیتوانید روزیرسان ایشان باشید. [[«مَعَایِشَ»: جمع مَعیشَة و مَعاش، مایه زندگی و وسیله ماندگاری، از قبیل خوردنیها و نوشیدنیها. «مَنْ»: مراد اهل و عیال و خدمتگزاران، و به طریق تغلیب چهارپایانی است که انسان عهدهدار سرپرستی آنها است. این واژه عطف بر ضمیر (کم) و مجرور است که معنی آن گذشت. و یا این که عطف بر (معایش) است که معنی آن چنین میشود: ما در زمین برای شما وسائل زیستن فراهم آوردهایم، و برای شما کسانی را آفریدهایم که شما رازق آنان نیستید و بلکه خداوند رازق شما و ایشان است.]]
[21] و چیزی وجود ندارد مگر این که گنجینههای آن در پیش ما است و جز به اندازهی معیّن و مشخّصی (که حکمت ما اقتضاء کند) آن را فرو نمیفرستیم. [[«وَ إِن مِّن شَیْءٍ»: هر چه هست به اندازه لازم آفریده شده است و سنجیده و حساب شده به جهان گسیل داشته شده است و گسیل میگردد. منابع روزیها و سرچشمه خوبیها در نزد خدا است و آن را به مقدار حساب شده و برابر صلاحدید خویش بهره این و آن میگرداند. «مَا نُنَزِّلُهُ»: آن را حوالت نمیداریم و فرو نمیفرستیم. آن را نمیآفرینیم و در دسترس قرار نمیدهیم (نگا: زمر / 6، حدید / 25).]]
[22] و بادها را برای تلقیح (ابرها و بارور ساختن آنها) به وزیدن میاندازیم و به دنبال آن از (ابرهای به هم پیوسته و تلقیح شدهی) آسمان آب میبارانیم و شما را بدان سیراب میگردانیم (و آن گاه به شکل برف و یخ و چشمهها و رودخانهها و دریاها و اقیانوسها در زمین جمعآوری و اندوختهاش مینمائیم، و دوباره آن را تبخیر و به جوّ زمین میبریم و سپس به زمین برمیگردانیم) و شما توانائی اندوختن (و نگهداری) آن را (بدین گونه در فضا و زمین) ندارید. [[«لَوَاقِحَ»: جمع لاقِح، به معنی آبستن. چرا که بادها آبستنِ به بخار آب میشوند. و جمع لاقِحَة، به معنی تلقیحکننده. چرا که بادها ابرها را به هم نزدیک و مایه تلقیح آنها میشوند. حال (الرِّیَاحَ) میباشد. «أَسْقَیْنَاکُمُوهُ»: آن را به شما مینوشانیم و آبشخور مزارع و مواشی شما میگردانیم.]]
[23] و مائیم که زنده میگردانیم و میمیرانیم (و باقی بوده) و وارث (جهان) میباشیم. [[«الْوَارِثُونَ»: به ارثبرندگان. مراد این است که در حقیقت مالک اصلی خدا است. واژه وارث را در اینجا به معنی باقی نیز گرفتهاند.]]
[24] و ما، هم پیشینیان شما را میدانیم و هم پسینیان شما را، (و میدانیم که کی بودهاند و چه کردهاند، و کی خواهند بود و چه خواهند کرد). [[«الْمُسْتَقْدِمِینَ»: پیشینیان. «الْمُسْتَئْخِرِینَ»: پسینیان.]]
[25] و بیگمان پروردگار تو آنان را (روز قیامت در کنار هم) گرد میآورد (و به حساب و کتابشان رسیدگی میکند و پاداش و پادافره ایشان را میدهد، و این برابر حکمت و آگاهی انجام میپذیرد و) او حکیم و آگاه است. [[«یَحْشُرُهُمْ»: پیشینیان و پسینیان و جمیع مردمان را گرد میآورد.]]
[26] و ما انسان را از گِل خشکیدهی فراهم آمده از گِل تیره شدهی گندیدهای بیافریدیم. [[«صَلْصَالٍ»: گِل خشکیده سفال گونهای که اگر بدان تلنگری زده شود به صدا درآید. «حَمَأٍ»: گِلی که بر اثر مجاورت فراوان با آب سیاه شده باشد. «مَسْنُونٍ»: تغییر بو داده. گندیده. «مِنْ حَمَأٍ مَّسْنُونٍ»: صفت صَلْصال یا بدل (مِن صَلْصالٍ) است.]]
[27] و جنّ را پیش از آن از آتشِ سراپا شعله بیافریدیم. [[«الْجَآنَّ»: جنّ. جانّ و جنّ به یک معنی است (نگا: إسراء / 88، رحمن / 39 و 56). موجودات عاقلی هستند که با حواسّ ما درک نمیشوند و مؤمن و کافر و مطیع و سرکش دارند و دارای تکلیف و مسؤولیّتند. «السَّمُوم»: شعله و زبانه آتش بدون دود. بسیار گرم و سوزان. «نَارِ السَّمُومِ»: اضافه عام به خاصّ، و یا موصوف به صفت است.]]
[28] (ای پیغمبر! بیان کن) آن زمان را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گِل خشکیدهی سیاه شدهی گندیدهای انسانی را میآفرینم. [[«بَشَراً»: مراد آدمها است (نگا: اعراف / 12، ص / 76، اسراء / 61).]]
[29] پس آن گاه که او را آراسته و پیراسته کردم و از روح متعلّق به خود در او دمیدم. (برای بزرگداشت و درودش) در برابرش به سجده افتید. [[«سَوَّیْتُهُ»: او را آراسته کمال و پذیرای روان کردم. او را به شکل انسان درآوردم و صورت خِلقت بشری بخشیدم. «رُوحِی»: روح متعلّق به خود. روح آفریدهای از آفریدههای خدا است و اضافه آن به خدا برای تعظیم و تشریف است، همان گونه که گفته میشود: بَیْتُ الله. ناقَةُ الله. شَهْرُ الله. «قَعُوا»: بر زمین بیفتید. فعل امر (وَقَعَ) است.]]
[30] فرشتگان همه جملگی سجده کردند. [[«أَجْمَعُونَ»: تأکید دوم است.]]
[31] مگر اهریمن که خودداری کرد (و خویشتن را بزرگتر از آن دید) که از زمرهی سجدهکنندگان باشد. [[«إِبْلیسَ»: (نگا: بقره / 34، اعراف / 11، کهف / 50).]]
[32] (خداوند بدو) گفت: ای اهریمن! تو را چه شده است که همراه سجدهکنندگان سجده نبردی؟ [[«مَا لَکَ»: چرا؟ تو را چه شده است؟ تو را چه رسد؟]]
[33] گفت: شایستهی من نیست که برای انسانی سجده برم که او را از گِل خشکیدهی حاصل از گِل تیرهی گندیدهای آفریدهای. [[«لَمْ أَکُن لِّأسْجُدَ»: شایان مقام من نیست که سجده برم.]]
[34] (خدا) گفت: (چون از فرمان من سرپیچی کردی) پس از بهشت بیرون شو، چرا که تو (از رحمت من) مطرود (و از منزلت کرامت رانده) هستی. [[«مِنْهَا»: مرجع ضمیر (ها): جنّت، زمره فرشتگان، سماوات و ملأ اعلی گرفتهاند. «رَجِیمٌ»: (نگا: آلعمران / 36، حجر / 17).]]
[35] و تا روز جزا (که در آن تو و پیروان تو به عذاب سرمدی من گرفتار میآئید) بر تو نفرین باد. [[«اللَّعْنَةَ»: (نگا: بقره / 89).]]
[36] گفت: پروردگارا! اکنون که چنین است مرا تا روزی مهلت ده که در آن (مردمان بعد از مرگشان مجدّداً) زنده میگردند. [[«فَأَنظِرْنی»: پس مرا مهلت ده. «یُبْعَثُونَ»: برانگیخته میگردند. زنده میشوند.]]
[37] فرمود: هم اینک تو از مهلت یافتگانی. [[«الْمُنظَرِینَ»: مهلت دادهشدگان.]]
[38] تا روزی که زمان (فرا رسیدن) آن (در پیش خدا) معلوم (و اگر هم طول بکشد محدود) است (و هنگامهی رستاخیز نام دارد). [[«الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»: مراد روز رستاخیز است (نگا: حجر / 35 و 36، واقعه / 50).]]
[39] گفت: پروردگارا! به سبب این که (به خاطر این انسان) مرا گمراه ساختی، (معاصی و اعمال زشت را) در زمین برایشان میآرایم و جملگی آنان را گمراه مینمایم. [[«بِما»: به سبب این که. حرف (ب) سببیّه، و واژه (ما) مصدریّه است. «لَهُمْ»: برای ایشان. مراد آدمیزادگان است (نگا: اعراف / 16).]]
[40] مگر بندگان گزیده و پاکیزهی تو از ایشان. (که چون دلهایشان به یاد تو آباد است، تلاش من در حق آنان بر باد است). [[«الْمُخْلَصِینَ»: گزیدگان. پاکیزگان (نگا: یوسف / 24، ص 46 و47).]]
[41] فرمود: این (خلوص بندگان راستین) طریقهی درستی است که دقیقاً راه به سوی من دارد، (و حفظ ایشان از گمراهی، شیوهی صحیحی است که من آن را بر عهده گرفتهام). [[«هذا»: این راهی که پویندگان مخلص راه توحید در پیش گرفتهاند. این محافظت و مراقبت از جویندگان راستین راه حق در برابر وسوسههای اهریمن. «عَلَیَّ»: بر من است. راه به سوی من دارد. در صورت دوم، (عَلی) به معنی (إلَی) است.]]
[42] بیگمان تو هیچ گونه تسلّط و قدرتی بر بندگان من نداری، مگر آن گمراهانی که (به وسوسهی تو گوش فرا بدهند و) به دنبال تو راه بیفتند. [[«سُلْطَانٌ»: تسلّط و قدرت. مراد واداشتن به گناهان با اجبار و اکراه است. چرا که تنها کاری که از دست اهریمن ساخته است وسوسه کردن است (نگا: اعراف / 200 و 201، ابراهیم / 22، نحل / 99 و 100، صافّات / 30). «الْغَاوِینَ»: گمراهان و سرگشتگان. ناباوران و بیدینان.]]
[43] و حتماً دوزخ میعادگاه جملگی آنان است. [[«لَمَوْعِدُهُمْ»: میعادگاه ایشان. وعده آنان. مَوْعِد اسم مکان یا مصدر میمی است و مرجع ضمیر (هُمْ)، (الْغَاوِینَ) است.]]
[44] دوزخ دارای هفت در است و هر دری بخش خاصّ و ویژهای از آنان دارد (که از آن به دوزخ درمیآیند و متناسب با اعمال زشت و پلشت ایشان است). [[«جُزْءٌ مُّقْسُومٌ»: بهره جداگانه. مراد طائفه معیّن و گروه مشخّصی است که به تناسب عذاب از آن در به دوزخ میآیند.]]
[45] (این پادافره پیروان شیطان بود، و امّا پاداش پویندگان راه یزدان، این است که:) بیگمان پرهیزگاران در میان باغها و چشمهساران (بهشت) بسر میبرند. [[«عُیُون»: جمع عَیْن، چشمهها.]]
[46] (پروردگارشان بدانان میگوید:) با اطمینان خاطر و بدون هیچ گونه خوف و هراسی به این باغها و چشمهسارها درآئید. [[«بِسَلامٍ»: به سلامت. با درود خدا و دربانان بهشت و فرشتگان به شما (نگا: رعد / 24، یس / 58، زمر / 73). «آمِنِینَ»: در امن و در امان.]]
[47] و کینهتوزی و دشمنانگی را از سینههایشان بیرون میکشیم، و برادرانه بر تختها رویاروی هم مینشینند. [[«نَزَعْنَا»: بیرون کشیدیم. به در آوردیم. «غِلٍّ»: کینهتوزی و دشمنانگی (نگا: اعراف / 43، حشر / 10). «إِخْوَاناً»: برادران در مودّت و مخالطت، یعنی: دوستان. حال (الْمُتَّقینَ) یا ضمیر (و) در (أُدْخُلُوا) یا ضمیر مستتر در (آمِنِینَ) یا ضمیر (هُمْ) در (صُدُورِهِمْ) میباشد. «سُرُرٍ»: جمع سَریر، تختها. «مُتَقَابِلینَ»: روبهروی هم. برابر یکدیگر. صفت (إِخْوَاناً) یا حال ضمیر مستتر در آن است.]]
[48] در آنجا خستگی و رنجی بدیشان نمیرسد، و از آنجا بیرون نمیگردند. [[«نَصَبٌ»: خستگی. رنج (نگا: توبه / 120). «مُخْرَجِینَ»: اخراجشدگان. بیرون راندهشدگان.]]
[49] (ای پیغمبر!) بندگان مرا آگاه کن که من دارای گذشت زیاد و مهر فراوان هستم (در حق کسانی که توبه بکنند و ایمان بیاورند و کار نیک انجام بدهند). [[«نَبِّئْ»: باخبر کن.]]
[50] و این که عذاب من (در حق سرکشان بیایمان) عذاب بسیار دردناکی است (و عذابهای دیگر در برابرش عذاب نیست). [[«الألِیمُ»: بسیار دردآور و دردناک.]]
[51] و آنان را باخبر کن از مهمانان ابراهیم (که فرشتگانی بودند و در لباس انسانها به پیش او آمدند). [[«ضَیْفِ»: مهمانان. مصدر است و در اینجا به معنی ضیوف استعمال شده است.]]
[52] زمانی (را بیان کن) که به پیش او آمدند و گفتند: درود! ابراهیم گفت: ما از شما میترسیم! [[«سَلاماً»: درودتان باد! مترسید و آرام باشید. مفعول مطلق یا صفت مصدر محذوفی است. تقدیر چنین است: سَلِّمُوا سَلاماً. قالُوا قَوْلاً سَلاماً. «وَجِلُونَ»: بیمناکان. ترسندگان.]]
[53] گفتند: مترس! ما تو را به پسر بسیار دانائی مژده میدهیم. [[«لا تَوْجَلْ»: هراسناک مباش. «غُلامٍ»: پسر. در اینجا مراد اسحاق است.]]
[54] (ابراهیم) گفت: آیا چنین مژدهای را به من میدهید در حالی که پیری گریبانگیر من شده است؟ پس چگونه (و برابر کدام قاعده در چنین سنّ و سالی به تولّد فرزند مرا) مژده میدهید؟! [[«عَلَی»: به معنی (مَعَ)، یعنی: با این که. «الْکِبَرُ»: کهولت و پیری. «عَلَی أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ»: جملیه حالیّه است برای ضمیر (ی) در (بَشَّرْتُمُونِی). «بِمَ»: به کدام قاعده و قانون؟ چگونه و به چه شکل؟]]
[55] گفتند: ما تو را به چیز راست و درستی مژده دادهایم و از زمرهی مأیوسان (از رحمت خدا) مباش. [[«بِالْحَقِّ»: به چیز راست و درستی. به کار محقّق و مطمئنّی. به طریقه و شیوهای که حق است و آن خرق عادت توسّط قادر مطلق است. «الْقَانِطِینَ»: افراد مأیوس و ناامید.]]
[56] گفت: چه کسی است که از رحمت پروردگارش مأیوس شود، مگر گمراهان (بیخبر از قدرت و عظمت خدا؟!). [[«مَن یَقْنَطُ»: چه کسی ناامید میگردد؟! استفهام انکاری است، یعنی کسی ناامید نمیگردد.]]
[57] (ابراهیم پس از الفت با فرشتگان و یقین از مژده، بدیشان) گفت: ای فرستادگان! بگوئید چه کار مهمّی (غیر از این بشارت) دارید؟ [[«خَطْبُ»: کار مهمّی که قابل گفتگو است (نگا: یوسف / 51).]]
[58] گفتند: ما به سوی قوم گناهکاری فرستاده شدهایم (و همگان را نابود میکنیم). [[«قَوْمٍ مُّجْرِمِینَ»: قوم بزهکاری. مراد قوم لوط است و نکرهآمدن و توصیف به گناهکاری برای خوار داشتن و نکوهش ایشان است.]]
[59] مگر خانوادهی لوط را که همهی اعضاء خانواده را نجات میدهیم. [[«إِلآّ آلَ لُوطٍ»: مستثنی میتواند متّصل باشد و معنی چنین میشود: ما به سوی قوم گناهکاری فرستاده شدهایم، مگر خانواده لوط که در میان آنان گناهکار نیست. یا منقطع باشد که معنی آن در بالا گذشت.]]
[60] مگر همسر او را که جزو بقیّه (ی مردم محکوم به فنا) قلمداد کردهایم. [[«قَدَّرْنَا»: همسان دیگران بشمار آوردهایم و قلمدادش نمودهایم. این سخن بر زبان فرشتگان رفته است ولی مراد فرموده خدا است. روشن است وقتی که درباریان و مأموران شاه بگویند: دستور دادهایم. چنین و چنان اندیشیدهایم. مراد این است که شاه دستور داده است و چنین و چنان خواسته است، و غیره. «الْغَابِرِینَ»: گذشتگان. باقی مردم. سایرین.]]
[61] هنگامی که فرستادگان به پیش خانوادهی لوط رفتند. [[«آلَ»: خانواده. خاندان.]]
[62] (لوط بدیشان) گفت: شما مردمان ناشناختهاید (و ما شما را نمیشناسیم و نمیدانیم چه میخواهید و از شما بیمناکیم). [[«مُنکَرُونَ»: افراد ناشناخته. کسانی که بد داشته شوند و از ایشان بیزار و گریزان باشند.]]
[63] گفتند: (از ما مترس که مایهی هراس تو نیستیم) بلکه (ما فرستادگان خدائیم و) با خود چیزی به همراه آوردهایم که تو بدان قوم خود را بیم میدادی و ایشان دربارهی آن شکّ میکردند (که نزول عذاب است). [[«کَانُوا ... یَمْتَرُونَ»: شکّ و تردید میورزیدند.]]
[64] و ما واقعیّت مسلّمی را برای تو آوردهایم (که جای انکار نیست) و راست میگوئیم. [[«أَتَیْنَاکَ بِالْحَقِّ»: حقیقت را برای تو آوردهایم. به پیش تو به حق آمدهایم و دروغی در کار نیست.]]
[65] بنابراین در پاسی از شب خانوادهات را با خود بردار و از اینجا برو و در پس ایشان حرکت کن (تا آنان را بپائی و به شتاب واداری) و کسی از شما به پشت سر نگاه نکند (تا عذاب قوم را نبیند و ناراحت و پریشان نگردد) و به همان جا که (برابر وحی آسمانی) به شما دستور داده میشود بروید. [[«أَسْرِ بِأَهْلِکَ»: خانوادهات را در شب بکوچان. «قِطْعٍ»: قسمتی. پاسی. «إِتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ»: در پشت سر ایشان خودت حرکت کن. «لا یَلْتَفِتْ»: روی برنگرداند. به عقب ننگرد. «إمْضُوا»: بروید. «حَیْثُ»: همان جا.]]
[66] و ما به لوط این موضوع را وحی کردیم که بامدادان همهی آنان نابود و ریشهکن خواهند شد. [[«قَضَیْنآ إِلَیْهِ»: بدو خبر دادیم. بدو رساندیم. «دَابِرَ»: تابع. آخر. قطع دابر، کنایه از استیصال و ریشهکن کردن است (نگا: انعام / 45، اعراف / 72، انفال / 7). «مُصْبِحینَ»: گام به صبح نهادگان. به بامداد رسیدگان. حال (هؤُلآءِ) است و مشتق از (أَصْبَحَ) تامّه. «أَنَّ دَابِرَ هؤُلآءِ مَقْطُوعٌ»: همه اینها نابود میشوند. این جمله بدل از (ذَلِکَ الأمْرَ) و بیانگر کاری است که وحی شده است.]]
[67] (هنگامی که صبح گردید) اهل شهر (فرشتگان را به صورت مردان بسیار زیبائی دیدند و بدیشان چشم طمع دوختند و) شادیها کردند. [[«یَسْتَبْشِرُونَ»: شادمان گشتند. خوشحالی نمودند.]]
[68] (لوط ترسید که کار ناشایست خود را بکنند. بدیشان) گفت: اینان مهمانان من هستند، (حیاء کنید و با انجام کار ناشایستتان) مرا رسوا مسازید. [[«ضَیْفِی»: (نگا: حجر / 51). «فَلا تَفْضَحُونِ»: مرا رسوا و بدنام مکنید.]]
[69] و از خدا بترسید و مرا خوار مکنید. [[«لا تُخْزُونِ»: مرا خوار نسازید (نگا: آلعمران / 192 و 194، هود / 78).]]
[70] گفتند: مگر ما تو را از (مهمانداری و پناهدادن) مردمان نهی نکردیم (و نگفتیم که حق نداری ما را از کاری که با دیگران میکنیم باز داری و به نصیحت و ارشاد ما بپردازی و اگر چنین کنی تو را از میان خود بیرون میکنیم؟). [[«أَوَلَمْ نَنْهَکَ؟»: (نگا: شعراء / 167).]]
[71] گفت: اینها (دختران شهر، همه آمادهی ازدواج با مردانند و به منزلهی) دختران من هستند، اگر میخواهید کاری کنید (و در راه ازدواج و اطفاء شهوات گام بردارید). [[«هؤُلآءِ بَنَاتِی»: (نگا: هود / 78).]]
[72] (ای پیغمبر!) به جان تو سوگند! آنان در مستی (شهوت و جهالت) خود سرگردان بودند. [[«لَعَمْرُکَ»: به زندگی تو س��گند! در اصطلاح فارسی میگوئیم: به جان تو سوگند!]]
[73] پس به هنگام طلوع آفتاب، صدای (وحشتناک صاعقه و زمین لرزه) ایشان را فرو گرفت. [[«الصَّیْحَةُ»: صدا. مراد صدای مهیب صاعقه و زمینلرزه است. «مُشْرِقِینَ»: در حالی که به طلوع آفتاب رسیده بودند. حال ضمیر (هم) است.]]
[74] آن گاه (آنجا را زیر و رو کردیم و) بالای آن را پائین، (و پائین آن را بالا) گرداندیم، و با سنگهائی از گِل متحجّر شده ایشان را سنگباران نمودیم. [[«سَافِل»: پائین. قسمت زیرین. «أَمْطَرْنَا»: باراندیم. «سِجِّیلٍ»: گِل متحجّر شده (نگا: هود / 82، فیل / 4).]]
[75] بیگمان در این (بلائی که بر سر قوم لوط آمد) نشانههائی برای افراد هوشمند موجود است (که از این آثار میتوانند عمق واقعه را دریابند و بدانند که هر گروه فاسد دیگری دستخوش چنین بلائی میگردد). [[«الْمُتَوَسِّمِینَ»: جمع مُتوسِّم، کسی که از روی نشانههای ظاهری و علائم ناچیز به حقائق اشیاء پی میبرد. دارای فراست و ذکاوت.]]
[76] این آثار بر سر راه (کاروانیان و مسافران است و خرابههای آن) برجا است. [[«إِنَّها»: مرجع ضمیر (ها) مدینه یا قُری میتوان دانست، ولی اگر مرجع آن را آیات به معنی آثار و نشانهها بدانیم بهتر است. «لَبِسَبِیلٍ مُّقِیمٍ»: برسر راه راست و روشنیاست و شب وروز محلّ عبور و مرور اهالی مکّه میباشد (نگا: صافّات / 137 و 138).]]
[77] بیگمان در این (بقایای مانده بر راستای راه) نشانهی بزرگی برای مؤمنان است (که از آن تکان میخورند و عبرت میگیرند و از موجبات خشم خدا خویشتن را برحذر میدارند). [[«فِی ذلِکَ»: در آنچه گذشت.]]
[78] ساکنان سرزمین اَیْکَة (که قوم شعیب بودند، مانند قوم لوط متمرّد و بیایمان و) ستمگر بودند. [[«إِنْ»: مخفّف از مثقّله است و تقدیر چنین است: إنَّهُ. «الأیْکَةِ»: درختستان. سرزمینی که میان بحر احمر و مدین قرار گرفته است. «أَصْحَابُ الأیْکَةِ»: مراد قوم شعیب است.]]
[79] پس از آنان انتقام گرفتیم، و این دو (قوم، یعنی قوم لوط و قوم شعیب، شهرهای ویران شدهی ایشان) بر سر راه واضح و آشکاری است. [[«إِمَامٍ»: راه. جاده. «مُبِینٍ»: واضح. روشن و آشکار.]]
[80] ساکنان سرزمین حجر (نیز همچون قوم لوط و شعیب) فرستادگان (خدا) را تکذیب کردند (و دروغگویشان نامیدند). [[«حِجْر»: سرزمینی که میان مدینه و شام قرار دارد. «أَصْحَابُ الْحِجْرِ»: مراد قوم ثمود است که پیغمبرشان صالح نام داشت. «الْمُرْسَلِینَ»: فرستادگان خدا. مراد صالح و همه پیغمبران پیش از او است، چرا که تکذیب پیغمبری به منزله تکذیب همه پیغمبران است.]]
[81] ما آیات خود را برایشان فرستادیم (و معجزات خویش را بدیشان نمودیم) ولی آنان بدانها پشت کردند و رویگردان شدند. [[«آیَاتِنَا»: مراد آیههای کتاب آسمانی یا معجزات حسّی است.]]
[82] آنان در دل کوهها خانههائی میتراشیدند و (از نزول عذاب و تخریب آنها) خاطر جمع بودند. [[«کَانُوا یَنْحِتُونَ»: میتراشیدند. «آمِنِینَ»: در امن و آسایش. بیباک از عذاب و خراب. بیخیال از مرگ و آخرت.]]
[83] در این وقت صدا (ی عذاب) بامدادان ایشان را فرو گرفت (و نابودشان کرد). [[«مُصْبِحینَ»: در حالی که به صبح رسیده بودند.]]
[84] و چیزی که (از اموال) کسب کرده بودند (و دژهائی که ساخته بودند آنان را از هلاک نرهاند و) برای ایشان سودمند نیفتاد. [[«مَآ أَغْنَی عَنْهُمْ»: از ایشان دفع نکرد. برای آنان سودمند نیفتاد (نگا: اعراف / 48).]]
[85] ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است جز به حق نیافریدهایم. (تمام هستی دارای هدف و حکمت است، و بر مدار حق و حقیقت میگردد، و لذا با فساد سرِ سازگاری ندارد، و فاسدان دیر یا زود به سزای خود میرسند، و همچون قوم لوط و ثمود از صحنهی پر نظم و نظام آفرینش به کناری پرت میگردند)، و بیگمان روز رستاخیز فرا میرسد (و تباهکاران علاوه از مکافات دنیوی، به عذاب و عقاب سخت اخروی گرفتار میگردند) پس (ای پیغمبر!) گذشت زیبائی داشته باش (و بزرگوارانه و حکیمانه به دعوت خود ادامه بده و در برابر اذیّت و آزار کفّار شکیبائی کن). [[«بِالْحَقِّ»: به حق نه به باطل. هم آفرینش جهان و هم نظام حاکم بر جهان و هم هدف نهائی آن، سازگار با حق و حقیقت و دارای حکمت و مصلحت است. «السَّاعَةَ»: روز رستاخیز. «إصْفَحْ»: گذشت کن. ببخشای. «الصَّفْحَ»: گذشت. صرف نظر کردن. «الصَّفْحَ الْجَمِیلَ»: گذشت بزرگوارانه و بدون سرزنش.]]
[86] بیگمان پروردگار تو آفریدگار بسیار آگاهی است. (پس کار خود را بدو واگذار و باک از این و از آن مدار). [[«الْخَلاّق»: آفریدگار. یکی از صفات خدا است و مراد آفریننده کلّ اشیاء است که قادر بر آفریدن هر چیزی و از جمله پدیدآوردن روز رستاخیز است (نگا: یس / 36).]]
[87] (ای پیغمبر!) ما هفت (آیه) به تو دادهایم که (سورهی فاتحه را تشکیل میدهند و در هر نمازی) تکرار میگردند (و از منزلت خاصّی برخوردارند و وسیلهی دعا و ثنا و طلب هدایت از خدایند) و همهی قرآن بزرگ را به تو عطاء نمودهایم (که معجزهی جاویدان یزدان و مایهی تاب و توان مسلمان است). [[«سَبْعاً»: هفت. مراد هفت آیه سوره فاتحه است که در اصل مشتمل بر چکیده قرآن است. یا به عبارت دیگر، قرآن تفصیل اصول مذکور در آن است. «الْمَثَانِی»: جمع مثنّی، یعنی: مکرّر، بارها و بارها خوانده شده. مراد از مثنّی، تنها دوبار نیست، بلکه بر جمع یعنی بر بیش از تثنیه دلالت دارد، همان گونه که برخی از الفاظ به صورت تثنیه ذکر میشوند و معنی جمع دارند. از قبیل: لبّیک و سَعْدَیْک. حَنانَیْک (نگا: ملک / 4). اگر جمع (مَثْناه) باشد، به معنی ثَناء است. یعنی هفت آیهای که ثناء خدا است، خواه به صورت تسبیح صریح و خواه به صورت تسبیح در قالب دعاء. «سَبْعاً مِّنَ الْمَثَانِی»: مراد سوره فاتحه است که امّ الکتاب نام دارد. در این صورت عطف (الْقُرْآنَ الْعَظیمَ) بر آن، از قبیل عطف عامّ بر خاصّ، یا کلّ بر جزء است. برخی هم (سَبْعاً مِّنَ الْمَثَانِی) را خود قرآن میدانند (نگا: زمر / 23) و واژه (سَبْعاً) را برای کثرت میشمارند و عطف را به منزله عطف صفت بر صفت میدانند. «مِنَ الْمَثَانِی»: حرف (مِنْ) برای بیان (سَبْعاً) است.]]
[88] (ای پیغمبر!) چشمان خود را به چیزی خیره مکن که به گروههائی از کافران دادهایم (چرا که نعمت دنیاگذران است و نعمت آخرت جاویدان) و بر آنان غمگین مباش (که چرا راه کفر میگیرند و به تو ایمان نمیآورند) و برای مؤمنان بال (مهربانی) خود را بگستران (که پشتیبان حق و حقیقتند). [[«لا تَمُدَّنَّ»: چشم مدوز. خیره مشو. «ما»: چیزی که. چیزهائی که. مراد ثروت و نعمت دنیوی است. «أَزْواجاً»: دستهها و گروههائی. «إِخْفِضْ»: پائین بیاور و بگستران. «جَنَاحَ»: بال. «إِخْفِضْ جَنَاحَکَ»: متواضع و مهربان باش (نگا: إسراء / 24، شعراء / 215).]]
[89] و (به کافران) بگو: من بیمدهندهی آشکارم (و به شما اعلام خطر میکنم که اگر به سرکشی و بیدینی خود ادامه دهید، عذاب بر شما نازل مینمائیم). [[«النَّذِیرُ الْمُبینُ»: ترساننده آشکارا از عذاب پروردگار. بیمدهندهای که بیانگر نزول عذاب خدا بر کافران است.]]
[90] همان گونه که (عذاب را) بر بخشکنندگان (احکام آسمانی) نازل کردیم. [[«کَمَا»: همان گونه که. همانند آنچه. تقدیر چنین است: أَنَا النَّذِیرُ الْمُبینُ عِقاباً أَوْ عَذاباً مِّثْلَ مَا. «أَنزَلْنَا»: نازل کردیم. مراد این است که خدا نازل کرده است و انگار ما فرمانبرداران خدا فرمان شاهنشاه واقعی را اعلام میکنیم. «الْمُقْتَسِمِینَ»: بخشکنندگان. کسانی که به تجزیه و تقسیم و تبعیض احکام الهی دست میزدند و قسمتی را میپذیرفتند که به سود آنان بود و بقیّه را پشت سر می افکندند که با خواست ایشان موافق و هماهنگ نبود. یا این که این واژه به معنی مُفْتِرین است. یعنی: کسانی که قرآن را دروغ و بهتان و ساخته و پرداخته انسان میدانستند.]]
[91] کسانی که قرآن را بخش بخش میکردند (و قسمتی را حق و قسمتی را باطل میدانستند، و یا آن را شعر، سحر، کذب، و اساطیر مینامیدند). [[«عِضِینَ»: جمع عِضَة که اصل آن عِضْوَة است، یعنی: قطعه قطعه و بخش بخش. مراد این است که به برخی از قرآن ایمان داشتند و به برخی باور نداشتند. یا این که سخنان متناقض و گوناگونی درباره آن میزدند. یا جمع عَضَة که اصل آن عَضْهَة است، به معنی: کذب و بهتان و سحر و کهانت. یعنی: قرآن را از این قبیل اشیاء میدانستند.]]
[92] به پروردگارت سوگند! که حتماً (در روز رستاخیز از آنچه در دنیا مردمان انجام میدهند) از جملگی ایشان پرسوجو خواهیم کرد. [[«لَنَسْأَلَنَّهُمْ»: بیگمان از ایشان سؤال و بازخواست میکنیم.]]
[93] (سؤال و بازخواست میکنیم) از کارهائی که (در جهان) میکردهاند.
[94] پس آشکارا بیان کن آنچه را که بدان فرمان داده میشوی (که دعوت حق است) و به مشرکان اعتناء مکن (که چه میگویند و چه میکنند). [[«إِصْدَعْ»: آشکارا بیان کن. آشکار ساز. «أَعرِضْ»: اعتناء مکن (نگا: نساء / 63).]]
[95] ما تو را از (کید و مکر و اذیّت و آزار) استهزاء کنندگان مصون و محفوظ میداریم. [[«کَفَیْنَاکَ»: تو را بسندهایم. تو را حمایت و حفاظت میکنیم (نگا: بقره / 137).]]
[96] آن استهزاءکنندگانی که معبود دیگری را همراه خدا قرار میدهند (و بتان را با خدا میپرستند. آنان به زودی نتیجهی شرک خود را) خواهند دانست (آن گاه که عذاب دردناک دوزخ ایشان را در برخواهد گرفت). [[«إِله»: معبود (نگا: بقره / 133).]]
[97] و ما میدانیم که سینهات از آنچه میگویند، تنگ میشود (و از استهزاء و استهانت و الفاظ شرکآلودشان دلت به هم میآید). [[«یَضِیقُ»: تنگ میشود. به هم میآید. مراد ناراحتشدن و تنگدل گشتن است.]]
[98] پس (به هنگام هجوم ناراحتیها و اندوهها متوسّل به تسبیح و تقدیس خدا شو و زبان) به حمد و ثنای پروردگارت بگشای و از زمرهی سجدهکنندگان (و نمازگزاران) باش. [[«السَّاجِدِینَ»: سجدهبرندگان. مراد نمازگزاران است.]]
[99] و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ به سراغ تو میآید (و سرای فانی را وداع میگوئی، و سرای باقی آغاز میگردد و پردهها به کنار میرود و حقائق در برابر چشمانت جلوهگر میشود). [[«الْیَقِینُ»: امر مسلّم. عقیده قاطعانه. مراد مرگ است که کسی در آن تردید ندارد (نگا: مدّثّر / 47).]]