[1] الف. لام. را. این آیههای کتاب استواری است (که هر چند از همین نوع حرفها فراهم آمده است، نمیتوانید همانند آن را بسازید. از استحکام و نظم و نظام برخوردار است و باطل و خرافه و هزل بدان راه ندارد، و پر است از سخنان حکمتآمیزی که سود دنیا و آخرت مردم را دربر دارد). [[«الر»: (نگا: بقره / 1). «تِلْکَ»: آن. در اینجا مراد (این) است و برای بیان فخامت و عظمت قرآن، اسم اشاره به دور، یعنی (آن) به کار رفته است، همان گونه که در حضور کسی هستیم و برای تعظیم میگوئیم: آن جناب، آن حضرت. «الْحَکِیمِ»: محکم و استوار در لفظ و در معنی. دارای سخنان حکمتآمیز.]]
[2] آیا این برای مردم شگفتی دارد که ما مردی از خودشان را (پیغمبر کردیم و بدو) پیغام دادیم که مردمان را (از عذاب خدا) بترسان و مؤمنان را مژده بده که آنان در نزد پروردگارشان دارای مقام و منزلت عالی هستند (و از سابقهی نیک برخوردار و بر دیگران برتری دارند. امّا با وجود صدق رسول و اعجاز قرآن) کافران میگویند که: این مرد، (محمّد نام) واقعاً جادوگر آشکاری است. [[«عَجَباً»: تعجّب. شگفتی. خبر (کانَ) است که بر اسم آن مقدّم شده است که جمله (أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ) است. «قَدَمَ صِدْقٍ»: اصل قدم، کف پا است، ولی عربها آن را بر سبقت و پیشیگرفتن در چیزی بر دیگران استعمال کردهاند. صدق به معنی راستی و راستگوئی، و ضدّ کذب است. امّا عربها آن را در معنی فضائل و افتخارات به کار بردهاند. مراد از قَدَم صِدق، مقام و منزلت و درجات رفیعه است (نگا: اسراء / 80، قمر / 55).]]
[3] پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش دوره بیافرید، سپس به ادارهی جهان هستی پرداخت. زمام ادارهی جهان هستی به دست او است (و چرخش امور آن به فرمان او). کسی میانجی نمیتواند بشود مگر پس از اجازهی او. این خدا است که صاحب و پروردگار شما است، پس او را پرستش کنید (نه دیگری را). آیا گوشزد نمیشوید (و پند و عبرت نمیگیرید)؟ [[«سِتَّةَ اَیّامِ»: مراد شش دوره است (نگا: اعراف / 54، حجّ / 47، معارج / 4). «إسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ»: (نگا: اعراف / 54). «یُدَبِّرُ الأمْرَ»: کار جهان را به مقتضی حکمت و مصلحت میگرداند.]]
[4] بازگشت همهی شما به سوی او است. این وعدهی راستین خداوند است (و خداوند خلاف وعده نمیکند). خدا است که از آغاز، موجودات را میآفریند (و جامهی هستی به تن همهی کائنات، از جمله انسانها میکند) و هم او است که آنها را (دیگر بار پس از تخریب جهان، هستی میبخشد و به سوی خود) برمیگرداند. تا دادگرانه پاداش کسانی را بدهد که ایمان آوردهاند و کارهای نیکو کردهاند. و امّا کسانی که راه کفر پوئیدهاند، (بیسزا نمیمانند، و بلکه) نوشیدنی از آب داغ و سوزانی دارند و دارای عذاب بس دردناکی هستند، به سبب کفری که ورزیدهاند. [[«وَعْدَ اللهِ حَقّاً»: واژههای (وَعْدَ) و (حَقّاً) مفعول مطلق فعل محذوفی هستند. تقدیر چنین است: وَعَدَکُم بِالْبَعْثِ وَ الرُّجُوعِ وَعْداً، وَحَقَّ ذلِکَ الْوَعْدَ حَقّاً. «شَرَابٌ»: نوشیدنی. «حَمِیمٍ»: آب بسیار گرم و داغ (نگا: کهف / 29، محمّد / 15).]]
[5] خدا است که خورشید را درخشان و ماه را تابان گردانده است، و برای ماه منازلی معیّن کرده است تا شمارهی سالها و حساب (کارها) را بدانید. خداوند (آن همه عجائب و غرائب آفرینش و چرخش و گردش مهر و ماه را سرسری و از بهر بازیگری پدید نیاورده است و بلکه) آن را جز به حکمت نیافریده است. خداوند آیات (قرآن و نشانههای جهان) را برای آنان که میفهمند و درک میکنند شرح و بسط میدهد. [[«ضِیَآءً»: روشنی. این واژه مصدر و برای مبالغه به جای اسم فاعل، یعنی (مُضیئَة) به معنی روشن، به کار رفته است. «نُوراً»: نور. این واژه مصدر و برای مبالغه در معنی اسم فاعل یعنی (مُنَوِّر) به معنی تابان به کار رفته است. فرق (ضِیاء و نُور) در این است که (ضِیاء) برای چیزی استعمال میگردد که نور آن از خودش باشد، و (نُور) برای چیزی به کار میرود که روشنائی آن از خودش نباشد و بلکه منعکسکننده نور چیز دیگری باشد (نگا: فرقان / 61، احزاب / 46، نوح / 16). «مَنَازِلَ»: مراد بروج خورشید و ماه، یا تنها بروج ماه است.]]
[6] بیگمان در آمدوشدِ شب و روز (و تفاوت کیفی و کمی آنها) و در چیزهائی که خداوند در آسمانها و زمین آفریده است، نشانههائی (بر وجود آفریدگار و دلائلی بر عظمت پروردگار) برای کسانی است که پرهیزگارند (و هراس از عقاب و عذاب خدا را در مدّنظر دارند). [[«إِخْتِلاف»: آمد و شد. تفاوت در کمیّت و کیفیّت، یعنی درازی و کوتاهی شبها و روزها و روشنائی و تاریکی آنها، و غیره (نگا: بقره / 164، آلعمران / 190).]]
[7] مسلّماً کسانی که (به روز رستاخیز و زندگی دوباره ایمان ندارند و) دیدار ما را انتظار نمیکشند، و به زندگی دنیوی بسنده میکنند (و گمان میبرند که جهان دیگری پس از این جهان وجود ندارد) و به این جهان دل میبندند (و برای جهان دیگر، تلاش نمینمایند)، و از آیات (قرآنی و نشانههای جهانی) ما غافل و بیتوجّه میمانند. [[«لایَرْجُونَ»: نمیخواهند. انتظار نمیکشند. «إطْمَأَنُّوا بِهَا»: بدان دل بستهاند. بدان آرام گرفتهاند.]]
[8] چنین کسانی جایگاهشان دوزخ است به سبب کارهائی که میکنند. [[«اُوْلئِکَ»: جمله (أُوْلئِکَ مَأْواهُمْ) خبر (إِنَّ) در آیه قبلی است.]]
[9] بیگمان کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته میکنند، پروردگارشان آنان را به سبب ایمان (راستین و کارهای خداپسند) رهنمودشان مینماید (و در دنیا بر ایمان، استوار و ثابت قدمشان میدارد، و در آخرت به بهشت نائلشان میفرماید که) جویبارها در زیر (کاخهای) ایشان در بهشت خوش و پرناز و نعمت روان است. [[«بِإِیمَانِهِمْ»: به سبب داشتن ایمان صحیح و درستی که دارند. «جَنَّاتِ النَّعِیمِ»: بهشت پرناز و نعمت. جای لذّت و شادخواری و خوشگذرانی.]]
[10] در بهشت دعای مؤمنان: پروردگارا! تو منزّهی (از آنچه کافران در دنیا میگفتند) و سلام آنان در آن (خطاب به همدیگر) درودتان باد (ای فرمانبرداران یزدان سبحان)! و ختم دعا و گفتارشان: شکر و سپاس پروردگار جهانیان را سزا است، (که ایمان را نصیب ما کرد و از ما خوشنود گردید) میباشد. [[«دَعْوَاهُمْ»: دعای ایشان در مناجات پروردگارشان. «آخِرُ دَعْوَاهُمْ»: پایان دعایشان. «أَنْ»: از حروف مشبّهة بالفعل و مخفّفه از مثقّله است.]]
[11] اگر خداوند در رساندن شرّها و بلاهائی شتاب ورزد که مردمان (در حالت خشم و غضب و یا حماقت و جهالت) در طلب آنها شتاب مینمایند، همچنان که (برابر سرشت انسانی خود) در فراچنگ آوردن خیرها و نعمتها شتاب میورزند، عمر (همگی انسانها به پایان میرسد و اثری از) آنان باقی نمیماند (و اختیار که پایهی تکلیف و وجه امتیاز انسان از حیوان است، از میان میرود، و اطاعت جنبهی اضطراری پیدا میکند). امّا ما افرادی را که معتقد به ملاقات ما (در قیامت) نیستند، به حال خود رها میسازیم (و در مجازاتشان عجله نمیکنیم و بلکه در دنیا بدیشان مهلت میدهیم) تا در سرکشی و نافرمانی خود (بلولند و) سرگردان شوند (و حق را از باطل، و راه را از چاه باز نشناسند). [[«لَوْ یُعَجِّلُ اللهُ لِلنَّاسِ ...»: مفهوم آیه سه چیز میتواند باشد: 1 - افراد بیایمان تمسخرکنان به پیغمبران یا به داعیان الی الله گفته و میگویند: اگر راست میگوئید که در برابر گناه، عذاب و عقابی وجود دارد، از خدا بخواهید هم اینک آن را به ما برساند!! انسان شتابگر است و با شتاب خواستار بدی و خوبی است.و ... (نگا: اعراف / 70، انفال / 32، رعد / 6، عنکبوت / 53 و 54، اسراء / 11، انبیاء / 37). 2 - انسانها اعم از باایمان و بیایمان، با انجام گناهان که موجب عذابند، انگار در نزول عقاب از سوی خدا شتاب دارند، و اگر خدا در مقابل گناهان فوراً بزهکاران را نابود میکرد، کسی برجای نمیماند.و ... (نگا: نحل / 61، فاطر / 45). 3 - اگر خدا به سخن مردم گوش فرا دهد و دعای ایشان را که در حالت یأس و ناامیدی، علیه خود و خویشان خود میکنند، و یا در حالت خشم علیه دیگران و به ویژه دشمنان خویش مینمایند، هرچه زودتر بپذیرد و برآورده کند، کسی برجای نمیماند.و ... (نگا: تفسیرالمنار، جلد11، صفحه311).]]
[12] هنگامی که به انسان ناراحتی و بلائی میرسد (که نه خود و نه دیگران نمیتوانند آن را دفع و چاره کنند)، چه بر پهلو خوابیده، و چه نشسته، و چه ایستاده باشد (برای رفع مشکل) ما را به کمک میخواند. امّا هنگامی که ناراحتی و بلائی را (که در مقابل آن درمانده بود) از او به دور داشتیم، آن چنان راه (سابق) خود را در پیش میگیرد (و خدای را باز هم فراموش میکند) که انگار ما را برای دفع محنتی که بدو رسیده است به فریاد نخوانده است (و اصلاً ضرر و زیانی متوجّه او نبوده و بلائی بدو دست نداده است. آری! همیشه) این چنین اعمال اسرافگران در نظرشان آراسته شده است (و تکرار گناه از قباحت آن کاسته است، و اهریمن نابکار باطل را برای آنان حق جلوه داده است). [[«مَسَّ»: دست داد. اصابت کرد و رسید. «الضُّرُّ»: بلا و محنت. زیان مالی یا جانی. «لِجَنبِهِ»: بر پهلوی خود. حرف (ل) به معنی (عَلی) است، و (لِجَنبِهِ) حال ضمیر فاعلی مستتر در فعل (دَعَانَا) است. «قَاعِداً»: نشسته. حال است و عطف بر (لِجَنبِهِ) است.]]
[13] ما گروهها (و نسلهای زیادی) را هلاک کردهایم که پیش از شما بودهاند، بدان گاه که ستم کردهاند (و راه گناه سپردهاند) و پیغمبرانشان برای آنان دلائل روشن و معجزات آشکاری آوردهاند و ارائه نمودهاند، ولی آنان جزو کسانی نبودهاند که ایمان بیاورند (و سخنان پیغمبران را بشنوند و به دنبال ایشان روند. آری در گذشته و حال و آینده) این چنین گروه بزهکاران را سزا میدهیم. (پس خویشتن را بپائید و نافرمانی ننمائید). [[«الْقُرُونَ»: جمع قرن، مردمان یک عصر و زمان. نسلها. (نگا: انعام / 6، مؤمنون / 42). «وَ جَآئَتْهُمْ ...» و «وَ مَا کَانُوا ...»: این دو جمله، حال ضمیر (و) در فعل (ظَلَمُوا) میباشند.]]
[14] سپس به دنبال آنان شما را در زمین جانشینان (ایشان و سرنشینان زمین) کردهایم تا بنگریم شما چگونه عمل میکنید. [[«خَلآئِفَ»: جمع خَلیفَة. یعنی جانشینان کسانی که بر اثر تباهی و گناه نابود شدهاند (نگا: اعراف / 74، نور / 55).]]
[15] هنگامی که آیههای روشن ما بر آنان خوانده میشود، کسانی که به ملاقات ما (در روز رستاخیز) ایمان ندارند میگویند: قرآنی جز این را برای ما بیاور (و کتابی جز قرآن را ارائه بده) یا این که آن را تغییر بده (و آیههای مربوط به قیامت و آیههای راجع به بتان ما را حذف و دگرگون کن). بگو: مرا نرسد که خودسرانه و به میل خود آن را تغییر دهم. من جز به دنبال چیزی نمیروم و جز چیزی را نمیگویم که بر من وحی گردد. اگر از فرمان پروردگارم تخطّی کنم، از عذاب روز بزرگ میترسم (که دامنگیرم شود و تغییر و تبدیل قرآن مایهی عقاب و عذابم گردد). [[«بَیِّنَاتٍ»: جمع بیّنة، واضح و روشن. حال است. «تِلْقَآءِ»: سوی. جانب. از ماده (لقی) است. «مِن تِلْقَآءِ نَفْسِی»: از سوی خود. با اختیار و اراده خودم.]]
[16] بگو: اگر خدا میخواست (قرآنی بر من ن��زل نمیکرد و من) آن را بر شما نمیخواندم (و آن را به کسی از شما نمیرساندم، و خدا توسّط من) شما را از آن آگاه نمیکرد. (به هر حال من تنها مبلّغ قرآنم نه مؤلّف آن، و در این باره اختیاری از خود ندارم. سالهائی در میان شما بسر بردهام و از این نوع سخنان چیزی نگفتهام و) عمری پیش از این با شما بودهام (و صدق و امانت خود را نشان دادهام. از بررسی گذشته و حال میتوانید بفهمید که آنچه برای شما میخوانم وحی آسمانی است). آیا (مطلبی به این روشنی را) نمیفهمید؟ [[«لآ أَدْرَاکُم بِهِ»: شما را از آن آگاه نمیکرد. از آن باخبرتان نمیساخت. «لَبِثْتُ»: ماندهام. بسر بردهام. «عُمُراً»: یک عمر. مراد مدّت مدید است. مفعولٌفیه است.]]
[17] چهکسی ستمکارتر از کسی است که دروغی را به خدا نسبت دهد، یا آیههای او را تکذیب کند؟ (دروغبستن به خدا و تکذیب آیات او، کفر بشمار است و جرم بزرگی دربر دارد و) هرگز مجرمان (کفرپیشه) رستگار نمیگردند (و قطعاً از عذاب خدا رهائی نمییابند). [[«لا یُفْلِحُ»: رستگار نمیشود. نجات نمییابد.]]
[18] اینان غیر از خدا، چیزهائی را میپرستند که نه بدیشان زیان میرسانند و نه سودی عائدشان میسازند، و میگویند: اینها میانجیهای ما در نزد خدایند (و در آخرت رستگارمان مینمایند!) بگو: آیا خدا را از وجود چیزهائی (به نام بتان و انبازهای یزدان) باخبر میسازید که خداوند در آسمانها و زمین سراغی از آنها ندارد؟ (مگر شما بتها را نمایندهی خدا نمیدانید؟ آیا ممکن است خدا اگر نمایندهای میداشت از بودن آن بیخبر میگشت، ولی شما باخبر از آن میشدید؟!). خداوند منزّه (از هرگونه انبازی) و فراتر از آن چیزهائی است که مشرکان انبازشان میدانند. [[«أَتُنَبِّئُونَ اللهَ بِمَا»: آیا خدا را از وجود بتها و انبازهائی باخبر میسازید که خدا از وجود آنها بیخبر است؟ یعنی اگر خدا شریکی می داشت قبل از همه خودش از آن خبر میداشت.]]
[19] مردمان (در آغاز آفرینش) ملّت واحدی بیش نبودند (و سرشت انسانی ایشان استعداد خیر و شرّ در خود داشت. خداوند پیغمبرانی از میانشان برانگیخت تا آنان را در برابر وحی آسمانی به راه خیر بدارند و ارشاد کنند. بعدها) مردمان دو گروه شدند و با هم اختلاف پیدا کردند. (یعنی دستهای از کلام آسمانی پیروی کردند و راه خیر در پیش گرفتند، و گروهی به وسوسهی شیطانی گوش فرا دادند و به راه شرّ رفتند و میکربِ پیکر جامعهی انسانی شدند). اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود (که عذاب بزرگ کافران و مجازات شدید مبطلان تا روز رستاخیز به تأخیر انداخته شود)، دربارهی چیزی که در آن اختلاف دارند (با تمییز حق از باطل، و برجای داشتن محِقّ و نابودکردن مبطِل) داوری میشد (و مسألهی کفر و نفاق خاتمه مییافت، چرا که از ترس نابودیِ آنی، اختیار که رمز تکامل و پیشرفت است از میان برمیخاست و جبر مطلق بر جامعه حاکم میشد. امّا چون مجازات آنی مخالف سرشت انسانی است، خدا چنین نکرد). [[«أُمَّةً وَاحِدَةً»: (نگا: بقره / 213). «لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ»: (نگا: ابراهیم / 42، نحل / 61، فاطر / 45). «لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»: در میانشان داوری میشد و کار فیصله پیدا میکرد. مراد این است که خدا در دنیا فوراً آنان را مجازات میکرد و عذاب خدا سریعاً دامنگیرشان میگردید. «فِیمَا»: درباره چیزی که. مراد از این چیز، دین است که مردمان در امر آن اختلاف پیدا میکنند. گروهی راه آن میپویند و دستهای راه دیگر میجویند.]]
[20] کافران میگویند: کاش! معجزهای (جز قرآن، همچون معجزهی سایر پیغمبران) بر او (که محمّد است) از سوی پروردگارش فرو فرستاده میشد (و ما را به صدق رسالتش قانع میکرد! بدیشان) بگو: (نزول معجزات از عالم غیب است و) تنها خدا است که بر غیب آگاه است. (اگر قرآن شما را قانع نمیسازد) پس منتظر باشید و من هم با شما منتظر میمانم (تا ببینیم عاقبت کار و فرمان پروردگار چه خواهد بود). [[«آیَةٌ»: معجزه. مراد معجزه مادی و حسی، از قبیل معجزات پیغمبران پیشین است (نگا: انبیاء / 5، قصص / 48) یا معجزات پیشنهادی دیگر (نگا: إسراء / 90 - 93، عنکبوت / 50 و 51). «إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّهِ»: غیب، تنها و تنها از آن خدا است، و فقط و فقط او بر آن آگاه است.]]
[21] هنگامی که پس از شرّ و بلائی که (برای بیداری و آگاهی) به مردم رسیده است، مزهی خیر و نعمتی به انسانها میچشانیم (و ایشان را به قدرت و ثروت و شادی هم میآزمائیم)، به ناگاه دربارهی آیههای ما به چارهسازی مینشینند (و به تکذیب آنها میپردازند و با توجیهات نادرست در مقام انکار آیهها برمیآیند، و پیغمبر ما را شاعر و ساحر و دیوانه میخوانند، و مشکلات و سختیها را ناشی از اسباب و علل و تصادف و قهر طبیعت میدانند، و نعمتها و خوشیها را حمل بر زرنگی و شایستگی خود و شفقت روزگار مینمایند!). بگو: خداوند در چارهسازی (حیلهگریهای شما) از سرعت بیشتری برخوردار است (و میتواند شما را در اسرع وقت نابود نماید و سریعاً تازیانهی عذاب را به تنتان آشنا کند و فوراً در برابر اعمال زشتتان سزایتان دهد. امّا تا آن زمان که خود میداند، مهلتتان میدهد و به حال خودتان وا میگذارد). بیگمان فرستادگان (مأمور ثبت و ضبط کردار و گفتار و پندار شما یعنی فرشتگان) ما حیلهگریها و چارهسازیهای شما را مینویسند (و در قیامت کیفر آنها را به کف دستتان میگذاریم). [[«أَذَقْنَا»: چشاندیم. «رَحْمَة»: مراد نعمت است که از رحمت خدا سرچشمه میگیرد. «ضَرَّآءَ»: شدّت و محنت. گزند. مؤنّث است و مذکّر ندارد. «مَکْرٌ»: نیرنگ. چارهسازی نهانی و چارهجوئی پنهانی. مراد این است که کافران میخواستند با تکذیب آیات و طعنهزدن بدانها و شکّ و گمان انداختن به دل ضعفاء تأثیر کلام آسمانی را خنثی نمایند. «رُسُلَنا»: فرستادگان ما. مراد فرشتگان مأمور نوشتن اعمال مردمان است (نگا: انفطار / 10 و 11 و 12).]]
[22] او است که شما را در خشکی و دریا راه میبرد (و امکان سیر و حرکت در قارهها و آبها را برای شما میسّر میکند). چه بسا هنگامی که در کشتیها قرار میگیرید و کشتیها با باد موافق سرنشینان را (آرام آرام به سوی مقصد) حرکت میدهند، و سرنشینان بدان شادمان میگردند، به ناگاه باد سختی وزیدن میگیرد و از هر سو موج به سویشان میدود و میپندارند که (توسّط مرگ از هر سو) احاطه شدهاند (و راه گریزی نیست. در این وقت) خدا را به فریاد میخوانند و طاعت و عبادت و فرمانبرداری و دین را تنها از آن او میدانند (چرا که همهکس و همهچیز را بسی ضعیفتر و ناتوانتر از آن میبینند که کاری از دست آنان برآید و از این ورطه رستگارشان نماید. بدین هنگام عهد میکنند که) اگر ما را از این حال برهانی، از زمرهی سپاسگزاران خواهیم بود (و دیگر به کسی و چیزی جز تو روی نمیآوریم و هرگز این و آن را به فریاد نمیخوانیم و نمیپرستیم). [[«یُسَیِّرُکُمْ»: به سیر و حرکتتان میاندازد. شما را راه میبرد. «الْفُلْکِ»: کشتی. کشتیها. مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است. «جَرَیْنَ بِهِمْ»: کشتیها سرنشینان خود را حرکت میدهند و میبرند. «بِرِیحٍ طَیِّبَةِ»: با باد موافق. با باد شرطه. «عَاصِفٌ»: مخرّب و توفنده. صفت (ریحٌ) است. علّت ذکر آن به صورت مذکّر، سه چیز میتواند باشد: واژه (ریح) مذکّر هم بشمار آمده باشد. (عاصف) صفت اختصاصی (ریح) است و مانند حائض نیازی به فارق ندارد. (عاصف) مانند (تامِر) و (لابِن) از باب نسب، و به معنی (ذاتُ عَصْفٍ) باشد که مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است. «أُحِیطَ بِهِمْ»: احاطه شدهاند. یعنی مرگ و نابودی همه جوانب را بر آنان گرفته است. «الدِّینَ»: دین و آئین. طاعت و عبادت و انقیاد. «مِنْ هذِهِ»: از این حال. مرجع اسم اشاره، حال محذوف است که مؤنّث است.]]
[23] امّا هنگامی که خدا آنان را نجات میدهد، ناگهان به ناحق در زمین شروع به ظلم و فساد میکنند (و عهد و پیمان را فراموش مینمایند). ای مردم! ظلم و ستمی که مرتکب میشوید، وبال و زیان آن متوجّه خود شما میشود. چند روزی از متاع و لذّت دنیا بهرهمند میشوید، پس از آن بازگشت شما به سوی خدا است و آن گاه ما شما را از آنچه انجام میدادهاید آگاه میسازیم (و سزای اعمالتان را میدهیم). [[«أَنجَاهُمْ»: نجاتشان داد. «یَبْغُونَ»: ظلم و تعدّی میکنند. «مَتاعَ»: کالا. بهرهمندی و تمتّع. مفعولٌبه فعل محذوفی همچون (تَتمتّعونَ) است.]]
[24] حال دنیا (از حیث زوال و فنا و از میانرفتن نعمت آن) همانند آبی است که از آسمان میبارانیم و بر اثر آن گیاهان زمین که انسانها و حیوانها از آنها میخورند (و استفاده میکنند، میرویند و) به هم میآمیزند تا بدانجا که زمین (در پرتو آن) کاملاً آرایش و زیبائی میگیرد و آراسته و پیراسته میگردد و اهل زمین یقین پیدا میکنند که بر زمین تسلّط دارند (و حتماً میتوانند از ثمرات و غلّات و محصولات آن بهرهمند شوند. در بحبوحهی این شادی و در گیراگیر این سرسبزی و آراستگی) فرمان ما (مبنی بر درهم کوبیدن و ویران کردن آن) در شب یا روز در میرسد (و با بلاهای گوناگون، از قبیل: سرمای سخت، تگرگ شدید، سیل، طوفان، و غیره، آن را نابود میسازیم) و گیاهانش را از ریشه برآورده و دروده و نابودش میکنیم. انگار دیروز در اینجا نبوده است (و هرگز وجود نداشته است، و انسانهائی در آن سرزمین نزیستهاند). ما (بدین وضوح) آیهها (ی خویش) را برای قومی تشریح و تبیین میکنیم که میاندیشند (و میفهمند). [[«فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأرْضِ»: به وسیله آب باران، گیاهان گوناگون به هم میآمیزند و سر بههم میزنند. گیاهان گوناگون با آب باران میآمیزند و آن را میمکند و رشد میکنند. در تعبیر دوم، مراد از گیاهان دانههای آنها است که آب را جذب خود میکنند. «زُخْرُف»: بهجت و زیبائی. «إزَّیَّنَتْ»: زینت گرفت و آراست. اصل آن (تَزَیَّنَتْ) و از باب تفعّل است. «ظَنَّ»: یقین پیدا کرد. «حَصِیداً»: درو شده. فَعیل به معنی مَفعول، یعنی (مَحصود) است. در اینجا مراد نابود شده و تباه گشته میباشد (نگا: انبیاء / 15). «لَمْ تَغْنَ»: نبوده است. وجود نداشته است. از ماده (غنی) به معنی: بودن، شدن، ماندن.]]
[25] خداوند (انسان را به بهشت، یعنی) به سرای امن و امان و آرامش و اطمینان دعوت میکند، و هرکس را بخواهد به راه راست (که منتهی به این مرکز امن و امان و آرامش و اطمینان میگردد) هدایت مینماید. [[«یَدْعُو»: فرا میخواند. رسمالخطّ قرآنی الفی در آخر دارد. «دَارِ»: منزل. خانه. «السَّلامِ»: امن و امان. درود. «دَارِ السَّلامِ»: مراد بهشت است که سرای سلامتِ اهل آن از هرگونه رنج و گزند و اندوه و بلا است (نگا: اعراف / 49) یا سرای درود و تحیّت است (نگا: واقعه / 26).]]
[26] کسانی که کارهای نیکو میکنند، منزلت نیکو (یعنی بهشت) از آن ایشان است و افزون (بر آن هم که مغفرت و رضوان است) دارند، و غبار غم و اندوه بر پیشانی ایشان نمینشیند و خواری و رسوائی نمیبینند. آنان اهل بهشتند و جاودانه در آن میمانند. [[«الْحُسْنَی»: نیکو. زیبا. صفت است و به جای موصوف ن��سته است و تقدیر چنین است: (الْمَنْزِلَةُ الْحُسْنی ... الْمَثُوبَةُ الْحُسْنَی)، یعنی مقام والا و جایگاه زیبا. پاداش نیکو. مراد بهشت است. یا این که مراد پاداش نیکوتر و اجر مضاعف است (نگا: بقره / 261، انعام / 160). «زِیَادَةٌ»: افزون بر آن. مراد تفضّل خدا (نگا: نساء / 173) یا رضایت او است (نگا: توبه / 72، مائده / 2). «لا یَرْهَقُ»: فرا نمیگیرد. نمیپوشاند. «قَتَرٌ»: دود مانندی که بر اثر غم و اندوه و هول و هراس چهره را میپوشاند. غبارغم.]]
[27] کسانی که کارهای زشت میکنند، کیفر هر کار زشتی به اندازهی آن خواهد بود (نه بیشتر)، و خواری و حقارت آنان را فرا میگیرد. هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند آنان را از (دست عذاب) خدا رهائی بخشد (و در پناه خود دارد. آن اندازه روسیاه و گرفتار غم و اندوهند) انگار با پارههای تاریکی از شب چهرههایشان پوشانده شده است. آنان دوزخیانند و جاودانه در آن میمانند. [[«السَّیِّئَات»: معاصی و گناهان. «عَاصِمٍ»: نگاهدارنده. بازدارنده. رهابخش. «قِطَعاً»: جمع قطعه، تکّهها و پارهها. «مُظْلِماً»: تاریک. حال (الَّیْلِ) است.]]
[28] روزی (برای رسیدگی به حساب و کتاب مردم) جملگی (کافران و مؤمنان) را گرد میآوریم و سپس به کافران میگوئیم: شما و معبودهایتان در جای خود بایستید. بعد آنها را از هم جدا میسازیم (و ایشان را مقابل معبودهایشان نگاه میداریم و در میان طرفین به داوری میپردازیم) و معبودهایشان میگویند: شما ما را نپرستیدهاید (بلکه به وسوسهی اهریمن و به سخن دل گوش فرا دادهاید و مجسّمهی ما را به خاطر منافع خود پرستش نمودهاید. معبود حق ذات پاک پروردگار است و بس). [[«نَحْشُرُهُمْ»: آنان را گرد میآوریم. «مَکَانَکُمْ»: در جای خود بایستید. تکان مخورید. مفعولٌفیه است و تقدیر آن چنین است: إِلْزَمُوا مَکَانَکُم. «شُرَکَآوُکُمْ»: مراد اهریمن و شیاطین انس و جنّ است (نگا: اعراف / 30، توبه / 31، فصّلت / 29). «فَزَیَّلْنا»: جدائی انداختیم. مراد این است که خداوند پیوند موجود میان مشرکان و معبودهای آنان را گسیخته میدارد، و امیدهائی را که مشرکان به معبودان خود داشتند بر باد میدهد. میان مشرکان و معبودهایشان دشمنانگی و اختلاف میاندازد (نگا: بقره / 166 و 167، اعراف / 37 و 38).]]
[29] همین بس که خدا میان ما و شما گواه است که ما بدون شکّ از عبادت شما بیخبر بودهایم. [[«إِنْ»: مخفّف از (إِنَّ) است و تقدیر چنین است: إِنَّناکُنّا ...]]
[30] در آنجا (که میدان حشر و پهنهی گردهمآئی است) هرکسی کارهائی را که قبلاً (در دنیا) کرده است میآزماید، و جملگی مردم به سوی خدا، یعنی مولای حقیقی خویش برگردانده میشوند، و چیزهائی را که به دروغ ساخته و به هم بافته بودند از میان برمیخیزند. [[«هُنَالِکَ»: آنجا که صحرای محشر است. «تَبْلُو»: میآزماید. مراد این است که هرکسی نتیجه عمل خود را میبیند. «أَسْلَفَتْ»: از پیش فرستاده است. تقدیم داشته است (نگا: حاقّه / 24). «ضَلَّ»: نهان و پنهان شد. مخفی و غائب گردید (نگا: انعام / 24، اعراف / 53).]]
[31] بگو: چه کسی از آسمان (به وسیلهی اشعّه و باران) و از زمین (به وسیلهی فعل و انفعالات خاک و رویش گیاهان و درختان و میوهی آنها) به شما روزی میرساند؟ یا چه کسی بر گوش و چشمها توانا است (و آنها را میآفریند و بدانها نیروی شنوائی و بینائی میدهد)؟ یا چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون میآورد (و حیات و ممات در دست او است)؟ یا چه کسی امور (جهان و جهانیان) را میگرداند؟ (پاسخ خواهند داد و) خواهند گفت: آن خدا است، (چرا که آفریدگار جهان و روزیرسان مردمان و مدبّر کار و بار هستی، به اقرار وجدان بیدار، خداوند دادار است). پس بگو: آیا نمیترسید و پرهیزگار نمیشوید؟ [[«مَن یُخْرِجُ الْحَیَّ ...»: (نگا: آلعمران / 27، انعام / 95). «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ»: (نگا: یونس / 3). «أَفَلا تَتَّقُونَ»: آیا از خشم و عذاب خدا نمیپرهیزید.]]
[32] آن، خدا است که پروردگار برحق شما است (و او چنین کارهائی را میکند و ربوبیّت و وحدانیّت او با براهین و دلائل قاطعانه ثابت میباشد. به همین سبب پرستش او حق است و پرستش جز او باطل). آیا سوای حق جز گمراهی است؟ پس چگونه باید از راه به در برده شوید؟ [[«أَنَّی»: چگونه؟ «تُصْرَفُونَ»: روگردان میگردید. از راه به در برده میشوید. مراد این است که چگونه است که شیاطین شما را از حق منصرف و روگردان میکنند.]]
[33] همان گونه (که بعد از حق جز گمراهی نیست، همان گونه هم) فرمان پروردگار تو دربارهی کسانی که (برخلاف حکم عقل و ندای وجدان، از دستور یزدان سبحان) سرپیچی میکنند (و بزهکاریها و سرکشیها دلشان را تاریک و روحشان را آلوده میکند و آگاهانه به بیراهه میروند) صادر شده است که ایمان نیاورند (چرا که با انجام نابایستها و ناشایستها محکوم به این شدهاند). [[«حَقَّتْ»: واجب و ثابت شده است. «کلمه»: حکم و قضاوت.]]
[34] بگو: آیا از این انبازان (خیالی) شما کسی هست که آفرینش را آغاز کند، و بار دیگر آن آفرینش را از سر گیرد؟ بگو: تنها خدا آفرینش را آغاز میکند و سپس بار دیگر آن را از سر میگیرد. (یعنی: پدید آورندهی جهان خدا و گردانندهی هستی خدا و برگشت دهندهی حیات و ممات در چرخهی کائنات او است، و سرانجام بازگشت انام، به سوی خدای لاینام است). پس چگونه (بعد از این بیان، از عبادت یزدان به عبادت دیگران میگرائید، و از حق) منحرف میشوید؟ [[«یَبْدَأُ الْخَلْقَ ...»: نیستی را هستی میبخشد و هستی را به نیستی تبدیل میکند، و جان به پیکر خاک میدمد و جان را از آن باز پس میگیرد. پیدایش جهان از او و برگشت همگان بدو است (نگا: یونس / 4). «فَأَنَّی تَوْفَکُونَ»: چگونه از حق و ایمان، به سوی باطل و بیدینی منحرف و منصرف میشوید (نگا: انعام / 95).]]
[35] بگو: آیا از این انبازان (خیالی) شما کسی هست که به سوی حق راه نماید (و راه راستین را بنماید؟) بگو: خدا راه حق را مینماید. آیا آن کس که راه راست را نشان میدهد سزاوارتر است که پیروی شود (و انسان به فرمان او رود) یا کسی که راهی نمینماید و بلکه باید خودش راهنمائی گردد (و راه برده شود)؟ شما را چه میشود (که چراغ عقل از کفتان به در میرود؟ به دنبال چه چیز میروید؟) این چه حکمی است که میکنید؟ [[«أللهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ»: (نگا: طه / 50). «لا یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهْدَی»: راهنمائی نمیکند، و بلکه نیازمند راهنمائی است و راهنمائی میشود. از قبیل: بتها و ستارگان و ماه و خورشید. راهنمائی نمیکند مگر این که از سوی خدا راهنمائی شود. از قبیل: عیسی و عُزَیر و فرشتگان (نگا: انبیاء / 73).]]
[36] بیشتر مشرکان (در معتقدات خود) جز از شکّ و گمان پیروی نمیکنند (و جز به دنبال اوهام و خرافات نمیروند). شکّ و گمان هم اصلاً انسان را از حق و حقیقت بینیاز نمیسازد (و ظنّ جای یقین را پر نمیکند و سودمند نمیافتد). بیگمان خداوند آگاه از چیزهائی است که انجام میدهند. [[«وَ مَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ»: مراد این است که بیشتر کافران، نادان و خرافی هستند و تحت تأثیر پندارهای غلط بتها را میپرستند، ولی گروه کمی هم رهبران سیاه دل و آگاهی هستند و بتپرستی را به خاطر منافع خود و فریب دیگران پیشه میکنند. «ظنّاً»: گمان بسیار ضعیف.]]
[37] این قرآن از سوی غیر خدا، (چه محمّد و چه احبار و کُهّان و چه دیگر مردمان) ساخته و پرداخته نشده است و بلکه (وحی خدا است و) تصدیقکنندهی کتابهای آسمانی پیشین (همچون تورات و انجیل) است، و بیانگر (شرائع و عقائد و احکام) کتابهای گذشته میباشد. شکّ و تردیدی در آن نیست، و از سوی پروردگار جهانیان فرستاده شده است. [[«أَن یُفْتَری»: این که سرهم کرده شود و به دروغ به هم بافته شود. «مِن دُونِ»: از غیر. از سوای. «تَصْدِیقَ»: به معنی مُصدِّق، یعنی تصدیقکننده است. خبر (کانَ) محذوف است و تقدیر چنین است: وَ لکِن کَانَ هُوَ تَصْدِیقَ. میتواند مفعول له فعل مقدّری هم باشد. یعنی نازل شده است برای تصدیق. «الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ»: مراد همه سخنانی است که بر زبان انبیاء رفته است و همه کتابهائی است که توسّط ایشان آمده است (نگا: مائده / 48). «الْکِتَابِ»: مراد جنس کتاب است و شامل همه کتابهای آسمانی میگردد.]]
[38] بلکه آنان میگویند که (محمّد قرآن را خود ساخته و پرداخته است و) او آن را به دروغ به خدا نسبت داده است. بگو: (اگر چنین است و قرآن ساختهی بشر است) شما یک سوره همانند آن را بسازید و ارائه دهید و در این کار هرکسی را که میخواهید بجز خدا فرا خوانید و به کمک بطلبید، اگر راست میگوئید (که قرآن را من ساخته و پرداختهام). [[«أَمْ»: بلکه. «إفْتَرَاهُ»: آن را خود به هم بافته است و به دروغ به خدا نسبت داده است.]]
[39] بلکه آنان چیزی را تکذیب میکنند که اصلاً آگاهی از آن ندارند و واقعیّت آن برای ایشان روشن نشده است. (مگر این صحیح است که انسان چیزی را تکذیب کند که دربارهی آن نیندیشیده و آن را مورد مطالعهی دقیق قرار نداده و موضوعات آن را نفهمیده است!). به همین منوال پیشینیان هم (پیغمبران و کتابهای آسمانی را خودسرانه و ناآگاهانه) تکذیب میکردند. (ای انسان!) بنگر که سرانجام ستمکاران به کجا کشید (و چگونه نابود گشتند. این درس عبرتی برای شما و آیندگان بعد از شما است و سرنوشت ستمکاران جز همین نیست). [[«لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ»: آگاهی کامل از آن پیدا نکردهاند. «تَأْویلُهُ»: معنی و تفسیر قرآن. عاقبت و مآل سخن قرآن که خواری مشرکان در دنیا و جاودانهماندن ایشان در آتش دوزخ است (نگا: اعراف / 52 و 53).]]
[40] از میان ایشان، برخی (پس از پیبردن به قرآن و درک عظمت معانی آن)، بدان ایمان میآورد، و دستهای بدان ایمان نمیآورد (و از گمراهی و عناد با قرآن برنمیگردد). خداوند تباهکاران را بهتر میشناسد (و از هر کسی آگاهتر از حال مفسدان است).
[41] اگر (با وجود دلائل روشن بر حقّانیّت پیغمبریت) تو را تکذیب کردند، بگو: عمل خودم از آن خودم و عمل خودتان از آن خودتان. شما پاک و بیگناهید از آنچه میکنم، و من هم پاک و بیگناهم از آنچه میکنید. (هرکسی در گرو اعمال خویش است، و هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت). [[«لِی عَمَلِی ...»: سزا و جزای کارم را میبینم، و شما سزا و جزای کارتان را میبینید (نگا: نمل / 90، یس / 54، صافّات / 39). «أَنتُم بَرِیئُونَ ...»: شما مقصّر نبوده و مورد مؤاخذه قرار نمیگیرید در مقابل کاری که من میکنم، و من هم مقصّر نبوده و مورد مؤاخذه قرار نمیگیرم در مقابل کاری که شما میکنید (نگا: انعام / 104 و 164). شما از آنچه میکنم بیزار و گریزانید، من هم از آنچه میکنید بیزار و گریزانم (نگا: هود / 35، شعراء / 216).]]
[42] گروهی از آنان، گوش به سوی تو فرا میدهند (هنگامی که قرآن میخوانی یا آیههای تازهای از سوی خدا بیان مینمائی. امّا گوئی هیچ نمیشنوند و کرند!) آیا تو میتوانی سخن خود را به گوش کران برسانی هرچند نفهمند! [[«یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ»: به تو گوش میدهند؛ نه برای فهمیدن و به کار بستن (نگا: انعام / 25، انبیاء / 2). «تُسْمِعُ»: بشنوانی. «الصُّمَّ»: جمع أَصَمّ، اشخاص کر.]]
[43] و گروهی از آنان به تو م��نگرند (و دربارهی تو میاندیشند و دلائل آشکار نبوّت تو را درک میکنند و به حقّانیّت اسلام پی میبرند، امّا انگار که چیزی را نمیفهمند و نمیبینند!) آیا تو میتوانی نابینایان را رهنمود کنی هرچند نبینند (و فاقد بصیرت هم باشند؟). [[«الْعُمْیَ»: جمع أَعْمی، نابینایان. «لا یُبْصِرُونَ»: نمیبینند (نگا: بقره / 17). درک نمیکنند و پی نمیبرند (نگا: انعام / 104، اعراف / 179).]]
[44] خداوند هیچ به مردم ستم نمیکند، بلکه این مردم هستند که (با اختیار کفر و ترک ایمان) به خویشتن ستم مینمایند.
[45] (ای پیغمبر! ایشان را بترسان از) روزی که آنان را (خدا برای حساب و کتاب) گرد میآورد (و ایشان در آن روز به یاد زندگی دنیا میافتند و از هراس رستاخیز فکر میکنند که) انگار جز ساعتی از روز (در دنیا نبودهاند و) نماندهاند (تنها بدان اندازه) که با همدیگر آشنا شوند (و آن گاه از یکدیگر خداحافظی کنند و به سرای دیگر روند! در روز قیامت) به راستی کسانی زیانبارند که رویاروئی با خدا را تکذیب کردهاند و راهیاب نبودهاند. [[«یَحْشُرُهُمْ»: آنان را گرد میآورد. «لَمْ یَلْبَثُوا»: نماندهاند و بسر نبردهاند. «یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ»: یکدیگر را ببینند و بشناسند. با هم آشنا شوند. این جمله راجع به آشنائی آنان در یک ساعته دنیا است (نگا: روم / 55، احقاف / 35، مؤمنون / 112). برخی این آشنائی را مربوط به روز رستاخیز میدانند و میگویند: کافران در قیامت همدیگر را میشناسند و بر سر کفر و ضلال خود یکدیگر را لومه و سرزنش میکنند.]]
[46] (ای پیغمبر!) اگر ما پارهای از آنچه بدیشان وعده دادهایم، (از قبیل: پیروزی تو بر آنان، و رساندن عذاب بدیشان، در حال حیات) به تو نشان دهیم، یا این که تو را بمیرانیم (پیش از آن که انجام همهی این وعدهها را ببینی، در هر حال برای حساب و کتاب در روز قیامت) آنان به سوی ما برمیگردند، و خدا از آنچه میکنند مطّلع و آگاه است. [[«شَهِیدٌ»: مطّلع و آگاه (نگا: آلعمران / 98، مائده / 117، انعام / 19).]]
[47] هر ملّتی دارای پیغمبری است (که در روز قیامت خویشتن را بدو نسبت میدهند). هرگاه پیغمبرشان (به صحرای محشر که صحنهی دادگاه الهی است) آمد (در حضور او) دادگرانه میانشان داوری میگردد (و او بر کردار و رفتار ملّت خود گواهی میدهد) و ستمی بدیشان نمیشود. [[«لِکُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ»: مراد این است که در روز قیامت هر ملّتی پیغمبری دارد و او بر آنان گواهی میدهد (نگا: نساء / 41، اسراء / 71). «فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمْ»: هنگامی که پیغمبرشان در دادگاه قیامت حاضر آمد.]]
[48] میگویند: این وعده (ی عذاب) اگر راست میگوئید (که عذابی در میان است) کی عملی میشود (و موقع و موعد آن کی خواهد بود؟). [[«مَتَی هذَا الْوَعْدُ»: کی این وعده عملی میشود. مراد عذاب قیامت یا عذاب دنیا است.]]
[49] بگو: من (تنها پیغمبر و رسانندهی اوامر و نواهی الهی هستم و اختیار) هیچ سود و زیانی برای خود (یا برای مردمان در دست) ندارم مگر آن چیزی را که خدا بخواهد (و مرا از طریق وحی از آن بیاگاهاند و بر انجام یا دوری از آن توانایم گرداند. پس چگونه میتوانم عذاب خدا را زودتر از موقع خود به شما برسانم یا قیامت را هویدا گردانم). هر ملّتی دارای مدّت زمان محدودی است. هر وقت زمان آنان بسر رسید، نه لحظهای تأخیر میکنند و نه لحظهای پیشی میگیرند. [[«أَجَلٌ»: واژه نخست به معنی زمان و دوره زندگی است، واژه دوم به معنی پایان زمان زندگی و سررسید دوره حیات است. «لا یَسْتَأْخِرُونَ ...»: (نگا: اعراف / 34).]]
[50] بگو: به من بگوئید اگر عذاب خدا شب هنگام یا روزی به شما رسد، (چه فائدهای برای شما گناهکاران دارد؟) به خاطر چه چیز گناهکاران برای فرا رسیدن آن شتاب دارند؟ (مگر نه این است که هر وقت در رسد، مایهی بدبختی آنان است، پس شتاب چرا؟!). [[«أَرَأَیْتُمْ»: چه میبینید؟ نظر شما چیست؟ مراد این است که مرا خبر دهید. «بَیاتاً»: شب هنگام (نگا: اعراف / 97 و 98، یونس / 24). «یَسْتَعْجِلُونَ»: شتاب دارند، عجله میکنند. «مَاذَا یَسْتَعْجِلُونَ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ»: این چه شتابی است که گناهکاران میکنند؟]]
[51] آیا بعدها، پس از آن که واقع شد بدان ایمان میآورید؟ (آن وقت که به شما میگویند:) اکنون؟! (تازه چه فائده! ایمان کنونی سودی ندارد) در حالی که (قبلاً در دنیا آن را به بازی میگرفتید و دائماً) برای فرا رسیدن آن شتاب میورزیدید. [[«أَثُمَّ»: آیا سپس. «إِذَا مَا»: زمانی که. (ما) برای تأکید است. «آلْآنَ»: آیا اکنون؟]]
[52] سپس به ستمکاران میگویند: عذاب جاوید و همیشگی را بچشید. آیا جز در برابر چیزهائی که کردهاید کیفر داده میشوید؟ [[«الخُلْدِ»: سرمدی. ابدی. دائمی.]]
[53] (کافران بر سبیل استهزاء) از تو می پرسند: که آیا آن (رستاخیز و عذابی که میگوئی) راست است؟! بگو: آری، به خدایم سوگند قطعاً راست است، و شما نمیتوانید (از آن جلوگیری کنید، و با فرار و سرپیچی از آن، خدا را) درمانده و ناتوان سازید. [[«یَسْتَنْبِئُونَکَ»: از تو خبر را میپرسند. حقیقت خبر را از تو جویا و سراغ میگیرند. «هُوَ»: آن. مراد قیامت و عذاب دنیوی و اخروی است. «إِی»: آری. بلی.]]
[54] اگر آنچه در زمین است، متعلّق به کسی باشد که (با کفر و شرک، به خود و دیگران) ستم کرده است، و آن را برای بازخرید (و نجات خویشتن از عذاب دوزخ) بپردازد، (از او پذیرفته نمیگردد. او و دیگر کافران) هنگام رویاروئی با عذاب (دوزخ سخت به هراس میافتند و بغض میکنند و) آهسته (ناله سر میدهند و) اظهار پشیمانی مینمایند. در میانشان دادگرانه داوری میگردد و بدیشان ستمی نمیشود. [[«لاَفْتَدَتْ بِهِ»: آن را فدیه دهد و برای بازخرید خود از آتش بپردازد. خبر محذوف است که (لَن یُقْبَلَ) است (نگا: آلعمران / 91). «اَسَرُّوا النَّدَامَةَ»: آهسته و پنهانی اظهار ندامت میکنند. اظهار ندامت کافران به دلیل آیات دیگر ثابت است (نگا: نساء / 73، کهف / 42، فرقان / 27، فجر / 24). یا این که کافران پس از مشاهده عذاب دوزخ حیرتزده میگردند و قدرت نطق و بیان از دست میدهند واین است که پشیمانی آنان در سینههاحبس میگردد و هرچند بخواهند قادر به ادای ندامت نخواهند بود (نگا: سبأ / 33)]]
[55] آگاه باشید که هرچه در آسمانها و زمین است از آن خدا است. آگاه باشید که وعدهی خدا (به عذاب و عقاب کافران) راست است، ولیکن بیشتر مردمان (به سبب بیخردی و یا غلبهی غفلت بر آنان، کار و بار آخرت را فراموش کردهاند و معنی تهدید خدا را) نمیدانند. [[«وَعْدَ اللهِ»: وعده خدا بر زبان انبیاء.]]
[56] خدا است که میمیراند و زنده میگرداند، و (پس از زندهگرداندن برای حساب و کتاب) به سوی او برگردانده میشوید. [[«تُرْجَعُونَ»: باب افعال و از مصدر ارجاع است.]]
[57] ای مردمان! از سوی پروردگارتان برای شما اندرزی (جهت رهنمود زندگی) و درمانی برای چیزهائی که در سینهها است (همچون کفر و نفاق و کینه و ستم و دشمنی با حق و حقیقت) آمده است (که قرآن نام دارد) و هدایت و رحمت برای مؤمنان است. [[«مَوْعِظَةٌ»: پند و اندرز. «شِفَآءٌ»: بهبودی. درمان. «الصُّدُورِ»: سینهها. مراد دلهائی است که در سینهها است (نگا: حجّ / 46). در جسم انسان دو کانون وجود دارد به نام: «قلب» و «مغز» که هر کدام مظهر بخشی از اعمال روانی است. مسائلی که برای روح اتّفاق میافتد، تا اندازهای در این دو مرکز نمودار و برای انسانها آشکار میگردد. این است که آنچه به روح مربوط باشد بیشتر به قلب و مغز نسبت داده میشود. «شِفَآءٌ لِّمَا فِیالصُّدُورِ»: مراد پاکسازی روح از رذائل اخلاقی است.]]
[58] بگو: به فضل و رحمت خدا - به همین (نه چیز دیگری) - باید مردمان شادمان شوند. این بهتر از چیزهائی است که (از حطام دنیا) گرد میآورند (و روی همدیگر میگذارند). [[«فَبِذالِکَ»: برای تأکید معنی است و از لحاظ ترکیبی بدل از (بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ) میباشد. «هُوَ»: مرجع آن واژه (ذلِکَ) است. مراد از (فضل و رحمت) ایمان و قرآن است.]]
[59] بگو: به من بگوئید: آیا چیزهائی را که خدا برای شما آفریده و روزی شما کرده است و (خودسرانه) بخشی از آنها را حرام و بخشی از آنها را حلال نمودهاید، بگو: آیا خدا به شما اجازه داده است (که از پیش خود چنین کنید) یا این که بر خدا دروغ میبندید (و از زبان خدا چیزهائی میگوئید و میکنید که خدا بدانها دستور نداده است؟). [[«أَرَأَیْتُمْ»: به من بگوئید. «ما»: چیزی را. مفعول (أَنزَلَ) است. «أنْزَلَ»: مراد از نازل کردن در اینجا آفریدن و ایجادکردن است (نگا: اعراف / 26، حدید / 25). «فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَلالاً وَّ حَرَاماً»: (نگا: مائده / 103، انعام / 136، 143، 144 و 145). «آللهُ»: آیا خدا. مرکّب از همزه استفهام و واژه مبارک (أَللهُ) است.]]
[60] آیا گمان کسانی که بر خدا دروغ میبندند، درباره (ی چیزهائی که) در روز قیامت رخ میدهد چیست؟ (آیا گمان میبرند که بازخواستی در میان نیست؟ یا این که کیفر داده نمیشوند؟ و یا این که اندکی عذاب میبینند؟). خداوند دارای لطف و مرحمت (فراوان) نسبت به مردمان است ولیکن بیشتر آنان سپاسگزاری نمیکنند (و بلکه ناسپاسی میکنند و بر خدا دروغ میبندند). [[«یَوْمَ الْقِیَامَةِ»: درباره روز قیامت. ظرف واژه (ظنّ) است.]]
[61] (ای پیغمبر!) تو به هیچ کاری نمیپردازی و چیزی از قرآن نمیخوانی، و (شما ای مؤمنان!) هیچ کاری نمیکنید، مگر این که ما ناظر بر شما هستیم، در همان حال که شما بدان دست مییازید و سرگرم انجام آن میباشید. و هیچچیز در زمین و در آسمان از پروردگار تو پنهان نمیماند، چه ذرّهای باشد و چه کوچکتر و چه بزرگتر از آن، (همهی اینها) در کتاب واضح و روشنی (در نزد پروردگارتان، به نام لوح محفوظ) ثبت و ضبط میگردد. [[«شَأْنٍ»: کار مهمّ و بزرگ. «مَا تَتْلُو»: نمیخوانی. در رسمالخطّ قرآنی الفی در آخر دارد. «مِنْهُ»: مرجع ضمیر (هُ) واژه (شَأْنٍ) است، و یا این که مرجع آن (قرآن) است و اضمار قبل از ذکر برای تفخیم است. «شُهُوداً»: جمع شاهد: مراقب. آگاه. «تُفِیضُونَ فِیهِ»: بدان میآغازید. بدان میپردازید (نگا: بقره / 198). «مَایَعْزُبُ»: پنهان نمیماند. نهان نمیگردد. «مِثْقَالِ ذَرَّةٍ»: (نگا: نساء / 40). «کِتَابٍ مُّبِینٍ»: کتاب واضح و روشن. مراد لوح محفوظ است (نگا: أنعام / 59).]]
[62] هان! بیگمان دوستان خداوند (سبحان) ترسی بر آنان (از خواری در دنیا و عذاب در آخرت) نیست و (بر از دست رفتن دنیا) غمگین نمیگردند (چرا که در پیشگاه خدا چیزی برای آنان مهیّا است که بسی والاتر و بهتر از کالای دنیا است). [[«أَوْلِیَآء»: جمع ولی، دوستان. «أَوْلِیَآء اللهِ»: افراد مؤمن و متّقی (نگا: انفال / 34، یونس / 63).]]
[63] (دوستان خداوند) کسانیند که ایمان آوردهاند و تقوا پیشه کردهاند. [[«وَ کَانُوا یَتَّقُونَ»: اولیاء خدا مؤمنان متّقی میباشند. برای آگاهیاز صفات و خصال آنان مراجعه شود به: (بقره / 3، 4، 5، 177).]]
[64] برای آنان در دنیا (به هنگام مرگ) و در آخرت (در هنگامهی رستاخیز) بشارت (به خوشبختی و نیکبختی) است. سخنان خدا، (یعنی وعدههائی که خدا به پیغمبرانش مبنی بر پیروزی و بهروزی و سعادت دو جهان داده است) تخلّفناپذیر است. این (چیزی که در دنیا و آخرت بدانان مژده داده میشود) رسیدن به آرزو و رستگاری بزرگی است. [[«الْبُشْری»: بشارت. مژده. «لَهُمُ الْبُشْرَی»: مژده باد ایشان را (نگا: فرقان / 22). بشارت دادن برای ایشان است، در دنیا هنگام مرگ (نگا: فصّلت / 30 و 31) و در آخرت در هنگامه رستاخیز (نگا: حدید / 12). «کَلِمَاتِ اللهِ»: سخنان خدا. مراد وعدههائی است که خداوند به پیغمبران و پیروان ایشان داده است (نگا: انعام / 34).]]
[65] سخنان آنان تو را غمگین نسازد (و مسخره و طعنه و تکذیب ایشان تو را ناراحت ننماید). عزّت (و قدرت) کلاًّ در دست خدا است (و خدا تو را با آن بر آنان پیروز مینماید) و او شنوای (سخنان و) آگاه (از اعمالِ ایشان) است. [[«الْعِزَّةَ»: چیرگی و برتری. شکوه و عظمت. قوّت و قدرت.]]
[66] آگاه باشید، هرکس (و هر چیز) که در آسمانها و زمین است از آن خدا است (و همه را او آفریده است و او سرپرستی و رهبری میکند و کارهایشان را میپاید و بر جملگی نظارت مینماید). کسانی که جز خدا انبازهائی را میپرستند، (جز از گمان) پیروی نمیکنند (و در حقیقت انبازی وجود ندارد تا آنان آن را عبادت کنند و بپرستند). ایشان جز به دنبال گمان نمیروند و کارشان جز تخمینزدن و دروغگفتن نیست. [[«مَایَتَّبِعُ»: پیروی نمیکنند. چهچیز را پیروی میکنند؟ واژه (ما) میتواند حرف نفی یا اسم استفهام باشد. اگر حرف نفی بشمار آید، واژه (شُرَکَآء) میتواند مفعول (مَایَتَّبِعُ) بوده و مفعول (یَدْعُونَ) محذوف باشد، و برعکس. «یَدْعُونَ»: عبادت میکنند (نگا: نساء / 117). «یَخْرُصُونَ»: تخمین میزنند. از روی حدس و گمان کار میکنند. دروغ میگویند.]]
[67] او (که آنچه در آسمانها و زمین است متعلّق بدو است، همان) کسی است که شب را برای شما پدید آورده است تا در آن بیارامید و روز را روشن گردانیده است (تا در آن به تلاش در پی معاش بپردازید). بیگمان در این کار نشانههائی است برای کسانی که گوش شنوا داشته باشند. [[«مُبْصِراً»: روشن (نگا: اسراء / 12، نمل / 13). «ذلِکَ»: مشارالیه ساختن و پرداختن یا اختلاف شب و روز است. استعمال اسم اشاره بعید، برای بیان علوّ منزلت مشارالیه است. «آیَاتٍ»: نشانههای هستی. دلیلها و حجّتهای دالّ بر یگانگی خدا. «یَسْمَعُونَ»: میشنوند. مراد پذیرفتن و فهمکردن است.]]
[68] (مشرکان) میگویند: خداوند فرزندی برای خود برگزیده است (که فرشتگانند. عجب بدبختی! این انسان است که برای بقای نام و نشان نیاز به فرزند دارد. خدا که جاودانه و سرمدی است کی نیاز به فرزند دارد) او منزّه (از این عیبها و نقصها) است. او بینیاز است. چرا که آنچه در آسمانها و زمین است از آن او است. شما (ای مشرکان!) هیچ گونه دلیل و برهانی بر این (ادّعای خود) ندارید. آیا چیزی را به خدا نسبت میدهید که از آن آگاهی ندارید؟! [[«وَلَداً»: فرزند. فرزندان. این واژه برای مفرد و جمع به کار میرود. مراد فرشتگان به گفته کافران (نگا: نحل / 57) و عیسی و عُزَیر به گفته مسیحیان و یهودیان است (نگا: توبه / 30). «سُبْحَانَهُ»: پاک و منزّه است. برای تعجّب به کار میرود. «سُلْطَانٍ»: حجّت و برهان.]]
[69] بگو: قطعاً کسانی که به دروغ چیزی را به خدا نسبت میدهند، رستگار نمیشوند (و از عذاب آخرت رهائی نمییابند).
[70] (با این حرفها چند روزی مردم را اغفال کردن و چند صباحی به مال و منال دنیا رسیدن) بهرهگرفتنی از این دنیا است. سپس به سوی ما برمیگردند و آن گاه ما عذاب شدید (دوزخ) را به سبب کفری که ورزیدهاند بدانان میچشانیم. [[«مَتَاعٌ»: برخورداری ناچیز. کالای اندک. تنوین آن بیانگر تقلیل و تحقیر است.]]
[71] (ای پیغمبر! برای دلداری مؤمنان و بیداری مشرکان، سرگذشت برخی از پیغمبران و پیشینیان، از جمله) سرگذشت نوح را (از قرآن) برای آنان بخوان. وقتی (از اوقات) نوح به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندنم (در میانتان) و پند دادنم (به شما) با آیات خدا (و دلائل الهی) برایتان سخت و غیرقابل تحمّل است، من (بر این کار پایدار و ماندگارم و) بر خدا تکیه دارم، پس همراه با معبودهایتان قاطعانه تصمیم خود را بگیرید (و هرچه از دستتان برمیآید دربارهی من انجام دهید و هیچ کوتاهی مکنید. این کار را از روی مشورت کامل و تصمیم قاطع انجام دهید تا) بعداً منظورتان از خودتان نهان نماند و مایهی اندوهتان نشود. پس از آن نسبت به من هرچه میخواهید بکنید و مرا مهلت ندهید. [[«کَبُرَ»: سخت و ناگوار است. «إن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ»: جزای شرط (فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ) است و جمله (فَعَلَی اللهِ تَوَکَّلْتُ) معترضه است. یا این که جزای شرط محذوف است و تقدیر چنین است: فَافْعَلُوا ما تُریدُونَ. «مَقَام»: مصدر میمی و به معنی اقامت و ماندن است. «تَذْکِیر»: پند دادن. یادآوری کردن. مراد تبلیغ است. «تَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللهِ»: تبلیغ آیات خدا توسّط من. این که شما را با آیات خدا و دلائل و براهین آسمانی پند و اندرز میدهم. «أَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ»: مشورت کنید و تصمیم خود را بگیرید (نگا: یوسف / 15). «وَ شُرَکَآءَکُمْ»: همراه با معبودهایتان. واو به معنی (مَعَ) و (شُرَکآءَ) مفعولمعه است. «غُمَّةً»: مبهم و مخفی. غم و اندوه. «لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً»: کارتان به غم و اندوه نکشد. کارتان مخفی و نامشخّص نگردد. «أُقْضُوا إِلَیَّ»: نسبت به من هرچه میخواهید بکنید. کار مرا بسازید و نابودم کنید. «لا تُنظِرُونِی»: مرا مهلت و فرصت ندهید.]]
[72] اگر (از دعوت من) روی گردانیدید (به من زیانی نمیرسانید) چرا که من کمترین مزد و پاداشی از شما نمیخواهم. مزد و پاداش من جز بر خدا نیست، و به من دستور داده شده است که (همهی کار و بار خود را بدو حوالت دارم و) از زمرهی تسلیمکنندگان (امور زندگی به خدا و فرمانبرداران اوامر الله) باشم. [[«الْمُسْلِمِینَ»: مطیعان و فرمانبرداران. تسلیمکنندگان خود به خدا.]]
[73] آنان او را تکذیب کردند (و دروغگویش نامیدند) و ما او و کسانی را که با او در کشتی نشستند نجات دادیم، و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند غرق نمودیم، و آن مؤمنان را جایگزین (ایشان در زمین) گرداندیم. بنگر که سرانجام بیمشدگان (نافرمان و بیایمان) چگونه گردید؟ [[«الْفُلْکِ»: کشتی. «خَلآئِفَ»: جمع خلیفه. جانشینان. جایگزینان. «آیَاتِنَا»: آیات ما. نشانهها و معجزات ما، از جمله طوفان نوح. «الْمُنذَرِینَ»: بیم دادهشدگان. ترساندهشدگان.]]
[74] سپس بعد از نوح، پیغمبران فراوان و بزرگواری را فرستادیم. آنان همراه با دلائل روشن (و معجزات دالّ بر صدق خود) به پیش قوم خویش رفتند. امّا ایشان هم حاضر نشدند به چیزی ایمان بیاورند که قبلاً دیگران آن را تکذیب کرده بودند. به همین شیوه دلهای متجاوزان را مهر میزنیم (تا دیگر حق و حقیقت بدانها نفوذ نکند و راهیاب نشوند. یعنی کفر و نفاق و استمرار گناه تدریجاً بر دلهای متجاوزان اثر میگذارد تا بدانجا که انگار دلها مهر باطل میخورند و پردهای بر آنها فرو میافتد، و دیگر نور حق بر آنها نمیتابد). [[«رُسُلاً»: پیغمبران فراوان و بزرگواری. تنوین آن برای تکثیر و تفخیم است. «کَذالِکَ»: بدین شیوه. از این راه. یعنی: تجاوزهای پیاپی به حریم احکام الهی و حق و حقیقت، کمکم قوّه تشخیص را از متجاوزان میگیرد و کارشان به جائی میرسد که سرکشی و بزهکاری برای ایشان طبیعت ثانوی میشود، به گونهای که دیگر در مقابل هیچ حقیقتی تسلیم نمیشوند. این است که سرانجام مهر باطل میخورند.]]
[75] سپس بعد از آنان، موسی و هارون را برانگیختیم و همراه با آیات و معجزات خود به پیش فرعون و درباریانش فرستادیم. ولی تکبّر کردند (و خود را بالاتر از آن دیدند که از موسی و هارون پیروی کنند و آئین خدا را بپذیرند) و قوم گناهکاری شدند. [[«مَلَأ»: درباریان. اشراف. «إسْتَکْبَرُوا»: تکبّر ورزیدند. خویشتن را بالاتر و بزرگتر از آن دیدند که به راه خدا روند و حقیقت را بشنوند.]]
[76] هنگامی که حق از سوی ما (بر دست موسی) برای آنان روشن و جلوهگر شد، گفتند: واقعاً این جادوی آشکاری است. [[«الْحَقُّ»: مراد معجزات حضرت موسی است، از قبیل: عصا و ید بیضاء.]]
[77] موسی گفت: آیا به حق که به سوی شما آمده است، سحر میگوئید؟ آیا این (معجزات) جادو است؟ (اگر جادو است، من شما را به مبارزه میطلبم و از شما میخواهم که جادوگران را گرد آورید تا ثابت کنید که این جادو است). به هر حال جادوگران پیروز نمیشوند. [[«أَتَقُولُونَ»: مقول قول محذوف است و تقدیر چنین است: أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَآءَکُمْ سِحْرٌ، أَسِحْرٌ هذا. «وَلا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ»: حرف واو حالیّه است.]]
[78] گفتند: (ای موسی!) آیا به پیش ما آمدهای تا ما را از (عقائد و تقالید و) چیزهائی منصرف گردانی که پدران و نیاکان خود را بر آن دیده و یافتهایم، و میخواهید بزرگی (و ریاست) در زمین برای شما دو نفر باشد؟ ما به هیچ وجه به شما ایمان نمیآوریم. [[«لِتَلْفِتَنَا»: تا ما را منصرف کنی. «الْکِبْرِیَآءُ»: عظمت. سَیطره. شاهی و سَروری.]]
[79] فرعون گفت: همهی جادوگران ماهر و زبردست را به پیش من بیاورید (تا کار این دو جادوگر را بسازیم). [[«عَلِیمٍ»: آگاه و زبردست.]]
[80] هنگامی که جادوگران گرد آمدند، موسی بدیشان گفت: (هرچه از فنون سحر میدانید به کار بندید و) آنچه میتوانید بیندازید و بیفکنید (تا ببینیم). [[«السَّحَرَة»: جادوگران. «مُلْقُونَ»: افکنندگان. اندازندگان.]]
[81] هنگامی که (ریسمانها و عصاهای خود را) انداختند، موسی گفت: آنچه ارائه دادید واقعاً جادو است. قطعاً خداوند آن را پوچ و نابود خواهد کرد و (جای شگفت نیست، چرا که) خداوند کار تبهکاران را (بقاء و دوام نمیبخشد و) شایسته و سودمند نمیگرداند. [[«أَلْقَوْا»: انداختند. مراد انداختن ریسمانها و عصاهای جادوگری است (نگا: شعراء / 44). «لا یُصْلِحُ»: شایسته ماندن نمیسازد.]]
[82] خداوند با سخنان خود (که بر انبیاء نازل میکند) حق را پایدار و ماندگار میگرداند، هرچند که گناهکاران و بزهکاران نپسندند. [[«یُحِقُّ»: نمایان و ثابت میگرداند (نگا: انفال / 7 و 8). «بِکَلِمَاتِهِ»: به وسیله کلمات خود. مراد فرمودههای نازل بر انبیاء، دستور پیدایش اشیاء توسّط فرمان (کُنْ)، نیروهای عامل و کارآ و متصرّف در هستی که به منزله کارگزاران خدایند (نگا: نساء / 171، نحل / 40 تفسیر عبدالکریم الخطیب).]]
[83] هیچ کس به موسی ایمان نیاورد مگر گروهی از مردمان قومش، (که ایمان آوردند) و از فرعون و درباریان و اشراف بنیاسرائیل میترسیدند که (شکنجه و آزارشان رسانند و) آنان را از دین برگردانند. بیگمان فرعون در زمین عَلَم طغیان برافراشته بود و گردنکشی کرده بود و از زمرهی متجاوزان (در ظلم و فساد و جنایت و خونریزی) بود. [[«عَلَی خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ»: با وجود ترس از فرعون. واژه (عَلی) به معنی (مَعَ) است (نگا: انسان / 8). «أَن یَفْتِنَهُمْ»: آنان را از دین برگردانند. ایشان را اذیّت و آزار رسانند (نگا: بقره / 191). «لَعَالٍ فی الْأَرْضِ»: برتریجوئی و گردنکشی در زمین میکرد. «الْمُسْرِفِینَ»: اسرافکاران. در اینجا مراد کسانی است که شرّ و فساد زیادی میکردند.]]
[84] موسی (برای دلداری و تشجیع مؤمنان) گفت: ای قوم من! اگر واقعاً به خدا ایمان دارید بر او توکّل کنید (و باید بر او توکّل کنید) اگر خود را بدو تسلیم کردهاید. [[«إِن کُنتُمْ ...»: برخی دو چیز را به دو شرط تعلیق کردهاند و معنی آیه همان است که گذشت. برخی هم تعلیق یک چیز را به دو شرط جائز دانستهاند و معنی چنین میشود: اگر خود را تسلیم خدا کردهاید و اگر واقعاً به خدا ایمان دارید، بر او توکّل کنید. «مُسْلِمِینَ»: فرمانبرداران. تسلیمکنندگان خود به خدا.]]
[85] پس مؤمنان گفتند: بر خدا توکّل میکنیم و بس. پروردگارا! ما را (وسیلهی) آزمون مردمان ستمکار و (آماج) بلا و آزار کافران (بدکردار) مساز. [[«فِتْنَةً»: امتحان و آزمایش. فتنه و بلا. مراد این است که پروردگارا کافران را با اذیّت و آزار رساندنشان به ما آزمایش مکن که تاب و توان شکنجه ستمکاران را نداریم. یا این که: پروردگارا ما را نشانه تیر بلای ستمکاران و مقهور و مغلوب ایشان مگردان.]]
[86] و ما را با فضل و رحمت خود از دست مردمان کافر نجات بده.
[87] و به موسی و برادرش (هارون) وحی کردیم که برای قوم خود خانههائی در سرزمین مصر برگزینید و خانههایتان را مقابل یکدیگر بسازید و (در آنجاها، به دور از چشم فرعون و فرعونیان) نماز را برپای دارید، و به ایمانداران مژده بده (که سرانجام پیروز میشوند و در دنیا نصرت و در آخرت جنّت از آن ایشان میگردد). [[«تَبَوَّآ»: انتخاب کنید. مأوی بسازید. «قِبْلَةً»: مقابل یکدیگر و نزدیک به هم. قبله نماز که مراد مصلّی و محلّ برگزاری نماز است.]]
[88] (هنگامی که کینهتوزی کافران و اذیّت و آزار ایشان با موسی به غایت رسید) موسی گفت: پروردگارا! تو به فرعون و فرعونیان در دنیا زینت (و بهجت جهان، یعنی فرزندان و قدرت فراوان و نعمت) و دارائی (سرشار) دادهای، و عاقبتِ آن این شده است که (بندگانت را) از راه تو به در میبرند و گمراهشان میکنند. پروردگارا! اموالشان را نابود گردان و بر دلهایشان (بند قسوت را) محکم کن، تا ایمان نیاورند مگر آن گاه که به عذاب دردناک (دوزخ) گرفتار آیند (که آن وقت توبه و پشیمانی دیگر سودی ندارد). [[«زِینَةً»: بهجت. دارائی و فرزندان (نگا: کهف / 46، قصص / 79 - 82). «لِیُضِلُّوا»: تا عاقبت کارشان بدانجا بکشد که دیگران را گمراه کنند. حرف (لِ)، لام عاقبت است. «إِطْمِسْ»: از میان ببر. بیسود و بیاثر کن. «أُشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ»: دریچه سراچه دلهایشان را محکم ببند. بند کیسه دلهایشان را سفت و سخت ببند تا نور و مدد الهی به داخل آنها نرود و قدرت تفکّر و اندیشه از آنان سلب شود.]]
[89] خدا فرمود: دعای شما (موسی و هارون) پذیرفته شد، پس بر راستای راه پابرجا باشید و استقامت به خرج دهید (و از انبوه مشکلات نهراسید) و از راه و برنامهی کسانی پیروی نکنید که ناآگاهند. [[«أُجِیبَتْ»: پذیرفته شد. اجابت گردید. «إِسْتَقِیمَا»: در کار خود قاطع و ثابت قدم باشید. پایداری کنید و بر تبلیغ رسالت استوار بمانید.]]
[90] بنیاسرائیل را از دریا عبور دادیم. فرعون و لشکریانش، برای ظلم و تعدّی، آنان را دنبال کردند و در پی ایشان راه افتادند، تا بدانجا که (گذرگاه دریا به هم آمد و آب از هر سو ایشان را در برگرفت و) غرقاب فرعون را در خود پیچید. (در این هنگام بود که) گفت: ایمان دارم که خدائی وجود ندارد مگر آن خدائی که بنیاسرائیل بدو ایمان آوردهاند و من از زمرهی فرمانبرداران (و مطیعان فرمان یزدان) هستم. [[«جَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَآئِیلَ الْبَحْرَ»: بنیاسرائیل را از دریا گذراندیم. (بَنِی إِسْرآئِیلَ) مفعول اوّل، و (الْبَحْرَ) مفعول دوم است. «بَغْیاً وَ عَدْواً»: برای ظلم و تعدّی. ستمگرانه و متجاوزانه. این دو واژه، مفعولٌله هستند و یا حال بوده و به معنی: (باغینَ وَ عادینَ) میباشند. «الْغَرَقُُ»: غرقاب. غرقابه. غرق شدن. «أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ»: نزدیک غرق شدن بود.]]
[91] آیا اکنون (که مرگت فرا رسیده است و توبه پذیرفتنی نیست، از کردهی خود پشیمانی و روی به خدای میداری؟) و حال آن که قبلاً سرکشی میکردی و از زمرهی تباهکاران بودی. [[«آلآنَ»: مرکب از همزه استفهام و واژه (الْآنَ) است.]]
[92] ما امروز لاشهی تو را (از امواج دریا و یورش ماهیها) میرهانیم (و آن را به ساحل می رسانیم و به پیش کسانی گسیل میداریم که تو را خدا میدانستند) تا برای کسانی که اینجا نیستند و برای آیندگان درس عبرتی باشی. بیگمان بسیاری از مردمان از آیات (خواندنی قرآن و دیدنی جهان) ما غافل و بیخبرند (و بدانها چنان که شاید و باید نمینگرند). [[«نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ»: لاشه تو را میرهانیم. (بِبَدَنِکَ) در موضع حال از ضمیر (کَ) است. یا این که حرف (بِ) زائد و (بَدَن) بدل از (کَ) است. «مَنْ خَلْفَک»: کسانی که از تو به جای ماندهاند. کسانی که بعد از تو میآیند. «آیة»: اندرز و عبرت.]]
[93] (از آن به بعد) بنیاسرائیل را در جایگاه خوب و اقامتگاه دلپذیری (که فلسطین است) منزل و مأوی دادیم و روزیهای پاکیزهای بدیشان عطاء کردیم. آنان (قدر این نعمت را ندانستند و) پس از آگاهی (از معجزات موسی و دلائل صدق دعوت او و تشخیص حق از باطل) با یکدیگر (دربارهی دین) به ستیزه و کشمکش پرداختند (و دین را که مایهی اتّحاد و یگانگی بود وسیلهی تفرقه و پراکندگی کردند). بیگمان پروردگار تو در روز قیامت دربارهی چیزی که در آن اختلاف داشتند در میانشان داوری مینماید (و همه را برابر کاری که کردهاند سزا و جزا میدهد). [[«بَوَّأْنَا»: منزل و مأوی دادیم. استقرار دادیم. «مُبَوَّأَ»: منزل و مأوی. اقامتگاه. «مُبَوَّأَ صِدْقٍ»: مکان شایسته و مورد رضایت (نگا: یونس / 2 و 87، و اسراء / 80). «فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّی جَآءَهُمُ الْعِلْمُ»: اختلاف نورزیدند مگر زمانی که آگاهی پیدا کردند. مراد از (عِلْم)، کتاب (تورات) است که بنیاسرائیل پس از آگاهی از احکام الهی، با یکدیگر به نزاع برخاستند و هر گروهی برابر تفسیر و تعبیر و برداشت خود از تورات، به حق یا به ناحق راهی در پیش گرفت. یا این که مراد این است که پیش از بعثت حضرت محمّد، بنیاسرائیل بر نبوّت او متّفقالقول بودند، ولی پس از ظهور پیغمبر، برخی از آنان ایمان آوردند و برخی دیگر ایمان نیاوردند و در اینباره اختلاف پیدا کردند و بر سر مسأله نبوّت پیغمبر خاتم به نزاع برخاستند (نگا: آلعمران / 19، بیّنه / 4).]]
[94] اگر دربارهی چیزی که (از قصص موسی و فرعون و بنیاسرائیل) بر تو نازل شده است، در شکّ و تردید هستی، از کسانی سؤال کن که قبل از تو (اهل کتاب بودهاند و) کتابهای آسمانی را میخواندهاند. بیگمان (بیان) حق (و خبر صادق قرآنی) از سوی پروردگارت برای تو آمده است و از زمرهی متردّدان مباش. [[«فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ ...»: مخاطب رسول اکرم است و مراد غیر او است (نگا: یونس / 104) همان گونه که عربها میگویند: إِیّاکَ أَعْنی وَ اسْمَعی یا جارَةُ. «أَلَّذِینَ یَقْرَأُونَ الْکِتَابَ»: مراد اهل کتاب است. «الْکِتَابَ»: مراد جنس کتاب است و شامل تورات و انجیل هم میگردد. «الْحَقُّ»: آیات راستین قرآن. «الْمُمْتَرِینَ»: متردّدان. گمانبرندگان.]]
[95] حتماً از زمرهی کسانی مباش که آیات (قرآنی و نشانههای جهانی) ما را تکذیب میکنند که (اگر چنین کنی) از زیانکاران خواهی بود. [[«لا تَکُونَنَّ»: حتماً مباش. مراد پیروان پیغمبر است.]]
[96] بیگمان کسانی که (خودخواه و سیاهدل هستند و به اوج طغیان رسیدهاند و از جهالت به گرداب ضلالت افتادهاند و سعی در رستگاری خود از کفر و نفاق ندارند) حکم پروردگارت نسبت بدیشان این است که (همچون فرعون) ایمان نمیآورند (مگر وقتی که عذاب را با چشم خود ببینند). [[«حَقَّتْ»: واجب و ثابت شده است. «کلمه»: فرمان. حکم. قضاوت.]]
[97] هرچند که همهی دلائل روشن (و تمام آیات و معجزات الهی) به سراغ آنان بیاید، (ایمان نمیآورند) تا زمانی که عذاب دردناک را مشاهده کنند (که در این هنگام ایمان آوردن سودی نمیبخشد). [[«آیَة»: دلیل و برهان. معجزه.]]
[98] هیچ قوم و ملّتی (که در شهرها در گذشته زندگی میکردهاند به طور دستهجمعی در برابر پیغمبران الهی به موقع) ایمان نیاوردهاند تا ایمانشان برایشان سودمند باشد، مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب خوارکننده را در دنیا از آنان به دور داشتیم و ایشان را تا مدّت زمانی (که خواستهایم بمانند، از زندگی) برخوردار کردیم. [[«فَلَوْلا»: چرا نمیبایست که. «قَرْیَةٌ»: شهر. مراد مردمان شهر است و انبیاء همه در شهرها مبعوث شدهاند. «الْخِزْیِ»: خواری و رسوائی. در اینجا معنی خوارکننده و رسواکننده دارد. یادآوری این نکته لازم است که اخطارها و هشدارهائی که معمولاً قبل از عذاب نهائی میآید، برای قوم یونس به قدر کافی بیدارکننده بود و آنان این اخطارها را جدّی گرفتند و از زشتیها و پلشتیها توبه کردند و توبه آنان پذیرای آستان خدا گردید.]]
[99] اگر پروردگارت میخواست، تمام مردمان کرهی زمین جملگی (به صورت اضطرار و اجبار) ایمان میآوردند (امّا ایمان اضطراری و اجباری به درد نمیخورد). آیا تو (ای پیغمبر!) میخواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (این کار نه صحیح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است). [[«تُکْرِهُ»: مجبور میسازی. وادار میکنی.]]
[100] هیچ کسی نمیتواند ایمان بیاورد، مگر این که (بدان گرایش پیدا نماید و برای آن تلاش کند و) خدا اجازه دهد (و اسباب و وسائل ایمان را برای او میسّر سازد. امّا کسی که به ایمان رو نکند و حاضر به استفاده از سرمایهی فکر و خرد خویش نباشد، او مستحقّ خشم و عذاب خدا است،) و خدا عذاب را نصیب کسانی میسازد که تعقّل و تفکّر نمیورزند. [[«الرِّجْسَ»: پلیدی و کثافت. در اینجا مراد عذاب است.]]
[101] بگو: بنگرید (و چشم برون و درون را باز کنید و ببینید) در آسمانها و زمین چه چیزهائی است؟! آیات (خواندنی کتابهای آسمانی، از جمله قرآن، و دیدنی جهان هستی) و بیمدهندگان (پیغمبر نام، و اندرزها و انذارها هیچ کدام) به حال کسانی سودمند نمیافتد که نمیخواهند ایمان بیاورند. [[«أنظُرُوا»: بنگرید. دقّت کنید. «ماتُغْنی»: مفید واقع نمیشود. سودمند نمیافتد (نگا: آلعمران / 10 و 116، انفال / 19). «الآیَاتُ»: دلائل و براهین. عجائب و غرائب جهان. نشانههای دالّ بر وجود خدا در گستره هستی. «النُّذُرُ»: جمع نَذیر به معنی مُنْذِر، مانند بَدیع به معنی مُبْدِع، یعنی: پیغمبران (نگا: اعراف / 184 و 188، احقاف / 21) یا به معنی إِنذار باشد: یعنی: ترساندنها و بیمدادنها (نگا: قمر / 16 و 18) یا به معنی مُنْذَرٌبِهِ بوده باشد. یا خود مصدر است و به معنی إِنذار، یعنی اخطار و تَهدید است.]]
[102] آیا آنان چشم آن دارند که روزگاری (پر از بلاها و عذابهائی) جز روزگار کسانی داشته باشند که پیش از ایشان بودهاند؟ (نه؛ انتظار جز این را نداشته باشند، که خدا در دنیا و آخرت به مصیبتها و بدبختیها گرفتارشان سازد). بگو منتظر (فرمان خدا) باشید و من هم با شما چشم به راه میمانم. (ولی میدانم پیروزی دنیا و سعادت عقبی از آن ما مؤمنان، و شکست دنیا و بدبختی عقبی از آن شما کافران میگردد). [[«فَهَلْ یَنتَظِرُونَ ...»: انگار چشم به راه مصائب و بلایائی، همچون مصائب و بلایای گذشتگان میباشند. «أیَّام»: روزگاران. مراد حوادث بزرگ و ناگواری است که در طی روزگاران رخ میدهد (نگا: اعراف / 130، ابراهیم / 5، جاثیه / 14) همان گونه که میگوئیم (مَغْرِب) و منظورمان نماز مغرب است که در آن برگزار میشود.]]
[103] پس از آن (که بلا و عذاب گریبانگیر کافران گردید) پیغمبرانِ خود و مؤمنان را میرهانیم (این هم اختصاص به اقوام گذشته و پیغمبران و مؤمنان پیشین ندارد، بلکه) همین طور ایمان آورندگان (به تو) را (نیز) نجات خواهیم داد و این حقی است بر ما (حقی مسلّم و تخلّف ناپذیر). [[«ثُمَّ»: حرف عطف است و جمله (نُنَجِّی رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا) را بر جمله محذوفی از قبیل (لَنُهْلِکُ الْأُمَمَ) عطف میکند. «کَذلِکَ»: همان گونه که. مثل. «حَقّاً عَلَیْنَا»: این کار حتماً شدنی است. بر ما واجب است. مراد از وجوب در اینجا یعنی مانند کار واجبی بر خدا است والّا چیزی بر او واجب نیست. (حَقّاً عَلَیْنَا) جمله معترضه است میان (کَذلِکَ) و (نُنجِ الْمَؤْمِنِینَ). «نُنجِ»: نجات میدهیم. فعل مضارع مرفوع است و در اصل (نُنجِی) است که در رسمالخطّ قرآنی حرف (ی) ندارد (نگا: انبیاء / 88).]]
[104] بگو: ای مردمان! اگر دربارهی آئین من در شکّ و تردید هستید (بدانید که) من کسانی را که بجز خدا میپرستید نمیپرستم، ولیکن خداوندی را میپرستم که شما را میمیراند (و بعد از مرگ شما را زنده میگرداند و به سزای خود میرساند) و به من دستور داده شده است که از زمرهی مؤمنان باشم (آنان که خداوند ایشان را از عذاب دوزخ میرهاند و به بهشت نائل میگرداند). [[«مِن دُونِ اللهِ»: بجز خدا. به جای خدا. «یَتَوَفَّاکُمْ»: شما را میمیراند.]]
[105] و (به من دستور داده شده است) این که به آئینی رو کن که خالی از هرگونه شرک و انحرافی است (و کاملاً موافق با فطرت است) و از زمرهی مشرکان مباش. [[«وَجْهَکَ»: روی خود را. توجّه خود را. «حَنیِفاً»: شخص مخلصی که کار و بار خود را به خدا واگذارد و از راستای دین به هیچ وجه منحرف نشود. راست و درست. خالص و بی غلّ و غشّ. این واژه میتواند حال فاعل فعل (أَقِمْ)، یا (وَجْهَ) به معنی توجّه، و یااین که (دین) باشد. یعنی توجّه مخلصانه، توجّه صادقانه، آئین مستقیم و بیشائبه.]]
[106] و به جای خدا کسی و چیزی را پرستش مکن و به فریاد مخوان که به تو نه سودی میرساند و نه زیانی. اگر چنین کنی (و دعا و عبادت خود را به جای آفریدگار متوجّه آفریدگان سازی) از ستمکاران و مشرکان خواهی شد. [[«لا تَدْعُ»: عبادت مکن. به فریاد مخوان. «الظَّالِمِینَ»: ستمگران. مراد کافران و مشرکان است (نگا: انعام / 82، لقمان / 13، بقره / 254).]]
[107] اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمیتواند آن را برطرف گرداند، و اگر بخواهد خیری به تو برساند، هیچ کس نمیتواند فضل و لطف او را از تو برگرداند. خداوند فضل و لطف خود را شامل هرکس از بندگانش که بخواهد میکند (و کسی نمیتواند مانع آن گردد) و او دارای مغفرت و مهر فراوان است. [[«کَاشِفَ»: برطرف کننده. «رَآدَّ»: برگرداننده. مانع.]]
[108] بگو: ای مردمان (سراسر جهان، اعم از همعصران و آیندگان)، از سوی پروردگارتان، حق (که کتاب راستین قرآن است، توسّط پیغمبر صادق آخرالزمان) به سویتان آمده است. هرکس که (با ایمان آوردن به شریعت خدا) راهیاب گردد، بیگمان به سود خود راهیاب میشود (و نفع ایمان عائد خودش میگردد) و هرکس که (با گردن نهادن به کفر و پیروی از وسوسههای شیطان) گمراه و سرگشته شود، به زیان خود گمراه و سرگشته میشود (و زیان کفر و بیدینی گریبانگیر خودش میگردد. کار من تنها تبلیغ فرمودههای خدا است) و من مأمور (مراقبت از اعمال، و مسؤول نظارت) بر (افعال) شما نیستم (و قدرت آن را ندارم که شما را از کفر باز دارم و به پذیرش ایمان وادارم). [[«الْحَقُّ»: قرآن. دین اسلام (نگا: بقره / 119، یونس / 94). «وَکِیلٍ»: حافظ. مراقب. مسؤول (نگا: انعام / 66، 102، 107).]]
[109] از آنچه بر تو وحی میشود، پیروی کن و شکیبا باش (و در برابر اذیّت و آزاری که در راه تبلیغ رسالت آسمانی به تو میرسد، استقامت کن) تا خداوند (میان تو و دیگران) داوری میکند (و فرمان خود را صادر مینماید) و او بهترین داوران است. [[«إِتَّبِعْ»: پیروی کن. «الْحَاکِمِینَ»: داوران. قضات (نگا: اعراف / 87).]]