[1] الف، لام، را. اين آيات كتاب حكيم- درست و استوار و حكمتآميز- است.
[2] آيا براى [اين] مردم شگفتآور است كه به مردى از ايشان وحى كرديم كه مردم را بيم كن و كسانى را كه ايمان آوردهاند مژده ده كه نزد پروردگارشان پايگاه راستين- يا پايه بلند و ارجمند يا سابقه نيك يا پاداش نيكو- دارند؟ كافران گويند: هر آينه اين جادوگرى آشكار است.
[3] همانا پروردگار شما خداى يكتاست كه آسمانها و زمين را در شش روز- شش دوره- بيافريد، آنگاه بر عرش- مقام فرماندهى بر جهان هستى- بر آمد. كار [جهان] را تدبير مىكند. هيچ ميانجى و شفيعى نيست مگر پس از خواست و فرمان او اين است خداى، پروردگارتان پس او را بپرستيد، آيا ياد نمى كنيد و پند نمىگيريد؟
[4] بازگشت همه شما به اوست. وعده راستِ خداست. همانا او آفرينش را آغاز مىكند و سپس همو آن را باز مىگرداند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى نيك و شايسته كردهاند به عدل و داد پاداش دهد و آنان كه كافر شدند به سزاى آنكه كفر مىورزيدند آشاميدنيى از آب جوشان و عذابى دردناك دارند.
[5] اوست آن [خداى] كه خورشيد را درخشنده و روشنايىدهنده و ماه را روشن ساخت و براى آن ماه جاىها- منزلها- معيّن كرد تا شمار سالها و حساب [وقتها] را بدانيد. خدا آن را [كه ياد كرد] جز براستى و درستى نيافريد. نشانهها را براى گروهى كه [بخواهند] بدانند به تفصيل بيان مىكند.
[6] همانا در آمد و شد شب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمين آفريده است براى گروهى كه پرهيزگارى مىكنند نشانههاست.
[7] آنان كه به ديدار ما- يعنى بازگشت به خداوند- اميد [و باور] ندارند و به زندگى اين جهان خشنود شدند و به آن دلآرام گشتند و كسانى كه از آيات ما غافلند،
[8] اينان جايگاهشان، به سزاى آنچه مىكردند آتش دوزخ است.
[9] كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيك و شايسته كردند، پروردگارشان آنان را به سبب ايمانشان راه مىنمايد، از زير [كوشكهاى] ايشان در بهشت هاى پرنعمت جويها روان است
[10] دعايشان در آنجا اين است كه بار خدايا، پاكى تو راست و درودشان در آنجا «سلام» است و واپسين دعايشان اين است كه سپاس و ستايش خداى راست، پروردگار جهانيان.
[11] و اگر خدا براى مردم بدى- عذاب- را با همان شتاب مىخواست كه آنان نيكى را مىخواهند هر آينه مدتشان سپرى شده بود- مرگشان با نزول عذاب بر آنها فرا رسيده بود- پس كسانى را كه به ديدار ما اميد [و باور] ندارند واميگذاريم تا در سركشى [و گمراهى] خود سرگردان بمانند.
[12] و چون آدمى را گزندى فرا رسد ما را بخواند به پهلو خفته، يا نشسته، يا ايستاده. پس همين كه گزند وى از او برداريم چنان برود كه گويى هرگز ما را براى گزندى كه به وى رسيده بود نخوانده است. اينچنين براى گزافكاران كارهايى كه مىكردند آرايش يافته است.
[13] و هر آينه نسلهاى پيش از شما را چون ستم كردند و به پيامبرانشان كه با نشانهها و دلايل روشن بديشان آمدند ايمان نمىآوردند هلاك كرديم اينچنين گروه بزهكاران را كيفر مىدهيم.
[14] سپس شما را از پس ايشان در زمين جانشين كرديم تا بنگريم چگونه عمل مىكنيد.
[15] و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود كسانى كه به ديدار ما اميد ندارند گويند: قرآنى جز اين بيار يا آن را دگرگون كن. بگو: مرا نرسد كه آن را از پيش خود دگرگون كنم. من پيروى نمىكنم مگر آنچه را كه به من وحى مىشود. من اگر پروردگارم را [به دگرگونساختن قرآن] نافرمانى كنم از عذاب روزى بزرگ مىترسم.
[16] بگو: اگر خدا مىخواست آن را بر شما نمىخواندم و او شما را بدان آگاه نمىكرد، هر آينه عمرى- چهل سال- پيش از اين در ميان شما بودهام- و چنين ادعايى نكردم- آيا خِرد را كار نمىبنديد؟
[17] پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خداى دروغ بندد يا آيات او را دروغ شمارد؟ براستى كه بزهكاران رستگار نمىشوند.
[18] و به جاى خدا چيزهايى را مىپرستند كه نه زيانشان مىرساند و نه سودشان مى دهد و گويند: اينها شفيعان ما نزد خدايند. بگو: آيا خداى را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمانها و زمين، خود نمىداند؟! پاك است و برتر از آنچه [براى او] انباز مىگيرند.
[19] مردم جز امتى يگانه [و بر يك دين] نبودند، سپس اختلاف كردند، و اگر نبود سخنى از پروردگارت كه از پيش رفته است- مهلتيافتن مردم براى آزمايش و تأخير عذاب- هر آينه در باره آنچه در آن اختلاف مىكنند داورى شده بود- به عذاب زودرس گرفتار مىشدند-.
[20] و گويند: چرا نشانهاى- معجزهاى- از پروردگارش بر او فرو نيامده است؟ بگو: همانا نهان- غيب- خداى راست- آمدن معجزه به اختيار من نيست-، پس منتظر باشيد كه من نيز با شما از منتظرانم.
[21] و چون مردم را از پس گزندى كه بديشان رسيده باشد رحمتى- نعمت و آسايشى- بچشانيم آنگاه در آيات ما بدانديشى و نيرنگ مىكنند- بهانههاى بيجا مىآورند-. بگو: خداى زودتر تدبير و نيرنگ تواند كرد. همانا فرستادگان ما- فرشتگان- آنچه بدانديشى مىكنيد مىنويسند.
[22] اوست آن كه شما را در خشكى و دريا مىراند، تا آنگاه كه در كشتىها باشيد و كشتىها با بادى خوش و سازوار براندشان و بدان شادمان شوند، ناگاه بادى تند و سهمگين بر آنان وزيدن گيرد و موج از هر سو بديشان رسد و چنان دانند كه فراگرفته شده و به هلاكت افتادهاند، خداى را در حالى كه دين را ويژه او كنند- با اخلاص- بخوانند كه اگر ما را از اين [بلا و ورطه هلاكت] برهانى هر آينه از سپاسگزاران باشيم.
[23] و چون ايشان را برهاند آنگاه در زمين به ناحق ستم و سركشى مىكنند. اى مردم! ستم و سركشى شما تنها به زيان خودتان است، بهرهاى از زندگى دنيا مىبريد سپس بازگشت شما به سوى ماست و شما را بدانچه مىكرديد آگاه كنيم.
[24] جز اين نيست كه مَثَل- وصف- زندگى اين جهان مانند آبى است كه از آسمان فروفرستادهايم پس رستنىهاى زمين از آنچه مردم و چارپايان مىخورند به آن درآميخت [و روييد] تا چون زمين آرايش خود [از شكوفهها و گلها] فراگرفت و آراسته شد و اهل آن پنداشتند كه خود بر آن توانايى [بهرهمندى] دارند، [ناگاه] فرمان ما شبى يا روزى دررسيد پس آن را چنان درويده كرديم كه گويى ديروز هيچ نبوده است. اينچنين آيات را براى گروهى كه مى انديشند به تفصيل بيان مىكنيم.
[25] و خداى به سراى سلامت- بهشت- مىخواند و هر كه را خواهد به راه راست راه مىنمايد.
[26] براى كسانى كه نيكويى كردند [پاداشى] نيكوتر باشد و فزونيى- افزون بر استحقاق- و رخسارشان را گرد تيره [گناهان] و خوارى نپوشاند. اينان بهشتيانند كه در آن جاويدان باشند.
[27] و كسانى كه كارهاى بد كردند كيفر بد كارى را همانند آن دارند و آنان را خوارى بپوشد، آنان را نگهدارندهاى از خداى نيست گويى كه پارههايى از شب تاريك بر رخسارشان پوشانده شده است، اينان دوزخيانند كه در آن جاويدان باشند.
[28] و روزى كه همگيشان را برانگيزيم و فراهم آريم، سپس به كسانى كه شرك آوردند گوييم: شما و شريكانتان بر جاى خويش باشيد، پس ميان آنان [و بُتانشان] جدايى افكنيم و شريكانشان گويند: شما ما را نمىپرستيديد
[29] پس خدا ميان ما و شما گواهى بسنده است كه هر آينه ما از پرستش شما بىخبر بوديم.
[30] آنجا هر كسى آنچه را پيش فرستاده بيازمايد- سود و زيان آن را باز يابد- و به سوى خداوند راستينشان بازگردانده شوند، و دروغى كه مىبافتند از آنها گم شود.
[31] بگو كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مىدهد؟ يا كيست كه بر شنوايى و بينايىها فرمانرواست؟ و كيست كه زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مىآورد؟ و كيست كه كار [جهان و جهانيان] را تدبير مىكند؟ خواهند گفت: خداى بگو: پس آيا [از كيفر پرستش غير او] نمى پرهيزيد؟!
[32] پس آن خداى يكتا پروردگار راستين شماست و بعد از راستى- بيان حق- جز گمراهى چيست؟ پس چگونه و به كجا [از حقّ] گردانيده مىشويد؟
[33] اينچنين سخن پروردگارت بر كسانى كه از فرمان [او] بيرون شدند سزا گشت كه آنها ايمان نمىآورند.
[34] بگو: آيا كسى از شريكان شما- يعنى بُتان كه شريك خدا مىگيريد- هست كه آفرينش آفريدگان را آغاز كند سپس بازشان گرداند؟ بگو: خدا آفرينش آفريدگان را آغاز مىكند و سپس بازشان مىگرداند؟ پس به كجا [از حق] گردانيده مىشويد؟
[35] بگو: آيا از شريكانتان- بُتان- كسى هست كه به حق- راه راست و درست يا دين اسلام- راه نمايد؟ بگو: خداى به حق راه مىنمايد. آيا كسى كه به حق راه مىنمايد سزاوارتر است كه پيروى شود يا آن كه خود راه نيابد مگر آنكه او را راه نمايند؟ پس شما را چه شده؟! چگونه حكم مىكنيد؟!
[36] و بيشترشان پيروى نمىكنند مگر گمانى را و گمان در باره حق هيچ بىنيازى نيارد- براى رسيدن به حق سود ندارد-، همانا خدا بدانچه مىكنند داناست.
[37] و نتواند بود كه اين قرآن ساخته و پرداخته غير خدا باشد. بلكه باور داشت آن [كتابها] است كه پيش آن است- تورات و انجيل- و بيان كتاب است- از معانى مجمل و احكام و اوامر و نواهى يا تفصيل كتابهاى آسمانى- [و] شكّى در آن نيست كه از پروردگار جهانيان است.
[38] بلكه مىگويند: آن را خود بافته است، بگو: اگر راستگوييد، پس سورهاى مانند آن بياوريد و هر كه را جز خدا توانيد [به يارى] بخوانيد.
[39] [چنين نيست] بلكه آنچه را كه به دانش آن نرسيدند و هنوز تأويل آن- سرانجام كارشان و وقت كيفرشان- بديشان نيامده دروغ پنداشتند. همچنين كسانى كه پيش از آنان بودند تكذيب كردند، پس بنگر كه سرانجام ستمكاران چگونه بود.
[40] و از آنان كس هست كه به آن
[41] و اگر تو را دروغگو شمردند، بگو: مراست كردار من و شما راست كردار شما شما از آنچه من مىكنم بيزاريد و من از آنچه شما مىكنيد بيزارم.
[42] و [چون قرآن برخوانى] كسانى از آنان به تو گوش فرا دارند [ولى گوش دل نمىسپارند] آيا تو مىتوانى كران را بشنوانى گر چه خرد را كار نبندند؟
[43] و از آنان كس هست كه به تو مىنگرد [ولى نه با چشم دل] آيا تو مىتوانى كوران را راه نمايى گر چه نبينند؟
[44] براستى خدا بر مردم هيچ ستم نكند بلكه مردم بر خود ستم مىكنند.
[45] و روزى كه آنان را برانگيزد، كه گويى [در دنيا] جز ساعتى از روز درنگ نكردهاند، يا يكديگر آشنايى كنند [در آن روز] كسانى كه ديدار خدا- معاد و قيامت- را دروغ پنداشتند براستى زيان كردند و راهيافتگان نبودند.
[46] و اگر برخى از آنچه به آنان- منكران- وعده مىدهيم- از عذاب- به تو بنماييم يا تو را [پيش از كيفر آنان] برگيريم- بميرانيم-، به هر حال بازگشتشان به سوى ماست وانگهى خدا بر آنچه مىكنند گواه است.
[47] و هر امتى را پيامبرى است، پس چون پيامبرشان بيامد [و برخى مؤمن و برخى كافر شدند] ميانشان به عدل و داد حكم شود و بر آنان ستم نرود.
[48] و گويند: اگر راست مىگوييد اين وعده [عذاب] كى خواهد بود؟
[49] بگو: من در باره خود، زيان و سودى را در اختيار ندارم مگر آنچه خداى خواهد. هر امتى را مدت و سرآمدى است، و چون مدتشان سر آيد نه ساعتى باز پس توانند شد و نه به پيش توانند رفت.
[50] بگو: مرا خبر دهيد، اگر عذاب او به شب يا روز شما را فراآيد، بزهكاران چه چيز را از او به شتاب مىخواهند؟
[51] آيا پس از آنكه [عذاب] واقع شود به آ�� ايمان مىآريد؟! اكنون؟! و حال آنكه [پيشتر] آن را [از راه انكار و تمسخر] به شتاب مىخواستيد.
[52] آنگاه به كسانى كه ستم كردند گويند: عذاب جاويد را بچشيد آيا جز بدانچه مى كرديد كيفر مىشويد؟
[53] و از تو خبر [عذاب] پرسند كه آيا آن راست است؟ بگو: آرى، به پروردگارم سوگند كه آن راست است، و شما ناتوانكننده [خدا از عذابكردن] نيستيد.
[54] و اگر هر كسى كه ستم كرده- با كفر و نفاق يا گناهان- آنچه در زمين است داشته باشد، هر آينه آماده است تا آن را براى بازخريد [خود از عذاب] بدهد و چون عذاب را ببينند پشيمانى در دل نهان دارند- تا شماتت نشوند- و ميانشان به انصاف و داد حكم شود، و بر آنان ستم نرود.
[55] آگاه باشيد كه آنچه در آسمانها و زمين است خداى راست. آگاه باشيد كه وعده خدا راست است و ليكن بيشترشان نمىدانند.
[56] اوست كه زنده كند و بميراند، و بازگشت شما به سوى اوست.
[57] اى مردم، همانا شما را از پروردگارتان پندى آمد و بهبودى براى آنچه در سينههاست- بيمارى دلها- و رهنمونى و بخشايشى براى مؤمنان.
[58] بگو: پس بايد تنها به فضل خداى و بخشايش او شاد باشند، [كه] آن بهتر است از آنچه- از خواسته دنيا- فراهم مىآورند.
[59] بگو: مرا خبر دهيد، آنچه خداى از روزى براى شما فرستاده است پس شما از آن حلالى و حرامى [به خواست خود] قرار داديد، بگو: آيا خدا شما را دستورى داده است يا بر خدا دروغ مىبنديد؟
[60] و كسانى كه بر خدا دروغ مىبندند به روز رستاخيز چه گمان دارند- كه چه سزا بينند-؟ هر آينه خداوند داراى فزونى و بخشش است بر مردمان و ليكن بيشترشان سپاس نمىدارند.
[61] و [تو] در هيچ حالى و كارى نباشى و از آن- از قرآن- هيچ برنخوانى، و [شما مردم] هيچ كارى نمىكنيد مگر اينكه آنگاه كه به آن مىپردازيد ما بر شما گواهيم و از پروردگارت همسنگ ذرهاى در زمين و در آسمان پوشيده نيست، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر، مگر آنكه در كتابى روشن- لوح محفوظ- هست.
[62] آگاه باشيد كه دوستان خداى نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مىشوند
[63] آنان كه ايمان آوردند و پرهيزگارى مىكردند.
[64] ايشان را در زندگى اين جهان و در آن جهان مژدگان است، سخنان خداى را دگرگونى نيست. اين است رستگارى و كامگارى بزرگ.
[65] و گفتار آنان تو را اندوهگين مكناد. زيرا كه همه عزت- توانايى و غلبه- خداى راست، كه اوست شنوا و دانا.
[66] آگاه باشيد كه خداى راست هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است. و كسانى كه جز خدا شريكانى [براى او] مىخوانند از چه پيروى مىكنند؟ پيروى نمىكنند مگر گمان را و جز به تخمين- يا دروغ- سخن نمىگويند.
[67] اوست كه شب را براى شما پديد كرد تا در آن آرام گيريد و روز را روشن ساخت [تا در آن ببينيد و به كار پردازيد] همانا در آن براى گروهى كه بشنوند نشانههاست.
[68] [مشركان] گفتند: خدا فرزندى گرفت پاك و منزه است او اوست بىنياز او راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است. نزد شما هيچ حجتى بر اين [گفتار] نيست. آيا بر خدا چيزى مىگوييد كه نمىدانيد؟!
[69] بگو: همانا كسانى كه بر خدا دروغ مىبندند رستگار نمىشوند.
[70] آنها در اين جهان برخورداريى دارند سپس بازگشتشان به ماست، آنگاه به سزاى آنكه كفر مىورزيدند عذاب سخت به آنان بچشانيم.
[71] و داستان نوح را براى آنان بخوان، هنگامى كه به قوم خود گفت: اى قوم من، اگر قيام من- دعوت من به خدا، يا مقام پيامبرى من- و يادآورى من به آيات خدا بر شما گران است، من بر خدا توكل كردم، پس شما نيز كار خويش را فراهم و استوار كنيد و شريكان خود را [كه با خدا انباز مىگيريد] گرد آوريد تا كارتان بر شما پوشيده- يا مايه اندوه و نگرانيتان- نباشد آنگاه [هر چه در دل داريد و بتوانيد] در باره من كار بنديد و مهلتم مدهيد.
[72] پس اگر رويگردان شويد [بدانيد كه] من از شما مزدى نمىخواهم. مزد من جز بر خداى نيست و فرمان يافتهام كه از گردننهادگان و فرمانبرداران باشم.
[73] پس او را دروغگو شمردند و ما او و كسانى را كه در كشتى با او بودند رهانيديم و آنان را جانشين [پيشينيان] ساختيم و كسانى را كه آيات ما را دروغ پنداشتند غرق كرديم. پس بنگر كه سرانجام آن بيمدادهشدگان چگونه بود.
[74] سپس از پس او پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم پس با حجتهاى روشن- معجزات- بديشان آمدند- يا حجتهاى روشن را بديشان آوردند-، ولى آنان بر آن نبودند كه بدانچه از پيش دروغ شمردند ايمان آورند. اينچنين بر دلهاى از حدگذرندگان مُهر مىنهيم.
[75] سپس از پس ايشان موسى و هارون را با نشانههاى خويش به سوى فرعون و مهترانش فرستاديم پس گردنكشى كردند و مردمى بزهكار بودند.
[76] پس چون حق- معجزات و نشانههاى روشن- از نزد ما بديشان آمد، گفتند: هر آينه اين جادويى است آشكار.
[77] موسى گفت: آيا حق را هنگامى كه به شما آمد [جادو] مىگوييد؟ آيا اين جادوست و حال آنكه جادوگران پيروز و رستگار نمىشوند؟
[78] گفتند: آيا نزد ما آمدهاى تا ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافتهايم بگردانى و بزرگى در اين سرزمين شما دو تن را باشد؟ ما هرگز به شما ايمان نمى آوريم.
[79] و فرعون گفت: هر جادوگر دانا و كارآزموده را نزد من آوريد.
[80] چون جادوگران بيامدند موسى به آنها گفت: آنچه خواهيد افكند بيفكنيد.
[81] پس چون [طنابها و چوبها] بيفكندند، موسى گفت: آنچه آورديد همه جادوست، همانا خداوند بزودى آن را باطل مىكند، كه خدا عمل تباهكاران را به سامان نمىآرد.
[82] و خداى با سخنان- حكم يا نهادهاى- خود حق را ثابت و پايدار كند اگر چه بزهكاران خوش ندارند.
[83] پس به موسى جز فرزندانى- ضعيفان و زيردستان- از قوم او ايمان نياوردند آنهم با ترسى از فرعون و مهترانشان كه [مبادا] شكنجه و عقوبتشان كند و همانا فرعون در زمين، سركش و برترىجوى و از گزافكاران بود.
[84] و موسى گفت: اى قوم من، اگر به خداى ايمان آوردهايد، پس بر او توكل كنيد اگر مسلمانيد- گردن نهادهايد-.
[85] پس گفتند: بر خدا توكل كرديم پروردگارا، ما را مايه آزمون گروه ستمكاران- دستخوش شكنجه و آزار آنها- قرار مده.
[86] و ما را به مِهر و بخشايش خود از گروه كافران برهان.
[87] و به موسى و برادرش وحى كرديم كه براى قوم خود در مصر خانههايى آماده سازيد و خانههاى خود را پرستشگاه- يا روبروى هم- قرار دهيد و نماز را برپا داريد، و مؤمنان را مژده ده.
[88] و موسى گفت: پروردگارا، همانا تو به فرعون و مهترانش در زندگى اين جهان زيورها و مالها دادهاى، پروردگارا، تا [بدان وسيله مردم را] از راه تو گمراه كنند خداوندا، مالهاشان را نابود كن و بر دلهاشان سخت بند نِه كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند.
[89] [خداى] گفت: دعاى شما دو تن اجابت شد، پس استوار باشيد و هرگز از راه نادانان پيروى مكنيد.
[90] و فرزندان اسرائيل را از دريا گذرانديم، پس فرعون و سپاهيانش از راه ستم و سركشى و تجاوز، آنان را دنبال كردند تا چون غرقاب او را بگرفت، گفت: ايمان آوردم كه خدايى نيست مگر آن كه فرزندان اسرائيل به او ايمان آوردند و من از گردننهادگانم.
[91] آيا اكنون؟! و حال آنكه پيش از اين نافرمانى كردى و از تباهكاران بودى.
[92] پس امروز تن [بىجان] تو را بر بالا [ى ساحل] افكنيم- يا رهايى دهيم- تا پسينيانت را نشانه و عبرتى باشى، و هر آينه بسيارى از مردم از نشانههاى ما بىخبرند.
[93] و هر آينه ما فرزندان اسرائيل را در جايگاهى درست و نيكو جاى داديم و از چيزهاى پاكيزه روزيشان كرديم، و اختلاف نكردند تا آنكه آگاهى و دانش- دانش به حقانيت قرآن و پيامبر اسلام- به آنان رسيد. همانا پروردگار تو روز رستاخيز در ميان آنان در باره آنچه اختلاف مىكردند داورى خواهد كرد.
[94] پس اگر در آنچه به تو فروفرستاديم شك دارى، از آنها كه كتاب [آسمانى] پيش از تو را مىخوانند بپرس- كه نشانههاى حقانيت قرآن در آن كتابها هست-. هر آينه حق از سوى پروردگارت به تو آمد، پس از شكداران مباش.
[95] و از كسانى مباش كه آيات ما را دروغ پنداشتند، كه از زيانكاران خواهى شد.
[96] همانا كسانى كه سخن پروردگارت- وعده عذاب- بر آنان سزا گشت ايمان نمىآورند،
[97] گر چه هر نشانه و معجزهاى بديشان آيد، تا آنكه عذاب دردناك را ببينند.
[98] پس چرا هيچ آبادى و شهرى نبود كه مردمش ايمان بياورند و ايمانشان سودشان دهد مگر قوم يونس، كه چون ايمان آوردند عذاب خوارى و رسوايى را در زندگى اين جهان از آنان برداشتيم و آنان را تا هنگامى- تا زمان مرگشان- برخوردار كرديم.
[99] و اگر پروردگار تو مىخواست هر آينه هر كه در زمين است همگيشان يكسره ايمان مىآوردند، پس آيا تو مردم را به ناخواه واميدارى تا مؤمن شوند؟
[100] و هيچ كس را توان آن نيست كه ايمان بياورد مگر به خواست خدا، و [خداوند] پليدى- شك و ترديد- را بر كسانى مىنهد كه خِرد را كار نمىبندند.
[101] بگو: بنگريد كه در آسمانها و زمين چه چيزهايى است و نشانهها و بيمدادنها- يا بيمكنندگان- گروهى را كه ايمان نمىآورند چه سود دهد؟- يا سود نمىدهد-.
[102] پس آيا جز همانند روزگار كسانى را كه پيش از آنها گذشتهاند انتظار مىبرند؟ بگو: منتظر باشيد كه من نيز با شما از منتظرانم.
[103] سپس فرستادگانمان و كسانى را كه ايمان آوردهاند مىرهانيم، بدين سان، از آن رو كه بر ما سزاست، مؤمنان را مىرهانيم.
[104] بگو: اى مردم، اگر از [درستى] دين من به شك اندريد، پس [بدانيد كه] من آنان را كه شما به جاى خدا مىپرستيد نمىپرستم بلكه خدايى را مىپرستم كه جان شما را مىستاند و فرمان يافتهام كه از مؤمنان [به آن خدا] باشم
[105] و اينكه روى خود را براى دين حنيف- حقگرا و خالص يعنى يكتاپرستى- فرادار و از مشركان مباش.
[106] و بجز خدا آنچه تو را سود ندارد و زيان نرساند مخوان، كه اگر كنى- بخوانى- آنگاه از ستمكاران باشى.
[107] و اگر خدا گزندى به تو رساند، آن را جز او هيچ بازبرندهاى نيست و اگر براى تو نيكى بخواهد، پس فضل او را هيچ بازگردانندهاى نيست، آن را به هر كس از بندگان خود بخواهد مىرساند، و اوست آمرزگار و مهربان.
[108] بگو: اى مردم، اينك شما را حقّ- قرآن يا دين حقّ- از سوى پروردگارتان آمد، پس هر كه راه يابد جز اين نيست كه به سود خويشتن راه مىيابد و هر كه گمراه شود همانا به زيان خويش گمراه مىشود، و من بر شما نگاهبان نيستم.
[109] و آنچه را كه به تو وحى مىشود پيروى كن، و شكيبايى كن تا خداى داورى كند و او بهترين داوران است.