AbdolMohammad Ayati, Surah 11: Hud (Hud)

Surahs

[1] الف، لام، را. كتابى است با آياتى استوار و روشن از جانب حكيمى آگاه.

[2] كه جز خداى يكتا را نپرستيد، من از جانب او بيم‌دهنده شما و نيز مژده‌دهنده‌اى براى شما هستم.

[3] و نيز از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به درگاهش توبه كنيد، تا شما را از رزقى نيكو -تا آنگاه كه مقرر است- برخوردارى دهد. و هر شايسته انعامى را نعمت دهد. و اگر رويگردان شويد، بر شما از عذاب روز بزرگ بيمناكم.

[4] بازگشتتان به خداست و او بر هر كارى تواناست.

[5] آگاه باش كه اينان صورت برمى گردانند تا راز دل خويش پنهان دارند، حال آنكه بدان هنگام كه جامه‌هاى خود در سر مى‌كشند خدا آشكار و نهانشان را مى‌داند، زيرا او به راز دلها آگاه است.

[6] هيچ جنبنده‌اى در روى زمين نيست، جز آنكه روزى او بر عهده خداست، و موضع و مكانش را مى‌داند، زيرا همه در كتاب مبين آمده است.

[7] اوست كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر روى آب بود. تا بيازمايد كدام يك از شما به عمل نيكوتر است. و اگر بگويى كه بعد از مرگ زنده مى‌شويد، كافران گويند كه اين جز جادويى آشكار نيست.

[8] و اگر چندگاهى عذابشان را به تأخير بيفكنيم مى‌پرسند: چه چيز مانع آن شده است؟ آگاه باشيد چون عذابشان فرا رسد، آن را باز نگردانند، و آنچه مسخره‌اش مى‌كردند آنان را در بر خواهد گرفت.

[9] اگر به انسان رحمتى بچشانيم، آنگاه از او بازش گيريم، مأيوس مى‌شود و كفران مى‌ورزد.

[10] و اگر پس از سختى و رنج، نعمت و آسايشى به او بچشانيم، مى‌گويد: ناگواريها از من دور شده است. و در اين حال، شادمان است و فخر مى‌فروشد،

[11] مگر كسانى كه شكيبايى ورزيدند و كارهاى نيكو كردند، كه آمرزش و مزد بزرگ از آن آنهاست.

[12] مباد كه برخى از چيزهايى را كه بر تو وحى كرده‌ايم واگذارى و بدان دلتنگ باشى كه مى‌گويند: چرا گنجى بر او افكنده نمى‌شود؟ و چرا فرشته‌اى همراه او نمى‌آيد؟ جز اين نيست كه تو بيم‌دهنده‌اى بيش نيستى و خداست كه كارساز هر چيزى است.

[13] يا آنكه مى‌گويند كه از خود برمى‌بافد و به دروغ به خدا نسبتش مى‌كند. بگو: اگر راست مى‌گوييد، جز خدا هر كه را كه توانيد به يارى بطلبيد و ده سوره مانند آن به هم بربافته، بياوريد.

[14] پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانيد كه قرآن به علم خدا نازل شده و نيز هيچ خدايى جز او نيست. آيا تسليم مى‌شويد؟

[15] آنان كه زندگى و زينت اين دنيا را بخواهند، پس همه مزد كردارشان را در اين جهان مى‌دهيم و در آن نقصانى نمى‌بينند.

[16] اينان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش نصيبى ندارند و هر چه كرده‌اند ناچيز شود و هر چه به جاى آورده‌اند باطل است.

[17] آيا آن كس كه از جانب پروردگار خويش دليلى روشن دارد و زبانش بدان گوياست و پيش از اين كتاب موسى كه خود پيشوا و رحمتى بوده است بدان شهادت داده، با آن كس كه دليلى ندارد برابر است؟ ايشان به آن كتاب روشن ايمان مى‌آورند. و هر گروه ديگرى كه به او كافر شود، جايگاهش در آتش است. در آن شك مكن، كه حق است و از جانب پروردگارت آمده است. ولى بيشتر مردم ايمان نمى‌آورند.

[18] چه كس ستمكارتر از آن كسى است كه به خدا دروغ مى‌بندد؟ اينان را به پروردگارشان عرضه خواهند داشت و شاهدان گواهى خواهند داد كه اينانند كه بر پروردگارشان دروغ مى‌بسته‌اند. هان، لعنت خدا بر ستمكاران باد؛

[19] آنان كه مردم را از راه خدا بازمى‌دارند و راه خدا را منحرف مى‌خواهند و به آخرت ايمان ندارند؛

[20] اينان نمى‌توانند در روى زمين از خداى بگريزند و جز او هيچ ياورى ندارند، عذابشان مضاعف مى‌شود. نه توان شنيدن داشته‌اند و نه توان ديدن.

[21] اينان به خويشتن زيان رسانيدند و آنچه را كه به دروغ خدا مى‌خواندند از دست داده‌اند.

[22] به ناچار در آخرت زيانكارترند.

[23] كسانى كه ايمان آورده‌اند و كارهاى شايسته كرده‌اند و در برابر پروردگارشان فروتنى نموده‌اند، اهل بهشتند و در آن جاويدانند.

[24] مثَل اين دو گروه مثَل كور و كر و بينا و شنواست. آيا اين دو به مثَل با هم برابرند؟ چرا پند نمى‌گيريد؟

[25] و نوح را بر مردمش به پيامبرى فرستاديم. گفت: من براى شما بيم‌دهنده‌اى آشكارم،

[26] كه جز خداى يكتا را نپرستيد. زيرا از عذاب روز سخت قيامت بر شما بيمناكم.

[27] مهتران قومش كه كافر بودند گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خويش نمى‌بينيم. و نمى‌بينيم كه جز اراذل قوم از تو متابعت كنند. و نمى‌بينيم كه شما را بر ما فضيلتى باشد، بلكه پنداريم كه دروغ مى‌گوييد.

[28] گفت: اى قوم من، چه مى‌گوييد اگر از پروردگارم حجتى به همراه داشته باشم و او مرا رحمت خويش ارزانى كرده باشد و شما از ديدن آن ناتوان باشيد. آيا در حالى كه خود نمى‌خواهيد، شما را به اكراه به قبول آن واداريم؟

[29] اى قوم من، در برابر تبليغ رسالت خويش مالى از شما نمى‌طلبم. مزد من تنها با خداست. آنهايى را كه ايمان آورده‌اند از خود نمى‌رانم؛ آنان با پروردگار خويش ديدار خواهند كرد. ولى مى‌بينم كه شما مردمى نادان هستيد.

[30] اى قوم من، اگر آنها را از خود برانم، چه كسى در قبال خدا مرا يارى خواهد كرد؟ آيا حقيقت را درنمى‌يابيد؟

[31] به شما نمى‌گويم كه خزاين خدا در نزد من است. و علم غيب هم نمى‌دانم. و نمى‌گويم كه فرشته هستم. و نمى‌گويم كه خدا به آنان كه شما به حقارت در آنها مى‌نگريد خير خود را عطا نكند. خدا به آنچه در دلهاى آنهاست آگاه‌تر است. اگر چنين كنم، از ستمكاران خواهم بود.

[32] گفتند: اى نوح، با ما جدال كردى و بسيار هم جدال كردى. اگر راست مى‌گويى، هر وعده‌اى كه به ما داده‌اى بياور.

[33] گفت: خداست كه اگر بخواهد آن وعده را آشكار مى‌كند و شما از آن نتوانيد گريخت.

[34] و اگر خدا خواسته باشد كه گمراهتان سازد، اگر من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرزم سود نخواهد كرد. اوست پروردگار شما و همه بدو باز مى‌گرديد.

[35] يا مى‌گويند كه آن را به خدا دروغ بسته است. بگو: اگر آن را به خدا دروغ بسته باشم، گناهش بر من است و من از گناهى كه مى‌كنيد مُبرا هستم.

[36] و به نوح وحى رسيد كه از قوم تو جز آن گروه كه ايمان آورده‌اند، ديگر ايمان نخواهند آورد. از كردار آنان اندوهگين مباش.

[37] كشتى را زير نظر و الهام ما بساز و در باره اين ستمكاران با من سخن مگوى، كه همه غرقه‌اند.

[38] نوح كشتى مى‌ساخت و هر بار كه مهتران قومش بر او مى‌گذشتند مسخره‌اش مى‌كردند. مى‌گفت: اگر شما ما را مسخره مى‌كنيد، زودا كه ما هم همانند شما مسخره‌تان خواهيم كرد.

[39] به زودى خواهيد دانست كه عذاب بر كه رسد و خوارش سازد و عذاب جاويد بر كه فرود آيد.

[40] چون فرمان ما فراز آمد و تنور جوشيد، گفتيم: از هر نر و ماده دو تا و نيز خاندان خود را در كشتى بنشان -مگر آن كس را كه حكم در باره‌اش از پيش صادر شده باشد- و نيز آنهايى را كه به تو ايمان آورده‌اند. و جز اندكى به او ايمان نياورده بودند.

[41] گفت: بر آن سوار شويد، كه به نام خدا به راه افتد و به نام خدا بايستد. زيرا پروردگار من، آمرزنده و مهربان است.

[42] كشتى آنان را در ميان امواجى چون كوه مى‌برد. نوح پسرش را كه در گوشه‌اى ايستاده بود ندا داد: اى پسر، با ما سوار شو و با كافران مباش.

[43] گفت: من بر سر كوهى كه مرا از آب نگه دارد، جا خواهم گرفت. گفت: امروز هيچ نگهدارنده‌اى از فرمان خدا نيست مگر كسى را كه بر او رحم آورد. ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرق‌شدگان بود.

[44] و گفته شد: اى زمين آب خود فروبر و اى آسمان بازايست. آب فروشد و كار به پايان آمد و كشتى بر كوه جودى قرار گرفت و ندا آمد كه اى لعنت باد بر مردم ستمكاره.

[45] نوح پروردگارش را ندا داد: اى پروردگار من، پسرم از خاندان من بود و وعده تو حق است و نيرومندترين حكم‌كنندگان تو هستى.

[46] گفت: اى نوح، او از خاندان تو نيست، او عملى است ناصالح. از سر ناآگاهى از من چيزى مخواه. برحذر مى‌دارم تو را كه از مردم نادان باشى.

[47] گفت: اى پروردگار من، پناه مى‌برم به تو اگر از سر ناآگاهى چيزى بخواهم، و اگر مرا نيامرزى و به من رحمت نياورى از زيان‌كردگان خواهم بود.

[48] گفته شد: اى نوح، به سلامت و بركاتى كه بر تو و آنها كه همراه تواند ارزانى داشته‌ايم، فرود آى. و امتهايى هستند كه آنها را برخوردار مى‌سازيم، آنگاه دستخوش عذاب دردآور ما مى‌شوند.

[49] اينها از خبرهاى غيب است كه بر تو وحى مى‌كنيم. پيش از اين نه تو آنها را مى‌دانستى و نه قوم تو. پس صبر كن، زيرا عاقبت نيك از آن پرهيزگاران است.

[50] و بر قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم. گفت: اى قوم من، خداى يكتا را بپرستيد، شما را هيچ خدايى جز او نيست و شما دروغ‌سازانى بيش نيستيد.

[51] اى قوم من، در برابر رسالتم از شما مزدى نمى‌طلبم. مزد من تنها با آن كسى است كه مرا آفريده است. چرا از روى خرد نمى‌انديشيد؟

[52] و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، آنگاه بر آستان او توبه كنيد تا باران را پى در پى بر شما فروريزد و بر نيرويتان بيفزايد. و چون گنهكاران رخ برمتابيد.

[53] گفتند: اى هود، تو براى ما دليل روشنى نياورده‌اى و ما به گفتار تو خدايان خويش را ترك نمى‌كنيم و به تو ايمان نمى‌آوريم.

[54] جز اين نگوييم كه بعضى از خدايان ما به تو آزارى رسانده‌اند. گفت: خدا را گواه مى‌گيرم و شما نيز گواه باشيد كه من از آنچه جز خداى يكتا به شرك مى‌پرستيد بيزارم.

[55] همگى به حيله‌گرى بر ضد من برخيزيد و مرا مهلت مدهيد.

[56] من بر خداى يكتا كه پروردگار من و پروردگار شماست توكل كردم. هيچ جنبنده‌اى نيست مگر آنكه زمام اختيارش را او گرفته است. هر آينه پروردگار من بر صراط مستقيم است.

[57] اگر هم رويگردان شويد، من رسالت خويش را به شما رسانيدم و پروردگار من مردم ديگرى را جانشين شما خواهد ساخت و هيچ به او زيانى نمى‌رسانيد. زيرا پروردگار من، نگهبان همه چيزهاست.

[58] چون فرمان ما دررسيد، به بخشايش خويش هود و كسانى را كه به او ايمان آورده بودند نجات داديم و آنها را از عذاب سخت رهانيديم.

[59] اينان قوم عاد بودند كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و پيامبرانش را نافرمانى كردند و به فرمان هر جبار كينه‌توزى گردن نهادند.

[60] و در اين دنيا و در روز قيامت گرفتار لعنت شدند. آگاه باشيد كه قوم عاد به پروردگارشان كافر شدند كه لعنت باد بر عاد، قوم هود.

[61] و بر قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم. گفت: اى قوم من، خداى يكتا را بپرستيد. شما را جز او خدايى نيست. اوست كه شما را از زمين پديد آورده است و خواست كه آبادانش داريد. پس آمرزش خواهيد و به درگاهش توبه كنيد. هر آينه پروردگار من نزديك است و دعاها را اجابت مى‌كند.

[62] گفتند: اى صالح، پيش از اين به تو اميد مى‌داشتيم. آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى‌پرستيدند بازمى‌دارى؟ ما از آنچه ما را بدان مى‌خوانى در شكّيم.

[63] گفت: اى قوم من، چه گوييد اگر از پروردگارم حجتى به همراه داشته باشم و او مرا رحمت خويش ارزانى كرده باشد، چه كسى مرا يارى مى‌كند اگر از فرمانش سرپيچى كنم؟ اگر از شما فرمان برم جز به زيان من نخواهيد افزود.

[64] اى قوم من، اين ماده‌شترِ خداوند است و نشانه‌اى است براى شما. بگذاريدش تا در زمين خدا بچرد و به بدى ميازاريدش كه به زودى عذاب شما را فروگير��.

[65] پس ماده‌شتر را پى كردند. گفت: سه روز در خانه‌هاى خود از زندگى برخوردار شويد و اين وعده‌اى است عارى از دروغ.

[66] چون امر ما فرا رسيد، صالح را با كسانى كه به او ايمان آورده بودند به رحمت خويش از خوارى آن روز نجات بخشيديم. زيرا پروردگار تو توانا و پيروزمند است.

[67] و ستمكاران را صيحه‌اى فروگرفت و در خانه‌هاى خود بر جاى مُردند.

[68] چنان كه گويى هرگز در آن ديار نبوده‌اند. آگاه باشيد كه قوم ثمود به پروردگارشان كافر شدند، هان بر قوم ثمود لعنت باد.

[69] به تحقيق رسولان ما براى ابراهيم مژده آوردند. گفتند: سلام. گفت: سلام. و لحظه‌اى بعد گوساله‌اى بريان حاضر آورد.

[70] و چون ديد كه بدان دست نمى‌يازند، آنان را ناخوش داشت و در دل از آنها بيمناك شد. گفتند: مترس، ما بر قوم لوط فرستاده شده‌ايم.

[71] زنش كه ايستاده بود، خنديد. او را به اسحاق بشارت داديم و پس از اسحاق به يعقوب.

[72] زن گفت: واى بر من، آيا در اين پيرزالى مى‌زايم و اين شوهر من نيز پير است؟ اين چيز عجيبى است.

[73] گفتند: آيا از فرمان خدا تعجب مى‌كنى؟ رحمت و بركات خدا بر شما اهل اين خانه ارزانى باد. او ستودنى و بزرگوار است.

[74] چون وحشت از ابراهيم برفت و او را نويد آمد، با ما در باره قوم لوط به مجادله برخاست.

[75] ابراهيم بردبار است و رئوف است و فرمانبردار است.

[76] اى ابراهيم، از اين سخن اعراض كن. فرمان پروردگارت فراز آمده است و بر آنها عذابى كه هيچ برگشتى ندارد فرود خواهد آمد.

[77] چون رسولان ما نزد لوط آمدند، لوط اندوهگين و دلتنگ شد و گفت: امروز روز سختى است.

[78] و قومش شتابان نزد او آمدند و آنان پيش از اين مرتكب كارهاى زشت مى‌شدند. لوط گفت: اى قوم من، اينها دختران من هستند. براى شما پاكيزه‌ترند. از خدا بترسيد و مرا در برابر مهمانانم خجل مكنيد. آيامرد خردمندى در ميان شما نيست؟

[79] گفتند: تو خود مى‌دانى كه ما را به دختران تو نيازى نيست و نيز مى‌دانى كه چه مى‌خواهيم.

[80] لوط گفت: كاش در برابر شما قدرتى مى‌داشتم، يا مى‌توانستم به تكيه‌گاهى استوار پناه ببرم.

[81] گفتند: اى لوط، ما رسولان پروردگار تو هستيم. اينان، هرگز به تو دست نخواهند يافت. چون پاسى از شب بگذرد، خاندان خويش را بيرون ببر. و هيچ يك از شما روى برنگرداند جز زنت كه به او نيز آنچه به آنها رسد خواهد رسيد. وعده آنها صبحگاه است. آيا صبح نزديك نيست؟

[82] چون فرمان ما فرازآمد، آنجا را زيروزبر كرديم و بر آن شهر بارانى از سنگهايى از سجّيل، پى‌درپى، فرو باريديم،

[83] كه بر آنها نشان پروردگارت بود و چنين عذابى از ستمكاران دور نيست.

[84] و بر مَديَن برادرشان شعيب را فرستاديم. گفت: اى قوم من، خداى يكتا را بپرستيد؛ شما را هيچ خدايى جز او نيست. و در پيمانه و ترازو نقصان مكنيد. اينك شما را در نعمت مى‌بينم. و از روزى كه عذابش شما را فروگيرد بيمناكم.

[85] اى قوم من، پيمانه و ترازو را از روى عدل، كامل ادا كنيد و به مردم چيزهايشان را كم مدهيد و چون تبه‌كاران در زمين فساد مكنيد.

[86] اگر ايمان آورده‌ايد، آنچه خدا باقى مى‌گذارد برايتان بهتر است. و من نگهبان شما نيستم.

[87] گفتند: اى شُعيب، آيا نمازت به تو فرمان مى‌دهد كه ما آنچه را پدرانمان مى‌پرستيدند ترك گوييم، يا در اموال خود آنچنان كه خود مى‌خواهيم تصرف نكنيم؟ به راستى تو مردى بردبار و خردمند هستى.

[88] گفت: اى قوم من، چه مى‌گوييد اگر با من از جانب پروردگارم حجتى باشد و او مرا رزقى نيكو عطا كرده باشد؟ اگر شما را نهى مى‌كنم براى آن نيست كه خود سودى ببرم. تا آنجا كه بتوانم قصدى جز به صلاح‌آوردنتان ندارم. توفيق من تنها با خداست. به او توكل كرده‌ام و به درگاه او روى مى‌آورم.

[89] اى قوم من، مخالفت با من شما را به كارى وا ندارد تا آنچه بر قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح يا در همين نزديكى به قوم لوط رسيد، به شما نيز برسد.

[90] از پروردگارتان آمرزش بخواهيد. به درگاهش توبه كنيد، كه پروردگار من مهربان و دوست‌دارنده است.

[91] گفتند: اى شعيب، بسيارى از چيزهايى را كه مى‌گويى نمى‌فهميم، تو را در ميان خود ناتوان مى‌بينيم، اگر به خاطر قبيله‌ات نبود، سنگسارت مى‌كرديم و تو بر ما پيروزى نيابى.

[92] گفت: اى قوم من، آيا قبيله من در نزد شما از خدا پيروزمندتر است؟ آيا خدا را پس پشت خويش افكنديد؟ و حال آنكه پروردگار من به هر كارى كه مى‌كنيد احاطه دارد.

[93] اى قوم من، شما همچنان كه هستيد به كار خويش مشغول باشيد و من هم به كار خويش مشغول مى‌شوم. به زودى خواهيد دانست كه آن عذاب خواركننده بر چه كسى فرود مى‌آيد و چه كسى دروغگوست. منتظر بمانيد، من نيز با شما منتظر مى‌مانم.

[94] چون امر ما فرازآمد، شعيب و كسانى را كه به او ايمان آورده بودند به رحمت خويش رهانيديم. و ستمكاران را صيحه‌اى فرو گرفت و در خانه‌هاى خويش بر جاى مُردند؛

[95] چنان كه گويى هرگز در آن ديار نبوده‌اند. هان لعنت بر مردم مدين باد، همچنان كه لعنت بر قوم ثمود.

[96] و ما موسى را همراه با آيات و حجت آشكار خويش فرستاديم؛

[97] به نزد فرعون و مهتران قومش. اما آنان پيرو فرمان فرعون شدند. و فرمان فرعون به راه صواب راه نمى‌نمود.

[98] در روز قيامت پيشاپيش قوم خود بيايد و همه را به آتش درآورد كه واردشدن را بد جايگاهى است.

[99] لعنت اينجهانى و لعنت روز قيامت را از پى دارند و چه بد عطايى به آنان داده شده است.

[100] اينها اخبار قريه‌هايى است كه براى تو حكايت مى‌كنيم؛ قريه‌هايى كه بعضى هنوز برپايند و بعضى ويران.

[101] ما به آنها ستم نكرديم بلكه خود به خود ستم مى‌كردند. و چون امر پروردگار تو فراز آمد، خدايانى كه به جاى خداى يكتا مى‌پرستيدند هيچ به كارشان نيامدند و جز زيانكارى چيزى بر آنان نيفزودند.

[102] اينچنين بود مؤاخذه پروردگار تو وقتى كه بخواهد قريه‌اى ستمكار را به مؤاخذه كشد. مؤاخذه او عذابى سخت دردآور است.

[103] در اينها براى كسانى كه از عذاب آخرت بيمناكند عبرتى است، در آن روز كه مردم گرد آورده شوند و آن روز كه مردم را در آن حاضر آورند.

[104] و جز تا اندك مدتى به تأخيرش نمى‌اندازيم.

[105] روزى كه چون بيايد هيچ كس جز به فرمان او سخن نگويد و مردمان بعضى بدبخت باشند و بعضى نيكبخت.

[106] اما بدبختان در آتشند و مردمان را در آنجا ناله‌اى زار و خروشى سخت بود.

[107] و تا آسمانها و زمين باقى هستند در آنجا جاودانه بمانند؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد، زيرا پروردگار تو هر چه خواهد همان كند.

[108] اما نيكبختان تا آسمانها و زمين باقى هستند در بهشت جاويدان بمانند؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد. عطاى او هيچ منقطع نمى‌شود.

[109] از آنچه اينان مى‌پرستند به ترديد مباش. جز بدان گونه كه پدرانشان پيش از اين مى‌پرستيدند، نمى‌پرستند. ما نصيب آنان را بى هيچ كم و كاست ادا خواهيم كرد.

[110] به موسى كتاب داديم. در آن كتاب اختلاف شد. اگر نه حكمى بود كه از پيش از جانب پروردگارت صادر شده بود، ميانشان داورى شده بود؛ كه ايشان در آن كتاب سخت در ترديدند.

[111] و پروردگار تو پاداش اعمال همه را به تمامى خواهد داد و خدا به كارهايى كه مى‌كنند آگاه است.

[112] همراه با آنان كه با تو رو به خدا كرده‌اند، همچنان كه مأمور شده‌اى ثابت‌قدم باش. و طغيان مكنيد كه او به هر كارى كه مى‌كنيد بيناست.

[113] به ستمكاران ميل مكنيد، كه آتش بسوزاندتان. شما را جز خدا هيچ دوستى نيست و كس ياريتان نكند.

[114] نماز بگزار در آغاز و انجام روز و ساعاتى از شب. زيرا نيكيها، بديها را از ميان مى‌برند. اين اندرزى است براى اندرزپذيران.

[115] صبر كن، زيرا خداوند مزد نيكوكاران را تباه نمى‌سازد.

[116] چرا در ميان مردمانى كه پيش از شما بودند -جز اندكى كه از آن ميان نجاتشان داديم- خردمندانى نبودند تا مردمان را از فسادكردن در زمين باز دارند؟ ظالمان از پى آسودگى و لذات دنيوى رفتند و گنهكار بودند.

[117] پروردگار تو هيچ قريه‌اى را كه مردمش نيكوكار باشند به ستم هلاك نخواهد ساخت.

[118] و اگر پروردگار تو خواسته بود، همه مردم را يك امت كرده بود، ولى همواره گونه‌گون خواهند بود؛

[119] مگر آنهايى كه پروردگارت بر آنها رحمت آورده و آنها را براى همين بيافريده است. و سخن پروردگار تو بر اين مقرر شده كه: جهنم را از همه جن و انس انباشته مى‌كنم.

[120] هر خبرى از اخبار پيامبران را برايت حكايت مى‌كنيم تا تو را قويدل گردانيم. و در اين كتاب بر تو سخن حق، و براى مؤمنان موعظه و اندرز نازل شده است.

[121] به كسانى كه ايمان نمى‌آورند بگو: شما به هرسان كه خواهيد عمل كنيد، ما نيز عمل مى‌كنيم.

[122] شما انتظار بكشيد ما نيز منتظر مى‌مانيم.

[123] و از آن خداست نهان آسمانها و زمين و به او بازگردانده مى‌شود همه كارها. او را بپرست و بر او توكل كن كه پروردگارت از آنچه به جاى مى‌آوريد غافل نيست.

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud