💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 58 captured on 2024-08-25 at 01:46:58. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] خداوند گفتار آن زنی را میپذیرد که دربارهی شوهرش با تو بحث و مجادله میکند و به خدا شکایت میبرد. خدا قطعاً گفتگوی شما دو نفر را میشنود، چرا که خدا شنوا و بینا است. [[«قَدْ سَمِعَ»: قطعاً شنید. شنیدن در اینجا به معنی پذیرفتن است. همان گونه که واژه (سَمِعَ) در حالت اعتدال نماز، در جمله سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ به همین معنی است. آیههای نخستین این سوره درباره زنی به نام خَوْلَه است که از طرف شوهرش اوس بن صامت مورد بیمهری قرار میگیرد و او را ظهار میکند که نوعی طلاق غیرقابل بازگشت در زمان جاهلیت بوده است. خَوله به پیش پیغمبر میآید و قضیه را مطرح میکند و تقاضای رجوع به پیش شوهر پشیمان خود را میکند. لیکن رسول خدا بدو میفرمایند: تو بر او حرام شدهای. در اینجا است که حکم مسأله ظهار به پیغمبر وحی میگردد و مشکل خوله برطرف میشود. «تَشْتَکِی»: شکایت میبرد و تقاضای حل مشکل میکند. «تَحَاوُرَ»: گفتگو.]]
[2] کسانی که زنان خود را ظهار میکنند (و بدیشان میگویند: شما برای ما همسان مادرانمان هستید)، آنان مادرانشان نمیگردند، و بلکه مادرانشان تنها زنانی هستند که ایشان را زائیدهاند. چنین کسانی سخن ناهنجار و دروغی را میگویند (چرا که مادر و فرزند بودن، چیزی نیست که با سخن درست شود). خداوند بسیار باگذشت و آمرزگار است (و اگر مسلمانی پیش از نزول این آیات، مرتکب این عمل شده باشد، خداوند او را میبخشد). [[«یُظَاهِرُونَ»: ظهار میکنند. ظهار عبارت از این است که شوهر به همسر خود بگوید: أَنتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ أُمِّی؛ تو برای من مادری. یعنی همان گونه که ازدواج با مادر خودم برایم حرام است، تو نیز تا ابد بر من حرام هستی. این جمله به منزله صیغه طلاق بود. البته ظهار تنها بدین شکل انجام نمیگیرد. بلکه تشبیه همسر - به قصد تحریم، نه به قصد تکریم - به یکی از زنانی که برای مرد ازدواج با ایشان حرام باشد، ظهار بشمار است. این تحریم چه از راه نسب باشد و چه از راه شیرخوارگی و یا دامادی. همچنین تشبیه اندام همسر به اندام چنین زنانی چه سراپای او باشد و چه پشت و چه اعضاء دیگر (نگا: المراغی). «زُوراً»: دروغ.]]
[3] کسانی که زنان خود را ظهار میکنند، سپس از آنچه گفتهاند پشیمان میشوند، باید بندهای را آزاد کنند، پیش از آنکه با یکدیگر نزدیکی و آمیزش انجام دهند. این درس و پندی است که به شما داده میشود، و خدا آگاه از آن چیزی است که میکنید. [[«یَعُودُونَ لِمَا قالُوا»: از گفته خود پشیمان میشوند. میخواهند جبران سخنی کنند که گفتهاند. قصد بازگشت به زنان خود را دارند (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن). «تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ»: (نگا: نساء / 92، مائده / 89). «یَتَمَآسَّا»: مراد از تماس، نزدیکی و آمیزش جنسی، و هرگونه عملی است که منتهی بدان شود. از قبیل: بوسیدن، لمس کردن، در آغوش گرفتن.]]
[4] اگر هم کسی بندهای را نیابد و توانائی آزاد کردن او را نداشته باشد، باید دو ماه پیاپی و بدون فاصله روزه بگیرد، پیش از آنکه شوهر و همسر با همدیگر نزدیکی و آمیزش کنند. اگر هم نتوانست، باید شصت نفر فقیر را خوراک دهد. این (قانونگذاری) بدان خاطر است که بگونهی لازم به خدا و پیغمبرش ایمان بیاورید (و برابر دستور اسلام، نه جاهلیّت، زندگی را بسر برید). اینها قوانین و مقرّرات خدا است (و آنها را مراعات دارید. هر که آنها را مراعات نکند و ناچیز انگارد، به سوی کفر رهسپار است) و کافران عذاب دردناکی دارند. [[«مُتَتَابِعَیْنِ»: پیاپی. مراد این است که دو ماه روزه باید بدون فاصله باشد. حتی اگر روزی روزه گرفته نشود، روزهای ماقبل هدر میرود و باید دو ماه را تکمیل کند. «ذلِکَ»: این قانونگذاری. این بیان و تعلیم احکام. یادآوری: کفاره ظهار به ترتیب: آزاد کردن بنده، دو ماه روزه گرفتن، و یا شصت نفر فقیر را طعام دادن است. رعایت ترتیب واجب است (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن، المراغی).]]
[5] کسانی که با خدا و پیغمبرش دشمنی میکنند، خوار و ذلیل میشوند، همان گونه که پیش از ایشان پیشینیان خوار و ذلیل شدند. ما آیات روشن و دلائل متقنی را فرو فرستادهایم (که دالّ بر حق و حقیقت، و واقعیّت و حقّانیّت اسلام هستند. کسانی که بدانها ایمان نیاورند کافرند) و کافران عذاب خوارکنندهای دارند. [[«یُحَآدُّونَ»: دشمنی میکنند (نگا: توبه / 63). «کُبِتُوا»: خوار و ذلیل گردانده شدند (نگا: آلعمران / 127). «مُهِینٌ»: (نگا: بقره / 90، آلعمران / 178).]]
[6] روزی خدا همگان را زنده میگرداند و آنان را از کارهائی که کردهاند آگاه میسازد. کارهائی که ایشان آنها را فراموش کردهاند، ولی خداوند آنها را شمارش کرده است (و به حساب آنان گرفته است). خدا حاضر و ناظر بر هر چیزی است. [[«یَبْعَثُهُمْ»: ایشان را زنده میگرداند. «أَحْصَاهُ»: آن را شمارش کرده است. مراد دستور به فرشتگان برای ثبت و ضبط اعمال بندگان است (نگا: کهف / 49، یس / 12، زخرف / 80). «شَهِیدٌ»: (نگا: آلعمران / 98، انعام / 19، حج / 17).]]
[7] مگر ندیدهای که خداوند میداند چیزی را که در آسمانها و چیزی را که در زمین است؟ هیچ سه نفری نیست که با همدیگر رازگوئی کنند، مگر این که خدا چهارمین ایشان است، و نه پنج نفری مگر این که او ششمین ایشان است، و نه کمتر از این و نه بیشتر از این، مگر این که خدا با ایشان است در هر کجا که باشند (و رازشان را میداند). بعداً خدا در روز قیامت آنان را از چیزهائی که کردهاند آگاه میسازد. چرا که خدا از هر چیزی باخبر و آگاه است. [[«نَجْوی»: رازگوئی. درگوشی و نهانی صحبت کردن. «خَمْسَةٍ»: عطف بر (ثَلاثةٍ) است. «أَدْنی»: کمتر (نگا: نجم / 9).]]
[8] آیا ندیدهای کسانی را که از نجوا نهی شدهاند، ولی آنان به سوی چیزی برمیگردند که از آن نهی گشتهاند، و برای انجام گناه و دشمنانگی و نافرمانی از پیغمبر، با همدیگر به نجوا میپردازند، و هنگامی که به پیش تو میآیند بگونهای تو را سلام میگویند که خدا تو را بدانگونه سلام نگفته است. در دل به خود میگویند: (اگر اعمال ما بد است و خدا میداند) پس چرا ما را به خاطر گفتههایمان کیفر نمیدهد؟! دوزخ بسندهی ایشان است (و نیازی به مجازات دیگر نیست). داخل آن خواهند شد و با آتش آن خواهند سوخت، و چه بد سرانجامی و چه بد جایگاهی است! [[«الَّذِینَ نُهُوا ...»: گروهی از یهودیان و منافقان بودند. «حَیَّوْکَ»: تو را درود میگویند. بر تو سلام میکنند. «بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللهُ»: با واژههائی به تو سلام میکنند که خداوند تو را بدان سلام نگفته است. یهودیان بجای (أَلسَّلامُ عَلَیْکَ) میگفتند (أَلسَّامُ عَلَیْکَ): مرگ بر تو! ملامت و خستگی بهرهات! «یَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ»: در دل به خود میگفتند. استهزاءکنان به همدیگر میگفتند. «یَصْلَوْنَهَا»: (نگا: ابراهیم / 29، ص / 56).]]
[9] ای مؤمنان! هنگامی که به نجوا پرداختید، برای انجام گناه و دشمنانگی و نافرمانی از پیغمبر به نجوا نپردازید، و بلکه دربارهی نیکی و پرهیزگاری نجوا کنید، و از خدائی بترسید که در پیشگاه او گردآورده میشوید. [[«الْبِرِّ»: خوبی و نیکی. هرچه در آن خیر و صلاح باشد. «التَّقْوی»: مراد ترک معصیت است.]]
[10] نجوا تنها از ناحیهی اهریمن است و میخواهد مؤمنان را غمگین و اندوهناک سازد! امّا هیچ زیانی نمیتواند بدیشان برساند مگر این که اجازهی خدا در میان باشد. پس مؤمنان باید به خدا توکّل کنند و بس. [[«لِیَحْزُنَ»: تا غمگین سازد. باب اوّل است و متعدی. «لَیْسَ بِضَآرِّهِمْ»: شیطان نمیتواند بدیشان زیان و ضرری برساند.]]
[11] ای مؤمنان! هنگامی که به شما گفته شد: در مجالس جای باز کنید، جای باز کنید تا خدا در کار شما گشایش دهد، و هنگامی که به شما گفته شد: برخیزید! برخیزید. اگر چنین کنید خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و بهره از علم دارند، درجات بزرگی میبخشد. [[«یَرْفَعِ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ، وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»: عطف (الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ) بر (الَّذِینَ آمَنُوا) از قبیل عطف خاص بر عام است. «تَفَسَّحُوا»: جای باز کنید. جمع و جور بنشینید و برای دیگران جا باز کنید. «أُنشُزُوا»: برخیزید. بلند شوید. مراد برخاستن از مجالس است تا جا برای دیگران پیدا شود.]]
[12] ای مؤمنان! هرگاه خواستید با پیغمبر نجوا و رازگوئی کنید، پیش از نجوای خود، صدقهای بدهید. این کار برای شما بهتر و پاکیزهتر (برای زدودن حبّ مال از دلها) است. اگر هم چیزی را نیافتید (که با آن صدقه را انجام دهید) خداوند آمرزگار و مهربان است. [[«بَیْنَ یَدَیْ ...»: قبل از. پیشاپیش. «صَدَقَةً»: احسانی. بخششی. علت دادن صدقه پیش از گفتگوی نهانی با پیغمبر این بود که بسیاری از اعراب برای کسب افتخار همدمی، و تظاهر به تقرب بدان حضرت، بدون نیاز تقاضای نجوا و رازگوئی میکردند. به وسیله چنین صدقهای، این کار تقلیل پذیرفت و پروردگار مهربان، آن را از میان برداشت (نگا: المصحف المیسر، روح المعانی). پرداخت چنین صدقهای چه بسا آزمون موقتی برای گروه ویژهای در آن مقطع تاریخی بوده است.]]
[13] آیا میترسید که پیشاپیش نجوای خود صدقههائی را بدهید (و مخارجی برای خود تولید کنید؟!). حال که چنین کاری را نکردهاید و خداوند هم شما را بخشیده است (و این رنج را از دوش شما برداشته است و اجازه داده است بدون دادن صدقه با پیغمبر به نجوا بپردازید) پس نماز را چنانکه باید بخوانید و زکات مال بدر کنید و از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری نمائید. ایزد آگاه از همهی کارهائی است که میکنید. [[«أَشْفَقْتُمْ»: ترسیدید.]]
[14] آیا آگاهی از کسانی که گروهی را به دوستی میگیرند که خدا بر آنان خشمگین است. اینان (منافقانی بیش نبوده و) نه از شمایند و نه از آنانند. چنین کسانی بگونهی آگاهانه سوگند دروغ یاد میکنند! [[«تَوَلَّوْا»: به دوستی گرفتند. مراد منافقان است (نگا: حشر / 11). «هُمْ»: ایشان که منافقانند (نگا: نساء / 143). «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»: در حالی که میدانند که دروغ میگویند.]]
[15] خداوند عذاب سختی را برای ایشان آماده کرده و تهیّه دیده است. آنان چه کار بدی میکنند! [[«أَعَدَّ»: آماده کرده است. تهیه دیده است. «مَا»: چیزهائی که. مراد نفاق و دروغ است.]]
[16] آنان سوگندهایشان را سپری (برای حفظ جان و مال خود) ساختهاند و بدین وسیله مردمان را از راه یزدان بازداشتهاند، و لذا عذاب خوارکنندهای دارند. [[«جُنَّةً»: سپر.]]
[17] اموالشان و اولادشان، به هیچ وجه ایشان را از دست خدا مصون و محفوظ نمیدارد. اینان دوزخیانند و در دوزخ جاودانه میمانند. [[«لَن تُغْنِیَ ...»: (نگا: آلعمران / 10 و 116).]]
[18] روزی خداوند همهی آنان را زنده میگرداند. آن روز برای خدا (به دروغ) سوگند میخورند همان گونه که (امروز به دروغ) برای شما سوگند میخورند، و گمان میبرند که ایشان دارای چیزی (از هوش و زرنگی) هستند! (و با این سوگندهای دروغ، خویشتن را میرهانند و به جائی میرسانند). هان! ایشان دروغگوی��نند (و گرفتار خشم و عذاب یزدانند). [[«یَحْلِفُونَ لَهُ»: برای خدا سوگند یاد میکنند که منافق نبودهاند (نگا: انعام / 23، نحل / 28).]]
[19] اهریمن بر آنان چیره گشته است (و با وسوسههای خود ایشان را از راستای راه بدر کرده است) و یاد خدا را از خاطرشان برده است. اینان حزب اهریمن هستند. هان! قطعاً حزب اهریمن زیانکار و زیانبارند. [[«إِسْتَحْوَذَ»: چیره گشته است. مسلط شده و غلبه یافته است. «حِزْبُ»: (نگا: مائده / 56، مؤمنون / 53، روم / 32).]]
[20] مسلّماً کسانی که با خدا و پیغمبرش دشمنی میکنند، از زمرهی پستترین و خوارترین (مردمان) خواهند بود. [[«یُحَآدُّونَ»: (نگا: مجادله / 5). «الأذَلِّینَ»: ذلیلترین و خوارترین و رسواترین انسانها.]]
[21] خداوند چنین مقدّر کرده است که من و پیغمبرانم قطعاً پیروز میگردیم. بیگمان خداوند نیرومند چیره است. [[«کَتَبَ»: مقدر کرده است. قضا و قدرش در لوح محفوظ چنین افتاده است (نگا: رعد / 39).]]
[22] مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیلهی ایشان باشند. چرا که مؤمنان، خدا بر دلهایشان رقم ایمان زده است، و با نفخهی ربّانی خود یاریشان داده است و تقویتشان کرده است، و ایشان را به باغهای بهشتی داخل میگرداند که از زیر (کاخها و درختان) آنها رودبارها روان است، و جاودانه در آنجا میمانند. خدا از آنان خوشنود، و ایشان هم از خدا خوشنودند. اینان حزب یزدانند. هان! حزب یزدان، قطعاً پیروز و رستگار است. [[«کَتَبَ»: نگاشته است و رقم زده است. مراد مستقر کردن و جایگزین نمودن است. «أَیَّدَ»: یاری داد. تقویت کرد (نگا: بقره / 87 و 253، مائده / 110، انفال / 26 و 62). «رُوحٍ»: نفخه. نیروی معنوی الهی، از قبیل: آرامش درون، نور بصیرت (نگا: فتح / 4).]]