💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 89 captured on 2024-08-25 at 01:47:38. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] به سپیدهدم (صبحگاهان) سوگند! [[«الْفَجْرِ»: سپیده دم. صبحدم (نگا: تکویر / 18). سپیدهدم صبح، پرده ظلمت شب را میشکافد، و سرچشمه نور را از میان افق منفجر میسازد، و بندهائی را باز میکند که بر حرکت و حیات زندگان زده شده است و هستی را نورباران و زندگی را دگرگون میگرداند.]]
[2] و به شبهای دهگانه سوگند! [[«لَیَالٍ عَشْرٍ»: شبهای دهگانه. برخی گفتهاند که مراد ده شب و روز ماه ذیالحجّه است که شاهد بزرگترین و تکان دهندهترین اجتماعات مسلمین جهان در سرزمین وحی است و عید قربان در آن انجام میپذیرد. بعضی هم آن را شبهای دهگانه آخر رمضان میدانند که لیلةالقدر در آن است. گروهی هم آن را ده شبانهروز اوّل ماه محرم میشمارند که عاشوراء در آن است. ولی نکره بودن آن، علاوه از بیان عظمت، بیانگر نامعیّن و نامحدود بودن چنین شبهائی است.]]
[3] و به جفت و تک (هر چیزی) سوگند! [[«الشَّفْعِ»: زوج. جفت. «الْوَتْرِ»: فرد. تک. طاق. شفع و وتر، شامل همه کائنات میگردد. برخی شفْع را مخلوقات خدا، و وتْر را ذات خدا دانستهاند (نگا: قاسمی).]]
[4] و به شب سوگند بدان گاه که (به سوی روشنائی روز) حرکت میکند! [[«یَسْری»: رهسپار میشود. میرود و پایان میپذیرد (نگا: مدّثّر / 33). در رسمالخطّ قرآنی، یاء آن حذف شده است.]]
[5] آیا در آنچه گفته شد، سوگند مهمّی برای افراد خردمند، موجود است؟ [[«ذِی حِجْرٍ»: عاقل. صاحب عقل و خرد. یادآوری: جواب قسم، آیه 14 است، یعنی: اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَاد. یا این که جواب قسم محذوف است و آیات آینده که سخن از مجازات طغیانگران میگوید، گواه بر آن است، و در معنی چنین است: قسم بدانچه گفته شد که ما کفّار و طغیانگران را عذاب میکنیم!]]
[6] آیا ندانستهای که پروردگارت چگونه با قوم عاد رفتار کرده است (و چه بلائی بر سر ایشان آورده است؟). [[«أَلَمْ تَرَ؟»: آیا ندیدهای؟ دیدن در اینجا به معنی دانستن و آگاه شدن است (نگا: بقره / 243 و 246 و 258). «عَادٍ»: قوم هود (نگا: اعراف / 65 و 74، توبه / 70، هود / 50).]]
[7] قوم اِرَم که صاحب قامتهای بلند ستون مانند، و (کاخها و خیمههای) ستوندار بودند. [[«إِرَمَ»: نام دیگر قوم عاد است. بدل عادٍ و مجرور است. «ذَاتِ الْعِمَادِ»: دارای قد و قامت بلند ستون مانند. تنومند و بلند بالا. دارای کاخها و خیمههای پرستون. مراد بیان قدرت مادی و قوّت بدنی قوم عاد است.]]
[8] کسانی که همسان ایشان (از نظر پیکر تنومند و کاخهای بلند) باشد در شهرها و کشورها، آفریده و پیدا نشده است. [[«الْبِلادِ»: جمع بَلَد، شهرها. کشورها.]]
[9] و (آیا ندانستهای که پروردگارت) با قوم ثمود چه کرده است؟ همان قومی که صخرههای عظیم را در وادی القری (میان مدینه و شام) میبریدند و میتراشیدند (و در دل کوهها خانهها و کاخها میساختند). [[«ثَمُودَ»: قوم صالح است (نگا: اعراف / 73، هود / 61، نمل / 45). «جَابُوا»: بریدند. نقب زدند (نگا: حجر / 82، شعراء / 149). «الْوَادِی»: وادیالقری، مکانی است به نام حجر، میان مدینه منوّره و شام. یاء آن برای تخفیف و سجع آخر آیات حذف شده است. «الصَّخْرَ»: مفرد آن صَخْرَة، سنگهای بزرگ سخت (نگا: کهف / 63، لقمان / 16).]]
[10] و (آیا خبر نداری که پروردگارت) با فرعون چه کرده است؟ فرعونی که دارای (ساختمانهای محکم و استواری به شکل) میخها (ی وارونه همچون هِرَم) بود. [[«فِرْعَوْنَ»: مراد فرعون زمان موسی (ع) بالاخصّ، و فرعونها و فرعونیان بالعموم است. «ذِیالأوْتَادِ»: دارای میخها (نگا: ص / 12). مراد ابنیه و عمارات عظیمی همچون کوه است که نمای آنها به شکل میخهای وارونه جلوهگر بود. اهرام ثلاثه مصر نمونهای از آنها است (نگا: جزء عمّ شیخ محمّد عبده، فی ظلال القرآن، التفسیر القرآنی للقرآن).]]
[11] اقوامی که در شهرها و کشورها طغیان و سرکشی کردند. [[«الَّذِینَ»: اقوام سهگانه مذکور، یعنی عاد، و ثمود، و فرعون و فرعونیان.]]
[12] و در آنجاها خیلی فساد و تباهی به راه انداختند. [[«الْفَسَادَ»: مراد فساد و تباهی همه جانبه، یعنی انواع کفر و شرک و ظلم و زور و فسق و فجور است.]]
[13] لذا پروردگار تو تازیانهی عذاب را بر سر ایشان فرو ریخت (و شلّاق عذاب را پیاپی بر آنان فرو آورد). [[«صَبَّ»: فرو ریخت. در اینجا فرو ریختن به جای فرو آوردن استعمال شده است و اشاره به عذابهای شدید و پیاپی دارد. «سَوْطَ»: تازیانه. شلاّق.]]
[14] مسلّماً پروردگار تو در کمین (مردمان و مترصّد اعمال ایشان) است. [[«الْمِرْصَادِ»: کمینگاه (نگا: توبه / 5، نبأ / 21). در کمین بودن خداوند، کنایه از احاطه شامل و مراقبت کامل خدا است، به گونهای که همگان را میپاید و بر اعمالشان نظارت مینماید و کسی و چیزی از حیطه قدرت و دسترس سلطه او خارج نمیباشد.]]
[15] امّا انسان (آن انسانی که در پرتو ایمان عقل و خردش رشد نیافته است، و شخص خود را مقیاس همه چیز میپندارد) همین که پروردگارش او را بیازماید و برای این کار او را بزرگی ببخشد و بدو نعمت بدهد، خواهد گفت: پروردگارم مرا بزرگوار و گرامی و محترم و مکرم دیده است! (و این عزّت و نعمت، حق من و شایستهی من است). [[«فَأَمَّا الإِنسَانُ»: شأن خدا چنان بود که گذشت، و امّا حال انسان. مراد انسان کافر یا سست ایمان و سست باور است (نگا: مؤمنون / 55 و 56، معارج / 19 - 22). «إِبْتَلاهُ»: او را آزمایش کرد (نگا: انبیاء / 35). «أَکْرَمَهُ»: سَروریش بخشید و بزرگیش داد. بدو جاه و مقام و قدرت و قوّت داد. «نَعَّمَهُ»: بدو نعمت و ثروت داد. دارا و ثروتمندش کرد. «أَکْرَمَنِی»: مرا گرامی و بزرگوار کرده است و شایسته احترام و اکرام دیده است. یکی از معانی باب افعال، چیزی یا کسی را بر صفتی دیدن است (نگا: گنجینه صرف). یعنی چنین فردی، جاه و مقام و ثروت و نعمت را نشانه عزّت و کرامت ذاتی خود در نزد پروردگار میشمارد و خویشتن را در خور چنین تفضّلی میداند.]]
[16] و امّا زمانی که پروردگارش او را بیازماید و برای این کار روزی او را تنگ و کم نماید، خواهد گفت: پروردگارم مراخوار و زبون داشته است (و با فقر و فاقه، ذلیل و حقیرم نموده است). [[«قَدَرَ»: تنگ کرد. کم کرد (نگا: رعد / 26، قصص / 82، اسراء / 30). «أَهَانَنِی»: به من اهانت کرده است. خوار و ناچیزم داشته است.]]
[17] هرگزا هرگز! (چنین نیست که کرامت و ذلّت انسان در نزد یزدان به دارائی و ناداری باشد). بلکه شما (گذشته از اقوال زشت، افعال پلشت هم دارید! از جمله:) یتیم را گرامی نمیدارید. [[«بَلْ»: این واژه دلالت دارد بر انتقال از اقوال بد به اعمال بد. «لا تُکْرِمُونَ»: مخاطب جنس انسان است، این است به صورت جمع ذکر شده است.]]
[18] و همدیگر را تشویق و ترغیب نمیکنید به خوراک دادن به مستمند. [[«لا تَحَآضُّونَ»: همدیگر را ترغیب و تشویق نمیکنید. فعل مضارع باب تفاعل از ماده (حَضّ) است و تائی از اوّل آن برداشته شده است. «طَعَامِ»: إطعام. خوراک دادن.]]
[19] و میراث را حریصانه یکجا میخورید (و ملاحظهی حق بستگان و محرومان و یتیمان و ضعیفان نمیکنید، و حلال و حرام را رویهم انباشته و مشتاقانه صرف میکنید). [[«التُّرَاثَ»: میراث. ارث. ترکه. «لَمّاً»: سرجمع. یکجا. یعنی حلال و حرام و حق خود و حق دیگران برای شما مطرح نیست، و اموال زنان و کودکان و پیران و مظلومان را جمع و ضبط مینمائید و حقالإرث ایشان را نمیپردازید. واژه (لَمّاً) صفت (أَکلاً) است.]]
[20] و اموال و دارائی را بسیار دوست میدارید (و سخت دلباختهی مال و متاع دنیا هستید، و لذا ملاحظهی مشروع و نامشروع و حلال و حرام را نمیکنید). [[«جَمّاً»: فراوان. بسیار.]]
[21] هرگزا هرگز! (حقیقت آن چنان نیست که میپندارید). زمانی که زمین سخت درهم کوبیده میشود و صاف و مسطّح میگردد. [[«دُکَّتْ»: درهم کوبیده شد و صاف و مسطّح گردید (نگا: اعراف / 143، کهف / 98، حاقّه / 14). «دَکّاً»: واژه نخستین مفعول مطلق و واژه دوم تأکید است، یا این که روی هم رفته حالند (نگا: اعراب القرآن درویش). با توجّه به حال بودن، معنی آیه چنین است: زمانی که زمین پیاپی در هم کوبیده شد و سراسر آن بهم ریخته شد.]]
[22] و پروردگارت بیاید و فرشتگان صف صف حاضر آیند. [[«جَآءَ رَبُّکَ»: چگونگی آمدن خدا، بر ما مجهول است، و به گونهای است که تنها خود میداند و بس (نگا: المنتخب). یا این که مراد تجلّی ذات اقدس و ظهور نشانههای قدرت و عظمت او است، به گونهای که جای انکار شناخت خدا برای کسی باقی نمیماند، گوئی همگان با چشم خود ذات بیمثال کبریائی را میبینند. «الْمَلَکُ»: فرشتگان. اسم جنس است. «صَفّاًصَفّاً»: صف در صف. صف صف. حال است.]]
[23] در آن روز دوزخ را حاضر آورند (و نشانش دهند). در آن روز انسان به خود میآید، ولی چنین به خود آمدنی کی سودی به حال او دارد؟! [[«جِیءَ»: آورده شد. مراد از حاضر آوردن دوزخ، پدیدار کردن و نشان دادن آن است (نگا: شعراء / 91، نازعات / 36). «یَتَذَکَّرُ»: به خود میآید. بیدار و هوشیار میشود. متوجّه میگردد و پند میگیرد. «أَنّی»: کی؟ این واژه اسم استفهام است و معنی نفی دارد. «الذِّکْری»: به خود آمدن. بیداری و هوشیاری. پند گرفتن.]]
[24] خواهد گفت: کاش برای زندگی خود (خیرات و حسناتی) پیشاپیش میفرستادم! [[«قَدَّمْتُ»: پیشاپیش میفرستادم. تقدیم میداشتم. «حَیَاتِی»: زندگی خود. اشاره به این است که آخرت زندگی اصلی است و دنیا در حقیقت زندگی نبوده است.]]
[25] در آن روز (که چنین احوال و اوضاعی رخ میدهد، خداوند کافر را چنان عذابی میرساند که) هیچ کس عذابی همسان عذاب او را بدو نمیرساند. [[«عَذَابَهُ»: عذابی که خدا میدهد. عذاب مفعولٌبه یا مفعول مطلق است و ضمیر (هُ) به خدا برمیگردد، و در حقیقت اضافه مصدر به فاعل خود است.]]
[26] و (در آن روز) هیچ کسی همچون خداوند او را به بند نمیکشد (و به غل و زنجیر نمیبندد). [[«لا یُوثِقُ»: به بند نمیکشد. به غل و زنجیر نمیبندد. «وَثَاق»: به بند کشیدن. به غل و زنجیر بستن. وَثاق به معنی إیثاق است، همچون عَطاء به معنی إعطاء.]]
[27] ای انسانِ آسوده خاطر (که در پرتو یاد خدا و پرستش الله، آرامش به هم رساندهای و هم اینک با کولهباری از اندوختهی طاعات و عبادات، در اینجا آرمیدهای)! [[«النَّفْسُ»: خود شخص. ذات انسان (نگا: نحل / 111، اسراء / 14، کهف / 6). «الْمُطْمَئِنَّةُ»: آسوده خاطر. آرمیده. دارای آرامش.]]
[28] به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو (از کردهی خود در جهان و از نعمت آخرت یزدان) خوشنودی، و (خدا هم) از تو خوشنود (است). [[«رَاضِیَةً»: راضی و خوشنود. «مَرْضِیَّةً»: مورد رضایت. کسی که از او خوشنودند. «رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً»: حال اوّل و دوم هستند.]]
[29] به میان بندگانم درآی (و همراه شایستگان و از زمرهی بایستگان شو). [[«عِبَادِی»: بندگان خاصّ و آفریدگان صالح خدا مراد است.]]
[30] و به بهشت من داخل شو (و خوش باش!). [[«جَنَّتِی»: اضافه جنّت به خدا، بیانگر عظمت بهشت و فراوانی نعمت آنجا است. از تعبیرات روحپرور (عِبَادِی) و (جَنَّتِی) لطف و صفا میبارد.]]