💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 13 captured on 2024-08-25 at 01:45:52. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

⬅️ Previous capture (2024-03-21)

-=-=-=-=-=-=-

Mostafa Khorramdel, Surah 13: The Thunder (Ar-Ra'd)

Surahs

[1] الف. لام. میم. را. اینها، آیه‌هائی از کتاب (قرآن) است. و چیزی که از سوی پروردگارت (در سراسر این قرآن) بر تو نازل شده است حق است، ولیکن بسیاری از مردم (با وجود روشنی امر، به سبب دشمنی با حق به بیراهه می‌روند و بدان) نمی‌گروند. [[«المر» (نگا: بقره / 1). «تِلْکَ»: آن. در اینجا به معنی این است، و اشاره به آیات موجود در سوره است. به کار بردن اسم اشاره بعید به جای قریب، بیانگر عظمت و رفعت مشارالیه است. این واژه مبتدا و (آیات) خبر آن است. «الَّذی»: مبتدا است و خبر آن (اُنزِلَ إِلَیْکَ ...) یا (الْحَقُّ) است. «الْحَقُّ»: خبر (الَّذی)، یا خبر مبتدای محذوف است. «لکِنَّ أَکْثَرَ ...»: (نگا: یوسف / 103).]]

[2] خدا همان کسی است که آسمانها را چنان که می‌بینید، بدون ستون برپا داشت، سپس (به دنبال آفرینش این آسمانهای بی‌ستون) به فرمانروائی جهان هستی پرداخت، و خورشید و ماه (و همه‌ی کرات و ستارگان دیگر) را فرمانبردار (خود و خدمتگزار شما) ساخت. هر کدام تا مدّت مشخّصی (و به خاطر هدف معیّنی) به حرکت خود ادامه می‌دهند. خداوند کار و بار (جهان) را (زیر نظر می‌دارد و با حساب و کتاب دقیقی) می‌گرداند و او (نشانه‌های دیدنی را در پهنه‌ی کتاب هستی بر می‌شمرد و) آیه‌ها (ی خواندنی کتاب قرآن) را بیان می‌دارد، تا این که یقین حاصل کنید که (در سرای دیگر) پروردگارتان را ملاقات خواهید کرد. [[«رَفَعَ»: برپا داشت. برافراشت. مراد پدید آوردن و آفریدن است. «عَمَدٍ»: اسم جمع است و واحد آن را (عَمُود) و (عِماد) ذکر کرده‌اند. برخی هم آن را جمع می‌دانند و مفرد را (عَمُود) و (عِماد) می‌شمارند (نگا: هُمَزَه / 9). «تَرَوْنَها»: مرجع ضمیر (ها) واژه (السَّمَاوَاتِ) یا (عَمَدٍ) است. این جمله می‌تواند صفت (عَمَد) یا حال (السَّمَاوَاتِ) باشد. «بَغَیرٍ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»: آسمانها را می‌بینید که خداوند آنها را بدون ستون آفریده است. آسمانها را آفریده و با ستونهای نامرئیِ قوّه جاذبه به هم پیوند داده است. یعنی دارای ستون بوده ولی ستونها را نمی‌بینید. «إِسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ»: (نگا: بقره / 29، اعراف / 54، یونس / 3) / «سَخَّرَ»: مسخر گرداند. فرمانبردار کرد. «أَجَلٍ مُّسَمّیً»: سر رسید معیّن و مدّت مشخّص. مراد فرا رسیدن هنگامه رستاخیز است. «یُدَبِّرُ»: می‌گرداند. می‌چرخاند. «یُفَصِّلُ»: شرح می‌دهد. بیان می‌دارد (نگا: انعام / 55 و 97، یونس / 5).]]

[3] و او آن کسی است که زمین را گسترانیده و در آن کوهها و جویبارها قرار داده است، و از هرگونه ثمر و میوه‌ای، جفت نر و ماده‌ای در آن آفریده است. شب را بر روز می‌پوشاند (و برعکس روز را بر پرده‌ی شب می‌گرداند). بی‌گمان در این (آفرینش شگرف و فرمانروائی سترگ و نمایش شگفت هستی) نشانه‌هائی (واضح و آشکار بر قدرت آفریدگار) است، برای آنان که می‌اندیشند (و سرسری از کنار عجائب و غرائب نمی‌گذرند). [[«مَدَّ»: گسترانیده است. «رَوَاسِیَ»: جمع راسی و راسِیَة، کوههای ثابت و استوار. «زَوْجَیْنِ»: دو صِنف. دو نوع. «إِثْنَیْنِ»: دو تا. مراد نر و ماده است (نگا: هود / 40، یس / 36، رحمن / 52، نجم / 45). «یُغْشِی»: (نگا: اعراف / 54).]]

[4] در روی زمین، قطعه زمینهائی در کنار هم قرار دارد (که خاک هر یک بایسته‌ی محصولی و جنس هرکدام شایسته‌ی منظوری است) و تاکستانها و کشتزارها و نخلستانهای یک پایه و دو پایه در آن موجود است که هر چند با یک نوع آب سیراب می‌گردند، امّا برخی را از لحاظ طعم بر برخی دیگر برتری می‌دهیم. بی‌گمان در این (اختلاف استعداد خاکها و جوراجوری درختها و گیاهها و دگرگونیهای میوه‌ها و طعم آنها) نشانه‌هائی (بر قدرت خدا) برای کسانی است که عقل خویش را به کار می‌گیرند. [[«قِطَعٌ»: جمع قِطعة، بخشها و پاره‌ها. «مُتَجَاوِرَاتٌ»: کنار هم. نزدیک به هم. «قِطَعٌ مُتَجَاوِراتٌ»: مراد قطعه‌های مختلف و متفاوت زمین است. «زَرْعٌ»: کشت. مصدر است و در اینجا به معنی کشتزارها است. «صِنْوانٌ»: جمع صِنْو، همگون. یک‌پایه. «غَیْرُ صِنْوانٍ»: مختلف. دوپایه. «صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ»: درختانی که بیخ جداگانه دارند و مستقلّ از درختان همنوع خود هستند. یا این که: درختان همگون و همسان، و درختان مختلف و متفاوت. این معانی در صورتی است که واژه (صِنْوان) را تنها صفت (نَخیل) بدانیم. امّا اگر (صِنْوان) را به سبب عطف، صفت (نَخیل) و (زَرْع) و (جنّات) بشمار آوریم، یا این که آن را خبر مبتدای محذوف، مانند (کلّ) بدانیم معنی (صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ) عبارت خواهد بود از: درختان یک‌پایه و درختان دوپایه مصطلح در گیاه‌شناسی. بدین معنی که: برخی از درختان و گیاهان، ماده نرینه در یک درخت یا بوته، و ماده مادینه در یک درخت یا بوته دیگری است، و آنها را یک‌پایه می‌گویند، مانند درخت خرما. برخی از درختان و گیاهان هم، ماده نرینه و ماده مادینه هر دو بر یک درخت یا بوته است که بیشتر درختان و گیاهان بدین صورت بوده و آنها را دوپایه می‌نامند. حال ممکن است نرینه و مادینه در یک گل باشند، مانند بوته پنبه، و یا این که هر یک در گل جداگانه‌ای باشند، از قبیل بوته کدو. «یُسْقی»: آبیاری می‌گردند. نائب فاعل ضمیر (هُوَ) است که به کلّ واحدی از (قِطَعٌ، جنّاتٌ، زَرْعٌ، نَخیلٌ) برمی‌گردد. «الأُکُلِ»: آنچه خورده می‌شود. دانه و میوه (انعام / 14، سبأ / 16).]]

[5] (ای پیغمبر! از چیزی) اگر باید در شگفت بمانی، شگفت‌انگیز (ترین چیز) سخن ایشان است که می‌گویند: آیا هنگامی که خاک شدیم، آیا دوباره (زنده می‌گردیم و) آفرینش تازه‌ای پیدا می‌کنیم؟ آنان کسانیند که به پروردگارشان ایمان ندارند، و غلها و زنجیرها به گردنهایشان می‌افتد و دوزخیانند و در آتش جاودانه می‌مانند. [[«إِن تَعْجَبْ ...»: اگر باید از چیزی در شگفت شد، شگفت‌انگیزترین چیز سخن ایشان است که. «خَلْقٍ جَدیدٍ»: آفرینش تازه. حیات دوباره. آفریده نو. «الأغْلالُ»: جمع غُلّ، طوق آهنین (نگا: اعراف / 157). «الأغْلالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ»: اشاره به وضع اسفناک آنان در جهنّم است (نگا: غافر / 71، حاقّه / 30 و 32).]]

[6] (ای پیغمبر! گمراهی، مشرکان را بدانجا کشانده است که آنان تمسخرکنان) از تو بخواهند که بدی (و بلائی که از سوی خدا ایشان را از آن می‌ترسانی) پیش از خوبی (و نعمتی که از سوی خدا بدیشان مژده‌ی آن را می‌رسانی) بدانان رسد! و حال آن که عذابهای درهم کوبنده و خوارکننده قبل از ایشان بوده است و (بر سر گذشتگان آمده است و طومار حیات افراد کافر چون ایشان را در هم نوردیده است.) پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمهائی که (با انجام گناه به خود) می‌کنند بخشنده است (و در عذابشان شتاب روا نمی‌دارد) و پروردگار تو دارای کیفر سخت است (و عقوبت او در انتظار گناهکارانی است که در انجام معاصی پافشاری می‌کنند و از راه اهریمن به راه خدا برنمی‌گردند و از نیکیها اندوخته‌ای برنمی‌بندند). [[«السَّیِّئَةِ»: بدی. مراد بلا و عذاب است. «الْحَسَنَةِ»: خوبی. مراد نعمت و رحمت است. «الْمَثُلاتُ»: جمع مَثُلَة، کیفر سخت، عقوبت رسوا کننده. «عَلَی ظُلْمِهِمْ»: با وجود ستمگری و بزهکاری ایشان. جار و مجرور در موضع حال است. حرف (عَلی) به معنی (مَعَ) (نگا: بقره / 177، عَلی حُبِّهِ).]]

[7] کافران می‌گویند: کاش! معجزه‌ای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتم‌الانبیاء می‌خواند) نازل می‌شد، (و پیغمبریِ محمّد را برای ما ثابت می‌کرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده می‌شود، ما را قانع نمی‌کند. تازه اگر ما را قانع هم بکند، ما تنها چیزهائی را می‌پسندیم که خودمان پیشنهاد می‌کنیم. ای محمّد!) تو تنها بیم‌دهنده‌ای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس،) و هر ملّتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو چیز نوظهور و بی‌سابقه‌ای نمی‌باشی). [[«آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ»: معجزه‌ای بزرگ از سوی پروردگارش. مراد معجزه یا معجزاتی است که خودشان از روی عناد می‌خواستند. مثل کوه صفا را طلا کردن، برداشتن برخی از کوهها و تبدیل آنها به گلزارها و کشتزارها، و ... (نگا: اسراء / 90 - 93). «لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»: مراد از (هادٍ) پیغمبر هر قوم، کتاب آسمانی هر یک از انبیاء، ذات ذوالجلال، پیروان مبلِّغ انبیاء، و محمّد مصطفی می‌تواند باشد.]]

[8] خدا می‌داند که هر زنی (در شکم خود) چه چیز حمل می‌کند (و بار او پسر یا دختر است، و وضع جسمانی و روحانی، و کیفیّت و کمیّت استعدادها و نیروهای بالقوّه در او چگونه است)، و می‌داند که رحمها از چه چیز می‌کاهند و بر چه چیز می‌افزایند (و فعل و انفعالات دوران عادی و قاعدگی و آبستنی آنها چگونه بوده و زمان حاملگی و زایمان چه وقت و چقدر و بر چه منوال است)، و هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه‌ی معیّن و حساب مشخّص برخوردار است). [[«کُلُّ أُنثَی»: هر ماده‌ای اعم از انسان یا حیوان. «تَغِیضُ»: می‌کاهد و کم می‌کند. فرو می‌برد و می‌بلعد. این فعل به صورت لازم و متعدّی استعمال می‌شود. در اینجا متعدّی است. «تَزْدَادُ»: می‌افزاید. افزون می‌نماید. «کُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ»: در نزد خدا همه‌چیز دارای مقدار و اندازه مشخّص و معیّن، و حساب و کتاب دقیق و روشن است (نگا: حجر / 21، فرقان / 2، طلاق / 3). «بِمِقْدَارٍ»: دارای اندازه ثابت و کمیّت معیّن است.]]

[9] خدا آگاه از جهان پنهان (از دید و دانش مردمان) و آگاه از جهان دیدنی (و آشکار در برابر چشم و علم ایشان) است، و بزرگوار و والا است. [[«الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ»: (نگا: انعام / 73، توبه / 94 و 105). «الْمُتَعَالِ»: والا و برتر از جهان و منزّه از مشابهت و مماثلت این و آن. چیره و مسلّط بر همه چیز. اصل آن (الْمُتَعالی) است و حذف یاء محض تخفیف است (نگا: غافر / 15 و 32).]]

[10] کسی که از شما سخن را پنهان می‌دارد، و کسی که سخن را آشکار می‌سازد، و آن که در روز (به دنبال کار خود) روان می‌گردد، (برای خدا بی‌تفاوت و) یکسان می‌باشند (و خداوند از اوضاع و احوال و رفتار و کردارتان، هرگونه که بوده و هرجا و هر زمان که باشد آگاه است). [[«سَوَآءٌ»: یکسان و برابر است. مصدر و به معنی (مُسْتَوی) است و خبر مقدّم (مَنْ) می‌باشد. «أَسَرَّ»: پنهان کرد. آهسته گفت. «جَهَرَ بِهِ»: آشکارش کرد. آن را بلند گفت. «مُسْتَخْفٍ»: بسیار خویشتن را پنهان کننده. «سَارِبٌ»: رونده. در اینجا مراد کسی است که خود را ظاهر می‌سازد و به دنبال کار خویش روان می‌گردد.]]

[11] انسان دارای فرشتگانی است که به (نوبت عوض می‌شوند و) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه‌ی جوانب دیگر، او را می‌پایند و) به فرمان خدا از او مراقبت می‌نمایند. خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمی‌دهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانائی، از ذلّت به عزّت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمی‌کشاند) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند، و (این سنّت جاری در اسباب و مسبّبات ظاهری است، ولی) هنگامی که خدا بخواهد بلائی به قومی برساند هیچ کس و هیچ‌چیزی نمی‌تواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ کس غیر خدا نمی‌تواند یاور و مددکار آنان شود. [[«مُعَقِّبَاتٌ»: جمع مُعَقِّبَة، گروه ملائکه و جماعت فرشتگان. حرف (ة) برای مبالغه است. فرشتگانی که آدمی را می‌پایند و کردار و گفتار او را ضبط می‌نمایند و از مصائب و بلایا و اشیاء و اشخاصی که خدا بخواهد وی را حفظ می‌کنند. از آنجا که فرشتگان مانند افراد نگهبان عوض می‌شوند و به دنبال یکدیگر می‌آیند و اعمال انسان را تعقیب می‌نمایند و او را نیز می‌پایند، آنان را (مُعَقِّبات) گفته‌اند (نگا: یونس / 21، زخرف / 80، ق / 17 و 18، انفطار / 10 و 11 و 12). «مِنْ أَمْرِ اللهِ»: به خاطر فرمان خدا. به فرمان خدا. حرف (مِنْ) به معنی (ب) است (نگا: غافر / 15). «سُوءًا»: بلا و بدی. هلاک و عذاب. «مَرَدَّ»: برگرداندن. برگرداننده. مصدر میمی است و می‌تواند به معنی (رَدّ) و یا به معنی اسم فاعل (رادّ) باشد. «فَلا مَرَدَّ لَهُ»: برگرداندن آن ممکن نیست. کسی و چیزی نمی‌تواند آن را برگرداند و دفع کند. «مِن دُونِهِ»: بغیر از خدا. «والٍ»: یاور. سرپرست و عهده‌دار امور.]]

[12] (قدرت خدا در گستره‌ی هستی پدیدار، و آثار آن در همه‌جا آشکار است). او است که آذرخش آسمان را به شما می‌نماید که هم باعث بیم و هم مایه‌ی امید شما می‌گردد، و نیز ابرهای سنگین بار را (با تبخیر آبهای تلخ و شیرین اقیانوسها و دریاها و رودبارها) پدید می‌آورد. [[«الْبَرْقَ»: آذرخش آسمان که بر اثر برخورد دو توده ابر، بارهای الکتریکی متفاوت مثبت و منفی به وجود می‌آید، همان گونه که از برخورد سر دو سیم برق، جرقّه تولید می‌شود و به اصطلاح تخلیه الکتریکی صورت می‌گیرد. «خَوْفاً وَ طَمَعاً»: بیم و امید. بیم از آتش‌سوزیها و بارانهای نابهنگام و جریان سیلابها و جزغاله شدن به سبب صاعقه و دیگر خطرات، و امید به فوائد و برکات فراوانی که باعث آن می‌گردد. از قبیل: آبیاری زمینها. سمپاشی با آب اکسیژنه حاصل از آن، و تغذیه گیاهان توسّط کود ناشی از برخورد برق با هوای آسمان و غیره. این دو واژه می‌تواند مفعول سوم (یُری)، یا حال از (کُمْ) و به معنی: خَآئِفینَ وَ طَامِعِین، و یا حال (الْبَرَِْ) باشند. «یُنشِئُ»: پدید می‌آورد. «السَّحَابَ»: جمع (سَحابَة) است، ابرها. «ثِقَالَ»: جمع (ثَقیلَة)، سنگین‌بار از آبهای فراوانی که در خود دارند (نگا: اعراف / 57).]]

[13] و رعد (مانند همه‌چیز فرمانبردار یزدان است و با صدائی که از آن می‌شنوید، با زبان حال)، و فرشتگان از هیبت و عظمت یزدان، (به زبان قال)، حمد و ثنای خدا را می‌گویند، و خدا صاعقه‌ها را روان می‌سازد و هرکس را که بخواهد بدانها گرفتار می‌کند. در حالی که (کافران این همه نشانه‌های دالّ بر وجود خدا را در گوشه و کنار جهان مشاهده می‌کنند، خوب نمی‌اندیشند و) آنان درباره‌ی خدا (و توانائی او در امر زنده‌گرداندن و جزا دادن) به مجادله می‌پردازند، و خدا دارای قدرتی بی‌انتهاء و کیفری سخت و دردناک است. [[«الرَّعْدُ»: رعد. صدائی که از برخورد دو توده ابر، با بار الکتریکی متفاوت به وجود می‌آید. «یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ»: (نگا: إسراء / 44، نور / 41، حشر / 24). «الصَّوَاعِقَ»: جمع صاعِقَة، آذرخش. آتشی که بر اثر رعد و برق شدید پدید می‌آید. «الِْمحَالِ»: اگر مصدر باب مفاعله بشمار آید، به معنی مُکایَدَه، یعنی چاره‌جوئی و چاره‌سازی است، و اگر اسم باشد، به معنی قوّت و قدرت است. اصل آن (محلّ) به معنی حیله و نیرنگ است. برخی هم آن را از (حَوْل) و هم‌ریشه با (حیلَة) می‌دانند، و قوّت و نقمت معنی می‌کنند. (نگا: اعراف / 183، طارق / 15 و 16).]]

[14] خدا است که شایسته‌ی نیایش و دعا است. کسانی که جز او دیگران را به یاری می‌خوانند، به هیچ وجه دعاهایشان را اجابت نمی‌نمایند و کمترین نیازشان را برآورده نمی‌کنند. آنان (که غیر خدا را به فریاد می‌خوانند، و به جای آفریدگار، از آفریدگان برآوردن نیازهایشان را درخواست می‌نمایند) به کسی می‌مانند که (برکنار آبی دور از دسترس نشسته باشد و) کف دستهایش را باز و به سوی آب دراز کرده باشد (و آن آب را به سوی خود بخوانَد) تا آب به دهان او برسد، و هرگز آب به دهانش نرسد. دعای کافران (و پرستش ایشان) جز سرگشتگی و بیهوده‌کاری نیست. [[«دَعْوَةُ الْحَقِّ»: نیایش راستین. پرستش حقیقی. اضافه موصوف به صفت است. «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ»: شایسته نیایش و بایسته پرستش خدا است. سزاوار تقاضای نیاز، و درخور طلب اجابتِ دعا خدا است. «أَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ»: کسانی که جز خدا را به فریاد می‌خوانند و جز او را پرستش می‌کنند. «لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیْءٍ»: اصلاً دعاهایشان را نمی‌شنوند و به فریادشان نمی‌رسند. نیازی از نیازهایشان را برآورده نمی‌سازند و کاری برایشان نمی‌کنند. «إِلاّ»: مگر. یعنی اجابت دعا و برآوردن نیاز توسّط پرستش شوندگان و به یاری خواندگان، چیزی جز همانند پاسخ و اجابت آب در برابر درخواست چنان فردی نیست. «مَا هُوَ بِبَالِغِهِ»: او به آب دسترسی پیدا نمی‌کند. آب به او یا به دهانش نمی‌رسد. «دُعَآءُ»: دعا. پرستش. «ضَلالٍ»: گمراهی و سرگشتگی. بیهوده‌کاری و پوچگرائی.]]

[15] آنچه در آسمانها و زمین است - خواه ناخواه - خدای را سجده می‌برد (و در برابر عظمت او سر تسلیم و تکریم فرود می‌آورد)، همچنین سایه‌های آنها (که همچون خود آنها از نظم و نظام دقیق و فرمانبرداری شگفت برخوردارند) بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده می‌افتند (و پیوسته در برابر اراده‌ی باری کرنش می‌برند). [[«یَسْجُدُ»: سجده می‌کند. کرنش می‌برد. در اینجا مراد اطاعت و فرمانبرداری از اراده و خواست حضرت باری است (نگا: آل‌عمران / 83). «مَنْ»: کسانی که. واژه (مَنْ) برای ذوی‌العقول، یعنی انسانها و فرشتگان و پریان به کار می‌رود، ولیکن در اینجا از راه تغلیب شامل غیر ذوی‌العقول نیز می‌باشد و به معنی (آنچه) است (نگا: نحل / 49). «طَوْعاً أَوْ کَرْهاً»: خواه ناخواه. یعنی همه‌کس و همه‌چیز در برابر فرمان خدا خاضع و فرمانبردار می‌باشند، ولی خضوع و فرمانبرداری دسته‌ای تکوینی است، و خضوع و فرمانبرداری دسته‌ای تکوینی و تشریعی است. مؤمنان از روی میل و رغبت در پیشگاه پروردگار به سجده می‌افتند، امّا غیر مؤمنان هرچند حاضر به چنین سجده‌ای نیستند، تمام ذرّات وجودشان از نظر قوانین آفرینش خواه ناخواه تسلیم فرمان خدا است. این دو واژه مصدر و حال می‌باشند (نگا: آل‌عمران / 83). «ظِلالُهُمْ»: سایه‌های آنان. مراد این است که سایه‌های اشیاء نیز از نظم و نظام شگفتی برخوردار است و علاوه از فوائد ظاهری، می‌توان از سایه‌ها برای اندازه‌گیری خود اشیاء سود جست و نیز همچون ساعت، زمان را بدانها سنجید. «الْغُدُوِّ»: جمع غَداة، بامدادان. «الآصَال»: جمع أَصیل، شامگاهان (نگا: اعراف / 205). «بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ»: مراد همیشه و پیوسته است.]]

[16] (ای محمّد! به مشرکان) بگو: چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ (و آنها را می‌گرداند و می‌پاید؟ جواب درست را برای آنان بیان کن و) بگو: الله. بگو: آیا جز خدا اولیاء (و معبودهائی) برای خود برگزیده‌اید (و بدانها تمسّک جسته‌اید) که برای خودشان (چه رسد به شما) سودی و زیانی ندارند؟ بگو: آیا کور (که شمائید) و بینا (که مؤمنانند) برابرند؟ یا این که تاریکیها (که پرستشهای کورکورانه‌ی شما است) و نور (که هدایت خدا و ارمغان مؤمنان است) یکسان است؟ یا این که (شدّت گمراهی آنان را بدانجا کشانده است که) برای خدا انبازهائی قائل می‌شوند که (به گمان ایشان) آنها همچون خدا دست به آفرینش یازیده‌اند (و آفریده‌هائی همچون آفریده‌های خدا دارند) و این است که کار آفرینش (و تشخیص آفریده‌های ایشان از آفریده‌های خدا) بر آنان مشتبه و مختلط گشته است؟ (که چنین نیست). بگو: خدا آفریننده‌ی همه چیز است و او یکتا و توانا (بر انجام آفرینش و چرخش هستی) است. [[«أوْلِیَآءَ»: جمع وَلیّ، سرپرستان. مراد معبودهای دروغین است. «أَمْ»: بلکه آیا؟ استفهام انکاری است. «أَمْ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَآءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ»: این عبارت می‌تواند جنبه تهکّم و ریشخند را داشته باشد. یعنی: بلکه آنان برای خدا انبازهائی قرار داده‌اند که چه بسا همچون خدا دست به آفرینش یازیده‌اند و این است که جدائی آنها از خدا برایشان دشوار شده است؟! یا این که استفهام انکاری باشد که ترجمه آن در معنی آیه مذکور است. «خَلَقُوا کَخَلْقِهِ»: آیا همچون خدا دست به کار آفرینش زده‌اند و مخلوقاتی را آفریده‌اند؟ آیا مخلوقاتی همچون مخلوقات خدا را پدیدار کرده‌اند؟ «فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ»: به سبب آن، آفریده‌ها برای آنان یکسان و مشتبه گشته است. لذا آفرینش خدا و آفرینش چنین معبودهائی، ایشان را دچار مشکل و اشتباه ساخته است. «الْقَهَّارُ»: بسیار چیره و توانا. بسیار غالب و قاهر.]]

[17] خداوند از (ابرهای) آسمان، آب فرو می‌باراند و درّه‌ها و رودخانه‌ها هر یک به اندازه‌ی گنجایش خویش (برای رویش گیاهان و بهره‌وری درختان، از آب آن) در خود می‌گنجانند، و روی این سیلابها، کفهای زیاد و بیسودی قرار می‌گیرد، همچنین است آنچه از طلا و نقره و غیره جهت تهیّه‌ی زینت‌آلات روی آتش ذوب می‌نمایند، کفهائی همانند کفهای آب بر می‌آورد، - پروردگار برای حق و باطل چنین مثالی می‌زند - امّا کفها، (بیسود و بیهوده بوده و هرچه زودتر) دور انداخته می‌شود، ولی آنچه برای مردم نافع است در زمین ماندگار می‌گردد. خداوند این چنین مثالی می‌زند. (عقائد باطل، همسان کف و خس و خاشاک روی آب و بالای فلزات است که هرچه زودتر از میان می‌رود، ولی ادیان حقیقی آسمانی، چون آب و طلا و نقره سودمند و ماندگار می‌باشد). [[«سالَتْ»: جاری شد. «أَوْدِیَةٌ»: جمع وادی، درّه‌ها. مراد رودخانه و جویبارهای میان کوهها است. «بِقَدَرِهَا»: به اندازه گنجایش خود. «زَبَداً»: کف. «رَابِیاً»: برآمده. در بالا قرار گرفته. «إِبْتِغَآءَ»: به خاطر. از برای. مفعولٌ‌له است. «حِلْیَةٍ»: زیور. «جُفَآءً»: دور انداختنی. مصدر ماده (جَفْأ) به معنی اسم مفعول، یعنی مَجْفُوء است که به معنی مطرود و پرت شده می‌باشد.]]

[18] (انسانها در مسیر زندگی دو گروهند: دسته‌ای به راه یزدان می‌روند، و دسته‌ای به راه شیطان). کسانی که (دعوت) پروردگار خود را پاسخ می‌گویند، سرانجامِ نیک دارند، و کسانی که (دعوت) پروردگار خود را پاسخ نمی‌گویند، (عاقبتِ بسیار بد و دردناکی دارند و) اگر همه‌ی چیزهائی که در زمین است و همانند آنها از آن ایشان باشد و همگی را برای رهائی خود (از عذاب دوزخ) پرداخت کنند (از آنان پذیرفته نمی‌گردد و از عذاب آن رهائی میسّر نمی‌شود). آنان حساب بدحال کننده‌ای دارند و جایگاهشان دوزخ است، و چه بد جایگاهی است! [[«الْحُسْنَی»: عاقبت نیک. سرانجام پسندیده. پاداش خوب. مبتدای مؤخّر است، و صفت به جای موصوف نشسته است و تقدیر چنین است: الْعَاقِبَةُ الْحُسْنَی. الْمَثُوبَةُ الْحُسْنَی. «أَلَّذِینَ»: مبتدا و جمله (لَوْ أَنَّ لَهُمْ ... تا ... سُوءُ الْحِسَابِ) خبر آن است.]]

[19] پس آیا کسی که می‌داند که آنچه از طرف پرور��گارت بر تو نازل شده است حق است (و برابر آن زندگی می‌کند و هم بر آن می‌میرد، سزا و جزای او) همانند (سزا و جزای) کسی خواهد بود که (به سبب انحراف از حق و کفر مطلق، انگار) نابینا است؟! تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک می‌کنند (و فرق میان دو گروه مؤمن و کافر را می‌فهمند). [[«إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الألْبَابِ»: حق را و عظمت خدا را تنها خردمندان درک و فهم می‌کنند. تنها عاقلان می‌دانند که باید مؤمنان و کافران مثل هم بشمار نیایند.]]

[20] (خردمندان، یعنی) آن کسانی که به عهد (تکوینی و تشریعی) خدا وفا می‌کنند، و پیمان (موجود میان خود و بندگان) را نمی‌شکنند. [[«عَهْدِ اللهِ»: پیمان فطری و تکوینی خدا با انسان. یعنی آن بخش از حقائق هستی که انسان با نیروی خرد و اندیشه بدانها پی می‌برد (نگا: انعام / 152). و پیمان تشریعی، یعنی رعایت احکام و قوانینی که خدا توسّط انبیاء برای راهنمائی انسانها فرستاده است. «الْمِیثَاقَ»: پیمانهائی که انسانها با انسانها می‌بندند.]]

[21] و کسانی که برقرار می‌دارند پیوندهائی را که خدا به حفظ آنها دستور داده است، (از قبیل: رابطه‌ی انسان با آفریننده جهان، پیوند انسان با جامعه‌ی انسانیّت، و رابطه‌ی او با همنوعان به ویژه خویشان و نزدیکان) و از پروردگارشان می‌ترسند و از محاسبه‌ی بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناک می‌باشند. [[«یَصِلُونَ»: برقرار می‌دارند. پیوند می‌دهند. «سُوءَ الْحِسَابِ»: (نگا: رعد / 18).]]

[22] و کسانی که (در برابر مشکلات زندگی و اذیّت و آزار دیگران) به خاطر پروردگارشان شکیبائی می‌ورزند، و نماز را چنان که باید می‌خوانند، و از چیزهائی که بدیشان داده‌ایم، به گونه‌ی پنهان و آشکار می‌بخشند و خرج می‌کنند، و با انجام نیکیها بدیها را از میان برمی‌دارند. آنان (با انجام چنین کارهای پسندیده‌ای) عاقبت نیک دنیا (که بهشت است) از آن ایشان است. [[«إِبْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ»: به خاطر ذات پروردگارشان. «سِرّاً وَ عَلانِیَةً»: در پنهان و آشکارا. یعنی در جائی که پنهان بهتر است پنهانی می‌بخشند، و در جائی که آشکارا بهتر است آشکارا می‌بخشند. حال ضمیر (و) در فعل (أَنفَقُوا) می‌باشد (نگا: بقره / 274). «یَدْرَؤُونَ»: دفع می‌کنند. از میان می‌برند. «عُقْبَی»: عاقبت نیک. سرانجام خوبی که به دنبال دنیا می‌آید که بهشت است (نگا: اعراف / 128، هود / 49، طه / 132). «عُقْبَی الدَّارِ»: سرانجام خوب دنیا که بهشت است. (عُقْبَیا) مصدر است و به فاعل خود (الدَّارِ) افزوده شده است.]]

[23] (این عاقبت نیکو) باغهای بهشت است که جای ماندگاری (سرمدی و زیستن ابدی) است، و آنان همراه کسانی از پدران و فرزندان و همسران خود بدانجا وارد می‌شوند که صالح، (یعنی از عقائد و اعمال پسندیده‌ای برخوردار بوده) باشند (و جملگی در کنار هم جاودانه و سعادتمندانه در آن بسر می‌برند) و فرشتگان از هر سوئی بر آنان وارد (و به درودشان) می‌آیند. [[«عَدْنٍ»: جای ماندن و جاودانه بسر بردن (نگا: توبه / 72). «جَنَّاتُ عَدْنٍ»: بَدَل کلّ از کلّ (عُقْبَی الدّارِ) است. «وَ مَن صَلَحَ ...»: همراه با کسی که مؤمن صالحی بوده باشد. «مِن کُلِّ بَابٍ»: از هر دری. مراد از هر طرف و از هر سوئی است.]]

[24] (فرشتگان بدانان خواهند گفت:) درودتان باد! (همیشه به سلامت و خوشی بسر می‌برید) به سبب شکیبائی (بر اذیّت و آزار) و استقامتی که (بر عقیده و ایمان) داشتید. چه پایان خوبی (دارید که بهشت یزدان و نعمت جاویدان است). [[«بِمَا صَبَرْتُمْ»: به سبب صبری که کردید. و آن شکیبائی بر ناگواریها، تحمّل اذیّت و آزارها، مبارزه با هواها و هوسها، استقامت بر عقیده و ایمان، و غیره است.]]

[25] و امّا کسانی که (برعکس افراد فوق الذّکر)، پیمان (فطری و تکوینی) خدا را می‌شکنند که (با اعطای عقل و شعور) با ایشان بسته است، و پیوندی را می‌گسلانند که خدا به حفظ و نگاهداشت آن دستور داده است، و در روی زمین به فساد و تباهی می‌پردازند، نفرین بهره‌ی ایشان است و پایان بدِ جهان (که دوزخ سوزان است) از آنِ آنان است. [[«اللَّعْنَةُ»: لعن و نفرین. طرد از رحمت خدا و بی‌بهره‌ماندن از نعمت او. «سُوءُ الدَّارِ»: سرانجام بد. پایان بد جهان که دوزخ است.]]

[26] خدا روزی را برای هرکس که بخواهد (و او را متمسّک به اسباب و علل ظاهری ببیند) فراوان و فراخ می‌گرداند، و آن را برای هرکس که بخواهد (و او را غیر متمسّک به اسباب و علل ظاهری ببیند) کم و تنگ می‌نماید. (کافران) به زندگی دنیا شاد و خوشنودند، و زندگی دنیا هم در برابرِ آخرت، کالای ناچیزی بیش نیست. [[«یَبْسُطُ»: توسعه می‌دهد. فراخ و فراوان می‌گرداند. «یَقْدِرُ»: محدود و تنگ می‌گرداند. «فِی الآخِرَةِ»: در برابر آخرت. با مقایسه و توجّه به آخرت که نامحدود و دارای نعمتهای فراوان است. «مَتَاعٌ»: کالای ناچیز و اندک. تنوین آن دالّ بر ناچیزی و بی‌ارزشی است.]]

[27] کافران می‌گویند: کاش! معجزه‌ای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتم‌الانبیاء می‌خواند) نازل می‌شد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت می‌کرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده می‌شود ما را قانع نمی‌سازد. تازه اگر ما را هم قانع سازد، ما تنها چیزهائی را می‌پسندیم که خودمان پیشنهاد می‌کنیم! ای پیغمبر، بدیشان) بگو: (ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجزه نیست. بلکه آنان به سبب دلبستگی به دنیا و انجام گناه و مال دوستی و آرزوپرستی، گمراه گشته‌اند و) خداوند هرکه را بخواهد گمراه می‌کند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری می‌کند (و او را در مسیر هدایت توفیق می‌دهد). [[«لَوْ لآ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ ...»: (نگا: یونس / 20، رعد / 7). «أَنَابَ»: توبه کرد. برگشت.]]

[28] آن کسانی که ایمان می‌آورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا می‌کند. هان! دلها با یاد خدا آرام می‌گیرند (و از تذکّر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا می‌کنند). [[«أَلَّذِینَ»: خبر مبتدای محذوف، یا بدل کلّ از کلّ (مَنْ أَنابَ)، و یا منصوب به مدح است.]]

[29] آن کسانی که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته می‌کنند، خوشا به حال ایشان، و چه جایگاه زیبائی دارند! [[«أَلَّذِینَ»: بدل از (أَلَّذِینَ) در آیه قبلی است و یا مبتدا و خبر آن جمله دعائی (طُوبَی لَهُمْ) است. «طُوبَی»: اسم خاصّ بهشت است. یا این که مصدر است و به معنی نیک و زیبا است، و یا اسم تفضیل و مؤنّث (أَطْیَبُ) است و به معنی پاکیزه‌ترین و زیباترین. «طُوبَی لَهُمْ»: بهشت یا زیباترین سرانجام از آن ایشان است. خوشا به حال ایشان! «مَآبٍ»: محلّ بازگشت. بازگشت (نگا: آل‌عمران / 14).]]

[30] بدین گونه‌ی شگرف تو را به میان ملّتی فرستاده‌ایم که ملّتهای فراوانی پیش از آنان آمده‌اند و رفته‌اند، تا آنچه را که به تو وحی کرده‌ایم بر آنان - هر چند که منکر خداوند مهربانند - بخوانی. بگو او پروردگار من است. جز او خدائی نیست. بر او توکّل کرده‌ام، و بازگشت من به سوی او است. [[«کَذلِکَ أَرْسَلْنَاکَ»: این گونه شگرف و بدین صورت سترگ که در شأن تو است، تو را روانه کرده‌ایم. مگر نه این است که خاتم پیغمبرانی و پیغمبر همه جهانیانی؟! «کَذَالِکَ»: این گونه و بدین ویژگی خاصّی که در ارسال تو منظور بوده است. همان گونه که پیغمبران پیشین به میان اقوام خود فرستاده شده‌اند، تو نیز به میان این مردمان فرستاده شده‌ای. «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ»: در حالی که آنان به خدای مهربان اعتقاد ندارند. این جمله حال ضمیر (هُمْ) در (عَلَیْهِمْ) است. یعنی تو قرآن را برای آنان می‌خوانی و آنان بر کفر خود می‌افزایند. «مَتَابِ»: اصل آن (مَتابی) است. یعنی بازگشت من.]]

[31] اگر (به فرض به جای این قرآن)، قرآنی باشد که کوهها بدان به حرکت درآید، یا زمین به وسیله‌ی آن شکافته گردد، و یا بدان مردگان (زنده و) به سخن درآورده شوند، (باز هم بعضیها به سبب عناد با حق، بدان نمی‌گروند و بر راه خدا نمی‌روند. وظیفه‌ی تو تبلیغ است و ایمان آوردن یا ایمان نیاوردن آنان در دست تو نیست) بلکه همه‌ی کارها در دست خدا است. آیا مسلمانان (هنوز منتظرند که پدران و پسران و برادران و همسران و دوستان مشرک ایشان ایمان بیاورند؟) مگر نمی‌دانند که اگر خدا می‌خواست همه‌ی مردمان را هدایت می‌داد؟! پیوسته کافران (در زندگی این جهان) به سبب کاری که می‌کنند دچار بلا و مصیبت کوبنده می‌گردند، و یا این که بلا و مصیبت کوبنده بر دور و بر آنان فرود می‌آید (و ایشان را تهدید می‌نماید) تا وعده‌ی خدا فرا رسد (که قیامت است و پروردگار سزا و جزای قطعی ایشان را بدیشان نماید). بی‌گمان خداوند خلاف وعده نمی‌کند. [[«وَ لَوْ ...»: جواب (لَوْ) محذوف است که (مَا آمَنُوا بِهِ) است (نگا: انعام / 27). «قُرْآناً»: قرآنی. کتابی خواندنی. «أَفَلَمْ یَیْأَسْ»: آیا ندانسته‌اند؟ استعمال (یَئِسَ) به معنی (عَلِمَ) را برخی حقیقی دانسته‌اند، و بعضی آن را مجازی بشمار آورده‌اند و گفته‌اند: مأیوس شدن، متضمّن علم و آگاهی است. «قَارِعَة»: بلای کوبنده و مصیبت ویرانگر. «تَحُلُّ»: وارد می‌شود. فرا می‌رسد. «تَحُلُّ قَرِیباً مِّن دَارِهِمْ»: نزدیک به خانه و کاشانه و سرزمین ایشان رخ می‌دهد و وارد می‌گردد. «حَتَّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللهِ»: اگر آیه تنها راجع به صدر اسلام باشد، مراد وعده غلبه مسلمانان بر قریشیان مشرک و فتح شهر مکّه است، ولی اگر عام باشد، مراد فرا رسیدن قیامت و کیفر دادن مشرکان در آن است.]]

[32] (ای پیغمبر! اگر کافران، تو و آئین اسلام را استهزاء می‌کنند، غمگین مباش که) بی‌گمان پیغمبرانی پیش از تو استهزاء شده‌اند و من کافران (استهزاء کننده) را مدّتی مهلت داده‌ام و (آزاد گذاشته‌ام) سپس ایشان را گرفتار (قهر و عذاب شدید خود) ساخته‌ام. آیا باید عذاب من (در حق ایشان) چگونه بوده باشد؟! (تاریخ گذشتگان را بخوانید و شهر و دیار و آثار جبّاران را بنگرید تا بدانید). [[«أَمْلَیْتُ»: مهلت داده‌ام و آزاد گذارده‌ام. ناقص واوی و از مصدر (مَلاوَة) به معنی آزاد گذاشتن و به حال خود رها کردن است (نگا: آل‌عمران / 178). «عِقَابِ»: اصل آن (عِقابی) است. یعنی عذاب و عقاب من. «فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ»: جمله پرسشی و برای تعجّب از حال ایشان است و بیانگر مکافات شدید و عذاب سخت خدا می‌باشد (نگا: بقره / 66، نساء / 84).]]

[33] آیا خدائی که (همه‌ی مردمان را آفریده است و) حافظ و مراقب همه‌کس است و اعمال ایشان را می‌پاید (همسان بتهائی است که همچون او نمی‌باشند؟ مگر خدا و معبودهای دروغین مانند یکدیگرند؟). برای خدا انبازهائی قرار داده‌اند. بگو: آنها را (خدا) بنامید (ولی بدانید که حقیر و ناقابلند و سود و زیانی ندارند و شایان پرستش نمی‌باشند). یا این که خدا را از چیزهائی (به نام شریکها و انبازها) خبر می‌دهید که او از بودن آنها در زمین بی‌خبر است؟! (مگر می‌شود که شریکها و انبازهائی خدا داشته باشد و او آنها را نشناسد؟!) یا این که با سخنان ظاهری (و بی‌اساس، آنها را شریک و انباز خدا می‌سازید؟!) بلکه (حقیقت این است که) نیرنگ کافران (که رخنه‌گرفتن از پیغمبران و ایجاد موانع در سر راه دعوت آنان و القاء شبهه‌ها در دلائلشان است) در نظرشان زیبا جلوه‌گر شده است و (بدین سبب) از راه خدا بازداشته شده‌اند. و خدا هرکس را (به سبب اعمال ناشایست) گمراه سازد، راهنمائی نخواهد داشت (که او را به سوی رستگاری رهبری کند). [[«قَآئِمٌ»: ایستاده. مراقب و مواظب. «مَنْ ...»: مبتدا است و خبر آن محذوف است که (کَمَنْ لَیْسَ کَذلِکَ) می‌باشد (نگا: رعد / 19، نحل / 17). «سَمُّوهُمْ»: آنها را نامگذاری کنید. آنها را خدا نام بدهید. مراد این است که بتها چیزی نیستند و خود کافران آنها را نامگذاری کرده و به خیال فاسد خویش مؤثّر و متصرّف در امور جهان می‌دانند (نگا: اعراف / 71، غافر / 74) أ «تُنَبِّؤُونَهُ»: او را باخبر و مطّلع می‌سازید. «بِظَاهِرٍ مِّنَ الْقَوْلِ»: با سخنی که فقط ظاهر دارد و حقیقت ندارد مانند خیال. با سخنی که دارای مفهوم صحیح و واقعیّت درست نمی‌باشد. «صُدُّوا»: بازداشته شده‌اند.]]

[34] آنان در زندگی دنیا عذابی دارند (که مکافات عمل ایشان در این جهان است) و عذاب آخرت (آنان در آن جهان، از عذاب این جهان ایشان) سخت‌تر می‌باشد، و هیچ کسی و هیچ چیزی نمی‌تواند حافظ ایشان در برابر (عذاب) خدا باشد (و آن را از ایشان دفع کند). [[«أَشَقُّ»: سخت‌تر و دارای مشقّت و رنج بیشتر (نگا: سجده / 21، زمر / 26، غاشیه / 24). «وَاقٍ»: حفظ کننده. نگاه‌دارنده.]]

[35] صفت بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است (این است که) رودخانه‌ها و جویبارها در زیر (درختان) آن جاری است. میوه و نعمتش همیشگی و سایه‌اش دائمی است. این سرانجام کسانی است که پرهیزگارند، و سرانجام کافران آتش (دوزخ) است. [[«مَثَلُ»: مانند و شبیه. مجازاً به معنی صفت عجیب و شگفت. این واژه مبتدا و خبر آن محذوف است. «أُکُل»: (نگا: بقره / 265، رعد / 4). «ظِلّ»: سایه. کنایه از رفاهیّت و عزّت و نعمت و راحت دائم است. «تِلْکَ»: آن. مراد (این) و مرجع جنّت است. «عُقْبَی»: (نگا: رعد / 22).]]

[36] کسانی که کتاب (آسمانی) بدیشان داده‌ایم (و منصف هستند) از آنچه بر تو نازل شده است خوشحالند، و از میان دسته‌ها (و گروههای اهل کتاب و سایر مشرکان) کسانی هستند (که به سبب تعصّبهای مذهبی و قومی) قسمتی از آن را نمی‌پذیرند. (ای پیغمبر! به مخالفت و لجاجت این و آن اعتناء مکن و بلکه خطّ اصیل و صراط مستقیم خود را پیش بگیر و برو، و) بگو: من تنها و تنها مأمورم که خدا را بپرستم و انبازی برای او نسازم. من (مردمان را) به سوی او می‌خوانم و بازگشت من (و همگان) به جانب او است. [[«أَلَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتَابَ ...»: مراد گروهی از یهودیان و مسیحیانی است که ایمان آورده‌اند. «الأحْزَابِ»: گروهها و دسته‌ها. «مِنَ الأحْزَابِ مَنْ ...»: مراد یهودیان و مسیحیان و همچنین مشرکانی است که گرد هم آمدند و بر ضدّ پیغمبر و آئین اسلام به مبارزه برخاستند. «أَدْعُو»: دعوت می‌کنم. مردم را فرا می‌خوانم. در رسم‌الخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد. «مَآبِ»: رجوع و بازگشت من. اصل آن (مَآبی) و از ماده (أَوْب) می‌باشد.]]

[37] همان گونه (که کتابهای آسمانی را برای پیغمبران پیشین فرستادیم) قرآن را هم به عنوان داور (در میان مردم و داور کتابهای گذشته، به زبان) عربی (بر تو) فرستادیم. (پس برابر آن با همگان اعم از اهل کتاب و سایر مشرکان رفتار کن و برابر آرزوها و خواستهای مردم راه مرو) و اگر از آرزوها و خواستهایشان، بعد از آن که دانش (وحی) به تو رسیده است، پیروی کنی، کسی نمی‌تواند در برابر خدا تو را یاری دهد و تو را (از دست عذاب او) محفوظ دارد. [[«حُکْماً»: داوری. مصدر است و می‌تواند به معنی اسم فاعل، یعنی حاکم و داور باشد. مراد این است که قرآن فاصل حق از باطل و بیانگر احکام راستین الهی است. «عَرَبِیّاً»: به زبان عربی که زبان قوم پیغمبر است (نگا: ابراهیم / 4). «اَلْعِلْمِ»: دانش و آگاهی. مراد وحی و دستور آسمانی است. «مَا لَکَ مِنَ اللهِ ...»: مخاطب پیغمبر و مراد امّت او است.]]

[38] (برخیها داشتن زنان و فرزندان را بر تو عیب می‌گیرند) و ما پیش از تو پیغمبرانی را روانه کرده‌ایم و زنان و فرزندانی بدیشان داده‌ایم. (پیغمبران جملگی انسان بوده‌اند و بنا به سرشت انسانی خورده‌اند و خفته‌اند و با مردم رفت و آمد داشته و معامله کرده و ازدواج نموده‌اند) و هیچ پیغمبری را نرسیده است که معجزه‌ای جز با اجازه‌ی خدا بیاورد (و به مردم ارائه دهد). هر زمانی دارای نوعی معجزه است (که شایسته‌ی آن و حکمت و مصلحت در آن است). [[«آیَةٍ»: معجزه. مراد معجزاتی است که مشرکان و یهودیان پیشنهاد می‌کردند و انجام آنها را درخواست می‌نمودند (نگا: إِسراء / 90 - 93، فرقان / 7 و 8) أ «أَجَلٍ»: مدّت. زمان. «کِتَابٌ»: کار حتمی و امر معیّن. مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی (مکتوب) به معنی محتوم است. در اینجا مراد حکم معیّن و معجزه مشخّص و کار مقدّر است. «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ»: هر زمانی معجزه مربوط به خود دارد. هر زمانی دارای حکم معیّن و کار مقدّری است که جز آن در آن انجام نمی‌گیرد (نگا: انعام / 67).]]

[39] خداوند هرچه را که بخواهد (و مصلحت بداند، از نشانه‌های کتاب دیدنی جهانی و از آیه‌های کتاب خواندنی آسمانی) از میان برمی‌دارد، و هرچه را (از قوانین هستی و از شرائع الهی که حکمتش اقتضاء کند و مناسب با زمان باشد) برجای می‌دارد و (جایگزین می‌سازد. و همه‌ی اینها) در علم خدا ثابت و مقرّر است. [[«یَمْحُو»: از میان برمی‌دارد. زائل می‌گرداند. در رسم‌الخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد. «یُثْبِتُ»: بر جای می‌دارد. ثابت و استوار می‌سازد. مراد از محو و اثبات در اینجا، عبارت است از: 1 - تصرّفات خداوندی در نظام هستی، از قبیل: زنده‌گرداندن و میراندن، پدید آوردن و نابود کردن، کاستن و افزودن، رویاندن و پژمراندن، نیرو دادن و نیرو زدودن، و ... 2 - تصرّفات خداوندی در آیات و احکام کتابهای آسمانی، از قبیل: اقامه دینی و ازاله آئینی، منسوخ‌کردن آیات و احکامی و لازم گرداندن مقرّرات و قوانینی، و ... «أُمُّ»: اصل. مرکز. «الْکِتَابِ»: علم خدا. لوح محفوظ. یعنی حوادث کَوْنی و انسانی، و آیات و احکام آئین آسمانی، خاضع علم ثابت خدا و مشیّت تغییرناپذیر او بوده که در لوح محفوظ ضبط و منعکس است. آیه فوق را می‌توان چنین هم معنی کرد: خداوند هر قانون و شریعتی را که بخواهد از میان برمی‌دارد، و هر قانون و شریعتی را که بخواهد برجای می‌دارد؛ و یا آئین پسین را جایگزین آئین پیشین می‌گرداند، و قوانین و شرائع اصولی همچون توحید و نبوّت و معاد و تحریم رذائل و تحسین فضائل، ثابت و تغییرناپذیر می‌مانند.]]

[40] (ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) برخی از چیزهائی را به تو بنمائیم که به آنان وعده می‌دهیم، و یا این که تو را بمیرانیم (و شکست و مصیبت کافران و پیروزی و نعمت مؤمنان را نشانت ندهیم مسأله‌ای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب. [[«الْبَلاغُ»: تبلیغ. ابلاغ رسالت (نگا: آل‌عمران / 20، مائده / 92 و 99). «الْحِسَابُ»: محاسبه. بازپرسی. «وَ إِن مَّا نُرِیَنَّکَ ...»: (نگا: زخرف / 41 و 42).]]

[41] مگر (این کافران مغرور و لجوج) نمی‌دانند که ما به زمین می‌آئیم (و) از اطراف آن می‌کاهیم؟ (از سرزمین اینان می‌کاهیم و بر سرزمین آنان می‌افزائیم، و اقوام و تمدّنها و حکومتهائی را نابود می‌کنیم و اقوام و تمدّنها و حکومتهای دیگری را جایگزین آنها می‌سازیم. آیا این قانون همیشگی و ساری و جاری در همه‌ی سرزمینها و جامعه‌های بشری، برای بیدار شدن مردمان کافی نیست؟). خداوند فرمان می‌راند و فرمانش هیچ گونه رادع و مانعی ندارد. (اصلاً چه کسی یا چه چیزی یارای جلوگیری از اجرای فرمان او را دارد؟!) و (از آنجا که خدا آگاه از هر چیزی و گواهان آماده و دلائل مهیّا است) او سریع‌الحساب است (و در روز قیامت نیازی به طول زمان جهت رسیدگی به حساب مردمان نیست). [[«أوَلمْ یَرَوْا»: آیا نمی‌دانند. مراد از دیدن، دانستن است. «الأرْضَ»: مراد سرزمین ظالمان و کافران است (نگا: انعام / 6). یا این که مضاف محذوف است و مراد اهل آن است. مراد خود کره زمین نیز می‌تواند باشد. «أَطْرَافِ»: دَور و بَر. نواحی. «نَنقُصُ مِنْ أطْرَافِهَا»: از اطراف آن می‌کاهیم. این کاهش ممکن است اشاره به فتوحات اسلامی یا این که تخریب ممالک ستمگران و هلاک کردن ملحدان و مشرکان باشد. و شاید اشاره به این کشف علمی‌باشد که می‌گوید: سرعت گردش زمین به دور محور خود، و نیروی گریز از مرکز، سبب شده‌اند که در دو قطب از برآمدگی کره زمین کاسته شود. یا اشاره به این نکته دانش جدید باشد که می‌گوید: هرگاه سرعت انطلاق بخشی از گازهائی که همچون غلافی کره زمین را احاطه کرده‌اند، از قوّه جاذبه‌ای که زمین نسبت بدانها دارد افزونتر باشد، مقداری از آن گازها از جو زمین خارج و راهی پهنه هستی می‌گردند. این انطلاق که نوعی کاهش از اطراف کره زمین بشمار است، هر روزه به طور مستمرّ انجام می‌پذیرد (نگا: تفسیر المنتخب). «مُعَقِّبَ»: تعقیب کننده و بازپرس. به تعقیب اندازنده و بازدارنده. «لاَ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ»: کسی نمی‌تواند فرمان او را بازپرسی و پی‌گردی کند، یا از اجرا فرمانش جلوگیری به عمل آورد.]]

[42] کسانی پیش از آنان (درباره‌ی پیغمبران) توطئه‌ها کرده‌اند و نقشه‌ها کشیده‌اند (و توطئه‌هایشان خنثی و نقشه‌هایشان نقش بر آب شده است) و طرحها و نقشه‌ها همگی از آن خدا است (و مسلّماً توطئه‌ها و نقشه‌هائی که هم‌اینک نیز کافران برای مبارزه‌ی با تو می‌کنند و می‌کشند، خنثی و بی‌نتیجه می‌گردد). خدا از کار و بار هر کسی آگاه است (و لذا از حیله‌ی حیله‌گران چون ایشان هم بی‌خبر نمی‌باشد) و کافران خواهند دانست که پایان نیکوی این جهان (و سعادت مینوی آن جهان) از آن کیست. [[«مَکَرَ»: حیله‌گری و چاره‌جوئی کرد. توطئه کرد و نقشه کشید. «الْمَکْرُ»: مراد مشاکله است (نگا: آل‌عمران / 54، انفال / 30، اعراف / 123).]]

[43] کافران می‌گویند: تو فرستاده (ی خدا) نمی‌باشی. بگو: کافی است میان من و شما خدا و کسی که از کتاب (قرآن) آگاه باشد گواه شوند. (همین بس که خدا می‌داند که من فرستاده‌ی او هستم، و کسانی هم که از محتوای قرآن مجید آگاه باشند، از اعجاز قرآن می‌فهمند که کتابی را که با خود آورده‌ام ساخته و پرداخته‌ی مغز بشری نیست و از سوی آفریننده‌ی مغزها به دستشان رسیده است). [[«مُرْسَلاً»: فرستاده. پیغمبر. «شَهِیداً»: گواه. «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»: مراد آگاهان از قرآن، یا علماء یهودی و مسیحی است که از روی تورات و انجیل، آسمانی بودن قرآن و صدق پیغمبر اسلام را درک می‌کنند.]]

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud