💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 50 captured on 2024-06-16 at 16:58:13. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] قاف. سوگند به قرآن مجید (تو فرستادهی خدائی!) [[«ق»: از حروف مقطعه است (نگا: بقره / 1). «الْمَجِیدِ»: بزرگوار. مراد کثیرالفوائد، و دارای ظاهری آراسته و محتوائی ارزشمند، و دستورهائی عالی، و برنامههائی آموزنده و حیاتبخش است. «وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ»: مقسومله یا جواب قسم (إِنَّکَ رَسُولُ اللهِ) محذوف است.]]
[2] (اهل مکّه نهتنها ایمان نیاوردهاند) بلکه آنان در شگفت هم هستند از این که پیغمبر بیمدهندهای از خودشان به سویشان بیاید. این است که کافران میگویند: این، چیز شگفتی است (که کسی بیاید و بگوید: دوباره زنده میشوید، و حساب و کتابی، و بهشت و دوزخی در میان است). [[«أَن جَآءَهُمْ ...»: از این که به سوی ایشان آمده است.]]
[3] آیا هنگامی که ما مردیم و خاک شدیم (دوباره به زندگی برمیگردیم؟!) چنین بازگشتی بعید (و دور از عقل) است. [[«إِذَا ...»: جواب آن محذوف است، و از جمله بعد فهمیده میشود، و در تقدیر چنین است: أَإِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَاباً، نُرْجَعُ وَ نُرَدُّ حَیّاً. «رَجْعٌ»: بازگشت. بازگرداندن (نگا: طارق / 8).]]
[4] ما میدانیم (بعد از این که مردند) زمین چه اندازه از (پیکر) آنان را (میخورد و) میکاهد، و نزد ما کتابی است (به نام لوح محفوظ که همه چیز را) دقیقاً حساب میکند. [[«کِتَابٌ»: مراد لوح محفوظ است (نگا: انعام / 59، یس / 12). «حَفِیظٌ»: صیغه مبالغه است و به معنی بسیار نگاهدارنده تفصیلات و دقائق هر چیزی است (نگا: هود / 57) و یا این که فَعیل به معنی فاعِل، یعنی حافِظ است (نگا: انعام / 104). یا فَعیل به معنی مَفْعول، یعنی مَحْفوظ از خطر اشتباه و بدور از دسترس است (نگا: بروج / 22).]]
[5] بلکه آنان (دربارهی حق و حقیقتی که پیغمبر برای ایشان آورده است نمیاندیشند و) حق و حقیقت همین که بدیشان برسد فوراً دروغش مینامند و تکذیبش میکنند. اصلاً آنان دارای حال پریشان و کارنابسامانی هستند. [[«الْحَقِّ»: قرآن که حق و حقیقت محض است (نگا: یونس / 108). دین حق که اسلام است (نگا: توبه / 33، فتح / 28). «لَمَّا»: همین که. زمانی که. «أَمْرٍ»: شأن و حال (نگا: نحل / 77، مائده / 52، محمد / 21). کار و بار (نگا: بقره / 210، آلعمران / 109 و 186). «مَرِیجٍ»: مختلط و مضطرب. آمیخته و آشفته. «فِی أَمْرٍ مَّرِیجٍ»: دارای حال آشفته و کار پریشانی هستند. یعنی گاهی پیغمبر را ساحر، گاهی شاعر، وقتی مجنون، وقتی کاهن، و ... مینامند و بر یک حال نمیمانند.]]
[6] آیا آنان (تاکنون سر بلند نکردهاند و) به آسمان ننگریستهاند که ما چگونه آن را بنا کردهایم و آراستهایم و هیچ گونه خلل و شکافی در آن نیست؟ [[«زَیَّنَّاهَا»: آن را با ستارگان زینت دادهایم (نگا: صافات / 6، ملک / 5). «فُرُوجٍ»: شقوق. درزها و شکافها. مراد خلل و ناموزونی است.]]
[7] و زمین را گسترانیدهایم، و در آن کوههای محکم و پابرجائی را فرو افکندهایم، و از هر نوع گیاه بهجتانگیز و مسرّتبخش در آن رویاندهایم. [[«مَدَدْنَاهَا»: گسترانیدهایم. گسترش دادهایم (نگا: حجر / 19). «زَوْجٍ بَهِیجٍ»: نوع و صنف و جفت مسرتبخش و بهجتانگیز. (نگا: حج / 5).]]
[8] (همهی اینها را آفریدهایم) به منظور بینش و بیداری بخشیدن به جملگی بندگان توبهکار (ی که بخواهند به سوی آفریدگارشان برگردند). [[«تَبْصِرَةً»: بینا کردن. بینش بخشیدن. مفعولله یا مفعول مطلق است. «ذِکْری»: بیدار کردن. یادآور شدن. یاد کردن (نگا: انعام / 68 و 69 و 90). «مُنِیبٍ»: توبهکار. برگردنده (نگا: هود / 75، سبأ / 9، زمر / 8).]]
[9] و از آسمان آب پربرکتی را باراندهایم، و بدان باغها رویاندهایم، و دانههای کشتزارهائی را برآوردهایم که درو میگردد. [[«نَزَّلْنَا ...»: (نگا: بقره / 22 و 164، انفال / 11). «الْحَصِیدِ»: درو شده. «حَبَّ الْحَصِیدِ»: دانههای کشتزارهائی که درویده میشوند.]]
[10] و درختان خرمای بلندی را که دارای شکوفههای متراکم و چینچین هستند. [[«بَاسِقَاتٍ»: طولانی و دراز. بلندبالا و سرکشیده. حال است. «طَلْعٌ»: (نگا: انعام / 99، شعراء / 148، صافات / 65). «نَضِیدٌ»: چینچین چیده شده. در کنار هم مرتب و منظم قرار گرفته. فعیل به معنی مفعول است (نگا: هود / 82، واقعه / 29).]]
[11] (همهی اینها) به منظور بخشیدن روزی به بندگان است. ما به وسیلهی آب باران، سرزمین مرده را زنده گرداندهایم. (آری! زنده شدن مردگان، و) از گورها سربرآوردن آنان نیز همین گونه است. [[«رِزْقاً»: مفعولبه فعل محذوف و یا مفعولله است، و یا حال و به معنی اسم مفعول، یعنی مرزوق است. «بَلْدَةً»: سرزمین. ناحیه. «الْخُرُوجُ»: بیرون آمدن از گورها در روز قیامت.]]
[12] پیش از اینان، قوم نوح، و اصحاب الرّسّ، و قوم ثمود (پیغمبران را) تکذیب کردهاند. [[«أَصْحَابُ الرَّسِّ»: همان اصحاب اخدود مذکور در (بروج / 4) است که در سرزمین یمن زندگی میکردند.]]
[13] و همچنین قوم عاد و فرعون و قوم لوط. [[«إِخْوَانُ لُوطٍ»: قوم لوط (نگا: اعراف / 65 و 73 و 85، هود / 50 و 61 و 84).]]
[14] و اصحاب اَیکه، و قوم تبّع، هر یک از آنان، فرستادگان الهی را تکذیب کردند و وعدهی عذاب من دربارهی ایشان تحقّق یافت. [[«أَصْحَابُ الأیْکَةِ»: قوم شعیب هستند (نگا: حجر / 78، شعراء / 176 و 177). «قَوْمُ تُبَّعٍ»: گروهی از مردم یمن که پیرو پادشاه خوبی به نام تُبّع الْحِمْیَری بودند. (نگا: دخان / 37).]]
[15] آیا ما از آفرینش نخستین، درمانده و ناتوان بودهایم (که قادر بر آفرینش دوم، یعنی رستاخیز نباشیم؟! آنان در آفرینش نخستین تردید ندارند؛ زیرا خالق انسانها را خدا میدانند.) ولی ایشان دربارهی آفرینش مجدّد (بعد از مرگ، یعنی رستاخیز مردگان) تردید دارند! [[«أَفَعَیِینَا»: آیا ناتوان و درمانده بودهایم؟ (نگا: احقاف / 33). «بِالْخَلْقِ الأوَّلِ»: در آفرینش نخستین. یعنی آفرینش آسمانها و زمین و همه موجودات دیگر در آغاز. «لَبْسٍ»: شک و تردید. مراد سرگشتگی حاصل از عدم اندیشه و بررسی مسائل و ادلّه و براهین دالّ بر قدرت نامحدود و بیپایان خدا است. کسی که معتقد باشد که خدا انسانها را از خاک آفریده است، چرا باید در آفرینش مجدد انسانها از خاک متردد باشد. «خَلْقٍ جَدیدٍ»: مراد آفرینش دوباره و رستاخیز مردگان است.]]
[16] ما انسان را آفریدهایم و میدانیم که به خاطرش چه میگذرد و چه اندیشهای در سر دارد، و ما از شاهرگ گردن بدو نزدیکتریم. [[«تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ»: ضمیر (ه) اگر به انسان برگردد، معنی چنین است: چیزهائی که نفس بدو میگوید. اگر به (ما) برگردد، معنی بدین شکل است: خواستهای دل و اندیشههای مغز. «حَبْلِ الْوَرِیدِ»: شاهرگ گردن. اضافه (حَبْلِ) به (الْوَرِیدِ) بیانیه است. یعنی رشتهای که ورید نام دارد. وریدها دو رگ هستند که در دو طرف گردن قرار دارند و به دو استخوان پشت گوش متصلند و با قطع هر یک انسان میمیرد (نگا: المصحف المیسر). «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ ...»: قرب خدا قرب علمی است؛ نه مکانی.]]
[17] بدانگاه که دو فرشتهای که در سمت راست و در طرف چپ انسان نشستهاند و اعمال او را دریافت میدارند (ما از همه چیز و همه کس - حتّی از این دو فرشته - به او نزدیکتریم). [[«إِذْ»: معمول واژه اقرب است، یا مفعول به فعل محذوف (أُذْکُرْ). «یَتَلَقّی»: دریافت میدارند. «الْمُتَلَقِّیَانِ»: دو دریافتکننده. مراد دو فرشتهای است که همراه هر انسانی بوده، یکی در طرف راست مأمور ثبت و ضبط اعمال نیک است، و دیگری در طرف چپ مأمور ثبت و ضبط اعمال بد است. «قَعِیدٌ»: نشسته. همدم. فعیل به معنی فاعِل، یعنی قَعید به معنی قاعِد، مثل جَلیس به معنی جالِس است، و یا این که فَعیل به معنی مُفاعِل، یعنی قَعید به معنی مُقاعِد است. مثل جَلیس به معنی مُجالِس یا نَدیم به معنی مُنادِم. مبتدای مؤخر است. «عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ»: در اصل عَنِ الْیَمِینِ قَعِیدٌ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ است که به قرینه (قَعِیدٌ) اوّل حذف شده است.]]
[18] انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیراند مگر این که فرشتهای، مراقب و آماده (برای دریافت و نگارش) آن سخن است. [[«مَا یَلْفِظُ»: نمیاندازد. به بیرون پرت نمیکند. مراد از انداختن و پرت کردن، گفتن است. «لَدَیْهِ»: در کنار آن. نزد او. ضمیر (ه) به قول برمیگردد. این احتمال نیز وجود دارد که به گوینده بازگردد. «رَقِیبٌ»: مراقب و مواظب. «عَتِیدٌ»: مهیای انجام مأموریت و آماده انجام کار. در اینجا مراد آماده برای دریافتن و نوشتن است.]]
[19] سکرات مرگ (سرانجام فرا میرسد و) واقعیّت را بهمراه میآورد (و دریچهی قیامت را به رویتان باز میکند، و حوادث و صحنههای دنیای جدید را کم و بیش نشانتان خواهد داد. بدین هنگام انسان را فریاد میزنند که) این همان چیزی است که از آن کناره میگرفتی و میگریختی. [[«سَکْرَةُ الْمَوْتِ»: مستی و منگی مرگ. مراد بیهوشیها و سختیهائی است که به هنگام وداع با این جهان به انسان دست میدهد. چرا که در این لحظه بیثباتی و ناچیزی جهان را با چشم خود میبیند و جهان بقا را دورادور مینگرد و وحشتی عظیم سرتاپای او را فرا میگیرد و حالتی شبیه به مستی پیدا میکند. «جَآءَتْ ... بِالْحَقِّ»: به راستی فرا میرسد. واقعیت را میآورد و نشان میدهد. «کُنتَ ... تَحِیدُ»: کنارهگیری میکردی. میگریختی.]]
[20] و (سرانجام برای دومین بار) در صور دمیده میشود. آن (روز) روز (تحقّق و پیاده شدن) بیمدادنها (ی الهی به کافران) است. [[«نُفِخَ فِیالصُّورِ»: مراد نفخه دوم است (نگا: زمر / 68). «یَوْمُ الْوَعِیدِ»: روز تحقق بیمدادنهای الهی است. یعنی وقوع آن چیزهائی است که در جهان کافران از آنها بیم داده میشدند.]]
[21] در آن روز هر انسانی (اعم از نیکوکار و بدکار، به میدان محشر) میآید همراه با راهنمائی (که او را رهبری و رهنمود میکند) و همراه با گواهی (که بر پندار و گفتار و کردار او شهادت میدهد). [[«سَآئِقٌ»: راننده و سوقدهنده. مراد فرشتهای است که او را به سوی جایگاه محشر میبرد و رهنمون او میشود (نگا: روحالمعانی). «شَهِیدٌ»: گواه. شاهد. مراد فرشتهای است که بر اعمال او گواهی میدهد (نگا: روحالمعانی). البته جز این فرشته، شاهدان دیگری از قبیل: فرشتگان موکل، پیغمبران، اندامهای بدن، نامههای اعمال وجود دارند (نگا: نساء / 41، فصّلت / 20 و 21، نور / 24، جاثیه / 29). که به شیوههای مختلف گواهی میدهند، لیکن در مضمون و محتوی با همدیگر همآوا و همصدا هستند (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن).]]
[22] (سپس به انسان بیباور خطاب میشود:) تو از این (دادگاه بزرگ و چیزهائی که میبینی و خواهی دید) غافل بودی، و ما پرده از جلو چشمان تو به کنار زدهایم و امروز چشمانت کاملاً تیزبین شدهاند. [[«غِطَآءَ»: پوشش. پرده. مراد پردههای جهان مادی و علائق دنیوی است که انسان را از دیدن حقائق بازمیدارند. «حَدِیدٌ»: تیزبین و قوی.]]
[23] فرشتهی همدم او میگوید، اینها چیزهائی است که در پیش من آماده است (و من آنها را ثبت و ضبط کردهام. پروردگارا! خود دانی که برابر اینها در حق او چه کار میکنی). [[«قَرِینُهُ»: همدم او. مراد فرشته موکل مذکور در آیه 18 است. برخی هم گفتهاند، مراد اهریمن و اهریمنان مذکور در (زخرف / 36، فصّلت / 25) است! لیکن مقبول به نظر نمیرسد در آن روز شیاطین جرأت بکنند به خود بنازند و بگویند: ما این را گمراه و از راه بدر کردهایم. چرا که شیاطین در آن روز منکر کارهای خود میگردند (نگا: آیه 27). «هذا»: مراد پرونده اعمال است که توسط فرشته موکّل ثبت و ضبط و فراهم آمده است.]]
[24] (خدا به دو فرشتهی مأمور ثبت و ضبط اعمال دستور میدهد:) هر کافر سرکش و کینهتوزی را به دوزخ بیندازید! [[«أَلْقِیَا»: پرت کنید و بیندازید. مخاطب دو فرشته ثبت و ضبط اعمال و یا دو فرشته راهنما و گواه است. «عَنِیدٍ»: سرکش. کینهتوز.]]
[25] آن کسی را که سخت از انجام کارهای نیک دست بازداشته (و دیگران را) نیز از انجام خوبیها بازداشته است، و متجاوز (از حدود احکام الهی) و متعدّی (به حقوق دیگران) بوده است، و (در دین خود) شکّ داشته است و (دیگران را نیز راجع به دین) به شکّ انداخته است و بدبین کرده است. [[«مَنَّاعٍ»: کسی که خویشتن را از انجام خوبیها بدور داشته است، و یا مانع دیگران از انجام خوبیها بوده است. «مُعْتَدٍ»: تجاوزپیشه. کسی که از قوانین آسمانی سرپیچی کند و از حدود مقررات بگذرد، و یا به حقوق دیگران تجاوز کند. «مُرِیبٍ»: متردد. شکانداز. از مصدر (إِرَابَة) که به صورت لازم و متعدی آمده است (نگا: هود / 62 و 110، ابراهیم / 9، سبأ / 54).]]
[26] آن کسی که با خدا، معبود دیگری را برگزیده است. پس او را به عذاب سخت (دوزخ) بیندازید. [[«أَلْقِیَا»: تکرار این واژه برای تأکید مطلب است.]]
[27] (شیطانی که در دنیا پیوسته) همدم او (بوده است) میگوید: پروردگارا! من او را به طغیان و سرکشی (از فرمان یزدان) وا نداشتهام، بلکه او خود در گمراهی ژرف (و دور از ساحل نجاتی) بوده است. [[«قَرِینُهُ»: اهریمن همدم و همراه او در دنیا که پیوسته وی را به گمراهی و بدکرداری میخوانده است (نگا: زخرف / 36، فصّلت / 25). «مَآ أَطْغَیْتُهُ»: او را به سرکشی و تجاوز وا نداشتهام و به نافرمانی نکشاندهام. مراد این است که خودش به وسوسههای من گوش فرا داده است و من قدرت بر اجبار و اکراه نداشتهام (نگا: ابراهیم / 22، نحل / 100).]]
[28] خدا میفرماید: در پیشگاه من ستیزه مکنید. من پیش از این شما را (از این سرنوشت شوم) بیم داده بودم. [[«قَدَّمْتُ إِلَیْکُم بِالْوَعِیدِ»: توسط پیغمبران قبلاً به شما اخطار کردهام و شما را از چنین روزی و سرنوشتی ترساندهام.]]
[29] سخن من (مبنی بر عذاب دادن کافران و نعمت رساندن به مؤمنان) تغییرناپذیر است و دگرگون نمیشود، و من کمترین ستمی به بندگان نمیکنم. [[«الْقَوْلُ»: منظور تهدیدها و وعیدها و مژدهها و بشارتهای فراوان در آیات مختلف است. «ظَلاّمٍ»: (نگا: آلعمران / 182، انفال / 51، حج / 10، فصّلت / 46).]]
[30] روزی به دوزخ خواهیم گفت: آیا پر شدهای؟ (قطعاً که پر شدهای و ما به وعدهی خود وفا کردهایم). و دوزخ میگوید: مگر افزون بر این هم هست؟! [[«هَلِ امْتَلاَتِ»: آیا پر شدهای؟ حرف استفهام، تقریری است. یعنی بگو که پر شدهای و ما به وعده خود (نگا: سجده / 13، ص / 85) وفا کردهایم. «هَلِ امْتَلاَتِ ... مَزِیدٍ»: معنی دیگر: آیا پر شدهای؟ دوزخ میگوید: آیا افزون بر این هم هست؟ در این صورت افزونطلبی دوزخ بر اثر خشم بر دوزخیان و تقاضای تضییق مکان بر آنان و رویهم متراکم شدن ایشان است.]]
[31] و بهشت به پرهیزکاران نزدیک گردانده میشود و فاصلهی چندانی از آنان نخواهد داشت. [[«أُزْلِفَتْ»: نزدیک گردانده شد (نگا: شعراء / 64 و 90). «غَیْرَ»: ظرف یا حال است. «غَیْرَ بَعِیدٍ»: برای تأکید معنی (أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ) است.]]
[32] این همان چیزی است که به شما وعده داده میشد، و به همهی کسانی که (از معاصی دست بکشند و به سوی اطاعت خدا) برگردند، و (فرائض خدا و قوانین و عهدها و پیمانهای او را) مراعات بدارند. [[«لِکُلِّ ...»: بدل از (لِلْمُتَّقِینَ) است با اعاده جار و مجرور. «أَوَّابٍ»: (نگا: ص / 17 و 19 و 30 و 44). توّاب. «حَفِیظٍ»: محافظ دین خدا، و حافظ فرائض او.]]
[33] همان کسی که در نهان از خداوند مهربان بترسد و با دلی توبهکار (به محضر او) بیاید. [[«مَنْ»: بدل از (کُلِّ) است. «مُنِیبٍ»: توبهکار. متوجه خدا و رویآرنده به طاعت او.]]
[34] (فرشتگان بدیشان میگویند:) به سلامت وارد بهشت شوید. امروز، روز جاودانگی است. (جاودانگی بهشت با تمام مواهب و نعمتهایش، روز بقاء و ماندگاری همیشگی). [[«أُدْخُلُوهَا»: داخل بهشت شوید. «بِسَلامٍ»: با درود ما بر شما، با سلامت از هرگونه بدی و ناراحتی و آفت و بلا و کیفر و عذاب. با سلامت کامل از نظر جسم و جان. در امن و امان. «یَوْمُ الْخُلُودِ»: روزی که خدا وعده جاودانه زیستن در آن را به شما داده بود.]]
[35] هرچه بخواهند در بهشت برای آنان هست، و افزون بر آن نزد ما نعمتهای دیگری وجود دارد (که هرگز به فکر انسانی نرسیده است و به دل کسی نگذشته است). [[«مَا یَشَآؤُونَ»: بهشتیان هرچه بخواهند. «مَزِیدٌ»: افزون بر آن، علاوه از آن.]]
[36] ما پیش از آنان (یعنی جلوتر از قریشیان) اقوام زیادی را هلاک ساختهایم. اقوامی که از ایشان بسی قویتر و نیرومندتر بودهاند و در جهان پیشروی کردهاند و کشورها را گشودهاند و بر شهرها تسلط یافتهاند، (امّا بر اثر کفر و ظلم و بیدادگری و فسق و فجور، عاقبت به خشم خود گرفتارشان ساختهایم) و نابودشان نمودهایم. آیا این گونه افراد راه فراری (از مرگ و کیفر الهی) داشتهاند (تا قریشیان هم داشته باشند؟!). [[«وَ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ ...»: (نگا: انعام / 6، مریم / 74 و 98، ص / 3). «بَطْشاً»: گرفتن چیزی با قوت و قدرت. یورش و ستیز (نگا: زخرف / 8، دخان / 16، شعراء / 130). «نَقَّبُوا»: راهها را شکافتهاند و کشورها را گشودهاند. در جهان حرکت کردهاند و پیشروی نمودهاند. «نَقَّبُوا فِی الْبِلادِ»: کشورها و شهرها را گشودهاند و در آنجاها گشتهاند. به کاوش نواحی و کندوکاو مکانها پرداختهاند. کشورها و شهرها را جستجو کردهاند تا جاودانه بمانند و از مرگ، خویشتن را در پناه کاخها و دژها دارند. «مَحِیصٍ»: راه فرار. گریزگاه (نگا: ابراهیم / 21، فصّلت / 48، شوری / 35).]]
[37] به راستی در این (سرگذشت پیشینیان) بیدارباش و اندرز بزرگی است برای آن کسی که دلی (آگاه) داشته باشد، یا با حضور قلب گوش فرا دارد. [[«ذِکْری»: پند و اندرز. به خود آمدن. بیداری (نگا: انعام / 68 و 69 و 90، شعراء / 209، عنکبوت / 51). «شَهِیدٌ»: حاضر. در اینجا مراد کسی است که حضور قلب دارد، و به اصطلاح دلش در مجلس است، و با دقت به سخنان گوش میدهد و مطالب را پیگیری میکند.]]
[38] ما آسمانها و زمین را در شش دوره آفریدهایم و هیچ گونه درماندگی و خستگی به ما نرسیده است (و کمترین مشکلی برای ما نداشته است. پس چگونه زنده گرداندن مردگان برای ما رنجآور و مشکل خواهد بود؟). [[«سِتَّةِ أَیّامٍ»: (نگا: اعراف / 54، یونس / 3، هود / 7). «لُغُوبٍ»: درماندگی و خستگی (نگا: فاطر / 35).]]
[39] (حال که چنین است) پس در برابر چیزهائی که میگویند پایدار و شکیبا باش، و ستایش و سپاس پروردگارت را پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن بجای آور. (چرا که عبادت در آن اوقات، بزرگ و ارزشمنداست). [[«فَاصْبِرْ عَلی ...»: (نگا: طه / 130).]]
[40] و نیز در پارهای از شب و بدنبال نمازها، او را بستای و تسبیح و تقدیسش نمای. [[«أَدْبَارَ»: جمع دُبُر، عقب. دنبال. آخر (نگا: آلعمران / 111، انفال / 15). «السُّجُودِ»: مراد نمازها است.]]
[41] (ای محمّد! این سخن را) بشنو! روزی منادی از مکان نزدیکی ندا درمیدهد (و در صور میدمد و فریاد رستاخیز برمیکشد، و همگان را به زنده شدن فرا میخواند). [[«إِسْتَمِعْ»: بشنو. گوش فرادار. مفعول آن محذوف است و تقدیر چنین است: إِسْتَمِعْ حَدِیثَ رَبِّکَ گوش فرادار. اخبار روزی را بشنو. مفعول در این صورت (یَوْمَ) است. «الْمُنَادِی»: ندادهنده. مراد اسرافیل است که برای بار دوم در صور میدمد که نشانه زنده شدن مردگان و آغاز رستاخیز است. «مَکَانٍ قَرِیبٍ»: اشاره به این است که صدای صور او در فضا پخش میشود بگونهای که گوئی بیخ گوش همگان است.]]
[42] روزی فریاد (رستاخیز) را راست و درست و چنانکه باید میشنوند، آن روز، روز بیرون آمدن (مردگان از میان قبورشان) است. [[«الصَّیْحَةَ»: فریاد رستاخیز که نفخه دوم مذکور در آیه 20 است.]]
[43] ما، بلی فقط ما زنده میگردانیم و میمیرانیم، و بازگشت مردمان به سوی ما است و بس. [[«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی ...»: (نگا: حجر / 23).]]
[44] روزی زمین از روی مردمان میشکافد و کنار میرود، و ایشان به سرعت (از میان خاکها) بیرون میآیند. آن روز، روز گردهمآئی است و برای ما سهل و آسان است (و کمترین رنج و زحمتی برای ما در بر ندارد). [[«سِرَاعاً»: جمع سَریع، شتابان. حال برای فاعل (یَخْرُجُونَ) محذوف است، و تقدیر چنین است: یَخْرُجُونَ سِرَاعاً. یا حال ضمیر (هُمْ) در (عَنْهُمْ) است. «یَسِیرٌ»: ساده و آسان (نگا: نساء / 30 و 169، حج / 70، عنکبوت / 19).]]
[45] ما از آنچه (دربارهی رسالت تو) میگویند، آگاهتر (از هر کس دیگری) هستیم. تو مأمور نیستی که آنان را وادار (به ایمان) کنی (و با قهر و اجبار به سوی اسلام بکشانی). چون چنین است، کسانی را به وسیلهی قرآن پند و اندرز بده که از بیم دادن و تهدید کردن من میترسند. [[«جَبَّارٍ»: غالب و چیره. (نگا: مائده / 22). «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ»: با قرآن پند بده و موعظه کن.]]