💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 48 captured on 2024-06-16 at 16:58:09. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

⬅️ Previous capture (2024-03-21)

-=-=-=-=-=-=-

Mostafa Khorramdel, Surah 48: The Victory (Al-Fath)

Surahs

[1] ما برای تو فتح آشکاری را فراهم ساخته‌ایم. [[«فَتَحْنَا»: گشوده‌ایم و پیش آورده‌ایم. ذکر فعل به صورت ماضی، به خاطر تحقق یا قطعیت موضوع است. «فَتْحاً مُّبِیناً»: مراد صلح حدیبیه است که به خاطر خیرات و برکات و فتوحات مترتب بر آن، فتح آشکار نامیده شده است. یا مراد فتح مکه است که دو سال بعد از صلح حدیبیه بوقوع پیوست و انتشار اسلام و شکوه مسلمانان را بدنبال داشت.]]

[2] هدف این بود که خداوند گناهان پیشین و پسین تو را ببخشاید، و نعمت خود را بر تو تمام نماید، و به راه راست هدایتت فرماید. [[«لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ مَا ...»: حرف لام برای تعلیل است. فتح، سبب غفران بحساب آمده است، چرا که فتح، جهاد است، و جهاد عبادت است، و عبادت موجب عفو و بخشش. در اصل فتح را خدا کرده است، و جائزه‌اش را به پیغمبرش داده است. مغفرت، تکمیل نعمت، هدایت، نصرت. «ذَنبِکَ»: (نگا: یوسف / 29، غافر / 55، محمد / 19).]]

[3] و پیروزی نادر و نایابی بهره‌ی تو گرداند. [[«عَزِیزاً»: چیزی که نادر است و کمتر به دست می‌آید. نیرومند. مایه عزت. بدون شکست.]]

[4] خدا است که به دلهای مؤمنان آرامش و اطمینان خاطر داده است تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند (و یقین و باور خویش را تقویت نمایند). لشکرهای آسمان و زمین از آن خدا است، و خداوند بس آگاه و فرزانه است. [[«السَّکِینَةَ»: آرامش. قوت قلب. طمأنینه. مراد اطمینان خاطری است که هرگونه شک و تردید و وحشت را از انسان زائل می‌کند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم می‌دارد (نگا: توبه / 26). «جُنُودُ»: جمع جُنْد، لشکرها. سپاهها. مراد همه چیزهائی است که وسیله تنفیذ اوامر خدایند، از قبیل: فرشتگان، انسانها، سنگها، زلزله‌ها، رعد و برقها، و ... (نگا: احزاب / 9، مدثر / 31). مراد از لشکرها، همان سپاههائی است که در (توبه / 40) از آنان سخن رفته است.]]

[5] (چنین کرد) تا مردان و زنان مؤمن را (در برابر فرمانبرداری و جهادشان) به باغهای بهشتی درآورد که در زیر (درختان و قصرهای) آن رودبارها روان است، و جاودانه در آن بسر می‌برند، و تا این که گناهان و بدیهایشان را بزداید و ببخشاید، و این در پیشگاه ایزدی (و در جهان ابدی، کامیابی سترگ و) رستگاری بزرگ بشمار است. [[«لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنینَ ...»: وجود لشکرهای آسمان و زمین بدان خاطر است که مؤمنین را به بهشت داخل کند، و ... بعضی (لِیُدْخِلَ) را متعلق وجود لشکرها، و برخی عطف بر (لِیَغْفِرَ) و جماعتی عطف بر (لِیَزْدَادُوا) می‌دانند.]]

[6] و تا این که مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرکی را عذاب کند که به خدا گمان بد می‌برند. بدیها و بلاها تنها ایشان را در برمی‌گیرد (و فقط بر آنان چنبره می‌زند) و خداوند بر ایشان خشمگین می‌گردد، و آنان را نفرین می‌کند (و از رحمت خود محروم می‌سازد) و دوزخ را برای ایشان آماده ساخته است، و دوزخ چه جایگاه نهائی بدی است! [[«یُعَذِّبَ»: عطف بر (لِیُدْخِلَ) است. «الظّآنِّینَ»: گمان‌برندگان (نگا: آیه 12). «ظَنَّ السَّوْءِ»: گمان بد. اضافه موصوف به صفت خود است. «دَآئِرَةُ»: در اصل به معنی چنبر و چنبره است که بعد به بلای فراگیر گفته شده است. اسم فاعل یا مصدر است. «دَآئِرَةُ السَّوْءِ». بلای فراگیر و همه‌جانبه. اضافه موصوف به صفت خود است. «مَصِیراً»: سرمنزل. مکان پایانی. جایگاه نهائی (نگا: نساء / 97 و 115). «عَلَیْهِمْ دَآئِرَةُ السَّوْءِ ... وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ»: این عبارت می‌تواند دعائی هم باشد. یعنی: بلای فراگیر و همه‌جانبه بهره ایشان باد، و خدا بر آنان خشمناک شود و نفرینشان کند، و دوزخ را برایشان آماده سازد.]]

[7] لشکرهای آسمانها و زمین از آن خدا است، و خدا مقتدری شکست‌ناپذیر و حکیمی فرزانه است. [[«وَ ِللهِ جُنُودُ ...»: (نگا: آیه 4).]]

[8] ما تو را به عنوان گواه و مژده‌رسان و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم. [[«إِنَّآ أَرْسَلْنَاکَ ...»: (نگا: احزاب / 45).]]

[9] (ما محمّد را به سوی شما مردمان فرستاده‌ایم) تا به خدا و پیغمبرش ایمان بیاورید، و خدا را (با یاری دادن دینش) یاری کنید، و او را بزرگ دارید، و سحرگاهان و شامگاهان به تسبیح و تقدیسش بپردازید. [[«تُعَزِّرُوهُ»: تا خدا را یاری کنید. یاری دادن خدا هم با یاری دادن دین او میسر است. «تُوَقِّرُوهُ»: تا خدا را بزرگ دارید و تعظیمش کنید. «بُکْرَةً وَ أَصِیلاً»: (نگا: فرقان / 5، احزاب / 42).]]

[10] بی‌گمان کسانی که (در بیعة‌الرضوانِ حدیبیّه) با تو پیمان (جان) می‌بندند، در حقیقت با خدا پیمان می‌بندند، و در اصل (دست خود را که در دست پیشوا و رهبرشان پیغمبر می‌گذارند، و دست رسول بالای دست ایشان قرار می‌گیرد، این دست به منزله‌ی دست خدا است و) دست خدا بالای دست آنان است! هر کس پیمان‌شکنی کند به زیان خود پیمان‌شکنی می‌کند، و آن کس که در برابر پیمانی که با خدا بسته است وفادار بماند و آن را رعایت بدارد، خدا پاداش بسیار بزرگی به او عطاء می‌کند. [[«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ ...»: اشاره به تجدید بیعت اصحاب کرام - رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ - با پیغمبر (ص) است. مسلمانان در حدیبیه دست خود را در دست رهبرشان محمد (گذاشتند و با او پیمان بذل جان و فداکاری و وفاداری بستند. چنین پیمانی را خداوند پیمان بستن با خود نامیده است و به «بیعة‌الرضوان» مشهور گشته است. «یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»: این تعبیر کنایه از آن است که بیعت با پیغمبر یک بیعت الهی است. انگار دست خدا بالای دست آنان قرار گرفته است و در دست ایشان گذارده شده است. یعنی نه تنها با پیغمبرش که با خدا بیعت می‌کنند. «نَکَثَ»: پیمان‌شکنی کرد.]]

[11] باز پس‌ماندگان عربهای بادیه‌نشین (که در سفر حدیبیّه، پیغمبر و اصحاب را همراهی نکرده‌اند) خواهند گفت: اموال و خانواده، ما را به خود سرگرم و مشغول داشت. برای ما آمرزش بخواه. آنان با زبانهایشان چیزی را می‌گویند که در دلهایشان نمی‌باشد. (در دل نفاق دارند و بر زبان ایمان). بگو: چه کسی می‌تواند کمترین کمکی در برابر خدا به شما بکند، اگر بخواهد به شما زیانی یا سودی برساند؟ (آن چنان نیست که گمان می‌برید و می‌گوئید) بلکه خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام می‌دهید. [[«الْمُخَلَّفُونَ»: بازپس‌ماندگان. واپس‌زدگان. مراد کسانی است که ایشان از همراهی با پیغمبر و اصحاب در سفر حدیبیه سرباز زدند و بگمان خود مؤمنان را مغلوب و مقهور و بلکه مقتول دست قریش می‌دیدند و به بهانه‌های مختلف از خانه و کاشانه خود بیرون نیامدند. «الأعْرابِ»: بادیه‌نشینان (نگا: توبه / 90). «شَغَلَتْنَا»: مشغولمان داشت. ما را به خود سرگرم کرد. وقت فراغی برای ما باقی نگذاشت. «فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللهِ شَیْئاً»: (نگا: مائده / 17).]]

[12] بلکه شما گمان می‌بردید که پیغمبر و مؤمنان هرگز به سوی خانواده‌ی خود برنمی‌گردند (و قطعاً قتل عام خواهند شد! آری) این (پندار غلط و این وسوسه‌های شیطانی) در دلهایتان آراسته گشته بود. و گمانهای بدی می‌کردید و مردمان تباه و بیسودی بودید. [[«لَن یَنقَلِبَ»: هرگز برنمی‌گردد. «بُوراً»: (نگا: فرقان / 18)]]

[13] کسانی که به خدا و پیغمبرش ایمان نداشته باشند (کافرند و) ما برای کافران آتش سوزان و فروزانی را تهیّه دیده‌ایم. [[«مَنْ»: این واژه مبتدا است و می‌تواند شرطیه یا موصوله باشد. اگر شرطیه باشد، جواب شرط محذوف است که (فَإِنَّهُ کَافِرٌ ... فَهُوَ کَافِرٌ) است. خبر مبتدا (فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَعِیراً) است.]]

[14] مملکت و شاهی آسمانها و زمین از آن خدا است. هر که را بخواهد می‌بخشد و هر که را که بخواهد عذاب می‌دهد. خداوند دارای مغفرت عظیم و صاحب مهر فراخ است. [[«ِللهِ مُلْکُ ...»: (نگا: آل‌عمران / 189، مائده / 17 و 18 و 120).]]

[15] بازپس‌ماندگان، هنگامی که برای به دست آوردن غنائمی (که خدا به شما داده است) بیرون رفتید، خواهند گفت: بگذارید ما هم همراه شما شویم (و در این جهاد شرکت کنیم). آنان می‌خواهند سخن خدا را دگرگون کنند! (خدا وعده‌ی غنائم خیبر را تنها به شرکت‌کنندگان سفر حدیبیّه اختصاص داده است و بس). بگو: شما هرگز همراه ما نخواهید شد. خدایتان پیش از این (مراجعت به مدینه) چنین فرموده است. خواهند گفت: (این را خدا نگفته است و) بلکه شما نسبت به ما حسد می‌ورزید (و نمی‌گذارید از چنین غنائم نفیس و بی‌دردسری بهره ببریم. چنین نیست که گمان می‌برند) بلکه (از قانونگذاری خدا) جز مقدار اندکی را فهم نکرده‌اند. [[«إِذا»: ظرف ماقبل خود است؛ نه شرط مابعد (نگا: روح المعانی). «مَغَانِمَ»: مراد غنائم جنگ خیبر است که قبل از مراجعت به مدینه به مؤمنان وعده داده شده بود. «کَلامَ اللهِ»: مراد وعده مذکور در آیه‌های 18 و 19 است. «بَلْ کَانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاّ قَلِیلاً»: درباره امور دین چندان نمی‌فهمند. بلکه معلومات ایشان مربوط به ظواهری از امور دنیوی است (نگا: روم / 7).]]

[16] به بازپس‌ماندگان عربهای بادیه‌نشین بگو: از شما دعوت خواهد شد که به سوی قومی جنگجو و پرقدرت بیرون روید. با آنان پیکار می‌کنید یا این که مسلمان می‌شوند. (یعنی دو راه بیشتر در پیش نخواهند داشت: رزم با مسلمانان، یا پذیرش دین آنان). اگر فرمانبرداری کنید، خداوند پاداش خوبی به شما خواهد داد، و اگر سرپیچی کنید، همان گونه که قبلاً نیز سرپیچی کرده‌اید، خداوند با عذاب دردناکی عذابتان خواهد داد. [[«قَوْمٍ»: مراد بنوحنیفه، قوم مُسَیْلمه کذّاب، یعنی اهل رِدّه است که چهار سال بعد از نزول این آیات در زمان ابوبکر میان ایشان و مؤمنان جنگ سختی درگرفت. (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن). «أُوْلِی بَأْسٍ»: (نگا: اسراء / 5، نمل / 33). «تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ»: با آنان می‌جنگید یا مسلمان می‌شوند. یعنی باید با آنان بجنگید تا اسلام را می‌پذیرند. راه دیگری از ایشان پذیرفته نمی‌گردد.]]

[17] بر نابینا و لنگ و بیمار گناهی نیست (اگر در میدان جهاد شرکت نکنند). هر کس از خدا و فرستاده‌اش فرانبرداری کند، خدا او را به باغهای بهشتی وارد می‌سازد که رودبارها در زیر (کاخها و درختان) آن روان است، و هر کس که سرپیچی کند، خدا او را به عذاب دردناکی گرفتار می‌سازد. [[«حَرَجُ»: گناه (نگا: توبه / 91، نور / 61).]]

[18] خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تو بیعت کردند. خدا می‌دانست آنچه را که در درون دلهایشان (از صداقت و ایمان و اخلاص و وفاداری به اسلام) نهفته بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد، و فتح نزدیکی را (گذشته از نعمت سرمدی آخرت) پاداششان کرد. [[«إِذْ»: آن دم. بدانگاه. «الشَّجَرَةِ»: مراد درخت بزرگ و گشنی است که در حدیبیه بود و مؤمنان در زیر سایه آن با پیغمبر تجدید بیعت کردند و این پیمان به سبب خوشنودی خدا از آن مؤمنان «بَیْعَةُالرِّضْوان» نام گرفت. «السَّکِینَةَ»: (نگا: آیه 4). «أَثَابَهُمْ»: (نگا: آل‌عمران / 153، مائده / 85). «فَتْحاً قَرِیباً»: مراد صلح حدیبیه است که منشأ آزادی دعوت اسلام و فتوحات بیشمار گردید. برخی هم آن را فتح خیبر، و گروهی نیز فتح مکه می‌دانند.]]

[19] همراه با غنیمتهای بسیاری که آن را بدست خواهند آو��د. خداوند چیره‌ی شکست‌ناپذیر و فرزانه‌ای است که کارهایش بر اساس حکمت است. [[«مَغَانِمَ کَثِیرةً»: مراد همه غنیمتهائی است که تا روز آخرت مسلمانان بدست می‌آورند (نگا: المصحف المیسر).]]

[20] خداوند غنیمتهای فراوانی را به شما وعده داده است که آنها را به چنگ می‌آورید، ولی این یکی را (که غنائم خیبر است) زودتر برایتان فراهم ساخت، و دست تعدّی مردمان (کینه‌توز و بدنهاد یهودی پیرامون مدینه) را از شما بازداشت، تا نشانه‌ای (بر وفای به عهد پروردگار) برای مؤمنان باشد، و شما را به راه راست رهنمود کند. [[«مَغَانِمَ کَثِیرةً»: (نگا: آیه 19). «هذِهِ»: غنیمتهای فتح خیبر مراد است که در سال هفتم هجری بعد از رجوع از حدیبیه دست داد (نگا: المصحف المیسر). «النَّاسِ»: مراد یهودیان اطراف مدینه است که خداوند در دلهایشان رعب و هراس افکند، و لذا جرأت نکردند در غیبت مسلمانان به هنگام حرکت به سوی مکه و انجام عمره در حدیبیه، آزاری به زنان و کودکان مسلمانان برسانند. «آیَةً»: علامت و نشانه صدق وعده خدا به مسلمانان. «وَ لِتَکُونَ آیَةً ...». حرف واو عاطفه است و مابعد خود را عطف بر مقدر مفهوم از مقام می‌کند. یعنی: عَجَّلَ لَکُمُ الْمَغَانِمَ وَ کَفَّ الْیَهُودَ، لِتَشْکُرُوهُ سُبْحانَهُ، وَ لِیَکُونَ ذلِکَ آیَةً. أَیْ دَلیلاً عَلی صِدْقِِ وَعْدِهِ سُبْحانَهُ.]]

[21] و غنیمتهای دیگری که شما قدرت بر آن را نداشته و ندارید، ولی خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد (و آن را بهره‌ی شما می‌گرداند) و او بر هر چیزی توانا است. [[«أُخْری»: مراد غنائم بیشماری است که بعد از فتح مکه، در جنگ حنین از قبائل ثقیف و هوازن گرفته می‌شود (نگا: توبه / 25).]]

[22] اگر کافران (قریش، در سرزمین حدیبیه) با شما بجنگند، (از ترس شما) پشت می‌کنند و می‌گریزند، سپس سرپرستی (که کار و بار ایشان را بدست گیرد) و یاوری (که ایشان را کمک کند) پیدا نخواهند کرد. [[«قَاتَلَکُمْ»: با شما پیکار کنند و بجنگند. «الَّذِینَ کَفَرُوا»: مراد کفار مکه است. «وَلَّوُا الأَدْبَارَ»: (نگا: آل‌عمران / 111، انفال / 15، احزاب / 15).]]

[23] این سنّت الهی است که در گذشته نیز بوده است، و هرگز برای سنّت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت. [[«سُنَّةَ اللهِ الَّتِی ...»: عادت خدا است که (نگا: احزاب / 38 و 62، غافر / 85).]]

[24] او همان کسی است که در درون مکّه (و در زیر پنجه‌ی دشمن) دست کافران را از شما، و دست شما را از ایشان کوتاه کرد، بعد از آنکه (در جنگهای قبلی) شما را بر آنان پیروز گردانیده بود، و خداوند می‌بیند هرچیزی را که بکنید. [[«بَطْنِ مَکَّةَ»: وسط مکه. درون مکه. مراد سرزمین حدیبیه است که نزدیک مکه است. «أَظْفَرَکُمْ»: شما را پیروز گرداند.]]

[25] آنان همانهائی هستند که کفر ورزیده‌اند، و از ورود شما به مسجدالحرام جلوگیری کرده‌اند، و نگذاشته‌اند قربانیهائی که با خود نگاه داشته‌اید به قربانگاه برسد. اگر مردان و زنان مؤمنی را لگدمال نمی‌کردید که (در میان آنان هستند و) شما ایشان را نمی‌شناسید و از این راه عیب و عار و زیان و ضرری ناآگاهانه به شما نمی‌رسید (خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‌شد. دست شما را از ایشان کوتاه کرد) تا خدا هر که را بخواهد غرق رحمت خود سازد (و جامه‌ی ایمانِ به اسلام را به تن او کند). اگر (کافران و مؤمنان ضعیفی که در مکّه نهانی ایمان آورده‌اند) از یکدیگر جدا می‌بودند، کافران ایشان را (با غلبه‌ی شما بر آنان) به عذاب دردناکی گرفتار می‌کردیم. [[«الْهَدْیَ»: (نگا: بقره / 196، مائده / 2 و 95 و 97). «مَعْکُوفاً»: محبوس و ممنوع. در اینجا مراد نگاه داشته شده و اختصاص یافته به فقرای بیت‌الله است. «مَحِلَّهُ»: قربانگاه. محل ذبح (نگا: بقره / 196، حج / 33). «لَوْ لا ...»: جواب آن محذوف و تقدیر چنین است: لَأَذِنَ لَکُمْ فِی دُخُولِ مَکَّةَ، وَ لَسَلَّطَکُمْ عَلَی الْمُشْرِکینَ ... لَأَذِنَ لَکُمْ فِی الْفَتْحِ لَما کَفَّ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ. «رِجَالٌ ... وَ نِسَآءٌ ...»: مراد مردان و زنان مؤمن ضعیف و ناتوانی است که در مکه نهانی ایمان آورده بودند و در آنجا می‌زیستند. یا چه بسا مراد کسانی باشد که از خود قریشیان بعدها ایمان آوردند و در راه اسلام فداکاریها و جان‌نثاریها کردند. «أَن تَطَؤُوهُمْ»: اگر بیم آن نبود این که ایشان را لگدمال و نابود کنید. جمله بدل از رِجَالٌ وَ نِسَآءٌ یا بدل از ضمیر (هُمْ) در فعل (لَمْ تَعْلَمُوهُمْ) است. «مَعَرَّةٌ»: ننگ و عار. زیان و ضرر. در اینجا مراد کار ناپسندی است که موجب تأسف شود. «لِیُدْخِلَ ...»: علت برای چیزی است که جواب محذوف (لَوْ لا) دالّ بر آن است. یعنی: هدف این بود که داخل سازد به. «تَزَیَّلُوا»: جدا شده بودند. یعنی اگر مؤمنان و کافران جدا از هم می‌زیستند و قابل تشخیص از هم بودند.]]

[26] آنگاه که کافران تعصّب و نخوت جاهلیّت را در دلهایشان جای دادند (و تصمیم گرفتند که مؤمنان را به مکّه راه ندهند)، خدا اطمینان خاطری بهره‌ی پیغمبرش و بهره‌ی مؤمنان کرد (و آرامشی خوش به دلهایشان راه داد، تا در پرتو آن، طوفان خشم و ناراحتی خویش را فرو نشانند، و راضی به قضای خدا، و گوش به فرمان پیشوای خود باشند، و سر به شورش برندارند). همچنین خدا ایشان را بر روح ایمان ماندگار کرد و (به حقیقت از هر کس دیگری) سزاوارتر برای روح ایمان و برازنده‌ی آن بودند، و خدا از هر چیزی آگاه و بر هر کاری توانا است. [[«الْحَمِیَّةَ»: تعصب و جانبداری. سر باز زدن. غیرت. «حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ»: تعصب ناشی از جهالت و نادانی. جانبداری جاهلانه و بدون دلیل و برهان. غیرت غیرمنطقی و تعصب بیجا. بدل از (الْحَمِیَّةَ) است. «کَلِمَةَ التَّقْوی»: سخن پرهیزگارانه. سخنی که با گفتن آن، انسان خویشتن را از عذاب می‌رهاند که سخن توحید یعنی: لآ إِلهَ إِلاَّ اللهُ است. روحیه پرهیزگاری (نگا: تفسیر نمونه). روح ایمان (نگا: مجادله / 22، نساء / 171، همچنین: تفسیر المیزان). «أَحَقَّ»: سزاوارتر و شایسته‌تر. «أَهْلَهَا»: درخور و برازنده آن. مستحق آن.]]

[27] خداوند خواب را راست و درست به پیغمبر خود نشان داده است. به خواست خدا همه‌ی شما حتماً در امن و امان و سر تراشیده و مو کوتاه کرده و بدون ترس، داخل مسجدالحرام خواهید شد، ولی خداوند چیزهائی را می‌دانست که شما نمی‌دانستید، و به همین جهت (قبل از فتح مکّه) فتح نزدیکی (که صلح حدیبیّه است) پیش آورد. [[«الرُّؤْیَا»: خواب. مراد خوابی است که پیغمبر در مدینه دیده بود. و آن این که پیغمبر قبل از عزیمت به حدیبیه، در خواب دید که او و اصحاب داخل مکه شده‌اند و کعبه را طواف می‌کنند، سپس سرها را تراشیده و موها را کوتاه نموده‌اند. «آمِنِینَ»: جمع آمِن، در امن و امان. «مُحَلِّقِینَ»: سرتراشیدگان. «مُقَصِّرِینَ»: مو کوتاه‌کردگان. حاجیان پس از فراغت از انجام مناسک حج، با تراشیدن موی سر یا کوتاه کردن موی سر، از احرام بدر می‌آیند. «مَا»: مراد مصلحت نهفته در صلح حدیبیه که ورود به مکه است. «مِن دُونِ ذلِکَ»: پیش از آن، یعنی قبل از ورود شما به مکه. «فَتْحاً قَرِیباً»: مراد فتح خیبر، یا صلح حدیبیه، و یا هردوی آنها است. (نگا: صفوة البیان، لمعانی القرآن).]]

[28] خدا است که پیغمبر خود را همراه با رهنمون و آئین راستین (اسلام به سوی جملگی مردمان) روانه کرده است تا آن را بر همه‌ی آئینها پیروز گرداند. کافی است که خدا گواه (این چنین سخن و مسأله‌ای) باشد. [[«لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ ...»: (نگا: توبه / 33، صف / 9). «کَفی بِاللهِ شَهِیداً»: (نگا: نساء / 79 و 166، عنکبوت / 52).]]

[29] محمّد فرستاده‌ی خدا است، و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و سرسخت، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند. ایشان را در حال رکوع و سجود می‌بینی. آنان همواره فضل خدای را می‌جویند و رضای او را می‌طلبند. نشانه‌ی ایشان بر اثر سجده در پیشانیهایشان نمایان است. این، توصیف آنان در تورات است، و امّا توصیف ایشان در انجیل چنین است که همانند کشتزاری هستند که جوانه‌های (خوشه‌های) خود را بیرون زده، و آنها را نیرو داده و سخت نموده و بر ساقه‌های خویش راست ایستاده باشد، بگونه‌ای که برزگران را به شگفت می‌آورد. (مؤمنان نیز همین گونه‌اند. آنی از حرکت بازنمی‌ایستند، و همواره جوانه می‌زنند، و جوانه‌ها پرورش می‌یابند و بارور می‌شوند، و باغبانانِ بشریّت را بشگفت می‌آورند. این پیشرفت و قوّت و قدرت را خدا نصیب مؤمنان می‌کند) تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند. خداوند به کسانی از ایشان که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند آمرزش و پاداش بزرگی را وعده می‌دهد. [[«أَشِدَّآءُ»: جمع شَدید، تند و سرسخت. قوی و نیرومند. «رُحَمَآءُ»: جمع رَحیم، مهربان و دلسوز. «سِیمَا»: نشانه. علامت. «شَطْأَ»: جوانه. مراد سنبل و خوشه است. «إِسْتَوی»: راست ایستاد و پابرجا گردید. «سُوقِ»: جمع ساق، تنه. «آزَرَ»: یاری داد. نیرو داد. «إسْتَغْلَظَ»: سخت و سفت گردید. یعنی خوشه‌های نازک و ضعیف سخت و سفت شد. «الزُّرَّاعَ»: جمع زارِع، برزگران.]]

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud