💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 27 captured on 2024-06-16 at 16:57:18. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

⬅️ Previous capture (2024-03-21)

-=-=-=-=-=-=-

Mostafa Khorramdel, Surah 27: The Ant (An-Naml)

Surahs

[1] طا. سین. این (کلام که آن را به تو وحی می‌کنیم) آیات قرآن و کتاب بیانگر (احکام الهی برای سعادت دو جهان) است. [[«طس»: حروف مقطّعه است (نگا: بقره / 1) و (طا. سین) خوانده می‌شود (نگا: المصحف المیسّر). «تِلْکَ ...»: (نگا: یوسف / 1). «کِتَابٍ مُبِینٍ»: از آنجا که (کتاب) همراه صفت (مُبین) آمده است، عطف آن بر (الْقُرْآنِ) از قبیل عطف صفت بر موصوف است (نگا: مائده / 15، انبیاء / 48).]]

[2] راهنما و مژده‌رسان برای مؤمنان است. [[«هُدیً»: هدایت. هادی (نگا: بقره / 2). «بُشْری»: مژده. مژده‌رسان (بقره / 97، نحل / 89 و 102).]]

[3] آن کسانی که نماز را چنان که باید می‌خوانند، و زکات را می‌پردازند، و قاطعانه آنان به آخرت ایمان دارند. [[«الَّذِینَ یُقِیمُونَ ...»: (نگا: بقره / 3 و 4).]]

[4] بی‌گمان کسانی که به آخرت ایمان ندارند، ما اعمالشان را (توسّط وسوسه‌ی اهریمن و اتباع و اعوان شیطان، و انسانهای شیطان صفت) در نظرشان می‌آرائیم و ایشان سرگردان بسر می‌برند (و چاه را از راه، و زشت را از زیبا جدا نمی‌کنند). [[«زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ»: (نگا: انعام / 43، اسراء / 63 - 65، مریم / 81 - 83، حجّ / 53، فصّلت / 25). «یَعْمَهُون»: (نگا: بقره / 15، انعام / 110، اعراف / 186).]]

[5] آنان کسانی هستند که عذاب بدی (در دنیا) دارند، و ایشان در آخرت زیانکارترین (مردمان جهان) می‌باشند. [[«سُوءُ الْعَذَابِ»: عذاب بد. مراد سرگردانی و پریشانی و یأس و ناامیدی و چه بسا زندانی و گرفتاری این جهان است. اضافه صفت به موصوف است. «الأخْسَرُونَ»: جمع أَخْسَر، کسی که دچار زیان و خسران بیشتری گردد.]]

[6] و تو (ای محمّد!) کسی هستی که قرآن از سوی خداوند حکیم (در گرداندن امور آفریدگان، و) آگاه (از کار و بار سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی ایشان) به تو القاء و عطاء می‌گردد. [[«تلقّی»: به تو القاء و عطاء می‌گردد. به تو رسانده و آموخته می‌شود. «حَکِیمٍ»: خدائی که کارهایش از روی حکمت است و حساب و هدفی در آفرینش جهان و نازل کردن قرآن دارد. «عَلِیمٍ»: خدائی که دارای آگاهی بی‌پایان و فرزانه مطلق جهان است.]]

[7] (یادآوری کن) زمانی را که موسی (در راه برگشت از مدین به مصر، در شب تاریک و سردی که راه را گم کرده بود و درد زایمان همسرش درگرفته بود) به خانواده‌اش گفت: (بایستید که) من آتشی (از دور) می‌بینم. هر چه زودتر خبری (از راه) و یا شعله و اخگری چند از آتش برایتان می‌آورم، تا این که خویشتن را گرم کنید. [[«آنَسْتُ»: دیده‌ام. مشاهده کرده‌ام. «شِهَابٍ»: آذرخش. در اینجا مراد شعله و اخگر آتش است. «قَبَسٍ»: برگرفته. برداشته شده. مقداری از آتش که از آتش دیگری برداشته شود و از جائی به جائی برده شود (نگا: طه / 10). «تَصْطَلُونَ»: خود را با آتش گرم کنید.]]

[8] هنگامی که به آتش رسید، ندائی برخاست که: مبارک است آن کسی که (آثار قدرتش) در آتش (جلوه‌گر) است و (آفریدگار همه‌ی جهان است، و مبارک است) آن کسی که (موسی نام) و پیرامون آتش (بر پای ایستاده) است (و برای بردن آتش ظاهری آمده است، ولی با آتش پیام آسمانی بر می‌گردد)، و خدا که پروردگار جهانیان است منزّه است (از این که محدود به مکان و مقیّد به مادّیّت و جسمیّت و متجلّی در صورت و شکلی همچون آتش شود). [[«نُودِیَ»: ندا داده شد. ندائی برخاست. مجهول فعل (نادی) و از باب مُفاعله است. «أَنْ»: حرف تفسیریّه است. یعنی ندا این بود. «مَن فِی النَّارِ» مراد خدا است که نشانه قدرت او در آتش جلوه‌گر بود. «مَنْ حَوْلَهَا»: مراد موسی است که با آتش عشق الهی رویاروی گشته است و پیام رسان آسمان شده است. «سُبْحَانَ اللهِ ...»: مراد تنزیه خدا از جسمیّت، و تقیّد به مکان، و حلول و ظهور در چیزی است. و یا این که آفریدگار در ذات و صفات و افعال، جدای از آفریدگان است.]]

[9] ای موسی! آن کس (که با تو سخن می‌گوید) منم که یزدان (جهان و جهانیان و) توانا و مقتدر شکست‌ناپذیر و آگاه و فرزانه‌ی کار به جایم. [[«إِنَّهُ»: آن کس که با تو سخن می‌گوید. «اللهُ»: عطف بیان است. برخی ضمیر (هُ) در (إِنَّهُ) را ضمیر شأن، و (أَنَا) را مبتدا و (اللهُ) را خبر دانسته‌اند. در این صورت معنی آیه چنین می‌شود: بی‌گمان من خدای عزیز و حکیم هستم.]]

[10] (ای موسی! برای اطمینان خاطر و یقین به حضور در پیشگاه خدای غفور) عصای خود را بینداز. (همین که عصایش را انداخت به اژدهائی تبدیل شد). هنگامی که دید به حرکت درآمد، انگار مار چابک و تندروی است، پای به فرار گذاشت و پشت سر خود را ننگریست! (او را ندا در دادیم:) ای موسی مترس! (تو پیغمبری و در بارگاه حضور خدائی، و) پیغمبران در پیشگاه من نمی‌ترسند (چرا که اینجا آستانه‌ی دادگری و امن و امان یزدان است؛ نه دربار ستمگری و خوف و هراس فرعون و فرعونیان). [[«تَهْتَزُّ»: حرکت می‌کند. می‌جنبد. «جَآنٌّ»: مار تندرو و سریع‌السیر سفید یا زرد رنگ. «وَلّی مُدْبراً»: (نگا: توبه / 25). «لَمْ یُعَقِّبْ»: به پشت سر نگاه نکرد، یعنی برنگشت.]]

[11] و امّا هر کس که ستم کند و سپس (توبه نموده و در مقام جبران برآید و بدین وسیله) بدی را به نیکی تبدیل نماید، (او را خواهم بخشید، چرا که) بی‌گمان من بخشایشگر و مهربانم. [[«إِلاّ مَنْ ...»: مگر کسی که. با توجّه بدین معنی، استثناء متّصل است و مراد از لغزش پیغمبران، ترک اوّلی است و تنها به صورت گناه است (نگا: اعراف / 22 و 23، انبیاء / 87، قصص / 16) یا این که (إِلاّ) به معنی (لکن) است و معنی آن در ترجمه آیه گذشت، و استثناء منقطع است و مستثنی کسانی جز پیغمبران هستند که در پرتو توبه و ترک معاصی و انجام کارهای پسندیده، می‌توانند از مغفرت و مرحمت خدا برخوردار گردند (نگا: انعام / 54).]]

[12] و (ای موسی!) دست خود را به گریبان خویش فرو ببر (و سپس آن را از چاک گریبان بیرون بیار و ببین) که سفید و درخشان (همچون ماه تابان) به در می‌آید، بدون آن که (به بیماری بَرَص یا بیماری دیگری مبتلا شده باشد و) عیبی در آن وجود داشته باشد، (و بدان که معجزات تو منحصر به ید بیضاء و عصا نیست، و بلکه این دو معجزه) از جمله‌ی نه معجزه‌ای است که تو آنها را به فرعون و قوم او نشان خواهی داد. ایشان واقعاً جماعت طغیانگر و نافرمانبرداری هستند. [[«بَیْضَآءَ» سفید. درخشان (نگا: اعراف / 108). حال است. «تِسْعِ آیَاتٍ»: نُهْ معجزه. نُهْ دلیل بر صدق رسالت موسی (نگا: اسراء / 101). «فَاسِقِینَ»: درروندگان از پذیرش فرمان خدا.]]

[13] هنگامی که معجزات ما را کاملاً آشکارا بدیشان نمود، گفتند: (این چیزهائی که ما می‌بینیم) جز جادوی واضح و روشنی نیست! [[«جَآءَتْهُمْ»: به پیش ایشان آمد. مراد از آمدن. پدیدار شدن و جلوه‌گر گشتن است. «مُبْصِرَةً»: کاملاً آشکارا و پیدا. حال (آیات) است.]]

[14] ستمگرانه و مستکبرانه معجزات را انکار کردند، هر چند که در دل بدانها یقین و اطمینان داشتند. بنگر سرانجام و سرنوشت تباهکاران چگونه شد؟ (مگر در دریا غرق نشدند و به دوزخ واصل نگشتند؟). [[«جَحَدُوا بِهَا»: آنها را انکار کردند و نپذیرفتند. «إِسْتَیْقَنَتْهَا»: آنها را کاملاً باور داشتند و یقیناً می‌دانستند. «ظُلْماً وَ عُلُوّاً»: ستمگرانه و مستکبرانه. از روی ستم و برتری جوئی. با توجّه به معنی اوّل، این دو واژه حال ضمیر (و) در فعل (جَحَدُوا) و به معنی (ظَالِمینَ وَ عَالِینَ) است. و با توجّه به معنی دوم، مفعول له می‌باشند.]]

[15] ما به داود و سلیمان دانش (قابل ملاحظه‌ای) عطاء کردیم و آنان (سپاس خدا را به جای آوردند و) گفتند: حمد و سپاس خداوند را سزا است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری بخشید. [[«عِلْماً»: دانش عظیم و فراوان. تنکیر برای تعظیم است. «فَضَّلْنَا ...»: در این آیه، یکی از نعمتهای مهمّ الهی که دانش است، معیار برتری دانسته شده است. چرا که هر قدرتی و هر ارزشی از علم سرچشمه می‌گیرد. در آیات بالا می‌بینیم که نعمت مایه غرور فرعون و فرعونیان و قوم عاد گشته است، ولی این آیه می‌رساند که مؤمنانِ چون سلیمان و داود، نعمت بر شکر و طاعتشان افزوده است.]]

[16] سلیمان وارث (پدرش) داود شد و گفت: ای مردم! به ما (درک) سخن پرندگان (و نحوه‌ی سخن گفتن با آنها، به وسیله‌ی خداوند بزرگوار) آموخته شده است، و به ما از همه‌ی چیزها (و تمام وسائلی که از نظر مادی و معنوی برای تشکیل حکومت الهی لازم باشد) داده شده است. این فضیلت و لطف آشکاری است (و باید بسیار سپاس آن را بگوئیم، و با شکر این فخر رضای خدا را بجوئیم). [[«مَنطِق»: سخن. گفتار. مصدر میمی و به معنی نطق است. این آیه اشاره به نطق پرندگان دارد و آیات دیگر نیز مؤیّد این مطلب است که حیوانات و از جمله پرندگان با یکدیگر سخن می‌گویند (نگا: انعام / 38، نمل / 18 و 22). «مِن کُلِّ شَیْءٍ»: مراد همه چیزهائی است که برای حکومت آنان و خلیفه‌گری انسان لازم باشد.]]

[17] لشکریان سلیمان از جنّ و انس و پرنده، برای او گردآوری گشتند، و همه‌ی آنان به یکدیگر ملحق و در نزد هم نگاه داشته شدند. [[«حُشِرَ»: گرد آورده شد. «مِنْ»: حرف تبعیضیّه است. یعنی برخی از جنّ و انس و پرنده (نگا: فی ظلال القرآن). «یُوزَعُونَ»: نگاه داشته شدند و کنار یکدیگر جمع آورده شدند (نگا: فصّلت / 19). با نظم و ترتیب و صف در صف جای داده شدند، به گونه‌ای که هیچ کدام از مکان خود پیش و پس نرود.]]

[18] (آن گاه حرکت کردند) تا رسیدند به درّه‌ی مورچگان، مورچه‌ای گفت: ای مورچگان! به لانه‌های خود بروید، تا سلیمان و لشکریانش بدون این که متوجّه باشند شما را پایمال نکنند. [[«وَادِ النَّمْلِ»: درّه مورچگان. سرزمین مورچگان. مراد مکانی است که مورچه‌ها در آنجا فراوان بودند. در رسم‌الخطّ قرآنی یاء آخر (وادی) حذف شده است. «قالَتْ نَمْلَةٌ»: قرآن بیانگر این واقعیّت است که حیوانات و پرندگان هر گروهی برای خود ملّت و گروهی همچون انسانها بوده و با یکدیگر سخن می‌گویند (نگا: نمل / 16 و 22). «لا یَحْطِمَنَّکُمْ»: شما را پایمال نکنند. شما را درهم نشکنند و نکشند. «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»: در حالی که متوجّه نباشند.]]

[19] سلیمان از سخن آن مورچه تبسّم کرد و خندید و گفت: پروردگارا! چنان کن که پیوسته سپاسگزار نعمتهائی باشم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای، و (مرا توفیق عطاء فرما تا) کارهای نیکی را انجام دهم که تو از آنها راضی باشی (و من بدانها رستگار باشم)، و مرا در پرتو مرحمت خود از زمره‌ی بندگان شایسته‌ات گردان. [[«فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً»: لبخند زد و خندید. واژه (ضَاحِکاً) حال مؤکّده است. خندیدن سلیمان به خاطر یاد نعمتهای سترگ خدا بر خود است که از جمله آنها فهم سخنان مورچگان و پرندگان است. همچنین از این که او و سپاهیانش حتی عمداً به مورچه‌ای زیان نمی‌رسانند، و این که حیوانات و پرندگان و حتی حشراتی چون مورچگان هم او را می‌شناسند. «أَوْزِعْنِی ...»: مرا ملازم شکر خود گردان. چنان کن که دائماً سپاسگزار نعمتهای تو باشم و آنها را هیچ وقت فراموش نکنم.]]

[20] سلیمان از لشکر پرندگان سان دید و جویای حال آنها شد و گفت: چرا شانه‌بسر را نمی‌بینم؟ (آیا او در میان شما است و او را نمی‌بینم؟) یا این که از جمله‌ی غائبان است؟ [[«تَفَقَّدَ»: جویا شد. پرس و جو کرد. «تَفَقَّدَ الطَّیْرَ»: از پرندگان سان دید. جویای حال و احوال پرندگان شد. «الْهُدْهُدَ»: شانه‌بسر. پوپک. پوپو. در اینجا هدهد ویژه‌ای مراد است که چه بسا نوبت کشیک او بوده باشد.]]

[21] حتماً او را کیفر سختی خواهم داد، و یا او را سر می‌برم (اگر گناهش بزرگ باشد)، و یا این که باید برای من دلیل روشنی اظهار کند (که غیبت وی را موجّه سازد). [[«سُلْطَانٍ»: دلیل و حجّت. «مُبِینٍ»: روشن. بیانگر حقّانیّت و عذر تقصیر.]]

[22] چندان طول نکشید (که هدهد برگشت و) گفت: من بر چیزی آگاهی یافته‌ام، که تو از آن آگاه نیستی. من برای تو از سرزمین سبا یک خبر قطعی و مورد اعتماد آورده‌ام. [[«مَکَثَ»: ماند. مراد طول کشیدن است. در اصل مرجع ضمیر مستتر در آن به هدهد برمی‌گردد. «غَیْرَ بَعیدٍ»: نه چندان زیاد. مدّت کمی. واژه (غَیْرَ) صفت زمان محذوف است و تقدیر چنین است: فَمَکَثَ الْهُدْهُدُ زَمَاناً غَیْرَ بَعیدٍ. «أَحَطْتُ»: احاطه پیدا کرده‌ام. به خوبی آگاهی یافته‌ام (نگا: کهف / 91). «سَبَإٍ»: اسم نیای قبیله سبا بوده و سپس بر خود این قبیله اطلاق شده و بعدها نام سرزمین ایشان گشته است. «نَبَإٍ یَقِینٍ»: خبر راستین و قطعی.]]

[23] من دیدم که زنی بر آنان حکومت می‌کند، و همه چیز (لازم برای زندگی) بدو داده شده است، و تخت بزرگی دارد (و دربار بسیار مجلّلی). [[«مِن کُلِّ شَیْءٍ»: مراد وسائل زندگی و اسباب رفاه است، و مراد از همه چیز بیان کثرت و فراوانی نعمت است. «عَرْشٌ»: تخت سلطنت.]]

[24] من او و قوم او را دیدم که به جای خدا برای خورشید سجده می‌برند، و اهریمن اعمالشان را در نظرشان آراسته است و ایشان را از راه (راست) به در برده است، آنان (به خدا و یکتاپرستی) راهیاب نمی‌گردند. [[«مِن دُونِ اللهِ»: به جای خدا. بجز خدا. «أَعْمَالَهُمْ»: مراد پرستش و کرنش ایشان برای خورشید است.]]

[25] (آنان را از راه بدر برده است) تا این که برای خداوندی سجده نبرند که نهانیهای آسمانها و زمین را بیرون می‌دهد و می‌داند آنچه را پنهان می‌دارید و آنچه را که آشکار می‌سازید. [[«أَلاّ یَسْجُدُوا» تا سجده نبرند و عبادت نکنند. (أَلاّ) فراهم آمده است از (أَنْ) ناصبه و (لا) نافیه. «الْخَبْءَ»: نهان. پوشیده. مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی مَخْبُوء است. «یُخْرِجُ الْخَبْءَ»: نهانیها را بیرون می‌آورد و از آسمانها اشعّه‌ها و بارانها و از زمین گنجها و معدنها و گیاهان را بیرون می‌دهد و به ظهور می‌رساند. بر غیب آسمانها و زمین مطّلع‌است.]]

[26] جز خدا که صاحب عرش عظیم (و حکمفرمائی بر کائنات) است معبودی نیست. (پس چرا باید جز او را بپرستند؟!). [[«اللهُ»: خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هُوَ اللهُ. «الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»: (نگا: اعراف / 54). اشاره به این است که: تخت بلقیس کجا و تخت فرماندهی کلّ کائنات کجا؟]]

[27] (سلیمان به هدهد) گفت: تحقیق می‌کنیم تا ببینیم راست گفته‌ای یا از زمره‌ی دروغگویان بوده‌ای. [[«سَنَنظُرُ»: خواهیم نگریست. مراد از نگریستن بررسی و تحقیق است.]]

[28] این نامه مرا ببر و آن را به سویشان بینداز و سپس از ایشان دور شو و در کناری بایست و بنگر که به یکدیگر چه می‌گویند و واکنش آنان چه خواهد بود. [[«أَلْقِهْ»: آن را بینداز. ضمیر (ه) را با اختلاس کسره، یعنی ساکن خوانده‌اند. «تَوَلَّ»: پشت کن. دور شو. مراد این است که خود را در گوشه‌ای دور از چشمان ایشان پنهان کن. «یَرْجِعُونَ»: به همدیگر چه می‌گویند. تصمیم ایشان بعد از رایزنی چه خواهد بود.]]

[29] (بلقیس) گفت: ای سران قوم! نامه‌ی محترمی به سویم انداخته شده است. [[«کِتَابٌ»: نوشته. نامه. «کَرِیمٌ»: محترم. ارزشمند.]]

[30] این نامه از سوی سلیمان آمده است، و (سرآغاز) آن چنین است: به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان.

[31] برای این (نامه را فرستاده‌ام) تا برتری‌جوئی در برابر من نکنید، و تسلیم شده به سوی من آئید. [[«أَلاّ تَعْلُوا»: تا این که تکبّر و تعالی نکنید. یعنی بزرگی نفروشید و عظمت به خود نگیرید. (أَنْ) حرف ناصبه، یا حرف تفسیریّه و به معنی یعنی، و (لا) حرف نهی است. «مُسْلِمِینَ»: منقادان و خاضعان. موحّدان و مؤمنان. حال است.]]

[32] (بلقیس رو به اعضای مجلس شوری کرد و) گفت: ای بزرگان و صاحب نظران! رأی خود را در این کار مهمّ برای من ابراز دارید که من هیچ کار مهمّی را بدون حضور و نظر شما انجام نداده‌ام. [[«أَفْتُونِی»: برای من نظر خود را بیان دارید و رأی دقیق و صحیح خویش را بگوئید. از مصدر إفتاء است. «قاطِعَةً»: تصمیم گیرنده و اقدام کننده. «تَشْهَدُونِ»: در پیش من حاضر می‌شوید و رأی خود را صادر می‌کنید.]]

[33] گفتند: ما از هر لحاظ قدرت و قوّت داریم و در جنگ تند و سرسخت می‌باشیم. فرمان فرمانِ تو است، بنگر که چه فرمان می‌دهی. [[«أُولُوا»: صاحبان. دارندگان. «بَأْسٍ»: شدّت و حدّت جنگ. «الأمْرُ إِلَیْکَ»: اختیار کار در دست تو است. فرمان فرمانِ تو است.]]

[34] گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه‌ی آبادی شوند، آن را به تباهی و ویرانی می‌کشانند و عزیزان اهل آنجا را خوار و پست می‌گردانند. اصلاً پیوسته شاهان چنین می‌کنند. [[«قَرْیَةً»: شهر و دیار. «أَعِزَّةَ»: جمع عزیز، بزرگان و مقتدران. «أَذِلَّةً»: جمع ذلیل، خواران و کوچکان. ملکه سبا با بیان این مطالب خواست عطش جنگ سپاهیان را فرو نشاند، و عاقبتِ دائمی جنگ را جلو چشمانشان مجسّم گرداند.]]

[35] من (برای صلح و ساز و جلوگیری از خرابیها و خونریزیها، هیئتی را) به پیش آنان می‌فرستم همراه با تحفه‌ای تا ببینم فرستادگان (ما از پذیرش ارمغان یا نپذیرفتن آن، و چیزهای دیگر) چه خبری با خود می‌آورند (تا برابر آن عمل کنیم). [[«مُرْسِلَةٌ»: فرستنده. «هَدِیَّةٍ»: تحفه. ارمغان. پیشکش. «ناظِرَةٌ»: نگاه کننده.]]

[36] هنگامی که (رئیس و گوینده‌ی فرستادگان) به پیش سلیمان رسید (و هدیّه را تقدیم داشت، سلیمان شاکرانه) گفت: می‌خواهید مرا از لحاظ دارائی و اموال کمک کنید (و با آن فریبم دهید؟!). چیزهائی را که خدا به من عطاء فرموده است بسی ارزشمند و بهتر از چیزهائی است که خدا به شما داده است. (و من نیازی بدین اموال ندارم). بلکه این شمائید که (نیازمند دارائی و اموال هستید و) به هدیّه‌ی خود شادمان و خوشحالید. (زیرا شما تنها به بودن این دنیا معتقدید و سخت به وسائل زندگی و رفاه آن دل بسته‌اید. ولی ما بدین جهان و آن جهان باور داریم، و اینجا را پلی برای رسیدن به سعادت آنجا می‌دانیم). [[«جَآءَ»: ذکر فعل به صورت مفرد با توجّه به سردسته و گوینده فرستادگان است. «قَالَ»: حضرت سلیمان به عنوان تحدّث به نعمت خدا و برشمردن الطاف او، شاکرانه گفت. «تَفْرَحُونَ»: شادمان می‌شوید (نگا: آل‌عمران / 188). مغرور می‌گردید (نگا: هود / 10، قصص / 76).]]

[37] به سوی ایشان بازگرد (و بدیشان بگو که) ما با لشکرهائی به سراغ آنان می‌آئیم که قدرت مقابله‌ی با آنها را نداشته باشند، و ایشان را از آن (شهر و دیار سبا) به گونه‌ی خوار و زار در عین حقارت بیرون می‌رانیم. [[«إِرْجِعْ»: برگرد ای رئیس گروه اعزامی بلقیس! «قِبَلَ»: توانائی. تاب مقاومت. «صَاغِرُونَ»: (نگا: توبه / 29، اعراف / 13 و 119، یوسف / 32).]]

[38] (سلیمان خطاب به حاضران) گفت: ای بزرگان! کدام یک از شما می‌تواند تخت او را پیش من حاضر آورد، قبل از آن که آنان نزد من بیایند و تسلیم شوند (تا بدین وسیله با قدرت شگرفی رویاروی گردند و دعوت ما را بپذیرند). [[«یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا»: تخت بلقیس را برای من می‌آورد.]]

[39] عفریتی از جنّیان گفت: من آن را برای تو حاضر می‌آورم پیش از این که (مجلس به پایان برسد و) تو از جای برخیزی. و من بر آن توانا و امین هستم. [[«عِفْرِیتٌ»: نیرومندترین جنّیان. دیو قوی و درشت هیکل. سرگذشت سلیمان پر از شگفتیها و خارق عادات است، و از جمله اطاعت جنّیها از او و انجام کارهای شگفت برای او است (نگا: سبأ / 12، ص / 35). «آتِی ...»: می‌آورم. آورنده. این واژه می‌تواند فعل مضارع و متکلّم وحده، و یا این که اسم فاعل (إتیان) باشد. «أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ»: مراد پایان یافتن مجلس است.]]

[40] کسی که علم و دانشی از کتاب داشت گفت: من تخت (بلقیس) را پیش از آن که چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد. هنگامی که سلیمان تخت را پیش خود آماده دید، گفت: این از فضل و لطف پروردگار من است. (این همه قدرت و نعمت به من عطاء فرموده است) تا مرا بیازماید که آیا شکر (نعمت) او را بجا می‌آورم یا ناسپاسی می‌کنم. هر کس که سپاسگزاری کند تنها به سود خویش سپاسگزاری می‌کند، و هر کس که ناسپاسی کند، پروردگار من بی‌نیاز (از سپاس او و) صاحب کرم است (و سفره‌ی کریمانه‌ی انعام خود را از شکرگزار و ناشکر قطع نمی‌کند). [[«قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ»: مراد کسی است که مرد خدا بوده و دانش فراوان و عمیقی از کتاب فراچنگ آورده است. بعضی نام این شخص محترم را آصف ابن برخیا ذکر کرده‌اند. برخی از مفسّران چنین شخص مقتدر و فرزانه‌ای را خود سلیمان می‌دانند که خطاب به عفریت مذکور می‌گوید: من آن را در آن واحد حاضر می‌آورم (نگا: تفسیرهای المراغی و عبدالکریم خطیب). «الْکِتَابِ»: روشن نیست چه کتابی است. برخی آن را لوح محفوظ می‌دانند. «یَرْتَدَّ»: برگردد. مراد چشم برهم نهادن است. «طَرْف»: چشم. مراد پلک بالا است. کنایه از سرعت است. «یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ»: مراد این است که نفع شکرگزاری عائد خود سپاسگزار می‌گردد.]]

[41] (سلیمان) گفت: تخت او را (با تغییرات محلّ برخی از زینت آلات و رنگ و روغن ظاهری) ناشناخته کنید، تا ببینیم متوجّه می‌شود (که تخت او است) یا جزو کسانی خواهدبود که پی نمی‌برند (که این خود آن تخت است). [[«نَکِّرُوا»: ناشناخته کنید و بدو نگوئید. تغییر شکل دهید. مراد جابه‌جائی برخی از لونها و رنگها است. «أَتَهْتَدِی»: آیا پی می‌برد؟ آیا متوجّه تخت خود می‌شود؟]]

[42] هنگامی که او بدانجا رسید (و تخت خود را با وجود آن همه مسافت و درهای بسته و محافظان کاخ سلطنت، مشاهده کرد و بدان خیره شد، از سوی یکی از همراهان بدو) گفته شد: آیا تخت تو این گونه است (و این همان تخت نیست؟) گفت: انگار این همان است! امّا پیش از این (معجزه) هم (با مشاهده‌ی کار هدهد و شنیدن چیزهائی از قاصدان خود، از حقّانیّت سلیمان) آگاهی یافته و از زمره‌ی منقادان و تسلیم شدگان بوده‌ایم (و چندان نیازی به این معجزه‌ی جدید نبود). [[«أُوتِینَا الْعِلْمَ»: آگاهی یافته بودیم. به قدرت خدا و صدق نبوّت سلیمان پی برده بودیم. «مِن قَبْلِهَا»: پیش از این معجزه، مرجع ضمیر (معجزه) یا (حاله) است که مراد حاضر آوردن تخت بلقیس است.]]

[43] و معبودهائی که به جای خدا می‌پرستید، او را (از پرستش خدا) بازداشته بود. او هم از زمره‌ی قوم کافر (خود) بود. [[«صَدَّهَا»: او را بازداشته بود. «مَا»: مصدریّه یا موصول است و فاعل فعل (صَدَّ) می‌باشد.]]

[44] (بعد از مشاهده‌ی تخت خود) بدو گفته شد: داخل کاخ (عظیم سلیمان) شو. هنگامی که (صحنه‌ی شیشه‌ای) آن را دید، گمان برد که آب عمیقی است (چرا که ماهیها در آن شنا می‌کردند). ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب عبور کند و جامه‌های درازش تر نشود، سلیمان بدو) گفت: (حیاط) قصر از بلور صاف ساخته شده است! (بلقیس از دم و دستگاه سلیمان شگفت زده شد و سلطنت و قدرت مادی و معنوی خود را در برابر فرمانروائی و توانائی و دارائی سلیمان ناچیز دید. دل خود را متوجّه خالق جهان کرد و) گفت: پروردگارا! من به خود ستم کرده‌ام (و گول کفر و غرور شاهی را خورده‌ام، و هم اینک پشیمانم) و با سلیمان خویشتن را تسلیم پروردگار جهانیان می‌دارم (و به پیغمبری او اقرار می‌نمایم و تو را به یگانگی می‌ستایم). [[«الصَّرْحَ»: کاخ. قصر (نگا: قصص / 38، غافر / 36). «لُجَّةً»: آب فراوانی که دارای موج باشد. «مُمَرَّدٌ»: صیقلی زده و صاف. «قَوَارِیرَ»: جمع قارُورَة، قطعات صاف شیشه. بلور. «أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ ...»: مراد پذیرش پیغمبری سلیمان و متابعت از قانون یزدان است.]]

[45] ما به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را روانه کردیم (تا ایشان را به یکتاپرستی دعوت کند و بدیشان بگوید) که خدا را بپرستید. امّا آنان به دو گروه تقسیم شدند و به کشمکش پرداختند. (دسته‌ای مؤمن و دسته‌ای کافر گشتند). [[«أَخَاهُمْ ...»: مراد برادر نسبی و قومی است؛ نه دینی و مکتبی (نگا: اعراف / 65 و 73 و 85). «فَریقَانِ»: دو دسته. دو گروه. مراد کافران و مؤمنان است (نگا: اعراف / 75 و 76). «یَخْتَصِمُونَ» نزاع و کشمکش می‌کنند. ذکر فعل به صورت جمع با توجّه به افراد و اشخاص دو گروه است.]]

[46] (بدیشان) گفت: ای قوم من! چرا پیش از تلاش و کوشش برای جلب خوبیها و نیکیها (با عبادت و اطاعت از الله) عجله برای بلاها و بدیها دارید (و عذاب و مجازات خدا را با شتاب خواستار می‌گردید؟). چرا نباید از خدا طلب آمرزش کنید تا مورد مرحمت قرار گیرید؟ [[«السَّیِّئَةِ»: بدی. مراد عذاب خدا است. چرا که قوم صالح می‌گفتند: ای صالح! اگر راست می‌گوئی که تو پیغمبری و عذاب خدا در کمین بزهکاران است، آنچه را که ما را از آن بیم می‌دهی بر سر ما بیاور (نگا: اعراف / 77). «الْحَسَنَةِ»: نیکی، مراد رحمت و نعمت حاصل از ایمان به خدا است. «لَوْلا»: این واژه به معنی (هَلاّ) و برای ترغیب و تشویق انجام کار بعد از خود به کار می‌رود.]]

[47] گفتند: ما تو را و کسانی را که با تو هستند به فال بد گرفته‌ایم (و شوم و بدشگونتان می‌دانیم. به سبب نحوست وجود شما است که قحطی و خشکسالی گریبانگیرمان شده است. در پاسخ بدیشان) گفت: بدشانسی و بدبختی شما (به خاطر اعمال خودتان) از سوی خدا (بر سرتان می‌آید و چنین مجازاتی را سبب شده) است. بلکه (باید بدانید این هوشدارها و بیدارباشها آزمایشهای الهی هستند، و پیوسته با خوبیها و بدیها) شما مردمان مورد آزمایش قرار می‌گیرید. [[«إِطَّیَّرْنَا»: به فال بد می‌گیریم. نحس و شوم می‌دانیم. اصل آن (تَطَیَّرْنَا) و از باب تفعّل است (نگا: اعراف / 131، یس / 18). «طَآئِرُکُمْ»: بدبختی و بدطالعی شما (نگا: اعراف / 131، اسراء / 13). «تُفْتَنُونَ»: مورد آزمایش قرار می‌گیرید (نگا: عنکبوت / 2). عذاب داده می‌شوید (نگا: ذاریات / 13، بروج / 10). گول زده می‌شوید و از دین برگردانده می‌شوید و گمراه می‌گردید (نگا: نساء / 101، اعراف / 27).]]

[48] در آن شهر (که حِجر نام داشت) نُهْ گروهک بودند که در سرزمین (آنجا با آراء و تبلیغ و خراب کاری خود) تباهی می‌کردند و به اصلاح (حال خویش و جامعه) نمی‌پرداختند. [[«الْمَدینَةِ»: شهر. مراد حِجر است که بین حجاز و شام واقع است و «مدائن صالح» نامیده می‌شود (نگا: حجر / 80). «رَهْطٍ»: گروهک (نگا: هود / 91 و 92). مراد نُهْ نفر از رؤساء قبائل و اشراف شهر است همراه با دار و دسته ایشان.]]

[49] (این گروهکها که آئین صالح عرصه بر آنان تنگ کرده بود، به یکدیگر) گفتند: برای همدیگر به خدا سوگند بخورید که بر صالح و خانواده‌اش شبیخون می‌زنیم و آنان را به قتل می‌رسانیم، سپس به ولی دم او می‌گوئیم که ما در کشتن (وی و) خانواده‌اش شرکت نداشته‌ایم و (در آنچه می‌گوئیم) راستگوئیم. [[«تَقاسَمُوا»: برای یکدیگر سوگند بخورید و قسم یاد کنید. فعل امر است. این واژه می‌تواند فعل ماضی بوده و بدل از واو (قَالُوا) یا حال فاعل باشد (نگا: تفسیر آلوسی). «لَنُبَیِّتَنَّهُ»: قطعاً شبیخون می‌زنیم. از مصدر (تَبْیِیت) به معنی شبیخون زدن و حمله غافلگیرانه شبانه. «وَلِیِّهِ»: صاحب خون و ولی دم صالح، از قبیل خویشان و نزدیکان. «مَهْلِکَ»: هلاک. مصدر میمی است. یا این که اسم مکان یا اسم زمان است. یعنی ما چه رسد که ایشان را نکشته‌ایم، اصلاً بدانجا گام ننهاده و در آن زمان در محلّ قتل نبوده‌ایم. «مَهْلِکَ أَهْلِهِ»: مراد این است که کسی که اتباع صالح را نکشد، حتماً خود او را نیز نمی‌کشد. «مَا شَهِدْنَا»: حاضر نشده‌ایم. شرکت نداشته‌ایم.]]

[50] ایشان نقشه‌ی مهمّی‌کشیدند (برای نابودی صالح و پیروان او) و ما هم نقشه‌ی مهمّی‌کشیدیم، (برای نجات او و پیروانش). در حالی که ایشان خبر نداشتند. [[«مَکَرُوا»: نقشه کشیدند. توطئه کردند. به چاره‌جوئی پرداختند (نگا: آل‌عمران / 54، انفال / 30).]]

[51] بنگر که عاقبت، توطئه‌ی ایشان چه شد (و کار آنان به کجا کشید؟ عاقبت، این شد) که ما آنان و قوم ایشان همگی را نابود کردیم. [[«أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ ...»: مؤوّل به مصدر و بدل از (عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ) است. یا خبر مبتدای محذوف می‌باشد.]]

[52] این، خانه‌های ایشان است که بر اثر ظلم و ستم فرو تپیده است و خالی از سکنه شده است. مسلّماً در این امر عبرت بزرگی است برای کسانی که آگاه و فهمیده باشند. [[«خَاوِیَةً»: فروتپیده و ویران. خالی از سکنه (نگا: بقره / 259، کهف / 42، حجّ / 45). حال است. «آیَةً»: عبرت. اندرز.]]

[53] و ما کسانی را نجات دادیم که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند. [[«الَّذِینَ آمَنُوا ...»: مراد صالح و سایر مؤمنین است.]]

[54] لوط را (هم به سوی قوم خود) فرستاده‌ایم. وقتی به قوم خود گفت: آیا به سراغ کار بسیار زشت (لِواط) می‌روید، در حالی که (پلشتی و سرانجام شوم آن را) می‌دانید؟! [[«الْفَاحِشَةَ»: قبیح‌ترین کردارها و گفتارها (نگا: اعراف / 28). زنا (نگا: نساء / 15 و 19). در اینجا مراد لِواط است (نگا: نمل / 55). «وَ أَنتُمْ تُبْصِرُونَ»: در حالی که شما زشتی و پلشتی آن را می‌بینید. در حالی که همدیگر را در حین انجام لواط می‌بینید و از یکدیگر خجالت نمی‌کشید.]]

[55] آیا شما به جای زنان به سراغ مردان می‌روید و (این‌عمل قبیح و غیرطبیعی را) دوست می‌دارید؟! اصلاً شما قوم نادانی هستید. (نه خدا را چنان که باید می‌شناسید، و نه به نوامیس خلقت آشنائید، و نه هدف آفرینش را تشخیص می‌دهید). [[«تَأْتُونَ»: از مصدر إتیان، به معنی جماع و نزدیکی است. «شَهْوَةً»: آرزومند گشتن. تمایل به جماع. مفعول‌له، یا حال است.]]

[56] پاسخ قوم او جز این نبود که (به یکدیگر) گفتند: (لوط و) پیروان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، آنان مردمانی پاکدامن و بیزار از ناپاکیها هستند! [[«آلَ»: خاندان. مراد پیروان مؤمن و گرویدگان به لوط است (نگا: آل‌عمران / 33، غافر / 28 و 46). «یَتَطَهَّرُونَ»: پاکی و پاکدامنی می‌ورزند. از ناپاکی بیزاری می‌جویند. البتّه مرادشان ریشخند و تمسخر بود.]]

[57] ما لوط و خاندان او را (از عذاب قریب‌الوقوع) نجات دادیم، بجز همسرش را که خواستیم جزو باقیماندگان (در شهر و از زمره‌ی نابود شوندگان) باشد. [[«قَدَّرْنَاهَا»: (نگا: حجر / 60). «الْغَابِرِینَ»: (نگا: حجر / 60).]]

[58] بر آنان باران (سنگ) را سخت باراندیم. باران بیم داده شدگان (به عذاب الهی) چه بد بارانی است! [[«أَمْطَرْنَا»: (نگا: هود / 82 و 83). «الْمُنذَرِینَ»: بیم داده شدگان. ترسانده شدگان.]]

[59] (ای پیغمبر!) بگو: خدای را سپاس (می‌گویم که تباهکاران همچون قوم ثمود و گردنکشان همسان فرعونیان را به دیار عدم فرستاد، و از خدا درخواست می‌نمایم که نازل فرماید) رحمت و مغفرت خود را بر بندگان برگزیده‌ی خویش. آیا خدا (که این همه قدرت و نعمت و موهبت دارد) بهتر است (برای پرستش و کرنش) یا چیزهائی که انباز خدا می‌سازید (و فاقد نفع و ضرر هستند و چیزی از آنها ساخته نیست؟). [[«قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ ...»: (نگا: انعام / 45). «إِصْطَفی»: برگزید. «آللهُ»: فراهم آمده است از همزه استفهام و واژه (الله). «امّا ...»: مرکب است از (أَمْ) و (ما).]]

[60] (آیا بتهائی که معبود شما هستند بهترند) یا کسی که آسمانها و زمین را آفریده است، و برای شما از آسمان آبی بارانده است که با آن باغهای زیبا و فرح‌افزا رویانیده‌ایم؟ باغهائی که شما نمی‌توانستید درختان آنها را برویانید. آیا (با توجّه به آفرینش آسمانها و زمین و نزول باران و برکات و ثمرات ناشی از آن، و هماهنگی و پیوند لطیف و دقیق هر یک از این مخلوقات) معبودی با خدا است؟! اصلاً ایشان قومی هستند (از حق‌پرستی به بت‌پرستی) عدول می‌کنند. [[«حَدَآئِقَ»: جمع حدیقة، باغهائی که دارای آب کافی بوده و اطراف آن را دیوار کشیده باشند. «ذَاتَ بَهْجَةٍ»: زیبا و شادی‌افزا. «بَهْجَةٍ»: زیبائی رنگ و حسن ظاهر. «مَا کَانَ لَکُمْ»: برای شما امکان نداشت. شما نمی‌توانستید. «یَعْدِلُونَ»: تجاوز می‌کنند. عدول می‌نمایند.]]

[61] (بتها بهترند) یا کسی که زمین را قرارگاه (و محلّ اقامت انسانها) ساخته است، و در میان آن رودخانه‌ها پدید آورده است، و برای زمین کوههای پابرجا و استوار آفریده است (تا قشر زمین را از لرزش نگاه دارند) و میان دو دریا مانعی پدیدار کرده است (تا آمیزه‌ی یکدیگر نگردند. حال با توجّه به اینها) آیا معبودی با خدا است؟! اصلاً بیشتر آنان بی‌خبر و نادانند (و قدر عظمت خدا را نمی‌دانند). [[«قَرَاراً»: محلّ اقامت. قرارگاه. مکان استقرار. مصدر است و به معنی اسم مکان، یعنی مَقَرّ است. «رَواسِیَ»: جمع راسِیَة، کوههای محکم و پابرجا (نگا: رعد / 3، حجر / 19). «الْبَحْرَیْنِ»: دریای شور و دریای شیرین (نگا: فرقان / 53، فاطر / 12). «حَاجِزاً»: مانع.]]

[62] (آیا بتها بهترند) یا کسی که به فریاد درمانده می‌رسد و بلا و گرفتاری را برطرف می‌کند هر گاه او را به کمک طلبد، و شما (انسانها) را (برابر قانون حیات دائماً به طور متناوب) جانشین (یکدیگر در) زمین می‌سازد (و هر دم اقوامی را بر این کره‌ی خاکی مسلّط و مستقرّ می‌گرداند. حال با توجّه بدین امور) آیا معبودی با خدا است؟! واقعاً شما بسیار کم اندرز می‌گیرید. [[«الْمُضْطَرَّ»: درمانده. وامانده. «یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الأرْضِ»: شما را در زمین جایگزین یکدیگر می‌سازد (نگا: انعام / 165، نور / 55). «قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ»: (نگا: اعراف / 3).]]

[63] (آیا بتهای بی‌جان بهترند) یا کسی که شما را در تاریکیهای خشکی و دریا رهنمود (و دستگیری) می‌کند، و کسی که بادها را به عنوان بشارت دهندگان، پیشاپیش نزول رحمتش وزان می‌سازد (و آنها را پیک قدوم باران می‌سازد. در ساختن و راه‌اندازی اینها) آیا معبودی با خدا است؟ خدا فراتر و دورتر از این چیزهائی است که انباز او می‌گردانند. [[«بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ»: (نگا: اعراف / 57).]]

[64] (آیا معبودهای دروغین شما بهترند) یا کسی که آفرینش را می‌آغازد، سپس آن را برگشت می‌دهد، و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی عطاء می‌کند؟ (حال با توجّه به قدرت آفرینش یزدان، و نظم و نظام موجود در پدیده‌های جهان، و اقرار عقل سالم به زنده شدن دوباره‌ی مردمان در دنیای جاویدان) آیا معبودی با خدا است؟ (ای پیغمبر بدیشان) بگو: دلیل و برهان خود را بیا�� دارید اگر راست می‌گوئید (که جز خدا معبودهای دیگری هم وجود دارند). [[«یَبْدَأُ»: می‌آغازد. «الْخَلْقَ»: آفرینش. «یَبْدَأُ الْخَلْقَ»: اشاره به سرآغاز جهان و آفرینش آن از عدم است. شاید هم مراد آفرینش مستمرّ اشیاء و انسانها در همه ازمنه و ادوار جهان باشد (نگا: قصص / 68، رحمن / 29). «یُعِیدُهُ»: آفرینش را بار دیگر برگشت می‌دهد. مراد رستاخیز است. شاید هم مراد اعاده مستمرّ حیات و ممات برخی از موجودات و گردش چرخه زندگی در همین جهان با دست قدرت خدای سبحان باشد. از قبیل تبدیل لاشه و گیاه به خاک، و خاک به لاشه و گیاه و ... (نگا: روم / 19).]]

[65] بگو: کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی‌دانند جز خدا، و نمی‌دانند چه وقت برانگیخته می‌شوند (و قیامت فرا می‌رسد). [[«قُل لَّا یَعْلَمُ ...»: این آیه قاطعانه و با چند تأکید، آگاهی از غیب را خاصّ خدا می‌داند و بس (نگا: انعام / 59). «أَیّانَ»: چه وقت.]]

[66] اصلاً دانش و آگاهی ایشان درباره‌ی قیامت به پایان آمده و ته کشیده است (و کمترین اطّلاعی از آن ندارند). بلکه درباره‌ی قیامت دودل و متردّدند، و حتی نسبت بدان کوردل و نابینایند. [[«إِدَّارَکَ»: به پایان آمده است. ته کشیده است. عاجز و ناتوان گشته است (نگا: تفسیر ابن کثیر، تفسیر کبیر). پیاپی آمده است. اصل این فعل (تَدَارَکَ) و ماضی باب تفاعُل است. «فِی الآخِرَةِ»: درباره آخرت. نسبت به آخرت. «عَمُونَ»: جمع (عَمی)، کوران. مراد کوردلان است. «إِدَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الآخِرَةِ»: آگاهی ایشان درباره قیامت به پایان آمده و ته کشیده است. دلائل و براهین پیاپی و فراوانی بر وجود قیامت بدیشان نموده شده و به دستشان رسیده است، ولی آنان از آنها رویگردان هستند.]]

[67] کافران می‌گویند: آیا زمانی که ما و پدران ما خاک گشتیم (و هر ذرّه‌ای از انداممان به درزی و گودی خزید) آیا ما (زنده می‌گردیم و برای زندگی مجدّد) بیرون آورده می‌شویم؟! [[«آبَآؤُنَا»: عطف بر ضمیر (نَا) است.]]

[68] این (زنده شدن دوباره، توسّط محمّد) به ما، و قبلاً (به وسیله‌ی کسانی که خویشتن را اتباع پیغمبران دیگر می‌دانند) به پدران ما، وعده داده شده است. (اگر رستاخیز راست بود، تا به حال رخ می‌داد). این جز افسانه‌های پیشینیان و خرافات گذشتگان نمی‌باشد. [[«إِنْ هذا ...»: حرف (إِنْ) نافیه است. «أَسَاطِیرُ»: دروغها و افسانه‌ها (نگا: انعام / 25).]]

[69] (ای پیغمبر!) بگو: در زمین بگردید (و آثار گذشتگان و عجائب و غرائب جهان را ببینید) و بنگرید که سرانجام کار گناهکاران به کجا کشیده و عاقبت ایشان چه شده است. [[«سِیرُوا»: بگردید. به گردش پردازید. «أُنظُرُوا»: بنگرید. دقّت و تأمّل کنید.]]

[70] غم آنان را مخور و از نیرنگهائی که می‌کنند تنگدل مباش. (وظیفه‌ی تو تبلیغ است و بس. و ما پشتیبان و یار و یاور تو می‌باشیم). [[«ضَیْقٍ»: تنگی. دلتنگی. غمگینی (نگا: نحل / 127).]]

[71] (کافران تمسخرکنان) می‌گویند: اگر راست می‌گوئید (که عذابی در میان است) موعد آن کی خواهد بود؟ (پس چرا هر چه زودتر فرا نمی‌رسد؟). [[«مَتی»: چه وقت؟ کی؟]]

[72] بگو: چه بسا بخشی از عذابی که در فرا رسیدن آن شتاب دارید، (هم اینک) برای فرا گرفتن شما ردیف شده (و بر سرتان سایه افکنده) باشد (و به همین زودی بر شما فرود آید و نابودتان کند). [[«رَدِفَ»: پیاپی شده است. پشت سر هم قرار گرفته است.]]

[73] پروردگارت نسبت به مردم لطف و کرم دارد (و هر چه زودتر تازیانه‌ی عذاب را بر سرشان فرود نمی‌آورد، و بلکه کیفرشان را به تأخیر می‌اندازد) ولی بیشتر آنان سپاسگزاری نمی‌کنند (و الطاف و مراحم خدا را نادیده می‌گیرند). [[«لَذُو فَضْلٍ ...»: (نگا: بقره / 243).]]

[74] پروردگارت محقّقاً آگاه است از چیزهائی که سینه‌هایشان در خود نهان می‌دارند، و از چیزهائی که ایشان آشکار می‌سازند. [[«تُکِنُّ»: نهان می‌دارد. پنهان می‌نماید (نگا: بقره / 235).]]

[75] هیچ نهفته‌ای در آسمانها و زمین نیست، مگر این که (خدا از آن آگاه است و ثبت و ضبط) در کتاب آشکاری است. [[«غَآئِبَةٍ»: نهفته. نهان. حرف (ه) برای مبالغه است، یعنی بسیار پنهان و نهان. «کِتَابٍ مُبِینٍ»: (نگا: انعام / 59).]]

[76] بی‌گمان این قرآن برای بنی‌اسرائیل (حقیقت) اکثر چیزهائی را (که در تورات از احکام و قصص آمده است و) در آنها اختلاف دارند، روشن و بیان می‌دارد. [[«یَقُصُّ»: بیان می‌دارد. فرو می‌خواند. (نگا: انعام / 57). «أَکْثَرَ الَّذی ...»: (نگا: آل‌عمران / 59، مریم / 30).]]

[77] و قطعاً این قرآن برای مؤمنان (وسیله‌ی) هدایت و رحمت (و مایه‌ی نجات و سعادت دو جهان ایشان) است. [[«لِلْمُؤْمِنین»: هر چند قرآن مایه هدایت و رحمت و سعادت همگان است، امّا ذکر مؤمنان بدان خاطر است که به ویژه ایشان از قرآن منتفع و بهره‌مند می‌گردند.]]

[78] مسلّماً پروردگارت با قضاوت (دادگرانه و حکیمانه‌ی) خود (در روز قیامت) میانشان داوری خواهد کرد، و او بس چیره و توانا و آگاه و دانا است. [[«یَقْضِی»: داوری می‌کند. مراد در روز قیامت است (نگا: یونس / 93، جاثیه / 17). «بِحُکْمِهِ»: با قضاوت و داوری خود.]]

[79] پس بر خدا توکّل کن (و کار و بار خود را بدو بسپار و بدان که با وجود این که کافران از دعوت تو رویگردانند) تو قطعاً بر (راستای جاده‌ی حقیقت و طریقت) حق آشکار هستی (و با دین راستینی که داری بر کفّار پیروز می‌گردی). [[«الْمُبِین»: روشن و آشکار. روشنگر درست از نادرست و جدا سازنده محقّ از مبطل.]]

[80] بی‌گمان تو نمی‌توانی مرده دلان (زنده‌نما) را شنوا بگردانی، و ندای (دعوت خود) را به گوش کران برسانی، وقتی که (به حق) پشت می‌کنند و (از آن) می‌گریزند. [[«لا تُسْمِعُ»: نمی‌شنوانی. شنوا نمی‌گردانی. پذیرا نمی‌گردانی. (نگا: انفال / 23، فاطر / 22). «الْمَوْتی»: مردگان. مراد کافران و مشرکانی است که تعصّب و لجاجت و استمرار بر گناه، فکر و اندیشه آنان را به خود مشغول داشته است و گوش ایشان را از شنیدن ادلّه و پذیرش حق انداخته است و آن را به مرده دلانی تبدیل ساخته است (انعام / 122). «الصُّمَّ»: کران. مراد افرادی است که پنبه غفلت گوش ایشان را آگنده است، و اباطیل ایشان را از حقائق گریزان کرده است. «الدُّعَآءَ»: نداء (نگا: انبیاء / 45). «وَلَّوْا»: (نگا: اسراء / 46، نمل / 10). «مُدْبِرِینَ»: (نگا: توبه / 25، انبیاء / 57). «وَلَّوْا مُدْبِرِینَ»: کسانی که بسیار رویگردان و گریزانند.]]

[81] تو نمی‌توانی کوردلان را از گمراهیشان بازگردانی و به سوی حق رهنمودشان کنی. تو تنها کسانی را می‌توانی شنوا (و با حق آشنا) گردانی که به آیات ما ایمان داشته باشند، چرا که آنان تسلیم شوندگان (حقائق و مخلصان و فرمانبرداران اوامر خدا) هستند. [[«الْعُمْیِ»: جمع أَعْمی، کوران. مراد کوردلان و دل مردگان است (نگا: بقره / 18 و 171). «إِنْ»: حرف نفی است. «مُسْلِمُونَ»: مطیعان. مخلصان. تسلیم شوندگان.]]

[82] هنگامی که فرمان وقوع قیامت فرا می‌رسد (و مردمان در آستانه‌ی رستاخیز قرار می‌گیرند، از جمله‌ی نشانه‌های آن، یکی این است که) ما جانوری را از زمین برای مردمان بیرون می‌آوریم که با ایشان سخن می‌گوید (و برخی از سخنانش این است که کافران که) به آیات خدا ایمان نمی‌آوردند (اینک با چشم خود ببینند که قیامت دارد شروع می‌شود و عذاب الهی گریبانگیرشان می‌گردد و دیگر پشیمانی سودی ندارد). [[«وَقَعَ»: رخ داد. فرا رسید. حتمی و ثابت شد (نگا: اعراف / 71 و 118 و 134، یونس / 51، واقعه / 1، حاقّه / 15). در اینجا مراد نزدیک شدن قیامت و پیدایش نشانه‌های ظهور آن است. «الْقَوْلُ»: فرمان و حکم خدا. مراد فرموده خداوندی دالّ بر وعید کافران به عذاب است (نگا: اسراء / 16، قصص / 63، زمر / 71، ِ / 14). «دَآبَّةً»: جنبنده. حیوان. مراد حیوانی است که دارای مشخّصات و صفات خاصّ خود بوده و ظهور آن یکی از علائم فرا رسیدن قیامت و بسته شدن درگاه توبه است. قرآن به اجمال از آن گذشته است و این ما را بس. احادیث فراوانی را درباره نوع و شکل و محلّ خروج و کارهای وی، به پیغمبر (نسبت داده‌اند که علماء و فقهاء، اغلب آنها را مردود و نامقبول دانسته‌اند (نگا: تفسیر روح‌المعانی، قاسمی، کبیر، الواضح، المراغی). حتی برخی (دَآبَّة) را مفرد و برخی جمع، و گروهی آن را حیوان یا حیوانها، و دسته‌ای آن را انسان یا انسانهای مصلح دانسته‌اند (نگا: تفسیر الواضح، تفسیر عبدالکریم خطیب، نمونه ...). «أَنَّ النَّاسَ ...»: در اصل: بِأَنَّ النَّاسَ ... لاِنَّ النَّاسَ ... است.]]

[83] روزی (را ای پیغمبر! یادآور شو که قیامت فرا می‌رسد و) گروه عظیمی از همه‌ی ملّتها را گرد می‌آوریم که (در دنیا) آیات (کتابهای آسمانی و معجزات پیغمبران ربّانی و نشانه‌های جهانی دالّ بر وجود) ما را تکذیب می‌کرده‌اند، و پس (از گردآوری ایشان، جملگی) آنان به یکدیگر ملحق و در کنار همدیگر نگاه داشته می‌شوند. [[«فَوْجاً»: گروه و جماعت فراوان. مراد کافران و ناباوران سراسر تاریخ کره خاکی است. «مِمَّنْ»: حرف (مِنْ) بیانیّه است. یعنی: از کسانی که. برخی هم (مِنْ) را تبعیضیّه گرفته‌اند و گفته‌اند: مراد از فوج تکذیب‌کنندگان، رؤسای خط‌دهنده شیطان‌صفت و سردستگان گمراه و گمراهساز گروهها و دسته‌های مختلف مردمان در طول تاریخ است که برای توبیخ بیشتر، زودتر به پیش خوانده می‌شوند و مجازات می‌گردند (نگا: هود / 98، مریم / 69). «آیَات»: مراد آیات کتابهای منزل آسمانی، و معجزات انبیاء ربّانی، و نشانه‌های جهانی دالّ بر وجود خدا است (نگا: یوسف / 105، فصّلت / 53). «یُوزَعُونَ»: (نگا: نمل / 17).]]

[84] زمانی که (به پای حساب سوق، و در آنجا حاضر) می‌آیند (خدا توبیخ‌کنان خطاب بدیشان) می‌گوید: آیا آیات مرا تکذیب کرده‌اید، بدون آن که (تحقیق نموده و) کاملاً از آنها آگاهی پیدا کرده باشید؟! اصلاً (شما در دنیا) چه کار می کرده‌اید؟ (مگر بیهوده آفریده شده بودید؟). [[«جَآءُوا»: در مکان حساب و کتاب حاضر آمدند. «وَ لَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً»: درباره آیات کتابهای آسمانی و معجزات پیغمبران و نشانه‌های دالّ بر وجود یزدان و پخش در گستره جهان، تحقیق نکردید و بدون احاطه علمی بدانها، درصدد انکار آنها برآمدید؟ جمله حالیّه است. «أمَّا ذَا»: یا چه خبر را. مرکّب از حرف عطف (أَمْ) و (مَا) استفهامیّه است. در اصل از آنان درباره دو چیز سؤال می‌شود: یکی از تکذیب بدون تحقیق و آگاهی، و دیگر از اعمالی که انجام می‌داده‌اند.]]

[85] و (سرانجام) فرمان (خدا درباره‌ی ایشان صادر و عذاب) به سبب ظلمی که کرده‌اند گریبانگیرشان می‌شود و (آنان چنان مبهوت و درمانده می‌گردند که برای دفاع از خود) سخنی برای گفتن ندارند. [[«وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ»: (نگا: نمل / 82). «بِمَا ظَلَمُوا»: به سبب ظلمی که کرده‌اند و آن تکذیب آیات خدا، بدون تحقیق و بررسی و علم و آگاهی است.]]

[86] مگر نمی‌بینند که ما شب را (تاریک) ساخته‌ایم تا در آن بیارامند، و روز را روشن نموده‌ایم (تا در آن به تلاش پردازند؟) قطعاً در این (ساختار شبها و روزها، و دگرگونی ظلمانی و نورانی، که موجب فعل و انفعالات فراوان و گردش چرخه‌ی حیات مردمان است) نشانه‌هائی (دالّ بر وجود قادر متعال و ایزد لایزال) است برای مردمانی که (درباره‌ی حقائق می‌اندیشند و به حقائق مسلّم) ایمان می‌آورند. [[«جَعَلْنَا الَّیْلَ»: شب را ساخته‌ایم با تاریکیها و همه ویژگیهائی که دارد. اصل آن جَعَلْنَا الَّیْلَ مُظْلِماً است. «لِیَسْکُنُوا»: تا بیارامند. (نگا: یونس / 67، قصص / 72). «مُبْصِراً»: واضح و آشکار. روشن (نگا: اسراء / 12 و 59، نمل / 13).]]

[87] و (یادآور شو) روزی که در صور دمیده شود، و تمام کسانی که در آسمانها و زمینند وحشت‌زده و هراسناک شوند، مگر کسانی که خدا بخواهد. و همگان فروتنانه در پیشگاه او حاضر و آماده می‌گردند. [[«یَوْمَ»: عطف بر (یَوْمَ) در آیه 83 است. «فَزِعَ»: وحشت‌زده و هراسان گردد. «إِلاّ مَنْ ...»: (نگا: انبیاء / 101 - 103). «دَاخِرِینَ»: فروتنان و کرنش بران (نگا: نحل / 48).]]

[88] کوهها را می‌بینی و آنها را ساکن و بی‌حرکت می‌پنداری، در حالی که کوهها مانند ابرها در سیر و حرکت هستند (چرا که کوهها بخشی از کره‌ی زمین بوده و کره‌ی زمین به دور خود و به دور خورشید می‌گردد). این ساختار خدائی است که همه چیز را محکم و استوار (و مرتّب و منظّم) آفریده است. (خداوندی که حساب و نظام در برنامه‌ی آفرینش او است) مسلّماً وی از کارهائی که شما انجام می‌دهید بس آگاه است (و کردار نیک و بدتان را بی‌جزا و سزا نمی‌گذارد). [[«جَامِدَةً»: ساکن و ثابت. آرام و بی‌حرکت. «وَ هِیَ تَمُرُّ ...»: از آنجا که حرکت کوهها به ناچار باید همراه حرکت همه زمینهای متّصل بدانها باشد، لذا حرکت کوهها اشاره به حرکت زمین است. زمین هر شبانه‌روز یک بار به دور خود می‌گردد، آن را حرکت وضعی می‌نامند، و هر سال یک بار به دور خورشید می‌گردد و آن را حرکت انتقالی می‌گویند. «صُنْعَ»: آفرینش. ساختار. مفعول مطلق فعل محذوفی بوده و تقدیر چنین است: صَنَعَ اللهُ ذلِکَ صُنْعاً. اضافه مصدر است به فاعل خود. «أَتْقَنَ»: محکم و استوار درست کرده است. منظّم و مرتّب و به تمام و به کمال آفریده است. این آیه یکی از معجزات قرآن است. چرا که تا آن زمان صحبت کردن از حرکت زمین در جهان مطرح نبوده است و اگر هم بوده باشد مشهور و مقبول عام نبوده است.]]

[89] کسانی که کارهای پسندیده (ی چون ایمان به خدا و اخلاص در طاعت) انجام بدهند، پاداش بهتر و والاتری از آن خواهند داشت (که رضا و خوشنودی پروردگار است)، و در آن روز (که قیامت فرا می‌رسد و ترس و خوف مردمان را فرا می‌گیرد) چنین کسانی در امن و امان بسر می‌برند (و غم و اندوه و دلهره و نگرانی همگانی، از آنان به دور است). [[«فَزَعٍ»: ترس و هراس (نگا: انبیاء / 103). «آمِنُونَ»: جمع آمِن، در امن و امان. دور از بلا و مصیبت و خوف و هراس. مفرد آمدن بخش نخست آیه، با توجّه به لفظ (مَنْ)، و جمع آمدن قسمت دوم آیه، با توجّه به معنی آن است.]]

[90] و کسانی که کارهای ناپسند (چون شرک و معصیت) انجام می‌دهند، به رو در آتش افکنده می‌شوند (و بدان سرنگون می‌گردند، و بدیشان گفته می‌شود:) آیا جزائی جز سزای آنچه می‌کردید (و معاصی و کفری که می‌ورزیدید) به شما داده می‌شود؟ [[«کُبَّتْ»: به رو افکنده شد. به صورت بر زمین انداخته شد. از ماده (کبّ) به معنی افکندن چیزی به صورت بر زمین است. ذکر (وُجُوه) برای تأکید است، و مراد از (وُجُوه) هم همه اندامها است.]]

[91] به من دستور داده شده است که تنها و تنها خداوند این شهر (مقدّس مکّه نام) را بپرستم. آن خداوندی که چنین شهری را حرمت بخشیده است (و آن را حرم امن و امان ساخته است، و حرام فرموده است که با کشتن انسانی یا ظلم به کسی، و یا با ذبح حیوان و جانور پناهنده بدان، و یا این که با کندن درخت و گیاه آن بدان اهانت گردد. امّا تصوّر نشود که فقط این سرزمین ملک خدا است، بلکه در عالم هستی) همه چیز از آن او است. و به من فرمان داده شده است که از زمره‌ی تسلیم شدگان باشم (و همچون سایر مخلصان در برابر او کرنش ببرم و بس). [[«رَبِّ»: خداوند. صاحب. «هذِهِ الْبَلْدَةِ»: این شهر. مراد مکّه مشرّفه است. «حَرَّمَهَا»: آن را حرمت و کرامت بخشیده است. آن را حرام کرده است (نگا: مائده / 96 و 97، ابراهیم / 37). «الْمُسْلِمِینَ»: تسلیم شوندگان. منقادان. مخلصان.]]

[92] و (به من فرمان داده شده است) این که قرآن را بخوانم (و آن را بررسی و وارسی کرده و خود بفهمم و به دیگران تفهیم نمایم، و در همه‌ی کارهای زندگی برنامه‌ی خویشتن گردانم). پس هر کس (در پرتو آن) راهیاب شود برای (خیر و صلاح و سعادت دنیوی و اخروی) خود راهیاب شده است، و هر کس (از قرآن دوری کند و در نتیجه) گمراه گردد (سزای خود را می‌بیند). و بگو: من فقط از زمره‌ی بیم دهندگان می‌باشم (و یکی از پیغمبران خدا بوده و وظیفه‌ی ما رساندن فرمان یزدان است و حساب و کتاب بر خدای منّان). [[«أَتْلُوَ»: تلاوت نمایم. الف زائدی در رسم‌الخطّ قرآنی در آخر دارد.]]

[93] و بگو: حمد و سپاس خدای را سزا است. او آیات خود را به شما نشان خواهد داد و شما آنها را خواهید شناخت، و پروردگار تو از آنچه انجام می‌دهید غافل و بی‌خبر نیست. [[«سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ»: مراد از آیات، آثار قدرت خدا در دنیا و اسرار عالم هستی است که در پرتو پیشرفت علم، مردمان با خداشناسی آشناتر می‌شوند. یا این که مراد از آیات، فرموده‌های قرآن است که با گذشت زمان و ترقّی دانش و معرفت، اعجاز آن نمایانتر می‌گردد (نگا: فصّلت / 53).]]

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud