💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 4 captured on 2024-06-16 at 16:56:16. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] ای مردمان! از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید، و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی (بر روی زمین) منتشر ساخت. و از (خشم) خدائی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید؛ و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید (و صلهی رحم را نادیده گیرید)، زیرا که بیگمان خداوند مراقب شما است (و کردار و رفتار شما از دیدهی او پنهان نمیماند). [[«نَاس»: توده مردم. «نَفْسٍ واحِدَةٍ»: مراد آدم است. «خَلَقَ مِنْها زَوْجَهَا»: همسر او را از نوع او آفرید. مراد این که خداوند نخست آدم را از خاک بیافرید و بعد از او حوّاء را نیز از خاک خلق فرمود و از آن دو دیگر مردمان را (نگا: اعراف / 189 و 190، روم / 21). «بَثَّ»: پراکنده کرد. «تَسآءَلُونَ بِهِ»: همدیگر را بدو سوگند میدهید. «أَرْحَام»: جمع رَحِم، قرابت و خویشاوندی. عطف بر واژه (اللهَ) است. «رَقِیباً»: مراقب و مواظب (نگا: احزاب / 52).]]
[2] و به یتیمان اموالشان را (بدان گاه که پا به رشد گذاشتند و به حدّ بلوغ رسیدند) بازپس بدهید، و اموال ناپاک (و بد خود) را با اموال پاک (و خوب یتیمان) جابجا نکنید، و اموال آنان را با اموال خودتان (به وسیلهی آمیختن و یا تعویضکردن) نخورید. بیگمان چنین کاری، گناه بزرگی است. [[«آتُوا»: بدهید. «یَتَامَی»: جمع یتیم، یتیمان. «خَبِیثَ»: ناپاک. مراد بد و حرام است. «طَیِّبِ»: پاک. مراد خوب و حلال است. «لا تَأْکُلُوا»: مخورید. مراد این است که از آن بهرهمند نشوید، به صورت نوشیدن، خوردن، پوشیدن، فروختن، و هر شکل دیگری که باشد. «إِلَی»: به همراه. با. «حُوباً»: گناه.]]
[3] و اگر ترسیدید که دربارهی یتیمان نتوانید دادگری کنید (و دچار گناه بزرگ شوید، از این هم بترسید که نتوانید میان زنان متعدّد خود دادگری کنید و از این بابت هم دچار گناه بزرگ شوید. ولی وقتی که به خود اطمینان داشتید که میتوانید میان زنان دادگری کنید و شرائط و ظروف خاصّ تعدّد ازواج مهیّا بود) با زنان دیگری که برای شما حلالند و دوست دارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید. اگر هم میترسید که نتوانید میان زنان دادگری را مراعات دارید، به یک زن اکتفاء کنید یا با کنیزان خود (که هزینهی کمتری و تکلّفات سبکتری دارند) ازدواج نمائید. این (کار، یعنی اکتفاء به یک زن، یا ازدواج با کنیزان) سبب میشود که کمتر دچار کجروی و ستم شوید و فرزندان کمتری داشته باشید. [[«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی»: و اگر ترسیدید که در ازدواج با یتیمان تحت سرپرستی خود نتوانید دادگری کنید، پس با زنان دیگری که ... با توجّه بدین معنی، پیش از (الْیَتَامَی) مضاف محذوف است که تقدیر چنین است: فِی نِکَاحِ الْیَتَامَی. «أَلاّ تُقْسِطُوا»: این که دادگری نکنید. «مَا طَابَ»: زنانی که حلال باشند. زنانی را که بپسندید. «مَثْنَی وَ ثُلاثَ وَ رُبَاعَ»: دو دو، و سه سه، و چهار چهار. حال است و مراد دو یا سه یا چهار است (نگا: فاطر / 1). «أَلاّ تَعْدِلُوا»: این که عدالت را مراعات نکنید. البتّه دادگری در نفقه و زناشوئی و توجّه و نگاه و دیگر کارهای بیرونی که انسان بر آن توانائی دارد؛ نه امور قلبی و درونی از قبیل عشق و محبّت که از قدرت شخص خارج است (نگا: نساء / 129). «وَاحِدَة»: مفعول فعل محذوفی همچون (إِنکَحُوا) است. «مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ»: هر اندازه از کنیزان که برایتان میسّر شود. «أَلاّ تَعُولُوا»: این که ستم نکنید و کژی نورزید. این که عیالمند نشوید و بدین سبب فقیر گردید.]]
[4] و مهریّههای زنان را به عنوان هدیّهای خالصانه و فریضهای خدایانه بپردازید. پس اگر با رضایت خاطر چیزی از مهریّه خود را به شما بخشیدند، آن را (دریافت دارید و) حلال و گوارا مصرف کنید. [[«صَدُقَات»: جمع صَدُقة، مهریّهها. «نِحْلَةً»: فریضه. عطیّه بلاعوض. حال (صَدُقات) است. این واژه به معنی تدیّن و دینداری نیز آمده است. در این صورت مفعولٌله است. «نَفْساً»: تمییز است. «هَنِیئاً»: گوارا و خوشایند. «مَرِیئاً»: خوشمزه و خوش هضم. (هَنِیئاً مَرِیئاً): هر دو حال ضمیر (هُ) در فعل (کُلُوهُ) بوده و مرجع (هُ) «صَدُقَات» است. به صورت مذکّرآمدن ضمیر به سبب برگشت به «شیءمذکور» یا «ذلک» است که جایگزین صدقات است (نگا: قاسمی، التحریر و التنویر).]]
[5] اموال کمخردان را که در اصل اموال شما است به خود آنان تحویل ندهید. چرا که خداوند اموال را برایتان قوام زندگی گردانده است. از (ثمرات) آن خوراک و پوشاک ایشان را تهیّه کنید و با سخنان شایسته با آنان گفتگو کنید (و ایشان را نیازارید و با ایشان بدرفتاری نکنید). [[«أَمْوَالَکُمْ»: دارائیتان. مراد دارائی ایشان یعنی کمخردان و کودکانی است که نمیتوانند در دارائی خود به نحو شایسته تصرّف کنند. در اینجا ضمانت اجتماعی مورد نظر است و محافظت اموال سفیهان، محافظت اموال همه ملّت است. «قِیَاماً»: وسیله پایداری و مایه پابرجائی.]]
[6] یتیمان را (پیش از بلوغ با در اختیار قراردادن مقداری از مال و نظارت بر نحوهی معامله و کارآئی ایشان در میدان زندگی، پیوسته) بیازمائید تا آن گاه که به سن ازدواج میرسند. اگر از آنان صلاحیّت و حسن تصرّف دیدید، اموالشان را بدیشان برگردانید، و اموال یتیمان را با اسراف و تبذیر و با عجله و شتاب نخورید (و به خود بگوئید که) پیش از آن که بزرگ شوند (و اموال را از دست ما بازپس بگیرند آن را هرگونه که بخواهیم خرج میکنیم! و از سرپرستان آنان) هرکس که ثروثمند است (از دریافت اجرت سرپرستی و دستزدن به مال ایشان) خودداری کند، و هرکس که نیازمند باشد به طرز شایسته (و به اندازهی حقّالزحمهی خود و نیاز عرفی، از آن) بخورد. و هنگامی که اموالشان را به خودشان (بعد از بلوغ) بازپس دادید، بر آنان شاهد بگیرید، و (اگرچه علاوه از گواهان، خدا گواه است و) کافی است خدا حسابرس و مراقب باشد. [[«إِبْتَلُوا»: بیازمائید. «آنَسْتُمْ»: درک کردید و فهمیدید. «رُشْداً»: شعور ضبط اموال و حسن تصرّف. لیاقت و کارآئی. «بِدَاراً»: شتابگرانه. (إِسْرَافاً وَ بِدَاراً): مفعولٌله بوده و یا حال بشمارند، یعنی: لا تَأْکُلُوهَا مُسْرِفِینَ وَ مُبَادِرِینَ کِبَرَهُمْ. «فَلْیَسْتَعْفِف»: پاکدامنی کند و به مقدار اندک قناعت کند. خودداری کند. «بِالْمَعْرُوفِ»: به گونه شایسته. برابر عرف محلّ. «أَشْهِدُوا»: گواه بگیرید. «کَفَی بِاللهِ حَسِیباً»: حرف باء زائد است و الله فاعل و حَسیباً حال یا تمییز است. «حَسِیباً»: حسابرس. مراقب.]]
[7] برای مردان و برای زنان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود به جای میگذارند سهمی است، خواه آن ترکه کم باشد و یا زیاد. سهم هر یک را خداوند مشخّص و واجب گردانده است (و تغییرناپذیر است). [[«أَقْرَبُونَ»: نزدیکان و خویشان. «نَصِیباً»: سهم. بهره. مفعول فعل مقدّری است، یعنی: جَعَلَ اللهُ لَهُمْ نصِیباً مَّفْرُوضاً. «مَفْرُوضاً»: واجب و مشخّص.]]
[8] و هرگاه خویشاوندان (فقیر شخص مرده) و یتیمان و مستمندان (غیر خویشاوند) بر تقسیم (ارث) حضور پیدا کردند، چیزی از آن اموال را بدانان بدهید و به گونهی زیبا و شایسته با ایشان سخن بگوئید (و از آنان دلجوئی و معذرتخواهی کنید). [[«فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ»: مراد این است که اگر ورثه همه کِبارند، پیش از تقسیم، و اگر کِبار و صِغارند، پس از تقسیم، از قسمت کِبار چیزی بدیشان بدهید. «مَعْرُوفاً»: پسندیده. زیبا.]]
[9] بر مردم لازم است (که بر یتیمان ستم نکنند و) بترسند از این که انگار خودشان دارند میمیرند و فرزندان درمانده و ناتوانی از پس خود برجای میگذارند و نگران حال ایشان میباشند (که آیا دیگران دربارهی آنان چه روا میدارند؟ پس هم اینک آنچه از مردم انتظار دارند که در حق فرزندانشان انجام دهند، خودشان در حق یتیمان مردم روا دارند و بالِ مهر و محبّت بر سر نوباوگان بیپناه بکشند). پس از خدا بترسند و با یتیمان با متانت و محبّت سخن بگویند. [[«مِنْ خَلْفِهِمْ»: از پس خود. «ضِعَافاً»: جمع ضعیف، کوچک و درمانده.]]
[10] بیگمان کسانی که اموال یتیمان را به ناحق و ستمگرانه میخورند، انگار آتش در شکمهای خود (میریزند و) میخورند. (چرا که آنچه میخورند سبب دخول ایشان به دوزخ میشود) و (در روز قیامت) با آتش سوزانی خواهند سوخت. [[«ظُلْماً»: حال، تمییز، مفعولٌله، و مفعول مطلق میتواند باشد. «سَیَصْلَوْنَ»: خواهند سوخت. داخل خواهند شد. این فعل با حرف باء و بدون آن متعدّی است. «سَعِیراً»: آتش برافروخته. فَعیل به معنی مَفْعول است.]]
[11] خداوند دربارهی (ارث بردن) فرزندانتان (و پدران و مادرانتان) به شما فرمان میدهد و بر شما واجب میگرداند که (چون مُردید و دخترانی و پسرانی از خود به جای گذاشتید) بهرهی یک مرد به اندازهی بهرهی دو زن است. اگر فرزندانتان همه دختر بودند و تعدادشان (دو و یا) بیشتر از دو بود، دو سوم ترکه بهرهی ایشان است، و اگر ورثه تنها یک دختر باشد، نصف ترکه از آن او است، (و چه ورثه یک دختر و چه بیشتر باشند، باقیماندهی ترکه متعلّق به سایر ورثه بر حسب استحقاق است). اگر مرده دارای فرزند و پدر و مادر باشد، به هر یک از پدر و مادر یک ششم ترکه میرسد (و باقیمانده بین فرزندان او به ترتیب سابق تقسیم میگردد). و اگر مرده دارای فرزند (یا نوه) نباشد و تنها پدر و مادر از او ارث ببرند، یک سوم ترکه به مادر میرسد (و باقیمانده از آن پدر خواهد بود). اگر مرده (علاوه از پدر و مادر) برادرانی (یا خواهرانی، از پدر و مادر یا از یکی از آن دو) داشته باشد، به مادرش یک ششم میرسد. (همهی این سهام مذکور) پس از انجام وصیّتی است که مرده میکند و بعد از پرداخت وامی است که بر عهده دارد (و پرداخت وام مقدّم بر انجام وصیّت است). شما نمیدانید پدران و مادران و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند. (خیر و صلاح در آن چیزی است که خدا بدان دستور داده است). این فریضهی الهی است و خداوند دانا (به مصالح شما) و حکیم است (در آنچه بر شما واجب نموده است). [[«حَظّ»: بهره. سهم. «لا تَدْرُونَ»: نمیدانید. نمیفهمید. «إِخْوَة»: جمع اخ، برادران. واژه (إِخْوَة) در اینجا و در (نساء / 176، یوسف / 5، 7، 58، 100، و حجرات / 10) از راه تغلیب بر (أَخَوات) یعنی خواهران نیز اطلاق شده است. «نَفْعاً»: تمییز است. «فَرِیضَةً»: مفعول مطلق است و تقدیر چنین است: فَرَضَ اللهُ ذلِکَ فَریضَةً. یا حال است و مصدر به معنی اسم مفعول یعنی (مَفْرُوضَة) آمده است.]]
[12] و برای شما نصف دارائی به جای ماندهی همسرانتان است، اگر فرزندی (از شما یا از دیگران و یا نوه یا نوادگانی) نداشته باشند (و باقی ترکه، برابر آیهی قبلی، به فرزندانشان و پدران و مادرانشان تعلّق میگیرد) و اگر فرزندی داشته باشند، سهم شما یک چهارم ترکه است (و باقیماندهی ترکه به ذویالفروض و عصبه، یا ذویالأرحام یا بیتالمال میرسد. به هرحال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند، سهم شما) پس از انجام وصیّ��ی است که کردهاند و پرداخت وامی است که بر عهده دارند (و پرداخت وام بر انجام وصیّت مقدّم است). و برای زنان شما یک چهارم ترکهی شما است اگر فرزندی (یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران) نداشته باشید. (اگر همسر یک نفر باشد، یک چهارم را تنها دریافت میدارد، و اگر دو همسر و بیشتر باشند، یک چهارم به طور مساوی میانشان تقسیم میگردد. باقیماندهی ترکه به خویشاوندان و وابستگان به ترتیب استحقاق میرسد). و اگر شما فرزندی (یا نوه و نوادگانی) داشتید، سهمیّهی همسرانتان یک هشتم ترکه بوده (و بقیّهی ترکه به فرزندانتان و پدران و مادرانتان - همان گونه که ذکر شد - میرسد. البتّه) پس از انجام وصیّتی است که میکنید و بعد از وامی است که بر عهده دارید. و اگر مردی یا زنی به گونهی کَلالَه ارث از آنان برده شد (و فرزند و پدری نداشتند) و برادر (مادری) یا خواهر (مادری) داشتند، سهم هر یک از آن دو، یک ششم ترکه است (و فرقی میان آن دو نیست) و اگر بیش از آن (تعداد، یعنی یک برادر مادری و یک خواهر مادری) بودند، آنان در یک سوم با هم شریکند (و به طور یکسان یک سوم را میان خود تقسیم میکنند. البتّه این هم) پس از انجام وصیّتی است که بدان توصیه شده است و یا پرداخت وامی است که بر عهدهی مرده است. وصیّت و وامی که (به بازماندگان) زیان نرساند (یعنی وصیّت از بیش از یک سوم نباشد و مرده از روی غرض اقرار به وامی نکند که بر عهدهی او نیست، و یا صرف نظر از وامی نکند که بر دیگران دارد.و ...). این سفارش خدا است و خدا دانا (به آن چیزی است که به نفع شما است و آگاه از نیّات وصیّتکنندگان میباشد) و شکیبا است (و شتابی در عقاب شما ندارد؛ چرا که چه بسا پشیمان شوید و به سویش برگردید). [[«یُورَثُ»: از او ارث برده میشود. ثلاثی مجرّد است و متعدّی به (مِنْ) محذوف است و تقدیر آن چنین است: یُورَثُ مِنْهُ. «کَلالَةً»: کسی که بمیرد و پدر و فرزندی نداشته باشد. وارثی که پدر یا فرزند مرده نباشد. حال برای ضمیر فعل (یُورَثُ) است. «إِمْرَأَة»: زن. عطف بر (رَجُلٌ) است. «لَهُ»: ضمیر (هُ) به صورت مفرد ذکر شده است چون معطوف بعد از حرف (أَوْ) قرار گرفته است و (أَوْ) برای یکی از دو طرف است. همچنین در مواردی که معطوف و معطوفٌعلیه در میان است میتوان ضمیر را با توجّه به هر یک از آن دو برگزید و در اینجا از راه تغلیب و با توجّه به معطوفٌعلیه ضمیر مفرد مذکّر غائب به کار رفته است. «غَیْرَ مُضَآرٍّ»: غیر زیانرسان. واژه (غیر) حال نائب فاعل مستتر در فعل (یُوصی) است. «أَخٌ أَوْ أُخْتٌ»: مراد برادر مادری یا خواهر مادری است. «وَصِیَّةً»: مفعول مطلق است و تقدیر چنین است: یُوصِیکُمُ اللهُ بِذلِکَ وَصِیَّةً. «حَلِیمٌ»: شکیبا. از زمره اسماء الله است و یعنی: خداوند در عقوبت شتاب روا نمیدارد.]]
[13] این (احکام راجع به یتیمان و وصیّت و سهام مواریث) حدود خدا (در میان حق و باطل) است و (آنها را محترم شمارید و از آنها درنگذرید و بدانید که) هرکس از خدا و پیغمبرش (در آنچه بدان دستور دادهاند) اطاعت کند، خدا او را به باغهای (بهشت) وارد میکند که در آنها رودبارها روان است و (چنین کسانی) جاودانه در آن میمانند و این پیروزی بزرگی است. [[«خَالِدِینَ فِیهَا»: جاودانگانند در بهشت. حال است برای ضمیر (هُ) در فعل (یُدْخِلْهُ) که مرجع آن (مَنْ) است و (خَالِدِینَ) با توجّه به معنی (مَنْ) جمع آمده است.]]
[14] و آن کس که از خدا و پیغمبرش نافرمانی کند و از مرزهای (قوانین) خدا درگذرد، خداوند او را به آتش (عظیم دوزخ) وارد میگرداند که جاودانه در آن میماند و (علاوه از آن) او را عذاب خوارکنندهای است. [[«خَالِداً»: جاودانه. حال است برای ضمیر (هُ) در (یُدْخِلْهُ) که با توجّه به لفظ (مَنْ) مفرد بیان شده است. «مُهِینٌ»: خوارکننده.]]
[15] و کسانی که از زنان شما مرتکب زنا میشوند، چهار نفر از (مردان عادل) خودتان را به عنوان شاهد بر آنان به گواهی طلبید، پس اگر گواهی دادند، آنان را در خانههای (خود برای حفظ ایشان و دفع هرگونه شرّ و فسادی) نگاه دارید تا مرگشان فرا میرسد یا این که خداوند راهی را برای (زندگی پاک و درست، یا عقوبت) آنان (با ازدواج یا توبه، یا وضع حکم دیگری) باز میکند. [[«فَاحِشَةً»: زنا. برخی فاحشه را در اینجا به معنی سِحاق دانستهاند و آن عبارت است از این که دو زن فرج خود را به هم بمالند (نگا: المصحف المیسّر: عبدالجلیل عیسی، صفحه 101). «یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ»: مرگ آنان را در مییابد. «أَوْ یَجْعَلَ ... سَبِیلاً»: این راه را سوره نور آیه دو، مشخّص کرده است.]]
[16] و مرد و زنی که از شما زنا میکنند (و متزوّج نمیباشند) آنان را بیازارید (و بعد از شهادت چهار نفر مرد عادل، توبیخشان نمائید). ولی اگر توبه کردند (و از کردهی خود پشیمان شدند) و به اصلاح (حال و تغییر احوال خود) پرداختند، دست از آنان بدارید (و نه با گفتار و نه با کردار، ایشان را به دنبال عقوبت لازم نیازارید و گذشته را به یادشان نیارید؛ چرا که) بیگمان خداوند بسیار توبهپذیر و مهربان است. [[«أَللَّذَانِ»: مرد و زنی که. در اینجا از راه تغلیب موصول مذکّر به کار رفته است. برخی آن را: (دو مردی که باهم عمل لواط انجام دادهاند) معنی کردهاند. «آذُوهُمَا»: آن دو را عذاب کنید. در آغاز اسلام، کمیّت و کیفیّت تعزیر به امّت اسلامی واگذار شده بود، ولی بعدها حدود و ثغور آن با آیه دوم سوره نور و با حدیث نبوی مشخّص گردید، و عقاب زن و مرد سنگسار، و عقاب پسر و دختر صد تازیانه و یک سال تبعید تعیین شد (نگا: تفسیرالمراغی، جلد دوم، صفحه 206). «أَعْرِضُوا عَنْهُمَا»: از آنان دست بردارید. یادآوری: گروهی از محقّقان، آیههای 15 و 16 سوره نساء را منسوخ میدانند، و گروه دیگری آنها را منسوخ نمیدانند و آیه 15 را مربوط به حکم سِحاق و آیه 16 را مربوط به حکم لواط و آیه 2 سوره نور را مربوط به حکم زنا میدانند (نگا: التفسیرالقرآنی للقرآن: عبدالکریم خطیب، جلد دوم، صفحات 718 - 725).]]
[17] بیگمان خداوند تنها توبهی کسانی را میپذیرد که از روی نادانی (و سفاهت و حماقت ناشی از شدّت خشم و غلبهی شهوت بر نفس) به کار زشت دست مییازند، سپس هرچه زودتر (پیش از مرگ، به سوی خدا) برمیگردند (و از کردهی خود پشیمان میگردند)، خداوند توبه و برگشت آنان را میپذیرد. و خداوند آگاه (از مصالح بندگان و صدق نیّت توبهکنندگان است و) حکیم است (و از روی حکمت درگاه توبه را بر روی توبهکنندگان باز گذاشته است). [[«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللهِ»: پذیرش توبه بر خدا است. واژه (عَلی) را به معنی (مِنْ) و (عِندَ) نیز گرفتهاند. «بِجَهالَةٍ»: به سبب حماقت و سفاهت. «مِن قَریبٍ»: به زودی، و آن پیش از فرارسیدن مرگ، یا دستگیری بزهکار است.]]
[18] توبهی کسانی پذیرفته نیست که مرتکب گناهان میگردند (و به دنبال انجام آنها مبادرت به توبه نمینمایند و بر کردهی خویش پشیمان نمیگردند) تا آن گاه که مرگ یکی از آنان فرا میرسد و میگوید: هم اینک توبه میکنم (و پشیمانی خویش را اعلام میدارم). همچنین توبهی کسانی پذیرفته نیست که بر کفر میمیرند (و جهان را کافرانه ترک میگویند). هم برای اینان و هم آنان عذاب دردناکی را تهیّه دیدهایم. [[«أَعْتَدْنَا»: آماده کردهایم. فراهم آوردهایم.]]
[19] ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما درست نیست که زنان را (همچون کالائی) به ارث برید (و ایشان را بدون مهریّه و رضایت، به ازدواج خود در آورید، و) حال آن که آنان چنین کاری را نمیپسندند و وادار بدان میگردند. و آنان را تحت فشار قرار ندهید تا بدین وسیله (ایشان را وادار به چشمپوشی از قسمتی از مهریّه کنید و) برخی از آنچه را که بدیشان دادهاید فراچنگ آرید. مگر این که آنان (با نشوز و سوءخلق و فسق و فجور) دچار گناه آشکاری شوند (که در این صورت میتوانید بر آنان سختگیری کنید، یا به هنگام طلاق قسمتی از مهریّه را بازپس گیرید). و با زنان خود به طور شایسته (در گفتار و در کردار) معاشرت کنید، و اگر هم از آنان (به جهاتی) کراهت داشتید (شتاب نکنید و زود تصمیم به جدائی نگیرید) زیرا که چه بسا از چیزی بدتان بیاید و خداوند در آن خیر و خوبی فراوانی قرار بدهد. [[«أَن تَرِثُوا النِّسَآءَ»: این که زنان را به ارث ببرید (همان گونه که در جاهلیّت رواج داشت). از زنان ارث ببرید (بدین گونه که آنان را به خاطر ثروت و اموالشان همچون زندانیانی در پیش خود نگاه دارید تا دارائیشان را به ارث ببرید). «کَرْهاً»: ناپسندانه. حال نساء است و به معنی کارِهات یا مُکْرَهات است. این قید برای تقبیح اعمال مردان است؛ نه این که اگر رضایت در میان باشد، چنین عملی حرام بشمار نیاید. «لا تَعْضُلُوهُنَّ»: زنان را از ازدواج باز ندارید. آنان را تحت فشار قرار ندهید و زندانی خویشتن نکنید. این فعل میتواند منصوب بوده و عطف بر «تَرِثُوا» باشد، و یا مجزوم به حساب آید. «فَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ»، گناه آشکار همچون زنا و نشوز.]]
[20] و اگر خواستید همسری را به جای همسری برگزینید، هر چند مال فراوانی هم مهر یکی از آنان کرده باشید، برای شما درست نیست که چیزی از آن مال دریافت دارید. آیا با بهتان و گناه آشکار، آن را دریافت میدارید؟! (مگر مؤمنان را چنین کاری سزد؟!). [[«إِسْتِبْدَال»: عوضکردن. جابجا کردن. «قِنطَاراً»: مال فراوان. مراد مهریّه زیاد است. «بُهْتَاناً»: از راه ظلم. به بطالت. با توسّل به بهتان. واژه (بُهْتَاناً وَ إِثْماً) مصدرند و به عنوان وصف به کار رفتهاند و حال ضمیر (و) در (تَأْخُذُونَهُ) میباشند و تقدیر چنین است: أَتَأْخُذُونَهُ بَاهِتِینَ وَ آثِمِینَ. «مُبِیناً»: روشن و آشکار.]]
[21] و چگونه (سزاوار شما است که) آن را بازپس بگیرید؟ و حال آن که با یکدیگر آمیزش داشتهاید و هر یک بر عورت دیگری اطّلاع پیدا کردهاید و (گذشته از این) زنان پیمان محکمی (هنگام ازدواج) از شما گرفتهاند (و خداوند برابر آن، امر زناشوئی را حلال نموده است). [[«أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلی بَعْضٍ»: با یکدیگر آمیزش نمودهاید. از هم کام گرفتهاید. «مِیثَاقاً غَلِیظاً»: پیمان استوار، که نگاهداری زنان به صورت شایسته یا رهاکردن ایشان به گونه بایسته است (نگا: بقره / 229).]]
[22] و با زنانی ازدواج نکنید که پدران شما با آنان ازدواج کردهاند. چرا که این کار، عمل بسیار زشتی است و (در پیش خدا و مردم) مبغوض بوده و روش بسیار نادرستی است؛ مگر آنچه گذشته است (و در زمان جاهلیّت بوده است که مورد عفو خدا قرار میگیرد). [[«سَلَفَ»: گذشت. «فَاحِشَةٌ»: کار بسیار زشت و ناپسند. «مَقْتاً»: خشم شدید. در اینجا مصدر به جای وصف به کار رفته است، همان گونه که میگویند: زَیْدٌ عَدْلٌ. «سَبِیلاً»: تمییز است.]]
[23] خداوند بر شما حرام نموده است ازدواج با مادرانتان، دخترانتان، خواهرانتان، عمّههایتان، خالههایتان، برادرزادگانتان، خواهرزادگانتان، مادرانی که به شما شیر دادهاند، خواهران رضاعیتان، مادران همسرانتان، دختران همسرانتان از مردان دیگر که تحت کفالت و رعایت شما پرورش یافته و با مادرانشان همبستر شدهاید، ولی اگر با مادرانشان همبستر نشده باشید، ��ناهی (در ازدواج با چنین دخترانی) بر شما نیست، همسران پسران صلبی خود، و (بالأخره این که) دو خواهر را با هم جمع آورید، مگر آنچه گذشته است (که با ترک یکی از آن دو خواهر، قلم عفو بر این کار که در زمان جاهلیّت واقع شده است، کشیده خواهد شد). بیگمان خداوند بسی آمرزنده است (و گذشته را نادیده میگیرد، و) مهربان است (و در آنچه برایتان وضع میکند حال شما را مراعات میدارد). [[«رَبَآئِبُکُمْ»: جمع ربیبة، تربیتیافتگان. مراد دختران همسرانتان از شوهران دیگر است. «أَللاّتِی فِی حُجُورِکُمْ»: آنان که غالباً با مادرانشان تحت رعایت و کفالت شما قرار میگیرند، والاّ چنین دخترانی مطلقاً حرام میباشند، چه تحت کفالت و رعایت انسان باشند و چه زیر نظر و تحت مراقبت دیگران پرورده شوند. «حُجُور»: جمع حجر، آغوش. مراد رعایت و پرورش است. «حَلآئِل»: جمع حَلیلَة، همسران. «أَلَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ»: پسران صلبی شما؛ نه پسر خواندگانتان.]]
[24] و زنان شوهردار (بر شما حرام شدهاند) مگر زنانی که (آنان را در جنگ دینی مسلمانان با کافران) اسیر کرده باشید، که (در این صورت نکاح شوهران کافرشان با اسارت لغو میگردد و بعد از زدوده شدن رحم ایشان،) برای شما حلال میباشند. این را خدا بر شما واجب گردانده است (پس آنچه را که او بر شما حرام نموده است حرام بدانید و آن را مراعات دارید). برای شما ازدواج با زنان دیگری جز اینان (یعنی جز زنان مؤمن حرام) حلال گشته است و میتوانید با اموال خود (از راه شرعی) زنانی را جویا شوید و با ایشان ازدواج کنید (بدان شرط که منظورتان زنا و دوستبازی نباشد و) پاکدامن و از زنا خویشتندار باشید. پس اگر با زنی از زنان ازدواج کردید و از او کام گرفتید، باید که مهریّهی او را (چنان که مقرّر است بدون کم و کاست و در موعد خود) بپردازید، و این واجبی (از واجبات الهی) است. و بعد از تعیین مهریّه، گناهی بر شما نیست در آنچه میان خود بر آن توافق مینمائید (مثلاً این که همسر با رضا و رغبت از مقداری از مهریّهی خود چشمپوشی کند و یا شوهر مشتاقانه مقداری بر اندازهی مهریّه بیفزاید). بیگمان خداوند (پیوسته بر مصالح بندگان خود) آگاه (و در احکامی که برای آنان وضع مینماید) حکیم بوده (و میباشد). [[«مُحْصَنَات»: زنان شوهردار. «مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ»: زنان کافرانی که در جنگ دینی بدون شوهرانشان اسیر میشوند و حامله نمیباشند. امّا اگر با شوهرانشان اسیر شوند، در حباله نکاح ایشان میمانند. «کِتَابَ اللهِ»: مفعول مطلق فعل محذوفی است و تقدیر چنین است: کَتَبَ اللهُ عَلَیْکُمْ تَحْریمَ هذِهِ الْمُحَرَّمَاتِ الْمَذْکُورَاتِ کِتاباً، وَ فَرَضَهُ فَرِیضَةً. اضافه مصدر به فاعل خود است. برخی (کِتابَ) را مفعولٌبه فعل محذوفی مانند (إِلْزَمُوا) میدانند؛ یعنی: إِلْزَمُوا کِتَابَ اللهِ. «أَن تَبْتَغُوا»: تا جویا شوید. مفعولٌله است. «مُحْصِنِینَ»: طالبان پاکدامنی و عفّت خود و همسرانشان. حال ضمیر (و) در فعل (تَبْتَغُوا) است. «غَیْرَ مُسَافِحِینَ»: دوری جویندگان از زنا. حال دوم ضمیر (و) است. «مَا اسْتَمْتَعْتُمْ»: زنانی که از آنان کام گرفتید. «أُجُور»: جمع اجر، مراد مهریّه است. «فَرِیضَةً»: واجب. حال است. «جُنَاح»: گناه.]]
[25] و اگر کسی از شما نتوانست با زنان آزادهی مؤمن ازدواج کند، میتواند با کنیزان دخترمؤمن خودتان ازدواج نماید. خداوند آگاه از ایمان شما است. (از ازدواج با کنیزان مؤمن سرپیچی نکنید، چرا که) برخی از برخی هستید (و شما و ایشان در برابر دین یکسان میباشید)، لذا با اجازهی صاحبان آنان با ایشان ازدواج کرده و مهریّهی ایشان را زیبا و پسندیده و برابر عرف و عادت (به تمام و کمال) بپردازید. کنیزانی را برگزینید که با عفّت و پاکدامن باشند و زناکارنباشند و برای خود دوستانی (نامشروع) برنگزینند. اگر پس از ازدواج، از ایشان زنا سر زد، عقوبت ایشان نصف عقوبت زنان آزاده (یعنی: پنجاه تازیانه) است. ازدواج با کنیزان به هنگام عدم قدرت برای کسی از شما آزاد است که ترس از فساد داشته باشد (و بترسد به مشقّتی دچار شود که به زنا منتهی گردد). و اگر شکیبائی ورزید (و از ازدواج با کنیزان خودداری کنید و بتوانید عفّت خود را مراعات دارید) برای شما بهتر است. و خداوند دارای مغفرت و مرحمت فراوان است. [[«طَوْلاً»: دارائی و بضاعت. قدرت مادی و معنوی. «فَتَیَات»: جمع فَتاة، دختران نوجوان. مراد کنیزان است. «بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ»: برخی از برخی هستید و همگان برادران و خواهران ایمانی میباشید (نگا: حجرات / 10، توبه / 71). «مُحْصَنَات»: زنان عفیف و پاکدامن. حال است. «غَیْرَ مُسَافِحَات»: زنان عفیف و پاکدامن. حال دوم بشمار است. «أَخْدَان»: جمع خِدْن، رفیق و رفیقه. دوستان زن یا مردی که به گونه آشکار یا نهان با آنان معاشرت نامشروع انجام گیرد. «أُحْصِنَّ»: به ازدواج درآورده شدند. «عَنَت»: فساد و تباهی. فسق و فجور.]]
[26] خداوند میخواهد (قوانین دین و مصالح امور را) برایتان روشن کند و شما را به راه کسانی (از پیغمبران و صالحان) رهنمود کند که پیش از شما بودهاند، و توبهی (لغزشها و بزهکاریهای پیشین) شما را بپذیرد، و خداوند آگاه (از احوال بندگان است و قوانینی را برایتان وضع مینماید که مصلحت و منفعت شما را در بر دارد) و حکیم است (و برابر حکمت، احکام شریعت را صادر مینماید). [[«سُنَن»: جمع سنّت، روش. طریقه.]]
[27] خداوند میخواهد توبهی شما را بپذیرد (و به سوی طاعت و عبادت برگردید و از لوث گناهان پاک و پاکیزه گردید) و کسانی که به دنبال شهوات راه میافتند، میخواهند که (از حق دور شوید و به سوی باطل بگرائید و از راه راست) خیلی منحرف گردید (تا همچون ایشان شوید). [[«أَن تَمِیلُوا»: این که منحرف شوید. این که دور گردید.]]
[28] خداوند میخواهد (با وضع احکام سهل و ساده) کار را بر شما آسان کند (چرا که او میداند که انسان در برابر غرائز و امیال خود ناتوان است) و انسان ضعیف آفریده شده است (و در امر گرایش به زنان تاب مقاومت ندارد). [[«ضَعِیفاً»: حال است.]]
[29] ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال همدیگر را درمیان خود به ناحق (یعنی از راههای نامشروعی همچون: دزدی، خیانت، غصب، ربا، قمار، و ...) نخورید مگر این که (تصرّف شما در اموال دیگران از طریق) داد و ستدی باشد که از رضایت (باطنی دو طرف) سرچشمه بگیرد، و خودکشی مکنید و خون همدیگر را نریزید. بیگمان خداوند (پیوسته) نسبت به شما مهربان بوده (و خواهد بود). [[«بِالْبَاطِلِ»: به ناحق. از راه نامشروع. «إِلاّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ»: مگر این که اموال از راه تجارتی باشد که با رضایت انجام پذیرد. در اینجا مستثنی منقطع است. حرف إِلاّ به معنی لکن و مگر است. اسم (تَکُونَ) (هِیَ) و به (اموال) برمیگردد. اسم (تَکُونَ) میتواند (التِّجَارَة) محذوف باشد. تقدیر چنین میشود: إِلاّ أَن تَکُونَ ا لأمْوَالُ أَمْوَالَ تِجَارَةٍ. یا: إِلاّ أَن تَکُونَ التِّجَارَةُ تِجَارَةً. «لا تَقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ»: خودکشی نکنید. با مخالفت اوامر خدا خویشتن را به هلاکت میندازید.]]
[30] و کسی که چنین کاری (یعنی خودکشی یا خوردن به ناحق اموال دیگران) را تجاوزگرانه و ستمگرانه مرتکب شود، او را با آتش دوزخ میسوزانیم، و این (عمل هم) برای خدا آسان است. [[«عُدْواناً»: تجاوزگرانه. «ظُلْماً»: ستمگرانه. (عُدْوَاناً وَ ظُلْماً) مصدرند و حال واقع شدهاند و تقدیر چنین است: مُتَعَدِّیاً وَ ظالِماً. «یَسِیراً»: آسان.]]
[31] اگر از گناهان کبیرهای بپرهیزید که از آن نهی شدهاید، گناهان صغیرهی شما را (با فضل و رحمت خود) از شما میزدائیم و (به شرط استغفار از کبائر و عدم اصرار بر صغائر) شما را به جایگاه ارزشمندی (که بهشت برین است) وارد میگردانیم. [[«کَبَآئِرَ»: گناهان بزرگ. گناهانی که در برابر آنها تهدید شدیدی آمده یا حدّی معیّن شده است. از قبیل: انباز قراردادن برای خدا، قتل، سحر و جادو، خوردن مال یتیم، رباخواری، زنا، تهمت زنا، عقوق والدین، شهادت دروغ و ناروا، فرار از جهاد. «مُدْخَلاً»: منزل و مأوی. اسم مکان باب افعال است.]]
[32] آرزوی چیزی نکنید که خداوند برخی از شما را با (اعطای) آن بر برخی دیگر برتری داده است (و مردان را در بعضی از چیزها بر زنان، و زنان را در بعضی از چیزها بر مردان فضیلت داده و مرحمت روا دیده است). مردان نصیبی دارند از آنچه فراچنگ میآورند و زنان (هم) نصیبی دارند از آنچه به دست میآورند (و هر یک از زنان و مردان دارای سرشتی و حقوقی فراخور حال خود میباشند. پس با تلاش و کوشش شبانهروزی رحمت و برکت خدای را بجوئید) و ازخدا طلب فضل او کنید. بیگمان خداوند (کاملاً) آگاه از هر چیزی بوده (و به هر نوعی، چیزی بخشیده است که شایستهاش بوده است).
[33] برای هر یک (از مردان و زنان) وارثانی تعیین کردیم تا از میراث پدر و مادر و نزدیکان برخوردار شوند (و بر ترکهی ایشان استیلاء یابند) و به کسانی که با آنان پیمان (زناشوئی) بستهاید (و ایشان را به شوهری یا همسری پذیرفتهاید) بهرهی خودشان را (به تمام و کمال) بدهید (و بدانید که) بیگمان خدا بر هر چیزی حاضر و ناظر (و مراقب رفتار و کردار شما) بوده است (و میباشد). [[«مَوَالِی»: جمع مَوْلی، سرپرستان. پیروان. در اینجا مراد وُرّاث است که حق ولایت یعنی استحقاق دریافت ترکه و استیلاء بر آن را دارند. «مِمَّا»: از آنچه. بر آنچه. «ألَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ»: مراد شوهران یا همسران و یا همسوگندان و همپیمانان میباشد. «اَیْمَان»: جمع یمین، قَسَم. دست راست. زیرا که به هنگام معاهده دست راست خود را به هم میدادند و بر انجام کاری همسوگند و همپیمان میشدند. «شَهِیداً»: مطّلع و آگاه. حاضر و ناظر.]]
[34] مردان بر زنان سرپرستند (و در جامعهی کوچک خانواده، حق رهبری دارند و صیانت و رعایت زنان بر عهده ایشان است) بدان خاطر که خداوند (برای نظام اجتماع، مردان را بر زنان در برخی از صفات برتریهائی بخشیده است و) بعضی را بر بعضی فضیلت داده است، و نیز بدان خاطر که (معمولاً مردان رنج میکشند و پول به دست میآورند و) از اموال خود (برای خانواده) خرج میکنند. پس زنان صالحه آنانی هستند که فرمانبردار (اوامر خدا و مطیع دستور شوهران خود) بوده (و خویشتن را از زنا به دور و اموال شوهران را از تبذیر محفوظ) و اَسرار (زناشوئی) را نگاه میدارند؛ چرا که خداوند به حفظ (آنها) دستور داده است. (زنان صالح چنین بودند ولیکن زنان ناصالح آنانی هستند که سرکش میباشند) و زنانی را که از سرکشی و سرپیچی ایشان بیم دارید، پند و اندرزشان دهید و (اگر مؤثّر واقع نشد) از همبستری با آنان خودداری کنید و بستر خویش را جدا کنید (و با ایشان سخن نگوئید. و اگر باز هم مؤثّر واقع نشد و راهی جز شدّت عمل نبود) آنان را (تنبیه کنید و کتک مناسبی) بزنید. پس اگر از شما اطاعت کردند (ترتیب تنبیه سهگانه را مراعات دارید و از اخفّ به اشدّ نروید و جز این) راهی برای (تنبیه) ایشان نجوئید (و نپوئید و بدانید که) بیگمان خداوند بلندمرتبه و بزرگ است (و اگر ایشان را بیش از حدّ اذیّت و آزار کنید، انتقام آنان را از شما میگیرد). [[«قَوَّامُونَ»: جمع قَوّام، صیغه مبالغه قائِم است و کسی را میگویند که شبانهروز به کار و بار خانواده قیام کند و پیوسته در راه مصالح ایشان در تلاش باشد. سرپرست خدمتگزار. «قَانِتَاتٌ»: خاشعان. مطیعان. «حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ»: راز نگهداران. مراد از غیب هر آن چیزی است که از دیده شوهر به دور میماند، از قبیل: ناموس و اولاد و اموال. آنچه در خلوت میان زن و شوهر میگذرد. «بِمَا حَفِظَ اللهُ»: به سبب فرمان خدا بدین حفظ. چنان که خداوند اَسرار را حفظ فرموده است. بدان خاطر که خدا فرمان داده است که درباره زنان ظلم و جور نشود و حقوق ایشان در جامعه مراعات شود. «نُشُوز»: سرکشی و سرپیچی. «مَضَاجِع»: جمع مَضْجَع، بِستر، فِراش. «فَلا تَبْغُوا»: نخواهید. خواستار نشوید.]]
[35] و اگر (میان زن و شوهر اختلافی افتاد و) ترسیدید (که این کار باعث) جدائی میان آنان شود، داوری از خانوادهی شوهر، و داوری از خانوادهی همسر (انتخاب کنید و برای رفع و رجوع اختلاف) بفرستید. اگر این دو داور جویای اصلاح باشند، خداوند آن دو را (کمک نموده و در یکی از دو کار: سازش نیک و خداپسندانه، یا جدائی زیبا و معقولانه) موفّق میگرداند. بیگمان خداوند مطّلع (بر ظاهر و باطن مردمان و) آگاه (از نیّات همگان) است. [[«شِقَاق»: اختلاف. جدائی. «حَکَماً»: داور. «یُوَفِّقِ اللهُ»: مراد از توفیق خدا در کار سازش و الفت و محبّت مجدّد است، و یا این که در جدائی مفید به حال زن و شوهر. «إِبْعَثُوا»: بفرستید.]]
[36] (تنها) خدا را عبادت کنید و (بس. و هیچ کس و) هیچ چیزی را شریک او مکنید. و نیکی کنید به پدر و مادر، خویشان، یتیمان، درماندگان و بیچارگان، همسایگانِ خویشاوند، همسایگانِ بیگانه، همدمان (در سفر و در حضر، و همراهان و همکاران)، مسافران (نیازمندی که در شهر و مکان معیّنی اقامت ندارند)، و بندگان و کنیزان. بیگمان خداوند کسی را دوست نمیدارد که خودخواه و خودستا باشد. [[«إِحْسَاناً»: نیکیکردن. مفعول مطلق برای فعل محذوف (أَحْسِنُوا) است و برای تأکید به کار رفته است. «الْجَارِ ذِی الْقُرْبَی»: همسایه نزدیک. «الْجَارِ الْجُنُبِ»: همسایه بیگانه. همسایه دور. «الْجُنُب»: بیگانه. دور. «الصَّاحِبِ بِالْجَنبِ»: همدم. همنشین. همکار، همراه. همسفر. «مُخْتَالاً»: خودخواه. متکبّر. اسم فاعل باب افتعال از واژه (خُیَلاء) است. «فَخُوراً»: فخرفروش. خودستا.]]
[37] (آنان) کسانیند که خود بخل میورزند و مردمان را نیز به بخل میخوانند، و نعمتی را که خداوند بدیشان داده است پنهان میدارند و (نه خودشان از آن استفاده میکنند و نه دیگران را از آن بهرهمند میسازند، و پیوسته سعی در کفران نعمت مادی و معنوی دارند، اینان بدانند که) ما برای کسانی که (همچون ایشان) کفران نعمت میکنند، عذاب خوارکنندهای آماده کردهایم. [[«أَعْتَدْنَا»: آماده کردهایم. تهیّه دیدهایم. «کَافِرِینَ»: پنهانکنندگان و نادیدهانگاران نعمت. کفرپیشگان.]]
[38] و (آنان) کسانیند که اموال خود را ریاکارانه صرف میکنند و خودنمایانه میبخشند (تا مردم ایشان را ببینند و تعریف و تمجیدشان کنند) و نه به خدا ایمان و نه به آخرت باور دارند، (چرا که از شیطان پیروی کرده و شیطان ایشان را از راه بدر برده است) و هر که شیطان همدم او باشد (چه بد همدمی برگزیده است و) شیطان بدترین همدم است. [[«رِئَاءَ»: ریا. خودنمائی. مصدر باب مفاعله و مفعولٌله است، و یا حال ضمیر (و) در (یُنفِقُونَ) بشمار است و تقدیر چنین میشود: مُرَآئِینَ النَّاسَ. «قَرِیناً»: همدم. همنشین. همصحبت.]]
[39] چه میشد اگر آنان به خدا و روز رستاخیز ایمان میآوردند و (به انگیزهی این ایمان، خالصانه در راه خدا) از آنچه خدا بدیشان داده است بذل و بخشش میکردند (و اجر خود را از او دریافت میداشتند؟) و خداوند آگاه از آنان است. [[«مَاذَا عَلَیْهِمْ»: چه میشد اگر. چه زیانی میکردند اگر.]]
[40] خداوند (به کسی) ذرّهای ظلم روا نمیدارد و (از اجر کسی نمیکاهد، ولی) اگر کار نیکی (از کسی) سر زند، آن را چندین برابر میگرداند، و از سوی خود (به شخص نیکوکار، جدای از چندین برابر اجر عملش) پاداش بزرگی عطاء میکند. [[«مِثْقَالَ»: وزن. اندازه. «ذَرَّةٍ»: دانهای از آن گرد و غبار گونهای که به هنگام تابش خورشید از سوراخی به درون منزل در میان پرتو نور دیده میشود. «مِثْقَالَ ذَرَّةٍ»: هموزن ذرّهای. به اندازه ذرّهای. مراد کمترین و سبکترین چیز است.]]
[41] (ای محمّد! حال اینان) چگونه خواهد بود بدان گاه که از هر ملّتی گواهی (از پیغمبران برای شهادت بر قوم خود) بیاوریم و تو را (نیز به عنوان) شاهدی بر (قوم خود، از جمله) اینان (یعنی تنگچشمان و نافرمایان) بیاوریم؟ [[«کَیْفَ»: چگونه خواهد بود؟ چه حالی پیدا خواهند کرد؟ «شَهِیداً»: گواه (نگا: بقره / 143).]]
[42] در آن روز (که چنین کارهائی به وقوع پیوندد) کسانی که کفر را برگزیده و از فرمان پیغمبر سر بر تافتهاند، دوست میدارند که کاش (همان گونه که مردگان را در خاک دفن میکنند و خاک بر پیکرشان میریزند، ایشان را نیز در دل خاک دفن میکردند و) زمین (مزار ایشان) را بر روی آنان صاف میکردند (و همچون مردگان در خاک پنهان میشدند و چنین شرمندگی و درد و رنجی را نمیدیدند. در آن روز آنان) نمیتوانند (کردار یا) گفتاری را از خدا پنهان سازند. [[«لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الأَرْضُ»: کاش زمین بر روی آنان صاف میشد! کاش میشد زمین از هم بشکافد و آنان را ببلعد و دوباره به هم برآید! کاش همچون زمین خاک بودند و از عقاب و عذاب میرستند!]]
[43] ای کسانی که ایمان آوردهاید! در حالی که مست هستید به نماز نایستید تا آن گاه که میدانید چه میگوئید، و به نماز نایستید در حالی که جنب هستید تا آن گاه که غسل میکنید، مگر این که مسافر باشید. و اگر مریض یا مسافر بودید و یا این که از پیشاب برگشتید، و یا این که با زنان نزدیکی کردید و (در همهی این احوال) آبی نیافتید، با خاک پاک تیمّم کنید و (برای این منظور، با خاک) چهره و دستهایتان را مسح کنید. بیگمان خداوند عفوکننده و آمرزنده است. [[«لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُمْ سُکَارَی»: در حال مستی نماز نخوانید. این فرمان، مقدّمه تحریم میخوارگی بود و سپس برابر سوره بقره آیه 219 و سوره مائده آیههای 90 و 91 به طور قطعی حکم تحریم شرف نزول یافت. معنی دیگر «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ»، این است که لا تَقْرَبُوا مَواضِعَ الصَّلاةِ. یعنی: به مساجد نروید. «سُکَارَی»: جمع سَکْران، مستان. «وَ لا جُنُباً إِلاّ عَابِرِی سَبِیلٍ»: در حالی که جنب هستید به مساجد نروید مگر این که از آنجا عبور کنید. در حالی که جنب هستید نماز نخوانید مگر مسافر باشید. «مَرْضَی»: جمع مریض، بیماران. «الْغَآئِطِ»: زمین گود. مراد پیشاب و قضای حاجت است. «لامَسْتُمْ»: آمیزش جنسی کردید. لمس نمودید. «صَعِیداً»: سطح زمین. زمین. خاک. مفعولٌبه (تیمّموا) است یا منصوب به نزع خافض است. یعنی فَتیمّموا بِصَِعیدٍ. «عَفُوّاً»: بسیار عفوکننده. بسیار زداینده گناهان.]]
[44] مگر نمیبینی کسانی که بهرهای از کتاب (های آسمانی سابق) بدیشان داده شده است، (با بهای هدایت،) ضلالت را میخرند و میخواهند که شما (نیز همچون ایشان) گمراه شوید؟ [[«أَلَمْ تَرَ إِلَی»: مگر نمیبینی؟ مگر بیخبری؟]]
[45] خداوند (از شما) بهتر دشمنانتان را میشناسد، و کافی است که خدا سرپرست (و نگهدارتان) باشد، و کافی است که خدا یاور (و مددکارتان) باشد. [[«کَفَی»: کافی است. بسنده است.]]
[46] برخی از یهودیان سخنان را از جاهای خود منحرف میگردانند (و کلام را از معانی اصلی به دور میدارند و وارونه و چندگونه و چند پهلو صحبت میکنند) و میگویند: شنیدیم (سخن تو را و به کار نگرفتیم!) و فرمان نبردیم (و جز عصیان نیفزودیم!) بشنو (سخنان ناروا و کاش نشنوی جز) ناشنیدنی را. و (میگفتند:) ما را بپای (ولی) زبان را پیچ میدادند (و به جای: راعِنا، راعینا، یعنی چوپان ما، یا راعِناً، یعنی: نازیبا، میگفتند ...) و (هدفشان) ریشخند دین بود (و نفرین رسول!) ولی اگر آنان (به جای این همه سخنان ناروا و کارهای نازیبا) میگفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم و (سخنان ما را) بشنو و به ما مهلت بده (تا حقائق را درک کنیم) به نفع و صلاح ایشان بود و (با واقعیّت سازگارتر و) درستتر، ولیکن خداوند آنان را به سبب کفرشان نفرین نموده است (و از رحمت خود مطرود و محروم فرموده است) و لذا جز شمار اندکی ایمان نمیآورند (و داعی حق را لبّیک نمیگویند). [[«الْکَلِمَ»: کلام. سخن. «غَیْرَ مُسْمَعٍ»: ناشنیدنی. حرف بد نشنوی. گوش شنوا نداشته باشی. جز بد نشنوی. جز نیک نشنوی. واژه (غَیْرَ) حال است. «لَیّاً»: پیچدادن. از ماده (لوی). مصدر است و به معنی (لاوینَ) به کار رفته است و حال میباشد. (نگا: آل عمران / 78). «طَعْناً»: تمسخرکردن. مورد استهزاء قراردادن. (طَعْناً) عطف بر (لَیّاً) است و به معنی (طَاعِنِینَ) است (نگا: مائده / 57 - 59). «أَقْوَم»: دادگرانهتر و به صواب نزدیکتر. شایستهتر.]]
[47] ای کسانی که کتاب (آسمانی) به شما داده شده است! ایمان بیاورید بدانچه (از قرآن بر محمّد) نازل کردهایم و تصدیقکنندهی چیزی است که (از کتاب آسمانی) با خود دارید، پیش از آن که (عذابی نصیب شما کنیم و بدان وسیله آثار) چهرههائی را محو کنیم (و در آنها چشم و گوش و ابرو و بینی و لبی بر جای نگذاریم) و آنها را برگردانیم (و همچون قسمت پشت خود صاف و زشت گردند)، یا پیش از آن که ایشان را از رحمت خود بیبهره سازیم همان گونه که یاران شنبه را (یعنی آنانی که در روز شنبه ماهی میگرفتند) نفرین کرده و نابود نمودیم. و فرمان خدا انجامشدنی است. [[«نَطْمِسَ»: محو کنیم. بزدائیم. وارونه و دگرگون کنیم. «وُجُوهاً»: چهرهها. اشخاص. «نَلْعَنَهُمْ»: نفرینشان کنیم. هلاکشان سازیم. «أَصْحَابَ السَّبْتِ»: پیروان شنبه. یهودیانی که نافرمانی خدا کردند و در روز شنبه ماهیگیری نمودند و مورد خشم او قرار گرفتند (نگا: اعراف / 163 - 166).]]
[48] بیگمان خداوند (هرگز) شرک به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد میبخشد. و هر که برای خدا شریکی قائل گردد، گناه بزرگی را مرتکب شده است. [[«مَا دُونَ»: کمتر از. جدای از. «إِفْتَرَی»: به هم بافته است. بهتانکنان و دروغزنان، مرتکب گردیده است.]]
[49] مگر آگاه نیستی از کسانی که خویشتن را پاک میشمارند (و با لاف و گزاف خود را متّقی قلمداد مینمایند؟). بلکه (این تنها) خدا است که (چنان که باید پاکان و ناپاکان را از هم میشناسد و) کسانی را که خود بخواهد پاک میدارد (و میشمارد و به راه راست هدایت مینماید و به کسی کمترین ستمی روا نمیدارد) و بدیشان به اندازهی نخ هستهی خرما هم ظلم و جور نمیشود. [[«یُزَکُّونَ»: پاک میشمارند. خود را بیهوده میستایند و در تمجید و تعریف خود میکوشند (نگا: بقره / 111 و مائده / 18). «فَتِیلاً»: نخگونه و رشته باریکی که در شکاف هسته خرما وجود دارد که در کمی و ناچیزی بدان ضربالمثل میزنند. این واژه میتواند مفعول دوم یا تمییز باشد.]]
[50] بنگر که چگونه به خدا دروغ میبندند (و خویشتن را فرزندان خدا و عزیزان او میدانند و میگویند که جز یهودیان و مسیحیان کسی به بهشت نمیرود.) (نگا: بقره / 111 و مائده / 18) و همین دروغ کافی است که گناه آشکاری باشد (و بیانگر نیّت کثیف و عمل زشت ایشان گردد). [[«کَفَی بِهِ»: این دروغ و بهتان کافی است. «إِثْماً»: گناه. تمییز است. «مُبِیناً»: آشکار. از مصدر (إِبانَه) که گاهی لازم است و گاهی متعدّی. در اینجا به صورت لازم به کار رفته است.]]
[51] آیا در شگفت نیستی از کسانی که بهرهای از (دانش) کتاب (آسمانی) بدیشان رسیده است (چگونه خویشتن را از هدایت کتابهای یزدان و راهنمائی خرد و فطرت و ندای وجدان به دور داشتهاند و) به بتان و شیطان ایمان میآورند (و به دنبال اوهام و خرافات راه میافتند و به پرستش معبودهای باطل میپردازند) و دربارهی کافران (قریش) میگویند که اینان از مسلمانانی برحقّتر و راهیافتهترند (که اسلام را قبول و محمّد را به پیشوائی پذیرفتهاند!). [[«جِبْت»: هر چیزی که جز خدا پرستیده شود، اعم از شیطان یا جادوگر یا غیبگو و ... «طَاغُوت»: هر معبودی جز خدا. هر کس و هر چیزی که اطاعت از آن، مایه طغیان و دوری از راه حق شود، چه آفریدهای که پرستیده شود، و چه فرماندهی که در شرّ و بدی از او فرمانبرداری گردد، و چه اهریمنی باشد که انسان را از راه بدر برد. مفرد و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است. «یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ...»: درباره مشرکان میگفتند. حرف لام به معنی (فِی) است (نگا: احقاف / 7 و11).]]
[52] آنان کسانیند که خداوند ایشان را نفرین نموده است (و از رحمت خود محروم کرده است و رسوایشان داشته است) و هر که را خداوند نفرین کند (و از درگاه مرحمت و محبّت خود براند) کسی را نخواهی یافت که یاور او گردد (و وی را از خشم خدا پناه دهد و برهاند). [[«نَصِیراً»: یاور. مددکار. صیغه مبالغه (ناصر) است.]]
[53] آیا آنان را بهرهای از ملک است؟ (اگر ملک و قدرت در دست ایشان بود) در این صورت (پشیزی و سرسوزنی و حتّی به) اندازهی سوراخ هستهی خرما (که از آن خرما جوانه میزند و ناچیزترین شیء بشمار است) به مردم نمیدادند. [[«أَمْ»: آیا. بلکه آیا. «مُلْک»: حکومت و سلطنت. سلطه و قدرت. «نَقِیراً»: نقطهای در پشت هسته خرما. گودی سوراخگونهای در پشت هسته خرما. چیز کم و بیارزش را بدان مثل میزنند، همان گونه که در فارسی به پشیز و سرسوزن مثل میزنند.]]
[54] آیا آنان بر چیزی حسد میبرند که خداوند از روی فضل و رحمت خود (با برانگیختن محمّد) به مردم (عرب) داده است؟ ما که به آل ابراهیم (که ابراهیم نیای شما و ایشان است) کتاب (آسمانی) و پیغمبری و پادشاهی عظیمی دادیم. (مانند: سلطنت یوسف در مصر، و شاهی داود و سلیمان در شام). [[«النَّاس»: توده مردم. در اینجا مراد پیغمبر، یا او و مؤمنان، و یا ملّت عرب است. «الْحِکْمَة»: شناخت اسرار شریعت و رموز اشیاء. فهم اسرار موجود در کتاب آسمانی. نبوّت. «مُلْکاً عَظِیماً»: مراد حکومت بر دلها یا سلطنت بر ممالک از سوی برخی از پیغمبران ابراهیمی است.]]
[55] ولی جمعی از آنان که (ابراهیم و آل ابراهیم در میانشان مبعوث شده بودند) به کتاب (آسمانی مُنزَل بر خود) ایمان آوردند، و در میانشان کسانی بودهاند که دیگران را از کتاب آسمانی بازداشتهاند و خود نیز از آن رویگردان شدهاند، آتش فروزان و زبانهکشان دوزخ (برای چنین افراد روگردان و بازدارنده) بسنده است. [[«بِهِ»: مرجع ضمیر (ه) کتاب، پیغمبر اسلام، ابراهیم، و آل ابراهیم میتواند باشد. «صَدَّ عَنْهُ»: از آن جلوگیری کرد. از آن انصراف پیدا کرد و بدان پشت نمود. «سَعِیراً»: سوزان و فروزان.]]
[56] بیگمان کسانی که آیات و دلائل ما را انکار کرده و انبیاء ما را تکذیب نمودهاند، بالأخره ایشان را به آتش شگفتی وارد میگردانیم و بدان میسوزانیم. هر زمان که پوستهای (بدن) آنان بریان و سوخته شود، پوستهای دیگری به جای آنها قرار میدهیم تا (چشش درد، مستمر باشد و) مزهی عذاب را بچشند. خداوند، توانا (بر عذاب منکران و کافران و) حکیم است (و از روی حکمت کیفر میدهد). [[«نَضِجَتْ»: بریان شد. سوخت.]]
[57] و امّا کسانی را که (بدانچه به سویشان آمده است) ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند به باغهائی (از بهشت برین) وارد خواهیم ساخت که رودبارها در زیر (درختان) آنها جاری است. در آنجاها (زندگانیشان هرگز پایان نمیگیرد و) جاودانه تا به ابد میمانند. در آنجاها همسران پاکیزهای (و به دور از آلودگیها و عیبها) دارند. و آنان را (زندگی پرناز و نعمتی میدهیم و) به سایهی (عزّت و رفاهیّت) گستردهای داخل میگردانیم. [[«ظِلاًّ»: سایه. مراد نعمت و رفاهیّت همیشگی است. «ظَلِیلا»: سایهدار. دائم. «ظِلاًّ ظَلِیلاً»: مراد ناز و نعمت فراوان و رفاهیّت جاویدان است. عربها وقتی که بخواهند در چیزی مبالغه کنند، از لفظ واژه مورد نظر صفتی برای کلمه میسازند. مثلاً میگویند: لَیْلٌ أَلْیَلُ، یَوْمٌ أَیْوَمُ، شِعْرٌ شاعِرٌ، ظِلٌّ ظَلیلٌ.]]
[58] بیگمان خداوند به شما (مؤمنان) دستور میدهد که امانتها را (اعم از آنچه خدا شما را در آن امین شمرده، و چه چیزهائی که مردم آنها را به دست شما سپرده و شما را در آنها امین دانستهاند) به صاحبان امانت برسانید، و هنگامی که در میان مردم به داوری نشستید این که دادگرانه داوری کنید. (این اندرز خدا است و آن را آویزهی گوش خود سازید و بدانید که) خداوند شما را به بهترین اندرز پند میدهد (و شما را به انجام نیکیها میخواند). بیگمان خداوند دائماً شنوای (سخنان و) بینا (ی کردارتان) بوده و میباشد (و میداند چه کسی در امانت خیانت روا میدارد یا نمیدارد، و چه کسی دادگری میکند یا نمیکند). [[«الأمَانَاتِ»: امانتها. هر چیز که حق دیگران بدان تعلّق گیرد و نگهداری و پسدادن آن به صاحب آن واجب باشد. دانش امانت است. مال امانت است. تکالیف خدا و ودائع مردم امانت است. «حَکَمْتُمْ»: داوری کردید. «نِعِمَّا»: بهترین چیز. اصل آن: نِعْمَ ما است.]]
[59] ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا (با پیروی از قرآن) و از پیغمبر (خدا محمّد مصطفی با تمسّک به سنّت او) اطاعت کنید، و از کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمائید (مادام که دادگر و حقّگرا بوده و مجری احکام شریعت اسلام باشند) و اگر در چیزی اختلاف داشتید (و در امری از امور کشمکش پیدا کردید) آن را به خدا (با عرضهی به قرآن) و پیغمبر او (با رجوع به سنّت نبوی) برگردانید (تا در پرتو قرآن و سنّت، حکم آن را بدانید. چرا که خدا قرآن را نازل، و پیغمبر آن را بیان و روشن داشته است. باید چنین عمل کنید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار (یعنی رجوع به قرآن و سنّت) برای شما بهتر و خوش فرجامتر است. [[«أُوْلِیالأمْرِ»: کارداران. کارگزاران. امراء و فرمانروایان. «مِنکُمْ»: از خودتان. یعنی کارداران و حکّام باید مسلمان باشند و در راه شریعت، و نه معصیت گام بردارند. «تَأْوِیلاً»: از حیث عاقبت و سرانجام.]]
[60] (ای پیغمبر!) آیا تعجّب نمیکنی از کسانی که میگویند که آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند (ولی با وجود تصدیق کتابهای آسمانی، به هنگام اختلاف) میخواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند (و حکم او را به جای حکم خدا بپذیرند؟!). و حال آن که بدیشان فرمان داده شده است که (به خدا ایمان داشته و) به طاغوت ایمان نداشته باشند. و اهریمن میخواهد که ایشان را بسی گمراه (و از راه حق و حقیقت بدر) کند. [[«یَزْعُمُونَ»: گمان میبرند. بر این اندیشهاند. میگویند. «أَن یَتَحاکَمُوا»: این که داوری طلب کنند. «الطَّاغُوت»: آنچه اطاعت از او مایه افزایش طغیان و دوری از حق و حقیقت گردد (نگا: بقره / 256). «بَعِیداً»: فراوان.]]
[61] و زمانی که بدیشان گفته شود: به سوی چیزی بیائید که خداوند آن را (بر محمّد) نازل کرده است، و به سوی پیغمبر روی آورید (تا قرآن را برای شما بخواند و رهنمودتان دارد)، منافقان را خواهی دید که سخت به تو پشت میکنند (و از تو میگریزند و دیگران را نیز از تو باز میدارند). [[«تَعَالَوْا»: بیائید. «صُدُوداً»: پشتکردن. بازداشتن.]]
[62] امّا چگونه است که چون به سبب (خبث نفوس و سوء) اعمالشان بلائی بدانان رسد (و پناهی جز تو نداشته باشند) به پیش تو میآیند و به خدا سوگند میخورند که ما (از اقوال و اعمال خود منظوری و) مقصودی جز خیرخواهی (مردم) و اتّحاد (ملّت) نداشتهایم. [[«إِنْ أَرَدْنَا»: اراده نکردهایم. نخواستهایم. (إِنْ) حرف نفی و به معنی (ما) است. «إِحْسَاناً»: خیرخواهی. نیکوکاری. «تَوْفِیقاً»: صلح و صفا راهانداختن. اتّحاد و اتّفاق بخشیدن.]]
[63] آنان کسانیند که خداوند میداند در دلهایشان چیست (و پندارشان بر چه روال و گفتارشان در چه مسیری است). پس از ایشان کنارهگیری کن (و به سخنانشان توجّه مکن و به سوی حق دعوتشان نما) و اندرزشان بده و با گفتار رسائی که به (اعماق) درونشان رسوخ کند با آنان سخن بگوی (و نتائج اعمالشان را بدیشان گوشزد نما). [[«أَعْرِضْ عَنْهُمْ»: از ایشان روی بگردان. مراد عدم توجّه به منافقان و خودداری از معاقبه آنان به خاطر مصلحت در آن زمان و اوان است. «بَلِیغاً»: رسا. مؤثّر.]]
[64] و هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر بدین منظور که به فرمان خدا از او اطاعت شود (پس اطاعت از او، اطاعت از خدا، و سرکشی از دستور او، سرکشی از دستور خدا بوده است). و اگر آنان بدان هنگام که (با نفاق و دروغگوئی و زیر پاگذاشتن فرمان خدا) به خود ستم میکردند، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش مینمودند و پیغمبر هم برای آنان درخواست بخشش میکرد، بیگمان خدا را بس توبهپذیر و مهربان مییافتند.
[65] امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند. [[«شَجَرَ»: درگرفت. کشمکش و اختلاف شد. «حَرَجاً»: دلتنگی، ناراحتی. «قَضَیْتَ»: داوری کردی.]]
[66] و اگر ما (با تعیین تکلیفات طاقتفرسائی همچون جهاد مستمر) بر آنان واجب میکردیم که (در راه خدا، خود را در معرض تلف قرار داده و) خویشتن را بکشید، و یا این که (برای جهاد ترک یار و دیارتان کنید و) از سرزمین خود بیرون روید، این کار را جز گروه اندکی از آنان انجام نمیدادند (و اطاعت فرمان نمیکردند). و اگر اندرزهائی را که به آنان داده میشد انجام میدادند (و دستور را به کار میبستند، در دنیا و آخرت) برای آنان بهتر بود و (ایمان) ایشان را پابرجاتر میکرد. [[«أُقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ»: خویشتن را بکشید. مراد این که در راه خدا جهاد کنید و خود را به کشتن دهید و دشمنان همنوع خود را بکشید. «تَثْبِیتاً»: پابرجا و استوار کردن.]]
[67] و در این صورت، از سوی خود پاداش بزرگی بدیشان میدادیم. [[«مِن لَّدُنَّا»: از جانب خود.]]
[68] و هر آینه آنان را به راه راستی (که افراط و تفریطی در آن نمیباشد و به بهشت منتهی میشود) رهنمود میکردیم.
[69] و کسی که از خدا و پیغمبر (با تسلیم در برابر فرمان آنان و رضا به حکم ایشان) اطاعت کند، او (در روز رستاخیز به بهشت رود و همراه و) همنشین کسانی خواهد بود که (مقرّبان درگاهند و) خداوند بدیشان نعمت (هدایت) داده است (و مشمول الطاف خود نموده است و بزرگواری خویش را بر آنان تمام کرده است. آن مقرّبانی که او همدمشان خواهد بود، عبارتند) از پیغمبران و راستروان (و راستگویانی که پیغمبران را تصدیق کردند و بر راه آنان رفتند) و شهیدان (یعنی آنان که خود را در راه خدا فدا کردند) و شایستگان (یعنی سایر بندگانی که درون و بیرونشان به زیور طاعت و عبادت آراسته شد)، و آنان چه اندازه دوستان خوبی هستند! [[«وَ حَسُنَ أُوْلئِکَ رَفِیقاً»: آنان چه دوستان نیکو و خوبیند. واژه (رَفِیقاً) تمییز یا حال است، و تقدیر چنین است که: مِن جِهَةِ کَوْنِهِمْ رُفَقَآءَ لِلْمُطِیعِینَ؛ یا این که: حالَ کَوْنِهِمْ رُفَقَآءَ لِلْمُطِیعِینَ. علّت مفرد آمدن رفیق این است که در وزن (فَعیل) مفرد و غیرمفرد یکسان است. یا در باب تمییز به مفرد اکتفاء شده است، و ...]]
[70] این (منزلت بزرگی که به مطیعان فرمان خدا و پیغمبر داده میشود) موهبتی از سوی خدا (برای ایشان) است و (خداوند باخبر از اعمال بندگان است و پاداش ایشان را به بهترین وجه میدهد، و برای بندگانی که راه طاعت او میپویند و رضای وی میجویند) کافی است که خدا آگاه باشد. [[«ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللهِ»: ذلِکَ مبتدا، و فَضْل عطف بیان، و مِنَ اللهِ خبر است. یا این که فَضْل خبر اوّل و مِنَ اللهِ خبر دوم است.]]
[71] ای کسانی که ایمان آوردهاید! احتیاط نمائید و آمادگی خود را (برای مقابلهی با دشمنان) حفظ کنید، و (برابر تاکتیک زمان و مکان) دسته دسته یا همگی با هم (به سوی جنگ) بیرون روید. [[«حِذْر»: احتیاط. آماده باش. سلاح و ابزار. «إِنفِرُوا»: بیرون روید. «ثُبَات»: جمع مؤنّث سالم ثُبَة از ماده (ثَبْی)، دستهها، گروهها. حال ضمیر (و) در (إِنفِرُوا) اوّل است. «جَمِیعاً»: همگی، حال ضمیر (و) در (إِنفِرُوا) دوم است.]]
[72] در میان شما گروهی هستند که (منافقند و خویشتن را جزو شما قلمداد مینمایند و به جهاد نمیروند و) سستی میکنند و دیگران را نیز سست مینمایند و از جنگ بازمیدارند. پس اگر مصیبتی به شما رسید (طعنهزنان) میگویند: به راستی خداوند به ما لطف فرمود که جزو آنان (در جنگ) شرکت نداشتیم. [[«مَنْ»: کسی که. در اینجا مراد گروه منافقانی است که به زبان، خود را مسلمان میدانستند، و (مِنکُمْ) بیانگر این گفته بیمحتوای آنان است. «یُبَطِّئَنَّ»: سستی و کندی میکنند. دیگران را سست و کند میسازند. «شَهِیداً»: حاضر.]]
[73] و اگر رحمت خدا دربرتان گرفت (و پیروزی و غنیمتی به شما دست داد) درست مثل این که هرگز میان شما و ایشان مودّت و دوستی نبوده، میگویند: ای کاش! ما هم با آنان میبودیم و (از این پیروزی و دستاورد فراوانِ غنیمت) بسی بهره میبردیم. [[«یَا لَیْتَنی کُنتُ مَعَهُمْ»: ای کاش با آنان میبودیم! البتّه آرزوی بودنشان به خاطر عزّت اسلام نبود، بلکه برای طلب مال دنیا بود.]]
[74] باید در راه خدا کسانی جنگ کنند که زندگی دنیا را به آخرت میفروشند (و فانی را با باقی معاوضه میکنند). و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته شود و یا این که پیروز گردد، (در هر دو صورت در آخرت) پاداش بزرگی بدو میدهیم. [[«فَلْیُقَاتِلْ»: باید جنگ کند و به پیکار پردازد. «الَّذِینَ»: فاعل فَلْیُقاتِلْ است. «یَشْرُونَ»: میفروشند. فعل ثلاثی مجرّد و از باب دوم است.]]
[75] چرا باید در راه خدا و (نجات) مردان و زنان و کودکان درمانده و بیچارهای نجنگید که (فریاد برمیآورند و) میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر و دیاری که ساکنان آن ستمکارند (و بر ما بیچارگان ستم روا میدارند) خارج ساز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور، و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده (تا ما را یاری کند و از دست ظالمان برهاند). [[«مَا لَکُمْ»: شما را چه رسیده است؟ کی سزاوار شما است؟ «الْمُسْتَضْعَفِینَ»: کسانی که بر اثر ستم یا فشار دیگران، از نظر فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، و غیره تضعیف شده باشند و تاب و توان مبارزه آن چنانی برایشان نمانده باشد. «الْوِلْدَان»: جمع وَلید: کودکان. بندگان. «الْقَرْیَة»: شهر. مراد مکّه به طور خاصّ و هرگونه شهر و دیاری به طور عام است. «الظَّالِمِ أَهْلُهَا»: اهل آنجا ستمگرند. واژه (ظالم) صفت (قریة) و با توجّه به اهل مذکّر آمده است. و واژه (اهل) فاعل (ظالم) است.]]
[76] کسانی که ایمان آوردهاند، در راه یزدان میجنگند، و کسانی که کفرپیشهاند، در راه شیطان میجنگند. پس با یاران شیطان بجنگید. بیگمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است. [[«الطَّاغُوت»: در اینجا مراد شیطان است که انسان را به کفر و طغیان میخواند.]]
[77] آیا نمیبینی (ای محمّد و تعجّب نمیکنی از) کسانی که (پیش از آن که اجازهی جنگ صادر شود، نسبت به جنگ علاقه نشان میدادند و هر چند) بدیشان گفته میشد: (وقت جهاد فرا نرسیده است؛) دست از جنگ بدارید و نماز را برپا دارید و زکات مال بدر کنید (در ظاهر شتاب میکردند و گوششان به کسی بدهکار نبود). امّا وقتی که جنگ بر آنان واجب گردید (و فرمان جهاد داده شد) بدین هنگام دستهای از ایشان از مردم همان گونه ترسیدند و هراس برداشتند که از خدا ترس و هراس داشتند! و بلکه بیشتر هم دچار خوف و وحشت شدند! و گفتند: پروردگارا! چرا (بدین زودی) جنگ را بر ما واجب کردی؟ چه میشد اگر به ما فرصت بیشتری میدادی (تا از لذائذ دنیا بهره میگرفتیم؟). بگو: کالای دنیا اندک است و آخرت برای کسی که پرهیزگار باشد بهتر است، (و جزای شما داده شود) و کمترین ستمی به شما نشود. [[«کُفُّوا أَیْدِیَکُم»: دست نگاه دارید. دست بکشید. «فَرِیق»: گروه. دسته. «أَشَدَّ خَشْیَةً»: بلکه ترس بیشتری. (أَشَدَّ) مجرور است و چون غیرمنصرف است فتحه به جای کسره به کار رفته است و عطف بر (خَشْیَةِ) است. و (خَشْیَةً) تمییز است. «أَجَل»: مدّت. «فَتِیلاً»: رشتهگونهای که در شکاف هسته خرما وجود دارد (نگا: نساء / 49).]]
[78] هرکجا باشید، مرگ شما را در مییابد، اگرچه در برجهای محکم و استوار جایگزین باشید. (این ترسویان منافق) اگر خیر و خوبی (از قبیل پیروزی و غنیمت) بدیشان رسد، میگویند: این از سوی خدا است؛ و اگر بدی و مصیبتی (از قبیل خشکسالی و شکست) بدیشان رسد، میگویند: این از (شوم و نامبارکی) تو است! (بدانان) بگو: همه (ی آنچه از خوبی و بدی به شما میرسد) از سوی خدا است (و برابر قضا و قدر حق تعالی و بر پایهی نظام علّت و معلول انجام میپذیرد). این مردمان را چه شده است که نزدیک است هیچ سخنی را نفهمند (و منطق سرشان نشود؟). [[«بُرُوج»: بُرجها. باروها. «مُشَیَّدَة»: محکم. بلند. «لا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ»: کمی مانده است نفهمند و درک مطلب نکنند (نگا: بقره / 71). «حَدِیثاً»: سخن.]]
[79] (ای پیغمبر!) آنچه از خیر و خوبی (از قبیل: رفاه و نعمت و عافیت و سلامت) به تو میرسد، از (فضل) خدا (بر تو) است؛ و آنچه بلا و بدی (از قبیل: سختی و بیماری و درد و رنج) به تو میرسد از خود تو است (و به سبب قصور و گناهی است که مرتکب شدهای). ما شما را به عنوان پیغمبری برای (هدایت همهی) مردم فرستادهایم، و کافی است که خداوند گواه (بر تبلیغ تو و پذیرش یا عدم پذیرش آنان) باشد. [[«فَمِن نَّفْسِکَ»: از خود تو است. خطاب در اینجا به پیغمبر است و مراد تصویر نفس بشری است که نسبت به «خوب» و «بد» بیتفاوت آفریده نشده است، و الاّ از آن حضرت چیزی که سیّئه و گناه باشد، به وقوع نپیوسته است.]]
[80] هر که از پیغمبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است (چرا که پیغمبر جز به چیزی دستور نمیدهد که خدا بدان دستور داده باشد، و جز از چیزی نهی نمیکند که خدا از آن نهی کرده باشد) و هر که (به اوامر و نواهی تو) پشت کند (خودش مسؤول است و باک نداشته باش) ما شما را به عنوان مراقب (احوال) و نگهبان (اعمال) آنان نفرستادهایم (بلکه بر رسولان پیام باشد و بس). [[«تَوَلَّی»: پشت کرد. روی بتافت. «حَفِیظاً»: محافظ. مراقب.]]
[81] (این گروه متردّد) میگویند: (از اوامر و نواهی تو فرمانبرداری و) اطاعت (میشود). ولی هنگامی که از پیش تو برخاستند و رفتند، دستهای از آنان در خفاء چیزی را تدارک میبینند که مخالف آن (اوامر و نواهی و) چیزهائی است که تو میگوئی (و ایشان را بدانها گوشزد مینمائی)! خداوند چیزهائی را که در خفاء تدارک میبینند و به چارهجوئی مینشینند بر آنان (در صحیفهی اعمالشان) مینویسد (و روزی، پادافره و جزایشان را میدهد). پس بدانان اعتنائی مکن (و از نقشهی خائنانهی ایشان باکی به خود راه مده) و به خدا توکّل کن (و کار و بار خویش را بدو تفویض نما) و کافی است که خدا وکیل و حافظ (تو) باشد. [[«طَاعَةٌ»: سمعاً و طاعةً. فرمانبرداریم. خبر مبتدای محذوفی است و تقدیر آن چنین است: أَمْرُنَا طَاعَة. «بَرَزُوا»: بیرون رفتند. خارج شدند. «بَیَّتَ»: در خفاء چارهجوئی کرد. در شب تدبیر و چارهاندیشی کرد. «أَعْرِضْ عَنْهُمْ»: بدیشان اعتناء مکن.]]
[82] آیا (این منافقان) دربارهی قرآن نمیاندیشند (و معانی و مفاهیم آن را بررسی و وارسی نمیکنند تا به وجوب طاعت خدا و پیروی امر تو پی ببرند و بدانند که این کتاب به سبب ائتلاف معانی و احکامی که در بر دارد و این که بخشی از آن مؤیّد بخش دیگری است، از سوی خدا نازل شده است؟) و اگر از سوی غیرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا میکردند. [[«أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ»: آیا بررسی نمیکنند و نمیاندیشند؟]]
[83] و هنگامی که (خبر) کاری که موجب نترسیدن یا ترسیدن است (از قبیل: قوّت و ضعف، و پیروزی و شکست، و پیمان بستن با این قبیله و گسستن از آن قبیله) به آنان (یعنی منافقان یا مسلمانان ضعیفالایمان) میرسد، آن را (میان مردم) پخش و پراکنده میکنند (و اخبار را به گوش دشمنان میرسانند). اگر این گونه افراد، سخن گفتن در اینباره را به پیغمبر و فرماندهان خود واگذارند (و خبرهائی را که میشنوند فقط به مسؤولان امور گزارش دهند) تنها کسانی از این خبر ایشان اطّلاع پیدا میکنند که اهل حلّ و عقدند و آنچه بایست از آن درک و فهم مینمایند. اگر فضل و رحمت خدا شما را در بر نمیگرفت (و شما را به اطاعت از خود و پیغمبرش، و برگشت امور به پیغمبر و مسؤولان کشوری و لشکری خویش هدایت نمیکرد) جز اندکی از شما همه از اهریمن پیروی میکردید. [[«الأَمْنِ وَ الْخَوْفِ»: در اینجا مراد از امن و خوف چیزهائی است که موجب ترسیدن و نترسیدن میگردند. از قبیل: صلح و جنگ، پیروزی و شکست، و ... «أَذَاعُوا»: پخش کردند. شائع نمودند. «رَدُّوهُ»: آن را تفویض کردند. آن را ارجاع دادند. آن را گزارش نمودند. «یَسْتَنبِطُوُنَهُ»: آن را استخراج و استنباط میکنند. آن را میفهمند و از آن استفاده مینمایند. «مِنْهُمْ»: از ایشان. مرجع ضمیر (هُمْ) در عبارت: یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ، پیغمبر و اولیالامر است.]]
[84] در راه خدا بجنگ (حتی اگر هم تنها باشی و باک نداشته باش. چرا که وعدهی نصرت و پیروزی به تو داده شده است). تو جز مسؤول (اعمال) خود نیستی. و مؤمنان را (هم به جنگ دعوت کن و بدان) ترغیب و تحریک نما. تا این که خداوند (در پرتو شجاعت تو و شجاعت مؤمنان) قدرتکافران را باز گیرد و (شما را برابر این وعده پیروز و مؤیّد گرداند. از قدرت و شکنجهی کافران نترسید و بدانید که) قدرت خدا بیشتر و مجازات او سختتر است. [[«حَرِّضْ»: ترغیب کن. تشجیع کن. «عَسَی»: تا این که. «بَأْساً»: قوّت و قدرت. «تَنکِیلاً»: تنبیه. مجازات. از ماده نکال به معنی: عذاب.]]
[85] کسی که (در میان مردم) میانجیگری کند و میانجیگری او پسندیده (ی شرع) باشد، نصیبی از (پاداش) آن خواهد داشت، و کسی که میانجیگری کند و میانجیگری او ناپسند (شرع) باشد، بهرهای از (پادافره) آن خواهد داشت، و (پشتیبانی از حق بیپاداش نمیماند، و پشتیبانی از باطل بیپادافره نخواهد بود) خداوند بر هر چیزی چیره است (و همه چیز را میپاید). [[«یَشْفَعْ»: میانجیگری کند. یاری و کمک کند. «نَصِیب»: بهره. پاداش مضاعف (نگا: انعام / 160). «کِفْلٌ»: بهره. پاداش برابر. پادافره. «مُقِیتاً»: چیره. مقتدر. نگهبان. حاضر و ناظر.]]
[86] هرگاه شما را درودی دادند (اعم از سلام کردن و دعا نمودن و احترام گذاردن) به گونهی زیباتر و بهتر از آن یا (دست کم) همانند آن، آن را پاسخ گوئید. بیگمان خداوند حسابرس هر چیزی است (و حساب هر چیزی را دارد). [[«حُیِّیتُمْ»: بر شما سلام شد. «حَسِیباً»: مُحاسب. حسابرس.]]
[87] جز خدا، خدائی نیست. حتماً شما را (بعد از مرگ زنده میگرداند و) در روزی که شکّی در (وقوع) آن نیستگرد میآورد. (خدا است که این را میگوید) و چه کسی از خدا راستگوتر است؟! [[«حَدِیثاً»: سخن. تمییز است.]]
[88] شما (ای مؤمنان) چرا دربارهی منافقان دو دسته شدهاید (و میگوئید: آیا آنان جزو مؤمنان یا از زمرهی کافرانند؟ صحیح است با آنان بجنگیم یا نجنگیم؟ قابل هدایتند یا اهل شقاوتند؟) و حال آن که خداوند به سبب اعمالشان (افکار) آنان را واژگونه کرده و به قهقراء برگردانده است (و فرودگاه دلشان خراب گشته است و آمادگی فرود طائر قدسی ایمان را از دست داده است). آیا میخواهید کسی را هدایت نمائید که خداوند (بر اثر کردار زشتش) گمراهش کرده است (و نعمت هدایت را از او گرفته است)؟ هر که را خدا گمراه کند، راهی برای او (به سوی هدایت) نخواهی یافت. [[«فِئَتَیْنِ»: دو دسته. حال ضمیر (کُمْ) است، یا خبر (أَصْبَحْتُمْ) محذوف است و تقدیر چنین است: فَمَا لَکُمْ أَصْبَحْتُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ. «أَرْکَسَهُمْ»: آنان را واژگون و دگرگون نموده است. ایشان را بر اثر نفاق به سوی کفر برگشت داده است.]]
[89] (شما میخواهید چنین منافقانی هدایت یابند و) آنان دوست میدارند که شما کافر شوید همان گونه که خود کافر شدهاند و (در کفر با ایشان) مساوی شوید. پس در این صورت یارانی از ایشان نگیرید (و آنان را از خود ندانید) تا آن گاه که (ایمان میآورند و) در راه خدا هجرت میکنند (و ایمان آوردن خود را با جهاد در راه اسلام ثابت میدارند). ولی اگر از این کار سر باز زدند (و همچنان به دشمنانگی و اقدامات کافرانهی خود بر ضدّ شما ادامه دادند) آنان را هر کجا یافتید بگیرید و (اسیر کنید، و در صورت لزوم) بُکُشید و از میان ایشان یار و یاوری برنگزینید. [[«وَدُّوا»: دوست داشتهاند و آرزو کردهاند. «سَوَآءً»: برابر. همگون. «حَیْثُ»: هر کجا. «وَلِیّاً»: دوست. یار. «نَصِیراً»: مددکار. یاور.]]
[90] (چنین منافقانی را بکشید) مگر کسانی که با گروهی پیوند پیدا میکنند (و بدیشان پناه میبرند) که میان شما و آنان پیمان است (و برابر آن، پناهندگان به شما و ایشان مصون از تعرّض باشند)، و یا کسانی که به پیش شما میآیند و نه سر جنگ با شما دارند و نه میخواهند با قوم خود بجنگند. و اگر خداوند میخواست ایشان را بر شما چیره میکرد و آنان با شما میجنگیدند. بنابراین اگر از شما کنارهگیری کردند و با شما نجنگیدند و (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمیدهد که متعرّض آنان شوید (و بلکه موظّفید دستی را بفشارید که برای صلح به سوی شما دراز شدهاست). [[«یَصِلُونَ»: پناه میبرند. میپیوندند. «مِیثَاق»: پیمان. «حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ»: سینههایشان تنگ میگردد و میان انتخاب این یا آن در میمانند. «إعْتَزَلُوکُمْ»: از شما کنارهگیری و دوری کردند. «السَّلَمَ»: صلح. فرمانبرداری و تسلیم.]]
[91] گروه دیگری را خواهید یافت که میخواهند (با اظهار ایمان در پیش شما) از ناحیهی شما در امان باشند و (با اظهار کفر در پیش کافران) از ناحیهی قوم خود در امان بمانند (و در زمان قدرت هر گروه خویشتن را فریبکارانه جزو آن دسته قلمداد کنند). هر زمان که به سوی کفر (یا جنگ با مسلمانان) خوانده شوند با سر در آن فرو میروند! پس اگر از شما دست نکشیدند و به ترک جنگ و دشمنی نگفتند و به شما پیشنهاد صلح ننمودند و دستبردار نشدند، آنان را بگیرید و (اسیر کنید و در صورت لزوم) ایشان را هر کجا یافتید بکشید. آنان کسانیند که ما (به سبب غدر و خیانتشان) دلیل آشکار و برهان واضحی برای (اسیر کردن یا کشتن) ایشان به دست شما دادهایم. [[«آخَرِینَ»: دیگران. «أَن یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُم»: این که از شما و قوم خود اطمینان حاصل کنند که در امان میمانند. «رُدُّوا»: برگردانده شدند. مراد این که از سوی مشرکان، به کفر و بتپرستی دعوت شدند. «الْفِتْنَةِ»: مراد از فتنه در اینجا کفر و جنگ با مسلمانان و بزهکاری است. «أُرْکِسُوا فِیهَا»: به بدترین وجه بدان افکنده میشوند. با سر به سوی آن باز گردانده میشوند و بدان میدوند. «ثَقِفْتُمُوهُمْ»: ایشان را دریافتید. بر آنان ظفر یافتید. «سُلْطَاناً»: حجّت و برهان. «مُبِیناً»: واضح و آشکار.]]
[92] هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمن دیگری را بکشد مگر از روی خطا. کسی که مؤمنی را به خطا کشت باید که بردهی مؤمنی را آزاد کند و خونبهائی هم به کسان کشته بپردازد مگر این که آنان درگذرند (و از دریافت خونبها که صد شتر است، چشمپوشی کنند). اگر هم کشته، مؤمن و متعلّق به کافرانی بود که میان شما و ایشان جنگ و دشمنی بود، آزاد کردن بردهی مؤمنی دیهی او است (و دیگر خونبهائی به ورثهی کشته داده نمیشود). و اگر کشته، از زمرهی قومی بود که (کافر بودند و) میان شما و ایشان پیمانی برقرار بود (همچون اهل ذمّه و همپیمانان مسلمانان) پرداخت خونبها به کسان مقتول و آزادکردن بندهی مؤمنی دیهی او است. اگر هم دسترسی (به آزاد کردن برده) نداشت باید دو ماه (قاتل) پیاپی و بدون فاصله روزه بگیرد. خداوند (این را برای) توبه (ی شما) مقرّر داشته است، و خداوند آگاه (از بندگان خود و) حکیم است (در آنچه مقرّر میدارد). [[«تَحْرِیر»: حرّیّت بخشیدن. آزاد کردن. «رَقَبَةٍ»: گردن. مراد نفْس است و تسمیه کلّ به اسم جزء است. یا این که (رَقَبَة) برای تعبیر از تعداد بردگان بوده است، همچون: رأس. قبضه. دست. نفر. باب.و ... «دِیَةٌ»: خونبها. از ماده (ودی). «مُسَلَّمَةٌ»: پرداخت شده. «یَصَّدَّقُوا»: تصدّقکنند. عفو کنند. فعل مضارع باب تفعّل است. «تَوْبَةً»: قبول. تخفیف. پشیمانی. مفعولٌله یا مفعول مطلق یا حال ضمیر (ه) در (عَلَیْهِ) محذوف است.]]
[93] و کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد (و از ایمان او باخبر بوده و تجاوزکارانه او را به قتل برساند و چنین قتلی را حلال بداند، کافر بشمار میآید و) کیفر او دوزخ است و جاودانه در آنجا میماند و خداوند بر او خشم میگیرد و او را از رحمت خود محروم میسازد و عذاب عظیمی برای وی تهیّه میبیند. [[«خَالِداً»: جاودانه، (وقتی که قتل را حلال بداند). ماندگاری فراوان، (وقتی که قتل را حلال نداند). یادآوری: کیفر اخروی قتل عمد، جاودانه یا زمان بسیاری در آتش دوزخ ماندن، و خشم خدا، و دوری از رحمت الله، و عذاب عظیم قیامت است. علاوه از اینها، کیفر دنیوی قاتل به قوّت خود باقی است (نگا: بقره / 178 و مائده / 45).]]
[94] ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که (برای جهاد) در راه خدا به مسافرت رفتید تحقیق کنید (که با چه کسانی میجنگید. آیا مسلمانند یا کافر) و به کسی که به شما سلام کرد (و سلام نشانهی پذیرش اسلام است) مگوئید تو مؤمن نیستی و جویای مال دنیای (او) باشید. (بلکه سلام آنان را بپذیرید و پاسخ گوئید و بدانید) که در پیش خدا غنائم فراوانی است (و آن را برای شما تهیّه دیده است و بسی بهتر از ثروت و غنیمت دنیای فانی است). شما پیش از این، چنین بودید (و کفر را گردن نهاده بودید و جنگهای شما تنها انگیزهی غارتگری داشت.) ولی خداوند بر شما منّت نهاد (و نعمت اسلام را نصیبتان کرد) پس (به شکرانهی این نعمت بزرگ) تحقیق کنید. بیگمان خداوند از آنچه میکنید باخبر است. [[«ضَرَبْتُمْ»: گام برداشتید. به مسافرت رفتید. «تَبَیَّنُوا»: روشن کنید. تحقیق کنید. «تَبْتَغُونَ»: میخواهید. «عَرَض»: حُطام. کالا و متاع فانی دنیا. «کَذلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ»: شما نیز پیش از این چنین وضعی را داشتید و کافر بودید. شما پیش از پذیرش اسلام تنها به خاطر مال دنیا میجنگیدید.]]
[95] (جهاد با رعایت این همه احتیاطی که گذشت، بس بزرگ و ارزشمند است). مسلمانانی که (به جهاد نمیروند و در منازل خود) مینشینند، با مسلمانانی برابر نیستند که با مال و جان، در راه یزدان جهاد میکنند. خداوند مرتبهی والائی را نصیب مجاهدان کرده است که بالاتر از درجهی خانهنشینان است، مگر چنین خانهنشینانی دارای عذری باشند (که ایشان را از بیرون شدن برای جهاد بازداشته باشد. در این صورت درخور سرزنش نیستند، و پاداش بزرگ خود را از خدا دریافت میدارند و مرتبهی بالائی دارند). خداوند به هر یک (از دو گروه مجاهد و وانشستگان معذور) منزلت زیبا (و عاقبت والائی) وعده داده است. و خداوند مجاهدان را بر وانشستگان (بدون عذر) با دادن اجر فراوان و بزرگ، برتری بخشیده است. [[«الْقَاعِدُونَ»: نشستگان. واپس نشستگان با اجازه فرمانده. «غَیْرُ»: بدل یا صفت (الْقَاعِدُونَ) است. «أُوْلِی الضَّرَرِ»: زیان دیدگان. افراد معذور. مانند بیماران و کوران و لنگان. «أَجْراً عَظِیماً»: واژه (أَجْراً) میتواند مفعولٌبه دوم یا مفعول مطلق (فَضَّلَ) و یا منصوب به نزع خافض باشد.]]
[96] درجات بزرگی از ناحیهی خدا (بدانان داده میشود) همراه با مغفرت و رحمت (فراوان الله. و اگر لغزشهائی هم داشتهاند) خداوند آمرزنده و مهربان است. [[«دَرَجاتٍ»: مراتب و منازل گوناگون مجاهدان، یا مراد مرتبه و درجه عظیمی است که با توجّه به مراتب و منازل دیگر، گوئی یک مرتبه و درجه نیست، بلکه مراتب و درجات است. (دَرَجاتٍ) منصوب است و بَدَل (أَجْراً) میباشد.]]
[97] بیگمان کسانی که فرشتگان (برای قبض روح در واپسین لحظات زندگی) به سراغشان میروند و (میبینند که به سبب ماندن با کفّار در کفرستان، و هجرت نکردن به سرزمین ایمان) بر خود ستم کردهاند، بدیشان میگویند: کجا بودهاید (که اینک چنین بیدین و توشه مردهاید و بدبخت شدهاید؟ عذرخواهان) گویند: ما بیچارگانی در سرزمین (کفر) بودیم (و چنان که باید به انجام دستورات دین نرسیدیم! فرشتگان بدیشان) گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن (بتوانید بار سفر بندید و به جای دیگری) کوچ کنید؟ جایگاه آنان دوزخ است، و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی! [[«تَوَفَّاهُمْ»: جان ایشان را میگیرند. به قبض روح آنان میپردازند. «ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ»: ستمکاران به خود. در اصل: ظَالِمِینَ أَنفُسِهِمْ است که نون به هنگام اضافه حذف شده است. «مَصِیراً»: جایگاه. سرانجام.]]
[98] مگر بیچارگانی از مردان و زنان و کودکانی که کاری از آنان ساخته نیست و راه چارهای نمیدانند. [[«الْوِلْدَان»: جمع وَلید، کودکان.]]
[99] پس امید است که خداوند از آنان درگذرد (چون قدرت هجرت نداشتهاند) و خداوند بس عفوکننده و آمرزنده است. [[«عَفُوّ»: بسیار عفوکننده.]]
[100] کسی که در راه خدا هجرت کند، سرزمینهای فراخ و آزادی فراوان میبیند که بینی دشمنان را به خاک مذلّت میمالد، و گشایش و آسایش خواهد یافت. و هر که از خانهی خود بیرون آید و به سوی (سرزمینهای اسلامیِ) خدا و رسول هجرت کند، و سپس مرگ او را دریابد، اجر او بر عهدهی خدا است، و خداوند بسی آمرزنده و مهربان است. [[«مُراغَماً»: سرزمینهای هجرت فراوانی که در آنجاها گشایش و آسایش مادی و معنوی است و مایه حسرت و ذلّت دشمنان دین میشود. «وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللهِ»: پاداش او در پیشگاه خدا ثابت میشود.]]
[101] هرگاه در زمین به مسافرت پرداختید و نماز را کوتاه خواندید (و چهار رکعتیها را دو رکعت نمودید) گناهی بر شما نیست، اگر ترسیدید که کافران بلائی به شما برسانند و به فتنهای گرفتارتان گردانند. بیگمان کافران دشمنان آشکار شمایند. [[«إِنْ خِفْتُمْ»: اگر ترسیدید. ذکر خوف برای شرط نیست و بلکه قید غالبی است و بیانگر واقعیّت این امر است که سفر اغلب همراه با ترس و خوف از دشمنان بر اثر کثرت مشرکان است و الاّ قصر نماز یک حکم عمومی است و در همه سفرها قابل اجرا است و اختصاص به حالت ترس ندارد. مسأله قصر نماز مذکور در این آیه، درست همانند مسأله (رَبَآئِبُکُمُ اللاّتِی فِی حُجُورِکُمْ) مذکور در آیه 23 همین سوره است.]]
[102] زمانی که (تو، ای پیغمبر) در میانشان بودی و نماز (خوف) را برایشان بپا داشتی، دستهای از آنان با تو به نماز ایستند، و باید که اسلحهی خود را با خود داشته باشند، و وقتی که (نصف) نماز را با تو خواندند (سلام بدهند و به کشیک و نگهبانی بپردازند و) شما را (از دشمنان) بپایند و دستهی دیگری که هنوز نماز را نخواندهاند، بیایند و با تو به نماز ایستند و احتیاط خود را مراعات و اسلحهی خود را داشته باشند. کافران دوست میدارند کاش از اسلحه و کالاهای خود غافل میشدید و آنان یکباره بر شما تاخت میآوردند (و غافلگیرتان میکردند و در حین نماز دمار از روزگارتان بر میآوردند). اگر از باران ناراحت بودید یا بیمار بودید، گناهی بر شما نخواهد بود که اسلحهی خود را زمین بگذارید (ولی باز هم تا آنجا که ممکن است وسائل سبک دفاعی را از خود دور نکنید) و احتیاط خویش را بدارید. بیگمان خداوند برای کافران عذاب خوارکنندهای فراهم ساخته است. [[«لِیَأْخُذُوا»: فاعل این فعل، یعنی ضمیر (و) میتواند به نمازگزاران و یا کشیک دهندگان برگردد. «فَإِذا سَجَدُوا»: منظور از سجده در اینجا نماز است. یعنی: گروه اوّل یک رکعت را با امام میخوانند و امام پس از اتمام یک رکعت نماز را طول میدهد و اینان یک رکعت دیگر را به تنهائی میخوانند و سلام میدهند و به جبهه جنگ میروند. سپس گروه دوم میآیند و پشت سر امام میایستند و یک رکعت را با او میخوانند و امام سلام میدهد و آنان بلند میشوند و رکعت دیگری را به تنهائی میخوانند و سلام میدهند. «حِذْر»: احتیاط. پرهیز. «فَیَمِیلُونَ»: یورش آورند. «مَیْلَةً»: یورش.]]
[103] هرگاه نماز را به پایان بردید، خدای را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایتان افتاده (و در همهی حال و احوال) یاد کنید (و حتّی در کشاکش روزگار و گرماگرم کشت و کشتار، خدا گوئید و خدا جوئید) و هنگامی که (ترس و هراسی نماند و) آرامش خود را باز یافتید، نماز را (به تمام و کمال و در وقت مشخّص) برپای دارید. بیگمان نماز بر مؤمنان فرض و دارای اوقات معلوم و معیّن است. [[«قِیَاماً»: جمع قائم، ایستادگان. «قُعُوداً»: جمع قاعد، نشستگان. «جُنُوب»: جمع جنب، پهلوها. «إِطْمَأْنَنتُمْ»: اطمینان یافتید. به حال عادی برگشتید و آرامش خود را باز یافتید. «کِتَاباً»: فرض. واجب. «مَوْقُوتاً»: زماندار. دارای وقت معلوم و معیّن.]]
[104] در جستجوی قوم (کافری که اعلان جنگ نموده و میکوشند از همه سو بر شما تاخت آورند) سستی مکنید (و پیوسته در کمین ایشان باشید و با آنان برزمید). اگر (از جنگ و جراحات) درد میکشید، آنان هم مثل شما درد میکشند و رنج میبرند، (ولی فرق شما و ایشان در این است که) شما چیزی از خدا میخواهید که آنان نمیخواهند (و آن رضای الله و بهشت جاویدان است) و خداوند آگاه (از اعمال شما و اعمال آنان، و) حکیم است (و به هر یک از شما و ایشان سزا و جزای کارتان را میدهد). [[«لا تَهِنُوا»: سست و ضعیف مشوید. از ماده (وهْن).]]
[105] ما کتاب (قرآن را که مشتمل بر حق و بیانگر هر آن چیزی که حق است) به حق بر تو نازل کردهایم تا (مشعل راه هدایت باشد و بدان) میان مردمان طبق آنچه خدا به تو نشان داده است داوری کنی، و مدافع خائنان مباش. [[«لِلْخَآئِنِینَ»: از خائنان. به خاطر خائنان. حرف (لِ) میتواند به معنی (عَنْ) باشد همان گونه که در واژه (لِلْحَقِّ) و (لِلَّذِینَ) سوره احقاف، آیههای 7 و 11 چنین است. یا این که لام تعلیل بوده و معنی چنین شود که: به خاطر گناهکاران، دشمن بیگناهان مباش. «خَصِیماً»: مدافع. جانبدار. دشمن.]]
[106] و از خدا آمرزش بخواه. بیگمان خداوند بس آمرزنده و مهربان است (و مغفرت و رحمت خود را شامل کسانی میکند که عفوِ خطا را از او میطلبند). [[«إِسْتَغْفِرْ»: از گناهِ ناکرده که قصد دفاع و گرایش قلبی به همکیشان به هنگام قضاوت است آمرزش بخواه، چرا که حسنات نیکان، سیّئات مقرّبان است.]]
[107] از کسانی دفاع مکن که (با ارتکاب جرائم، در اصل) به خود خیانت میکنند. بیگمان خداوند خیانتکنندگانِ گناه پیشه را دوست نمیدارد. [[«خَوَّاناً»: بسیار خیانتکار. هدف از این مبالغه، قصد تخصیص نیست و بلکه بیان واقع است. یعنی خَوّان و خائِن هر دو مبغوض درگاه خدایند. «أَثِیماً»: بسیار گناهکار.]]
[108] آنان میتوانند خیانت خود را از مردم پنهان دارند، ولی نمیتوانند آن را از خدا پنهان دارند که همیشه با آنان است. (از جمله) بدان گاه که شبانگاهان پنهانی بر گفتاری که (تهمتزدن به پاکان و بیگناهان است و) خدا از آن خوشنود نیست، متّفق و همدست میگردند. و خداوند از آنچه میکنند کاملاً آگاه است. [[«یَسْتَخْفُونَ»: مخفی میکنند. «یُبَیِّتُونَ»: شبانگاهان چارهاندیشی و چارهجوئی میکنند. پنهانی بر آن همنوا و همآوا میشوند (نگا: نساء / 81). «مُحِیطاً»: کسی که از همه جوانب بر چیزی آگاه باشد و آن را بپاید.]]
[109] هان! گیرم که شما در این دنیا از آنان دفاع کردید، در آخرت چه کسی در برابر خدا از آنان دفاع میکند، یا چه کسی حافظ و یاور ایشان خواهد شد؟ [[«هَآ أَنتُمْ هؤُلآءِ»: هان! شما اینانید. شما کسانی باشید. (أَنتُمْ) مبتدا، و (أوْلآءِ) خبر است و (هَآ) در هر دو، حرف تنبیه است. «جَادَلْتُمْ عَنْهُمْ»: از آنان دفاع کردید. «وَکِیلاً»: حافظ. یاور. (نگا: آلعمران / 173).]]
[110] هرکس که کار بدی بکند یا (با ارتکاب معاصی) بر خود ستم کند، سپس (دست دعا به سوی خدا بردارد و) از خدا آمرزش بطلبد، (از آنجا که درگاه توبه همیشه باز است) خدا را آمرزندهی (گناهان خویش و) مهربان (در حق خود) خواهد یافت. [[«سُوءًا»: کار زشت. گناهی که دیگران را ناراحت کند.]]
[111] هر که گناهی بکند، تنها آن را به زیان خود میکند (و ضرر آن متوجّه شخص گناهکار میشود) و خدا آگاه (از اعمال همگان و) حکیم است (و هرگونه که حکمتش اقتضاء کند، بندگان را عذاب میدهد یا قلم عفو بر گناهانشان میکشد). [[«عَلَی نَفْسِهِ»: بر ضدّ خود. به زیان خود. به حساب خود.]]
[112] هرکس دچار لغزشی شود یا گناهی بکند، سپس آن را به بیگناهی نسبت دهد، به راستی بهتان و گناه آشکاری مرتکب شده است. [[«خَطِیئَةً»: لغزش. گناه صغیره. «إِثْماً»: گناه کبیره. «یَرْمِ بِهِ»: بدان متّهم کند. به کاربردن ضمیر مفرد (هُ) به جای ضمیر مثنّی (هُما) به خاطر حرف (أَوْ) است که برای یکی از دو چیز به کار میرود. تقدیر چنین است: مَن یَکْسِبْ أَحَدَ هَذَیْنِ الشَّیْئَیْنِ. «بَرِیئاً»: بیگناه. «إِحْتَمَلَ»: بار گناهان را برداشته است. به گردن گرفته است. «بُهْتَاناً»: گناه زشتی که انجام آن خردمندان را مبهوت و متحیّر میکند. مراد سخن دروغی است که با آن عمل ناروائی را به دیگران نسبت دهند.]]
[113] (ای پیغمبر!) اگر فضل و رحمت خدا نبود (و پیام آسمانی و رحمت صمدانی تو را در بر نمیگرفت)، دستهای از آنان میخواستند که تو را گمراه سازند، ولی جز خویشتن را نمیتوانند گمراه سازند (چون خدا تو را از کید و مکر آنان باخبر میگرداند و بینش تو حق را تشخیص میدهد). آنان نمیتوانند کمترین زیانی به تو برسانند، چرا که خداوند کتاب (قرآن را که ترازوی جداسازی حق از باطل است) بر تو نازل کرده است و حکمت را (به دل تو القاء نموده است) و چیزی (از شرائع و احکام) را به تو آموخته است که نمیتوانستی (جز در پرتوِ وحی) آن را بیاموزی و بدانی. فضل خدا در حق تو و رحمت او بر تو بزرگ و فراوان بوده است. [[«لَهَمَّتْ»: قصد کرد. اراده نمود.]]
[114] در بسیاری از نجواها و پچپچهایشان خیر و خوبی نیست، مگر در نجواها و پچپچهای آن کسی که به صدقه و احسانی یا به کار نیکو و پسندیدهای یا اصلاح بین مردم دستور دهد. هر که چنین کاری را به خاطر رضای خدا انجام دهد، خداوند پاداش بزرگی را بدو عطاء میکند. [[«نَجْوَی»: پچپچ، آهسته و در گوشی با هم صحبت کردن. «إِلاّ مَنْ»: مگر نجوای کسی که. واژه (مَنْ) مجرور است و بدل از (کَثِیرٍ) است. «مَرْضَاتِ»: خوشنودی. برابر رسمالخطّ قرآن با (ت) نوشته شده است والا کتابت آن (مَرْضاة) و مصدر میمی است.]]
[115] کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند، بعد از آن که (راه) هدایت (از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (به دوزخ منتهی میشود و) دوستش داشته است رهنمود میگردانیم (و با همان کافرانی همدم مینمائیم که ایشان را به دوستی گرفته است) و به دوزخش داخل میگردانیم و با آن میسوزانیم، و دوزخ چه بد جایگاهی است! [[«یُشَاقِقْ»: دشمنی ورزد. مخالفت کند. «نُوَلِّهِ»: او را بدان میرسانیم. او را در آن سو راه میبریم. «تَوَلَّی»: دوست داشت. گرایش یافت. «نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی»: او را بدان چیزی وا میگذاریم که دوستش میدارد. «نُصْلِهِ»: او را داخل میگردانیم و میسوزانیم. از مصدر إِصْلاء و ماده (صلی). «مَصِیراً»: جایگاه.]]
[116] بیگمان خداوند شرک ورزیدن به خود را (از کسی) نمیآمرزد و بلکه پائینتر از آن را از هرکس که بخواهد (و صلاح بداند) میبخشد. هر که برای خدا انباز بگیرد، به راستی بسی گمراه گشته است (و خیلی از حق پرت شده است). [[«دُونَ»: پائینتر. کمتر. «بَعِیداً»: زیاد. فراوان.]]
[117] غیر از خدا هرکه و هرچه او را بپرستند و به فریاد خوانند جز بتهای ناتوان و اشیاء ضعیفی نیست که بر آنها نام ماده گذاردهاند، وجز اهریمنی نیست که بسی متمرّد و نافرمان است. [[«یَدْعُونَ»: به فریاد میخوانند. عبادت میکنند (نگا: انعام / 52 و 108، یونس / 66، هود / 101 و ...). «مِن دُونِهِ»: غیر از او. «إِنَاث»: جمع أُنثَی، مادهها. مراد این که معبودهای آنان همچون زنان ضعیفند و عربها هر چیز ضعیفی را أُنْثی مینامیدند. یا این که هر قبیلهای از عربها بتهای خود را (أُنثَی) مینامیدند. و میگفتند: أُنثَی بَنِی فُلانٍ. أُنثَی به چیز بیجان هم گفته شده و بدین سبب (إنَاث) معنی مردگان نیز دارد. «مَرِیداً»: بسیار متمرّد. صیغه مبالغه مارِد. سرکش از ماده (مرد).]]
[118] خدا نفرینش کند! (او قسم خورده است و با خود عهد بسته است) و گفته است که: من از میان بندگان تو حتماً بهرهی معیّن و جداگانهی خود را برمیگیرم. [[«مَفْرُوضاً»: معیّن، جداگانه.]]
[119] حتماً آنان را گمراه میکنم و به دنبال آرزوها و خیالات روانشان میگردانم، و (آن گاه که بدین وسیله ایشان را فرمانبر خود کردم، هرچه را خواستم) بدیشان دستور میدهم، و آنان (اعمال خرافی انجام میدهند و از جمله:) گوشهای چهارپایان را قطع میکنند، و بدیشان دستور میدهم، و آنان آفرینش خدا را دگرگون میکنند (و حتّی دین خدا را تغییر میدهند، و فطرت توحید را به شرک میآلایند!) و هر که اهریمن را به جای خدا سرپرست و یاور خود کند، به راستی زیان آشکاری کرده است. [[«فَلَیُبَتِّکُنَّ»: قطع میکردند از مصدر (تَبْتیک) به معنی قطعکردن. عربها گوش چهارپایان را قطع میکردند و با قطع آن، حیوان متعلّق به بتها میشد و دیگر ذبح نمیگردید و از کار معاف میشد و از چراگاهی بازداشته نمیشد (نگا: مائده / 103). «خَلْق»: آفرینش. دین (نگا: روم / 30).]]
[120] اهریمن بدانان وعدهها میدهد و به آرزوها سرگرم میکند، و اهریمن جز وعدههای فریبکارانه بدیشان نمیدهد. [[«غُرُوراً»: فریب. نیرنگ.]]
[121] آنان (که از اهریمن فرمان میبرند) جایگاهشان دوزخ است، و راه گریزی از آن ندارند. [[«مَحِیصاً»: مهرب و مفرّ. خلاص و نجات. اسم مکان یا مصدر میمی از ماده (حیص) است.]]
[122] کسانی را که ایمان آوردهاند و کار شایسته انجام دادهاند، به باغهائی (از بهشت) داخل خواهیم کرد که در زیر (درختان) آنها رودبارها روان است، و آنان جاودانه تا ابد در آنجاها ماندگار میمانند. این را خدا وعده داده است و وعدهی خدا حق است، و چه کسی در سخن از خدا راستگوتر است؟ [[«وَعْدَ اللهِ حَقّاً»: وعده خدا است که حق است و شکّی در آن نیست. (وَعْدَ) و (حَقّاً) تأکید فعل محذوفی هستند، و تقدیر چنین است: وَعَدَهُمْ وَعْداً وَ حَقَّهُ حَقّاً. «قِیلاً»: گفتار. مصدر است و برای مبالغه تمییز واقع شده است.]]
[123] (جزا و پاداش، و فضیلت و برتری) نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است. هرکس که کار بدی بکند در برابر آن کیفر داده میشود، و کسی را جز خدا یار و یاور خود نخواهد یافت (تا او را کمک کند و از عذاب خدا محفوظ گرداند). [[«أَمَانِیِّ»: جمع أُمْنِیَّة، آرزوها. از ماده (منی). (نگا: بقره / 111).]]
[124] کسی که اعمال شایسته انجام دهد و مؤمن باشد - خواه مرد و خواه زن - چنان کسانی داخل بهشت شوند، و کمترین ستمی بدانان نشود. [[«وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»: و حال آن که مؤمن باشد. این قید بیانگر این واقعیّت است که طاعت و عبادت بدون ایمان سودی نمیبخشد. «نَقِیراً»: گودی موجود در پشت هسته خرما که در کمی و ناچیزی بدان مثال زنند.]]
[125] آئین چه کسی بهتر از آئین کسی است که خالصانه خود را تسلیم خدا کند، در حالی که نیکوکار باشد و از آئین راستین ابراهیم پیروی کند که مخلص و حقّجو بود (و وحدت دینی مسلمانان و یهودیان و مسیحیان در او به هم میرسد) و خداوند ابراهیم را به دوستی گرفته است (و با خلیل نامیدن او افتخارش بخشیده است). [[«أَسْلَمَ»: تسلیم کرد. خالص گردانید. «وَجْهَ»: قصد (نگا: بقره / 112). چهره، مراد سرتاپای وجود است که در این صورت تسمیه کلّ به اسم جزء است. «أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ»: توجّه و قصد خود را و عبادت خویشتن را تنها متوجّه خدا کرد. خویشتن را خالصانه تسلیم خدا کرد. «مِلَّة»: دین. آئین. «حَنِیفاً»: مخلصی که تسلیم فرمان خدا باشد و از دین خدا کوچکترین انحرافی نداشته باشد. حقّگرای بیزار از ادیان باطله. این واژه میتواند حال ابراهیم یا حال فاعل فعل (إِتَّبَعَ) یا (مِلَّة) باشد. «خَلِیلاً»: دوست. مراد این است که خداوند ابراهیم را برگزید و به تکریمی افتخارش بخشید که به تکریم دوست از دوست میماند.]]
[126] از آنِ خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و (باید خالصانه رو بدو کرد و نیاز از او جست. و از آنجا که تنها او خالق و صاحب همه چیز است) کاملاً آگاه از هر چیز است و آن را دقیقاً میپاید. [[«مُحِیطاً»: مراقب به تمام معنی. کاملاً آگاه.]]
[127] از تو دربارهی زنان سؤال میکنند و نظر میخواهند. بگو: خداوند دربارهی آنان به شما پاسخ میگوید، و برای شما روشن میسازد آنچه را که در قرآن (در زمینهی میراث ایشان) تلاوت میگردد؛ و نیز دربارهی زنان یتیمی سخن میراند که (به خاطر مال یا جمال) میخواهید با ایشان ازدواج کنید؛ ولی چیزی را که خداوند برای ایشان واجب نموده است (و مهریّه نام دارد) بدیشان نمیپردازید، و همچنین راجع به کودکان کوچک و ناتوان سخن خواهد گفت (و از شما میخواهد که حقوق آنان را بپردازید، و) این که نسبت به یتیمان (به ویژه در میراث و مهریّه) دادگری کنید، و (بدانید که دادگری و نیکوکاری شما در حق زنان و یتیمان، بیمزد نمیماند و) هر کار خوبی را که بکنید خداوند از آن کاملاً آگاه است. [[«یَسْتَفْتُونَکَ»: از تو فتوا میطلبند. از تو نظرخواهی میکنند. «یُفْتِیکُمْ»: احکام متعلّق بدانان را برایتان بیان میدارد. برخی از آن در این سوره از آیه سوم به بعد گذشت و برخی دیگر در آیات 128 و 129 و 130 بیان میشود. «أَللهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ»: خداوند و آیات قرآنی او احکام زنان را برایتان بیان میدارند. واژه «مَا» میتواند عطف بر (اللهُ) یا عطف بر ضمیر (هنّ) در (فِیهِنَّ) باشد. «الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدَانِ»: کودکان یتیم (نگا: نساء / 9) «الْقِسْطِ»: دادگری.]]
[128] هرگاه همسری دید که شوهرش (خویشتن را بالاتر از او میگیرد و از انجام امور خانوادگی) سر باز میزند و (یا با او نمیسازد و از او) رویگردان است، بر هیچ یک از آن دو گناهی نیست این که (بکوشند به وسیلهی صرف نظر کردن زن از برخی از مخارج و همبستری) میان خویشتن صلح و صفا راه بیندازند، و صلح (همیشه از جنگ و جدائی) بهتر است. (سرچشمهی بسیاری از نزاعها بخل است) و انسانها با بخل سرشته شدهاند (و مال دوستی خصلت ذاتی و دائمی بشر است و باید پیوسته با آن مبارزه و پیکار کرد) و اگر نیکوکاری و نیکرفتاری کنید و (با زنان بسازید و به بهترین وجه با آنان معامله کرده و با ترک ستمکاری و بدرفتاری با ایشان) پرهیزگاری کنید، بیگمان خداوند از آنچه میکنید بس آگاه است (و پاداش شما را چنان که باید میدهد). [[«بَعْل»: شوهر. «نُشُوزاً»: سرکشی. سر باز زدن. مراد بدرفتاری مرد با زن است، بدین گونه که خود را بالاتر از او بداند یا این که در نفقه تقصیر و کوتاهی کند. «إِعْرَاضاً»: رویگردانی. مراد خودداری از همبستری با او و ترک سخن و بیاعتنائی نسبت بدو است. «الشُّحَّ»: بخل شدید. آزمندی.]]
[129] شما نمیتوانید (از نظر محبّت قلبی) میان زنان دادگری (کامل) برقرار کنید، هر چند هم (در این راه به خود زحمت دهید و) همهی کوشش و توان خود را به کار برید. ولی (از زنی که میانه چندانی با او ندارید) به طور کلّی دوری نکنید، بدان گونه که او را به صورت زن معلّقهای درآورید (که بلاتکلیف بوده و نه شوهردار و نه بیشوهر بشمار میآید). و اگر صفا و صمیمیّت (میان خود) راه بیندازید و (جور و جفا و کدورت پیشین را ترک گوئید و با اصلاح حال و دادگری پیش گرفتن) پرهیزگاری کنید، (خداوند از تقصیر و لغزش شما میگذرد) چرا که خداوند بس آمرزندهی مهربان است. [[«لَوْ حَرَصْتُمْ»: هر چند که رغبت و علاقه زیاد داشته باشید و آزمندانه بدان بپردازید. «فَتَذَرُوهَا»: او را رها سازید. از ماده (وذر) به معنی ترک کردن و بیاعتنائی کردن. از این ماده تنها فعل مضارع و امر استعمال دارد. «الْمُعَلَّقَة»: زنی را گویند که شوهر با او نمیسازد و میان او و دیگر زنان عدالت مراعات نمیدارد. لذا او پا در هوا بوده و به چیزی میماند که میان آسمان و زمین آویزان است و نه اینجا قراری و نه آنجا مداری داشته باشد.]]
[130] و اگر (راهی برای صلح و سازش نیافتند و جز نفرت نیفزودند و کار بدانجا رسید که) از هم جدا شوند، خداوند هر یک از آنان را با فضل فراوان و لطف گستردهی خود بینیاز میکند (و بدین شوهری بهتر از شوهر نخستین، و بدان همسری بهتر از همسر پیشین عطا میکند) و خداوند دارای فضل و رحمت فراوان (در حق بندگان است و کارهای ایشان را از روی حکمت میگرداند؛ چرا که) حکیم است. [[«سَعَة»: دارائی فراوان. فضل و لطف گسترده و فراخ. «وَاسِعاً»: دارنده نعمت و رحمت بیمرز و بیحد.]]
[131] آنچه در آسمانها و زمین است از آن خدا است. و ما (که خالق همهی جهان و صاحب قدرت مطلق در آنیم) به کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب (آسمانی) دادهایم توصیه نمودهایم و به شما (نیز ای مؤمنان) سفارش میکنیم که از (خشم) خدا بپرهیزید، و اگر (نافرمانی کردید و) کفر ورزیدید (زیانی به خدا نمیرسانید. چرا) که آنچه در آسمانها و زمین است از آن او است و بینیاز (از عبادت بندگان و) شایستهی ستایش است. [[«إِیَّاکُمْ»: شما را. عطف بر (الَّذِینَ) است. «حَمِیداً»: ستودنی. فعیل به معنی مفعول یعنی محمود است.]]
[132] و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خدا است، و خدا برای نگهبانی و نگهداری (آنها) کافی است. [[«وَکِیلاً»: متولّی. نگاهبان. یار و یاور.]]
[133] ای مردمان! اگر خدا بخواهد شما را از میان میبرد و میمیراند و افراد دیگری را به میان میآورد (و به جای شما مینشاند)، و او بر این کار بس توانا است. [[«یُذْهِبْکُمْ»: شما را از میان برمیدارد. شما را هلاک و نابود میسازد. «آخَرِینَ»: دیگران.]]
[134] کسی که در پی مزد دنیا باشد (و تنها در اندیشهی نعمتهای این جهان فانی بوده و آخرت را فراموش کند در اشتباه است. بلکه شخص عاقل باید دنیا و آخرت را با هم بطلبد) چرا که پاداش دنیا و آخرت در نزد خدا است (و باید خواهان سعادت هر دو جهان از خداوند منّان شد) و خداوند شنوای (اقوال بندگان و) بینای (اعمال ایشان) است. [[«مَن کَانَ یُرِیدُ»: کسی که جویای نعمت دنیا و منافع این سرا، از راه حلال شود، خداوند نعمت آخرت و منافع آن سرا را نیز نصیب وی میکند، و تنها او است که مالک نعیم هر دو جهان است و ...]]
[135] ای کسانی که ایمان آوردهاید! دادگری پیشه سازید و در اقامهی عدل و داد بکوشید، و به خاطر خدا شهادت دهید (و از این سو و آن سو جانبداری نکنید) هر چند که شهادتتان به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان بوده باشد. اگر کسی که به زیان او شهادت داده میشود دارا یا نادار باشد، (رغبت به دارا، یا شفقت به نادار، شما را از ادای شهادت حق منصرف نکند) چرا که (رضای) خداوند از (رضای) هردوی آنان بهتر است (و خدا به مصلحت آن دو آگاهتر از شما است) پس از هوا و هوس پیروی نکنید که (اگر چنین کنید از حق) منحرف میگردید (و به باطل میافتید). و اگر زبان از ادای شهادت حق بپیچانید یا از آن روی بگردانید، خداوند از آنچه میکنید آگاه است (و پاداش اعمال نیک و پادافره اعمال بدتان را میدهد). [[«قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ»: مواظبان بر اقامه عدالت در همه امور زندگی و تلاشگران در راه دادگری. «شُهَدَآءَ»: گواهیدهندگان. صفت قَوّامینَ یا حال ضمیر مستتر در آن، و یا این که خبر دوم (کُونُوا) است. «فَاللهُ أَوْلَی بِهِمَا»: اجرا فرمان خدا شایستهتر از در نظرگرفتن رضایت هر یک از آن دو است. خداوند مصلحت فقیر و ثروتمند را بهتر میداند و آشناتر از هر کسی بدان دو است. «اَن تَعْدِلُوا»: این که منحرف شوید. منصوب است و در اصل: لِئَلاّ تَعْدِلُوا، یا: کَراهَةَ أَن تَعْدِلُوا است (نگا: نساء / 176). «إِن تَلْوُوا»: اگر از راه حق منحرف شوید. اگر زبان از حق پیچیده و به گونه شایسته، آن را اداء ننمائید. «تُعْرِضُوا»: یا امتناع و سرپیچی کنید.]]
[136] ای کسانی که ایمان آوردهاید! به خدا و پیغمبرش (محمّد) و کتابی که بر پیغمبر نازل کرده است (و قرآن نام دارد) و به کتابهائی که پیشتر (از قرآن) نازل نموده است (و هنوز تحریف و نسیان در آنها صورت نگرفته است) ایمان بیاورید. هرکس که به خدا و فرشتگان و کتابهای خداوندی وپیغمبرانش و روز رستاخیز کافر شود (و یکی از اینها را نپذیرد) واقعاً در گمراهی دور و درازی افتاده است. [[«یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا ...». ای مؤمنان! بر ایمان خود ثابت و ماندگار باشید، و بر آن بیفزائید. «ضَلالاً بَعِیداً»: گمراهی دور و دراز. سرگشتگی فراوان.]]
[137] بیگمان کسانی که ایمان میآورند و سپس کافر میشوند، و باز هم ایمان میآورند و دیگر بار کافر میشوند، و سپس بر کفر خود میافزایند (و با کفر چشم از جهان میپوشند، واقعاً کارشان جای شگفت است و) هرگز خداوند ایشان را نمیبخشد و راهی (به سوی بهشت) بدیشان نمینماید.
[138] به منافقان مژده بده که عذاب دردناکی دارند. [[«بَشِّرْ»: مژده بده. بشارتدادن در اینجا جنبه ریشخند دارد.]]
[139] این منافقان کسانی هستند که کافران را به جای مؤمنان به سرپرستی و دوستی میگیرند. آیا عزّت را در پیش کافران میجویند؟ (چنین چیزی محال است) چرا که عزّت و شوکت جملگی از آن خدا است (و هر که از خدا عزّت جوید عزیز شود، و هر که از غیر او عزّت طلبد ذلیل گردد). [[«مِن دُونِ»: به جای. «جَمِیعاً»: حال است.]]
[140] خداوند در کتاب (قرآن، این حکم را) بر شما نازل کرده است که چون شنیدید به آیات خدا کفر ورزیده میشود و آیات خدا به بازیچه گرفته میشود، با چنین کسانی منشینید تا آن گاه که به سخن دیگری بپردازند (و دست از کفر و شوخی نابهنجار خود بردارند). بیگمان در این صورت (که با ایشان همنشین میشوید و به استهزاء آنان گوش فرا میدهید) شما هم مثل آنان خواهید بود (و در استهزاء به قرآن شریک ایشان خواهید گشت). شک نیست که خداوند منافقان و کافران را همگی در دوزخ گرد میآورد؛ (پس از مخالطه و مجالسهی ایشان بپرهیزید تا همراه آنان به آتش دوزخ گرفتار نیائید). [[«حَتَّی یَخُوضُوا»: تا بپردازند. تا فرو روند.]]
[141] منافقان کسانیند که پیوسته شما را میپایند (و در انتظار آن هستند که چه وقت به بلایا و مصائب گرفتار آئید). پس اگر پیروزی و فتحی از سوی خدا نصیب شما گردید، میگویند: مگر جز این است که ما با شما بوده و از جماعت شمائیم؟ (لذا ما هم در غنیمت و دستاورد جنگ سهیم هستیم و بهرهی ما را بپردازید!)؛ و اگر سهمی (از پیروزی) نصیب کافران گردید، میگویند: مگر ما نبودیم که میتوانستیم (همراه مؤمنان با شما بجنگیم و) بر شما چیره شویم و دست شما را از سر مؤمنان کوتاه کنیم؟ (ولی ما رفیق قافله و شریک دزد بودیم و مسلمانان را دلسرد میکردیم و برای شما جاسوسی مینمودیم و پیوسته در تحریک شما علیه مسلمانان میکوشیدیم. بنابراین با شما سهیم خواهیم بود). روز قیامت خداوند میان شما (مؤمنان و چنین منافقانی) داوری خواهد کرد. و (مادام که مؤمنان دارای ایمان راستین و کردار شایسته و بایسته باشند) هرگز خداوند کافران را بر مؤمنان چیره نخواهد ساخت. [[«یَتَرَبَّصُونَ»: منتظر میمانند. در انتظار رسیدن بلایا و مصائب به شمایند (نگا: توبه / 98). «أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ؟»: مگر نه این است که میتوانستیم بر شما چیره شویم؟ از مصدر (إِسْتِحْوَاذ) به معنی استیلاء و چیرهشدن. «سَبِیلاً»: راهی برای تسلّط.]]
[142] بیگمان منافقان (نشانههای ایشان را مینمایانند و کفر خویش را پنهان میدارند و به خیال خام خود) خدا را گول میزنند! در حالی که خداوند (دماء و اموال ایشان را در دنیا محفوظ مینماید، و در آخرت دوزخ را برای آنان مهیّا میدارد و بدین وسیله) ایشان را گول میزند. منافقان هنگامی که برای نماز برمیخیزند، سست و بیحال به نماز میایستند و با مردم ریا میکنند (و نمازشان به خاطر مردم است؛ نه به خاطر خدا) و خدای را کمتر یاد میکنند و جز اندکی به عبادت او نمیپردازند. [[«کُسَالَی»: جمع کَسْلان، تنبلها، سستها. «یُرَآؤُونَ»: ریا میکنند. به مردم مینمایند خلاف آنچه بر آن هستند.]]
[143] در این میان سرگشته و متردّدند. (گاهی به سوی دین میروند و گاهی به سوی کفر میدوند. زمانی خویشتن را در صف مؤمنان، و زمانی در صف کافران جای میدهند! امّا در حقیقت) نه با اینان و نه با آنان هستند (و گمراه و حیرانند) و هر که را خداوند (بر اثر اعمال زشت و ناپسندش) سرگشته و گمراه کند، راهی برای او (به سوی سعادت و هدایت) نخواهی یافت. [[«مُذَبْذَبِینَ»: متردّدین. اشخاص سرگردان و دودل.]]
[144] ای کسانی که ایمان آوردهاید! کافران را به جای مؤمنان به دوستی نگیرید. مگر میخواهید حجّت و برهان آشکاری علیه خود به دست خدا دهید (بر این که شما هم جزو منافقانید؟). [[«أَوْلِیَآء»: جمع ولی، دوستان. سرپرستان. «سُلْطَاناً مُّبِیناً»: دلیل آشکار.]]
[145] بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائینترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت (تا به فریادشان رسد و آنان را برهاند). [[«الدَّرْکِ»: قعر شیء عمیق. طبقه پائین. دَرَکات دوزخ برعکس دَرَجات بهشت است.]]
[146] مگر کسانی (از ایشان) که توبه کنند و برگردند و به اصلاح (اعمال و نیّات خود) بپردازند و به خدا متوسّل شوند و آئین خویش را خالصانه از آن خدا کنند (و فقط و فقط او را بپرستند و به فریاد خوانند و خالق و رازق دانند). پس آنان از زمرهی مؤمنان خواهند بود (و پاداش مؤمنان را خواهند داشت) و خداوند به مؤمنان پاداش بزرگ خواهد داد. [[«إِعْتَصَمُوا»: چنگ زدند. متوسّل شدند. «إِعْتَصَمُوا بِاللهِ»: به کتاب و شرع خدا تمسّک جستند.]]
[147] خداوند چه نیازی به عذاب دادن شما دارد اگر شکرگزاری کنید و ایمان بیاورید؟ پروردگار شکرگزار (طاعت و عبادت بندگان و) آگاه (از اعمال و نیّات همگان) است. [[«شَاکِراً»: شکرگزار. مراد این که خداوند کار بندگان را بیمزد نمیگذارد و در برابر طاعت محدود و اندک دنیا، پاداش نامحدود و فراوان آخرت را عطاء میفرماید.]]
[148] خداوند دوست ندارد (که افراد بشر پردهدری کنند و عیوب همدیگر را فاش سازند و) زبان به بدگوئی گشایند، مگر آن کسی که مورد ستم قرار گرفته باشد (که میتواند از شخص ستمگر شکایت کند و بدیهای او را بیان دارد و او را دعا و نفرین نماید) و خدا شنوای (دعای مظلوم و) آگاه (از کار ظالم) است. [[«الْجَهْر»: آشکار. «إِلاّ مَن ظُلِمَ»: مگر کسی که بدو ستم شود که اگر او بر اثر هیجان و ناراحتی زبان به بدگوئی گشود و دشنام داد، گناهی مرتکب نشده است. ولی در صورتی که توانست خود را کنترل کند، برابر آیه بعدی آرامش خود را حفظ و از فحش و دشنام و بیان زشتیها خودداری مینماید.]]
[149] اگر (کردار و گفتار) نیک را آشکار یا پنهان سازید (مُجاز خواهید بود) و یا اگر از (کردار و گفتار) بد چشمپوشی کنید (و دهن خویش را به دشنام نیالائید و گذشت نمائید، کار خداپسندانهای نمودهاید و همچون ذات باری، عفو پیشه کردهاید) چرا که خداوند بسیار باگذشت و بس توانا است. [[«إِن تُبْدُوا»: اگر آشکار سازید. «عَفُوّاً قَدِیراً»: بسیار عفوکننده و بسیار توانا. یعنی عفو خدا از روی ضعف نیست، بلکه در کمال قدرت میبخشد. شما نیز با وجود قدرتِ بر انتقام گذشت نمائید.]]
[150] کسانی که به خدا و پیغمبرانش ایمان ندارند و میخواهند میان خدا و پیغمبرانش جدائی بیندازند (و بگویند که به خدا ایمان داریم، ولی به پیغمبران ایمان نداریم) و میگویند که به برخی از پیغمبران ایمان داریم و به برخی دیگر ایمان نداریم، و میخواهند میان آن (کفر و ایمان) راهی برگزینند (ولی میان کفر و ایمان فاصلهای نیست و دو راه بیش وجود ندارد: راه کفر و راه دین). [[«أَن یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللهِ وَ رُسُلِهِ»: میخواهند میان ایمانآوردن به خدا و ایمان آوردن به پیغمبرانش قائل به تفرقه و جدائی باشند.]]
[151] آنان جملگی بیگمان کافرند، و ما برای کافران عذاب خوارکنندهای فراهم آوردهایم. [[«حَقّاً»: یقیناً. بیگمان. «مُهِیناً»: خوارکننده. توهینآمیز.]]
[152] و امّا کسانی که به خدا و پیغمبرانش ایمان دارند و میان هیچ یک از آنان (در این که از سوی خدا برگزیده شدهاند) فرقی نمیگذارند (و هیچ کدام را تکذیب نمینمایند)، بدانان پاداش و مزدشان را خواهد داد، و خداوند بسیار آمرزنده و بسیار مهربان است (و لغزشها و اشتباهاتی هم اگر داشته باشند، مورد عفو قرار میدهد). [[«وَ الَّذِینَ آمَنُوا ...»: چنین مؤمنانی پیروان محمّدند که به همه پیغمبران از آدم تا خاتم ایمان دارند.]]
[153] اهل کتاب از تو میخواهند که (اگر پیغمبری، یکجا) کتابی را از آسمان بر آنان نازل کنی. (البتّه این درخواست، استهزاء و بهانهای بیش نیست) چرا که از موسی چیز بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان بده. به خاطر این ستم، صاعقه ایشان را فرا گرفت (و نابودشان کرد. گناه بدتر و رسواکنندهتر آنان این است که) پس از آن همه دلائل روشنی (چون: تبدیل عصا به اژدها، و ید بیضا، و شکافتن دریا) که برای آنان آمد (و خود شاهد نمودن معجزات موسی به فرعون و فرعونیها بودند) گوساله (ی سامری) را (به خدائی) گرفتند! ولی ما از این (گوسالهپرستی پس از توبهی ایشان) درگذشتیم و به موسی حجّت روشنی دادیم (که با آن بتواند آنان را هدایت کند). [[«جَهْرَةً»: آشکارا. حال ضمیر (نا) و به معنی (مُجَاهِرِینَ مُعَایِنِینَ) است، یا حال (اللهَ) است. میتواند صفت مصدر محذوف (رُؤْیَة) هم باشد. «ثُمَّ»: سپس. در اینجا مراد ترتیب زمانی نیست. بلکه پیشرفت در مراتب گناهان است. چرا که گوسالهپرستی پیش از درخواست رؤیت خدا است (نگا: بقره / 51 - 55، و طه / 85 - 97). «سُلْطَاناً»: حجّت و برهان. مراد معجزاتی است که خدا بدو عطاء فرموده بود. سلطه و قدرت.]]
[154] و برای گرفتن پیمان از ایشان، کوه طور را بالای سرشان (همچون سایهبانی) نگاه داشتیم (و از آنان پیمان گرفتیم که به دستورات تورات عمل کنند، و آنان هم پذیرفتند) و بدیشان گفتیم: سجدهکنان وارد درِ (بیتالمقدّس، اریحاء، ایلیاء، و ...) شوید. و بدیشان گفتیم: در روز شنبه (به شکار ماهی نپردازید و از انجام فرمان) سرپیچی نکنید. و (در برابر همهی اینها) از آنان پیمان مؤکّدی گرفتیم. [[«بِمِیثَاقِهِمْ»: به خاطر اخذ پیمان از ایشان (نگا: بقره / 63، و اعراف / 171). «سُجَّداً»: سجدهکنان. با خضوع و خشوع. «لا تَعْدُوا»: تجاوز نکنید. از حدود مقرّرات در نگذرید. «غَلِیظاً»: مؤکّد. استوار. بزرگ.]]
[155] (خداوند بر آنان خشم گرفت) به خاطر این که پیمانشان را شکستند و به آیات خدا کفر ورزیدند و پیغمبران را به ناحق کشتند و (بر گمراهی خود پافشاری کردند و از روی استهزاء) گفتند که: دلهایمان در غلاف (و پردههائی) است (که پند و اندرز کسی بدان راه ندارد. نه چنین است) بلکه خداوند به سبب کفرشان (انگار) بر دلهایشان مهر زده است و این است که جز گروه اندکی (از ایشان) ایمان نمیآورند. [[«فَبِما نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ»: به سبب شکستن پیمان خود. عامل جار و مجرور (غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِمْ) یا (لَعَنَّاهُمْ) محذوف است و آنچه در میانه این آیه تا آیه 162 آمده است حکم جمله معترضه را دارد. واژه (ما) حرف زائد و برای تأکید است، و (میثاق) مفعولٌبه است. «غُلْفٌ»: جمع أَغْلَف، به معنی: در غلاف است، یا جمع غِلاف است، در این صورت معنی عبارت چنین میشود: دلهایمان غلاف یعنی اوعیه دانش است و گنجایش سخنان شما را ندارد. «طَبَعَ»: مهر زده است. مراد این که کفر و ضلال ایشان مایه محرومیّت از هدایت خدا شده است (نگا: بقره / 7، و منافقون / 3).]]
[156] و (خداوند بر آنان خشم گرفت) به سبب کفر ورزیدنشان، و افترای بزرگی که بر مریم بستند. [[«بُهْتَاناً»: افتراء. دروغ بزرگی که عقلها را مبهوت و حیران میسازد.]]
[157] و (خداوند بر آنان خشم گرفت به سبب این که از روی استهزاء و سخریّه) میگفتند که: ما عیسی پسر مریم، پیغمبر خدا را کشتیم! در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند، ولیکن کار بر آنان مشتبه شد و (متردّد گردیدند که آیا عیسی یا دیگری را کشتهاند و در اینباره با همدیگر اختلاف نظر پیدا کردند و) کسانی که دربارهی او اختلاف پیدا کردند (جملگی) راجع بدو در شکّ و گمانند و آگاهی بدان ندارند و تنها به گمان سخن میگویند و (باید بدانند که) یقیناً او را نکشتهاند (و قطعاً مقتول کس دیگری بوده است). [[«عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ، رَسُولَ اللهِ»: این سخن میتواند گفتار کافران یهود و از روی استهزاء و سخریّه باشد. یعنی کسی را کشتیم که او خود را عیسی پسر مریم و فرستاده خدا میدانست؛ یا شما چنین میگوئید (نگا: شعراء / 27) و میتواند گفتار خدا بوده و بیانگر گناه بزرگ آنان باشد. «مَا صَلَبُوهُ»: او را به دار نزدهاند. «لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ»: درباره این که کشته، عیسی یا دیگری بوده است، دچار شکّ و گمانند. «إِتِّبَاعَ»: پیروی کردن. مستثنای منقطع است. «یَقِیناً»: قطعاً. حال ضمیر (و) یا (ه) در (مَا قَتَلُوهُ) است.]]
[158] بلکه خداوند او را (از دست آنان رهاند و پس از گذشت روزگاری که خود میداند، وی را میراند و) در پیش خود به مرتبهی والائی رساند. و خداوند چیره (است و بر هر کاری توانا است، و) حکیم است (و هر چیزی را برابر حکمتی انجام میدهد، و سنجیده عمل میکند). [[«رَفَعَهُ»: او را رفعت و عزّت بخشید (نگا: آلعمران / 55، مائده / 117، مریم / 57).]]
[159] و کسی از اهل کتاب نیست مگر این که پیش از مرگ خود (در آن دم که در آستانهی مرگ قرار میگیرد و ارتباط او با این جهان ضعیف و با جهان بعد از مرگ قوی میگردد و پردهها تا اندازهای از برابر چشمش کنار میرود و بسیاری از حقائق را میبیند) به عیسی ایمان میآورد (امّا دیگر چه سود، فرصت از دست رفته است و ایمان و توبه ناپذیرفته است) و روز رستاخیز گواه بر آنان خواهد بود (و شهادت میدهد که او تنها بنده و فرستادهی خدا بوده است و رسالت آسمانی را رسانده است). [[«إِنْ»: نیست. «بِهِ»: بدو، یعنی به عیسی. «قَبْلَ مَوْتِهِ»: پیش از مرگ خود، یعنی یکایک اهل کتاب که مانند هرکس دیگری در این وقت توبه ایشان پذیرفتنی نیست (نگا: یونس / 90، و غافر / 84 و 85). علّت عدم پذیرش ایمان در آستانه مرگ این است که چنین ایمانی اضطراری است؛ نه اختیاری (نگا: انعام / 158). «شَهِیداً»: گواه (نگا: مائده / 116 - 119).]]
[160] به خاطر جور و ستمی که از یهودیان سر زد و (به خصوص) به سبب این که بسی از راه خدا (مردمان را) بازداشتند، (برای تنبیه ایشان، قسمتی از) چیزهای پاکیزه را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم. [[«هَادُوا»: آئین یهودیّت را پذیرفتند. «صَدِّ»: بازداشتن. جلوگیری کردن. «کَثِیراً»: صفت مصدر محذوفی است و تقدیر چنین است: صَدّاً کَثِیراً.]]
[161] و (همچنین بر آنان برخی از چیزهای پاکیزه و حلال را حرام کردیم) به خاطر دریافت ربا (و رباخواری)، در حالی که (بر زبان پیغمبران) از آن نهی شده بودند، و به سبب خوردن مال مردم به ناحق، و ما برای کافران ایشان عذاب دردناکی را آماده کردهایم. [[«الرِّبَوا»: ربا. رباخواری. رسمالخطّ قرآنی این واژه را با واو و الف ضبط کرده است.]]
[162] و امّا راسخان در علم از میان ایشان، و مؤمنان (امّت محمّدی) که ایمان دارند بدانچه بر تو و بدانچه (بر پیغمبران) پیش از تو نازل شده است، و به ویژه آنان که نماز را چنان که باید میخوانند، و کسانی که زکات مال به در میکنند، و افرادی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، به همهی اینان پاداش بزرگی را خواهیم داد. [[«لکِنْ»: امّا. ولی. این واژه برای استدراک مابعد خود از (اَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ) به کار رفته است. «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»: ثابتقدمان در دانش. فرزانگان آشنا به علوم دینی. «الْمُقِیمِینَ الصَّلوةَ»: نمازگزارانی که چنان که باید نماز را به جای میآورند. منصوب به اختصاص است، و تقدیر چنین است: أَخُصُّ الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ بِالذِّکْرِ أَوْ بِالْمَدْحِ. «الْمُؤْتُونَ»: دهندگان. از مصدر إیتاء.]]
[163] ما به تو (ای پیغمبر، قرآن و شریعت را) وحی کردیم، همان گونه که پیش از تو به نوح و پیغمبران بعد از او وحی کردیم، و (همان گونه که) به ابراهیم، اسحاق، یعقوب، نوادگان (او که برخی از آنان پیغمبران خدا بودند)، عیسی، ایّوب، یونس، هارون، و سلیمان وحی کردیم، و به داود زبور دادیم. [[«الأسْبَاطِ»: جمع سِبْط، نوادگان. مراد نوادگان دوازدهگانه یعقوب است (نگا: اعراف / 160). بعضیها معتقدند که همه آنان پیغمبر بودهاند، ولی برخی از ایشان پیغمبر بودهاند (نگا: مائده / 12).]]
[164] و ما پیغمبران زیادی را روانه کردهایم که سرگذشت آنان را قبلاً برای تو بیان کردهایم، و پیغمبران (دیگر) زیادی را (به میان مردم روانه کردهایم) که سرگذشت آنان را برای تو بیان نکردهایم. (و شیوهی وحی به موسی این بود که) خداوند حقیقةً (از پشت حجاب بدون واسطه) با موسی سخن گفت. [[«رُسُلاً»: پیغمبران. مفعول فعل محذوفی چون (أَرْسَلْنَا) است. «تَکْلِیماً»: حرف زدن. مفعول مطلق و برای تأکید است.]]
[165] ما پیغمبران را فرستادیم تا (مؤمنان را به ثواب) مژدهرسان، و (کافران را به عقاب) بیمدهنده باشند، و بعد از آمدن پیغمبران حجّت و دلیلی بر خدا برای مردمان باقی نماند (و نگویند که اگر پیغمبری به سوی ما میفرستادی، ایمان میآوردیم و راه طاعت و عبادت در پیش میگرفتیم). و خدا چیرهی حکیم است (و کارهایش از روی قدرت و حکمت انجام میپذیرد). [[«رُسُلاً»: بدل از (رُسُلاً) در آیه پیشین است. «بَعْدَ الرُّسُلِ»: پس از آمدن پیغمبران.]]
[166] (هر چند که کافران نبوّت تو را انکار میکنند) لیکن خداوند بر آنچه (از قرآن) بر تو نازل شده است گواهی میدهد. این خدا است که آن را به (مقتضای) دانش (خاصّ) خویش نازل کرده است. و فرشتگان (نیز بدان) گواهی میدهند و (صحّت نبوّت تو را تصدیق میکنند. گرچه) کافی است که خدا گواه باشد. [[«لکِنْ»: امّا. ولی. استدراک از مفهوم ماقبل است. «بِعِلْمِهِ»: برابر دانش خاصّ خود، قرآن را نازل کرده است و او میداند که تو شایستگی دریافت آن را داری، و در آن مصلحت بندگان را مراعات نموده است، و پیوسته در حفظ آن هم میکوشد.]]
[167] بیگمان کسانی که راه کفر را در پیش گرفتهاند و (دیگران را با تهدید یا تبلیغ) از راه خدا بازداشتهاند (و مانع دخول مردم به دین خدا شدهاند، فرسنگها از حق دور گشتهاند و) بسیار گمراه شدهاند. [[«صَدُّوا»: باز داشتهاند. مانع شدهاند. «ضَلالاً بَعِیداً»: گمراهی دور و دراز. سرگشتگی فراوان.]]
[168] بیگمان کسانی که راه کفر را در پیش گرفتهاند و ستم ورزیدهاند، (مادام که بر کفر ماندگار باشند) خداوند ایشان را نمیبخشد و آنان را به راهی (که راه نجات و بهشت باشد) هدایت نخواهد کرد. [[«کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا»: کفر و معاصی را یکجا جمع کردهاند. بر اثر کفر، خویشتن را از سعادت محروم، و دیگران را از حق به دور نمودهاند، و منکر رسالت پیغمبر شدهاند، لذا بر خود و مردم و پیغمبر ستم کردهاند.]]
[169] (آنان را به راهی هدایت نخواهد کرد) مگر راه دوزخ! که در آنجا برای همیشه جاودانه میمانند، و این کار برای خدا آسان است (که ایشان را به راه دوزخ رهنمون کند و جاودانه در آنجا نگاه دارد). [[«یَسِیراً»: آسان. ساده.]]
[170] ای مردم! پیغمبر (محمّد نام) از جانب خدا به سویتان آمده است و دین حق را برایتان آورده است، پس ایمان بیاورید (و فرصت را غنیمت شمرید، که این کار) به سود شما است. و اگر کافر شوید (و جز راه کفر نروید، بدانید که زیانی به خدا نمیرسانید). چرا که آنچه در آسمانها و زمین است متعلّق به خدا است. و خدا آگاه (از آفریدگان خود و) حکیم (در کار خویش) است. [[«قَدْ جَآءَکُم بِالْحَقِّ»: حقیقةً به پیش شما آمده است. با برنامه حق که قرآن است به سوی شما آمده است. با دین حق که اسلام است به نزد شما آمده است.]]
[171] ای اهل کتاب! در دین خود غلوّ مکنید (و دربارهی عیسی راه افراط و تفریط نپوئید) و دربارهی خدا جز حق مگوئید (و او را به اوصاف ناشایستی همچون حلول و اتّحاد و اتّخاذ همسر و انتخاب فرزند، نستائید). بیگمان عیسی مسیح پسر مریم، فرستادهی خدا است (و او یکی از پیغمبران است، و پسر خدا نیست آن گونه که شما میپندارید) و او واژهی خدا (یعنی پدیدهی فرمانِ: کُنْ) است که خدا آن را به مریم رساند (و بدین وسیله عیسی را در شکم مریم پروراند) و او دارای روحی است (که) از سوی خدا (به کالبدش دمیده شده است) پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید (و الوهیّت را خاصّ خدا بدانید و هیچ یک از انبیاء را در الوهیّت انباز خدا نسازید) و مگوئید که (خدا) سه تا است (بلکه خدا یکتا است و جز الله خدای دیگری وجود ندارد. از این سخن پوچ) دست بردارید که به سود شما است. خدا یکی بیش نیست که الله است و حاشا که فرزندی داشته باشد. (چگونه به انباز و زن و فرزند نیازی خواهد داشت) و حال آن که از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، و کافی است (که تنها) خدا مدبّر (مخلوقات خود) با��د. [[«کَلِمَتُهُ»: آفریده خدا، که خداوند او را با واژه (کُنْ) و همانند آن پدید میآورد. جمع (کلمه)، کلمات است که به معنی مخلوقات است (نگا: کهف / 109 و لقمان / 27). در این آیه مراد عیسی - علیهالسلام - است (نگا: آلعمران / 39 و 45) و اطلاق سبب بر مسبّب شده است. امام محمّدغزالی میفرماید: برای پیدایش هر فرزندی دو سبب قریب و بعید لازم است. یکی منی و دومی فرمان (کُنْ). چون سبب نخستین در حق عیسی - علیهالسلام - منتفی است، خداوند او را به سبب دوم اضافه فرموده است. «رُوحٌ»: موجود ناشناختهای که قوام حیات تن بدان است (نگا: اسراء / 85، حجر / 29، ص / 72، سجده / 9 ...). «رُوحٌ مِّنْهُ»: روحی که آفریده او است (نگا: سجده / 9، حجر / 29، ص / 72، تحریم / 12). «مِنْهُ»: از آن او. ساخته او. واژه (مِنْ) در اینجا حرف ابتدائیّه است؛ نه تبعیض (نگا: جاثیه / 13، و سورههای حجر، ص، سجده، و تحریم، آیات مذکور در فوق). «ثَلاثَة»: خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: آلِهَتُنَا ثَلاثَة ... «وَکِیلاً»: حافظ. نگهبان (نگا: نساء / 81، اسراء / 2، فرقان / 43، احزاب / 48، مزّمّل / 9).]]
[172] هرگز مسیح ابائی از این ندارد که بندهای (از بندگان متواضع) برای خدا باشد، و فرشتگان مقرّب نیز (از بندگی او سر باز نمیزنند). و کسی که از عبادت خدا سر باز زند و خویشتن را بزرگتر از آن شمرد (که به عبادت او پردازد، او را به عذاب سختی گرفتار میسازد، بدان گاه) که همگان را در پیشگاه خود گرد میآورد. [[«لَن یَسْتَنکِفَ»: هرگز سر باز نمیزند و خودداری نمیکند. «الْمُقَرَّبُونَ»: مراد خواصّ فرشتگان است. از قبیل: جبرائیل و میکائیل.]]
[173] و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، خداوند پاداش ایشان را به تمام و کمال خواهد داد و از فضل خود بر پاداش آنان خواهد افزود. و امّا کسانی که سر باز زنند و بزرگی ورزند، خداوند آنان را مجازات دردناکی خواهد کرد، و بجز خدا سرپرست و یاوری نخواهند یافت. [[«فَیُوَفِّیهِمْ»: پاداش آنان را به طور کامل خواهد داد. «وَلِیّاً»: سرپرست. «نصِیراً»: یاور.]]
[174] ای مردم! از سوی پروردگارتان حجّتی به نزدتان آمده است (که محمّد است و او با سیرت عملی و دعوت تشریعی خود، حقیقت ایمان را برایتان روشن میسازد، و مؤیّد به معجزات الهی است) و به سویتان نور آشکاری فرستادهایم (که قرآن است و همچون نور با پرتو خود راه را روشن و به سوی نجات رهنمودتان میسازد). [[«بُرْهَانٌ»: حجّت آشکار. مراد پیغمبر اسلام است، چرا که معجزات و نشانههای روشنی با خود داشت که دالّ بر این بود که فرستاده خدا است. «نُور»: مراد قرآن است، چرا که در امر هدایت به نور میماند. «مُبِیناً»: روشن. روشنگر. یادآوری: «برهان و نور» میتوانند هر دو به معنی (قرآن) باشد، چرا که قرآن قویترین دلیل بر صدق پیغمبر بوده، و نوری است که روشنی با خود دارد و روشنگر غیرخود میباشد.]]
[175] کسانی که به خدا ایمان بیاورند و بدان (کتاب او، یعنی قرآن) چنگ زنند، ایشان را به رحمت و فضل عظیم (خود که بهشت است) وارد خواهد ساخت، و در راه راستی به سوی خود رهنمودشان خواهد کرد. [[«إِعْتَصَمُوا بِهِ»: چنگ زدند به قرآن. متوسّل شدند به خدا. «صِرَاطاً مُّسْتَقِیماً»: راه راست که مراد دین اسلام است. (صِرَاطاً) مفعول دوم (یَهْدِیهمْ) است.]]
[176] (ای پیغمبر! دربارهی نحوهی میراث کسی که مرده است و فرزندی و پدری از خود به جای نگذاشته است) از تو میپرسند. بگو: خداوند در (اینباره که مشهور است به) کلاله، برایتان حکم صادر میکند. اگر مردی مُرد و فرزندی نداشت و دارای خواهری بود (پدری و مادری، یا پدری)، نصف ترکه از آن او است. (و اگر خواهری بمیرد و) فرزندی نداشته باشد، برادر (پدری و مادری، یا پدری) همهی ترکه را به ارث میبرد. و اگر دو خواهر (یا بیشتر، از متوفّی) باقی بماند، دو سوم اموال را به ارث میبرند، و اگر برادران و خواهران با هم باشند، هر مردی به اندازهی سهم دو زن ارث میبرد. خداوند (احکام و مقرّرات را) برایتان روشن میسازد تا گمراه نشوید (و از جمله در تقسیم ارث راه خطا نروید) و خداوند آگاه از هر چیزی است (و اعمال و افعال و منافع و مصالح بندگان از دید او پنهان نیست). [[«یَسْتَفْتُونَکَ»: از تو فتوا میطلبند. «یُفْتِیکُمْ»: برایتان فتوا میدهد و حکم صادر میکند. «الْکَلالَةِ»: کسی که فرزندی و پدری نداشته باشد، و هنگامی که بمیرد افرادی چون برادران و خواهران، از او ارث ببرند. وارثانی جز فرزند و پدر. «حَظِّ»: سهم. قسمت.]]