💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.mojtabavi › 11 captured on 2024-05-26 at 16:49:01. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] الف، لام، را. [اين] كتابى است كه آيتهاى آن از نزد دانايى با حكمت و آگاه استوار و پايدار گشته- كه به كتابى ديگر منسوخ نشود- و آنگاه به تفصيل بيان شده است،
[2] كه جز خداى را نپرستيد، كه من شما را از سوى او بيمكننده و نويددهندهام،
[3] و اينكه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و آنگاه به او باز گرديد تا شما را به بهرهاى نيكو- زندگى نيك دنيا- تا سرآمدى نامبرده- پايان عمر مقدّر- برخوردارى دهد، و به هر بافضيلتى فزونى [پاداش] او را ببخشد. و اگر روى بگردانيد، من بر شما از عذاب روزى بزرگ بيمناكم.
[4] بازگشت شما به سوى خداست و او بر همه چيز تواناست.
[5] آگاه باشيد كه آنان
[6] و هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر آنكه روزى او بر خداست و آنها را كه در قرارگاه خويشاند- چون ماهى در دريا- و آنها را كه در جايگاه موقّتاند- چون پرنده در فضا و جنين در رحم- همه را مىداند، همه در كتابى روشن- لوح محفوظ- هست.
[7] و اوست آن [خداى] كه آسمانها و زمين را در شش روز- شش دوران مراد از روز، مطلق وقت است خواه كوتاه يا بسيار دراز- بيافريد و عرش او بر آب بود، تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد، و اگر بگويى كه شما پس از مرگ برانگيخته مىشويد هر آينه كسانى كه كافر شدند گويند: اين نيست مگر جادويى آشكار.
[8] و اگر عذاب را از آنان تا مدّتى چند به تأخير اندازيم، [به ريشخند] خواهند گفت: چه چيز آن را باز مىدارد؟ آگاه باشيد، روزى كه آنان را فرارسد از آنها باز گردانده نشود و آنچه بدان ريشخند مىكردند آنان را فراگيرد.
[9] و اگر آدمى را مهر و بخشايشى از سوى خويش بچشانيم و سپس آن را از او باز گيريم هر آينه نوميد و ناسپاس خواهد شد.
[10] و اگر او را پس از گزندى كه به وى رسيده باشد نعمت و را حتى بچشانيم خواهد گفت: بديها و ناگواريها از من برفت همانا او شادمان و خودستاى است
[11] مگر آنان كه شكيبايى ورزيدند و كارهاى نيك و شايسته كردند، كه آنان را آمرزش و مزدى بزرگ است.
[12] پس شايد از اينكه [كافران مكه] مىگويند: چرا گنجى بر او فرونيامده يا فرشتهاى با او نيامده، برخى از آنچه را به تو وحى مىشود فروگذارى و سينهات از آن تنگ شود جز اين نيست كه تو بيمدهندهاى، و خدا بر هر چيز نگاهبان است.
[13] بلكه مىگويند كه اين [قرآن] را خود بافته است بگو: اگر راستگوييد شما هم ده سوره بر بافته مانند اين بياريد و هر كه را جز خدا توانيد [به يارى] بخوانيد
[14] پس اگر [آن ياوران،] شما را پاسخ ندهند، بدانيد كه جز اين نيست كه [اين قرآن] از دانش خدا فروآمده، و اينكه جز او خدايى نيست پس آيا شما مسلمان- گردننهاده- ايد؟
[15] هر كه زندگانى اين جهان و آرايش آن را خواهد، در اين جهان [پاداش] كارهايشان را بديشان تمام بدهيم و آنان در آن- زندگى دنيا- كم داده نشوند
[16] اينانند كه در آن جهان جز آتش دوزخ ندارند، و آنچه در دنيا كردهاند ناچيز و بىبر شده و آنچه مىكردند تباه و نابود است.
[17] پس آيا كسى كه بر حجّتى روشن از جانب پروردگار خويش است- يعنى رسول خدا
[18] و كيست ستمكارتر از آن كه بر خدا دروغ مىبافد؟ اينان را بر خدايشان بگذرانند و گواهان گويند: اينهايند كه بر خداى خود دروغ بافتند. هان كه لعنت خدا بر ستمكاران باد،
[19] آنان كه [مردم را] از راه خدا باز مىدارند و آن را كج مىخواهند- از آن عيب مىگيرند و آن را به كجى و انحراف از راستى وصف مىكنند-، و به سراى واپسين كافرند.
[20] اينان در زمين ناتوانكننده [خداى از عذاب خود] نيستند و آنان را بجز خدا دوستان و سرپرستانى نيست، عذابشان دو چندان شود، كه نه مىتوانستند [حق را] بشنوند و نه مىديدند.
[21] اينانند كه خويشتن را زيان زدند- خود را به هلاكت انداختند- و آنچه به دروغ مىبافتند از آنها گم شد.
[22] ناگزير آنها در آن جهان از همه زيانكارترند.
[23] همانا كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيك و شايسته كردند و به پروردگار خويش دل نهادند، آنان بهشتيانند [و] در آن جاويدانند.
[24] داستان اين دو گروه داستان كور و كر و بينا و شنواست، آيا داستان اين دو همسان است؟ [هرگز!] پس آيا ياد نمىكنند و پند نمىگيرند؟
[25] و هر آينه نوح را به سوى قومش فرستاديم كه: من شما را بيمدهندهاى آشكارم
[26] كه جز خداى يكتا را مپرستيد، كه من بر شما از عذاب روزى دردناك بيمناكم.
[27] مهتران قوم او كه كفر مىورزيدند گفتند: ما تو را جز بشرى مانند خود نمىبينيم، و نمىبينيم كه جز فرومايگان ما در ابتداى نظر- يعنى بىتفكر و تأمل- از تو پيروى كرده باشند، و براى شما هيچ برتريى بر خود نمىبينيم، بلكه شما را دروغگو مىپنداريم.
[28] [نوح] گفت: اى قوم من، مرا گوييد كه اگر بر حجتى از پروردگارم باشم- يعنى معجزات آورم- و مرا از جانب خويش رحمتى- علم و كتاب- داده باشد كه بر شما پوشيده گرديده است آيا [مىتوانيم] شما را به [پذيرفتن] آن وادار كنيم و حال آنكه آن را خوش نداريد؟
[29] و اى قوم من، در برابر آن- رساندن پيامهاى خداوند- از شما مالى نمىخواهم و مزد من جز بر خداى نيست، و كسانى را كه ايمان آوردهاند از خود نمى رانم، كه آنان ديداركننده پروردگار خويشند- به معاد ايمان دارند- و ليكن شما را گروهى نادان و نابخرد مىبينم.
[30] و اى قوم من، اگر آنان را برانم چه كسى مرا در برابر خدا يارى خواهد داد؟ پس آيا به ياد نمىآريد و پند نمىگيريد؟
[31] و به شما نمىگويم كه گنجهاى خدا نزد من است و من غيب نمىدانم و نمىگويم من فرشتهام و در باره كسانى كه چشمهاى شما آنان را خوار مىنگرد نمىگويم كه خداوند هرگز به آنان نيكيى نمىدهد- خدا به آنچه در دلهاى ايشان است داناتر است- كه آنگاه از ستمكاران باشم.
[32] گفتند: اى نوح، براستى با ما جدال كردى و بسيار هم جدال كردى، پس اگر راست مىگويى آنچه ما را وعده همىدهى بيار- يعنى عذاب را-.
[33] گفت: بىگمان خداوند اگر بخواهد آن را به شما مىآورد و شما ناتوانكننده [او از عذابكردن] نيستيد.
[34] و اگر بخواهم شما را اندرز دهم، اندرزدادنم شما را سود ندهد اگر خداى بخواهد كه شما را [به كفرتان عقوبت كند و] به راه هلاكت افكند، اوست پروردگار شما و به او بازگردانده مىشويد.
[35] بلكه مىگويند كه اين [قرآن] را بربافته است بگو: اگر من آن را بر بافته باشم بزهكارى من بر عهده خودم است، و من از بزهكارى شما بيزارم.
[36] و به نوح وحى شد كه از قوم تو جز آنان كه ايمان آوردهاند ديگر كسى ايمان نخواهد آورد. بنابراين از آنچه مىكردند اندوه مبر.
[37] و كشتى را زير نظر ما و به وحى- راهنمايى- ما بساز و در باره كسانى كه ستم كردند با من سخن مگو، كه آنها غرقشدگانند.
[38] و [نوح] كشتى را مىساخت و هر گاه گروهى از قومش بر او مىگذشتند مسخرهاش مىكردند. وى گفت: اگر ما را مسخره مىكنيد، ما نيز شما را مسخره خواهيم كرد چنانكه شما ما را مسخره مىكنيد
[39] پس بزودى خواهيد دانست كه كيست آن كه عذابى بدو رسد كه وى را رسوا و خوار كند و عذابى پاينده بر او فرود آيد.
[40] تا آنگاه كه فرمان ما آمد و [آب از] آن تنور جوشيد- كه نشانه عذاب بود- گفتيم: از هر جنسى يك جفت- نر و ماده- و خاندان خود را- مگر آن كس- همسر و فرزندت- كه سخن بر [هلاكت] او از پيش رفته است- و هر كس را كه ايمان آورده در آن
[41] و گفت: در آن سوار شويد، كه رفتن و ايستادنش به نام خداست، همانا پروردگار من آمرزگار و مهربان است.
[42] و آن
[43] گفت: بزودى به كوهى پناه مىبرم كه مرا از آب نگاه دارد. [نوح] گفت: امروز از فرمان- عذاب- خداى هيچ نگهدارندهاى نيست مگر آن كه [خدا] بر او رحم آرد. و موج ميان آن دو جدايى افكند، پس از غرقشدگان گشت.
[44] و گفته شد: اى زمين آب خود فروبر و اى آسمان [از باريدن] باز ايست و آب كاسته گشت- فرورفت- و كار گزارده شد و [كشتى] بر [كوه] جودى آرام گرفت، و گفته شد: گروه ستمكاران را لعنت باد.
[45] و نوح پروردگار خود را بخواند و گفت: پروردگارا، پسرم از خاندان من است و همانا وعده تو راست است- كه خاندانم را رهايى مىبخشى- و تو داورترين داورانى.
[46] [خداى] گفت: اى نوح، او از خاندان تو- خاندان نبوّت- نيست، او [را] كردارى ناشايسته است پس چيزى را كه بدان دانش ندارى از من مخواه من تو را پند مىدهم كه مبادا از نابخردان باشى.
[47] گفت: پروردگارا، من به تو پناه مىبرم از اينكه چيزى از تو بخواهم كه مرا بدان دانشى نيست. و اگر مرا نيامرزى و بر من نبخشايى از زيانكاران باشم.
[48] گفته شد: اى نوح، [از كشتى] فرودآى با سلامت و بركتهايى از ما بر تو و بر گروههايى از آنان كه با تو هستند، و گروههايى هستند كه برخوردارشان خواهيم ساخت سپس عذاب دردناك از ما به آنها خواهد رسيد.
[49] [اى رسول ما،] اين از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مىكنيم، كه پيش از اين نه تو آنها را مىدانستى و نه قوم تو پس شكيبايى ورز، كه سرانجام [نيك] از آن پرهيزگاران است.
[50] و به سوى قوم عاد برادرشان هود را [فرستاديم]. گفت: اى قوم من، تنها خداى يكتا را بپرستيد، شما را جز او خدايى نيست شما جز دروغبافانى نيستيد- كه بر خدا به گرفتن شريك دروغ مىبنديد-.
[51] اى قوم من، از شما مزدى بر آن- رسالت- نمىخواهم مزد من نيست مگر بر آن كس كه مرا آفريده است، آيا خرد را كار نمىبنديد؟
[52] و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد آنگاه به او باز گرديد- توبه كنيد- تا باران را بر شما پياپى و فراوان فرستد، و نيرويى بر نيرويتان بيفزايد، و بزهكارانه پشت مكنيد و روى مگردانيد.
[53] گفتند: اى هود، ما را دليلى روشن- كه مورد قبول ما باشد- نياوردى، و ما به گفتار تو از خدايانمان دست بردار نيستيم و ما به تو نخواهيم گرويد
[54] و جز اين نمىگوييم كه برخى از خدايان ما به تو گزندى رساندهاند- يعنى ديوانه شدهاى كه مىگويى خدا يكى است-. [هود] گفت: خداى را گواه مى گيرم و شما نيز گواه باشيد كه من از آنچه [براى او] انباز مىگيريد بيزارم
[55] از غير او- خداى يگانه-، پس همگى در باره من چارهانديشى و بدسگالى كنيد و مهلتم مدهيد
[56] من بر خداى يكتا، پروردگار من و پروردگار شما، توكل كردم هيچ جنبندهاى نيست مگر آنكه او گيرنده موى پيشانى اوست- در حيطه قدرت و فرمانروايى خداست- همانا پروردگار من بر راه راست است.
[57] پس اگر روى بگردانيد براستى آنچه را به آن به سوى شما فرستاده شدهام به شما رسانيدم و پروردگارم قومى غير شما را جانشين [شما] مىكند، و شما هيچ زيانى به او نمىرسانيد همانا پروردگار من بر همه چيز نگاهبان است.
[58] و چون فرمان ما- عذاب- بيامد هود و كسانى را كه با او ايمان آوردند به مِهر و بخشايش خويش رهانيديم، و ايشان را از عذابى سخت و دشوار رهايى داديم.
[59] اين قوم عاد بودند كه نشانههاى پروردگارشان را انكار كردند و پيامبران او را نافرمانى نمودند و فرمان هر گردنكش ستيزهگرى را پيروى كردند.
[60] و در اين جهان و در روز رستاخيز در پى آنان نفرينى روانه شود آگاه باشيد كه عاديان به پروردگارشان كافر شدند. هان! دورى [از رحمت خدا] بر عاديان، قوم هود، باد!
[61] و به قوم ثمود برادرشان صالح را [فرستاديم]. گفت: اى قوم من، خداى يكتا را بپرستيد، شما را جز او خدايى نيست او شما را از زمين آفريد و شما را در آن زندگانى داد- يا شما را به آبادانى آن واداشت- پس، از او آمرزش بخواهيد و آنگاه به سوى او بازگرديد، كه پروردگار من نزديك است و پاسخ دهنده.
[62] گفتند: اى صالح، پيش از اين تو در ميان ما مايه اميدوارى بودى آيا ما را از اينكه آنچه را پدرانمان مىپرستيدند بپرستيم باز مىدارى؟! همانا از آنچه ما را بدان مىخوانى سخت به شك اندريم.
[63] گفت: اى قوم من، مرا گوييد كه اگر بر حجتى روشن از پروردگار خويش باشم و مرا از نزد خود رحمتى داده باشد، اكنون اگر او را نافرمانى كنم چه كسى مرا در برابر خدا يارى مىكند؟ پس شما مرا جز زيانكارى نمىافزاييد.
[64] و اى قوم من، اين مادهشتر خدا براى شما نشانهاى است، پس واگذاريدش تا در زمين خدا بخورد، و گزندى به او مرسانيد كه شما را عذابى نزديك بگيرد.
[65] پس آن را پِى كردند- دست و پا بريدند و كشتند- پس [صالح] گفت: سه روز در خانههاتان- يا در شهرتان- برخوردار شويد اين وعدهاى است كه دروغ نيست.
[66] پس چون فرمان ما آمد صالح و كسانى را كه با او ايمان آوردند به مِهر و بخشايشى از خود، [از عذاب] و از رسوايى و خوارى آن روز رهانيديم، كه پروردگار تو نيرومند و تواناى بىهمتاست.
[67] و كسانى را كه ستم كردند صيحه- بانگ كشنده آسمانى- فروگرفت، پس در خانههاى خود بر روى در افتادند- مردند-.
[68] چنانكه گويى هرگز در آنجا نبودند آگاه باشيد كه قوم ثمود به خداى خود كافر شدند. هان كه ثمود را دورى [از رحمت پروردگار] باد!
[69] و هر آينه فرستادگان ما- فرشتگان- ابراهيم را مژده- به داشتن پسر- آورده، سلام گفتند گفت: سلام، و بىدرنگ گوسالهاى بريان آورد.
[70] پس چون ديد كه دستشان به آن نمىرسد، آنان را ناشناخت و بيگانه شمرد و از آنها بيمى به دل گرفت. گفتند: مترس كه ما به قوم لوط فرستاده شده ايم.
[71] و زن او ايستاده بود، خنديد پس او را به اسحاق و از پس اسحاق به يعقوب مژده داديم.
[72] گفت: واى بر من، آيا مىزايم و حال آنكه من پيرزنى هستم و اين شوهرم پير است؟! براستى اين چيزى شگفتانگيز است!
[73] گفتند: آيا از كار خدا شگفتى مىنمايى و حال آنكه مِهر و بخشايش خدا و بركات او بر شما خاندان است؟ براستى او ستوده و بزرگوار است.
[74] پس چون آن ترس از ابراهيم برفت و او را مژدگان رسيد، در باره قوم لوط با ما به گفتوگو- درخواست برداشتن عذاب- پرداخت.
[75] هر آينه ابراهيم بردبار و بسيار آهكشنده و بازآينده [به درگاه ما] بود.
[76] اى ابراهيم، از اين [سخن] بگرد، كه فرمان پروردگارت بيامده، و همانا بر آنان عذابى برگشتناپذير آمدنى است.
[77] و چون فرستادگان ما- فرشتگان- نزد لوط آمدند به [آمدن] آنها اندوهگين شد و در كارشان در تنگنا ماند و گفت: اين روزى سخت و سهمگين است.
[78] و قومش شتابان به سوى او آمدند، و پيش از آن كارهاى بد و زشت مىكردند. گفت: اى قوم من، اين دختران من- كه مىتوانيد با آنها ازدواج كنيد- آنها براى شما پاكيزهترند پس، از خدا بترسيد و مرا در [روى] مهمانانم رسوا و شرمسار مكنيد آيا در ميان شما مردى خردمند و راهيافته نيست؟
[79] گفتند: تو خود مىدانى كه ما را به دختران تو حقى- رغبت و نيازى- نيست، و تو خود مىدانى كه ما چه مىخواهيم.
[80] گفت: كاش در برابر شما نيرويى مىداشتم يا مىتوانستم به تكيهگاهى استوار- مانند قوم و عشيره براى يارىگرفتن- پناه ببرم- تا شما را از مهمانان خود دفع كنم-.
[81] [فرشتگان] گفتند: اى لوط، ما فرستادگان پروردگار توايم، آنها هرگز به تو دست نيابند پس خاندان خود را در پاسى از شب بيرون بر، هيچ يك از شما به واپس ننگرد- به شتاب بيرون رويد-، مگر زنت را كه بدو آن رسد كه به آنان خواهد رسيد. وعدهگاه آنها بامداد است، آيا بامداد نزديك نيست؟
[82] پس چون فرمان ما- عذاب- بيامد آنجا را زير و زبر كرديم و بر آن [ديار] بارانى از سنگ گل بر هم نشسته- كلوخ- باريديم،
[83] [سنگهايى] نشان كرده نزد پروردگارت، و آن از ستمكاران دور نيست.
[84] و به [اهل] مدين برادرشان شعيب را [فرستاديم]. گفت: اى قوم من، خداى يكتا را بپرستيد، شما را جز او خدايى نيست و پيمانه و ترازو را مكاهيد. من شما را در خوشى و آسايش مىبينم و بر شما از عذاب روزى فراگير مىترسم.
[85] و اى قوم من، پيمانه و ترازو را به انصاف و داد، تمام دهيد و از مردم چيزهايشان- كالايشان- را مكاهيد و در زمين به تباهكارى مكوشيد.
[86] اگر ايمان داريد، باقى گذاشته خداى [از حلال]- آن مال اندك كه پس از تمام دادن پيمانه و ترازو، خدا به شما ارزانى دارد- براى شما بهتر است و من بر شما نگهبان نيستم.
[87] گفتند: اى شعيب، آيا نمازت به تو فرمان مىدهد كه ما آنچه را پدرانمان مى پرستيدند واگذاريم يا اينكه در مالهاى خويش نه آن كنيم كه مىخواهيم؟ تو كه بردبار و خردمندى راهيافتهاى!
[88] گفت: اى قوم من، مرا گوييد اگر من بر حجت و دليلى روشن از پروردگارم باشم و او مرا روزى نيكو- نبوّت- داده باشد [آيا دعوت من نابخردانه است؟] و من نمىخواهم در آنچه شما را از آن باز مىدارم با شما مخالفت كنم- شما را باز دارم و خود مرتكب آن شوم- جز اصلاح [كارتان] چندان كه بتوانم نمى خواهم، و توفيق من جز به [فضل و خواست] خداوند نيست بر او توكل كردم و به او بازمىگردم.
[89] و اى قوم من، مخالفت با من شما را بر آن ندارد [كه كارى كنيد] كه به شما آن رسد كه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد، و قوم لوط از شما دور نيستند.
[90] و از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و آنگاه به او بازگرديد- توبه كنيد-، كه پروردگار من مهربان و دوستدار [تائبان] است.
[91] گفتند: اى شعيب، بسيارى از آنچه را كه گويى در نمىيابيم و هر آينه تو را در ميان خود ناتوان مىبينيم، و اگر كسان و خويشانت نبودند سنگسارت مىكرديم و تو نزد ما توانمند- يا گرامى- نيستى.
[92] گفت: اى قوم من، آيا كسان و خويشان من، نزد شما از خدا توانمندتر- يا گرامىتر- اند؟! و او
[93] و اى قوم من، شما بر جاى خود- آنچه توانيد يا به روش خود- عمل كنيد، من نيز عملكنندهام بزودى خواهيد دانست كه كيست آن كه به او عذابى رسد كه او را رسوا و خوار كند و كيست آن كه دروغگوست و چشم به راه باشيد كه من نيز با شما چشم به را هم.
[94] و چون فرمان ما- عذاب- بيامد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آوردند به مِهر و بخشايش خود رهانيديم و آنان را كه ستم كردند صيحه- بانگ كشنده آسمانى- بگرفت، پس در خانههاى خويش به روى در افتادند- مردند-،
[95] چنانكه گويى هرگز در آنجا نبودند، هان كه نابودى و تباهى باد اهل مدين را، چنانكه ثمود نابود شدند.
[96] و هر آينه موسى را با نشانههاى خود و حجتى روشن فرستاديم،
[97] به سوى فرعون و مهترانش، پس اينان فرمان فرعون را پيروى كردند و حال آنكه فرمان فرعون بر راه راست نبود.
[98] در روز رستاخيز قوم خويش را پيشوا شود و آنها را به آتش دوزخ در آورد، و بد در آمدن جايى است.
[99] و در پى آنان در اين جهان و در روز رستاخيز نفرينى روانه شود، [و] بد بخششى است كه به آنها بخشند.
[100] اين از خبرهاى آن آباديها و شهرهاست كه بر تو بر مىگوييم، برخى از آنها برجا و برپاست و برخى درويده [و ويران].
[101] و ما بر آنها ستم نكرديم بلكه آنها بر خويشتن ستم كردند پس خدايانشان، كه به جاى خداى يكتا مىخواندند، آنگاه كه فرمان پروردگارت- عذاب- بيامد برايشان هيچ سودى نداشتند و آنان را جز هلاكت و تباهى نيفزودند.
[102] و اينچنين است گرفتن پروردگار تو آنگاه كه [مردم] آباديها و شهرها را كه ستمكار بودند گرفت همانا گرفتن او دردناك و سخت است.
[103] هر آينه در اين [سرگذشتها] نشانهاى و عبرتى است براى كسى كه از عذاب آن جهان بترسد. آن، روزى است كه مردم را براى آن فراهم آرند و آن، روز حضور همگان است.
[104] و آن را واپس نمىداريم مگر تا مدتى بر شمرده- معين-.
[105] روزى كه [آن مدت] فرا رسد هيچ كس جز به اذن او سخن نگويد، پس برخى از آنان بدبخت باشند و برخى نيكبخت.
[106] اما كسانى كه بدبخت شدند در آتشند، كه در آنجا نالهاى زار و فريادى چون بانگ خران- دم و بازدمى با آه و ناله و فرياد و اندوه- دارند،
[107] تا آسمانها و زمين هست در آنجا جاويدانند مگر آنكه پروردگار تو خواهد، كه پرودگارت هر چه خواهد مىكند.
[108] و اما كسانى كه نيكبخت شوند پس در بهشت جاويدانند تا آسمانها و زمين هست مگر آنكه پروردگار تو خواهد، بخششى هميشگى و نابريده.
[109] پس، از آنچه آنان مىپرستند در گمان مباش نمىپرستند مگر همان گونه كه پدرانشان از پيش مىپرستيدند و ما بهره آنان را تمام و بىكم و كاست بديشان مى دهيم.
[110] و هر آينه به موسى كتاب داديم، پس در آن اختلاف پديد آمد. و اگر از پروردگار تو سخنى [به تأخير عذاب] از پيش نرفته بود، هر آينه ميانشان داورى شده بود، و همانا آنان در باره آن سخت در شكاند.
[111] و پروردگار تو هر آينه [پاداش] كارهاى همه آنان را تمام مىدهد، كه او به آنچه مىكنند آگاه است.
[112] پس چنانكه فرمان يافتهاى استوار و پايدار باش، و [نيز] آنان كه با تو توبه كردهاند- يعنى مؤمنانى كه با تو به درگاه خدا روى آوردهاند يا از شرك و كفر بازگشته و ايمان آوردهاند- و سركشى مكنيد كه او بدانچه مىكنيد بيناست.
[113] و به كسانى كه ستم كردند مگراييد- به آنان پشتگرم مشويد- كه آنگاه آتش دوزخ به شما هم خواهد رسيد و براى شما جز خدا هيچ دوست و سرپرستى نباشد و آنگاه يارى نشويد.
[114] و نماز را برپا دار و در دو طرف روز- نماز بامداد و نماز ظهر و عصر- و در ساعاتى از آغاز شب- نماز شام و نماز خفتن
[115] و شكيبايى كن كه خدا مزد نيكوكاران را تباه نمىكند.
[116] پس چرا در ميان مردمانى كه پيش از شما بودند، جز اندكيشان كه آنان را [از عذاب] رهانيديم، خردمندان و نيكان بافضيلتى نبودند كه از تباهكارى در زمين باز دارند؟ و كسانى كه ستم كردند در پى آنچه در آن كامرانى يافتند رفتند- از آرزوهاى نفس پيروى كرده همه كوشش خود را صرف به دست آوردن اسباب شهوات گردانيدند- و بزهكار بودند.
[117] و پروردگار تو بر آن نبود كه آباديها و شهرهايى را به ستم نابود كند در حالى كه مردم آنها شايستهكار باشند.
[118] و اگر پروردگار تو مىخواست همه مردم را يك امّت- بر يك دين- كرده بود ولى پيوسته در اختلاف و جدايى خواهند بود،
[119] مگر كسانى كه پروردگار تو بر آنها مِهر و بخشايش آورد، و براى همين آفريدشان و سخن پروردگارت [بر اين] تمام شد كه: هر آينه دوزخ را از همه پريان و آدميان [كافر] پُر مىكنم.
[120] و از خبرهاى پيامبران اين همه را بر تو مىگوييم آنچه را كه بدان دل تو را بر جاى و استوار بداريم، و تو را در اين [سرگذشتها] آنچه حقّ است و مؤمنان را پند و يادآورى است آمده است.
[121] و به كسانى كه ايمان نمىآورند بگو: بر جاى خود- بر توانايى خود يا بر روش خود- عمل كنيد كه ما نيز عملكنندهايم
[122] و منتظر باشيد كه ما هم منتظريم.
[123] و خداى راست نهان و ناپيداى آسمانها و زمين و بازگشت همه كارها به اوست، پس او را بپرست و بر او توكّل كن، و پروردگار تو از آنچه مىكنيد غافل نيست.