💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.moezzi › 18 captured on 2024-05-26 at 16:51:59. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] سپاس خدائی را که فرستاد بر بنده خویش کتاب را و قرار نداد برای آن کجی را
[2] راست است تا بترساند نیروئی سخت را از نزدش و مژده دهد مؤمنان را که کردار شایسته کنند آنکه ایشان را پاداشی نکو است
[3] درنگکنندگان در آن همیشه
[4] و بترساند آنان را که گفتند برگرفت خدا فرزندی را
[5] نیستشان بدان علمی و نه پدران ایشان را بزرگ سخنی است که برون آید از دهانهای ایشان نمیگویند جز دروغی را
[6] شاید ببازی تو جان خود را از پی ایشان اگر ایمان نیاوردند بدین داستان بدریغ
[7] همانا گردانیدیم آنچه را بر زمین است آرایشی برای آن تا بیازمائیم ایشان را کدامین نکوترند در کردار
[8] و همانا گردانندهایم آنچه را بر آن است بیابانی خشکزار
[9] یا پنداشتی که یاران کهف و رقیم بودند از آیتهای ما شگفت
[10] هنگامی که پناه بردند جوانان به غار پس گفتند پروردگارا بیاور ما را از نزد خویش رحمتی و آماده کن برای ما از کار ما رهبری را
[11] پس زدیم بر گوشهای آنان در غار سالیانی بیشمار (یعنی خوابانیدنشان)
[12] سپس برانگیختیمشان تا بدانیم کدام از دو گروه شمرندهترند آنچه را درنگ کردند از مدّت
[13] ما میخوانیم بر تو داستان ایشان را به حقّ همانا آنانند جوانانی که ایمان آوردند به پروردگار خویش و بیفزودیمشان هدایت را
[14] و پیوند زدیم بر دلهای ایشان هنگامی که برخاستند پس گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است نخوانیم جز او خدائی هر آینه گوئیم در آن هنگام بیهوده را
[15] اینان قوم ما برگرفتند جز او خدایانی چرا نمیآورند بر ایشان فرمانروائیی آشکار پس کیست ستمگرتر از آنکه بست بر خدا دروغی را
[16] و هنگامی که کنار گرفتید از ایشان و آنچه میپرستند جز خدا پس پناه آرید به غار میگستراند برای شما پروردگار شما از رحمت خود و آماده کند برای شما از کار شما آسایش را
[17] و بینی خورشید را گاهی که براید کج شود از غار ایشان بسوی راست و گاهی که فرورود میبرّدشان بسوی چپ و ایشانند در پهناوری از آن این از آیتهای خدا است آن را که رهبری کند خدا او است هدایتشده و آن را که گمراه کند نیابی برایش دوستی راهنما
[18] و پنداریشان بیداران حالی که خفتگانند و میگردانیمشان بسوی راست و چپ و سگ ایشان پهنکننده است بازوهای خود را در آستانه اگر سرمیکشیدی بر آنان همانا پشت میکردی از ایشان گریزان و هر آینه پرمیشدی از ایشان ترس را
[19] و بدینسان برانگیختیمشان تا بپرسند میان خویش (از همدیگر) گفت گویندهای از ایشان چند ماندید گفتند ماندیم روزی یا پارهای از روز گفتند پروردگار شما داناتر است بدانچه ماندید بفرستید یکیتان را با برگ بهای خود این بسوی شهر تا ببیند کدامین پاکیزهتر است در خوراک پس بیارد شما را روزیی از آن و باید به نرمی رفتار کند و آگاه نسازد بر شما کسی را
[20] همانا ایشان اگر دست یابند بر شما سنگسارتان کنند یا برگردانند شما را در کیش خود و هرگز رستگار نشوید در آن هنگام هیچگاه
[21] و بدینسان آگاه ساختیم بر ایشان تا بدانند که وعده خدا است حقّ و آنکه ساعت نیست شکّی در آن هنگامی که ستیزه میکردند با همدیگر در کار خویش پس گفتند بسازید بر ایشان سازمانی را پروردگار ایشان داناتر است بدیشان گفتند آنان که دست یافتند بر کار ایشان همانا برگیریم بر ایشان پرستشگاهی را
[22] بزودی گویند سه تنند چهارمیشان سگشان و گویند پنج تنند ششمی ایشان سگشان انداختنی به ناپیدا و گویند هفت تنند و هشتمینشان سگشان بگو پروردگار من داناتر است به شمار آنان نداندشان مگر کمی پس نستیز در آنان مگر ستیزهای به ظاهر و نپرس در آنان از ایشان احدی را
[23] و نگوی به چیزی که منم کننده آن فردا
[24] مگر آنکه بخواهد خدا و یاد کن پروردگار خویش را گاهی که فراموش کردی و بگو امید است آنکه هدایتم کند پروردگار من به نزدیکتر از این راه را
[25] و ماندند در غار خود سیصد سال و بیفزودند نُه را
[26] بگو خدا داناتر است بدانچه ماندند وی را است ناپیدای آسمانها و زمین چه بینا و چه شنوا است نیستشان جز او دوستی و شریک نگرداند در حکم خویش کسی را
[27] و بخوان آنچه وحی شده است بسوی تو از کتاب پروردگارت نیست برگردانندهای برای سخنانش و هرگز نیابی جز او پناهگاهی را
[28] و شکیبا ساز خویش را با آنان که میخوانند پروردگار خویش را بامداد و شب خواهند روی او را و تجاوز نکنند (یا برمگردان) دیدگان تو از ایشان که بخواهی زیور زندگانی دنیا را و فرمانبردار مشو آن را که غافل کردیم دلش را از یاد ما و پیروی کرد هوس خویش را و شد کار او از دسترفته
[29] و بگو حقّ از پروردگار شما است پس هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کافر شود همانا آماده کردیم برای ستمکاران آتشی که فراگرفته است بدیشان سراپرده آن و اگر فریاد کنند فریادرسی شوند به آبی چون آهن گداخته بریان کند چهرهها را چه زشت نوشابه است و چه زشت آسایشگاهی
[30] همانا آنان که ایمان آوردند و کردار شایسته کردند ما تباه نمیسازیم پاداش آنکه نکو کرد کار را
[31] ایشان را است بهشتهای جاودان جاری است زیر آنان جویها زیب داده شوند در آن با دستبندها از زر و پوشند جامههای سبزی از سُندس و اِستبرق تکیهکنندهاند در آن بر تختها چه خوب پاداشی است و چه نکو است آن آسایشگاه
[32] و بزن برای ایشان مثَلی دو مرد را که قرار دادیم برای یکیشان دو باغ از انگورها و پیچیده داشتیم آنها را با درخت خرما و نهادیم میان آنها کشتزاری
[33] هردو باغ دادند میوه خود را و ستم نکرد از آن چیزی را و شکافتیم میان آنها جوئی
[34] و بود او را میوهای پس گفت به یار خویش حالی که با او گفتگو میکرد من بیشترم از تو در مال و نیرومندتر در گروه
[35] و درآمد به باغ خویش حالی که ستمکننده بود خویشتن را گفت نپندارم نابود شود این هیچگاه
[36] و نپندارم ساعت را برپا شونده و اگر بازگردم بسوی پروردگار خویش هر آینه بیابم بهتر از این جایگاه را
[37] گفت بدو یار او حالی که با وی سخن میگفت آیا کافر شدی بدانکه بیافریدت از خاکی سپس از چکّه آبی پس بیاراستت مردی
[38] لیکن همانا خدا است پروردگارم و شرک نورزم به پروردگارم کسی را
[39] و چرا گاهی که در باغ خویش درآمدی نگفتی چه خواسته است خدا نیست نیروئی جز با خدا اگر مرا بینی کمترم از تو درخواسته و فرزند
[40] امید است پروردگار من بدهدم بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتی از آسمان تا بامداد کند خشکزاری لغزنده
[41] یا بامداد کند آب آن فرورفته که هرگز نتوانی برای آن جستنی را
[42] و نابود شد میوه آن پس بامداد کرد میگردانید دستهای خویش را بر آنچه هزینه کرده بود در آن و آن فرود آمده بود بر پایهها (یا پوشها)ی خود و میگفت کاش شرک نمیورزیدم به پروردگار خود کسی را
[43] و نبودش دسته که یاریش کنند جز خدا و نبود یاری شده (یا یاری جوینده)
[44] در آنجا فرمانروائی از آن خداست حقّ او است بهتر به پاداش و بهتر در فرجام
[45] و بزن برای ایشان مثَل زندگانی دنیا را مانند آبی که فرستادیمش از آسمان پس بیامیخت با آن رستنی زمین پس گردید خُرد که پراکنده میسازندش بادها و خدا است بر همه چیز توانا
[46] خواسته و فرزندان زیب زندگانی دنیا است و بازماندههای شایسته بهتر است نزد پروردگار تو به پاداش و بهتر است در آرزو
[47] و روزی که برانیم کوهها را و بینی زمین را نمودار (یا برآمده) و گردشان آوردیم پس بجای نگذاشتیم از ایشان کسی را
[48] و عرض شدند بر پروردگار تو صفی همانا آمدید ما را چنانکه آفریدیمتان نخستین بار بلکه پنداشتید که هرگز نگذاریم برای شما وعدهگاهی را
[49] و نهاده شد کتاب پس بینی گنهکاران را شوریده از آنچه در آن است و گویند ای وای بر ما چه شود این کتاب را که نگذارد کوچک و نه بزرگی را مگر آنکه برشمردش و یافتند آنچه را کردند حاضر و ستم نکند پروردگار تو کسی را
[50] و هنگامی که گفتیم به فرشتگان سجده کنید برای آدم پس سجده کردند جز ابلیس بود از جنّ پس سرپیچید از فرمان پروردگار خویش آیا گیریدش او و نژادش را دوستانی جز از من حالی که ایشانند برای شما دشمن چه زشت است ستمگران را بدلی
[51] گواه نگرفتم ایشان را بر آفرینش آسمانها و زمین و نه آفرینش خودشان و نبودم هرگز گیرنده گمراهان بازوئی
[52] و روزی که گوید بخوانید شریکانم را آنان که میپنداشتید پس خواندندشان پس پاسخشان نگفتند و نهادیم میانشان پرتگاهی را
[53] و دیدند گنهکاران آتش را پس پنداشتند که افتادگانند در آن و نیافتند از آن کنارگاهی را
[54] و همانا گردانیدیم در این قرآن برای مردم از هر مثَلی و انسان بیشتر از هر چیز است ستیزهگری را
[55] و بازنداشت مردم را از آنکه ایمان آرند گاهی که بیامدشان هدایت و از آنکه آمرزش خواهند از پروردگار خویش جز آنکه بیایدشان شیوه پیشینیان یا بیایدشان عذاب روی بروی
[56] و نفرستیم پیمبران را مگر بشارتدهندگان و ترسانندگان و میستیزند کافران با باطل تا تباه کنند بدان حقّ را و برگرفتند آیتهای مرا و آنچه بیم داده شدند مسخره
[57] و کیست ستمگرتر از آنکه یادآوری شد به آیتهای خدا پس روی گردانید از آنها و فراموش کرد آنچه را پیش فرستاد دستهایش همانا نهادیم بر دلهای ایشان پوششهائی از آنکه دریابندش و در گوشهای ایشان سنگینی را و اگر خوانیشان بسوی هدایت هرگز هدایت نشوند هیچگاه
[58] و پروردگار تو است آمرزنده صاحب رحمت اگر گرفتارشان کند بدانچه فراهم کردند هر آینه بشتابد برای ایشان در عذاب بلکه ایشان را است وعدهگاهی که هرگز نیابند جز آن پناهگاهی را
[59] و اینک شهرها نابود کردیم آنها را گاهی که ستم کردند و نهادیم برای نابودیشان وعدهگاهی را
[60] و هنگامی که گفت موسی به جوان خویش نروم (دست برندارم) تا نرسم ملتقای (رسیدنگاه) دو دریا را یا راه سپرم هفتاد سال
[61] پس هنگامی که رسیدند مجمع (رسیدنگاه) آن دو را فراموش کردند ماهی خویش را تا برگرفت راه خویش را در دریا شکافنده
[62] پس هنگامی که گذشتند گفت به جوان خود بیاور برای ما چاشت ما را همانا رسیدیم از سفر خویش این رنجی را
[63] گفت آیا دیدی گاهی که جای گرفتیم نزدیک آن سنگ همانا فراموش کردم ماهی را و فراموشم نکرد جز شیطان از آنکه به یاد آرمش و برگرفت راه خود را در دریا شگفت
[64] گفت این است آنچه میخواستیم پس بازگشتند بر جای پایهای خویش پیجویان
[65] تا یافتند بندهای از بندگان ما را که داده بودیمش رحمتی را از نزد خود و آموخته بودیمش از نزد خود دانش را
[66] گفت بدو موسی آیا پیرویت کنم بر آنکه بیاموزیم از آنچه آموخته شدی رهبری را
[67] گفت همانا تو نتوانی با من صبرکردن
[68] و چگونه صبر کنی بر آنچه فرانگرفتی بر آن آگاهی را
[69] گفت زود است بیابیم شکیبا اگر خدا خواهد و نافرمانی نکنمت امری را
[70] گفت پس اگر پیرویم کردی نپرس مرا از چیزی تا پدید آرم برای تو از آن سخنی را
[71] پس برفتند تا گاهی که سوار شدند در کشتی بشکافتش گفت آیا سوراخ کردیش که غرق کنی مردمش را همانا بیاوردی چیزی زشت را
[72] گفت آیا نگفتم که تو نتوانی با من صبرکردن
[73] گفت مرا نگیر بدانچه فراموش کردم و نرسان به من از کارم سخ��ی را
[74] پس برفتند تا گاهی که به کودکی رسیدند بکشتش گفت آیا کشتی تنی پاک را نه در برابر تنی همانا آوردی چیزی ناپسند را
[75] گفت آیا نگفتم به تو که نتوانی هرگز با من صبرکردن
[76] گفت اگر پرسیدمت از چیزی پس از این همراهم نگیر به درست رسیدی از نزدم بهانهای را
[77] پس برفتند تا گاهی که رسیدند مردم شهری را خوراک خواستند از مردمش پس خودداری کردند از آنکه مهمانشان کنند پس یافتند در آن دیواری را که میخواست فرو ریزد پس بپای داشتش گفت اگر میخواستی میگرفتی بر این مزدی را
[78] گفت این است جدائی میان من و تو بزودی آگهیت دهم به سرانجام آنچه نتوانستی بر آن صبرکردن را
[79] اما کشتی پس از آنِ بینوایانی بود که کار میکردند در دریا خواستم آسیبی بدان رسانم و بود پشت سر ایشان پادشاهی که میگرفت هر کشتی را به ستم (بیگاری)
[80] و امّا کودک بودند پدر و مادرش مؤمنان پس ترسیدیم که واداردشان (یا تنگ آوردشان) به سرکشی و ناسپاسی
[81] پس خواستیم تا بازدهد ایشان را پروردگارشان به جای او بهتر از او را به پاکی و نزدیکتر به رحمآوردن
[82] و اما دیوار پس از آن دو کودک یتیم بود در شهر و بود زیر آن گنجی از برای ایشان و بود پدر ایشان شایسته پس خواست پروردگار تو که برسند نیروی (جوانی) خود را و برون آرند گنج خویش را مهربانیی از پروردگار تو و من نکردمش به فرمان خود این است سرانجام آنچه نتوانستی بر آن صبرکردن را
[83] و پرسندت از ذوالقرنین بگو زود است بخوانم بر شما از او سخنی را
[84] همانا فرمانروایش ساختیم در زمین و دادیمش از هرچیز دستاویزی
[85] پس پیروی کرد دستاویزی را
[86] تا گاهی که رسید فرودگاه خورشید را یافتش فرو میرود در چشمه گل آلودی و یافت نزد آن گروهی را گفتیم ای ذوالقرنین آیا یا شکنجه میکنی و یا برمیگیری در ایشان نکوئی را
[87] گفت اما آنکه ستم کند زود است عذابش کنیم و سپس بازگردانیده شود بسوی پروردگار خویش پس عذابش کند عذابی زشت
[88] و اما آنکو ایمان آرد و کردار شایسته کند پس او را است پاداش نیک و زود است گوئیم برایش از امر خویش گشایش را
[89] پس پیروی کرد وسیلتی را
[90] تا گاهی که رسید برآمدنگاه خورشید را یافتش برمیآید بر گروهی نگذاردهایم برای ایشان جز آن پوششی را
[91] چنین و همانا فراگرفتیم بدانچه نزد او است به دانش
[92] پس پیروی کرد وسیلتی را
[93] تا گاهی که رسید میان دو بند را یافت نارسیده بدانها گروهی را که نیارند دریابند گفتاری را
[94] گفتند ای ذوالقرنین همانا یأجوج و مأجوج تبهکاری کنند در زمین آیا بگذاریم برای تو هزینهای بر آنکه بگذاری میان ما و آنان بندی را
[95] گفت آنچه فرمانروا کرده است مرا در آن پروردگارم بهتر است پس کمک دهیدم به نیروئی تا بنهم میان شما و ایشان بندی انبوه را
[96] بیارید مرا خردههای آهن تا گاهی که یکسان شد میان دو کوه گفت بدهید تا گاهی که گردانیدش آتش گفت بیارید مرا بریزم بر آن آهن یا مس گداخته را
[97] پس نتوانستند چیره شوند بر آن و نتوانستندش سوراخکردن را
[98] گفت این است رحمتی از پروردگارم تا گاهی بیاید وعده پروردگارم بگرداندش خرد و بوده است وعده پروردگارم درست
[99] و گذاردیم گروهی از ایشان را در آن روز موج زنند در گروهی و دمیده شد در صور پس گردشان آوردیم گردآوردنی
[100] و عرض کردیم دوزخ را آن روز بر کافران عرضکردنی
[101] آنان که بود دیدگانشان در پرده از یاد من و بودند نمیتوانستند شنیدن را
[102] آیا پنداشتند آنان که کفر ورزیدند که برگیرند بندگانم را جز من دوستانی همانا آماده کردیم دوزخ را برای کافران پیشکشی
[103] بگو آیا آگهیتان دهم به زیانکارتران در کردار
[104] آنان که تباه شده است کوشش ایشان در زندگانی دنیا و میپندارند که ایشان نکو میکنند عمل را
[105] آنانند که کفر ورزیدند به آیتهای پروردگار خویش و ملاقات او پس تباه شد اعمال ایشان پس بپای نداریم برای آنان روز قیامت وزنی (ترازوئی) را
[106] این است پاداش ایشان دوزخ بدانچه کفر ورزیدند و برگرفتند آیتهای مرا و پیمبران مرا ریشخند
[107] همانا آنان که ایمان آوردند و کردار شایسته کردند بوده است ایشان را باغهای بهشت پیشکشی
[108] جاودانند در آن نجویند از آن جابجاشدن را
[109] بگو اگر میشد دریا مدادی برای سخنان پروردگارم همانا پایان مییافت دریا پیش از آنکه پایان یابند سخنان پروردگارم و هر چند بیاریم همانند آن کمک را
[110] بگو جز این نیست که من بشری هستم مانند شما وحی میشود به سویم که خدای شما است خداوند یکتا پس آنکه امید دارد ملاقات پروردگار خویش را باید بکند کرداری شایسته و شریک نگرداند به پرستش پروردگار خویش کسی را