💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.fooladvand › 26 captured on 2024-05-26 at 16:40:43. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] طا، سين، ميم.
[2] اين است آيههاى كتاب روشنگر.
[3] شايد تو از اينكه [مشركان] ايمان نمىآورند، جان خود را تباه سازى.
[4] اگر بخواهيم، معجزهاى از آسمان بر آنان فرود مىآوريم، تا در برابر آن، گردنهايشان خاضع گردد.
[5] و هيچ تذكر جديدى از سوى [خداى] رحمان برايشان نيامد جز اينكه همواره از آن روى برمىتافتند.
[6] [آنان] در حقيقت به تكذيب پرداختند، و به زودى خبر آنچه كه بدان ريشخند مى كردند، بديشان خواهد رسيد.
[7] مگر در زمين ننگريستهاند كه چه قدر در آن از هر گونه جفتهاى زيبا رويانيدهايم؟
[8] قطعاً در اين [هنرنمايى] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نيستند.
[9] و در حقيقت، پروردگار تو همان شكستناپذير مهربان است.
[10] و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا درداد كه به سوى قوم ستمكار برو:
[11] قوم فرعون؛ آيا پروا ندارند؟!
[12] گفت: «پروردگارا، مىترسم مرا تكذيب كنند،
[13] و سينهام تنگ مىگردد، و زبانم باز نمىشود، پس به سوى هارون بفرست.
[14] و [از طرفى] آنان بر [گردن] من خونى دارند و مىترسم مرا بكشند.»
[15] فرمود: «نه، چنين نيست؛ نشانههاى ما را [براى آنان] بِبَريد كه ما با شما شنوندهايم.»
[16] پس به سوى فرعون برويد و بگوييد: «ما پيامبر پروردگار جهانيانيم،
[17] فرزندان اسرائيل را با ما بفرست.»
[18] [فرعون] گفت: «آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى؟
[19] و [سرانجام] كار خود را كردى، و تو از ناسپاسانى.»
[20] گفت: «آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم،
[21] و چون از شما ترسيدم، از شما گريختم، تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد.
[22] و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساختهاى نعمتى است كه منّتش را بر من مىنهى؟»
[23] فرعون گفت: «و پروردگار جهانيان چيست؟»
[24] گفت: «پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است-اگر اهل يقين باشيد.»
[25] [فرعون] به كسانى كه پيرامونش بودند گفت: «آيا نمىشنويد؟»
[26] [موسى دوباره] گفت: «پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما.»
[27] [فرعون] گفت: «واقعاً اين پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده، سخت ديوانه است.»
[28] [موسى] گفت: «پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است-اگر تعقّل كنيد.»
[29] [فرعون] گفت: «اگر خدايى غير از من اختيار كنى قطعاً تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت.»
[30] گفت: «گر چه براى تو چيزى آشكار بياورم؟»
[31] گفت: «اگر راست مىگويى آن را بياور.»
[32] پس عصاى خود بيفكند و بناگاه آن اژدرى نمايان شد.
[33] و دستش را بيرون كشيد و بناگاه آن براى تماشاگران سپيد مىنمود.
[34] [فرعون] به سرانى كه پيرامونش بودند گفت: «واقعاً اين ساحرى بسيار داناست.
[35] مىخواهد با سحر خود، شما را از سرزمينتان بيرون كند، اكنون چه رأى مىدهيد؟»
[36] گفتند: «او و برادرش را در بند دار و گردآورندگان را به شهرها بفرست،
[37] تا هر ساحر ماهرى را نزد تو بياورند.»
[38] پس ساحران براى موعدِ روزى معلوم گردآورى شدند.
[39] و به توده مردم گفته شد: «آيا شما هم جمع خواهيد شد؟
[40] بدين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروى كنيم؟»
[41] و چون ساحران پيش فرعون آمدند، گفتند: «آيا اگر ما غالب آييم واقعاً براى ما مزدى خواهد بود؟»
[42] گفت: «آرى، و در آن صورت شما حتماً از [زمره] مقرّبان خواهيد شد.»
[43] موسى به آنان گفت: «آنچه را شما مىاندازيد بيندازيد.»
[44] پس ريسمانها و چوبدستىهايشان را انداختند و گفتند: «به عزّت فرعون كه ما حتماً پيروزيم.»
[45] پس موسى عصايش را انداخت و بناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند بلعيد.
[46] در نتيجه، ساحران به حالت سجده درافتادند.
[47] گفتند: «به پروردگار جهانيان ايمان آورديم:
[48] پروردگار موسى و هارون.»
[49] گفت: « [آيا] پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ قطعاً او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. به زودى خواهيد دانست. حتماً دستها و پاهاى شما را از چپ و راست خواهم بريد و همهتان را به دار خواهم آويخت.»
[50] گفتند: «باكى نيست، ما روى به سوى پروردگار خود مىآوريم.
[51] ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشايد، [چرا] كه نخستين ايمانآورندگان بوديم.»
[52] و به موسى وحى كرديم كه: «بندگان مرا شبانه حركت ده، زيرا شما مورد تعقيب قرار خواهيد گرفت.»
[53] پس فرعون مأمورانِ جمعآورىِ [خود را] به شهرها فرستاد،
[54] [و گفت:] «اينها عدهاى ناچيزند.
[55] و راستى آنها ما را بر سر خشم آوردهاند،
[56] و[لى] ما همگى به حال آمادهباش درآمدهايم.»
[57] سرانجام، ما آنان را از باغستانها و چشمهسارها،
[58] و گنجينهها و جايگاههاى پر ناز و نعمت بيرون كرديم.
[59] [اراده ما] چنين بود، و آن [نعمتها] را به فرزندان اسرائيل ميراث داديم.
[60] پس هنگام برآمدن آفتاب، آنها را تعقيب كردند.
[61] چون دو گروه، همديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: «ما قطعاً گرفتار خواهيم شد.»
[62] گفت: «چنين نيست، زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد.»
[63] پس به موسى وحى كرديم: «با عصاى خود بر اين دريا بزن.» تا از هم شكافت، و هر پارهاى همچون كوهى سترگ بود.
[64] و ديگران را بدانجا نزديك گردانيديم.
[65] و موسى و همه كسانى را كه همراه او بودند نجات داديم؛
[66] آنگاه ديگران را غرق كرديم.
[67] مسلماً در اين [واقعه] عبرتى بود، و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نبودند.
[68] و قطعاً پروردگار تو همان شكستناپذير مهربان است.
[69] و بر آنان گزارش ابراهيم را بخوان.
[70] آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت: «چه مىپرستيد؟»
[71] گفتند: «بتانى را مىپرستيم و همواره ملازم آنهاييم.»
[72] گفت: «آيا وقتى دعا مىكنيد، از شما مىشنوند؟
[73] يا به شما سود يا زيان مىرسانند؟»
[74] گفتند: «نه، بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مىكردند.»
[75] گفت: «آيا در آنچه مىپرستيدهايد تأمّل كردهايد؟
[76] شما و پدران پيشين شما؟
[77] قطعاً همه آنها -جز پروردگار جهانيان- دشمن منند.
[78] آن كس كه مرا آفريده و همو راهنماييم مىكند،
[79] و آن كس كه او به من خوراك مىدهد و سيرابم مىگرداند،
[80] و چون بيمار شوم او مرا درمان مىبخشد،
[81] و آن كس كه مرا مىميراند و سپس زندهام مىگرداند،
[82] و آن كس كه اميد دارم روز پاداش، گناهم را بر من ببخشايد.»
[83] پروردگارا، به من دانش عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماى،
[84] و براى من در [ميان] آيندگان آوازه نيكو گذار،
[85] و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان،
[86] و بر پدرم ببخشاى كه او از گمراهان بود،
[87] و روزى كه [مردم] برانگيخته مىشوند رسوايم مكن:
[88] روزى كه هيچ مال و فرزندى سود نمىدهد،
[89] مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد.
[90] و [آن روز] بهشت براى پرهيزگاران نزديك مىگردد.
[91] و جهنم براى گمراهان نمودار مىشود.
[92] و به آنان گفته مىشود: «آنچه جز خدا مىپرستيديد كجايند؟
[93] آيا ياريتان مىكنند يا خود را يارى مىدهند؟
[94] پس آنها و همه گمراهان در آن [آتش] افكنده مىشوند،
[95] و [نيز] همه سپاهيان ابليس.
[96] آنها در آنجا با يكديگر ستيزه مىكنند [و] مىگويند:
[97] «سوگند به خدا كه ما در گمراهى آشكارى بوديم،
[98] آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مىكرديم،
[99] و جز تباهكاران ما را گمراه نكردند،
[100] در نتيجه شفاعتگرانى نداريم،
[101] و نه دوستى نزديك.
[102] و اى كاش كه بازگشتى براىِ ما بود و از مؤمنان مىشديم.
[103] حقاً در اين [سرگذشت درس] عبرتى است و[لى] بيشترشان مؤمن نبودند.
[104] و در حقيقت، پروردگار تو همان شكستناپذير مهربان است.
[105] قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند.
[106] چون برادرشان نوح به آنان گفت: «آيا پروا نداريد؟
[107] من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم؛
[108] از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد،
[109] و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.
[110] پس، از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.»
[111] گفتند: «آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان از تو پيروى كردهاند؟»
[112] [نوح] گفت: «به [جزئيات] آنچه مىكردهاند چه آگاهى دارم؟
[113] حسابشان -اگر درمىيابيد- جز با پروردگارم نيست.
[114] و من طردكننده مؤمنان نيستم.
[115] من جز هشداردهندهاى آشكار [بيش] نيستم.»
[116] گفتند: «اى نوح، اگر دست برندارى قطعاً از [جمله] سنگسارشدگان خواهى بود.»
[117] گفت: «پروردگارا، قوم من مرا تكذيب كردند؛
[118] ميان من و آنان فيصله ده، و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش.»
[119] پس او و هر كه را در آن كشتى آكنده با او بود، رهانيديم؛
[120] آنگاه باقىماندگان را غرق كرديم.
[121] قطعاً در اين [ماجرا درس] عبرتى بود، و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نبودند.
[122] و در حقيقت، پروردگار تو همان شكستناپذير مهربان است.
[123] عاديان، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند.
[124] آنگاه كه برادرشان هود به آنان گفت: «آيا پروا نداريد؟
[125] من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم.
[126] از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.
[127] و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.
[128] آيا بر هر تپهاى بنايى مىسازيد كه [در آن] دست به بيهودهكارى زنيد؟
[129] و كاخهاى استوار مىگيريد به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟
[130] و چون حملهور مىشويد [چون] زورگويان حملهور مىشويد؟
[131] پس، از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد.
[132] و از آن كس كه شما را به آنچه مىدانيد مدد كرد پروا داريد:
[133] شما را به [دادن] دامها و پسران مدد كرد،
[134] و به [دادن] باغها و چشمهساران؛
[135] من از عذاب روزى هولناك بر شما مىترسم.
[136] گفتند: «خواه اندرز دهى و خواه از اندرزدهندگان نباشى براى ما يكسان است.
[137] اين جز شيوه پيشينيان نيست.
[138] و ما عذاب نخواهيم شد.»
[139] پس تكذيبش كردند و هلاكشان كرديم. قطعاً در اين [ماجرا درس] عبرتى بود، و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نبودند.
[140] و در حقيقت، پروردگار تو همان شكستناپذير مهربان است.
[141] ثموديان، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند؛
[142] آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: «آيا پروا نداريد؟
[143] من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم.
[144] از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.
[145] و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.
[146] آيا شما را در آنچه اينجا داريد آسوده رها مىكنند؟
[147] در باغها و در كنار چشمهساران،
[148] و كشتزارها و خرمابنانى كه شكوفههايشان لطيف است؟
[149] و هنرمندانه براى خود از كوهها خانههايى مىتراشيد.
[150] از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.
[151] و فرمان افراطگران را پيروى مكنيد:
[152] آنان كه در زمين فساد مىكنند و اصلاح نمىكنند.»
[153] گفتند: «قطعاً تو از افسونشدگانى.
[154] تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى. اگر راست مىگويى معجزهاى بياور.
[155] گفت: «اين مادهشترى است كه نوبتى از آب او راست و روزى معين نوبت آب شماست.
[156] و به آن گزندى مرسانيد كه عذاب روزى هولناك شما را فرو مىگيرد.
[157] پس آن را پى كردند و پشيمان گشتند.
[158] آنگاه آنان را عذاب فرو گرفت. قطعاً در اين [ماجرا] عبرتى است، و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نبودند.
[159] و در حقيقت، پروردگار تو همان شكستناپذير مهربان است.
[160] قوم لوط فرستادگان را تكذيب كردند.
[161] آنگاه برادرشان لوط به آنان گفت: «آيا پروا نداريد؟
[162] من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم.
[163] از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد.
[164] و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.
[165] آيا از ميان مردم جهان، با مردها در مىآميزيد؟
[166] و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان براى شما آفريده وامىگذاريد؟ [نه،] بلكه شما مردمى تجاوزكاريد.
[167] گفتند: «اى لوط، اگر دست برندارى، قطعاً از اخراجشدگان خواهى بود.»
[168] گفت: «به راستى من دشمن كردار شمايم.
[169] پروردگارا، مرا و كسان مرا از آنچه انجام مىدهند رهايى بخش.»
[170] پس او و كسانش را همگى، رهانيديم-
[171] جز پيرزنى كه از باقىماندگان [در خاكستر آتش] بود.
[172] سپس ديگران را سخت هلاك كرديم.
[173] و بر [سر] آنان بارانى [از آتش گوگرد] فرو ريختيم. و چه بد بود باران بيمدادهشدگان.
[174] قطعاً در اين [عقوبت] عبرتى است، و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نبودند.
[175] و در حقيقت، پروردگار تو همان شكستناپذير مهربان است.
[176] اصحاب ايكه فرستادگان را تكذيب كردند.
[177] آنگاه كه شعيب به آنان گفت: «آيا پروا نداريد؟
[178] من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم.
[179] از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد.
[180] و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.
[181] پيمانه را تمام دهيد و از كمفروشان مباشيد.
[182] و با ترازوى درست بسنجيد.
[183] و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد بر مداريد.
[184] و از آن كس كه شما و خلق [انبوه] گذشته را آفريده است پروا كنيد.»
[185] گفتند: «تو واقعاً از افسونشدگانى.»
[186] «و تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى، و قطعاً تو را از دروغگويان مىدانيم.
[187] پس اگر از راستگويانى، پارهاى از آسمان بر [سر] ما بيفكن.»
[188] [شعيب] گفت: «پروردگارم به آنچه مىكنيد داناتر است.»
[189] پس او را تكذيب كردند، و عذابِ روزِ ابر [آتشبار] آنان را فرو گرفت. به راستى آن، عذاب روزى هولناك بود.
[190] قطعاً در اين [عقوبت درسِ] عبرتى است، و[لى] بيشترشان ايمان آورنده نبودند.
[191] و در حقيقت، پروردگار تو همان شكستناپذير مهربان است.
[192] و راستى كه اين [قرآن] وحى پروردگار جهانيان است.
[193] «روح الامين» آن را بر دلت نازل كرد،
[194] تا از [جمله] هشداردهندگان باشى؛
[195] به زبان عربى روشن،
[196] و [وصف] آن در كتابهاى پيشينيان آمده است.
[197] آيا براى آنان، اين خود دليلى روشن نيست كه علماى بنىاسرائيل از آن اطّلاع دارند؟
[198] و اگر آن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مىكرديم،
[199] و پيامبر آن را برايشان مىخواند به آن ايمان نمىآوردند.
[200] اين گونه در دلهاى گناهكاران، [انكار را] راه مىدهيم:
[201] كه به آن نگروند تا عذاب پردرد را ببينند،
[202] كه به طور ناگهانى -در حالى كه بىخبرند- بديشان برسد.
[203] و بگويند: «آيا مهلت خواهيم يافت؟»
[204] پس آيا عذاب ما را به شتاب مىخواهند؟
[205] مگر نمىدانى كه اگر سالها آنان را برخوردار كنيم،
[206] و آنگاه آنچه كه [بدان] بيم داده مىشوند بديشان برسد،
[207] آنچه از آن برخوردار مىشدند، به كارشان نمىآيد [و عذاب را از آنان دفع نمىكند]؟
[208] و هيچ شهرى را هلاك نكرديم مگر آنكه براى آن هشداردهندگانى بود.
[209] [تا آنان را] تذكر [دهند]؛ و ما ستمكار نبودهايم.
[210] و شيطانها آن را فرود نياوردهاند.
[211] و آنان را نسزد و نمىتوانند [وحى كنند].
[212] در حقيقت آنها از شنيدن، معزول [و محروم]اند.
[213] پس با خدا، خداى ديگر مخوان كه از عذابشدگان خواهى شد.
[214] و خويشان نزديكت را هشدار ده.
[215] و براى آن مؤمنانى كه تو را پيروى كردهاند، بال خود را فرو گستر.
[216] و اگر تو را نافرمانى كردند، بگو: «من از آنچه مىكنيد بيزارم.»
[217] و بر [خداىِ] عزيزِ مهربان توكل كن،
[218] آن كس كه چون [به نماز] برمىخيزى تو را مىبيند،
[219] و حركت تو را در ميان سجدهكنندگان [مىنگرد].
[220] او همان شنواى داناست.
[221] آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مىآيند؟
[222] بر هر دروغزن گناهكارى فرود مىآيند،
[223] كه [دزدانه] گوش فرا مىدارند و بيشترشان دروغگويند،
[224] و شاعران را گمراهان پيروى مىكنند.
[225] آيا نديدهاى كه آنان در هر واديى سرگردانند؟
[226] و آنانند كه چيزهايى مىگويند كه انجام نمىدهند.
[227] مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفتهاند يارى خواستهاند. و كسانى كه ستم كردهاند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت.