💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.ayati › 20 captured on 2024-05-26 at 16:39:18. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] طا، ها.
[2] قرآن را بر تو نازل نكردهايم كه در رنج افتى.
[3] تنها هشدارى است براى آن كه مىترسد.
[4] از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است نازل شده.
[5] خداى رحمان بر عرش استيلا دارد.
[6] از آنِ اوست آنچه در آسمانها و زمين و ميان آنهاست و آنچه در زير زمين است.
[7] و اگر سخن بلند گويى، او به راز نهان و نهانتر آگاه است.
[8] اللّه، آن كه هيچ خدايى جز او نيست، نامهاى خوب از آن اوست.
[9] آيا خبر موسى به تو رسيده است؟
[10] آنگاه كه آتشى ديد و به خانواده خود گفت: درنگ كنيد، كه من از دور آتشى مىبينم، شايد برايتان قبسى بياورم يا در روشنايى آن راهى بيابم.
[11] چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى،
[12] من پروردگار تو هستم. پاىافزارت را بيرون كن كه اينك در وادى مقدس طوى هستى.
[13] و من تو را برگزيدهام. پس به آنچه وحى مىشود گوش فرا دار.
[14] خداى يكتا من هستم. هيچ خدايى جز من نيست. پس مرا بپرست و تا مرا ياد كنى نماز بگزار.
[15] قيامت آمدنى است. مىخواهم زمان آن را پنهان دارم تا هر كس در مقابل كارى كه كرده است سزا ببيند.
[16] آن كس كه به آن ايمان ندارد و پيرو هواى خويش است، تو را از آن رويگردان نكند، تا به هلاكت افتى.
[17] اى موسى، آن چيست به دست راستت؟
[18] گفت: اين عصاى من است. بر آن تكيه مىكنم و براى گوسفندانم با آن برگ مىريزم. و مرا با آن كارهاى ديگر است.
[19] گفت: اى موسى، آن را بيفكن.
[20] بيفكندش. به ناگهان مارى شد كه مىدويد.
[21] گفت: بگيرش، و مترس. بار ديگر آن را به صورت نخستينش بازمىگردانيم.
[22] دست خويش در بغل كن، بىهيچ عيبى، سفيد بيرون آيد. اين هم آيتى ديگر،
[23] تا آيتهاى بزرگتر خود را به تو بنمايانيم.
[24] نزد فرعون برو كه سركشى مىكند.
[25] گفت: اى پروردگار من، سينه مرا براى من گشاده گردان.
[26] و كار مرا آسان ساز.
[27] و گره از زبان من بگشاى.
[28] تا گفتار مرا بفهمند.
[29] و ياورى از خاندان من براى من قرار ده؛
[30] برادرم هارون را.
[31] پشت مرا بدو محكم كن.
[32] و در كار من شريكش گردان.
[33] تا تو را فراوان ستايش كنيم.
[34] و تو را فراوان ياد كنيم.
[35] كه تو بر حال ما آگاه بودهاى.
[36] گفت: اى موسى، هر چه خواستى به تو داده شد.
[37] و ما بار ديگر به تو نعمت فراوان دادهايم،
[38] آنگاه كه بر مادرت آنچه وحى كردنى بود وحى كرديم:
[39] كه او را در صندوقى بيفكن، صندوق را به دريا افكن، تا دريا به ساحلش اندازد و يكى از دشمنان من و دشمنان او صندوق را برگيرد. محبت خويش بر تو ارزانى داشتم تا زير نظر من پرورش يابى.
[40] آنگاه كه خواهرت مىرفت و مىگفت: مىخواهيد شما را به كسى كه نگهداريش كند راه بنمايم؟ ما تو را نزد مادرت باز گردانيديم تا چشمانش روشن گردد و غم نخورد. و تو يكى را بكشتى و ما از غم آزادت كرديم و بارها تو را بيازموديم. و سالى چند ميان مردم مدين زيستى. و اكنون، اى موسى، در آن هنگام كه مقدّر كرده بوديم آمدهاى.
[41] تو را خاص خود كردم.
[42] تو و برادرت آيات مرا ببريد و در رسالت من سستى مكنيد.
[43] به سوى فرعون برويد كه او طغيان كرده است.
[44] با او به نرمى سخن گوييد، شايد پند گيرد، يا بترسد.
[45] گفتند: اى پروردگار ما، بيم داريم كه بر ما تعدى كند يا طغيان از حد بگذراند.
[46] گفت: مترسيد. من با شما هستم. مىشنوم و مىبينم.
[47] پس نزد او رويد و گوييد: ما رسولان پروردگار توايم. بنىاسرائيل را با ما بفرست و آزارشان مده. ما نشانهاى از پروردگارت برايت آوردهايم. و سلام بر آن كس كه از پى هدايت قدم نهد.
[48] هرآينه به ما وحى شده است كه عذاب براى آن كسى است كه راست را دروغ شمارد و از آن رخ برتابد.
[49] گفت: اى موسى، پروردگار شما كيست؟
[50] گفت: پروردگار ما همان كسى است كه آفرينش هر چيزى را به او ارزانى داشته، سپس هدايتش كرده است.
[51] گفت: حال اقوامى كه از اين پيش مىزيستهاند چيست؟
[52] گفت: علم آن در كتابى است نزد پروردگار من. پروردگار من نه خطا مىكند و نه فراموش.
[53] كسى است كه زمين را آرامگاه شما ساخت و برايتان در آن راههايى پديد آورد و از آسمان باران فرستاد، تا بدان انواعى گوناگون از نباتات برويانيم.
[54] بخوريد و چارپايانتان را بچرانيد. در اين براى خردمندان عبرتهاست.
[55] شما را از زمين آفريديم و به آن باز مىگردانيم و بار ديگر از آن بيرون مىآوريم.
[56] هرآينه همه آيات خود را به او نشان داديم ولى تكذيبش كرد و سر باز زد.
[57] گفت: اى موسى، آيا نزد ما آمدهاى تا ما را به جادويى از سرزمينمان بيرون كنى؟
[58] ما نيز در برابر تو جادويى چون جادوى تو مىآوريم. بين ما و خود وعده گاهى در زمينى هموار بگذار كه نه ما وعده را خلاف كنيم و نه تو.
[59] گفت: موعد شما روز زينت است و همه مردم بدان هنگام كه آفتاب بلند گردد گرد آيند.
[60] فرعون بازگشت و ياران حيلهگر خويش را گرد كرد و باز آمد.
[61] موسى گفتشان: واى بر شما، بر خدا دروغ مبنديد كه همه شما را به عذابى هلاك كند و هر كه دروغ بندد نوميد شود.
[62] پس با يكديگر در كار خود به مشورت پرداختند. و پنهان رازها گفتند.
[63] گفتند: اين دو جادوگرانى هستند كه مىخواهند به جادوى خويش شما را از سرزمينتان برانند و آيين برتر شما را براندازند.
[64] شما تدبيرهاى خود گرد كنيد و در يك صف بياييد. كسى كه امروز پيروز شود، رستگارى يابد.
[65] گفتند: اى موسى، آيا تو مىافكنى يا ما نخست بيفكنيم؟
[66] گفت: شما بيفكنيد. ناگهان از جادويى كه كردند چنان در نظرش آمد كه آن رسنها و عصاها به هر سو مىدوند.
[67] موسى خويشتن را ترسان يافت.
[68] گفتيم: مترس كه تو برتر هستى.
[69] آنچه در دست راست دارى بيفكن تا هر چه را كه ساختهاند ببلعد. آنان حيله جادوان ساختهاند و جادوگر هيچ گاه پيروز نمىشود.
[70] ساحران به سجده وادار شدند. گفتند: به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم.
[71] فرعون گفت: آيا پيش از آنكه شما را رخصت دهم به او ايمان آورديد؟ او بزرگ شماست كه به شما جادوگرى آموخته است. دستها و پاهاتان را از چپ و راست مىبرم و بر تنه درخت خرما به دارتان مىآويزم. تا بدانيد كه عذاب كدام يك از ما سختتر و پايندهتر است.
[72] گفتند: سوگند به آن كه ما را آفريده است كه تو را بر آن نشانههاى روشن كه ديدهايم ترجيح نمىدهيم؛ به هر چه خواهى حكم كن، كه رواج حكم تو در زندگى اينجهانى است.
[73] اينك به پروردگار خويش ايمان آورديم تا از خطاهاى ما و آن جادوگرى كه ما را بدان واداشتى درگذرد، كه خدا بهتر و پايدارتر است.
[74] هرآينه هر كس كه گنهكار نزد پروردگارش بيايد، جهنم جايگاه اوست كه در آنجا نه مىميرد و نه زندگى مىكند.
[75] و آنان كه با ايمان نزد او آيند و كارهاى شايسته كنند، صاحب درجاتى بلند باشند.
[76] بهشتهاى جاويدان كه در آن نهرها روان است، و همواره در آنجا باشند. و اين است پاداش پاكان.
[77] به موسى وحى كرديم كه بندگان ما را شبهنگام بيرون ببر و برايشان در دريا گذرگاهى خشك بجوى، و مترس كه بر تو دست يابند و بيم به دل راه مده.
[78] فرعون با لشكرهايش از پيشان روان شد. و دريا چنان كه بايد آنان را در خود فرو پوشيد.
[79] فرعون قومش را گمراه كرد، نه راهنمايى.
[80] اى بنىاسرائيل، شما را از دشمنتان رهانيديم و با شما در جانب راست كوه طور وعده نهاديم و برايتان مَنّ و سَلوى نازل كرديم.
[81] از چيزهاى پاكيزه كه شما را روزى دادهايم بخوريد و از حد مگذرانيدش تا مباد خشم من به شما رسد، كه هر كس كه خشم من به او برسد در آتش افتد.
[82] هر كس كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند و به راه هدايت بيفتد، مىآمرزمش.
[83] اى موسى، چه چيز تو را واداشت تا بر قومت پيشى گيرى؟
[84] گفت: آنها همانهايند كه از پى من روانند. اى پروردگار من، من به سوى تو شتافتم تا خشنود گردى.
[85] گفت: ما قوم تو را پس از تو آزمايش كرديم و سامرى گمراهشان ساخت.
[86] موسى خشمگين و پُر اندوه نزد قومش بازگشت و گفت: اى قوم من، آيا پروردگارتان شما را وعدههاى نيكو نداده بود؟ آيا درنگ من به درازا كشيد يا خواستيد كه خشم پروردگارتان به شما فرود آيد كه وعده مرا خلاف كرديد؟
[87] گفتند: ما به اختيار خويش وعده تو خلاف نكرديم. بارهايى از زينت آن قوم بر دوش داشتيم. آنها را در آتش بيفكنديم. و سامرى نيز بيفكند.
[88] و برايشان تنديس گوسالهاى كه نعره گاوان را داشت بساخت و گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است. و موسى فراموش كرده بود.
[89] آيا نمىديدند كه هيچ پاسخى به سخنشان نمىدهد، و هيچ سود و زيانى برايشان ندارد؟
[90] هارون نيز پيش از اين به آنها گفته بود: اى قوم من، شما را به اين گوساله آزمودهاند. پروردگار شما خداى رحمان است. از پى من بياييد و فرمانبردار من باشيد.
[91] گفتند: ما همواره به پرستش او مىنشينيم تا موسى به نزد ما باز گردد.
[92] گفت: اى هارون، هنگامى كه ديدى گمراه مىشوند،
[93] چرا از پى من نيامدى؟ آيا تو نيز از فرمان من سرپيچى كرده بودى؟
[94] گفت: اى پسر مادرم، چنگ به ريش و سر من مينداز. من ترسيدم كه بگويى: تو ميان بنىاسرائيل جدايى افكندى، و گفتار مرا رعايت نكردى.
[95] گفت: و تو اى سامرى، اين چه كارى بود كه كردى؟
[96] گفت: من چيزى ديدم كه آنها نمىديدند. مشتى از خاكى كه نقش پاى آن رسول بر آن بود برگرفتم و در آن پيكر افكندم و نفس من اين كار را در چشم من بياراست.
[97] گفت: برو، در زندگى اين دنيا چنان شوى كه پيوسته بگويى: «به من نزديك مشو.» و نيز تو را وعدهاى است كه از آن رها نشوى و اينك به خدايت كه پيوسته عبادتش مىكردى بنگر كه مىسوزانيمش و به دريايش مىافشانيم.
[98] جز اين نيست كه خداى شما اللّه است كه هيچ خدايى جز او نيست و علمش همه چيز را در برگرفته است.
[99] اينچنين خبرهاى گذشته را براى تو حكايت مىكنيم. و به تو از جانب خود قرآن را عطا كرديم.
[100] هر كس كه از آن رخ برتابد روز قيامت بار گناه بر دوش مىكشد.
[101] در آن كار همواره بمانند. و بار روز قيامت برايشان بار بدى است.
[102] روزى كه در صور دميده شود و مجرمان را در آن روز، كبودچشم گرد مىآوريم.
[103] آهسته با هم سخن مىگويند كه ده روز بيش نيارميدهايد.
[104] ما به گفتار آنان آگاهتريم آنگاه كه نيكوروشترين آنها مىگويد: جز يك روز نيارميدهايد.
[105] تو را از كوهها مىپرسند. بگو: پروردگار من همه را پراكنده مىسازد.
[106] و آنها را به زمينى هموار بدل مىكند؛
[107] در آن هيچ كجى و پستى و بلندى نمىبينى.
[108] در آن روز از پى آن داعى كه هيچ كژى را در او راه نيست روان گردند. و صداها در برابر خداى رحمان به خشوع مىگرايد و از هيچ كس جز صداى پايى نخواهى شنيد.
[109] در آن روز شفاعت سود ندهد، مگر آن را كه خداى رحمان اجازت دهد و سخنش را بپسندد.
[110] هر چه را در پيش روى آنهاست و هر چه را در پشت سرشان است مىداند و علم آنان او را در بَر نگيرد.
[111] و چهرهها در برابر خداى زنده پاينده خاضع مىشود و هر كه بار كفر بر دوش مىكشد نوميد مىگردد.
[112] و هر كس كه كارهاى شايسته كند و مؤمن باشد، نبايد از هيچ ستمى و شكستى بهراسد.
[113] اينچنين آن را قرآنى عربى نازل كرديم و در آن گونهگون هشدار داديم، شايد بترسند يا پندى تازه گيرند.
[114] پس برتر است خداى يكتا آن پادشاه راس��ين. و پيش از آنكه وحى به پايان رسد در خواندن قرآن شتاب مكن. و بگو: اى پروردگار من، به علم من بيفزاى.
[115] و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم ولى فراموش كرد، و شكيبايش نيافتيم.
[116] و آنگاه كه به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد؛ همه جز ابليس -كه سرپيچى كرد- سجده كردند.
[117] گفتيم: اى آدم، اين دشمن تو و همسر توست، شما را از بهشت بيرون نكند، كه نگونبخت شوى.
[118] كه تو در بهشت نه گرسنه مىشوى و نه برهنه مىمانى.
[119] و نه تشنه مىشوى و نه دچار تابش آفتاب.
[120] شيطان وسوسهاش كرد و گفت: اى آدم، آيا تو را به درخت جاويدانى و مُلكى زوال ناپذير راه بنمايم؟
[121] از آن درخت خوردند و شرمگاهشان در نظرشان پديدار شد. و همچنان برگ درختان بهشت بر آنها مىچسبانيدند. آدم در پروردگار خويش عاصى شد و راه گم كرد.
[122] سپس پروردگارش او را برگزيد و توبهاش را بپذيرفت و هدايتش كرد.
[123] گفت: همگى از آنجا پايين رويد؛ دشمنان يكديگر. اگر از جانب من شما را راهنمايى آمد، هر كس از آن راهنماى من متابعت كند نه گمراه مىشود و نه تيرهبخت.
[124] و هر كس كه از ياد من اعراض كند، زندگيش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش سازيم.
[125] گويد: اى پروردگار من، چرا مرا نابينا محشور كردى و حال آنكه من بينا بودم؟
[126] گويد: همچنان كه تو آيات ما را فراموش مىكردى، امروز خود فراموش گشتهاى.
[127] اينچنين اسرافكاران و كسانى را كه به آيات پروردگارشان ايمان نمىآورند جزا مىدهيم. هر آينه عذاب آخرت سختتر و پايدارتر است.
[128] آيا آن همه مردمى كه پيش از اين در مساكن خويش راه مىرفتند و ما همه را هلاك كرديم، سبب هدايت اينان نشدهاند؟ اينها نشانههايى است براى خردمندان.
[129] اگر نه سخنى بود كه پروردگارت پيش از اين گفته و زمان را معين كرده بود، عذابشان در اين جهان حتمى مىبود.
[130] بر آنچه مىگويند شكيبا باش و پروردگارت را پيش از طلوع خورشيد و پيش از غروب آن به پاكى بستاى. و در ساعات شب و اول و آخر روز تسبيح گوى. شايد خشنود گردى.
[131] اگر زنان و مردانى از آنها را از يك زندگى خوش بهرهمند ساختهايم، تو به آنها منگر. اين براى آن است كه امتحانشان كنيم. رزق پروردگارت بهتر و پايدارتر است.
[132] كسان خود را به نماز فرمان ده و خود در آن كار پاى بيفشر. از تو روزى نمىخواهيم. ما به تو روزى مىدهيم. و عاقبت خير از آنِ پرهيزگاران است.
[133] و گفتند: چرا معجزهاى از پروردگارش براى ما نمىآورد؟ آيا دليلهاى روشنى كه در صحيفههاى پيشين آمده، به آنها نرسيده است؟
[134] اگر پيش از آمدن پيامبرى عذابشان مىكرديم، مىگفتند: اى پروردگار ما، چرا رسولى بر ما نفرستادى تا پيش از آنكه به خوارى و رسوايى افتيم، از آيات تو پيروى كنيم؟
[135] بگو: همه منتظرند، شما نيز منتظر بمانيد. به زودى خواهيد دانست آنها كه به راه راست مىروند و آنها كه هدايت يافتهاند، چه كسانى هستند.