💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 26 captured on 2024-05-10 at 12:05:12. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] طا. سین. میم. [[«طسم»: حروف مقطّعه است (نگا: بقره / 1).]]
[2] این (سوره که به تو وحی میشود، برخی از) آیات کتاب (قرآن است که) بیانگر (احکام الهی برای سعادت دنیا و آخرت مردمان) است. [[«تِلْکَ ...»: (نگا: یوسف / 1، حجر / 1).]]
[3] انگار میخواهی از غم و اندوه این که آنان ایمان نمیآورند، خویشتن را نابود کنی؟! [[«لَعَلَّکَ»: چرا باید که تو. انگار تو میخواهی. مراد از (لَعَلَّ) در اینجا استفهام انکاری است که متضمّن نفی بعد از خود است. «بَاخِعٌ»: هلاک کننده. نابود سازنده (نگا: کهف / 6). «أَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»: از این که ایمان نمیآورند. جمله در موضع نصب است و مفعول له است.]]
[4] اگر ما بخواهیم معجزهای از آسمان بر آنان نازل مینمائیم که گردنهایشان در برابر آن (خم گردد، و از روی اجبار ایمان آورند و) تسلیم شوند. (امّا سنّت خدا و حکمت الله مقتضی اختیار است، و ثواب یا عقاب را مترتّب بر آن کرده است). [[«آیَةً»: معجزهای مراد است که مردم را وادار به ایمان گرداند. «ظَلَّتْ»: بشود و بگردد. از افعال ناقصه و به معنی (صارَتْ) میباشد. «أَعْنَاق»: جمع عُنُق، گردنها، تسمیه کلّ به اسم جزء است و مراد خود مردمان است. برخی (أعنَاق) را به معنی جماعت و گروه، و رؤساء و رهبران قوم دانستهاند. ذکر (ظَلَّتْ) به شکل مفرد مؤنّث باتوجّه به لفظ (أعناق) و ذکر (خَاضِعینَ) به صورت جمع مذکّر با توجّه به معنی آن است (نگا: انبیاء / 15، یوسف / 4).]]
[5] هیچ گونه موعظه و اندرز تازهای (از قرآن) برای آنان از سوی خداوند رحمان نمیآید، مگر این که ایشان از آن رویگردان میشوند. [[«ذِکْرٍ»: موعظه و اندرز. در اینجا مراد بخشی از آیات قرآن است. «مُحْدَثٍ»: تازه و نو (نگا: انبیاء / 2).]]
[6] آنان (آیات قرآنی را) دروغ مینامند، و هرچه زودتر خبر (مجازات) چیزی که بدان استهزاء و تمسخر میکنند بدیشان خواهد رسید (و کیفر کمرشکن و دردناک کار خود را خواهند دید). [[«أَنبَآءُ»: اخبار. مراد کیفرهای سختی است که در این جهان و آن جهان دامنگیر آنان میشود (نگا: انعام / 5 و 6).]]
[7] آیا آنان به زمین نمینگرند و نمیبینند که چه قدر انواع و اقسام گیاهان و درختان نر و مادهی زیبا و سودمند را در آن رویاندهایم؟ (اگر دقّت کنند نشانههای قدرت یزدان را در آرایش و پیرایش ظاهری و در خواصّ و فوائد باطنی روئیدنیها میبینند، و پیدایش این همه رنگ و بو و فعل و انفعالات شیمیائی، و وجود زوجیّت و طرز تلقیح و باروری رُستنیها، به زبان حال ایشان را به سوی خالق متعال رهنمود میکند و آنان را از تکفیر و تکذیب حق به دور میسازد). [[«زَوْجٍ»: صنف و نوع (نگا: طه / 53). نر و ماده (نگا: رعد / 3). «کَرِیمٍ»: نافع و سودمند. ارزشمند. زیبا و خوش منظر (نگا: شعراء / 58).]]
[8] بیگمان در این کار (آفرینش گیاهان و درختان، در کوه و دمن و مزرعه و بیابان) نشانه بزرگی است (بر وجود خالق جهان) ولی اکثر مردمان (چشم دل را میبندند و به ندای عقل گوش فرا نمیدهند و این چند روزهی حیات را غافلوار بسر میبرند و به خدا) ایمان نمیآورند. [[«آیَةً»: نشانه و دلیل. عبرت و پند.]]
[9] پروردگار تو قطعاً چیرهی مهربان است. [[«الْعَزِیزُ»: قدرتمندی که توانا بر همه چیز است. «الرَّحیمُ»: مهربانی که رحمت واسعهاش همه جا را فرا گرفته است.]]
[10] (برای قوم خود بیان دار) هنگامی را که پروردگارت موسی را نزدیک کوه طور ندا داد که به سوی قوم ستمکار (فرعون و فرعونیان برو). (قومی که با کفر و معاصی بر خود ستم کردهاند، و با به بندگی کشاندن بنیاسرائیل، بدانان ظلم نمودهاند). [[«إِئْتِ»: بیا. در اینجا مراد به سراغ رفتن است.]]
[11] قوم فرعون. (شگفتا چگونه در ظلم فرو رفتهاند!) آیا (از سرانجام کار و کیفر ستم خود نمیترسند و از خشم و عذاب خدا) نمیپرهیزند؟ [[«قَوْمَ»: عطف بیان یا بدل است. «أَلا یَتَّقُونَ»: آیا نمیپرهیزند؟ هان پرهیز کنند. «أَلا»: دو کلمه و فراهم آمده است از همزه استفهام و لاء نفی. یا تنها واژهای است و حرف تنبیه بوده و برای ترغیب و تشویق به کار پس از خود است.]]
[12] (موسی) گفت: پروردگارا! من میترسم که مرا تکذیب کنند (و از روی تکبّر و تفرعن رسالتم را نپذیرند). [[«أَن یُکَذِّبُونِ»: این که مرا دروغگو نامند و تکذیب کنند. ضمیر مفعولی (ی) از آخر فعل حذف شده است.]]
[13] (اگر تکذیبم کنند، از غم و غصّه) سینهام تنگ میشود، و (بدین هنگام چنان که باید در مجادلهی با آنان) زبانم نمیگردد (و روان و گویا صحبت نمیکنم). پس (جبرئیل را) به پیش (برادرم) هارون بفرست (و پیغمبرش گردان، تا یاری و کمکمکند). [[«یَضیقُ صَدْری»: سینهام تنگ میشود. در فارسی میگوئیم: دلم تنگ میشود. آزرده خاطر و دل شکسته میگردم. «لا یَنطَلِقُ»: گویا و رسا نمیگردد. «فَأَرْسِلْ»: بفرست. مفعول آن مقدّر است که (جبرئیل) فرشته وحی است. از واژه ارسال پیدا است که موسی از آستان ذوالجلال درخواست نموده است که هارون را پیغمبر فرماید (قصص / 34، مریم / 53، انبیاء / 48).]]
[14] آنان (به گمان خود، قصاص) گناهی بر من دارند و میترسم (پیش از انجام وظیفهی تبلیغ) مرا بکشند. [[«ذَنبٌ»: مراد قصاص مرد ستمگری است که با یک مرد مظلوم بنیاسرائیلی درگیر شده بود، و به هنگام میانجیگری موسی، اشتباهاً توسّط موسی به قتل رسید (نگا: قصص / 15).]]
[15] (خداوند این تقاضای صادقانهی موسی را اجابت کرد و گفت:) این چنین نیست (که بتوانند تو را به قتل برسانند. درخواستت را راجع به هارون پذیرفتم). دو نفری با (توشهی) معجزات ما (که عصا و ید بیضاء است، به سوی فرعون و فرعونیان) بروید (و بدانید که) ما با شما هستیم و (شما را در پناه خود میداریم، و کاملاً مطالبی را که در میان شما و ایشان میگذرد) میشنویم. (قطعاً شما پیروزید). [[«آیَات»: معجزات. مراد عصا و ید بیضاء است (نگا: طه / 17 - 23).]]
[16] به سراغ فرعون بروید و بگوئید: ما فرستادگان پروردگار جهانیانیم. [[«رَسُولُ»: علّت این که به صورت مفرد آمده است نه به صورت مثنّی؛ یعنی (رَسُولا)، این است (رَسُول) مصدر و به معنی (رِسالَة) است و به عنوان مفرد و مثنّی و جمع و مؤنّث و مذکّر ذکر میشود. مانند: لَقَدْ کَذَبَ الْواشُونَ ما فُهْتُ عِنْدَهُمْ بِسِرٍّ وَ لا أَرْسَلْتُهُمْ بِرَسُولٍ همچنین (رسول) معنی جمع نیز دارد. مانند: ضَیف و طِفل در: هؤُلآءِ ضَیْفی (حجر / 68)، ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً (حجّ / 5).]]
[17] (پروردگار جهانیان به تو دستور میدهد) این که بنیاسرائیل را (آزاد از زنجیر اسارت و بردگی کنی و) با ما همراه سازی (تا به سرزمین مقدّس، یعنی فلسطین برویم). [[«أَرْسِلْ مَعَنَا»: مراد جلوگیری نکردن و آزاد گذاشتن است تا این که بتوانند بیایند و با موسی و هارون راهی فلسطین شوند.]]
[18] (فرعون) گفت: آیا ما تو را در کودکی میان خود (در دامان مهر و در آغوش لطف خویش) نپروردهایم؟! و آیا سالهای متمادی از عمرت در بین ما ماندگار نبودهای (و از رعایت و حفاظت و نان و نمک ما برخوردار نگشتهای؟!). [[«قالَ ...»: سخن فرعون جنبه ریشخند را دارد. «وَلِیداً»: طفل. کودک. فعیل به معنی مفعول، و حال است. «لَبِثْتَ»: ماندهای.]]
[19] و آن کاری را کردهای که کردهای و (مرتکب قتل یکی از طرفداران ما شدهای. و از اینها گذشته، تو اینک) کفران نعمتهای ما میکنی (و حق نان و نمک ما را فراموش مینمائی، و با ادّعای پیغمبری پروردگار جهان، الوهیّت ما را نادیده میگیری). [[«فَعْلَتَکَ»: کاری که کردهای. اشاره به قتل مرد قبطی است (نگا: قصص / 15). «الْکَافِرِینَ»: افراد ناسپاس. کفران نعمت کنندگان.]]
[20] (موسی) گفت: من در حین انجام این کار (نمیدانستم مشتی که برای تأدیب و تنبیه به قبطی میزنم، منتهی به قتل میگردد، و) از سرگشتگان (و بیخبرانی) بودم (که اطّلاع ندارند ضربهی مشت هم گاهی منجر به قتل میشود). [[«إِذاً»: آن زمان که. «الضَّآلِّینَ»: گمراهان. در اینجا مراد جاهلین، بیخبران و غافلان از عواقب موقعیّت است.]]
[21] پس من از دست شما گریختم وقتی که از شما ترسیدم (که در برابر این قتل غیرعمد مرا بکشید) و خداوند به من علم و دانش بخشید (تا در پرتو آن چیزها را درست ببینم و کارها را صحیح و بجا انجام دهم) و مرا از زمرهی پیغمبران کرد (تا بندگان خدا را به سوی نجات از عذاب فرا خوانم). [[«حُکْماً»: دانش و آگهی. حکمت، که هر کاری در پرتو آن بجا و به موقع انجام میپذیرد (نگا: انعام / 89).]]
[22] آیا این منّتی است که تو بر من میگذاری این که بنیاسرائیل را بنده و بردهی خود ساختهای؟! [[«وَ تِلْکَ نِعمَةٌ ...»: در این جمله، حرف استفهام انکاری مقدّر است که مفید نفی است. اصل آن چنین است: وَ هَلْ تِلْکَ نِعْمَةٌ ...؟! آیا نعمت است که؟! «أَنْ عَبَّدْتَ ...»: حرف (أَنْ) تفسیریّه است، و مطالب مابعد آن، تفسیر مطالب ماقبل آن است (نگا: یونس / 2). «عَبَّدْتَ»: برده و بنده کردهای.]]
[23] فرعون گفت: پروردگار جهانیان کیست (که این همه از او صحبت میکنی و خویشتن را فرستادهی او میدانی؟). [[«مَا رَبُّ الْعَالَمِینَ»: گمان میرود فرعون این سخن را برای تجاهل و تحقیر مطرح کرده باشد.]]
[24] (موسی) گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر شما راه یقین میپوئید (و حقیقت را میجوئید، حق این است که گفتم). [[«رَبُّ»: خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هُوَ رَبُّ ... «إِن کُنتُم مُّوقِنینَ»: اگر به دنبال باور درست و سخن منطقی بوده باشید و هدف شما از این سؤال، درک و فهم حقیقت باشد.]]
[25] (فرعون رو) به اطرافیان خود (کرد و مسخرهکنان) گفت: آیا نمیشنوید (این مرد چه میگوید؟! میشنوید که جز یاوه نمیگوید؟!). [[«أَلا تَسْتَمِعُونَ»: آیا گوش فرا میدهید؟! آیا میشنوید؟! این سخن جنبه تعجّب و ریشخند را دارد.]]
[26] (موسی پس از اشاره به جهان کبیر، اشاره به جهان صغیر کرد و) گفت: او پروردگار شما و پروردگار نیاکان پیشین شما است (که مردند و چون جاودانه نبودند خدا نبودند). [[«رَبُّکُمْ وَ رَبُّ ...»: اشاره به دو نکته است: 1 - متوجّه ساختن فرعون و فرعونیان به نشانههای موجود در انفس، یا تذکّر خودشناسی 2 - قلم بطلان کشیدن بر ادّعای ربوبیّت فرعون زمان و فرعونهای دوران.]]
[27] (فرعون به خیرهسری همچنان ادامه داد و) گفت: پیغمبری که به سوی شما فرستاده شده است قطعاً دیوانه است! (چرا که سخنان پریشان میگوید، و جز مرا خدا میداند). [[«أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ»: فرعون خواست با تعبیر «به سوی شما فرستاده شده است» خشم مردم را برانگیزد، و ایشان را به تکذیب موسی وادارد.]]
[28] (و موسی باز هم به نشانههای خداشناسی گسترده در پهنهی آفرینش اشاره کرد و) گفت: او پروردگار طلوع و غروب (کواکب و سیّارات جهان) و همهی چیزهائی است که در میان آن دو قرار دارد، اگر شما عاقل میبودید (چنین چیزی را در پرتو خرد، از روی نظام طلوع و غروب ستارگان و برنامهی دقیق و اسرارآمیز آنها میفهمیدید). [[«الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ»: مراد طلوع خورشید و نمایان شدن روز، و غروب خورشید و پیدایش شب است. یا این که مراد طلوع و غروب همه کواکب و سیّارات جهان ا��ت. به معنی خاور و باختر نیز میباشند، و معنی زمان طلوع و غروب هم از آنها مستفاد میگردد (نگا: تفسیر شربینی).]]
[29] (فرعون سخت برآشفت و) گفت: اگر جز مرا به پروردگاری برگزینی تو را از زمرهی زندانیان خواهم کرد (و در بیغولههای زندان همچون دیگران خواهی پوسید). [[«الْمَسْجُونِینَ»: زندانیان.]]
[30] (موسی) گفت: آیا اگر من چیز روشنی را به تو نشان دهم (که دلیل قاطع و برهان واضحی بر وجود خدای متعال و نمایانگر صدق رسالت و پیغمبری من باشد) باز هم (مرا زندانی میکنی؟). [[«شَیْءٍ»: چیز. مراد معجزه دالّ بر وجود خدا و درستی پیغمبریِ موسی است.]]
[31] (فرعون) گفت: اگر از زمرهی راستگویانی، آن را بنمای. [[«فَأْتِ بِهِ»: آن را بیاور. آن را نشان بده.]]
[32] (در این هنگام موسی) عصای خود را انداخت. به ناگاه اژدهای (حقیقی و) نمایانی گردید. [[«أَلْقَی»: انداخت. افکند. «ثُعْبَانٌ»: اژدها. مار بزرگ (نگا: طه / 20). «مُبِینٌ»: آشکار و نمایان. مراد حقیقی است. یعنی چشمبندی و جادوئی در میان نبود. بلکه به خواست خدا چوبه دستی مار گردید.]]
[33] و دست خود را (به گریبان فرو برد و سپس آن را) بیرون آورد، ناگهان بینندگان آن را سفید و روشن (همچون ماه تابان) دیدند. (پرتو آن همه جا را نورباران و درخشان کرد). [[«نَزَعَ»: بیرون آورد. مراد بیرون آوردن از گریبان است (نگا: نمل / 12). «بَیْضَآءُ»: سفید. مراد تابان و رخشان است.]]
[34] (فرعون) به اشراف و بزرگان دور و بر خود گفت: این (مرد) جادوگر بس آگاه (و ماهری) است. [[«مَلإ»: اشراف. بزرگان (نگا: بقره / 246، اعراف / 60).]]
[35] میخواهد با جادوی خود (عامّهی مردم را پیرامون خویش جمع آورد و) شما را از سرزمین خودتان (مصر) بیرون کند. پس شما (چه میاندیشید و) چه فرمان میدهید؟ [[«مَاذَا تَأْمُرُونَ؟»: فرمان شما چیست؟ این سخن بیانگر سقوط فرعون از ادّعای خدائی ودلجوئی او از سران به هنگام ضعف خود و غلبه موسی است.]]
[36] گفتند: موسی و برادرش را مهلت بده (و در کار شکنجهی آنان عجله مکن) و به تمام شهرها (ی مصر، مأمورانی) برای بسیج اعزام کن. [[«أَرْجِهْ»: او را مهلت بده. امر مصدر (إرجاء) به معنی به تأخیر انداختن، و ضمیر متّصل (ه) است. در اصل (أَرْجِئْهُ) بوده و همزه برای تخفیف حذف شده است و ضمیر ساکن گشته است (نگا: اعراف / 111). «حَاشِرینَ»: گرد آورندگان. یعنی کسانی باشند که جادوگران را جمعآوری و در دربار حاضر کنند.]]
[37] تا همهی جادوگران ماهر و زبردست را پیش تو بیاورند. [[«سَحَّار»: صیغه مبالغه ساحِر است، جادوگر بسیار ماهر و بس آگاه و کهنهکار.]]
[38] سرانجام جادوگران در روز موعود (که چاشتگاه روز جشن مصریها بود، در مکان معیّنی) گردآورده شدند (و به میدان مبارزه گسیل گشتند). [[«لِمِیقَاتِ»: در وعدهگاه. در زمان معیّن و در مکان مشخّص (نگا: اعراف / 143 و 155). «یَوْمٍ مَّعْلُومٍ»: روز مشخّص که روز جشن مصریان بوده است.]]
[39] (از مردم نیز برای حضور در میدان مبارزه دعوت به عمل آمد) و به مردم گفته شد: آیا (در این صحنه) شما گرد میآئید؟ [[«هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ؟»: آیا اجتماع میکنید؟ آیا جمع میشوید؟ مراد از سؤال، تحریک و تشویق مردم به گردهمآئی با شتاب هر چه بیشتر است.]]
[40] تا اگر جادوگران پیروز شوند، ما از آنان پیروی کنیم (و آن چنان صحنه را گرم و داغ نمائیم و هیاهو و جنجالی برپا کنیم که دشمنِ خدایان ما برای همیشه از میدان به در رود). [[«نَتَّبِعُ»: پیروی کنیم. دنبالهروی کنیم. مراد پیروی و دنبالهروی از آئین جادوگران و طرفداری از مکتب خدایان دروغین ایشان است.]]
[41] هنگامی که جادوگران (نزد فرعون حاضر) آمدند و به فرعون گفتند: آیا ما پاداش بزرگ و قابل ملاحظهای خواهیم داشت اگر پیروز شویم؟ [[«أَجْراً»: تنوین برای بیان عظمت و ارزش پاداش و مزد کار است.]]
[42] (فرعون که سخت از موسی به وحشت افتاده بود و در تنگنا قرار داشت) گفت: بلی! (هر چه بخواهید میدهم) به علاوه شما در این صورت از مقرّبان (درگاه من) خواهید بود. [[«الْمُقَرَّبِینَ»: مراد نزدیکان درگاه فرعون و درباریان شاهی است.]]
[43] (در روز موعود و در میدان مبارزه، موسی) به جادوگران گفت: آنچه را میخواهید بیفکنید، بیفکنید! (و هر چه در قدرت دارید بنمائید و به میدان آورید). [[«مُلْقُونَ»: اندازندگان. افکنندگان. اسم فاعل از مصدر (إلقاء) است.]]
[44] پس جادوگران (با غرور و نخوت) طنابها و عصاهای خود را افکندند و گفتند: به عزّت فرعون سوگند که ما قطعاً چیره و پیروزیم! [[«حِبَال»: جمع حَبْل، طنابها. ریسمانها. «عِصِیّ»: جمع عَصا، چوبه دستی.]]
[45] موسی (مهلت نداد و) عصای خود را افکند، ناگهان (اژدهای بزرگی گردید و با سرعت) شروع به بلعیدن ابزارهای دروغین ایشان کرد (و آنها را یکی بعد از دیگری در کام خود فرو برد). [[«تَلْقَفُ»: با سرعت و قدرت میبلعید. «یَأْفِکُونَ»: با دروغ سر هم میکردند و به هم میبافتند. اشاره به کارها و ابزارهای دروغین جادوگران است (نگا: اعراف / 117، توبه / 70).]]
[46] جادوگران سجدهکنان بر زمین فرو افتادند. [[«أُلْقِیَ»: فرو انداخته شدند. بیان فعل به صورت مجهول بیانگر این است که آن چنان تحت تأثیر جاذبه معجزه موسی قرار گرفتند که برای خدا سجده بردند (نگا: طه / 70) و نیروی معجزه به گونهای ایشان را قانع کرد که نتوانستند خویشتنداری کنند و فوراً برای خدا سجده بردند.]]
[47] گفتند: به پروردگارِ عالَمیان ایمان داریم. [[«قالُوا ...»: مراد این است که کردار را با گفتار توأم، و فعل سجده را با قول مؤکّد کردند.]]
[48] به پروردگار موسی و هارون. [[«رَبِّ»: بدل است. ذکر آن برای رفع توهمی است که در ذهن عامّه مردم بود. و آن این که مردم، فرعون را (رَبِّ) خود میدانستند.]]
[49] (فرعون جادوگران را تهدید کرد و) گفت: آیا به او ایمان آوردید پیش از آن که من به شما اجازه دهم؟! او بیگمان بزرگ و استاد شما است و به شما جادوگری آموخته است. پس خواهید دانست (که با چه زجر و شکنجهای شما را خواهم کشت). حتماً دستها و پاهای شما را عکس یکدیگر قطع میگردانم و همگی شما را به دار میآویزم. [[«آذَنَ»: اجازه دهم. «کَبِیرُ»: مراد بزرگ و استاد است. «مِنْ خِلافٍ»: عکس یکدیگر. مثلاً دست راست و پای چپ، یا پای راست و دست چپ (نگا: مائده / 33). «لاُصَلِّبَنَّکُمْ»: حتماً به دارتان میآویزم.]]
[50] (جادوگران شجاعانه) گفتند: هیچ زیانی نیست (از این کاری که تو خواهی کرد. هر کاری که میخواهی بکن باکی نیست، چرا که) ما به سوی پروردگارمان باز میگردیم (و به لقای معشوق و معبود حقیقی خود میرسیم و پاداش خویش را از او دریافت میداریم). [[«ضَیْرَ»: زیان و ضرر. «لا ضَیْرَ»: مانعی نیست. زیان و ضرری در میان نمیباشد. «مُنقَلِبُونَ»: بر گردندگان (نگا: مطفّفین / 31).]]
[51] ما امیدواریم که پروردگارمان گناهان ما را ببخشایاد، چرا که ما (در میان قوم تو) نخستین ایمانآورندگان بودهایم. [[«نَطْمَعُ»: آزمندیم. امیدواریم. «خطایا»: گناهان. خطاها. «أَن کُنَّا»: به سبب این که ما بودهایم. در اصل (لِأن کُنَّا) بوده و حرف (أَنْ) مخفّف از مثقّله است.]]
[52] ما به موسی وحی کردیم که شبانه بندگان (مؤمن بنیاسرائیل) مرا (از مصر) کوچ بده. شما حتماً تعقیب میشوید (و فرعون و فرعونیان برای دستگیری شما دنبالتان میکنند). [[«أَنْ»: حرف مشبّهةٌبالفعل و مخفّف از (أَنَّ) است (نگا: مؤمنون / 27) «أَسْرِ بِعِبادی»: در شب بندگانم را کوچ بده (نگا: إسراء / 1). «مُتَّبَعُونَ»: تعقیب شوندگان. دنبال شوندگان. مراد تعقیب بنیاسرائیل توسّط فرعون و فرعونیان است.]]
[53] (توسّط جاسوسان خبر به دربار رسید که موسی و بنیاسرائیل در صدد کوچ به سرزمین دیگری هستند) پس فرعون (مأمورانی) به شهرها فرستاد تا (نیرو) جمع کنند (و جلو ایشان را بگیرند). [[«الْمَدَآئِن»: جمع مَدینة، شهر. «حَاشِرِینَ»: گردآورندگان (نگا: شعراء / 36).]]
[54] (فرعون به مأموران دستور داد و گفت: به اهالی شهرها بگوئید:) اینها (که قصد فرار و تجمّع و تقویت در جای دیگری را دارند) گروه اندک و ناچیزی هستند (و ما با نخستین تاخت ایشان را گرفتار و به شکنجه و آزار میرسانیم). [[«شِرْذِمَةٌ»: گروه و طائفهای ناچیز و کم اهمّیّت.]]
[55] آنان ما را بر سر خشم میآورند. [[«غَآئِظُونَ»: خشمگینکنندگان. بر سر خشمآورندگان.]]
[56] (البتّه جای هیچ گونه نگرانی نیست، و لیکن) ما گروهی هستیم محتاط (و بیدار و دوراندیش). [[«جَمِیعٌ»: گروه و دسته. جمع (نگا: قمر / 44). «حَاذِرُونَ»: افراد محتاط و دوراندیش. آگاه و بیدار.]]
[57] (سرانجام آنچه میبایست بشود شد، و عاقبت بنیاسرائیل بر فرعون و فرعونیان پیروز شدند) و ما آنان را از باغها و چشمهسارها بیرون راندیم. [[«جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ»: مراد باغهای سرسبز و چشمهساران پر آب مصر است.]]
[58] و (ایشان را) از میان گنجها و کاخهای مجلّل (به در کردیم). [[«کُنُوزٍ»: گنجها. «کَرِیمٍ»: مراد ارزشمند و مجلّل و مزیّن و خوش و زیبا است.]]
[59] این چنین (شد که بنیاسرائیل پیروز گشتند) و آنها را میراث بنیاسرائیل کردیم. [[«کَذالِکَ»: کار چنین شد. در اینجا ترتیب طبیعی داستان مراعات نشده است. بلکه نتیجه و چکیده داستان گفته شده سپس به درازا از آن سخن رفته است.]]
[60] (فرعون و فرعونیان) بنیاسرائیل را تعقیب کردند و به هنگام طلوع آفتاب بدیشان رسیدند. [[«مُشْرِقِینَ»: به طلوع خورشید رسیدگان. از مصدر (إشراق) به معنی رسیدن به وقت شُروق که به معنی طُلوع است. همان گونه که (إصباح) به معنی داخل شدن در (صَباح) و (إمساء) به معنی رسیدن به (مَساء) است. (مُشرِقِینَ) میتواند حال ضمیر (و) و یا (هم) باشد.]]
[61] هنگامی که هر دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: ما (در چنگال فرعونیان) گرفتار میگردیم (و هلاک میشویم). [[«تَرَاءَی»: دید. فعل ماضی باب تفاعل است و در رسمالخطّ قرآنی (تراءا) است. «مُدْرَکُونَ»: رسیدگان. گرفتارشدگان.]]
[62] (موسی) گفت: چنین نیست. پروردگار من با من است. (قطعاً به دست دشمنم نمیسپارد و به راه نجات) رهنمودم خواهد کرد. [[«کلاّ»: چنین نیست. این واژه حرفی است که سخن پیش از خود را ردّ و نفی میکند. یعنی: نگوئید که فرعون و سپاهیانش به ما میرسد. «مَعِیَ»: (نگا: طه / 46).]]
[63] به دنبال آن به موسی پیام دادیم که عصای خود را به دریا بزن. (وقتی عصا را به دریا زد) دریا از هم شکافت، و هر بخشی همچون کوه بزرگی گردید (و دوازده راه خشک در آن پدیدار شد، و هر گروهی از اسباط دوازدهگانهی بنیاسرائیل در جادهای حرکت کرد). [[«إنفَلَقَ»: از هم شکافت. از هم باز شد. از هم جدا شد. «فِرْقٍ»: قِسم. بخش. مراد جوانب آبی است که واپس رفته است. «الطَّوْد»: کوه. کوه بزرگ. توصیف آن به عظیم در آیه، برای تأکید است.]]
[64] و در آنجا دیگران را (نیز به موسی و بنیاسرائیل) نزدیک گرداندیم (و فرعون و فرعونیان را وارد آن راههای دوازدهگانه کردیم). [[«أَزْلَفْنا»: نزدیک گرداندیم (نگا: شعراء / 90، / 31، تکویر / 13). «ثَمَّ»: آنجا. ظرف است. مراد وسط دریا است. «الآخَرینَ»: دیگران. مراد فرعون و لشکریان فرعون است.]]
[65] موسی و جملگی همراهان او را نجات دادیم. [[«أَنجَیْنَا»: نجات دادیم.]]
[66] سپس دیگران را غرق کردیم.
[67] بیگمان در این (ماجرای نجات مؤمنان و غرق کافران) درس عبرت ب��رگی است (برای کسانی که چشم باز و دل آگاه داشته باشند و دربارهی سرگذشت جبّاران مغرور بیندیشند و اوراق تاریخ مکتوب و منظور را به دقّت بخوانند و ببینند). ولی اکثر آنان ایمان نیاوردند (و کمتر ایشان، همچون آسیه و جادوگران، به جمع مؤمنان پیوستند). [[«آیَةً»: اندرز سترگ و عبرت بزرگ.]]
[68] بیگمان پروردگار تو با عزّت و توانا، و با محبّت و مهربان است. [[«الْعَزِیزُ»: توانا، در انتقام گرفتن از تکذیب کنندگان. «الرَّحِیمُ»: مهربان، در حق تصدیق کنندگان.]]
[69] (ای پیغمبر!) سرگذشت ابراهیم را برای کافران بیان دار. [[«نَبَأ»: خبر. مراد قصّه و سرگذشت است.]]
[70] هنگامی که به پدرش (آزر) و قوم (بتپرست) خود گفت: چه چیز را پرستش میکنید؟ (چیزهائی را که میپرستید، کی شایستهی پرستش میباشند؟).
[71] (مفتخرانه پاسخ دادند و) گفتند: بتهای بزرگی را میپرستیم و دائماً (به پرستش آنها میپردازیم و) بر عبادتشان ماندگار میمانیم. [[«نَظَلُّ»: بر دوام میمانیم. از افعال ناقصه و بیانگر استمرار در کار است. «عَاکِفِینَ»: ملازمان عبادت (نگا: بقره / 187، اعراف / 138).]]
[72] گفت: آیا هنگامی که آنها را به کمک میخوانید، صدای شما را میشنوند و نیازتان را برآورده میکنند؟ [[«هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ؟»: آیا دعا و سخن شما را میشنوند؟ آیا نیازتان را برآورده میکنند و به شما پاسخ میگویند؟]]
[73] یا سودی به شما میرسانند (اگر از آنها اطاعت کنید؟) و یا زیانی متوجّه شما میسازند (اگر از آنها سرپیچی نمائید؟).
[74] میگویند: (چیزی از این کارها را نمیتوانند بکنند) فقط ما پدران و نیاکان خود را دیدهایم که این چنین میکردند (و بتان را به گونهی ما پرستش مینمودند و ما هم از کارشان تقلید میکنیم و بس. مگر میشود پدران و نیاکان ما در اشتباه بوده باشند؟). [[«وَجَدْنَا»: یافتهایم. دیدهایم. «آبَاء»: پدران. مراد پدران و اجداد و نیاکان است (نگا: شعراء / 76).]]
[75] آیا (میدانید که چه کار میکنید و) میبینید که چه چیز را میپرستید؟! [[«أَفَرَأَیْتُمْ؟»: آیا میبینید؟ مراد از دیدن، اندیشیدن و دانستن و به اصل مسأله پی بردن است.]]
[76] هم شما و هم پدران پیشین شما. [[«أَنتُمْ»: تأکید ضمیر فاعلی در آیه قبلی است. «الأقْدَمُونَ»: پیشینیان و گذشتگان.]]
[77] همهی آنها دشمن من هستند (آنهائی که شما معبود خود میدانید) بجز پروردگار جهانیان. [[«عَدُوٌّ»: این واژه برای مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث یکسان به کار میرود (نگا: نساء / 101، انعام / 112). «إِلاّ رَبَّ»: اگر به خدا معتقد نبوده باشند و خدا جزو معبودهای آنان نبوده باشد، استثناء منقطع است و ذکر آن به منظور تأکید بر توحید خالص است. اگر هم علاوه از بتها خدا را نیز پرستش میکردهاند، ابراهیم پروردگار جهانیان را استثناء میکند.]]
[78] (پروردگار جهانیانی) که مرا آفریده است، و هم او مرا (به سوی سعادت دنیا و آخرت) راهنمائی میسازد (و در سراسر زندگی من حضور دارد و لحظهای از من غافل نیست). [[«یَهْدِینِ»: مرا راهنمائی میکند و دستگیرم او است (نگا: طه / 50).]]
[79] آن کسی است که او مرا میخوراند و مینوشاند. [[«یُطْعِمُنی ...»: مراد این است که روزیرسانم او است و من همه جا بر سر خوان نعمت او نشستهام.]]
[80] و هنگامی که بیمار شوم او است که مرا شفا میدهد. [[«یَشْفِینِ»: مراد این است که شافی تنها خدا است و دکتر و دوا وسیله است. انسان مؤمن به پزشک مراجعه میکند و دارو میخورد، ولی هیچ کدام را شفا دهنده نمیداند و بلکه معتقد است که اگر خدا خواست دوا و درمان مؤثّر واقع میشوند. نان و آب وسیله سیر کردنند، ولی سیرکننده خدا است.]]
[81] و آن کسی است که (چون اجلم فرا رسید) او مرا میمیراند و سپس (در رستاخیز برای حساب و کتاب و جزا و سزا) مرا زنده میگرداند. [[«یُحْیِینِ»: مرا زنده میکند. اشاره به این است که حیاتبخش و میراننده و دوباره زنده کننده خدا است.]]
[82] و آن کسی است که امیدوارم در روز جزا و سزا (که قیامت برپا است) گناهم را بیامرزد. [[«أَطْمَعُ»: چشم طمع میدوزم. امیدوارم. «خَطِیئَتِی»: گناهم. لغزشم. «یَوْمَ الدِّینِ»: روز حساب و کتاب و جزا و سزا (نگا: فاتحه / 4).]]
[83] (ابراهیم دست دعا به درگاه خدا برداشت و گفت:) پروردگارا! به من کمال و معرفت مرحمت فرما (تا در پرتو آن، حق را حق و باطل را باطل ببینم، و قدرت بر داوری صحیح در میان بندگانت داشته باشم)، و مرا (در دنیا و آخرت) از زمرهی شایستگان و بایستگان گردان. [[«حُکْماً»: کمال و معرفت. شناخت عمیق همراه با قدرت داوری. کمال علم و عمل. حکمت (نگا: شعراء / 21).]]
[84] و (با توفیق در طاعت و عبادت و اعمال نیک) برای من ذکر خیر و نام نیک در میان آیندگان بر جای دار. [[«لِسَانَ صِدْقٍ»: ذکر خیر. نام نیک (نگا: مریم / 50). «الآخِرینَ»: کسانی که بعدها میآیند و در زمین زندگی میکنند. آیندگان جهان.]]
[85] و مرا از زمرهی کسانی ساز که بهشت پرنعمت را فراچنگ میآورند. [[«وَرَثَةِ جَنَّةِ»: وارثان بهشت. مراد کسانی است که در پرتو ایمان به الله و پرستش خدا بهشت را به دست میآورند (نگا: اعراف / 43). «جَنَّةِ النَّعِیمِ»: (نگا: مائده / 65، یونس / 9، حجّ / 56).]]
[86] و پدرم را (با رهنمود به ایمان و توفیق در طاعت و عبادت، مورد مرحمت و مشمول مغفرت گردان، و بدین وسیله او را) که از گمراهان است بیامرز. [[«إِغْفِرْ ...»: طلب آمرزش ابراهیم برای پدرش آزر، پیش از فوت آزر است، و ابراهیم وقت جدا شدن از او بدو وعده داده بود که برای وی طلب آمرزش کند. امّا چون دید که او با کفر از جهان رفت، از او بیزاری جست و طلب آمرزش را قطع کرد (نگا: توبه / 114).]]
[87] و مرا خوار و رسوا مدار در روزی که (مردمان برای حساب و کتاب و سزا و جزا، زنده و) برانگیخته میشوند. [[«یُبْعَثُونَ»: (نگا: اعراف / 14، حجر / 36، مؤمنون / 100).]]
[88] آن روزی که اموال، (یعنی نیروی مادی)، و اولاد، (یعنی نیروی انسانی، به کسی) سودی نمیرساند. [[«یَوْمَ»: ظرف و مراد قیامت است.]]
[89] بلکه تنها کسی (نجات پیدا میکند و از اموالی که در راه آفریدگار صرف، و از اولادی که در مسیر پروردگار رهنمود کرده باشد، سود میبرد) که با دل سالم (از بیماری کفر و نفاق و ریا) به پیشگاه خدا آمده باشد. [[«إِلاّ مَنْ ...»: مگر کسی که. لیکن کسی که. واژه (مَنْ) میتواند مرفوع و بدل از فاعل (یَنفَعُ) و مضافی پیش از آن مقدّر باشد که تقدیر چنین خواهد بود: لا یَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاّ مالُ و بَنُو مَنْ أَتَی اللهَ بَقَلْبٍ سَلیمٍ. و یا این که واژه (مَنْ) منصوب و مفعول بوده و در اصل بدل از مفعول محذوف باشد که تقدیر چنین خواهد بود: یَوْمَ لاْ یَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ أَحَدَاً إَلاّ مَنْ أَتَی اللهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ. در هر صورت اموال و اولادی به انسان سود میرسانند که تبدیل به باقیات صالحات شده باشند. «قَلْبٍ سَلیمٍ»: دل سالم از بیماری کفر و نفاق و ریا (نگا: اعراف / 147، احزاب / 19، بقره / 264).]]
[90] در آن هنگام بهشت برای پرهیزگاران نزدیک گردانده میشود (و آنان که از کفر و معاصی رویگردان، و به ایمان و طاعت در جهان روی آورده بودند، به سوی آن میروند). [[«أُزْلِفَتْ»: نزدیک گردانده شد.]]
[91] و دوزخ برای گمراهان آشکار گردانده میشود. [[«بُرِّزَتْ»: نموده شد. آشکار گردید. «الْغَاوِینَ»: گمراهان.]]
[92] و بدیشان گفته میشود: کجا هستند معبودهائی که پیوسته آنها را عبادت میکردید؟ [[«مَا»: چیزهائی که. مراد معبودهای دروغین است.]]
[93] (معبودهای) غیر از خدا. آیا آنها (در برابر این شدائد و سختیهائی که اکنون با آن روبرو هستید و هستند) شما را کمک میکنند یا خویشتن را یاری میدهند؟ [[«یَنتَصِرُونَ»: باز میدارند. خویشتن را به دور میدارند. انتصار به معنی یاری دادن خود یا کمک خواستن و یا دفع بلا از خویشتن است (نگا: کهف / 43، قصص / 81، قمر / 10، رحمن / 35).]]
[94] پس از آن، آنان (که پرستش شوندگان گمراهساز) همراه گمراهان (که پرستش کنندگان ایشان بودند) پیاپی به دوزخ سرنگون افکنده میشوند. [[«کُبْکِبُوا»: سرنگون و پیاپی فرو افکنده میشوند.]]
[95] و جملگی لشکریان اهریمن (نیز همراه آن دو گروه به دوزخ سرنگون میگردند). [[«جُنُودُ إِبْلِیسَ»: لشکریان و یاوران ابلیس. مراد پیروان ابلیس، یعنی جنایتکاران و معصیت پیشگان سراسر تاریخ است (نگا: اعراف / 18، حجر / 43).]]
[96] آنان (که معبودهای دروغین را پرستیدهاند) در آنجا به کشمکش (با معبودهای خود) میپردازند و میگویند: [[«وَ هُمْ فِیهَا یَخْتَصِمُونَ»: جمله حالیّه است.]]
[97] به خدا سوگند ما در گمراهی آشکاری بودهایم. [[«إِن کُنَّا»: واژه (إِنْ) مخفّف از مثقّله و در اصل چنین است: إِنَّا کُنَّا.]]
[98] آن زمان که ما شما (معبودان دروغین) را با پروردگار جهانیان (در عبادت و طاعت) برابر میدانستیم. [[«إِذْ»: زمانی که. ظرف زمان گمراهی است. یا (إِذْ) تعلیلیّه است (نگا: زخرف / 39).]]
[99] و ما را جز بزهکاران (شیاطین نام) گمراه نکرده است. [[«الْمُجْرِمُونَ»: مراد شیطان و یاوران او، یا رؤساء و کبراء ایشان است (نگا: احزاب / 67).]]
[100] (ای وای بر ما! امروز) ما اصلاً شفاعت کنندگانی نداریم (که ما را برهانند! ما که معتقد به میانجیگری میانجیگران برای نجات خود بودیم). [[«مِن شَافِعِینَ»: واژه (مِنْ) بیانگر عمومیّت نفی چیزی است که پس از آن قرار دارد (نگا: تفسیر المصحف المفسّر).]]
[101] (همچنین، امروز) دوست صمیمی و دلسوزی هم نداریم (تا دست کم گریهای برای ما سر دهد). [[«حَمیمٍ»: گرم. مراد صمیمی و دلسوز است.]]
[102] کاش! (به جهان) برگشتی داشتیم تا از زمرهی مؤمنان میشدیم (و در پرتو ایمان درست و اعمال شایسته، از عذاب دوزخ نجات مییافتیم و به بهشت در میآمدیم). [[«لَوْ»: واژه (لَوْ) در اینجا در معنی (لَیْتَ) و برای تمنّی است. «کَرَّةً»: رجعت. برگشت. مراد برگشت به جهان است (نگا: مؤمنون / 99 و 100).]]
[103] بیگمان در این (سرگذشت ابراهیم) پند و عبرتی (برای عاقلان قوم تو و سایر فرزانگان) است، ولی (جای تعجّب است) بیشتر آنان ایمان نداشته (و ایمان نمیآورند). [[«آیَةً»: پند و اندرز. درس عبرت.]]
[104] قطعاً پروردگارت (بر انتقام از بیدینان) توانا و (نسبت به مؤمنان) مهربان است. [[«وَ إِنَّ رَبَّکَ ...»: تکرار این نوع جملهها دلداری مؤثّری است برای پیغمبر و مؤمنان اندک صدر اسلام، و برای اقلیت مؤمنان در برابر اکثریّت گمراهان در هر عصر و زمان.]]
[105] (ماجرای آموزندهی دیگری مربوط به قوم نوح است). قوم نوح پیغمبران را تکذیب کردند. [[«کَذَّبَتْ ...»: قوم نوح با تکذیب نوح، همه پیغمبران را نیز تکذیب کردهاند، چرا که تکذیب پیغمبری، تکذیب همه پیغمبران بشمار است؛ شاید هم قوم نوح، منکر همه پیغمبران و به طور کلّی همه ادیان آسمانی بودهاند (نگا: فرقان / 37). تأنیث فعل (کَذَّبَتْ) به خاطر این است که واژه (قوم) به صورت مذکّر و مؤنّث به کار میرود، و به طور کلّی هر اسم جمعی فعل آن میتواند به صورت مذکّر و مؤنّث ذکر شود.]]
[106] زمانی که همنژادشان نوح بدیشان گفت: هان! پرهیزگاری کنید! [[«أَخُوهُمْ»: برادرشان. مراد همنژادشان است، همان گونه که میگویند: أَخُوالْعَرَب. أَخُوتَمیم. «أَلا تَتَّقُونَ»: آیا پرهیزگاری نمیکنید؟ هان! پرهیزگاری کنید.]]
[107] قطعاً من برای شما پیغمبر امینی هستم. [[«أَمینٌ»: امین در ادای رسالت آسمانی. مشهور به امانت در میان مردم.]]
[108] از خدا بترسید و از من اطاعت کنید. [[«إِتَّقُوااللهَ»: از عذاب خدا خویشتن را در امان دارید. از خدا بترسید.]]
[109] من در مقابل این دعوت هیچ مزدی از شما نمیخواهم. مزد من جز بر پروردگار جهانیان نیست. [[«عَلَیْهِ»: در برابر دعوت و تبلیغ اوامر و نواهی. «إِنْ»: حرف نفی است.]]
[110] پس از خدا بترسید و از من اطاعت کنید. [[«أَطیعُونِ»: از من اطاعت کنید. مراد پذیرش دستور آسمانی است.]]
[111] گفتند: آیا ما (اشراف و نجباء) به شما ایمان بیاوریم، در حالی که پستترین و بیارزشترین افراد از تو پیروی کردهاند؟! (چگونه انتظار داری افراد ثروتمند و والامقام، با مشتی بیسر و پا و گمنام، همراه و همنشین شوند؟!). [[«وَاتَّبَعَکَ»: حرف (و) حالیّه است. «الأرْذَلُونَ»: پستترین مردم. مراد افراد بیچیز و بیمقام است (نگا: هود / 27).]]
[112] (نوح) گفت: (وظیفهی من دعوت همگان به سوی حق و اصلاح جامعه است) من چه میدانم آنان چه کاری داشتهاند؟ (و گذشتهی ایشان چه بوده است؟ مهم امروز است که دعوت مرا پذیرفته و در مقام خودسازی برآمدهاند و در راه حق گام نهادهاند). [[«مَا عِلْمی»: من چه میدانم. من نمیدانم. واژه (ما) میتواند اسم استفهام یا حرف نفی باشد.]]
[113] حساب (اعمال و جزای کار) ایشان جز بر عهدهی پروردگارم نیست، اگر شما فهمیده و باشعور باشید (میدانستید که کار خوب و بد گذشتهی ایشان از دید خدا پنهان نبوده است و سر و کارشان با خدا است نه با من). [[«إِنْ»: حرف نفی است.]]
[114] من هرگز مؤمنان را (از پیش خود) نمیرانم (تا دل شما را به دست آرم). [[«طَارِد»: طرد کننده. دور کننده.]]
[115] من بیم دهندهی آشکاری بیش نیستم. [[«إِنْ أَنَا ...»: حرف (إِنْ) نافیه است. «مُبینٌ»: واضح و آشکار.]]
[116] گفتند: ای نوح! اگر (بدین رفتار و گفتار خود) پایان ندهی، قطعاً جزو سنگساران خواهی شد (و بر سر تو همان خواهد آمد که بر سر سایر مخالفان ما آمده است). [[«الْمَرْجُومِینَ»: افراد سنگباران شده. سنگساران.]]
[117] (نوح به پیشگاه خدا عرض کرد و) گفت: پروردگارا! قوم من، مرا دروغگو نامیدند (و دعوتم را نپذیرفتند)! [[«قالَ: رَبِّ ...»: این آیه مقدّمه تقاضای مطالب آیه بعدی است.]]
[118] (اکنون که هیچ راهی برای هدایت این ستمگران باقی نمانده است و تمام تلاش و توانم بیفایده بوده است) میان من و اینان خودت داوری کن (و کافران و مشرکان را نابود فرما) و من و مؤمنانی را که با من هستند (از دست شکنجه و آزارشان) نجات بده. [[«إِفْتَحْ»: داوری کن (نگا: اعراف / 89). جدائی بیفکن. مراد قضاوت در میان اهل توحید و سایر کافران و مشرکان است، و حق و سزای هر گروهی را دادن و به مکافات یا مجازات رساندن است.]]
[119] ما او و کسانی را که با او بودند، در کشتی پر (از انسانها و حیوانهای گوناگون و خوراک و نیازمندیهای آنان و اینان) نجات دادیم. [[«مَن مَّعَهُ»: کسانی که با او بودند. مراد پیروان ایماندار است. «الْفُلْک»: (نگا: بقره / 164). «الْمَشْحُونَ»: پر. لبریز. کشتی نوح انباشته از مردمان و حیوانات و پرندگان و خوراک و مایحتاج آنها بود (نگا: هود / 40).]]
[120] سپس بقیّه را غرق کردیم. [[«بَعْدُ»: بعد از نجات نوح و مؤمنان.]]
[121] بیگمان در این (سرگذشت نوح و سرنوشت مؤمنان و کافران) عبرت سترگ و دلیل بزرگی (بر قدرت خدا و صدق پیغمبران) است، و بیشتر مردمان (با وجود شنیدن داستان عبرتانگیزِ راه یافتگان و گمراهان و سرانجام کار ایشان) ایمان نمیآورند. [[«آیَةً»: عبرت (نگا: فرقان / 37). دلیل. «مَا کَانَ أَکْثَرُهُم بِمُؤْمِنِینَ»: اغلب مردمان آن روزی به نوح ایمان نیاوردند و غرق شدند. بیشتر کسانی که قرآن را میشنوند و از این سرنوشت اطّلاع حاصل میکنند، ایمان نمیآورند (نگا: هود / 17، غافر / 59، روم / 42، شعراء / 158 و 190).]]
[122] مسلّماً پروردگار تو چیره و توانا (بر انتقام از ستمکاران) و مهربان (در حق پرهیزگاران) است. [[«الْعَزِیز»: چیره. شکستناپذیر.]]
[123] قوم عاد پیغمبران (خدا) را تکذیب کردند (و دروغگو نامیدند).
[124] بدان گاه که برادرشان هود بدیشان گفت: هان! تقوا پیشه کنید (و پرهیزگار باشید، و از عذاب خدا بپرهیزید). [[«أَلا تَتَّقُونَ»: هان! پرهیزگار باشید. آیا تقوا پیشه نمیکنید؟]]
[125] من پیغمبر امینی برای شما هستم. [[«رَسُولٌ أَمِینٌ»: (نگا: شعراء / 107).]]
[126] از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.
[127] من هیچ اجر و پاداشی در برابر این دعوت از شما نمیطلبم. اجر و پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نمیباشد. [[«عَلَیْهِ»: (نگا: شعراء / 109).]]
[128] آیا شما بالای هر بلندی و مکان مرتفعی کاخ سر به فلک کشیدهای میسازید و (در آن) به خوشگذرانی و کارهای بیهوده میپردازید؟ [[«رِیعٍ»: مکان مرتفع. بلندی. «آیَةً»: نشانه. مراد کاخ بلند و سر به فلک کشیده است. «تَعْبَثُونَ»: کارهای بیهوده. و خوشگذرانی میکنید. جمله حال است برای ضمیر (و) در فعل (تَبْنُونَ).]]
[129] و دژها و قلعههائی میسازید که انگار جاودانه میمانید؟ [[«مَصَانِعَ»: دژها و کاخها. کارخانهها و کارگاهها. «لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ»: انگار جاودانه میمانید. تا این که جاودانه بمانید. معنی آیه میتواند چنین هم باشد: کارخانهها و کارگاهها را برای کندن کوهها و ساختن کاخها و برجها به کار میبرید، انگار جاودانه میمانید؟]]
[130] و هنگامی که مجازات میکنید، از حدّ تجاوز میکنید و همچون ستمگران و سرکشان کیفر میدهید (و در برابر کمترین جرم، سنگینترین جریمه و سزا روا میدارید و عدالت و ترحّمی ندارید). [[«بَطَشْتُمْ»: حملهور شدید. یعنی سخت به دیگران و همسایگان تاخت و تاز میبرید. در مجازات زیادهروی کردید و از حد فراتر رفتید (نگا: بروج / 12). «جَبّارینَ»: سرکشان و ستمگران. حال است.]]
[131] از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.
[132] از (خشم) خدائی بپرهیزید که شما را با نعمتهائی که میدانید یاری داده است. [[«أَمَدَّکُمْ»: شما را یاری داده است (نگا: إسراء / 6).]]
[133] شما را یاری داده است با (اعطاء) چهارپایان و پسران. [[«أَمَدَّکُمْ»: این آیه، سرآغاز برشمردن امداد خداوندی است.]]
[134] و با باغها و چشمهها.
[135] من میترسم عذاب روز بزرگ (قیامت) گریبانگیر شما شود. [[«یَوْمٍ عَظیمٍ»: روز بزرگ. مراد قیامت است (نگا: انعام / 15، اعراف / 59). از آنجا که در دنیا نیز انسان به مجازات عمل بد خود (نگا: اعراف / 130 و 165) یا به مکافات عمل خوبه خود (نگا: نحل / 30) میرسد، روز بزرگ میتواند روزهای سخت و وحشتناک دنیا نیز باشد (نگا: شعراء / 189).]]
[136] آنان (به هود پاسخ دادند و) گفتند: برای ما تفاوت نمیکند چه ما را اندرز بدهی یا ندهی! (بیهوده خود را خسته مکن و ما را درد سر مده). [[«قَالُوا»: قوم عاد گفتند. مراد از این سخن تحقیر و توهین است.]]
[137] این (چیزهائی که به هم بافتهای و به ما خواهی گفت) جز شیوه و عادت پیشینیان نیست (آنانی که در گذشته خود را پیغمبر نامیدهاند و دروغهائی را به گذشتگان تحویل دادهاند و ادّعاهائی همچون ادّعای تو داشتهاند). [[«إِنْ»: حرف نفی است. «خُلُقُ الأوَّلِینَ»: اخلاق و عادت گذشتگان و پیشینیان. مرادشان تکذیب همه پیغمبران است (نگا: انعام / 25). یا این که مراد این است اعمالی که آنان مرتکب میشدند، از قبیل بتپرستی و ساختن قصرها و قلعههای سر به فلک کشیده بر نقاط مرتفع، و خشونت در مجازات رساندن و کیفر دادن، همان چیزهائی است که پیشینیان انجام میدادهاند و مطلب قابل ایرادی نمیباشد.]]
[138] و ما (نه در این جهان و نه در آن جهان) عذاب داده نمیشویم.
[139] قوم عاد، هود را دروغگو نامیدند (و رسالتش را نپذیرفتند) و ما هم نابودشان کردیم. در این (سرگذشت قوم عاد) عبرتی است (برای کسانی که بخواهند از سرنوشت دیگران، درسی و پندی بیاموزند). اکثر قوم عاد ایمان نیاوردند (و راه کفر در پیش گرفتند و نتیجهی آن را دیدند). [[«آیَةً»: درس عبرت. نشانه قدرت. «مَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ»: بیشتر قوم عاد ایمان نداشتند، بیشتر مردم به این روایت ایمان ندارند.]]
[140] بیگمان پروردگار تو چیره و توانا (بر درهم شکستن جبّاران ستمکار) و مهربان (در حق ضعیفان دیندار) است.
[141] قوم ثمود پیغمبران را دروغگو نامیدند (و از آنان فرمانبرداری نکردند). [[«کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ»: (نگا: فرقان / 37و38).]]
[142] آن زمان که برادرشان صالح بدیشان گفت: آیا تقواپیشه نمیسازید؟ (و از خدا نمیترسید؟). [[«أَخُوهُمْ»: (نگا: شعراء / 106). «أَلا تَتَّقُونَ»: آیا تقوا پیشه نمیسازید؟ هان! تقواپیشه کنید (نگا: شعراء / 106).]]
[143] من بیگمان برایتان پیغمبر امینی هستم.
[144] پس از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.
[145] و در قبال تبلیغ دعوت اجر و پاداشی از شما درخواست نمیکنم. اجر و پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست. [[«إِنْ أَجْرِیَ ...»: (نگا: شعراء / 109).]]
[146] آیا (چنین تصوّر میکنید که جهان سرای جاودانگی است و) شما در نهایت امن و امان در ناز و نعمت جهان رها میشوید؟ [[«أَتُتْرَکُونَ»: آیا به ترک شما گفته میشود؟ آیا رها میشوید؟ استفهام انکاری و مفید نفی است. «مَا»: آنچه. مراد نعمت جهان است. «ههُنَا»: اینجا مراد این جهان است. «آمِنِینَ»: در امن و امان و دور از دست انتقام و مرگ و عذاب و کیفر. حال است.]]
[147] در میان باغها و چشمهسارها؟
[148] و در میان کشتزارها، و نخلستانهائی که میوههای نرم و شاداب و رسیده دارند؟ [[«طَلْع»: چوبهای شکوفه خرما که خوشه خرما در درون آن قرار دارد. در اینجا مراد نخستین میوه خرما است (نگا: انعام / 99، ِ / 10). «هَضِیمٌ»: درهم فرو رفته و پر و تنگ یکدیگر. نرم و لطیف و شاداب و رسیده.]]
[149] و ماهرانه در دل کوهها خانههائی را بتراشید (و بسازید و در آنها به عیش و نوش بپردازید؟) [[«تَنْحِتُونَ»: میتراشید. «فَارِهِینَ»: حاذقانه و ماهرانه. سرمستانه و هواپرستانه و شادان و خندان. حال ضمیر (و) در فعل (تَنْحِتُونَ) است.]]
[150] از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.
[151] و از فرمان اسراف کنندگان فرمانبرداری مکنید. [[«أَمْرَ»: فرمان. مراد دستور و فرمان سران و رهبران ستمکار و بزهکار است.]]
[152] آن کسانی که در زمین تباهی مینمایند و اصلاح نمیکنند.
[153] (قوم ثمود به صالح پاسخ دادند و) گفتند: تو از زمرهی جادوشدگان و دیوانگان هستی و بس. (این است که چنین پریشانگوئی و یاوهسرائی میکنی). [[«الْمُسَحَّرِینَ»: جادوشدگان. عقل از دست دادگان و دیوانگان (نگا: اسراء / 47).]]
[154] تو انسانی همچون خود ما بیش نیستی، (آخر چگونه گمان میبری که پیغمبر شدهای؟) اگر از زمرهی راستگویانی، معجزهای را به ما بنما. [[«آیَةً»: معجزه. نشانه.]]
[155] (هنگامی که خدا شتر مادهای را معجزهآسا برای صالح پدیدار کرد، صالح بدیشان) گفت: این شتری است (که خدا آن را معجزهی شما نموده است). یک روز سهم آب متعلّق به آن و روز جداگانهی دیگری سهم آب متعلّق به شما است. [[«نَاقَةٌ»: (نگا: اعراف / 73 و 77، هود / 64، اسراء / 59، قمر / 27). «شِرْبٌ»: سهم آب. نصیب و بهرهای از آب. این شتر، یک شتر عادی نبوده و گویا از ویژگیهای آن یکی این بوده است که یک روز آب آبادی را به خو�� اختصاص میداد و مینوشید!]]
[156] کمترین آزاری به آن نرسانید که اگر چنین کنید عذاب روز بزرگ، شما را فرو خواهد گرفت. [[«یَوْمٍ عَظیمٍ»: روز بزرگ. مراد عذاب بزرگ است که در روز معیّن و مقدّر رخ میدهد. نسبت دادن عظیم به روز، به جای نسبت آن به عذاب برای مبالغه است. چرا که عظمت روز، به علّت عظمت بلا و مصیبت وارده است.]]
[157] ولی آنان شتر را (با تیر) کشتند و (عذاب خدا را در چند قدمی خود دیدند و از کردهی خود) پشیمان شدند. [[«عَقَرُوهَا»: شتر را کشتند (نگا: اعراف / 77، هود / 65).]]
[158] عذاب ایشان را فرو گرفت (و پشیمانی بدیشان سودی نبخشید). مسلّماً در این (سرگذشتِ پایمردی پیغمبران و مؤمنان، و سرنوشت کافران و ظالمان) درس عبرتی (برای مردمان، و همچنین نشانهای از قدرت خداوند جهان در یاری دینداران و نابودی بیدینان و گردنکشان تاریخ) است. و اکثر (قوم ثمود هم ایمان نیاوردند و همچون قوم عاد) ایشان (نیز از زمرهی) مؤمنان نشدند. [[«إِنَّ فِی ذلِکَ ...»: (نگا: شعراء / 139).]]
[159] بیگمان پروردگار تو چیره (بر گردنکشان و) مهربان (در حق مؤمنان) است.
[160] قوم لوط پیغمبران را دروغگو نامیدند (و از ایشان پیروی نکردند).
[161] آن زمان که برادرشان لوط بدیشان گفت: هان! پرهیزگاری کنید. [[«أَلا تَتَّقُونَ»: (نگا: شعراء / 106).]]
[162] بیگمان من پیغمبر امینی برای شما هستم.
[163] از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.
[164] در برابر این (دعوت آسمانی) مزدی از شما نمیخواهم. اجر و پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست. [[«إِنْ أَجْرِیَ ...»: (نگا: شعراء / 109).]]
[165] آیا در میان جهانیان، به سراغ جنس ذکور میروید (و با ایشان به جای زنان آمیزش مینمائید؟). [[«الذُّکْرَانَ»: جمع ذَکَر، نرها، مراد مردان است (نگا: شوری / 50). «مِنَ الْعَالَمِینَ»: در میان زنان و مردان، به سراغ مردان میروید و همجنسگرائی میکنید. در میان مردمان جهان، تنها شما این انحراف را پیش گرفته و به چنین کار پست و ننگینی آلودهاید.]]
[166] و همسرانی را که پروردگارتان برایتان آفریده است رها میسازید. بلکه اصلاً شما قومی هستید که (با ارتکاب همهی معاصی، در ظلم به خود و جامعه) از حدّ میگذرید (و مرزی میان خوب و بد به رسمیّت نمیشناسید). [[«تَذَرُونَ»: رها میسازید. ترک میکنید (نگا: بقره / 278). «عَادُونَ»: متجاوزین. از حدود و مقرّرات خدا درگذرندگان (نگا: بقره / 173 و 190).]]
[167] گفتند: ای لوط! اگر (از این سخنان) دست نکشی، از زمرهی تبعید شدگان (از شهر و دیار ما) خواهی بود. [[«الْمُخْرَجِینَ»: اخراج شدگان. تبعید شدگان.]]
[168] (لوط بدیشان پاسخ داد و) گفت: من از کار شما نفرت دارم (و زشت و ناپسندش میدانم). [[«الْقَالِینَ»: جمع قالی، دشمن دارندگان. بیزاران، کینه به دل دارندگان.]]
[169] پروردگارا! مرا و اهل و عیال و پیروان مرا از (عذابی که سزاوار) کارهای ایشان (است) به دور و محفوظ دار! [[«أَهْلِی»: مراد از اهل، افراد مؤمن خانواده و همه پیروان است. «مِمَّا یَعْمَلُونَ»: از آنچه انجام میدهند. مراد نجات از بلا و عذاب درهم کوبندهای است که زشتکاریها و گناهان ایشان به دنبال دارد.]]
[170] ما او را و جملگی خاندان و پیروان او را (از عذاب و بلای نابودکنندهی ناشی از کردار بزهکاران) رهائی بخشیدیم. [[«أَجْمَعِین»: جملگی. تأکید است.]]
[171] مگر پیرزنی را که (همسر او بود، و به سبب همکاری با بزهکاران) از هلاک شدگان گردید. [[«عَجُوزاً»: پیرزنی. مراد همسر لوط است (نگا: تحریم / 10). «الْغَابِرِینَ»: هالکین. نابود شوندگان (نگا: اعراف / 83). باقیماندگان. «فِی الْغَابِرِینَ»: از زمره هلاک شوندگان. از جمله باقیماندگان در عذاب به همراه کافران و فاجران.]]
[172] سپس ما دیگران را نابود کردیم (و جملگی اهل شهر را با شهر زیر و رو نموده و درهم کوبیدیم). [[«الآخَرِینَ»: دیگران. مراد ساکنان شهر است که لوط و مؤمنان از میانشان گریخته و به بیرون شهر رفته بودند.]]
[173] و بر سرشان باران (سنگ) را باراندیم امّا چه باران بدی که این گروه تهدید شدگان را فرو گرفت! (بارانی که سخت شهر و دیارشان را ویران و نابود کرد). [[«أَمْطَرْنَا»: باراندیم. مراد سنگباران است (نگا: هود / 82). «الْمُنذَرِینَ»: بیم داده شدگان. تهدید شدگان. مراد قوم لوط است که توسّط لوط تهدید به عذاب الهی شده بودند.]]
[174] در این (ماجرای قوم لوط) درس عبرتی (برای هوشیاران) است، و بیشتر آن قوم ایمان نیاوردند (و سزای خود را دیدند).
[175] قطعاً پروردگار تو چیره (بر نابودی بزهکاران و جبّاران تاریخ) و مهربان (در حق مؤمنان) است.
[176] ساکنان اَیْکَه پیغمبران را دروغگو نامیدند (و از ایشان پیروی نکردند). [[«أَصْحَابُ الأیْکَةِ»: (نگا: حجر / 78).]]
[177] هنگامی که شعیب بدیشان گفت: هان! پرهیزگاری کنید. [[«أَلا تَتَّقُونَ»: (نگا: شعراء / 106).]]
[178] مسلّماً من برای شما پیغمبر امینی هستم.
[179] از خدا بترسید و از من پیروی کنید.
[180] من در برابر دعوت خود هیچ گونه پاداشی از شما نمیخواهم و پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست.
[181] پیمانه را به تمام و کمال بپردازید، و از زمرهی کمدهندگان (جنس به مردم و کاهندگان اموال ایشان) نباشید. [[«أَوْفُوا الْکَیْلَ»: (نگا: انعام / 152). «الْمُخْسِرِینَ»: کم دهندگان، کاهندگان (نگا: الرحمن / 9، مطفّفین / 3).]]
[182] و با ترازوی درست (اشیاء و اجناس را) بکشید. [[«زِنُوا»: وزن کنید. بکشید. «الْقِسْطَاسِ»: ترازو. «الْمُسْتَقِیمِ»: صحیح و درست.]]
[183] و اشیاء مردم را نکاهید (و حقوق ایشان را ضایع نکنید) و در زمین تباهی نورزید. [[«لا تَبْخَسُوا»: نکاهید (نگا: اعراف / 85، هود / 85). «لا تَعْثَوْا» فساد نکنید (نگا: بقره / 60).]]
[184] و بپرهیزید از (عذاب) کسی که شما و نسلهای گذشته را آفریده است. [[«الْجِبِلَّةَ»: جماعت و گروه. مراد دستهها و نسلهای قوی و مقتدر است (نگا: یس / 62).]]
[185] گفتند: تو قطعاً از جملهی جادوشدگان و دیوانگانی. [[«الْمُسَحَّرِینَ»: (نگا: شعراء / 153).]]
[186] تو انسانی جز ما نیستی و ما مسلّماً تو را از زمرهی دروغگویان میدانیم. [[«إِنْ»: حتماً. مسلّماً. مخفّف از مثقّله است. بعضی هم حرف (إِنْ) را نافیه و لام (لَمِن) را به معنی (إِلاّ) میدانند.]]
[187] اگر راست میگوئی (که پیغمبری) تکّههائی از آسمان بر سر ما فرو ریز. [[«کِسَفاً»: جمع کِسْفَة، قطعات. تکّهها (نگا: اسراء / 92).]]
[188] (شعیب بدیشان) گفت: پروردگار من آگاهتر (از هر کسی) از کارهائی است که شما میکنید (و معاصی و گناهانی که میورزید. مطمئنّاً عذاب درخور گناهتان را در وقت مقدّر به شما میرساند). [[«رَبِّی أَعْلَمُ ...»: این سخن بر نهایت تفویض و توکّل شعیب، و غایت تهدید ایشان دلالت دارد.]]
[189] او را تکذیب کردند و در نتیجه عذاب روزِ ابر ایشان را فرو گرفت (و آتش سوزان آنان را سوزاند). واقعاً عذاب روز بزرگی بود. [[«الظُّلَّةِ»: ابر سایهگستر (نگا: اعراف / 171). گویا از شدّت گرما به زیر ابر بزرگی پناهنده شده بودند و ابر بر آنان باران آتش باراند و ایشان را به بدترین وجه سوزاند. «عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»: (نگا: شعراء / 135 و 156).]]
[190] همانا در این (سرگذشت نیز) درس عبرتی است (برای عاقلان) و بیشتر ایشان (هم) ایمان نیاوردند (و جزای خود را دیدند).
[191] بیگمان پروردگارت چیره و مهربان است.
[192] این (قرآن) فرو فرستادهی پروردگار جهانیان است (و همهی سرگذشتهای مذکور در آن راست، و احکام آن تا روز قیامت برجا و واجبالاجرا است). [[«إِنَّهُ»: همانا قرآن. «تَنزِیلُ»: مصدر است و به معنی اسم مفعول است، یعنی مُنَزَّل و فرو فرستاده (نگا: انعام / 114).]]
[193] جبرئیل آن را فرو آورده است. [[«الرُّوحُ الأمِینُ»: لقب جبریل (ع) است.]]
[194] بر قلب تو، تا از زمرهی بیم دهندگان باشی. [[«قَلْب»: مراد روح پیغمبر است که پایگاه نزول معجزه بزرگ و جاویدان قرآن است.]]
[195] با زبان عربی روشن و آشکاری است. [[«بِلِسَانٍ»: جار و مجرور متعلّق به فعل (نَزَل) است. «مُبِینٍ»: واضح و روشن (نگا: یوسف / 1).]]
[196] (وصف) این قرآن در کتابهای پیشینیان (از قبیل تورات و انجیل) موجود است. [[«زُبُر»: جمع زَبُور. کتابها (نگا: آلعمران / 184، نحل / 44). «إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الأوَّلِینَ»: بیشتر فضائل و عقائد و مواعظ و قصص قرآن و صفات پیغمبر، در کتابهای پیغمبران پیشین موجود بوده است (نگا: بقره / 89، طه / 133، اعلی / 18 و 19). این فرموده، به اعتبار اغلب است.]]
[197] آیا همین نشانه برای (ایمان آوردن) ایشان کافی نیست که علمای بنیاسرائیل (به خوبی) از آن آگاهند؟! [[«آیَةً»: نشانه. دلیل و برهان بر صدق رسول. «أَن یَعْلَمَهُ ...»: مراد علم و آگاهی بنیاسرائیل از دلائل حقّانیّت قرآن و صدق دعوت است (نگا: بقره / 146، رعد / 43).]]
[198] اگر قرآن را بر یکی از غیر عربها نازل میکردیم. [[«بَعْضِ»: یکی. فردی. «الأعْجَمِینَ»: غیر عربها. مفرد آن أَعْجَم، یعنی کسی که سخنش برای عربها نامفهوم باشد. عربها به غیر عربها، عجم میگویند.]]
[199] و او قرآن را برای آنان میخواند (به گونهی کاملاً رسا و گویا و صحیح و زیبا) به آن ایمان نمیآوردند. [[«مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ»: مراد این است که قرآن چه رسد به این که توسّط پیغمبری از خودشان آمده است، اگر توسّط فردی غیر عرب هم به دستشان میرسید و اعجاز آن را بیش از پیش هم میدیدند و به فرض میدانستند که چنین کلامی ساخته چنین فردی نمیتواند باشد، باز هم ایمان نمیآوردند.]]
[200] ما این گونه قرآن را (با بیانی گویا و رسا، و به شیوهی ساده و آسان، توسّط فردی از خودشان) به دلهای بزهکاران وارد میگردانیم (و فصاحت و بلاغت و اعجاز آن را بدیشان میفهمانیم. امّا ...). [[«سَلَکْنَاهُ»: آن را داخل و وارد میگردانیم (نگا: حجر / 12).]]
[201] (امّا ایشان، به سبب دلهای بیماری که دارند) بدان ایمان نمیآورند، تا عذاب دردناک را (و مجازات شدیدی را که بدان بیم داده شده بودند) میبینند. (امّا چه فایده که دیگر ایمان ایشان پذیرفته و سودمند نیست). [[«الْعَذَاب»: مراد عقاب و عذابی است که از آن بیم داده شدهاند.]]
[202] عذاب، ناگهانی گریبانگیر ایشان میگردد. به گونهای که نمیفهمند (چگونه و از کجا سر رسیده است). [[«بَغْتَةً»: ناگهانی. «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»: به گونهای که از آمدن آن خبردار و آگاه نمیشوند و غافلگیر میگردند.]]
[203] (و به هنگام نزول عذاب فریاد برمیآورند) و میگویند: آیا به ما مهلتی و فرصتی داده میشود؟! (آخر اکنون همه چیز را میدانیم و سخت پشیمانیم و گوش بفرمانیم! مگر چنین چیزی ممکن است؟!). [[«مُنظَرُونَ»: مهلت داده شدگان (نگا: اعراف / 15، حجر / 8 و 37). «هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ»: این جمله میتواند بیانگر قطع امید و اظهار تأسّف ایشان باشد، و یا این که بیانگر درخواست بیپاسخ آنان بشمار آید.]]
[204] آیا درخواست سرعت گرفتن و جلو افتادن (نزول) عذاب ما را داشتند؟! [[«یَسْتَعْجِلُونَ»: درخواست جلو انداختن دارند. درخواست مینمایند عذاب پیش از زمان خود فرا رسد. اشاره به این است که کافران بارها تمسخرکنان به پیغمبران میگفتند: هر چه زودتر خدا عذابی را که ما را از آن میترسانید به ما برساند (نگا: اعراف / 70 و 77، انفال / 32، هود / 32، عنکبوت / 29، احقاف / 22).]]
[205] بگو ببینم، اگر ما سالهای دیگری ایشان را (از این زندگی دن��ا) بهرهمند سازیم (و با خوشی و خرّمی مدّت دیگری را بسر ببرند). [[«اَفَرَأَیْتَ»: به من بگو. بیان کن (نگا: مریم / 77، فرقان / 43). «سِنِینَ»: سالها.]]
[206] سپس عذابی که به آنان وعده داده میشود، دامنگیرشان گردد. [[«مَا»: فاعل فعل (جَآءَ) است.]]
[207] این تمتّع و بهرهگیری از دنیا، برای آنان چه سودی خواهد داشت؟ [[«مَا»: واژه نخستین استفهامیّه، و واژه دوم موصوله یا مصدریّه است.]]
[208] ما اهل هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردهایم، مگر این که بیم دهندگانی (از پیغمبران) داشتهاند (و قبلاً به میان ایشان رفتهاند و به اندرز و رهنمودشان برخاستهاند و آنان را به اوامر و نواهی خدا آشنا ساختهاند). [[«قَرْیَةٍ»: شهر و دیار. مراد ساکنان آنجا است.]]
[209] تا متذکّر شوند و بیدار گردند. ما هرگز ستمگر نبودهایم (تا پیش از ارسال پیغمبران و اتمام حجّت بر مردمان، ایشان را عذاب دهیم). [[«ذِکْری»: یادآوری و عبرت. مفعول له است. یا خبر مبتدای محذوف و تقدیر چنین است: هذِهِ ذِکْری ....]]
[210] این قرآن را شیاطین فرو نیاوردهاند (و بلکه جبریل آن را فرو آورده است). [[«مَا تَنَزَّلَتْ ...»: مشرکان میگفتند: جنّیان و شیاطین قرآن را به محمّد میرسانند، و او همچون کاهنان الهامات و اطّلاعات خود را از ایشان دریافت میدارد.]]
[211] (اصلاً این کار) ایشان را نسزد، و توانائی (چنین کاری را) ندارند. [[«مَا یَنْبَغِی لَهُمْ»: ایشان را نسزد. سزاوار آن نیستند.]]
[212] قطعاً ایشان از گوش فرا دادن (به فرشتگان و دریافت پیام آسمانی از ایشان) محروم و برکنارند. [[«السَّمْع»: گوش فرا دادن و شنیدن (نگا: حجر / 9، جنّ / 8 و 9).]]
[213] بجز خدا معبودی را به فریاد مخوان و پرستش مکن، که (اگر چنین کنی) از زمرهی عذاب شوندگان خواهی بود. [[«لا تَدْعُ»: به فریاد مخوان. به کمک مطلب. پرستش مکن. «مَعَ اللهِ»: با خدا. مراد بجز خدا است. «فَتَکُونَ ...»: مخاطب پیغمبر و مراد افراد امّت است.]]
[214] خویشاوندان نزدیک خود را (از شرک و مخالفت با فرمان پروردگار) بترسان (و آنان را به سوی توحید و دادگری فرا خوان). [[«عَشِیرَة»: وابستگان و خویشان (نگا: توبه / 24).]]
[215] و بال (محبّت و مودّت) خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی میکنند بگستران. [[«إِخْفِضْ جَنَاحَکَ»: بگستران بال خود را. مراد نرمخوئی و فروتنی و مهربانی است (نگا: حجر / 88).]]
[216] و اگر آنان (که خویشان تو میباشند) از فرمان تو سرکشی کردند، بگو: من از کار شما بیزارم (و شما را دوست نمیدارم). [[«عَصَوْکَ»: از تو سرپیچی و سرکشی کردند و نافرمانی نمودند. مرجع ضمیر (و) خویشان نزدیک است. یا مرجع آن مؤمنین است که اگر در احکام و فروع اسلام از محمّد (پیروی نکنند، از ایشان و معاصی ایشان بیزاری میجوید.]]
[217] و بر خدای چیره و مهربان توکّل کن.
[218] آن خدائی که تو را میبیند بدان گاه که (برای نماز تهجّد) برمیخیزی. [[«تَقُومُ»: برمیخیزی. پا میشوی. مراد قیام برای تهجّد، یعنی نماز شب یا سایر نمازهای دیگر است.]]
[219] و (همچنین میبیند) حرکت (قیام و رکوع و سجود و نشست و برخاست) تو را در میان (صف جماعت) سجده برندگان. [[«تَقَلُّبَ»: انتقال از حالی به حالی. مراد اوضاع و احوال قیام و رکوع و سجده، و بالاخره حرکات و سکنات نمازگزار است. «السَّاجِدِینَ»: سجده برندگان. مراد مؤمنانی است که به نماز جماعت مشغولند.]]
[220] چرا که او بس شنوا و آگاه است.
[221] آیا به شما خبر بدهم شیاطین بر چه کسی نازل میشوند (و القاء وسوسه میکنند؟). [[«هَلْ أُنَبِّئُکُمْ ...»: این آیه پاسخ به تهمت کافران است که میگفتند قرآن را شیاطین به محمّد القاء میکنند.]]
[222] بر کسانی نازل میگردند که کذّاب و بس گناهکار باشند. (چرا که کاهنان و غیبگویان دروغزن و پلشتمیباشند). [[«أَفَّاکٍ»: مرتکب شونده زشتترین دروغها. کذّابی که دائماً دروغهای بزرگ را ردیف میسازد. «أَثِیمٍ»: گناهکار و بزهکار.]]
[223] (به شیاطین) گوش فرا میدهند، و بیشترشان دروغگویند (و از پیش خود چیزهائی به هم میبافند). [[«یُلْقُونَ السَّمْعَ»: گوش فرا میدهند. شنیدههای خود را به دیگران القاء میکنند و میرسانند. «وَ أَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ»: بیشترشان دروغگویند. مراد این است که کاهنان و غیبگویان مطلقاً دروغگویند، ولی سخنان دروغ خود را در لابلای سخنان و واژههای صحیح پنهان و بیان میدارند.]]
[224] سرگشتگان و گمراهان از شعراء پیروی میکنند. [[«الشُّعَرَآءُ ...»: کافران میگفتند قرآن شعر است و محمّد از زمره شاعران است. خدا میفرماید اغلب شعراء سخنانشان مبتنی بر باطل و دروغ است و به دنبال خیال روان میگردند. ولی محمّد از خدا سخنان خود را دریافت میدارد و کلامش احکام و حکمت و دستور زندگی است.]]
[225] مگر نمیبینی که آنان به هر راهی بیهدف پا میگذارند (و غرق تخیّلات و تشبیهات شاعرانهی خویش بوده و در بند منطق و استدلال نمیباشند؟). [[«وَادٍ»: درّه. مراد راه است. نوع کلام و فن سخن. مراد انواع شعر، از قبیل: هجاء و مدح و غزل و غیره است. در اینجا تنها فنون و انواع شعر مورد نظر است. «یَهِیمُونَ»: سرگشته روان میگردند. بیهدف اقدام میکنند.]]
[226] و این که ایشان چیزهائی میگویند که خودشان انجام نمیدهند و بدانها عمل نمیکنند.
[227] مگر شاعرانی که مؤمن هستند و کارهای شایسته و بایسته میکنند و بسیار خدا را یاد مینمایند (و اشعارشان مردم را به یاد خدا میاندازد) و هنگامی که مورد ستم قرار میگیرند (با این ذوق خویش خود را و سایر مؤمنان را) یاری میدهند. و کسانی که ستم میکنند خواهند دانست که بازگشتشان به کجا و سرنوشتشان چگونه است!! [[«إِنتَصَرُوا»: کمک کردند و یاری دادند. مراد دفاع از اسلام و مؤمنان و پاسخ به هجاء باطل کافران با هجاء حق است. «مُنقَلَبٍ»: مرجع، بازگشت (نگا: کهف / 36). «یَنقَلِبُونَ»: برمیگردند. بازگشت میکنند (نگا: شعراء / 50).]]