💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 3 captured on 2024-05-10 at 12:04:43. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] الف. لام. میم. [[«الم»: به سرآغاز سوره بقره مراجعه شود.]]
[2] جز خدا، خدائی نیست و او زنده (به خود) و متصرّف (در کار و بار جهان) است. [[«الْحَیُّ»: زنده جاوید و باقی پایدار. «الْقَیُّومُ»: نگهدار جهان و گرداننده امور آن. واژه (الْحَیُّ) و (الْقَیُّومُ) صفت یا بدل، و یا خبر مبتدای محذوف میباشند.]]
[3] (همان کسی که) کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرده است که مشتمل بر حق است (و متضمّن اصول رسالتهای آسمانی پیشین، و) تصدیقکنندهی کتابهائی است که قبل از آن (برای پیغمبران فرستاده شدهاند و) بودهاند. و خداوند پیش از آن، تورات را (برای موسی) و انجیل را (برای عیسی) نازل کرده است. [[«بِالْحَقِّ»: مشتمل بر احکام و عقائد و اخبار صحیح ثابت. جار و مجرور در موضع نصب بوده و حال کتاب است. «مُصَدِّقاً»: تصدیقکننده. حال دوم کتاب است. تقدیر چنین خواهد بود: نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مُحَقِّقاً مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ. «مَا بَیْنَ یَدَیْهِ»: مراد کتابهای آسمانی پیشین است (نگا: سبأ / 31). «وَ أَنزَلَ الْتَوْرَاةَ وَ الإِنجِیلَ»: این جمله بیانگر بعضی از (مَا بَیْنَ یَدَیْهِ) است که از شهرت بیشتری برخوردارند.]]
[4] پیش از (قرآن، تورات و انجیل را نازل کرده است) جهت رهنمود مردمان، و (چون منحرف گشتند، قرآن یعنی) جدا سازنده (ی حق از باطل) را فرو فرستاده است. بیگمان کسانی که نسبت به آیات خدا کفر ورزند، عذاب سختی دارند، و خداوند توانا و انتقام گیرنده است. [[«مِن قَبْلُ»: پیشتر. جار و مجرور متعلّق به (أَنزَلَ) است. «هُدیً»: مفعولٌله، و یا حال تورات و انجیل است. «فُرْقَان»: جداسازنده هدایت از ضلالت و حق از باطل و حلال از حرام (نگا: بقره / 53 و 185، انبیاء / 48، فرقان / 1). «ذُوانتِقَامٍ»: انتقامگیرنده.]]
[5] شکّی نیست که هیچچیز نه در زمین و نه در آسمان بر خدا پنهان نمیماند (کوچک باشد یا بزرگ، پدیدار باشد یا پنهان، دور باشد یا نزدیک).
[6] او است که شما را در رحمهای (مادران) هر آن گونه که بخواهد شکل میبخشد (و به صورتهای مختلف میآفریند). جز او خدائی نیست (و همو) عزیز و حکیم است. [[«یُصَوِّرُکُمْ»: شما را میآفریند و از لحاظ عقلانی و جسمانی شکل میبخشد. «أَرْحَام»: جمع رَحِم، محلّ تکوین جنین.]]
[7] او است که کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرده است. بخشی از آن، آیههای «مُحْکَمَات» است (و معانی مشخّص و اهداف روشنی دارند و) آنها اصل و اساس این کتاب هستند، و بخشی از آن آیههای «مُتَشَابِهَات» است، (و معانی دقیقی دارند و احتمالات مختلفی در آنها میرود). و امّا کسانی که در دلهایشان کژی است (و گریز از حق، زوایای وجودشان را فرا گرفته است) برای فتنهانگیزی و تأویل (نادرست) به دنبال متشابهات میافتند. در حالی که تأویل (درست) آنها را جز خدا و کسانی نمیدانند که راسخان (و ثابتقدمان) در دانش هستند. (این چنین وارستگان و فرزانگانی) میگویند: ما به همهی آنها ایمان داریم (و در پرتو دانش میدانیم که محکمات و متشابهات) همه از سوی خدای ما است. و (این را) جز صاحبان عقل (سلیمی که از هوی و هوس فرمان نمیبرند، نمیدانند و) متذکّر نمیشوند. [[«مُحْکَمَاتٌ»: آیههای متقن و واضحی که همگان میتوانند به معانی و تفسیر آنها پی ببرند و در فهم آنها دچار اشتباه و التباس نشوند. «أُمُّ الْکِتَابِ»: اصل و اساس قرآن و مرجع احکام حلال و حرام و کلید مشکلات و مجملات. «مُتَشَابِهَاتٌ»: آیاتی که مشکل و قابل تأویل بوده و معانی کاملاً واضح و روشنی ندارند و چون محتمل مفاهیم و اوجه زیادی هستند، قاطعانه نمیتوان آنها را تفسیر و تبیین کرد. از قبیل: حروف مقطّعه، هنگامه رستاخیز، چگونگی روح، مجملات قرآن، صفاتیزدان، و ... «زَیْغٌ»: انحراف از حق. کجروی. «إِبْتِغاء»: خواستن. طلبیدن. «فِتْنَة»: برگرداندن از دین. کفر و شرک (نگا: بقره / 191 و 217 ...). «تَأْوِیل»: واژه (تأویلِ) نخستین به معنی تحریف و تفسیر نادرست، و دومی به معنی تفسیر صحیح و تبیین متشابهات در حدود توان بشری است. «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»: دانشمندان زبردست و فرزانه. «رَاسِخُونَ»: عطف بر (اللهُ) است و ضمیر (هُ) در (تَأْویلَهُ) به (مَا) یعنی متشابه برمیگردد. «کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا»: هر یک از محکم و متشابه، از سوی پروردگارمان نازل شده است و ممکن نیست برخی از آن مخالف برخی دیگر باشد.]]
[8] (چنین فرزانگان خردمندی میگویند:) پروردگارا! دلهای ما را (از راه حق) منحرف مگردان بعد از آن که ما را (حلاوت هدایت چشانده و به سوی حقیقت) رهنمود نمودهای، و از جانب خود رحمتی به ما عطاء کن. بیگمان بخشایشگر توئی تو. [[«لا تُزِغْ»: منحرف مگردان. «هَبْ»: عطاء کن. ببخش. «مِن لَّدُنکَ»: از سوی خود. «الْوَهَّاب»: بس بخشنده.]]
[9] پروردگارا! تو مردمان را در روزی که تردیدی در آن نیست جمع خواهی کرد (تا همگان را در برابر کارشان پاداش دهی و بدین امر وعده دادهای و) بیگمان خدا خلاف وعده نمیکند. [[«لِیَوْمٍ»: برای حساب روزی که قیامت است. مضاف محذوف است، و تقدیر آن چنین است: لِحِسَابِ یَوْمٍ. «الْمِیعَاد»: وعده. مصدر میمی است.]]
[10] (در چنین روزی) به هیچ وجه اموال و اولاد کافران، آنان را نمیتواند از (عذاب) خدا نجات دهد (و مایهی رهائی ایشان از عذاب خدا گردد) و ایشان افروزینهی آتش (دوزخ) هستند. [[«لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ»: بدیشان نفع نمیرساند. از ایشان دفع نمیگرداند. «مِنَ اللهِ»: از عذاب خدا. «وَقُود»: افروزینه. هیمهای که آتش را با آن روشن میسازند. هیزم.]]
[11] (اینان رفتار و کردار زشتی دارند) همچون رفتار و کردار قوم فرعون و کسانی که پیش از ایشان بودند و آیات ما را (با وجود روشنی) تکذیب میکردند، پس خدا آنان را به (کیفر) گناهانشان گرفت، و خداوند شدیدالعقاب است. [[«دَأب»: عادت. کار. جار و مجرور «کَدَأْبِ»: متعلّق است به (دَأْب) محذوف و تقدیر آن چنین است: دَأْبُهُمْ کَدَأْبِ. «آلِ»: اهل. پیروان. دار و دسته. «فِرْعَوْن»: لقب شاهان مصر. در اینجا مراد فرعون معاصر موسی است به نام رامسس دوم.]]
[12] (ای پیغمبر!) به کسانی که کافرند، بگو: شما (در دنیا) شکست خواهید خورد و (در آخرت) گردآورده میشوید و به دوزخ افکنده میشوید، و (دوزخ) چه بد جایگاهی است! [[«تُحْشَرُونَ»: گردآورده میشوید. «مِهَاد»: آرامگاه. قرارگاه. بستر]]
[13] در دو دستهای که (در میدان جنگ بدر) با هم روبرو شدند، نشانهای (و درس عبرتی) برای شما است. دستهای در راه خدا میجنگید (و برای اعلاء فرمان خدا و انتشار دین حق میرزمید) و دستهای دیگر کافر بود (و در راه اهریمن هوی و هوس نبرد میکرد. چنین کافرانی) مؤمنان را (بخواست خدا) باچشم خویش دو برابر (تعداد واقعی) خود میدیدند (و بدینسبب ترس و هراس بر آنان چیره شد و گریختند) و خداوند هرکس را بخواهد با یاری خود تأیید میکند (و پیروزی را نصیب او میگرداند). بیگمان در این امر عبرتی برای صاحبان چشم (بینا و بینش راستین) است. [[«إِلْتَقَتَا»: با هم در جنگ بدر رویاروی شدند (نگا: انفال / 41 - 44). «فِئَةٌ»: دسته. گروه. «یَرَوْنَهُم مِّثْلَیْهِمْ»: دسته کافران، شماره گروه مؤمنان را دو برابر خود میدیدند (نگا: أنفال / 43). (مِثْلَیْهِمْ) حال ضمیر (هِمْ) است. «رَأْیَ الْعَیْنِ»: دیدن روشن و آشکار. (رَأْیَ) مفعول مطلق (یَرَوْنَهُمْ) است. «أُوْلِی الأبْصَارِ»: دارندگان چشم. صاحبان بینش.]]
[14] برای انسان، محبّت شهوات (و دلبستگی به امور مادی) جلوه داده شده است، از قبیل: عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نقره و اسبهای نشاندار (و مرکبهای ممتاز) و چهارپایان (همچون: شتر و گاو و بز و گوسفند ...) و کشت و زرع. اینها (همه) کالای دنیای پست (فعلی) است و سرانجام نیک (تلاشگران در راه حق) در پیشگاه خدا است (و همو داند که در آخرت به نیکوکاران چه چیزهائی عطاء خواهد کرد). [[«مِنَ النِّسَآءِ وَ ...»: از قبیل عشق به زنان و .... دوست داشت زنان و ... حرف (مِنْ) میتواند مفسّره یا بیانیّه باشد. «الْبَنِینَ»: پسران. مراد فرزندان است. «الْقَنَاطِیر»: جمع قِنطار، دارائی هنگفت. آلاف و الوف. «الْمُقَنطَرَةِ»: انباشته. بیشمار. کومه. «الذَّهَبِ»: طلا. «الْفِضَّةِ»: نقره. «الْخَیْلِ»: رمه اسبان. «الْمُسَوَّمَةِ»: سر داده شده برای چَرا. نشاندار سفید پیشانی و دست و پا. زیبا و برازنده. «الأنْعَامِ»: چهارپایان. شتر و گاو و بز و گوسفند. «الْحَرْثِ»: کشتزار. مصدر است و به معنی اسم مفعول به کار رفته است. «الْمَآبِ»: مرجع. بازگشت. «حُسْنُ الْمَآبِ»: بازگشتگاه نیکو در بهشت. صفت به موصوف خود اضافه شده است.]]
[15] بگو: آیا شما را از چیزی با خبر سازم که از این (چیزهائی که در دیدهها آراسته و جلوه داده شده است) بهتر است؟ برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند در نزد پروردگارشان باغهائی (در جهان دیگر) است که رودخانهها از پای (درختان) آنها میگذرد، آنان در آنجاها جاویدانه خواهند بود. (همچنین ایشان را) همسران پاکیزه (از هر پلیدی و نقصی) و خوشنودی خدا است. و خداوند (رفتار و کردار) بندگان را میبیند (و نیّت درونی ایشان را میداند). [[«أُنَبِّئُکُمْ»: آگاهتان کنم. «ذلِکُمْ»: آنچه گذشت از زنان و ... «رِضْوَان»: خوشنودی فراوان.]]
[16] و همان کسانی که (ایمان، دل آنان را لبریز میسازد و فریاد برمیآورند و) میگویند: پرودگارا! ما ایمان آوردهایم، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش (دوزخ) به دور دار. [[«قِنَا»: ما را محفوظ و مصون دار. از ماده (وقی).]]
[17] و همان کسانی که (در راه طاعت و عبادت، و دوری از گناه و معصیت، و تحمّل مشقّات و ناملایمات) بردبار، و (در نیّت و کردار و گفتار) درستکار، و (با خشوع و خضوع بر طاعت و عبادت) مداوم و ماندگار، و (از آنچه میتوانند و بدان دسترسی دارند) بخشاینده، و در سحرگاهان آمرزش خواهند. [[«الصَّابِرِینَ»: شکیبایان. (الصَّابِرِینَ) میتواند مجرور باشد و بدل یا صفت (الَّذِینَ) و یا صفت (الْعِبَادِ) بشمار آید، و یا منصوب باشد و مخصوص به مدح قلمداد شود. «الْقَانِتِینَ»: مطیعان خاشع و خاضع. مداومان بر طاعت و عبادت.]]
[18] خداوند (با نشان دادن جهان هستی به گونهی یک واحد بهم پیوسته و یک نظام یگانه و ناگسسته، عملاً) گواهی میدهد این که معبودی جز او نیست، و این که او (در کارهای آفریدگان خود) دادگری میکند، و فرشتگان و صاحبان دانش (هر یک به گونهای در این باره) گواهی میدهند. جز او معبودی نیست که هم توانا است و هم حکیم. [[«قَآئِماً بِالْقِسْطِ»: در میان بندگانش دادگرانه رفتار میکند. (قَآئِماً) حال (هُوَ) است.]]
[19] بیگمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است (و این، آئین همهی پیغمبران بوده است) و اهل کتاب (در آن) به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهی (بر حقیقت و صحّت آن؛ این کار هم) به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود (و انگیزهای جز ریاستخواهی و انحصارطلبی نداشت). و کسی که به آیات خدا (اعم از آیات دیدنی در آفاق و انفس، یا آیات خواندنی در کتابهای آسمانی پشت کند و) کفر ورزد (بداند که) بیگمان خدا زود حسابرسی میکند. [[«الإِسْلام»: فرمانبرداری از خدا و قوانین و احکام آسمانی. آئین اسلام که همه انبیاء از آدم تا خاتم بر آن بودهاند و در تبلیغ آن کوشیدهاند (نگا: بقره / 132، آلعمران / 67، انعام 161 - 163). «بَغْیاً»: ستمگری و سرکشی. مفعولٌله یا حال است.]]
[20] پس اگر با تو به ستیز پرداختند، بگو: من و کسانی که از من پیروی نمودهاند، خویشتن را تسلیم خدا کردهایم و رو بدو نمودهایم. و بگو به اهل کتاب (یعنی یهودیان و مسیحیان) و به بیسوادان (یعنی مشرکان عرب): آیا شما تسلیم شدهاید؟ اگر تسلیم شوند، بیگمان هدایت یافتهاند (و راه را از چاه باز شناختهاند) و اگر سرپیچی کنند (نگران مباش؛ زیرا) بر تو ابلاغ (رسالت) است و بس، و خدا بینا به (اعمال و عقائد) بندگان است. [[«حَآجُّوکَ»: با تو جدال و ستیزه کردند. «أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ ِللهِ»: با تمام وجود فرمانبردار اوامر و نواهی خدایم و کسی را انباز او نمیگردانم. «وَجْه»: مراد ذات و وجود است. «مَنْ»: عطف بر ضمیر (تُ) است. «الأُمِّیِّینَ»: کسانی که نمیتوانند بخوانند و بنویسند. بیسوادان. در اینجا مراد عربهای مشرک است. «أَأَسْلَمْتُمْ»: این واژه ماضی و استفهامی است؛ ولی مراد امر است و تقدیر چنین است: أَسْلِمُوا (نگا: مائده / 91). «الْبَلاغ»: تبلیغ.]]
[21] کسانی که به آیات (دیدنی و خواندنی) خدا کفر میورزند، و پیغمبران را به ناحق به قتل میرسانند، و کسانی از مردمان را میکشند که به عدالت و دادگری فرمان میدهند (و ایشان را به سوی خدا میخوانند)، پس آنان را به عذاب دردناکی بشارت بده. [[«الْقِسْط»: دادگری.]]
[22] آنان کسانی هستند که اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده (و اگر کردار نیکی هم داشته باشند، باطل و بیثمر خواهد بود) و ایشان را یاور و مددکاری نیست (تا آنان را از زیان دنیوی و عذاب اخروی نجات دهد). [[«حَبِطَتْ»: تباه و هدر رفته است. باطل و بیثمر شده است.]]
[23] آیا آگاهی از حال کسانی که بدیشان بهرهای از کتاب (آسمانی) داده شده است؛ (هنگامی که) ایشان به سوی کتاب خدا (قرآن) دعوت میشوند تا در میانشان داوری کند (و حق را از باطل جدا سازد، ولی آنان دعوت را نمیپذیرند) سپس گروهی از ایشان سرپیچی میکنند، و حال آن که (همیشه چنین کسانی از حق و حقیقت) روی گردانند. [[«أُوتُوا نَصِیباً مِّنَ الْکِتَابِ»: بهرهای از کتاب بدیشان داده شده است و بدان آشنایند. مراد از چنین کسانی، رؤسای یهود، و از کتاب، تورات است. «إِلی کِتَابِ اللهِ»: مراد از کتاب خدا تورات یا قرآن است. «مُعرِضُونَ»: رویگردانان. پشتکنندگان.]]
[24] این (عمل آنان) بدان خاطر است که میگفتند: جز چند روز اندکی، آتش (دوزخ) به ما نمیرسد (و مجازات محدودی داریم. چرا که از قوم گزیدهایم!) و افتراهائی که در دینشان به خدای میبستند و (پیوسته) به هم میبافتند، ایشان را گول زده است. [[«ذلِکَ»: آنچه مذکور افتاد از تولّی و اعراض. ذلِکَ: مبتدا و عبارت (بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاّ أَیَّاماً مَّعْدُودَاتٍ) خبر است. «لَن تَمَسَّنَا»: به ما نمیرسد و ما را نمیسوزاند. «أیَّاماً مَّعْدُودَاتٍ»: چند روز اندک. منظورشان تنها چهل روز است که در آن گوسالهپرستی کردهاند. «غَرَّ»: گول زد. فریب داد.]]
[25] پس (حال آنان) چگونه خواهد بود (و چه کار خواهند کرد) وقتی که ایشان را در روزی که هیچ شکّی در (وقوع) آن نیست، جمع میآوریم و به هر کسی (پاداش و پادافره) آنچه کرده و فراچنگ آورده است به تمام و کمال داده شود و بر آنان ستم نرود. [[«کَیْفَ»: حال آنان چگونه خواهد بود؟ چه وضعی پیدا میکنند؟. «وُفِّیَتْ»: به تمام و کمال داده شد.]]
[26] بگو: پروردگارا! ای همه چیز از آن تو! تو هر که را بخواهی حکومت و دارائی میبخشی و از هر که بخواهی حکومت و دارائی را بازپس میگیری، و هر کس را بخواهی عزّت و قدرت میدهی و هرکس را بخواهی خوار میداری، خوبی در دست تو است و بیگمان تو بر هر چیزی توانائی. [[«مَالِکَ»: منادا است یا صفت (الله). «تَنزِعُ»: بازپس میگیری. سلب میکنی.]]
[27] (بخشی از) شب را جزو روز میگردانی (و بدین سبب شبها کوتاه و روزها دراز میگردند) و (بخشی از) روز را جزو شب میگردانی (و لذا روزها کوتاه و شبها دراز میشوند) و زنده را از مرده پدید میآوری و مرده را از زنده، و به هر کس که بخواهی بدون حساب روزی میبخشی. [[«تُولِجُ»: داخل میگردانی. وارد میکنی. «تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنْ ...»: زنده را از مرده، و مرده را از زنده پدیدار میسازی. همان گونه که شب به داخل روز میخزد و روز از شب میخیزد، عین این خَزِش و خیزِش در سلولهای بدن موجود زنده برقرار است. پیوسته سلولهائی میمیرند و سلولهای دیگری به وجود میآیند، و چرخه حیات و موت لحظهای متوقّف نمیگردد.]]
[28] مؤمنان نباید مؤمنان را رها کنند و کافران را به جای ایشان به دوستی گیرند، و هر که چنین کند (رابطهی او با خدا گسسته است و بهرهای) وی را در چیزی از (رحمت) خدا نیست - مگر آن که (ناچار شوید و) خویشتن را از (اذیّت و آزار) ایشان مصون دارید و (به خاطر حفظ جان خود تقیه کنید) - و خداوند شما را از (نافرمانی) خود برحذر میدارد و بازگشت (همگان) به سوی او است. [[«مِن دُونِ»: به جای. «فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فِی شَیْءٍ»: بهرهای از دین خدا ندارد، و بسی دور از رحمت او است (نگا: مائده / 51). در اینجا مضاف پیش از (اللهِ) حذف شده است که (دین) یا (ثَواب) یا (رَحْمَة) است. «إِلاّ أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً»: مگر این که از اذیّت و آزارشان بترسید که در این صورت میتوانید با آنان در ظاهر دوستی ورزید، بدان اندازه که دفع ضرر گردد (نگا: نحل / 106). «تُقَاة»: پرهیز کردن و خویشتن را محفوظ داشتن. اصل آن (وُقَیَة) است و واو به تاء، و یاء به الف تبدیل شده است. مفعول مطلق است. «یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ»: خدا شما را از عقاب و عذاب خود برحذر میدارد. مضاف پیش از (نَفْسَهُ) حذف شده است که (عِقَاب) است.]]
[29] بگو: اگر آنچه را که در سینههایتان دارید پنهان سازید یا آشکار کنید، خداوند آن را میداند و خداوند آگاه از هر چیزی است که در آسمانها و زمین است، و خداوند بر هر چیزی توانا است. [[«صُدُور»: سینهها. در اینجا مراد دل و درون است.]]
[30] (کسانی که از فرمان پروردگارشان سرپیچی میکنند، بترسند از) روزی که هر کسی آنچه را از نیکی انجام داده است حاضر و آماده میبیند (و مایهی سرور او میشود) و دوست میدارد کاش میان او و آنچه از بدی انجام داده است فاصلهی زیادی میبود (تا دیدار زشت آن را نبیند و به فرجام نامبارک آن، دچار عقاب و عذاب نشود)، و خداوند شما را از (نافرمانی) خودش برحذر میدارد، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است (و با نافرمانی از او، رحمت را به زحمت، و نعمت را به نقمت تبدیل نکنید). [[«مُحْضَراً»: حاضر و آماده (نگا: کهف / 49). حال (ما) است. «أَمَداً بَعِیداً»: فاصله زیاد.]]
[31] بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید، و خداوند آمرزندهی مهربان است.
[32] بگو: از خدا و از پیغمبر اطاعت و فرمانبرداری کنید، و اگر سرپیچی کنند (ایشان به خدا و پیغمبر ایمان ندارند و کافرند و) خداوند کافران را دوست نمیدارد. [[«تَوَلَّوْا»: پشت کردند. سرپیچی نمودند.]]
[33] خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم (از قبیل: اسماعیل و اسحاق و یعقوب) و خاندان عِمران (از قبیل: موسی و هارون و عیسی و مادرش مریم) را از میان جهانیان برگزید. [[«إصْطَفی»: برگزید و برتری بخشید. از ماده (صفو).]]
[34] آنان فرزندانی بودند که (چه از نظر پاکی و تقوا و فضیلت، و چه از نظر دودمان) برخی از برخی دیگرند (زیرا خاندان ابراهیم که اسماعیل و اسحاق و فرزندان ایشانند از نسل ابراهیم هستند، و ابراهیم از نسل نوح، و نوح از آدم است، و خاندان عمران که موسی و هارون و عیسی و مادرش میباشند، از نژاد ابراهیم و نوح و آدم هستند)، و خداوند شنوا و دانا است (و از گفتار بندگان و افعال ایشان آگاه است). [[«ذُرِّیَّةً»: نسل. دودمان. بدل (آلَ) است.]]
[35] (خداوند شنید) هنگامی که همسر عمران گفت: پروردگارا! من آنچه را در شکم دارم خالصانه نذر تو کردم (تا کارش تنها خدمت به بیتالمقدّس باشد.) پس (آن را) از من بپذیر که تو شنوا و دانائی (و گریه و زاری مرا میشنوی و اخلاص و هدف مرا میدانی). [[«مُحَرَّراً»: آزاد از کار و بار دنیا، و مختصّ عبادت تو و خدمت بیتالمقدّس. حال (ما) است.]]
[36] پس هنگامی که او را زائید، (دید که دختر است و به درگاه پروردگار دست مناجات برداشت و عذر خواهان) گفت: خداوندا! من او را دختر زائیدم - ولی خدا بدانچه او به دنیا آورده بود آگاهتر بود (از خودِ مادرِ مریم، و بهتر میدانست که) پسر مانند دختر نیست (و این دختر به مراتب از پسری که آرزوی او بود، سودمندتر خواهد بود) - من او را مریم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه و گمراهسازی) اهریمن مطرود (از درگاه فضل و کرمت، به تو میسپارم و) در پناه تو میدارم. [[«رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنثَی»: این جمله بیانگر افسوس مادر مریم است، نه این که او خدا را آگاه سازد. (أُنثَی) حال ضمیر (هَا) است. «لَیْسَ الذَّکَرُ کَالأُنثَی»: این سخن میتواند گفته خدا باشد و یا گفته مادر مریم که با افسوس میگوید: برای خدمت به بیتالمقدّس، دختر همچون پسر نمیتواند مفید باشد. «أُعِیذُهَا بِکَ»: او را در پناه تو میدارم و به تو میسپارم. «الرَّجِیمِ»: مطرود.]]
[37] خداوند، او (یعنی مریم) را به طرز نیکوئی پذیرفت، و به طرز شایستهای (نهال وجود) او را رویانید (و پرورشش داد)، و زکریّا (شوهر خالهی او) را سرپرست او کرد. هر زمان که زکریّا وارد عبادتگاه او میشد، غذای (تمییز و زیادی) را در پیش او مییافت. (باری) به مریم گفت: این از کجا برای تو میآید؟! گفت: این از سوی خدا میآید. خداوند به هرکس که بخواهد بیحساب و بیشمار روزی میرساند. [[«تَقَبَّلَ»: پذیرفت. «أَنبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً»: او را به زیباترین وجه تربیت کرد و به بهترین صورت محافظت و مراقبت نمود. (نَبَاتاً) مفعول مطلق است. «کَفَّلَهَا زَکَرِیَّا»: زکریّا را سرپرست مریم کرد. «أَنَّی»: از کجا؟]]
[38] بدان هنگام (که زکریّا آن همه مرحمت و محبّت خدا را در حق مریم دید، خاشعانه در عبادتگاه به پا خاست و رو به سوی آسمان کرد و) پروردگار خویش را به فریاد خواند، گفت: پروردگارا! (هر چند که خود پیرم و همسرم نازا) فرزند شایستهای از جانب (لطف و کرم) خویش به من عطاء فرما، بیگمان تو شنوندهی دعائی (و پذیرندهی تمنّائی). [[«هُنَالِکَ»: آنجا، پیش مریم و در کنار عبادتگاه. «دَعَا»: به کمک طلبید. به فریاد خواند.]]
[39] پس (خداوند دعای او را پذیرفت و) در حالی که در عبادتگاه به نیایش ایستاده بود، فرشتگان او را ندا در دادند که خداوند تو را به یحیی مژده میدهد، و او تصدیق کنندهی کلمهی خدا (یعنی عیسی، چون با کلمه «کُن» پدید آمده است) و پیشوا و برکنار از هوسهای سرکش، و پیغمبری از (تبار) صالحان خواهد بود. [[«مَلآئِکَةُ»: فرشتگان. در اینجا چه بسا مراد تنها جبرئیل باشد. «مُصَدِّقاً»: تصدیقکننده. حال (یَحْیی) است. «کَلِمَةٍ»: مراد عیسی است (نگا: آلعمران / 45). «سَیِّداً»: سَرور. مراد این است که با دانش و فضلی که دارد بر قوم خود سروری و آقائی میکند. «حَصُوراً»: برکنار از هوسهای سرکش. کسی که با وجود قدرت ازدواج برای زهد و پارسائی از آن چشم میپوشد. البتّه این امر دلیل بر فضلِ ترک ازدواج نیست؛ چرا که یحیی نه از پدر خود برتر بوده است و نه از نیای خود ابراهیم خلیل. «مِنَ الصَّالِحِینَ»: از نژاد صالحان.]]
[40] (با رسیدن این مژده، زکریّا متحیّرانه و مضطربانه کیفیّت وقوع این امر خارقالعاده را جویا شد و) گفت: پروردگارا! چگونه فرزندی مرا خواهد بود، در حالی که پیری به سراغ من آمده است و همسرم نازا است؟ (خداوند توسّط فرشتگان بدو) فرمود: همین طور است، خداوند هر کاری را بخواهد انجام میدهد. [[«أَنَّی»: چگونه؟ «غُلام»: فرزند. «الْکِبَرُ»: پیری. کهنسالی. «عَاقِرٌ»: نازا.]]
[41] گفت: پروردگارا! نشانهای برای من قرار بده (که حاملگی همسرم را برساند). فرمود: نشانهی تو آن است که نمیتوانی سه روز با مردم حرف بزنی مگر با رمز و اشاره، و (در این مدّت به شکرانهی نعمت) پروردگارت را بسی یاد کن و سحرگاهان و شامگاهان او را تسبیح گوی و به پاکی بستای. [[«آیَةً»: نشانه. علامت. «أَلاَّ تُکلِّمَ النَّاسَ»: این که نمیتوانی با مردم سخن بگوئی. «رَمْزاً»: اشاره با دست یا سر و غیره. «الْعَشِیِّ»: شامگاهان. «الإِبْکَار»: سحرگاهان (نگا: مریم / 11).]]
[42] (تو حضور نداشتی) هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاکیزهات داشته است، و تو را بر همهی زنان جهان برتری داده است. [[«طَهَّرَکِ»: تو را از ناپاکیها زدوده است و از اتّهامات یهودیان پاکیزه داشته است. «إصْطَفَاکِ عَلَی نِسَآءِ الْعَالَمِینَ»: تو را بر سائر زنان جهانیان برتری داد؛ در این که تو یگانه زنی هستی که برای خدمت در کلیسا پذیرفته شده و بدون شوهر، صاحب نوزاد گشته است.]]
[43] ای مریم! (به شکرانهی این نعمت بزرگ) همیشه خاشعانه به طاعت و عبادت پروردگارت مشغول شو و با نمازگزاران به سجده و رکوع بپرداز (و با آنان نماز بخوان). [[«أُقْنُتِی لِرَبِّکِ»: فروتنانه به پرستش پروردگارت بپرداز. «أُسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ»: با نمازگزاران نماز بخوان.]]
[44] این (چیزهائی که گفته شد) از جملهی خبرهای غیبی است که آن را به تو وحی میکنیم و تو در آن هنگام که قلمهای خود را (برای قرعهکشی به درون آب یا کیسهای و ...) میافکندند تا (روشن شود بر طبق قرعه) کدام یک سرپرستی مریم را بر عهده گیرد، و بدان هنگام که میان خود (بر سر سرپرستی او) کشمکش داشتند حضور نداشتی (و همهی اینها از راه وحی به تو میرسد). [[«أَنبَآءِ»: جمع نَبَأ، اخبار «أَقْلام»: قلمها. تیرها. «أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ»: تا ببینند کدام یک سرپرستی مریم را به عهده میگیرد. (أَیُّ) مبتدا و جمله بعدی خبر است، و فعلی مانند (یَنظُرُونَ) یا (یَعْلَمُونَ) قبل از آن مقدّر است. «إِذْ یَخْتَصِمُونَ»: آن گاه که منازعه و کشمکش میکردند.]]
[45] (تو حضور نداشتی) آن گاه که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمهی خود که نامش مسیح عیسی پسر مریم است مژده میدهد، و او در این جهان و آن جهان بلندمرتبه و بزرگوار و از زمرهی مقرّبان است. [[«مَسِیحُ»: لقب عیسی است، معرّب (مشیخا) که در تورات آمده است و به معنی مدهون و تعمید شده است. «وَجِیهاً»: دارای وجاهت و کرامت. محترم. حال عیسی است.]]
[46] و در گهواره و در حالت کهولت (یعنی میانسالی، که از سی سال تا پنجاه و یک سال است) با مردم سخن خواهد گفت و از زمرهی صالحان بشمار است. [[«مَهْد»: گهواره. «کَهْلاً»: کهولت و میانسالی. (یُکَلِّمُ النَّاسَ) و (کَهْلاً) حالند و عطف بر (وَجیهاً) در آیه قبلی میباشند. «صَالِحِینَ»: کاملان در تقوا و صلاح.]]
[47] (مریم در حالی که از تولّد فرزند از راه غیرطبیعی، شگفتزده شده بود) گفت: پروردگارا! چگونه مرا فرزندی خواهد بود، در حالی که انسانی با من نزدیکی نکرده است؟! فرمود: این گونه هر چه را بخواهد میآفریند، و هنگامی که ارادهی چیزی کند (و بخواهد پدید آید) فقط بدان میگوید: پدید آی! پس (بیدرنگ) پدید میآید. [[«لَمْ یَمْسَسْنِی»: با من آمیزش و نزدیکی نکرده است. «قَضَی»: اراده کرد. مقدّر فرمود.]]
[48] و بدو خطّ و کتابت، و دانش راستین و سودمند، و تورات و انجیل میآموزد. [[«کِتَابَ»: خطّ و کتابت. «یُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ»: مراد این است که عیسی باسواد خواهد بود؛ نه بیسواد.]]
[49] و او را به عنوان پیغمبری به سوی بنیاسرائیل روانه میدارد (و بدیشان خبر میدهد) که من (بر صدق نبوّت خود) نشانهای را از سوی پروردگارتان برایتان آوردهام، و آن این که: من از گِل چیزی را به شکل پرنده میسازم، سپس در آن میدمم و به فرمان خدا پرندهای (زنده) میگردد؛ و کور مادرزاد و مبتلای به بیماری پیسی را شفا میدهم و مردگان را به فرمان خدا زنده میکنم و از آنچه میخورید و از آنچه در خانههای خود ذخیره میکنید به شما خبر میدهم! بیگمان در اینها نشانهای برای شما است اگر (ارادهی پذیرش) ایمان داشته باشید. [[«رَسُولاً»: حال و تقدیر چنین است: وَ یُکَلِّمُهُم رَسُولاً. یا این که مفعولٌبه فعل محذوفی است و تقدیر چنین میشود: وَ نَجْعَلُهُ رَسُولاً. «أَنِّی» معمول (رَسُولاً) است و تقدیر چنین است: رَسُولاً ناطِقاً بِأَنِّی. «أَخْلُقُ»: شکل میبخشم. «طِینِ»: گِل. «أُبْرِئُ»: شِفا میدهم. «أَکْمَهَ»: کور مادرزاد. «أَبْرَصَ»: پیس. «مَوْتَی»: جمع میّت، مردگان.]]
[50] و (من پیغمبریم که) تصدیقکنندهی آن چیزی هستم که پیش از من از تورات بوده است و (آمدهام) تا پارهای از چیزهائی را که (بر اثر ستم و گناه) بر شما حرام شده است (به عنوان تخفیفی از سوی خدا) برایتان حلال کنم، و نشانهای (به دنبال نشانهای) را برایتان آوردهام؛ بنابراین (معجزهها و نشانههای پیاپی) از خدا بترسید و از من اطاعت کنید. [[«مُصَدِّقاً»: حال فعل محذوف (جِئْتُکُمْ) است. «مَا بَیْنَ یَدَیَّ»: آنچه پیش از من بوده است. «آیَةً»: معجزه.]]
[51] بیگمان خداوند پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را بپرستید؛ این راه راست است (و انسان را به سعادت هر دو جهان میرساند). [[«صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»: (نگا: فاتحه / 6، بقره / 142 و 213).]]
[52] ولی هنگامی که عیسی از ایشان احساس کفر (و سرکشی و نافرمانی) کرد، گفت: کیست که یاور من به سوی خدا (و برای تبلیغ آئین او) گردد؟ حواریّون گفتند: ما یاوران (دین) خدائیم؛ (زیرا ما) به او ایمان آوردهایم؛ و (تو نیز) گواه باش که ما مخلص و منقاد (اوامر او) هستیم. [[«مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللهِ»: چه کسانی در دعوت به سوی خدا مرا یاری خواهند کرد؟ (إِلی) به معنی (لِ) یا (فی) است. «حَوَارِیُّونَ»: جمع حَواریّ، خاصّگان. یاران گزیده. این واژه بیشتر برای یاران یکرنگ انبیاء به کار میرود. «مُسْلِمُونَ»: مطیعان اوامر خدا.]]
[53] پرودرگارا! ما بدانچه نازل فرمودهای ایمان آوردهایم و از پیغمبر پیروی نمودهایم، پس ما را از زمرهی گواهان (بر تبلیغ پیغمبر و انکار بنیاسرائیل) بنویس. [[«شَاهِدِینَ»: گواهان. اقرارکنندگان به یگانگی خدا.]]
[54] و (یهودیان و دشمنان مسیح برای نابودی او و آئین آسمانی) نقشه کشیدند، و خداوند (هم برای حفظ او و آئین آسمانی) چارهجوئی کرد؛ و خداوند بهترینِ چارهجویان است. [[«مَکَرُوا»: نقشه کشیدند و چارهجوئی نمودند. حیلهگری کردند. «مَکَرَ اللهُ»: خداوند برای ابطال حیله و نقشه ایشان چارهجوئی کرد. میان (مَکَرُوا) و (مَکَرَ) مُشاکله است؛ یعنی اتّفاق در لفظ و اختلاف در معنی.]]
[55] (به یاد آورید) هنگامی را که خدا به عیسی فرمود: من تو را (با مرگ طبیعی در وقت معیّن) میمیرانم و (مقام تو را بالا میبرم و بعد از مرگ طبیعی) به سوی خویش فرا میبرم، و تو را از (دست) کافران میرهانم و کسانی را که از تو پیروی میکنند تا روز رستاخیز برتر از کسانی خواهم ساخت که کفر میورزند، سپس برگشت (همهی) شما به سوی من خواهد بود و در میان شما درباره آنچه که اختلاف دارید داوری خواهم کرد. [[«مُتَوَفِّیکَ»: تو را در وقت خود میمیرانم (نگا: مائده / 117). «رَافِعُکَ إِلَیَّ»: تو را منزلت و رفعت میبخشم و با کسانی چون ادریس همدم میگردانم (نگا: مریم / 57). «مُطَهِّر»: رهاننده. «فَوْقَ الَّذِینَ»: مراد فوقیّت و برتری معنوی، یعنی فضائل و قوّت حجّت است. «مَرْجِع»: برگشت.]]
[56] امّا کافران را در دنیا (با مسلّط کردن ملّتها بر آنان) و در آخرت (با جاودانگی در آتش دوزخ) به عذاب سختی گرفتار و مجازات خواهم کرد، و هیچ گونه یاورانی نخواهند داشت (که ایشان را از عذاب خدا برهانند).
[57] و امّا کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته انجام میدهند، خداوند پاداش آنان را به طور کامل خواهد داد، و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد.
[58] این (اخباری که ای محمّد) بر تو میخوانیم از آیات (خدا در قرآن است) و از قرآن مشتمل بر علم نافع است. [[«ذلِکَ»: آنچه راجع به کار و بار عیسی گذشت. «ذِکْر»: قرآن (نگا: حجر / 6 و 9). «حَکِیم»: دارای حکمت. محکم و متقن.]]
[59] مسألهی (آفرینش) عیسی برای خدا، همچون مسألهی (آفرینش) آدم است که او را از خاک بیافرید، سپس بدو گفت: پدید آی! و (بیدرنگ) پدید آمد. [[«مَثَلَ عِیسَی ... الخ»: مراد آن است که اگر آفرینش عیسی بدون پدر در نظرتان بعید مینماید، بدانید که آفرینش آدم بدون پدر و مادر شگفتتر از آن است.]]
[60] (این بیان دربارهی آفرینش عیسی) حقیقتی است از جانب پروردگارت؛ پس از تردیدکنندگان مباش. [[«أَلْحَقُّ»: خبر مبتدای محذوف است که تقدیر آن چنین است: هُوَ الْحَقُّ. «مُمْتَرِینَ»: شکّ کنندگان. از ماده (مِرْیَة) به معنی: شکّ.]]
[61] هرگاه بعد از علم و دانشی که (دربارهی مسیح) به تو رسیده است (باز) با تو دربارهی او به ستیز پرداختند، بدیشان بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم و شما هم فرزندان خود را فرا خوانید، و ما زنان خود را دعوت میکنیم و شما هم زنان خود را فرا خوانید، و ما خود را آماده میسازیم و شما هم خود را آماده سازید، سپس دست دعا به سوی خدا برمیداریم و نفرین خدا را برای دروغگویان تمنّا مینمائیم. [[«فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ»: پس اگر کسی درباره مسأله عیسی با تو بدون دلیل مجادله کرد. «تَعَالَوْا»: بیائید. «نَبْتَهِلْ»: فروتنانه دست دعا به درگاه خدا برداریم و به زاری از او بخواهیم که. مباهله کنیم.]]
[62] بیگمان این (چیزی که دربارهی عیسی بر تو میخوانیم) سرگذشت واقعی (مسیح) است (و ادّعاهائی همچون الوهیّت عیسی و فرزند خدا بودن او، بیاساس است) و هیچ معبودی جز خداوند یگانه نیست و خداوند دارای عزّت و حکمت است. [[«هُوَ الْقَصَصُ»: (هُوَ) ضمیر فصل است و (قَصَص) خبر (إِنَّ).]]
[63] اگر (با این همه شواهد روشن، باز هم از پذیرش حق) روی بگردانند (بدان که خواهان حقیقت نیستند و) خداوند از تبهکاران آگاه است. [[«تَوَلَّوْا»: اعراض نمودند.]]
[64] بگو: ای اهل کتاب! بی��ئید به سوی سخن دادگرانهای که میان ما و شما مشترک است (و همه آن را بر زبان میرانیم، بیائید بدان عمل کنیم، و آن این) که جز خداوند یگانه را نپرستیم، و چیزی را شریک او نکنیم، و برخی از ما برخی دیگر را، به جای خداوند یگانه، به خدائی نپذیرد. پس هرگاه (از این دعوت) سر بر تابند، بگوئید: گواه باشید که ما منقاد (اوامر و نواهی خدا) هستیم. [[«کَلِمَةٍ»: کلام. سخن. «سَوَآءٍ»: دادگرانه. یکسان. صفت (کَلِمَةٍ) است. «سَوَآءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ»: مراد این است که همه کتابهای آسمانی صحیح از جمله تورات و انجیل و قرآن در آن اختلاف ندارند. «مِن دُونِ اللهِ»: به جای خدا. غیر از خدا.]]
[65] ای اهل کتاب! چرا دربارهی (دین) ابراهیم با یکدیگر به مجادله و ستیز میپردازید (و هر یک از شما او را بر آئین خویش میپندارید) و حال آن که تورات و انجیل نازل نشدهاند مگر بعد از او؟ آیا نمیفهمید (که پیشین نمیشود پیرو پَسین باشد)؟ [[«لِمَ»: چرا. «تُحَآجُّونَ»: مجادله و ستیز میکنید.]]
[66] هان! شما (ای یهودیان و مسیحیان) ای گروهی که درباره چیزی که (به گمان خود) نسبت بدان آگاهی و اطّلاعی دارید، مجادله و مناظره کردید، ولی چرا دربارهی چیزی که آگاهی و اطّلاعی از آن ندارید مجادله و مناظره مینمائید؟ و خدا (چگونگی دین ابراهیم را) میداند و شما نمیدانید. [[«هَآ أَنتُمْ هَؤُلآءِ»: هان! شما که. (ها) حرف تنبیه است و به اوّل اسماء اشاره، و ضمیر مرفوعی که با اسم اشاره از آن خبر دهند، اضافه میگردد. مانند: هذا. هاأَنَاذا.]]
[67] ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی، ولیکن (از ادیان باطله بیزار و منصرف و) بر (دین) حق و منقاد (فرمان) خدا بود، و از زمرهی مشرکان (و کافرانی چون قریش و همگنان ایشان) نبود. [[«حَنِیفاً»: دور از باطل و گراینده به حق. مخلصی که خویشتن را تسلیم فرمان خدا کرده و در هیچ چیز سر از فرمان دین او نپیچد.]]
[68] سزاوارترین مردم (برای انتساب) به ابراهیم (و دین او) کسانی هستند که (در زمان ابراهیم دعوت او را اجابت کردند و) از او پیروی نمودند و نیز این پیغمبر (محمّد) و کسانیاند که (با او) ایمان آوردهاند (زیرا محمّد و یارانش اهل توحید خالصند که دین ابراهیم است) و خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است. [[«أَوْلَی»: سزاوارترین. «هذَا النَّبِیُّ»: مراد محمّد است.]]
[69] گروهی از اهل کتاب آرزو داشتند کاش میشد شما را گمراه کنند! و (با القاء شبهههائی در دینتان، شما را از اسلام برگردانند، ولی با این کارها) جز خویشتن را گمراه نمیسازند و نمیفهمند.
[70] ای اهل کتاب! چرا آیههای (دالّ بر صدق نبوّت محمّد، فرستادهی) خداوند را نادیده میگیرید و تکذیب میدارید، و حال آن که (صحّت آنها و نشانههای نبوّت محمّد را در کتابهای خود) میبینید؟ [[«تَشْهَدُونَ»: میبینید. بیگمان میدانید (نگا: بقره / 146).]]
[71] ای اهل کتاب! چرا حق را با باطل میآمیزید و کتمانش میکنید، و حال آن که شما میدانید (که عقاب و عذاب خدا در برابر چنین کاری چیست)؟ [[«تَلْبِسُونَ»: آمیزه هم میدارید.]]
[72] جمعی از اهل کتاب (به همکیشان خود) گفتند: بدانچه بر مسلمانان نازل شده است، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز بدان کافر شوید، تا شاید (از قرآن پیروی نکنند و از آن) برگردند. [[«أَلَّذِی»: آنچه. «وَجْهَ الْنَّهَارِ»: آغاز روز. مراد از اوّل و آخر روز، مدّتی از زمان است؛ نه آغاز و انجام اصطلاحیِ یک روز (نگا: واژه «غَداً» در کهف / 23 و لقمان / 34).]]
[73] و باور مکنید مگر به کسی که پیروی از آئین شما کرده باشد - بگو: بیگمان هدایت، هدایت خدا است - این که (دیگران آن افتخارات و کتابهای آسمانی را که نصیب شما شده است به دست آورند. یعنی) به کسی همان چیزی داده شود که به شما داده شده است، و این که دیگران بتوانند در پیشگاه پروردگارتان با شما به داوری بنشینند و اقامهی حجّت کنند. بگو: فضل و بزرگی در دست خدا است و آن را به هرکس که بخواهد میدهد. و خداوند (عطاء و نعمتش) فراخ، و آگاه (از اهلیّت و شایستگی مستحقّ وحی و رسالتِ خویش) است. [[«لا تُؤْمِنُوا»: نپذیرید. تصدیق نکنید. «لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ ....»: نابکاران یهودی به پیروان خود میگفتند: نبوّت منحصر به قوم یهود است و لذا امور دین را از دیگران نشنوید، پیغمبری محمّد را نپذیرید، و قبول نداشته باشید در روز قیامت کسی بتواند علیه شما اقامه حجّت کند. «وَاسِع»: دارای رحمت و قدرت فراوان.]]
[74] هر کس را که بخواهد به رحمت خود مخصوص میگرداند. خداوند دارای فضل عظیم و لطف عمیم است.
[75] و در میان اهل کتاب کسانی هستند که اگر دارائی فراوانی به رسم امانت بدیشان بسپاری، آن را به تو بازپس میدهند. و در میان آنان کسانی هستند که اگر دیناری به رسم امانت بدیشان بسپاری، آن را به تو بازپس نمیدهند، مگر آن که پیوسته بالای سرشان ایستاده باشی. این بدان خاطر است که ایشان میگویند: ما در برابر امّیها (یعنی غیر یهود) مسؤول نبوده و بازخواستی نداریم! و بر خدا دروغ میبندند (و چنین چیزی حکم خدا نیست) و حال آن که ایشان (این را) میدانند. [[«إِن تَأْمَنْهُ»: اگر او را امین بدانی. «قِنطَارٍ»: مراد دارائی هنگفت است (نگا: آلعمران / 14 و نساء / 20). «دِینَارٍ»: مراد دارائی اندک است. «إِلاّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَآئِماً»: مگر آن که بالای سر او بایستی و پیوسته مطالبه کنی. «أُمِّیِّینَ»: عربها. ملّتهای غیر یهود. منسوب است به (أُمّ) یا (أُمَم) که مفردش (أُمَّة) است و یاء نسبت بعد از حذف حرف تاء به آخر آن افزوده میشود. «سَبِیل»: راه. مراد عتاب و عِقاب است.]]
[76] آری! کسی که به عهد و پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری پیشه نماید (محبّت و رضایت خدا را فراچنگ آورده است) زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست میدارد. [[«بَلَی»: (نگا: بقره / 81). «أَوْفَی»: وفا کرد. «إِتَّقَی»: پرهیزگاری کرد.]]
[77] کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای کمی (از مادیات و مقامات دنیوی هر اندازه هم در نظرشان بزرگ و سترگ جلوهگر شود) بفروشند، بهرهای در آخرت نخواهند داشت و خداوند با ایشان در آخرت (با مرحمت) سخن نمیگوید، و به آنان در قیامت (با محبّت) نمینگرد، و ایشان را (از کثافات گناه) پاک نمیسازد، و عذاب دردناکی دارند. [[«یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ أَیْمَانِهِمْ»: عهد خدا و سوگندهای خود را میفروشند. «خَلاّق»: بهره و نصیب از خیر و نعمت. «لا یُکَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا یَنظُرُ إِلَیْهِمْ»: مراد آن است که خداوند از آنان ناراضی است و بدیشان نظر لطف ندارد. «لا یُزَکِّیهِمْ»: با مغفرت خود آنان را از گناهان پاکیزه نمیدارد.]]
[78] و در میان آنان کسانی هستند که به هنگام خواندن کتاب (خدا) زبان خود را میپیچند و آن را دگرگون میکنند تا شما گمان برید (آنچه را که میخوانند) از کتاب (خدا) است! در حالی که از کتاب (خدا) نیست. و میگویند که: آن از نزد خدا (نازل شده) است و با این که از سوی خدا نیامده است و به خدا دروغ میبندند و حال آن که میدانند (که دروغ میگویند). [[«فَرِیق»: دسته. گروه. «یَلْوُونَ»: پیچ میدهند. به گونه صحیح اداء نمیکنند. «یَلْوُون أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتابِ»: آنچه میخوانند تحریفش میکنند و درست بیان نمیدارند. مراد تحریف تورات و توجیه و تفسیر آن برابر خواست خودشان است (نگا: نساء / 46).]]
[79] هیچ کسی (از پیغمبران) را نسزد که خدا بدو کتاب و حکمت و نبوّت بخشد، آن گاه او به مردمان بگوید: به جای خدا، بندگان (و پرستشکنندگان) من باشید. بلکه (به مردمان این چنین میگوید که:) با کتابی که آموختهاید و یاد دادهاید و درسی که خواندهاید، مردمانی خدائی باشید (و جز او را بندگی نکنید و نپرستید). [[«مِن دُونِ اللهِ»: به جای خدا. «رَبَّانِیِّینَ»: خداجویان و خداپرستان.]]
[80] و (هیچ کسی از پیغمبران) به شما فرمان نمیدهد که فرشتگان و پیغمبران را به پروردگاری خود گیرید. مگر (معقول است که) شما را به کفر فرمان دهد، بعد از آن که (مخلصانه رو به خدا کردهاید و) مسلمان شدهاید؟! [[«أَرْبَاب»: جمع رَبّ، پروردگاران.]]
[81] (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خداوند پیمان مؤکّد از (یکایک) پیغمبران (و پیروان آنان) گرفت که چون کتاب و فرزانگی به شما دهم و پس از آن پیغمبری آید و (دعوت او موافق با دعوت شما بوده و) آنچه را که با خود دارید تصدیق نماید، باید بدو ایمان بیاورید و وی را یاری دهید. (و بدیشان) گفت: آیا (بدین موضوع) اقرار دارید و پیمان مرا بر این کارتان پذیرفتید؟ گفتند: اقرار داریم (و فرمان را پذیرائیم. خداوند بدیشان) گفت: پس (برخی بر برخی از خود) گواه باشید و من هم با شما از زمرهی گواهانم. [[«مِیثَاق»: پیمان استوار. «لَمَآ آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ»: اگر کتاب برای شما فرستادم. (لَ) حرف تأکید است و (مَا) شرطیّه و فعل (آتَیْتُکُمْ) شرط و فعل (لَتُؤْمِنُنَّ) جواب شرط میباشد. «مَا»: اگر. آنچه. واژه (مَا) میتواند شرطیّه یا موصول باشد. «إِصْر»: عهد. «أَخَذْتُمْ عَلَی ذلِکُمْ إِصْرِی»: آیا پیمان مرا بر این کارتان پذیرفتید؟ آیا از پیروان خود بر این کار پیمان گرفتید؟ «إشْهَدُوا»: گواه باشید بر خود و پیروان خود.]]
[82] پس هر که بعد از این (پیمان محکم، از ایمان به پیغمبر اسلام) روی بگرداند، از زمرهی فاسقان (و بیرونروندگان از شرع خدا و کافران به انبیاء از اوّل تا آخر) است. [[«تَوَلَّی»: پشت کرد و عهدشکنی نمود.]]
[83] آیا جز دین خدا را میجویند (که اسلام است)؟ ولی آنان که در آسمانها و زمینند از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر او تسلیمند و به سوی او بازگردانده میشوند. [[«یَبْغُونَ»: طلب میکنند. میجویند. «طَوْعاً وَ کَرْهاً»: خواه و ناخواه. مطیعانه با اراده و اختیار، و مجبورانه در آفرینش و پیدایش. این دو مصدر در معنی اسم فاعل، یعنی طَآئِعینَ و کَارِهِینَ به کار رفته و حالند.]]
[84] بگو: ایمان داریم به خدا و بدانچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (یعنی فرزندان و نوادگان دوازدهگانهی یعقوب) نازل شده است، و بدانچه به موسی و عیسی و سائر پیغمبران از سوی پروردگارشان داده شده است. میان هیچ یک از پیغمبرانش (در ایمان بدیشان) تفاوت نمیگذاریم و ما (بدین وسیله) خالصانه و خاشعانه تسلیم اوئیم. [[«أَسْبَاط»: نوادگان. قبائل. مراد از قبائل، قبائل دوازدهگانه بنیاسرائیل است (نگا: بقره / 136 و 60، و اعراف / 160).]]
[85] و کسی که غیر از (آئین و شریعت) اسلام، آئینی برگزیند، از او پذیرفته نمیشود، و او در آخرت از زمرهی زیانکاران خواهد بود. [[«یَبْتَغِ»: بخواهد. طلب کند. «إِسْلام»: توحید و انقیاد. آئین اسلام.]]
[86] چگونه خداوند گروهی را رهنمونی میکند که بعد از ایمانشان و بعد از آن که گواهی دادند به این که پیغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشنی برای آنان (بر حقّانیّت محمّد) بیامد، کافر شدند؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد. [[«بَیِّنَات»: دلائل روشن. معجزات.]]
[87] این چنین کسانی، کیفرشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همه، بر آنان باشد. [[«جَزَآؤُهُمْ»: مبتدای دوم است.]]
[88] در این لعن و نفرین، جاودانه میمانند و عذابشان تخفیف نمیگردد و مهلتی بدیشان داده نخواهد شد. [[«وَلاهُمْ یُنظَرُونَ»: مهلتی بدیشان داده نمیشود و دخول آنان به دوزخ به تأخیر نمیافتد و عذاب ایشان بلاانقطاع خواهد بود.]]
[89] مگر کسانی که بعد از آن، توبه کنند و به اصلاح بپردازند (یعنی به سوی خدا برگردند و در مقام جبران گذشته برآیند، که توبهی آنان پذیرفتنی است) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.
[90] کسانی که بعد از ایمانشان کافر میشوند و آن گاه بر کفر میافزایند (و در این راه اصرار میورزند) هیچ گاه توبهی آنان (بعد از گذشت فرصت که از روی ناچاری یا در آستانهی مرگ صورت میگیرد) قبول نمیشود و ایشان به حقیقت گمراهند. [[«ضَآلُّونَ»: گمراهان.]]
[91] کسانی که کفر میورزند و با کفر از دنیا رخت برمیبندند، اگر زمین پر از طلا باشد و (بتوانند برای بازخرید خود) آن را به عنوان فدیه بپردازند، هرگز از هیچ کدام از آنان پذیرفته نخواهد شد. برای ایشان عذاب دردناکی است و یاوری ندارند. [[«مِلْءُ الأرْضِ»: پرِ زمین. «ذَهَباً»: طلا. «لَوِ افْتَدَی بِهِ»: اگر آن را برای رهائی خود و نجات از عذاب بدهد.]]
[92] به نیکی (کاملی که جویای آنید و مورد پسند خدا است) دست نمییابید، مگر آن که از آنچه دوست میدارید (در راه خدا) ببخشید. و هر چه را ببخشید (کم یا زیاد، بیارزش یا باارزش) خدا بر آن آگاه است. [[«لَن تَنَالُوا»: نائل نمیگردید. دست نمییابید. «بِرَّ»: خوبی. خیر کثیر. «مَا تُنفِقُوا»: آنچه را که میبخشید.]]
[93] همهی غذاها بر بنیاسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعنی یعقوب به عللی، یا قوم اسرائیل به سبب ارتکاب گناهان) پیش از نزول تورات بر خود حرام کرده بود. بگو: اگر راست میگوئید (که شریعت ابراهیم چنین چیزهائی را حرام نموده است، برای اثبات ادّعای خویش) تورات را بیاورید و آن را بخوانید. [[«حِلّ»: حلال. (نگا: مائده / 5). «إِسْرَآئِیلُ»: یعقوب. قوم اسرائیل.]]
[94] بنابراین کسانی که بعد از این به خدا دروغ بندند (و به ابراهیم و سایر پیغمبران پیشین، نسبتهای ناروا دهند) اینان ستمگرند. [[«إِفْتَرَی»: بهم بافت. دروغ بست. نسبت ناروا داد.]]
[95] بگو: خدا راست گفته است (و همهی خوراکیها بر بنیاسرائیل حلال بوده است) بنابراین از آئین ابراهیم پیروی کنید که (بیآلایش بود و) به حق گرایش داشت و جزو مشرکان نبود. [[«مِلَّةَ»: دین و آئین. «حَنِیفاً»: حقگرا (نگا: بقره / 135).]]
[96] نخستین خانهای (از حیث قدمت و حرمت که با دست انبیاء جهت پرستش و نیایش صحیح خداوند یگانه) برای مردم بنیانگذاری گشته است، خانهای است که در مکّه قرار دارد (و کعبه نام و از لحاظ ظاهر و باطن) پربرکت و نعمت است و (از آنجا که قبلهگاه نماز مسلمانان و مکان حجّ آنان یعنی کنگرهی بزرگ سالانهی ایشان است، مایهی) هدایت جهانیان است. [[«أوَّلَ بَیْتٍ»: نخستین خانه. مراد این است نخستین خانهای که برای عبادت با دست پیغمبران ساخته شده است کعبه است که ابراهیم و اسماعیل آن را ساختهاند و بعد از آن قرنها بعد مسجدالاقصی در سال 1005 پیش از میلاد توسّط سلیمان ساخته شد. «بَکَّةَ»: اسمی از اسامی مکّه است. «مُبَارَکاً»: پرخیر و برکت است برای حاجیان و ساکنان آنجا (نگا: بقره / 126). حال ضمیر مستتر در (وُضِعَ) است.]]
[97] در آن نشانههای روشنی است، مقام ابراهیم (یعنی مکان نماز و عبادت او از جملهی آنها است). و هرکس داخل آن (حرم) شود در امان است. و حجّ این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانائی (مالی و بدنی) برای رفتن بدانجا را دارند. و هرکس (حجّ خانهی خدا را به جای نیاورد، یا اصلاً حجّ را نپذیرد، و بدین وسیله) کفر ورزد (به خود زیان رسانده نه به خدا) چه خداوند از همهی جهانیان بینیاز است. [[«مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ»: (نگا: بقره / 125). (مَقَامُ) خبر است برای مبتدای محذوف، و یا بدل از (آیَاتٌ) است. «حِجُّ»: رهسپار بیتالله شدن و برای انجام مناسک در آنجا ماندن. «مَنِ اسْتَطَاعَ»: (مَنْ) بدل است.]]
[98] بگو: ای اهل کتاب! چرا نسبت به آیات خدا (که دالّ بر صدق نبوّت محمّد است) کفر میورزید و (آنها را تکذیب میکنید) با آن که خدا گواه بر اعمالِ شما است؟ [[«شَهِیدٌ»: دانا و آگاه.]]
[99] بگو: ای اهل کتاب! چرا کسی را که ایمان آورده است، از راه خدا باز میدارید و میخواهید این راه را کج نشان دهید، و حال آن که شما (از راستی و درستی این راه) آگاهید؟ و خدا از آنچه میکنید بیخبر نیست (و پاداش شما را میدهد). [[«تَصُدُّونَ»: باز میدارید. «تَبْغُونَهَا عِوَجاً»: آن راه را کج میخواهید. مراد این است که راه خدا را در نظر مردم کج نشان میدهید. «عِوَجاً»: کج. «وَ أَنتُمْ شُهَدَآءُ»: همان گونه که گواهان از حقیقت قضیّه آگاهند، شما نیز از روی کتابهای خود از راه خدا قاطعانه آگاهید.]]
[100] ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از گروهی از کسانی که کتاب بدیشان داده شده است پیروی کنید، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز میگردانند. [[«یَرُدُّوکُمْ ... کَافِرِینَ»: شما را کافر سازند. شما را به کفر برگردانند. «کَافِرِینَ»: مفعول دوم، یا حال است.]]
[101] و چگونه باید شما کافر شوید و حال آن که آیات خدا بر شما فرو خوانده میشود و پیغمبر او در میان شما است (و نور قرآن راه را تابان و رهنمودهای فرستادهی خدا حقیقت را عیان میدارد!) و هرکس به خدا تمسّک جوید، بیگمان به راه راست و درست (رستگاری) رهنمود شده است. [[«یَعْتَصِمْ»: چنگ بزند. متوسّل گردد.]]
[102] ای کسانی که ایمان آوردهاید آن چنان که باید از خدا ترسید از خدا بترسید (و با انجام واجبات و دوری از منهیّات گوهر تقوا را به دامان گیرید) و شما (سعی کنید غافل نباشید تا چون مرگتان به ناگاه در رسد) نمیرید مگر آن که مسلمان باشید. [[«لا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ»: مراد این است که انسان باید پیوسته متمسّک به اسلام و مراقب اعمال خود باشد تا به ناگاه چون پیک اجل در رسید، با ایمان استوار دار فانی را وداع گوید.]]
[103] و همگی به رشتهی (ناگسستنی قرآن) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آورید که بدان گاه که (برای همدیگر) دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان (انس و الفت برقرار و آنها را به هم) پیوند داد، پس (در پرتو نعمت او برای هم) برادرانی شدید، و (همچنین شما با بتپرستی و شرکی که داشتید) بر لبهی گودالی از آتش (دوزخ) بودید (و هر آن با فرا رسیدن مرگتان بیم فرو افتادنتان در آن میرفت) ولی شما را از آن رهانید (و به ساحل ایمان رسانید)، خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار میسازد، شاید که هدایت شوید. [[«حَبْل»: ریسمان. رشته. «حَبْلِ الله»: مراد قرآن است. «إِخْوَان»: جمع اَخ، برادران. «شَفَا»: لبه. «أَنقَذَکُمْ»: شما را نجات داد.]]
[104] باید از میان شما گروهی باشند که (تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنّت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان خود رستگارند. [[«وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ»: باید در میان شما جماعتی باشد که. باید ملّتی باشید که. «أُمَّةٌ»: جماعت. ملّت.]]
[105] و مانند کسانی نشوید که (با ترک امر به معروف و نهی از منکر) پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند (آن هم) پس از آن که نشانههای روشن (پروردگارشان) به آنان رسید، و ایشان را عذاب بزرگی است. [[«بَیِّنَاتُ»: دلائل روشن.]]
[106] (به یاد آورید روزی را که در چنین) روزی، روهائی سفید و روهائی سیاه میگردند. و امّا آنان که (به سبب انجام کارهای بد در پیشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافکنده و بر اثر غم و اندوه) روهایشان سیاه است (بدیشان گفته میشود:) آیا بعد از ایمان (فطری و اذعان به حق) خود کافر شدهاید؟! پس به سبب کفری که میورزیدهاید عذاب را بچشید! [[«یَوْمَ»: مفعولٌبه فعل محذوفی چون (أُذْکُرْ) یا مفعولٌفیه (وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ) است. «تَبْیَضُّ»: سفید میگردد. مراد بشّاشت و شادی مؤمنان است. «تَسْوَدُّ»: سیاه میگردد. مراد اندوه و ناراحتی کافران است. «ذُوقُوا»: بچشید. «بَعْدَ إِیمَانِکُمْ»: مراد ایمان فطری یا ایمان ناشی از تبلیغ پیغمبران است.]]
[107] و امّا آنان که (به سبب انجام کارهای شایسته در پیشگاه آفریدگارشان سرافرازند و سر از پای نمیشناسند و بر اثر شادی و سرور) روهایشان سفید است، در رحمت خدای غوطهورند و جاودانه در آن ماندگارند! [[«إِبْیَضَّتْ»: سفید گردید.]]
[108] اینها آیات خدا هستند که (درباره پاداش نیکوکاران و پادافره بدکاران نازل شدهاند و) آن هارا برایت می خوانیم ومشتمل بر حق و حقیقتند، و خداوند (هیچ گاه) ستمی برای جهانیان نمیخواهد.
[109] و (چگونه ممکن است خدا ستم کند در حالی که آفرینش و فرمانروائی و تصرّف امور) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خدا است و کارها (ی مردمان سرانجام) به سوی خدا برگردانده میشود (و پاداش و پادافره هر یک را خواهد داد).
[110] شما (ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شدهاید (مادام که) امر به معروف و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب (مثل شما به چنین برنامه و آئین درخشانی) ایمان بیاورند، برای ایشان بهتر است (از باور و آئینی که برآنند. ولی تنها عدّهی کمی) از آنان با ایمانند و بیشتر ایشان فاسق (و خارج از حدود ایمان و وظائف آن) هستند. [[«کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ ...»: شما بهترین ملّت هستید اگر امر به معروف و نهی از منکر داشته باشید و با جان و مال در این راه بکوشید.]]
[111] آنان هرگز نمیتوانند به شما زیانی (ژرف و پردامنه) برسانند مگر آزار مختصری (که اثر چندانی بر جای نمیگذارد) و اگر با شما بجنگند پشت کرده و پای به فرار مینهند، سپس یاری نمیشوند (و نصرت و پیروزی را فراچنگ نمیآورند، مادام که شما امر به معروف و نهی از منکر داشته باشید). [[«یُوَلُّوکُمُ الأدْبَارَ»: به شما پشت میکنند و میگریزند.]]
[112] آنان هرکجا یافته شوند، (مُهر) خواری بر ایشان خورده است؛ مگر (این که از روش ناپسند خود دست بردارند و در اعمال خویش تجدیدنظر کنند و) با پیمان خدا (یعنی رعایت قوانین شریعت) و پیمان مردم (یعنی رعایت مقرّرات همزیستی مسالمتآمیز، خویشتن را از اذیّت و آزار در امان دارند و از مساوات حقوقی و قضائی برخوردار گردند) و آنان شایستهی خشم خدا شدهاند و (مُهر) بیچارگی بر ایشان خورده است. چرا که آنان به آیات خدا کفر میورزیدهاند و پیغمبران را به ناحق میکشتهاند (و هرکس هم در هر عصر و زمانی به چنین کارهائی دست یازد و اعمال ننگین گذشتگان را بپسندد، جزای او همین خواهد بود). این (جرأت بر گناهان بزرگ، ناشی از استمرار گناهان کوچک بود و) به سبب سرکشی (از فرمان خدا) و تجاوز (از حدود شریعت یزدان) میباشد. [[«ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ»: خیمه ذلّت بالایِ سر آنان برافراشته شده است. مُهر خواری بر ایشان خورده است. «أَیْنَمَا»: هرجا. «ثُقِفُوا»: یافته شوند و فراچنگ آورده شوند. «حَبْلِ اللهِ»: آنچه خدا بر مسلمانان واجب کرده است که در حق اهل کتاب روا دارند بدان گاه که تحت ذمّه ایشان قرار میگیرند. «حَبْلِ النَّاسِ»: همکاری و همیاری مسلمانان با افر��د ذمّی. «بَآؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ»: برگشتند و خشم خدا را با خود آوردند. مستحقّ خشم خدا گشتند. «مَسْکَنَةُ»: خواری و مذلّت. «عَصَوْا»: سرکشی کردند. «کَانُوا یَعْتَدُونَ»: تجاوز میکردند.]]
[113] آنان همه یکسان نیستند، گروهی از اهل کتاب (به دادگری خاستهاند و برحق) پابرجایند و در بخشهائی از شب - در حالی که به نماز ایستادهاند - آیات خدا را میخوانند. [[«سَوَآءً»: برابر و یکسان. «أُمَّةٌ»: دسته. جماعت. «قَآئِمَةٌ»: بر دین خدا ماندگار و استوار. «آنَآءَ»: جمع (إِنْو) یا (إِنْی)، ساعاتی از شب. پاسی از شب.]]
[114] به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و (مردمان را) به کار نیک میخوانند و از کار زشت باز میدارند و در انجام اعمال شایسته و بایسته بر یکدیگر سبقت میگیرند، و آنان از زمرهی صالحانند. [[«یُسَارِعُونَ»: بر همدیگر پیشی میجویند.]]
[115] و آنچه از اعمال نیک انجام دهند (هدر نمیرود و بیپاداش نمیماند و) از ثواب آن محروم نمیگردند، و خداوند آگاه از (حال و احوال) پرهیزگاران است. [[«لَن یُکْفَرُوهُ»: در پیشگاه خدا به هیچ وجه از اجر آن محروم نمیشوند و کارشان بیمزد نمیماند.]]
[116] بیگمان اموال و اولاد کسانی که کفر ورزیدهاند، ایشان را به هیچ وجه از (کیفر و عذاب) خدا نمیرهاند (و کوچکترین سودی به حالشان ندارد) و آنان دوزخیانند و در آنجا جاودانه میمانند. [[«لَن تُغْنِیَ»: هرگز نمیرهاند. هرگز دفع نمیگرداند.]]
[117] مَثَل آنچه کافران در این جهان (در راه خوشگذرانی و جاهطلبی و کسب قدرت و شهرت، و حتّی آنچه که در راه خیرات و حسنات) بذل و بخشش میکنند، همانند سرمای سختی است که به کشتزار قومی اصابت کند که (با کفر و معاصی) بر خود ستم کردهاند، و آن را نابود سازد. و خداوند (با هدر دادن اعمالشان) بر آنان ستم ننموده است و بلکه خودشان (با ارتکاب پلشتیها و زشتیها) به خویشتن ستم روا میدارند. [[«رِیحٍ»: باد. «صِرٌّ»: سرمای سخت. «رِیحٍ فِیهَا صِرُّ»: مراد باد صرصر است (نگا: حاقّه / 6، و فصّلت 16). «حَرْثَ»: کشتزار. «أَنفُسَهُمْ»: مفعول مقدّم (یَظْلِمُونَ) است.]]
[118] ای کسانی که ایمان آوردهاید! از غیر خود محرم اسرار برنگزینید، آنان از هرگونه شر و فسادی در حق شما کوتاهی نمیکنند. آنان آرزوی رنج و زحمت شما را (در دل) دارند (و پیوسته در انتظار آنند. نشانههای) دشمنانگی از دهان آنان آشکار است، و آنچه در دل دارند بزرگتر است (از بدسگالیهائی که ظاهر میسازند). ما نشانههائی را (که بتوان با آنها دشمن را از دوست باز شناخت) برای شما بیان کردیم اگر اهل عقل و درایت هستید. [[«بِطَانَةً»: مَحرم اَسرار. «مِن دُونِکُمْ»: از غیر خود. «لا یَأْ لُونَکُمْ»: تقصیر و کوتاهی نمیکنند. از ماده (أَلا، یَأْ لُو). «لا یَأْ لُونَکُمْ خَبَالاً»: برای تباهی کارتان کوتاهی نمیکنند و بلکه به تلاش میایستند. «لا یَأْ لُونَ»: قصور نمیکنند. ترک نمیکنند. «خَبَالاً»: فساد. تباهی. منصوب به نزع خافض یا تمییز است بنا به معنی اوّل (لا یَأْ لُونَ)، و مفعولٌبه است بنا به معنی دوم آن. «مَا عَنِتُّمْ»: رنج و مشقّت شما را. (مَا) مصدریّه است و (عَنِتُّمْ) از ماده (عَنَت) به معنی مشقّت است. «أَکْبَرُ»: بزرگتر و بیشتر.]]
[119] هان! (ای مؤمنان!) این شمائید که آنان را (به خاطر قرابت یا صداقت یا مودّت) دوست میدارید، و ایشان شما را (به خاطر تعصّب دینی خود) دوست نمیدارند، و شما به همهی کتابهای (آسمانی) ایمان دارید (امّا آنان به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند). و وقتی که با شما برخورد میکنند (برای گولزدنتان، به دروغ) میگویند: ایمان آوردهایم. امّا هنگامی که تنها میشوند، از شدّت خشم بر شما، سرانگشتان خود را به دندان میگزند، بگو: با (درد همین) خشمی که دارید، بمیرید، بیگمان خداوند از آنچه در درون سینهها میگذرد آگاه است. [[«خَلَوْا»: تنها ماندند و مجلسشان از اغیار خالی شد. رفتند. «عَضُّوا»: گاز گرفتند. «أَنَامِل»: جمع أُنْمُلَة، سرانگشتان.]]
[120] اگر نیکی به شما دست دهد (و نعمتی همچون پیروزی و غنیمت بهرهی شما گردد) ناراحت میشوند، و اگر به شما بدی برسد، شادمان میشوند. و اگر (در برابر اذیّت و آزارشان) بردباری کنید و (از دوستی با ایشان) بپرهیزید، حیلهگری (و دشمنانگی خائنانهی) آنان به شما هیچ زیانی نمیرساند، (چه) شکّی نیست خداوند بدانچه انجام میدهند احاطه دارد (و قادر به دفع نقشههای خائنانه و نیرنگهای اهریمنانهی ایشان از شما است). [[«إِن تَمْسَسْکُمْ»: اگر به شما برسد. «لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً»: اصلاً مکر ایشان به شما زیانی نمیرساند. (شَیْئاً) مفعول مطلق است. انگار که چنین فرموده است: لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ ضُرًّا (نگا: آلعمران / 144، و نساء / 36).]]
[121] (ای پیغمبر! به یاد مؤمنان آور) زمانی را که سحرگاهان از میان خانوادهی خود بیرون رفتی و پایگاههای جنگ را برای مسلمانان آماده کردی (و جای تیراندازان و جای سواران و جای سائر مؤمنان را مشخّص نمودی) و خداوند شنوا و دانا است (و گفتگوهایتان را میشنید و اندیشههایتان را میدانست). [[«غَدَوْتَ»: سحرگاهان بیرون رفتی، از واژه (غُدْوَة) به معنی: آغاز روز. «تُبَوِّئُ»: جایگزین میکنی. ترتیب میدهی. «مَقَاعِدَ»: جایگاهها. مفعول دوم است.]]
[122] آن گاه که دو طائفه از شما (یعنی بَنُوسَلَمه از خَزْرَج، و بَنُوحارِثه از أَوْس) آهنگ آن کردند که سستی ورزند (و از وسط راه بازگردند و به جهاد نپردازند)، ولی خداوند یار آنان بود (و به ایشان کمک کرد تا از این اندیشه برگشتند)، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند و بس. [[«هَمَّتْ»: خواست. قصد کرد. «أَن تَفْشَلا»: که سستی کنند. تنبلی کنند.]]
[123] خداوند شما را در بدر پیروز گردانید و حال آن که (نسبت به کافران) ناچیز (و از ساز و برگ اندکی برخوردار) بودید، پس از خدا بترسید تا شکر (نعمت او را بتوانید) به جای آورید. [[«أَذِلَّة»: جمع ذلیل، خواران. در اینجا مراد این است که از لحاظ شماره اندک و از نظر توشه ضعیف بودید.]]
[124] بدان گاه که تو به مؤمنان میگفتی: آیا شما را بسنده نیست که پروردگارتان با سه هزار از فرشتگانِ فرستاده (از سوی خویش برای آرامش خاطرتان) یاریتان کرد؟ [[«مُنزَلِینَ»: روانهشدگان. صفت (ثَلاثَةِ آلافٍ) یا حال (الْمَلآئِکَةِ) است.]]
[125] آری! (شما را بسنده است. و علاوه از آن) اگر بردباری (در کارزار) داشته باشید و پرهیزگاری کنید (از معصیت خدا و مخالفت با پیغمبر)، و آنان (یعنی دشمنان مشرک) هم اینک بر شما تاخت آرند، پروردگارتان (بر تعداد فرشتگان بیفزاید و) با پنج هزار فرشتهی یورشگر و نشانگذار، شما را یاری کند. [[«مِن فَوْرِهِمْ هذا»: همین الآن با سرعت. «مُسَوِّمِینَ»: یورشگران. نشانگذاران بر بدن خود یا بر مرکب خویش. مسلّطکنندگان مؤمنان بر کافران.]]
[126] و خداوند آن (یاری با فرشتگان) را جز مژدهای برای (پیروزی) شما نساخت، و برای آن کرد که دلهای شما بدان آرام گیرد، و پیروزی جز از جانب خداوند توانای دانا نیست. [[«بُشْرَی»: مژده.]]
[127] (هدف از یاریتان توسّط فرشتگان آن است که) تا گروهی از بزرگان کافران را نابود کند و یا آنان را سرکوب و خوار نماید و با شکست و ننگ خشمگینشان سازد و ناامید برگردند (و دیگر بار آرزوی پیروزی در سر نپرورانند). [[«لِیَقْطَعَ»: تا هلاک کند. «طَرَفاً»: جماعتی از رؤساء و اشراف. «یَکْبِتَهُمْ»: خوار و سرکوبشان کند. «خَآئِبِینَ»: ناامیدان.]]
[128] چیزی از کار (بندگان جز اجرای فرمان یزدان) در دست تو نیست (بلکه همهی امور در دست خدا است. این او است که) یا توبهی آنان را میپذیرد (و دلهایشان را با آب ایمان میشوید) یا ایشان را (با کشتن و خوار داشتن در دنیا، و عذاب آخرت) شکنجه میدهد، چرا که آنان ستمگرند. [[«لَیْسَ لَکَ مِنَ الأمْرِ شَیْءٌ»: جمله معترضهای است میان سابق و لاحق خود، و درباره لعن و نفرین رسول (بر کافران اُحُد، یا قاتلان قاریان بِئْرِمَعُونه نازل شده است. «یَتُوبَ عَلَیْهِمْ»: عطف بر (یَکْبِتَهُمْ) است.]]
[129] و از آن خدا است آنچه در آسمانها و زمین است. هر که را بخواهد میآمرزد، و هر که را بخواهد عذاب میدهد، و خدا بخشنده و مهربان است.
[130] ای کسانی که ایمان آوردهاید! ربا را دو و چند برابر مخورید، و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید. [[«أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً»: دو و چند برابر. این گفته، قیدی برای تحریم نیست، بلکه بیان واقعیّتی است که در جاهلیّت بوده است و الاّ رِبا به هر کیفیّتی که باشد - مضاعف یا غیرمضاعف، کم یا زیاد - با نصّ صریح قرآن حرام و مبغوض است (نگا: بقره / 275 و 276). (أَضْعافاً) حال رِبا است.]]
[131] و از آتشی بپرهیزید که برای کافران (نه مؤمنان) آماده شده است. [[«أُعِدَّتْ»: آماده گشته است.]]
[132] و از خدا و پیغمبر اطاعت کنید تا که (در دنیا و آخرت) مورد رحمت و مرحمت قرار گیرید.
[133] و (با انجام اعمال شایسته و بایسته) به سوی آمرزش پروردگارتان، و بهشتی بشتابید و بر همدیگر پیشی گیرید که بهای آن (برای مثال، همچون بهای) آسمانها و زمین است؛ (و چنین چیز با ارزشی) برای پرهیزگاران تهیّه دیده شده است. [[«سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ»: بشتابید به سوی اسباب مغفرت. از قبیل توبه و عبادت. «عَرْض»: بها و ارزش. پهنا. اگر عرْض به معنی عوض و بدل یعنی بها و ارزش معنوی بهشت گرفته نشود و بلکه عرض مخالف طول باشد، باید مراد آسمانها و زمینِ منظومه شمسی یا بخشی از جهان ناشناخته باشد؛ نه همه افلاک و کرات (نگا: یونس / 101، حدید / 21).]]
[134] آن کسانی که در حال خوشی و ناخوشی و ثروتمندی و تنگدستی، به احسان و بذل و بخشش دست مییازند، و خشم خود را فرو میخورند، و از مردم گذشت میکنند، و (بدین وسیله در صف نیکوکاران جایگزین میشوند و) خداوند (هم) نیکوکاران را دوست میدارد. [[«سَرَّآءِ»: توانگری و فراخ دستی. «ضَرَّآءِ»: ناداری و تنگدستی. «کَاظِمِینَ»: فروخورندگان خشم و غضب. عطف بر (ألَّذِینَ) است. «عَافِینَ»: عفوکنندگان. درگذرندگان.]]
[135] و کسانی که چون دچار گناه (کبیرهای) شدند، یا (با انجام گناه صغیرهای) بر خویشتن ستم کردند، به یاد خدا میافتند (و وعده و وعید و عقاب و ثواب و جلالت و عظمت او را پیش چشم میدارند و پشیمان میگردند) و آمرزش گناهانشان را خواستار میشوند - و بجز خدا کیست که گناهان را بیامرزد؟ - و با علم و آگاهی بر (زشتی کار و نهی و وعید خدا از آن) چیزی که انجام دادهاند پافشاری نمیکنند (و به تکرار گناه دست نمییازند). [[«فَاحِشَةً»: گناه کبیره، مانند زنا و قتل. «وَهُمْ یَعْلَمُونَ»: آنان قبح کارشان را میدانند. آنان میدانند که خداوند توبه توبهکاران را میپذیرد و بندگان خود را میبخشد.]]
[136] آن چنان پرهیزگارانی پاداششان آمرزش خدایشان و باغهای (بهشتی) است که در زیر (درختان) آنها جویبارها روان است و جاودانه در آنجاها ماندگارند، و این چه پاداش نیکی است که بهرهی کسانی میگردد که اهل عملند (و برابر فرمان خدا کار میکنند). [[«خَالِدِینَ»: جاودانگان. حال (أوْلئِکَ) است. «نِعْمَ اَجْرُ الْعَامِلِینَ»: بهترین پاداش برای کسانی که برابر فرمان ��دا کار میکنند، بهشت است. مخصوص به مدح، یعنی (الْجَنَّةُ) محذوف است.]]
[137] پیش از شما (ای مؤمنان، درباره گذشتگان) قواعد و ضوابطی بوده است (که ثابت و تغییرناپذیر به مرحلهی اجرا درآمده است و امور اجتماعی بشر برابر آن چرخیده و گردیده است و همیشه همچنین خواهد بود) پس در زمین به گردش بپردازید و بنگرید که فرجام تکذیبکنندگان (حق که پیوسته با باطل در جنگ است) چگونه گشته است. [[«خَلَتْ»: رفته است. گذشته است. «سُنَن»: جمع سُنَّة، راهها و روشها. وقائع و رخدادها. ملّتها و امّتها. مراد سُنَّةالله، یعنی نظامی است که خداوند آن را پدید آورده است و بر طبق آن آفرینش در گردش و چرخش است. «أُنظُرُوا»: بنگرید. بیندیشید. «کَیْفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»: (کَیْفَ) خبر مقدّم (کانَ) و (عاقِبَة) اسم آن است.]]
[138] این (که دربارهی صفات مؤمنان و قواعد و ضوابط ثابت خدا دربارهی گذشتگان گذشت) روشنگری است برای مردمان، و مایه رهنمود و پندپذیری برای پرهیزگاران است. [[«بَیَانٌ»: روشنگری.]]
[139] و (از جهاد در راه خدا به سبب آنچه بر سرتان میآید) سست و زبون نشوید و (برای کشتگانتان) غمگین و افسرده نگردید، و شما (با تأییدات خداوندی و قوّه ایمان راستین و نیروی حقی که از آن دفاع میکنید) برتر (از دیگران) هستید (و پیروزی و بهروزی از آن شما است) اگر که به راستی مؤمن باشید (و بر ایمان دوام داشته باشید). [[«لا تَهِنُوا»: سست و زبون نشوید. از ماده (وَهْن). «أَعْلَوْنَ»: برتران. چیرگان.]]
[140] اگر به شما (در جنگ احد) جراحتی رسیده است (و به جانتان گزندی و به دارائیتان زیانی وارد آمده است، نگران و پریشان نشوید) به آن جمعیّت نیز (در جنگ بدر) جراحتی همانند آن رسیده است، و ما این روزها (ی پیروزی و شکست) را در میان مردم دست به دست میگردانیم (و گاهی بهرهی اینان و گاهی نصیب آنان مینمائیم) تا ثابتقدمان بر ایمان را (از سائرین) جدا سازد و مؤمنان شناخته شوند و خداوند از میان شما قربانیانی برگیرد و افتخار شهادت نصیبشان گرداند. و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد. [[«قَرْحٌ»: زخم. جراحت. مراد از (قَرْحِ) اوّل در این آیه و آیه 172 همین سوره، اذیّت و آزار و شکست و زیانهائی است که در جنگ احد گریبانگیر مسلمانان گردید. و مراد از (قَرْحِ) دوم، کشت و کشتار و درد و آزار و بلاها و زیانهائی است که در جنگ بدر به کافران رسید (نگا: آلعمران / 165). «نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ»: میان مردم دست به دست میگردانیم، و گاهی بدینان و گاهی بدانان میسپاریم. «أیَّام»: روزها. مراد ازمنه و اوقات است؛ نه روزهای معمولی. «لِیَعْلَمَ اللهُ»: تا خدا معلوم گرداند. باید توجّه داشت که خدا همیشه آگاه بوده و هست. لذا منظور از (یَعْلَمَ اللهُ) و عباراتی از این قبیل، این است که علم غیبی به علم عینی تبدیل شود و خفیّ جلیّ گردد. «یَتَّخِذْ مِنکُمُ الشُّهَدَآءَ»: تا برخی از شما را مفتخر به درجه شهادت در راه خود کند. تا به برخی از شما افتخار گواهیدادن بر مردم در روز رستاخیز بخشد (نگا: بقره / 143).]]
[141] و تا این که خداوند مؤمنان را سره و خالص گرداند و کافران را نابود و تباه سازد. [[«لِیُمَحِّصَ»: تا سره و خالصشان گرداند. تا از هر عیبی پاکشان دارد. «یَمْحَقَ»: هلاک و تباه کند.]]
[142] آیا پنداشتهاید که شما (تنها با ادّعای ایمان) به بهشت درخواهید آمد، بدون آن که خداوند کسانی از شما را مشخّص سازد که به تلاش و پیکار برخاستهاند، و بدون آن که خداوند بردبارانی را متمایز گرداند (که رنجها و سختیها، آنان را پاکیزه و آبدیده کرده باشد). [[«أَمْ»: آیا. «حَسِبْتُمْ»: گمان بردهاید. «لَمَّا یَعْلَمِ اللهُ»: خداوند هنوز نشناخته باشد و جدا نساخته باشد (نگا: بقره / 143 و آلعمران / 140). «یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ»: فعل (یَعْلَمَ) منصوب است به (أَنْ) مقدّر. چکیده معنی آیه این است که: به بهشت دست نخواهید یافت مگر آن گاه که آزمایش خود را بدهید و خداوند جهاد در راه خود و استقامت با دشمنان دین را از شما مشاهده کند (نگا: عنکبوت / 2).]]
[143] شما که تمنّای مرگ (و شهادت در راه خدا) را داشتید پیش از آن که با آن روبرو شوید، (هماینک در میدان نبرد اُحُد آمادهاید و با شهادت یاران) مرگ را میبینید و شما بدان مینگرید، (پس چرا به دهشت افتادهاید و با دیدن آنچه آرزو میکردید زبون و غمگین گشتهاید؟!). [[«کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ»: آرزو میکردید و میخواستید.]]
[144] محمّد جز پیغمبری نیست و پیش از او پیغمبرانی بوده و رفتهاند؛ آیا اگر او (در جنگ اُحُد کشته میشد، یا مثل هر انسان دیگری وقتی) بمیرد یا کشته شود، آیا چرخ میزنید و به عقب برمیگردید (و با مرگ او اسلام را رها میسازید و به کفر و بتپرستی بازگشت میکنید)؟! و هرکس به عقب بازگردد (و ایمان را رها کرده و کفر را برگزیند) هرگز کوچکترین زیانی به خدا نمیرساند، (بلکه به خود ضرر میزند) و خدا به سپاسگزاران پاداش خواهد داد. [[«خَلَتْ»: رفته است. «إِنقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ»: بر پاشنههای خود عقبگرد میکنید و چرخ میزنید. مراد این که: به کفر برمیگردید. «أَعْقَاب»: جمع عَقِبْ، پاشنههای پا.]]
[145] و هیچ کسی را نسزد که بمیرد مگر به فرمان خدا، و خداوند وقت آن را دقیقاً در مدّت مشخّص و محدودی ثبت و ضبط کرده است (و در کتابی که مشتمل بر مرگ و میرها است نوشته است). و هرکس پاداش (و کالای) دنیا را خواستار شود از آن بدو میدهیم، و هر که پاداش (و متاع) آخرت را خواهان باشد از آن بدو میدهیم، و ما پاداش سپاسگزاران را خواهیم داد. [[«أَن تَمُوتَ»: اسم (کانَ) است و (إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ) خبر آن. «کِتَاباً مُّؤَجَّلاً»: در کتابی نوشته است که مشتمل بر مرگ و میرها است. (نگا: تفسیرالمنتخب / 93 و انعام / 59). وقت آن را دقیقاً در وقت مشخّص و محدودی تعیین کرده است (نگا: فاطر / 11، انعام / 2، هود / 104). (کِتَاباً): منصوب به نزع خافض یا مفعول مطلق است. تقدیر چنین میشود: کَتَبَ اللهُ ذلِکَ فِی کِتَابٍ مُّشْتَمِلٍ عَلَی اْلآجَالِ، یا: کَتَبَ اللهُ ذلِکَ کِتَاباً مُّوَقَّتاً بِوَقْتٍ مَّعْلُومٍ. «مُؤَجَّلاً»: مشتمل بر مرگ و میرها. دارای وقت معیّن و محدود.]]
[146] و چه بسیار پیغمبرانی که مردان خدای فراوانی به همراه آنان کارزار میکردهاند و به سبب چیزی که در راه خدا بدانان میرسیده است (از قبیل: کشتهشدن برخی از یاران و مجروحشدن خود و دوستان) سست و ضعیف نمیشدهاند و زبونی نشان نمیدادهاند (و بلکه شکیبائی میکردهاند) و خداوند شکیبایان را دوست میدارد. [[«کَأَیِّنْ»: چه بسیار. «رِبِّیُّونَ»: جمع (رِبّی)، عالِمان راسخ در علوم دینی. مردان خدا. مؤمنان مخلص. «قَاتَلَ مَعَهُ»: در رکاب یکایک آنان جنگیدهاند. «مَا اسْتَکَانُوا»: خواری ننمودند و برای دیگران کرنش نبردند. از ماده (کَیْن) یا از (کَوْن).]]
[147] و (این عمل ایشان به هنگام سختی بود، و در این وقت) گفتارشان جز این نبود که میگفتند: پروردگارا! گناهانمان را ببخشای و از زیادهرویها و تندرویهایمان صرف نظر فرمای و گامهایمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر گروه کافران پیروز بگردان. [[«إِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا»: مراد تجاوز از حدود و ثغور قوانین و مقرّرات الهی است.]]
[148] پس خداوند پاداش این جهان را (با پیروز کردنشان بر دشمنان، و فراچنگ آوردن غنیمت و کرامت و عزّت) بدیشان داد، و پاداش نیکوی آخرت را (برای آنان تضمین کرد) و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد. [[«حُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ»: پاداش نیکوی آخرت. صفت به موصوف اضافه شده است.]]
[149] ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از کافران، فرمانبرداری کنید، شما را به کفر برمیگردانند و زیان دیده (از سوی دین و ایمان به سوی کفر و حرمان) برمیگردید. [[«خَاسِرِینَ»: زیانباران. حال ضمیر (و) است.]]
[150] (کافران یاور شما نیستند) بلکه خدا یاور شما است و او بهترینِ یاوران (و بزرگترینِ مددکاران) است. [[«مَوْلی»: سرورِ مُتصرّف.]]
[151] در دلهای کافران رُعْب و هراس خواهیم انداخت، از آنرو که چیزهائی را انباز خدا ساختهاند که خداوند دلیل و برهانی (بر حقّانیّت آنها) فرو نفرستاده است، و جایگاه آنان آتش (دوزخ) است، و جایگاه ستمکاران چه بد جایگاهی است. [[«سُلْطَان»: حجّت و برهان (نگا: نساء / 91، 144، 153، انعام / 81، اعراف / 33، حجّ / 71، روم / 35). «مَثْوی»: اقامتگاه.]]
[152] و در آن هنگام که آنان را (در آغاز جنگ اُحُد) با کمک و یاری او از پای در میآوردید، خداوند به وعدهی خود (که پیروزی بود و بر زبان پیغمبر رفته بود) با شما وفا کرد، تا آن گاه که سستی کردید و در امر (ماندن در سنگرها و رهاکردن آنجاها) به کشمکش پرداختید و اختلاف ورزیدید، و پس از آن که آنچه را دوست میداشتید به شما نشان داد (که غلبهی بر دشمن بود) نافرمانی کردید (و دو دسته شدید:) دستهای از شما خواهان کالای دنیا (یعنی غنائم جنگ شد) و دستهای خواستار آخرت (یعنی: رضایتالله و پاداش اخروی) گردید. پس (بر اثر فرار، دست) شما را از آنان بازداشت و از ایشان منصرفتان گردانید (و بدین وسیله پیروزی شما به شکست انجامید) تا شما را بیازماید و (مؤمنان مخلص، از دیگران ممتاز و جدا شوند. و هنگامی که پشیمان شدید) شما را بخشید، و خداوند را بر مؤمنان نعمت و منّت است. [[«تَحُسُّونَهُمْ»: ایشان را از پای در میآورید و مستأصلشان مینمائید. «إِذْن»: مشیّت و فرمان. «فَشِلْتُمْ»: ضعیف و پست همت شُدید. «عَصَیْتُمْ»: نافرمانی و سرکشی کردید. «أَرَاکُمْ»: نشانتان داد. «صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ»: شما را از ایشان بازداشت. مراد این که خداوند شما را از جنگ ایشان منصرف و معونت خود را بازگرفت و شکست را بهره شما کرد.]]
[153] (ای مؤمنان به یاد آورید) آن گاه را که در زمین پراکنده میشدید و میگریختید و دور میگشتید و (از شدّت بیم و هراس) در فکر کسی (جز نجات خود) نبودید، و پیغمبر از پشت سر شما را صدا میزد (و میگفت: ای بندگان خدا! به سوی من بیائید، من پیغمبر خدایم، و هرکس بر دشمن بتازد، بهشت از آن او است ...). پس در برابر غم (و اندوهی که به سبب نافرمانی، به پیغمبر چشاندید) غم (و اندوهی) به شما رساند (و غم و اندوهها یکی پس از دیگری به سوی شما روی میآورد) این بدان خاطر بود که دیگر برای آنچه (از غنیمت) از دست دادهاید و بر آنچه (از هزیمت) به شما رسیده است غمگین نشوید، و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است. [[«تُصْعِدُونَ»: در زمین پراکنده میشوید و میگریزید و دور میگردید. از مصدر (إِصْعاد). فرق (إِصْعاد) با (صُعود) در این است که اصعاد در زمین صاف انجام میپذیرد، ولی صعود در تپهها و کوهها. «لا تَلْوُونَ»: روی برنمیگردانید و نمینگرید. «فِی أُخْرَاکُمْ»: در پشت سرتان. «فَأَثَابَکُمْ غَمّاً بِغَمٍّ»: خدا سزای غمی را که با مخالفت خود به پیغمبر رسانیدید، با غمیداد که بر اثر شکست به شما رساند. یا: خداوند غم هزیمت را بر غم جراحت شما افزود.]]
[154] سپس به دنبال این غم و اندوه، آرامشی به گونهی خواب سبکی بر شما چیره کرد که گروهی از (مؤمنان راستین) شما را فرا گرفت، و گروه دیگری تنها در بند خود بودند و دربارهی خدا ��ندارهای نادرستی چون پندارهای زمان جاهلیّت داشتند (و بر سبیل انکار) میگفتند: آیا چیزی از کار (پیروزی و نصرتی که پیغمبر به ما وعده داده بود) نصیب ما میشود؟ بگو: همهی کارها (اعم از پیروزی و شکست) در دست خدا است. (آنان در حین گفتن این سخن) در دل خود چیزهائی را پنهان میدارند که برای تو آشکار نمیسازند. (به خود) میگویند: اگر کار به دست ما بود (و یا: اگر برابر وعدهی محمّد، سهمی از پیروزی داشتیم،) در اینجا کشته نمیشدیم. بگو: اگر (برای جنگ بیرون نمیآمدید و) در خانههای خود هم بودید، آنان که کشتهشدن در سرنوشتشان بود، به قتلگاه خود میآمدند و (در مسلخ مرگ کشته میشدند. آنچه خدا خواست - بنا به مصلحتی که خود میدانست - در جنگ احد شد) تا خداوند آنچه را که در سینهها دارید بیازماید و تا آنچه را که در دلها دارید خالص و سره گرداند، و خداوند بدانچه در سینهها (از اسرار و رازها) است آگاه است. [[«أَمَنَةً»: امن. آرامش. مفعولٌبه یا مفعوٌلله است. «نُعَاساً»: چرت. بدل است. «أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ»: خودشان برای خودشان اهمّیّت دارند و خویشتن را میپایند و بس. «ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ»: همچون گمان جاهلیّت. یا: همچون گمان اهل جاهلیّت. (ظَنَّ) بدل است. «هَل لَّنَا مِنَ الأمْرِ شَیْءٌ»: مگر فتح و پیروزی نصیب ما میشود؟ هرگز! مگر در کار و بار خود اختیاری نداریم؟ اگر داشتیم چنین و چنان میکردیم و ... «یُخْفُونَ»: پنهان میدارند. «لا یُبْدُونَ»: آشکار نمیکنند. «بَرَزَ»: بیرون آمد (نگا: بقره / 250). «مَضَاجِع»: جمع مَضْجَع، آنجا که انسان در آن دراز میکشد و بر پهلو میافتد. مراد خوابگاه مرگ و قتلگاه است. «لِیَبْتَلِیَ»: تا بیازماید. «لِیُمَحِّصَ»: تا سره و خالص سازد (نگا: بقره / 143 و آلعمران / 141).]]
[155] آنان که در روز رویاروئی دو گروه (مسلمانان و کافران در جنگ احد) فرار کردند، بیگمان اهریمن به سبب پارهای از آنچه کرده بودند (که سرکشی از فرمان خدا بود) آنان را به لغزش انداخت و خداوند ایشان را بخشید، چرا که خداوند آمرزنده و شکیبا است. [[«تَوَلَّوْا»: پشت کردند. روی گرداندند. «الْجَمْعَانِ»: دو گروه مؤمنان و مشرکان. «إِسْتَزَلَّهُمْ»: آنان را به لغزش انداخت. آنان را به خطا و گناه دچار کرد.]]
[156] ای کسانی که ایمان آوردهاید! شما همانند کافران نباشید که چون برادرانشان به مسافرتی (برای تجارت و کسب و کار) میرفتند (و میمردند) یا (در کشورهای خود یا جای دیگری) به جنگ میپرداختند (و کشته میشدند) میگفتند: اگر نزد ما میماندند، نمیمردند و کشته نمیشدند. (شما ای مؤمنان! چنین سخنانی را نگوئید) تا خداوند این (گفتار و گمان) را حسرتی بر دل آنان کند. و خدا است که زنده میکند و میمیراند (و زندگی و مرگ در دست او است) و خدا آنچه را که میکنید (چه خوب باشد و چه بد) میبیند. [[«ضَرَبُوا فِی الأرْضِ»: در زمین مسافرت کردند. «غُزّیً»: جمع غازی، جنگجویان. جهادگران. «لِیَجْعَلَ اللهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ»: تا خداوند آن عقیده و باور نادرست ایشان را حسرتی در دل آنان گرداند. تا خداوند جهاد مؤمنان و دستیابی به غنیمت و فوز شهادت ایشان را مایه حسرت کافران گرداند. لام (لِیَجْعَلَ) لام عاقبت است (نگا: قصص / 8).]]
[157] و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، مغفرت و مرحمتی (که شما را در برمیگیرد) بهتر از چیزهائی است که (آنان در طول عمر) جمعآوری میکنند. [[«لَئِنْ»: اگر. «قُتِلْتُمْ ...»: فعل شرط است، و جواب شرط محذوف است که (لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ ...) جانشین و در معنی آن است.]]
[158] و اگر بمیرید یا کشته شوید (مگر نه این است که فانی نمیشوید و در هر دو صورت) به سوی خدا بازگردانده میشوید (و پاداش اعمال خوب یا بدتان داده میشود). [[«تُحْشَرُونَ»: جمعآوری میشوید.]]
[159] از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان (که سر از خطّ فرمان کشیده بودند) نرمش نمودی. و اگر درشتخوی و سنگدل بودی از پیرامون تو پراکنده میشدند. پس از آنان درگذر و برایشان طلب آمرزش نما و در کارها با آنان مشورت و رایزنی کن. و هنگامی که (پس از شور و تبادل آراء) تصمیم به انجام کاری گرفتی (قاطعانه دست به کار شو و) بر خدا توکّل کن؛ چرا که خدا توکّلکنندگان را دوست میدارد. [[«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ»: به سبب رحمتی که خدا آن را در دل تو به ودیعت نهاده است. (مَا) حرف زائدی است که برای تأکید ربط سبب یعنی (رحمت)، به مسبّب یعنی (لِنتَ) به کار رفته است. «لِنتَ»: نرم شدی. نرمش نمودی. «فَظّاً»: تندخو. «غَلِیظَ الْقَلْبِ»: سنگدل. نامهربان. «إنفَضُّوا»: پراکنده میشدند.]]
[160] اگر خداوند شما را یاری کند (همان گونه که در جنگ بدر یاری کرد) هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد، و اگر خوارتان گرداند (و دست از یاریتان بردارد، همان گونه که در جنگ احد چنین شد) کیست که پس از او شما را یاری دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند و بس.
[161] (شما گمان کردید ممکن است پیغمبر به شما خیانت کند! در حالی که) هیچ پیغمبری را نسزد که خیانت کند، و هر کس خیانت ورزد، در روز رستاخیز آنچه را که در آن خیانت کرده است با خود (به صحنهی محشر) میآورد، سپس به هرکسی پاداش و پادافره آنچه کرده است به تمام و کمال داده میشود، و بدانان ستم نخواهد شد. [[«یَغُلَّ»: خیانت در غنیمت کند. «غَلَّ»: خیانت در غنیمت کرد. «تُوَفَّی»: به تمام و کمال داده میشود.]]
[162] آیا کسی که (با طاعت و عبادت) در پی خوشنودی خدا است، مانند کسی است که (با معصیت و نافرمانی) خشم خدا را نصیب خود میکند، و جایگاه او دوزخ خواهد بود؟! و دوزخ بدترین بازگشتگاه است. [[«إِتَّبَعَ»: پیروی کرد. دنبال کرد. «رِضْوَان»: خوشنودی. «بَآءَ»: برگشت. «سَخَط»: خشم. «بَآءَ بِسَخَطٍ مِّنَ اللهِ»: با کولهباری از خشم خدا برگشت. مراد این که مورد خشم خدا قرار گرفت. «مَصِیر»: بازگشتگاه.]]
[163] (هر یک از) آنان (چه دینداران و چه بیدینان) برای خود جاه و مقام، و جا و مکانی در پیشگاه خدا دارند (و برابر و یکسان نیستند) و خداوند میبیند آنچه را که انجام میدهند (لذا درجات و درکات هر یک را برابر کردار و رفتارشان تعیین مینماید و به هرکس آن دهد که سزد). [[«هُمْ دَرَجَاتٌ»: آنان دارای منازل و مراتبی هستند. در اینجا مضاف محذوف است و مضافٌالیه به جای آن قرار گرفته است. تقدیر چنین است: هُمْ ذَوُو دَرَجَاتٍ عِندَ اللهِ.]]
[164] یقیناً خداوند بر مؤمنان (صدر اسلام) منّت نهاد و تفضّل کرد بدان گاه که در میانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت. (پیغمبری که) بر آنان آیات (کتاب خواندنی قرآن و کتاب دیدنی جهان) او را میخواند، و ایشان را (از عقائد نادرست و اخلاق زشت) پاکیزه میداشت و بدیشان کتاب (قرآن و به تبع آن خواندن و نوشتن) و فرزانگی (یعنی اسرار سنّت و احکام شریعت) میآموخت، و آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری (غوطهور) بودند. [[«بَعَثَ»: برانگیخت. فرستاد. «یَتْلُو»: میخواند. در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی به دنبال دارد. «یُزَکِّیهِمْ»: از عقائد تباه و رفتارهای نابهنجار پاکشان میدارد. «الْکِتَاب»: قرآن مجید. «الْحِکْمَة»: سنّت مطهّره.]]
[165] آیا (به ناله و افغان افتادهاید و بیحال و زبون شدهاید) هنگامی که مصیبتی (در جنگ احد) به شما دست داده است (و میگوئید:) این (کشتار و فرار) از کجا است؟! و حال آن که (در جنگ بدر) دو برابر آن، (پیروزی) کسب کردهاید (و از طرف کشته و اسیر گرفتهاید؟!) بگو: این (شکست خوردن و کشتهشدن) از ناحیهی خودتان (و نتیجهی مخالفت با رهنمودهای رسول خدا و پیروی از حرص و آزتان) است. بیگمان خداوند بر هر چیزی توانا است (و پیروزی و شکست در حیطهی اختیار او است). [[«أَوَلَمَّا»: آیا هنگامی. (أَ) حرف استفهام، (وَ) حرف عطف، و (لَمَّا) ظرف زمان است. «أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ»: بلائی که به شما رسید که عبارت است از کشتهشدن هفتاد نفر از مسلمانان در جنگ احد. «أَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا»: دو برابرش به دیگران رساندهاید که عبارت است از کشتن هفتاد نفر و اسیر نمودن هفتاد نفر از کافران در جنگ بدر. «أَنَّی هذَا»: این از کجا است؟]]
[166] و آنچه (در جنگ احد،) در روزی که دو دسته (ی مؤمنان و کافران) با هم نبرد کردند به شما رسید، به فرمان خدا (و برابر اراده و قضا و قدر پروردگار) بود، و برای این بود که خداوند (ایمان) مؤمنان را (به مردم) بنمایاند. [[«إِلْتَقَی»: بهم رسیدند و جنگیدند (نگا: آلعمران / 155). «لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنینَ»: تا مؤمنان راستین را از مؤمنان دروغین جدا سازد.]]
[167] و نیز برای این بود که (نفاق) منافقان را ظاهر گرداند. منافقانی که چون بدیشان گفته شد: بیائید در راه خدا بجنگید یا (دستکم) برای دفاع (از خود) برزمید، گفتند: اگر میدانستیم که جنگی واقع خواهد شد، بیگمان از شما پیروی میکردیم (و شما را تنها نمیگذاشتیم!) آنان در آن روز (که چنین میگفتند) به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان. ایشان با دهان چیزی میگویند که در دلشان نیست (و گفتار و کردارشان با هم نمیخواند) و خداوند (از هر کسِ دیگری) داناتر بدان چیزی است که پنهانش میدارند. [[«نَافَقُوا»: اظهار ایمان کردند و کفر را به دل گرفتند. «إِدْفَعُوا»: دفاع کنید و شرّ دشمن را از سر خانواده و میهن خود کوتاه کنید.]]
[168] آنان کسانی هستند که نشستند و (از جنگ کنارهگیری کردند و نسبت) به برادران خود گفتند: اگر از ما اطاعت میکردند (و حرف ما را میشنیدند) کشته نمیشدند. بگو: پس مرگ را از خود به دور دارید اگر راست میگوئید (که میتوان با پرهیز و حذر از دست قضا و قدر گریخت). [[«قَعَدُوا»: نشستند. «إِدْرَءُوا»: به دور دارید. دفع کنید.]]
[169] و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مرده مشمار، بلکه آنان زندهاند و بدیشان نزد پروردگارشان روزی داده میشود (و چگونگی زندگی و نوع خوراک ایشان را خدا میداند و بس). [[«لا تَحْسَبَنَّ»: گمان مبر. به حساب میاور. «أَمْوَاتاً»: مردگان. مفعول دوم فعل (لا تَحْسَبَنَّ) است. «أَحْیَآءٌ»: زندگان. خبر مبتدای محذوف است.]]
[170] آنان شادمانند از آنچه خداوند به فضل و کرم خود بدیشان داده است، و خوشحالند به خاطر کسانی که بعد از آنان ماندهاند (و هنوز در راه خدا میرزمند و به فوز شهادت نائل نشدهاند و) بدیشان نپیوستهاند. (شادی و سرور آنان از این بابت است که پیروزی یا شهادت در انتظار همکیشان ایشان است و مقامات برجستهی آنان را در آن جهان میبینند، و میدانند) این که ترس و هراسی بر ایشان نیست و آنان اندوهگین نخواهند شد. (چه نه مکروهی بر سر راه آنان در سرای باقی است، و نه بر کاری که در سرای فانی کردهاند و دارائی و عزیزانی را که ترک گفتهاند، پشیمانند). [[«فَرِحِینَ»: شادمانان. حال ضمیر (و) در (یُرْزَقُونَ) است. «یَسْتَبْشِرُونَ»: شادمان و خوشحالند. مژده و نوید میدهند (نگا: فرهنگ لسانالعرب، و محیطالمحیط).]]
[171] شاد و خوشحالند به خاطر نعمتی که خدا بدانان داده است و فضل و کرمی که او بدیشان روا دیده است، و خوشوقت و مسرورند از این که (میبینند) خداوند اجر و پاداش مؤمنان را ضائع نکرده و هدر نمیدهد.
[172] کسانی که پس از (آن همه) زخمهائی که خوردند و جراحتهائی که برداشتند، فرمان خدا و پیغمبر را اجابت کردند (و هنوز زخمهای جنگ احد التیام نیافته به تعقیب مشرکان پرداختند و به سوی حمْراءُ اْلاُسُد شتافتند و بدین وسیله کار بسیار نیکوئی کردند،) برای کسانی از آنان که (چنین کار) نیکی کردند و (از نافرمانی خدا و رسول ترسیدند و) پرهیز نمودند، اجر و پاداش بس بزرگی است. [[«إسْتَجَابُوا»: اجابت و اطاعت کردند. «قَرْح»: زخم.]]
[173] آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند: مردمان (قریش برای تاختن بر شما دست به دست هم دادهاند و) بر ضدّ شما گرد یکدیگر فراهم آمدهاند، پس از ایشان بترسید؛ ولی (چنین تهدید و بیمی به هراسشان نینداخت؛ بلکه برعکس) بر ایمان ایشان افزود و گفتند: خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است. [[«حَسْبُنَا»: ما را بس است. برای ما کافی است. «وَکِیلُ»: حامی و سرپرست. فَعیل به معنی مَفْعول است، یعنی وکیل به معنی موکول میباشد.]]
[174] سپس آنان (برای جهاد بیرون رفتند، ولیکن دشمنانشان را خوف و هراس برداشت و از رویاروئی با چنین مؤمنانی خودداری ورزیدند، و مسلمانان) با نعمت بزرگ (شهامت و عافیت و استقامت و بردن ثواب جهاد) و فضل و مرحمت سترگ خداوند (که با رعب و وحشت انداختن به دل دشمنان، نصیب مسلمانان کرد و ایشان را از دست کشتار و آزار کافران رستگار کرد، به مدینه) برگشتند، و حال آن که هیچ گونه آسیبی بدیشان نرسید، و رضایت خدا را خواستند (و در پی خرسندی پروردگار بودند و شایستگی بزرگواری او را پیدا کردند) و خداوند دارای فضل و کرم سترگی است. [[«إِنقَلَبُوا» برگشتند. «بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللهِ»: به همراه نعمتی از خدا که قوّت ایمان است. «فَضْلٍ»: فضل و مرحمت بزرگی که اجر عظیم است. «لَمْ یَمْسَسْهُمْ»: بدیشان نرسید.]]
[175] این تنها اهریمن است که شما را از دوستان خود (با پخش شایعات و سخنان بیاساس) میترساند، پس (از آنجا که شما به خدا ایمان دارید، بیباک و دلیر باشید و) از آنان مترسید و از من بترسید اگر مؤمنان (راستین) هستید. [[«الشَّیْطَانُ»: اهریمن. مراد از آن، انسان منافق شیطانصفتی است که این حرف را زد. «یُخَوِّفُ أَوْلِیَآءَهُ»: شما را از دوستان خود میترساند. شما را با دوستان خود میترساند. مفعول اوّل (یُخَوِّفُ) محذوف است و تقدیر چنین است: یُخَوِّفُکُمْ أوْلِیَآءَهُ. یا: یُخَوِّفُکُم بِأوْلِیَآئِهِ.]]
[176] کسانی که در (راه) کفر بر همدیگر پیشی میگیرند (و همیشه بر کفرشان میافزایند و از بد به بدتر میگرایند) تو را غمگین نسازند؛ چرا که آنان هیچ زیانی به خدا نمیرسانند. خداوند میخواهد (ایشان را به حال خود واگذارد و) در آخرت بهرهای (از ثواب) برای آنان برجای نگذارد، و (علاوه از محرومیّت از ثواب) ایشان را عذاب بزرگی است. [[«یُسَارِعُونَ»: بر همدیگر شتاب میگیرند و سبقت میجویند. «شَیْئاً»: به هیچ وجه. اصلاً. مفعول مطلق یا منصوب به نزع خافض است و تقدیر چنین است: لَن یَضُرُّوا اللهَ ضَرَراً ما. یا: لَن یَضُرُّوا اللهَ بِشَیْءٍ مَّا أَصْلاً. «حَظّاً»: بهره. نصیب.]]
[177] بیگمان کسانی که (بهای) ایمان را میدهند و (کالای) کفر را میخرند، هیچ زیانی به خدا نمیرسانند، و ایشان را عذاب دردناکی است. [[«إشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ»: مراد این است که کفر را به جای ایمان برمیگزینند.]]
[178] کافران (و بیدینانی که ایمان را داده و کفر را خریداری کردهاند) گمان نبرند که اگر بدیشان مهلت میدهیم (و وسائل رفاه دنیوی برایشان مهیّا میداریم و بر عمرشان میافزائیم) به صلاح آنان است، بلکه ما بدیشان فرصت میدهیم تا بر گناهان خود بیفزایند و (در آخرت به عذاب شدیدی دچار آیند. بیگمان) برای آنان عذاب خوارکنندهای است. [[«نُمْلِی»: فرصت و مجال میدهیم (نگا: مؤمنون / 55 و 56). «مُهِینٌ»: خوارکننده.]]
[179] (ای مؤمنان! سنّت) خدا بر این نبوده است که مؤمنان را به همان صورتی که شما هستید (و مؤمن با منافق آمیزهی یکدیگر شده است و مسلمان از نامسلمان جدا نگشته است) به حال خود واگذارد. بلکه خداوند (با محکّ سختیها و دشواریها و فرازها و نشیبهای زندگی، از جمله جهاد، منافق) ناپاک را از (مؤمن) پاک جدا میسازد. و (همچنین سنّت) بر این نبوده است که (کسی را از آفریدگان خود، و از جمله) شما را بر غیب مطّلع سازد (تا مؤمنان و منافقان را از طریق علم غیب بشناسید. زیرا این برخلاف سنّت الهی است). ولی خداوند از میان پیغمبران خود، هر که را بخواهد برمیگزیند (و بر قسمتی از غیب مطّلع میسازد، البتّه بدان اندازه که برای مقام رهبری او لازم و ضروری باشد) پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید، و اگر ایمان بیاورید و پرهیزگار شوید، پاداش بزرگی خواهید داشت. [[«لِیَذَرَ»: ترک کند. رها سازد. از ماده (وذر). «یَجْتَبی»: برمیگزیند.]]
[180] آنان که نسبت بدانچه خداوند از فضل و نعمت خود بدیشان عطاء کرده است بخل میورزند (و زکات مال بدرنمیکنند و در راه مصالح جامعه به بذل و بخشش دست نمییازند) گمان نکنند که این کار برای آنان خوب است و به سود ایشان است، بلکه این کار برای آنان بد است و به زیان ایشان تمام میشود. در روز قیامت همان چیزی که بدان بخل ورزیدهاند (و سخت بدان دل بستهاند و برابر قانون خدا در راه خدمت به اجتماع به کار نبردهاند، وبال آنان میگردد و عذاب آن) طوق (سنگین اسارت بر گردن) ایشان میگردد. (و این اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود یا نشود، بالأخره از صاحبان آن جدا خواهد شد) و همهی آنچه در آسمانها و زمین است از آن خدا است و سرانجام هم همه را به ارث خواهد برد، (چه: در حقیقت مالک اصلی خدا است، و این امانت چند روزی پیش ما است) و خداوند از آنچه میکنید آگاه است. [[«هُوَ خَیْراً»: (هُوَ) ضمیر فصل است. (خَیْراً) مفعول دوم (لا یَحْسَبَنَّ) و مفعول اوّل آن (الْبُخْلَ) و محذوف است و تقدیر چنین است: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَآ آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ الْبُخْلَ خَیْراً لَّهُمْ. «سَیُطَوَّقوُنَ»: طوق گردن ایشان میگردد.]]
[181] (با وجود این که ملک آسمانها و زمین از آن او است و همه چیز را همو به ارث میبرد، برخی از یهودیان از روی ریشخند گفتند: ای محمّد! خدای تو فقیر است و از ما درخواست قرض میکند! بگو:) بیگمان خداوند سخن کسانی را شنید که گفتند: خدا فقیر است و ما بینیازیم! آنچه را گفتند (بر ایشان) خواهیم نوشت، و به قتل رساندن پیامبران را به ناحق (توسّط گذشتگان) ایشان (هم ثبت و ضبط خواهد شد) و بدانان خواهیم گفت: بچشید عذاب (آتش) سوزان را. [[«إِنَّ اللهَ فَقِیرٌ»: سخن یهودیانی است که قرآن را به استهزاء میگرفتند و با توجّه به آیه 245 بقره (مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً ...) چنین بیادبانه دم میزدند. «قَتْلَهُم»: عطف به (مَا) است. «الأنبِیَآءَ»: مفعولٌبه مصدر (قَتْلَ) است. «الْحَرِیقِ»: سوزاندن. سوزاننده. اسم مصدری است به معنی إحراق یا فعیل به معنی فاعل یعنی مُحْرِق است. در هر صورت مراد دوزخ است.]]
[182] این (عذاب آتش سوزان) به خاطر چیزی است که دستهای خودتان (مرتکب آن گشته است و برایتان با انجام اعمال ناشایست) پیشاپیش فرستاده است، و خداوند به بندگان (هرگز کمترین) ستمی روا نمیدارد. [[«ذلِکَ»: آن عذاب. در اینجا معنی (این) دارد و مبتدا است و خبر آن جمله (بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ) است. «بِمَا»: به سبب آنچه. «قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ»: دستهایتان تقدیم داشته است. تعبیر کلّ با جزء است و مراد: خودتان کردهاید و پیشاپیش فرستادهاید. «لَیْسَ بِظَلاّمٍ»: کمترین ستمی روا نمیدارد (نگا: نساء / 40). ستمپیشه نیست. واژه (ظَلاّم) صیغه مبالغه در کمیّت است؛ نه کیفیّت، یا صیغه نسبت است و به معنی (ظالم)، همچون نجّار منسوب به نجّارة، و حَدّاد منسوب به حِدادَة، و عَطّار منسوب به عِطْر.]]
[183] آنان کسانی هستند که گفتند: خداوند از ما پیمان گرفته است (و به ما سفارش کرده است) که به هیچ پیغمبری ایمان نیاوریم، مگر هنگامی که برای ما قربانی بیاورد و آتش (آذرخش آسمانی پیدا شود و در برابر دیدگانمان) آن را بخورد! بگو: پیغمبرانی پیش از من دلائل روشن و چیزی را که گفتید با خود آوردهاند (و به شما نمودهاند) پس چرا آنان را کشتهاید، اگر راستگوئید؟! [[«قُرْبَان»: هر نوع نیکی و خوبیای که با انجام آن به خدا تقرّب جویند. مصدری است مانند غُفران و رُجحان و به معنی اسم مفعول به کار میرود، یعنی: الْمُتقرّب بِهِ إِلَی اللهِ (نگا: مائده / 27). «بَیِّنَات»: معجزات.]]
[184] پس اگر (این بهانهجویان) تو را تکذیب کردند (چیز تازهای نیست و غمگین مباش) چه پیغمبران زیادی پیش از تو تکذیب شدهاند که معجزات و دلائل روشن و کتابهای متقن و مشتمل بر مواعظ و اندرز و کتاب روشنگر (راه نجات) با خود آوردهاند. [[«زُبُر»: جمع زَبُور، کتاب مشتمل بر مواعظ. کتاب آسمانی داود (نگا: نساء / 163 و انبیاء / 105). «کِتَاب»: مراد جنس کتاب است و شامل تورات و انجیل و صُحُف ابراهیم میگردد. عطف آن بر ما قبل خود، عطف عامّ بر خاصّ است. «مُنِیر»: روشنگر راه حق.]]
[185] هر کسی مزهی مرگ را میچشد، و بیگمان به شما پاداش و پادافره خودتان به تمام و کمال در روز رستاخیز داده میشود. و هرکه از آتش دوزخ به دور گردد و به بهشت برده شود، واقعاً سعادت را فراچنگ آورده و نجات پیدا کرده است. و زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست. [[«نَفْسٍ»: کس. شخص. «ذَآئِقَة»: چشنده. «تُوَفَّوْنَ»: به تمام و کمال به شما داده میشود. «زُحْزِحَ»: دور کرده شد. «فَازَ»: کامیاب شد. به مراد رسید. «مَتَاع»: کالا. «غُرُور»: خدعه و فریب.]]
[186] به طور مسلّم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمایش قرار میگیرید و حتماً از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است، و از کسانی که کفر ورزیدهاند، اذیّت و آزار فراوانی میبینید (و اعمال ناشایستی و سخنان نابایستی میشنوید) و اگر (در برابر آزمایش مالی و جانی) بردباری کنید و (از آنچه باید پرهیز کرد) بپرهیزید، (کارهای شایسته همین است و) این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجرای آنها کوشید. [[«لَتُبْلَوُنَّ»: مسلّماً آزموده میشوید (نگا: بقره / 155 و انبیاء / 35). «لَتَسْمَعُنَّ»: مسلّماً خواهید شنید. مراد از شنیدن در اینجا دیدن و دریافتن است. «مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ»: مراد یهودیان و مسیحیان است. «مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا»: مراد سائر کفّار است. «عَزْم»: مصدر است و در معنی اسم مفعول یعنی مَعْزُوم، به معنی آنچه باید در راه رسیدن بدان به تلاش ایستاد و جدّی بود، به کار رفته است.]]
[187] و (به یاد بیاور ای پیغمبر!) آن گاه را که خداوند پیمان مؤکّد (بر زبان انبیاء) از اهل کتاب گرفت که باید کتاب (خود) را برای مردمان آشکار سازید و توضیح دهید و آن را کتمان و پنهان نسازید. امّا آنان آن را پشت سر افکندند و به بهای اندکی آن را فروختند! چه بد چیزی را خریدند! (آنان باقی را با فانی معاوضه کردند!). [[«مِیثَاق»: عهد و پیمان. «لَتُبَیِّنُنَّهُ»: قطعاً آن را باید بیان دارید و توضیح دهید و تفهیم کنید. «نَبَذُوهُ»: آن را دور انداختند �� نسبت بدان اهمال و سهلانگاری کردند و تعالیم آن را به کار نبستند. «وَرَآء»: فراسوی. «ظُهُور»: جمع ظَهْر، پشتها.]]
[188] گمان مبر آنان که از کارهای (ناشایستی) که انجام میدهند خوشحال میشوند، و دوست میدارند که در برابر کارهای (نیکی) که انجام ندادهاند ستایش شوند، از عذاب (الهی) نجات یابند و رستگار شوند. بلکه برای ایشان عذاب دردناکی است. [[«مَفَازَةٍ»: مصدر میمی است و بمعنی نجات و رستگاری. یا اسم مکان است و به معنی مکان نجات و رستگاری. برکنار.]]
[189] و ملک آسمانها و زمین از آن خدا است، و خدا بر هر چیزی توانا است. [[«مُلْک»: سلطنت و شاهی. کشور.]]
[190] مسلّماً در آفرینش (عجیب و غریب و منظّم و مرتّب) آسمانها و زمین، و آمد و رفت (پیاپی، و تاریکی و روشنی، و کوتاهی و درازی) شب و روز، نشانهها و دلائلی (آشکار برای شناخت آفریدگار و کمال و دانش و قدرت او) برای خردمندان است. [[«خَلْق»: آفرینش. آفریده. «إِخْتِلاف»: آمد و شد. دگرگونی. «آیَات»: ادلّه و نشانههای دالّ بر قدرت خدا. «أُوْلِیالألْبَاب»: صاحبان عقل و خرد.]]
[191] کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده (و در همهی اوضاع و احوال خود) یاد میکنند و دربارهی آفرینش (شگفتانگیز و دلهرهانگیز و اسرارآمیز) آسمانها و زمین میاندیشند (و نقشهی دلربا و ساختار حیرتزای آن، شور و غوغائی در آنان برمیانگیزد، و به زبان حال و قال میگویند:) پروردگارا! این (دستگاه شگفت کائنات) را بیهوده و عبث نیافریدهای؛ تو منزّه و پاکی (از دست یازیدن به کار باطل!)، پس ما را (با توفیق بر انجام کارهای شایسته و بایسته) از عذاب آتش (دوزخ) محفوظ دار. [[«قِیَاماً»: جمع قائم، ایستادگان. «قُعُوداً»: جمع قاعد، نشستگان. «قِیَاماً وَ قُعُوداً وَ ... الأرْضِ»: حال ضمیر (و) یَذْکُرُونَ بوده و بر همدیگر عطف شدهاند. «جُنُوب»: جمع جنْب، پهلوها. «بَاطِلاً»: بیهوده و عبث. صفت مصدر محذوفی است و تقدیر چنین است: خَلْقاً باطِلاً. یا حال (هذا) است. «سُبْحَانَکَ»: پاک و منزّهی تو. مفعول مطلق فعل محذوف (سَبَّحَ). «قِنَا»: ما را محفوظ و مصون دار. از ماده (وقی).]]
[192] پروردگارا! بیگمان تو هر که را (به خاطر اعمال زشتش) به آتش درآری، به راستی خوار و زبونش کردهای. و (اینان بر خود و دیگران ستم کردهاند و) ستمکاران را یاوری نیست. [[«أَخْزَیْتَهُ»: خوار و زبونش کردهای.]]
[193] پروردگارا! ما از منادی (بزرگوار توحید، یعنی محمّد پسر عبدالله) شنیدیم که (مردم را) به ایمان به پروردگارشان میخواند و ما ایمان آوردیم (و ندای او را لبّیک گفتیم. اکنون که چنین است) پروردگارا! گناهانمان را بیامرز و بدیهایمان را بپوشان و ما را با نیکان و (در مسیر ایشان) بمیران. [[«مُنَادِیاً»: ندادهنده. مراد پیغمبر اسلام یا قرآنی است که به ارمغان آورده است. «ذُنُوب»: گناهان کبیره. «سَیِّئَات»: گناهان صغیره. «أَبْرَار»: جمع بَرّ و بارّ، نیکان. «تَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَار»: ما را با نیکان بمیران. مراد این است که هر چند ما نیک نیستیم ولی با این وجود ما را در سلک نیکان قرار و از زمره ایشان قلمداد فرما.]]
[194] پروردگارا! آنچه را که بر (زبان) پیغمبران خود (و به پاداش تصدیق ایشان و پیروی از آنان) به ما وعده دادهای، (از قبیل: پیروزی دنیا و نعمت آخرت) به ما عطاء کن، و در روز رستاخیز ما را (با درآوردن به دوزخ) خوار و زبون مگردان. بیگمان تو خلف وعده نخواهی کرد. [[«عَلَی رُسُلِکَ»: بر زبان پیغمبرانت. مضاف محذوف است و تقدیر چنین است: عَلَی أَلْسِنَةِ رُسُلِکَ. «لا تُخْزِنَا»: خوارمان مدار و زبونمان مگردان. «مِیعَاد»: مصدر میمی است و به معنی وعده. یا به معنی زمان وعده است و مراد رستاخیز است.]]
[195] پس پروردگارشان دعای ایشان را پذیرفت و پاسخشان داد که من عمل هیچ کسی از شما را که به کار پرداخته باشد - خواه مرد باشد یا زن - ضائع نخواهم کرد. پارهای از شما از پارهی دیگر هستید (و همگی همنوع و همجنس میباشید). آنان که هجرت کردند، و از خانههای خود رانده شدند، و در راه من اذیّت و آزارشان رساندند، و جنگیدند و کشته شدند، هر آینه گناهانشان را میبخشم و به بهشتشان درمیآورم. بهشتی که رودخانهها در زیر (درختان) آن روان است. این پاداشی از سوی خدا، (ایشان را) است، و پاداش نیکو تنها نزد خدا است. [[«إِسْتَجَابَ»: پذیرفت. پاسخ داد. «أَنِّی»: که من. فتحه همزه با توجّه به حرف جرّ محذوفی است که تقدیر چنین است: فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ بِأَنِّی لآ أُضِیعُ. «بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ»: برخی از برخی دیگرید. مراد این که مرد و زن از یک جنس بوده و برتری آنان با عمل صالح است. «لاُکَفِّرَنَّ»: بیگمان محو میگردانم و میزدایم. «ثَوَاباً»: مفعول مطلق فعل محذوف (لأُثِیبَنَّهُمْ) است یا تمییز و یا حال (جَنَّات) و ... «حُسْنُ الثَّوَابِ»: پاداش نیکو. اضافه صفت به موصوف است.]]
[196] رفت و آمد (پیروزمندانه، و اشتغال به کسب و کار و تجارت و بسر بردن در ناز و نعمت) کافران در شهرها، تو را نفریبد. [[«لا یَغُرَّنَّکَ»: تو را گول نزند. «تَقَلُّبُ»: گشت و گذار. آمد و شد (نگا: نحل / 46). غلْط خوردن در ثروت و نعمت. «بِلاد»: جمع بلد، شهرها. جاها و سرزمینها.]]
[197] (این) متاع ناچیزی است، سپس (به دنبال این نعمت و قدرت ناچیز ظاهری) جایگاهشان دوزخ است، و چه بد جایگاهی است! [[«مَتَاعٌ»: کالا و نعمت. تمتّع و بهرهمندی. خبر مبتدای محذوفی چون (هُوَ) است که مرجع آن (تَقَلُّب) است. «مَأْوَی»: مکانی که سرانجام بدان پناه میبرند (نگا: آلعمران / 151). «مِهَاد»: آرامگاه. بِستر.]]
[198] ولی آنان که از (خشم) پروردگارشان (با انجام طاعات و ترک منهیّات) میپرهیزند، بهشت از آن ایشان است که در زیر (درختان) آن رودخانهها روان است، و جاودانه در آن میمانند. (تازه، این لذائذ جسمانی) به عنوان مهمانی و پذیرائی (نخستین) از جانب خدا است، و آنچه (از لذائذ روحانی و الطاف بیکران صمدانی) در پیشگاه یزدان است برای نیکان (بسی والاتر از آن، و) بهتر (از متاع فانی جهان) است. [[«نُزُلاً»: نوشیدنی و خوراکی که از مهمان در آغاز نزول، بدان پذیرائی میکنند. زاد و توشه. حال (جَنَّات) است.]]
[199] برخی از اهل کتاب هستند که به خدا و بدانچه بر شما نازل شده و بدانچه بر خود آنان نازل گردیده است، ایمان دارند. در برابر خدا فروتن بوده و آیات خدا را به بهای ناچیز (دنیا) نمیفروشند. پاداش ایشان در نزد پروردگارشان (محفوظ) است. بیگمان خداوند سریعالحساب است (و به سرعت تمام در مدّتی اندک به حساب اعمال همگان رسیدگی کرده و پاداش و پادافره نیکان و بدان را بدون کم و کاست خواهد داد). [[«خَاشِعِینَ»: فروتنان. حال است.]]
[200] ای کسانی که ایمان آوردهاید! (در برابر شدائد و ناملایمات) شکیبایی ورزید و (در مقابل دشمنان) استقامت و پایداری کنید و (از مرزهای مملکت خویش) مراقبت به عمل آورید و از (خشم) خدا بپرهیزید، تا این که رستگار شوید. [[«صَابِرُوا»: بر دیگران در صبرکردن پیروز شوید و از آنان شکیباتر باشید. «رَابِطُوا»: مرزداری کنید و از سرزمین اسلامی خود مراقبت به عمل آورید.]]