💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.mojtabavi › 21 captured on 2024-05-10 at 12:03:10. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] مردم را [هنگام رسيدگى به] حسابشان- يعنى رستاخيز- نزديك شد و آنان در ناآگاهى- از حساب و بازخواست- رويگردانند.
[2] آنان را هيچ يادكرد و پند تازهاى از پروردگارشان نيايد مگر اينكه آن را بشنوند در حالى كه بازى مىكنند
[3] دلهاشان [از حق غافل و به چيزى ديگر] سرگرم است، و كسانى كه ستم كردند رازگويى خود را پنهان داشتند كه: آيا اين جز آدميى مانند شماست؟ پس آيا به آن جادو رو مىكنيد و حال آنكه مىبينيد [كه جادو و دروغ است]؟!
[4] [پيامبر] گفت: پروردگار من هر سخنى را كه در آسمان و زمين باشد مىداند، و اوست شنوا و دانا.
[5] بلكه گفتند: [سخنان او] خوابهاى آشفته و پريشان است، بلكه آن را بربافته، بلكه او شاعر است پس بايد براى ما نشانهاى- معجزهاى- بياورد چنانكه پيشينيان- پيامبران پيشين- [با آن] فرستاده شدهاند.
[6] پيش از آنان [مردم] هيچ آبادى و شهرى كه آن را هلاك كرديم ايمان نياوردند آيا اينها ايمان مىآورند؟!
[7] و پيش از تو نفرستاديم مگر مردانى را كه به ايشان وحى مىكرديم. پس اگر خود نمىدانيد از اهل ذكر- اهل كتاب- بپرسيد- تا بدانيد كه پيامبران آنها هم آدمى بودهاند-.
[8] و آنان را كالبدى نساختيم كه طعام نخورند، و جاويدان هم نبودند.
[9] سپس آن وعده را كه به ايشان داديم- نابودى دشمنانشان و يارى و پيروزى ايشان- راست كرديم، پس آنان و هر كه را خواستيم رهانيديم و گزافه كاران را نابود ساختيم.
[10] هر آينه به سوى شما كتابى فروفرستاديم كه در آن يادكرد شماست. آيا خرد را كار نمىبنديد؟
[11] و چه بسيار [مردم] شهرها را كه ستمكار بودند فروشكستيم- هلاك ساختيم- و پس از آن قومى ديگر پديد كرديم.
[12] پس چون عذاب را دريافتند آنگاه به تك از آن مىگريختند.
[13] مگريزيد، و به كامرانى و خانههاى خويش بازگرديد تا مگر از شما بپرسند.
[14] [اما چون عذاب را ديدند و پشيمان شدند] گفتند: واى بر ما كه ستمكار بوديم.
[15] پس پيوسته گفتارشان اين بود تا آنها را دروشده و خاموش و بيجان كرديم.
[16] و ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست به بازى نيافريديم.
[17] اگر مىخواستيم سرگرمى و بازيچهاى بگيريم- مثل آنكه گفتند خدا همسر و فرزند و شريك گرفت-، آن را از نزد خويش مىگرفتيم، اگر كننده [اين كار] بوديم.
[18] بلكه حق را بر باطل مىافكنيم پس آن را فروشكند و باطل بىدرنگ نابود شود، و واى بر شما از وصفى كه مىكنيد- كه به خدا نسبت زناشويى و فرزند مىدهيد-.
[19] و او راست هر كه در آسمانها و زمين است، و آنان كه نزد اويند- فرشتگان- از پرستش وى گردنكشى و بزرگمنشى نمىكنند و خسته و مانده نمى شوند،
[20] شب و روز خداى را به پاكى مىستايند و سستى نمىكنند.
[21] آيا [اين مردم] خدايانى از زمين گرفتهاند كه آنها مردگان را زنده كنند؟!
[22] اگر در آن دو- آسمان و زمين- خدايانى جز خداى يكتا مىبود هر آينه هر دو تباه مىشدند. پاك و منزه است خداى، پروردگار عرش، از وصفى كه مى كنند.
[23] او را از آنچه مىكند نپرسند و آنان را بپرسند.
[24] بلكه بجز او خدايانى گرفتهاند؟! بگو: حجتهاى خويش را بياوريد. اين- آنچه در قرآن است- يادكرد كسانى است كه با مناند و يادكرد كسانى است كه پيش از من بودهاند. بلكه بيشترشان حق- توحيد- را نمىدانند و از اين رو رويگردانند.
[25] و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر آنكه به او وحى كرديم كه خدايى جز من نيست، پس تنها مرا بپرستيد.
[26] و [مشركان] گفتند: خداى رحمان فرزندى گرفت. [نه،] او پاك و منزه است، بلكه [آن فرشتگان] بندگانى گرامىاند
[27] كه به گفتار بر او پيشى نگيرند و آنان به فرمان او كار مىكنند
[28] آنچه را پيش روى آنهاست و آنچه را واپس آنهاست- كارهايى را كه مىكنند و خواهند كرد- مىداند و جز براى كسانى كه او بپسندد و خشنود باشد شفاعت نمىكنند و از ترس او- از ترس عقوبت او يا عظمت و هيبت او- بيمناكند.
[29] و هر كس از آنها كه گويد: من خدايى هستم بجز او، پس وى را دوزخ كيفر دهيم اينچنين ستمكاران را كيفر مىدهيم.
[30] آيا كسانى كه كافر شدند نديدند كه آسمانها و زمين بسته بودند پس آنها را بازگشاديم و هر چيز زندهاى را از آب پديد كرديم؟ پس آيا ايمان نمى آورند؟
[31] و در زمين كوههاى استوار گران آفريديم تا نلرزاندشان و در آن- در زمين يا در ميان كوهها- راههاى فراخ قرار داديم، باشد كه [در سفرها به مقاصد خود] راه يابند.
[32] و آسمان را سقفى نگاهداشته ساختيم و آنان از نشانههاى آن رويگردانند.
[33] و اوست كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد، هر يك در چرخهاى شناورند.
[34] و ما براى هيچ آدمى پيش از تو جاودانگى ننهاديم، آيا اگر تو بميرى آنان جاويدان باشند؟!
[35] هر كسى چشنده مرگ است و شما را به بدى- سختى و بلا و مصيبت- و نيكى- آسانى و نعمت و دولت- مىآزماييم، آزمايشى، و به ما بازگردانده مى شويد.
[36] و چون كسانى كه كافر شدند تو را ببينند جز به ريشخندت نگيرند [گويند:] آيا اين است آن كه خدايانتان را [به بدى و عيب] ياد مىكند؟ و حال آنكه خود به يادكرد خداى رحمان كافرند- پس آنها خود سزاوار ريشخندند-.
[37] آدمى از شتاب آفريده شده زودا كه نشانههاى خويش- عذاب- را به شما بنمايم، پس [عذاب را] از من به شتاب مخواهيد.
[38] و گويند: اگر راستگو هستيد هنگام اين وعده- رستاخيز و عذاب- كى خواهد بود؟
[39] اگر كسانى كه كافر شدند آن هنگام را مىدانستند كه نتوانند آن آتش را از رويهاى خود و از پشتهاى خويش باز دارند و نه يارى كرده شوند، [البته عذاب را به شتاب نمى خواستند].
[40] بلكه [عذاب] ناگاه بديشان رسد پس چنان فرومانده و سرگشتهشان سازد كه بازداشتن آن نتوانند و نه [بر تأخير عذاب] مهلت يابند.
[41] و هر آينه پيامبرانى هم كه پيش از تو بودند استهزاء شدند، پس كسانى را كه ايشان را تمسخر مىكردند آنچه بدان استهزا مىكردند- يعنى عذاب- فروگرفت.
[42] بگو: كيست كه شما را شب و روز از [عذاب] خداى رحمان نگاه مىدارد؟ بلكه آنان از ياد پروردگارشان- يا از قرآن و پند آن- رويگردانند.
[43] يا مگر خدايانى دارند بجز ما كه آنان را [از عذاب] نگاه مىدارند؟! آنها يارىكردن خود نتوانند و نه از سوى ما يارى و همراهى شوند- يا پناه و زنهار يابند-.
[44] بلكه آنها و پدرانشان را برخوردارى داديم تا عمرهاشان دراز گشت. آيا نمىبينند كه ما زمين را از كنارههاى آن مىكاهيم- برخى از امتها را هلاك و نابود مىكنيم-؟ پس آيا آنها- كافران قريش- چيره و پيروزند [و نابود نخواهند شد]؟!
[45] بگو: همانا من شما را به وحى- اين قرآن- بيم مىكنم، و كران آنگاه كه بيمكرده شوند خواندن را نمىشنوند- بانگ دعوت به حق را درنيابند-.
[46] و اگر يك دم- اندكى- از عذاب پروردگار تو به آنان رسد هر آينه گويند: اى واى بر ما، ما ستمكار بوديم.
[47] و ما ترازوهاى دادگرى را در روز رستاخيز مىنهيم- براى حسابرسى و سنجش اعمال نيك و بد- پس به كسى هيچ ستمى نرود و اگر [كردارشان] همسنگ دانه خردلى باشد آن را بياريم، و ما حسابگرانى بسندهايم.
[48] و هر آينه موسى و هارون را فرقان- جداكننده حق و باطل- و روشنايى و يادآورى و پندى- تورات- براى پرهيزگاران داديم
[49] آنان كه از پروردگار خويش در نهان مىترسند و از رستاخيز بيمناكند.
[50] و اين [قرآن] يادآورى و پندى است با بركت كه آن را فروفرستاديم، پس آيا شما آن را منكريد؟!
[51] و هر آينه ابراهيم را از پيش- پيش از موسى- راه شناسى و راهيابى در خور وى داديم و به [حال] او دانا بوديم.
[52] آنگاه كه به پدرش و قومش گفت: اين تنديسها چيست كه بدانها روى آورده و به پرستش آنها ايستادهايد؟
[53] گفتند: پدرانمان را پرستندگان آنها يافتهايم.
[54] گفت: هر آينه شما و پدرانتان در گمراهى آشكار بودهايد.
[55] گفتند: آيا ما را بحق آمدهاى يا تو از بازيگرانى- بجِد سخن مىگويى يا بهزل-؟
[56] گفت [نه، بازيگر نيستم] بلكه پروردگار شما خداوند آسمانها و زمين است، آن كه آنها را آفريده است و من بر اين [سخن] از گواهانم.
[57] و [در نهان گفت:] به خدا سوگند كه پس از آنكه پشتكرده برگرديد بتهاى شما را چاره كنم.
[58] پس آنها را خرد كرد مگر بت بزرگشان را تا مگر به آن- يا به او يعنى ابراهيم- بازگردند.
[59] [چون باز آمدند] گفتند: چه كسى به خدايان ما اين كار كرده است؟ همانا او از ستمكاران است.
[60] گفتند: شنيدهايم جوانى كه او را ابراهيم گويند از آنها [به بدى] ياد مىكند.
[61] گفتند: پس او را به ديدار چشم مردم بياريد شايد گواهى دهند- كه اين است كه از بتها نكوهش مىكند-.
[62] گفتند: اى ابراهيم، آيا تو با خدايان ما اين كار كردهاى؟
[63] گفت: بلكه اين كار را [بت] بزرگشان كرده است اگر سخن مىگويند از آنها بپرسيد.
[64] پس به خويشتن خويش بازگشتند- به خود آمدند- و [با يكديگر] گفتند: همانا شماييد ستمكاران.
[65] آنگاه نگونسار شدند [و گفتند:] هر آينه تو مىدانى كه اينان سخن نمىگويند.
[66] گفت: آيا چيزهايى را به جاى خدا مىپرستيد كه شما را هيچ سود و زيانى نرسانند؟
[67] اف بر شما و بر آنچه جز خدا مىپرستيد آيا خِرَد را كار نمىبنديد؟
[68] گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خويش را يارى كنيد، اگر كنندهايد- يعنى اگر يارى كنندگان بتان خويشيد-.
[69] گفتيم: اى آتش، بر ابراهيم سرد و سلامت باش.
[70] و خواستند در باره او چاره بد سازند، پس آنان را زيانكارتر ساختيم.
[71] و او و لوط را [با مهاجرت] به آن سرزمينى كه در آن براى جهانيان بركت نهادهايم- سرزمين شام- رهانيديم.
[72] و او را [پسرى چون] اسحاق بخشيديم و [فرزندزادهاى چون] يعقوب را به فزونى داديم و همه را نيكوكاران و شايستگان گردانيديم.
[73] و ايشان را پيشوايانى كرديم كه به فرمان ما راه نمايند، و به آنان كارهاى نيك كردن و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم، و ما را پرستندگان بودند.
[74] و لوط را حكم- حكمت يا نبوت- و دانش داديم و او را از آن شهرى كه كارهاى پليد مىكردند رهانيديم. همانا آنها مردمى بدكار و نافرمان بودند.
[75] و او را در مِهر و بخشايش خويش درآورديم، كه او از نيكان و شايستگان بود.
[76] و نوح را [ياد كن] آنگاه كه پيش از اين- پيش از ابراهيم و لوط- ما را بخواند پس وى را پاسخ داديم و او و خاندانش را از اندوه بزرگ- طوفان و غرق- رهانيديم.
[77] و او را در برابر گروهى كه آيات ما را دروغ انگاشتند يارى داديم [و از آنان رهايى بخشيديم]، همانا آنها مردمى بد بودند پس همگيشان را غرق ساختيم.
[78] و داوود و سليمان را [ياد كن] آنگاه كه در باره كشتزارى داورى مىكردند كه شبانه گوسفندان آن قوم در آن چريده بودند و ما داورى كردن آنها را حاضر و گواه بوديم.
[79] پس [حكم] آن را به سليمان فهمانديم، و هر يك را حكم- حكمت يا نبوت يا حكومت يا داورى ميان خصمها- و دانش داديم و كوهها را رام داوود كرديم كه با او تسبيح مىگفتند، و مرغان را [نيز رام او كرديم] و ما كننده [اينها] بوديم.
[80] و براى شما ساختن زره را به او آموختيم تا شما را از سختى و گزندتان- در كارزار- نگاه دارد، پس آيا شما سپاس مىداريد؟
[81] و باد تند و سخت را براى سليمان [رام كرديم] كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه در آن بركت نهادهايم- سرزمين شام- روان بود و ما به همه چيز دانا بوديم.
[82] و از ديوان، كسانى براى او به دريا فرو مىشدند. [تا جواهر آرند]، و جز آن كارها مىكردند- ساختن محرابها، مجسمهها، ظروف سنگى آب و ...- و ما نگاهدارنده آنها بوديم- تا از فرمان سليمان بيرون نروند-.
[83] و ايوب را [ياد كن] آنگاه كه پروردگارش را بخواند كه مرا سختى و گزند رسيده و تو مهربانترين مهربانانى.
[84] پس او را اجابت كرديم و سختى و گزندى كه به وى بود برداشتيم و خاندانش را و همچند آنها را با آنها به او باز داديم تا بخشايشى باشد از نزد ما و تا يادبود و پندى براى پرستندگان [خداى] باشد.
[85] و اسماعيل و ادريس و ذو الكفل را [ياد كن] كه همه از شكيبايان بودند
[86] و ايشان را در مهر و بخشايش خويش در آورديم، كه آنان از نيكان و شايستگان بودند.
[87] و ذو النون- صاحب نهنگ ماهى، يونس- را [ياد كن] آنگاه كه خشمناك برفت و پنداشت كه هرگز بر او تنگ نمىگيريم پس در آن تاريكيها- تاريكى شب و تاريكى دريا و تاريكى شكم نهنگماهى- آواز داد كه خدايى جز تو نيست، پاك و منزهى تو، همانا من از ستمكاران بودم.
[88] پس اجابتش كرديم و او را از اندوه رهانيديم، و مؤمنان را اينچنين مىرهانيم.
[89] و زكريّا را [ياد كن] آنگاه كه پروردگار خويش را بخواند: اى پروردگار من، مرا تنها- بىفرزند- مگذار و تو بهترين وارثانى.
[90] پس اجابتش كرديم و يحيى را به او بخشيديم و همسر او را برايش شايسته- زاينده يا خوشخو- گردانيديم. اينان در كارهاى نيك مىشتافتند و ما را با اميد و بيم مىخواندند، و ما را فروتن و فرمانبردار بودند.
[91] و آن زن- مريم- را [ياد كن] كه دامان عفت خويش نگاه داشت، پس، از روح خود در او دميديم و او و پسرش را براى جهانيان نشانهاى ساختيم.
[92] [اى مردم،] همانا اين آيين شماست، آيينى يگانه- يعنى دين اسلام كه همه پيامبران بر آن بودند- و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستيد.
[93] و [مردم] كار- آيين- خويش را در ميان خود پاره پاره كردند- در دين گروه گروه شدند- [و] همه به سوى ما بازخواهند گشت.
[94] پس هر كه كارهاى نيك و شايسته كند در حالى كه مؤمن باشد كوشش وى را ناسپاسى نباشد و ما براى او نويسندهايم.
[95] و بر مردم شهرى كه آنها را هلاك كرديم حرام- ناشدنى- است كه [به اين دنيا] بازگردند [تا از كفر توبه كنند].
[96] تا آنگاه كه [سدّ] يأجوج و مأجوج گشوده شود و آنان از هر بلندى و تپهاى به شتاب بيرون آيند.
[97] و آن وعده راست- رستاخيز- نزديك شود، پس ناگهان ديدگان كسانى كه كافر شدند خيره ماند [و گويند:] واى بر ما، براستى ما از اين [حال] در غفلت بوديم، بلكه ما ستمكار بوديم.
[98] همانا شما و آنچه جز خدا مىپرستيد- يعنى بتان- هيمه دوزخيد شما به آنجا درون خواهيد شد.
[99] اگر اينها خدايان بودند به دوزخ در نمىآمدند و حال آنكه همه- بتان و بتپرستان- در آنجا جاويدانند.
[100] آنها در آنجا نعرهاى- نالههاى دردناك مانند بانگ خران- دارند و در آنجا سخنى نمىشنوند- كه بدان شاد شوند-.
[101] همانا كسانى كه از پيش وعده نيكو- بهشت- به ايشان دادهايم، اينان از آن
[102] آواى آن- آتش دوزخ- را هم نشنوند، و ايشان در آنچه دلهاشان بخواهد و آرزو كند جاويدانند.
[103] آن بيم بزرگ ايشان را اندوهگين نكند، و فرشتگان به پيشبازشان آيند [و گويند:] اين همان روز شماست كه وعده داده مىشديد.
[104] روزى كه آسمان را در نورديم مانند در نورديدن طومار مرنوشتهها را و چنانكه نخستين بار آفرينش آفريدگان را آغاز كرديم آن را بازگردانيم، وعدهاى است بر ما و همانا ما كننده آنيم.
[105] و هر آينه در زبور- كتاب داوود- پس از ذكر- تورات، يا پس از ياد اين امت در زبور- نوشتيم كه زمين را بندگان نيك و شايسته من به ميراث مىبرند.
[106] همانا در اين [كه ياد كرديم] آنچه مردم خداپرست را براى رسانيدن به مطلوب بسنده باشد، هست.
[107] و ما تو را نفرستاديم مگر رحمتى براى جهانيان.
[108] بگو: همانا به من وحى مىشود كه خداى شما خدايى يگانه است، پس آيا شما گردن نهاده و فرمانبردار خواهيد بود؟
[109] پس اگر روى بگردانند بگو: من همه شما را يكسان آگاه كردم و هشدار دادم و نمى دانم كه آنچه وعده داده مىشويد- از عذاب و رستاخيز- نزديك است يا دور
[110] همانا او گفتار آشكار و بلند را مىداند و مىداند آنچه را نهان مىداريد
[111] و نمىدانم شايد اين [واپس داشتن عذاب و نشتابيدن بدان] شما را آزمونى باشد و برخورداريى تا هنگامى- مرگ يا هنگام فرارسيدن عذاب-.
[112] [پيامبر] گفت: پروردگارا، به حق حكم كن. و پروردگار ما خداى رحمان است كه در برابر آنچه [او را به ناسزا] وصف مىكنيد از او يارى خواسته مى شود.