💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 36 captured on 2024-05-10 at 12:05:23. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] یا، سین. [[«یس»: از حروف مقطّعه است (نگا: بقره / 1).]]
[2] سوگند به قرآن حکیم! [[«الْحَکِیمِ»: دارای حکمت و دانش سودمند.]]
[3] قطعاً تو از زمرهی فرستادگان (یزدان) هستی.
[4] و بر راه راست (خداشناسی) قرار داری (که دین اسلام است). [[«صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»: (نگا: فاتحه / 6). «عَلی صِراطٍ مُّسْتَقِیمٍ»: خبر دوم (إِنَّ) است.]]
[5] (این قرآن را) فرو فرستاده است خداوند چیره و مهربان. [[«تَنزِیلَ»: فرو فرستادن. در اینجا به معنی فرو فرستاده بوده و مفعول مطلق است. برای مبالغه، قرآن وصف به مصدر شده است (نگا: سجده / 2).]]
[6] (آن را برای تو فرو فرستاده است) تا قومی را بیم دهی که پدران و نیاکان (نزدیک) ایشان (توسّط پیغمبران) بیم داده نشدهاند، و به همین علّت است که غافل و بیخبر (از قانون آسمانی، نسبت به خدا و خود و مردمان) هستند. [[«قَوْماً»: مراد کفّار مکّه در آغاز نبوّت پیغمبر اسلام است. «مَآ أُنذِرَ»: بیم داده نشده است (نگا: سجده / 3). «آبَاؤُهُمْ»: مراد پدران و نیاکان قریب قریش همعصر پیغمبر است، والاّ پدران و نیاکان بعید ایشان توسّط انبیاء، از جمله ابراهیم و اسماعیل بیم داده شده است (نگا: فاطر / 24 و 25).]]
[7] (ایشان مستحقّ عذاب گشتهاند و) سخن (خدا مبنی بر پر کردن جهنّم از چنین افرادی) دربارهی بیشتر آنان به حقیقت پیوسته است، و آنان دیگر ایمان نمیآورند. [[«لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ ...»: (نگا: اسراء / 16، قصص / 63، سجده / 13). «الْقَوْلُ»: مراد فرموده خدا: لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ، در (ص / 85، و نظیر آن در حجر / 43، اعراف / 18، هود / 119، سجده / 13) میباشد.]]
[8] ما به گردنهایشان غلّهائی میاندازیم که تا چانههایشان میرسد و سرهای ایشان (بر اثر آن) رو به بالا نگاه داشته میشود (و نه میتوانند به زیر پاهای خود بنگرند، و نه میتوانند سرهایشان را بدین سو و آن سو حرکت دهند). [[«أَغْلالاً»: (نگا: اعراف / 157، رعد / 5، سبأ / 33). «الأذْقَانِ»: جمع ذَقَن، چانهها. زنخها (نگا: اسراء / 107 و 109). «مُقْمَحُونَ»: سر در هوا ماندگان. کسانی که سرهایشان رو به بالا شق و رق مانده باشد.]]
[9] ما در پیش روی آنان سدّی، و در پشت سر ایشان سدّی قرار دادهایم (و لذا به کسانی میمانند که در میان دو سدّ، گیر کرده باشند، و پیش رو و پشت سر خود را مشاهده نکنند) و بدین وسیله جلو چشمان ایشان را گرفتهایم و دیگر نمیبینند. [[«بَیْنَ أَیْدِیهِمْ»: جلو ایشان. «مَا خَلْفَهُمْ»: پشت سر آنان. «سَدّاً ...»: خداوند کسانی را که به آینده ننگرند و مستقبل را فراموش سازند، و به گذشته ننگرند و احوال ملّتهای پیشین را پیش چشم ندارند، به افرادی تشبیه فرموده است که میان دو سدّ عظیم گیر کرده باشند و روبرو و پشت سر خود را نبینند، و همگون و همسان کوران، راه پیشروی و راه پَسروی خود را پیدا نکنند. «فَأَغْشَیْنَاهُمْ»: بر چشمانشان پردهای کشیدهایم (نگا: بقره / 7).]]
[10] چه آنان را بترسانی و چه ایشان را نترسانی، برایشان یکسان است ایمان نمیآورند. [[«سَوَآءٌ عَلَیْهِمْ ...»: (نگا: بقره / 6).]]
[11] تو تنها کسی را میترسانی (و با بیم دادنت بدو سود میرسانی) که از قرآن پیروی کند، و پنهانی از (خداوند) مهربان هراس داشته باشد. چنین کسی را به گذشت و پاداش ارزشمندی مژده بده. [[«إِنَّمَا تُنذِرُ مَنْ ...»: تو تنها کسی را بیم خواهی داد. مراد این است که تنها کسی از بیم دادن تو سود میبرد و از آن استفاده میکند که. «بِالْغَیْبِ»: در نهان. در خلوت (نگا: فاطر / 18).]]
[12] ما خودمان مردگان را زنده میگردانیم، و چیزهائی را که (در دنیا) پیشاپیش فرستادهاند و (کارهائی را که کردهاند، و همچنین) چیزهائی را که (در آن) برجای نهادهاند (و کارهائی را که نکردهاند، ثبت و ضبط میکنیم و) مینویسیم. و ما همه چیز را در کتاب آشکار (لوح محفوظ) سرشماری مینمائیم و مینگاریم. [[«مَا قَدَّمُوا»: اعمال خوب و بدی که در دنیا انجام دادهاند و پیشاپیش به آخرت فرستادهاند. «آثَارَهُمْ»: چیزهائی را که باقی گذاردهاند و بر جای نهادهاند، اعم از آثار خیری همچون مسجد و مدرسه و بیمارستان و دیگر موقوفات، و آثار بدی همچون غصب املاک و بنای میخانهها و کتابهای گمراه کننده و طرحهای استعمارگرانه و پروژههای خانمانسوز و ستمگرانه. یا عبادات و کارهای نیکی که میبایست بکنند، ولی نکردهاند، و معاصی و کارهای بدی که میبایست نکنند، ولی کردهاند. «أَحْصَیْنَاهُ»: سرشماری کردهایم. ضبط و ثبت نمودهایم. «إِمَامٍ مُّبِینٍ»: کتاب آشکار. کتاب روشنگر. مراد لوح محفوظ است که کتاب جامع و عمومی است و همه اعمال و همه حوادث و همه موجودات این جهان در آن ثبت و ضبط میگردد، و به منزله کتاب اصلی یا دفتر کلّ برای نامه اعمال شخصی بندگان (نگا: اسراء / 14، کهف / 49، حاقّه / 19 و 25) و نامه اعمال عمومی ملّتها (نگا: جاثیه / 28) است.]]
[13] (ای پیغمبر! از آنجا که داستان قریشیان همچون داستان ساکنان انطاکیه در روزگاران گذشته است) برای ایشان سرگذشت ساکنان شهر (انطاکیه) را مثال بزن، بدان گاه که فرستادگان (خدا) به سوی آنان آمدند. [[«الْقَرْیَةِ»: شهر (نگا: بقره / 58 و 259، نساء / 75، انعام / 123). مراد از آن، انطاکیه یکی از شهرهای ترکیه فعلی است که سابقاً از شهرهای معروف روم بوده است. «أَصْحَابَ»: بدل از (مَثَلاً) است.]]
[14] وقتی (از اوقات) دو نفر (از فرستادگان خود) را به سوی ایشان روانه کردیم و آنان آن دو را تکذیب کردند. سپس آنان را (با ارسال فرد) سومی تقویت نمودیم. آنان (سه نفری بدیشان) گفتند: ما فرستادگانی هستیم که به سوی شما روانه شدهایم. [[«فَعَزَّزْنَا»: تقویت کردیم. تأیید کردیم.]]
[15] (در پاسخ ایشان، بدانان) گفتند: شما انسانهائی همچون ما بیش نیستید، و خداوند مهربان چیزی را (از وحی آسمانی برای کسی) فرو نفرستاده است، و شما جز دروغ نمیگوئید. [[«إِنْ أَنتُمْ إِلاّ ...»: (نگا: ابراهیم / 10).]]
[16] گفتند: پروردگارمان میداند که ما به سوی شما فرستاده شدهایم. (مهمّ نیست شما بپذیرید یا نپذیرید. ما که به وظیفهی خود عمل کردهایم. چرا که ...). [[«رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا ...»: عربها گاهی جمله (رَبُّنا یَعْلَمُ) را به عنوان قَسَم به کار میبرند، این است که بعد از ماده «علم» همزه «إِنّا» که باید مفتوح باشد، در اینجا چون مراد قَسَم است، مکسور خوانده شده است (نگا: تفسیر روحالمعانی، و المصحف المیسّر).]]
[17] بر ما جز تبلیغ روشن و روشنگر نمیباشد. [[«الْبَلاغُ الْمُبِینُ»: (نگا: مائده / 92 و 110، نحل / 35 و 82).]]
[18] گفتند: ما شما را به فال بد گرفتهایم. (وجود شما شوم است و مایهی بدبختی شهر و دیار ما است. سوگند میخوریم که از این سخنان) اگر دست برندارید، قطعاً شما را سنگسار خواهیم کرد و شکنجهی دردناکی از ما خواهید دید. [[«تَطَیَّرْنَا بِکُمْ»: شما را به فال بد گرفتهایم. وجود شما را شوم میدانیم (نگا: نمل / 47، اعراف / 131). «لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا»: اگر پایان ندهید. اگر دست نکشید (نگا: بقره / 192 و 193 و 275، مریم / 46).]]
[19] گفتند: شومی خودتان (که ناشی از کفرتان است) با خودتان همراه است (و اگر درست بیندیشید، به این حقیقت واقف خواهید شد که تیرهروزی شما ناشی از افکار منحطّ و اعمال زشت و عقیدهی پلشتی است که دارید، نه این که به سبب دعوت ما به خداپرستی و انجام نیکیها و ترک بدیها باشد) آیا اگر یادآور گردید (به خدا و اوامر و نواهی او و چیزهائی که سعادت شما در آنها است، باید ما دعوتکنندگان را شکنجه دهید و بکشید؟!) اصلاً شما گروهی هستید که (در سرکشی و کفر از حدّ درمیگذرید، و در معاصی و زشتکاریها) اسرافکار و متجاوزید. [[«طَآئِرُکُمْ»: شوم و نحوست شما. بدبختی و تیرهروزیتان (نگا: نمل / 47، اعراف / 131). «أَئِن ذُکِّرْتُمْ»: آیا اگر پند داده شدید و خدا و نیکیها و بدیها را به شما گوشزد کردند؟ جواب شرط محذوف است و تقدیر چنین است: أَئِن ذُکِّرْتُمْ، تَلَقَّیْتُمُ التَّذْکِیرَ وَ الإِنذَارَ بِالْکُفْرِ وَ الإِنکَارِ؟ «مُسْرِفُونَ»: اسراف پیشگان، متجاوزین از حدّ در طغیان و کفر و معاصی.]]
[20] مردی از دورترین نقطهی شهر با شتاب بیامد، گفت: ای قوم من! از فرستادگان (خدا) پیروی کنید (که سعادت هر دو جهان شما در آن است). [[«أَقْصی»: دورترین نقطه. «الْمَدِینَةِ»: شهر. مراد همان (الْقَرْیَةِ) در آیه سیزده است که انطاکیه است. «رَجُلٌ»: مردی که مؤمن بود و ایمان خود را پنهان میکرد، و در این لحظه حسّاس به یاری پیغمبران شتافت. گویا نام او (حبیب نجّار) بوده است. «یَسْعی»: جمله وصفیه و صفت (رَجُلٌ) است.]]
[21] پیروی کنید از کسانی که پاداشی (در برابر تبلیغ خود) از شما نمیخواهند و آنان (از کردار و گفتارشان پیدا است که) افرادی راهیاب و هدایت یافتهاند. [[«لا یَسْأَلُُکُمْ ... هُمْ ....»: مفرد آمدن فعل (لا یَسْأَلُ) و ذکر ضمیر جمع (هُمْ) در آیه، با توجّه به لفظ و معنی موصول (مَنْ) است.]]
[22] من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده است و به سوی او برگردانده میشوید؟ [[«مَا لِیَ ...»: چرا من نباید؟ مرا نسزد و نرسد که. این آیه تا آخر آیه 25 سخن مرد مؤمن است و مخاطب او فرستادگان خدا (نگا: المختصر فی تفسیر القرآن) و یا این که ساکنان شهر است و آنچه را برای خود میپسندد، برای ایشان هم میپسندد. «فَطَرَنِی»: مرا آفریده است (نگا: هود / 51، انعام / 79).]]
[23] آیا غیر از خدا، معبودهائی را برگزینم (و پرستش نمایم) که اگر خداوند مهربان بخواهد زیانی به من برساند، میانجیگری ایشان کمترین سودی برای من ندارد و مرا (از زیان وارده) نجات نمیدهند؟ [[«أَأَتَّخِذُ ...»: (نگا: انعام / 14، فرقان / 28). «إِن یُرِدْنِ بِضُرٍّ»: اگر بخواهد به من زیانی برساند. «لا تُغْنی عَنّی ...»: (نگا: آلعمران / 10، توبه / 25). «لا یُنقِذُونِی»: مرا نجات نمیدهند و رها نمیسازند.]]
[24] (هر گاه چنین کاری را بکنم و انبازهائی را پرستش نمایم) در این صورت من در گمراهی آشکاری خواهم بود.
[25] من به پروردگار شما ایمان آوردهام، پس بشنوید، (و بدانید که من دعوت این فرستادگان خدا را پذیرفتهام. شما نیز دعوت ایشان را پذیرا شوید که سعادتتان در پذیرش فرمودهها و رهنمودهای آنان است). [[«فَاسْمَعُونِ»: پس از من بشنوید. اگر مخاطب فرستادگان خدا باشد، مراد این است که فردای قیامت شاهد ایمان آوردن وی باشند. و اگر مخاطب سائر مردم باشد، مراد این است که بشنوند و گواه جرأت او باشند، و یا این که سخن وی را بپذیرند و همچون او از پیغمبران پیروی کنند که به سود ایشان است.]]
[26] (مردمان بر او شوریدند و شهیدش کردند. از سوی خدا) بدو گفته شد: وارد بهشت شو. (وقتی که آن همه نعمت و کرامت دید) گفت: ای کاش! قوم من میدانستند. [[«قِیلَ»: این سخن، از طرف فرشتگان یا مستقیماً از سوی خدای جهان است. «أُدْخُلِ الْجَنَّةً»: بیشتر آیات قرآن بیانگر این واقعیّت است، شهادت و مرگ مؤمن همان است و داخل شدن به بهشت همان. انگار فاصلهای میان بدرود زندگی دنیوی و دخول به بهشت اخروی نیست (نگا: آلعمران / 169، واقعه / 89).]]
[27] (ای کاش! می��انستند) که پروردگارم مرا آمرزیده است و از زمرهی گرامیانم قلمداد فرموده است. [[«بِمَا غَفَرَ لِی»: به چه سبب و در برابر چه کاری مرا بخشیده است؟ مراد تحقیر عمل خود و تعظیم مغفرت خدا است. چه غفرانی نصیبم کرده است. مراد اظهار تعجّب از الطاف بیحدّ پروردگاری است. بدانچه خدا مرا بخشیده است. خلاصه «مَا» میتواند موصوله و استفهامیّه و مصدریّه باشد.]]
[28] ما بعد از (قتل) او، اصلاً لشکری از آسمان فرو نفرستادیم، و حکمت ما اقتضاء نمیکرد که (برای نابودی ایشان) سپاهی از فرشتگان روانه سازیم. [[«مَا کُنَّا مُنزِلِینَ»: ما فرو نفرستادیم. مراد این است که حکمت ما اقتضاء نمیکرد، یا ایشان در خور این نبودند که فرشتگانی برای نابودیشان نازل کنیم.]]
[29] تنها یک صدا بود و بس که (موج انفجارش کار ایشان را بساخت و) ناگهان جملگی خاموش شدند (و بر جای سرد گشتند و مردند). [[«صَیْحَةً»: صدای شدید. فریاد توفنده. خبر (کَانَتْ) است و اسم آن محذوف (نگا: هود / 67). «فَإِذَا ...»: واژه (إِذا) بر سرعت حصول مابعد خود به دنبال حصول ماقبل خود دلالت دارد. «خَامِدُونَ»: خاموش شدگان. مراد مردگان است.]]
[30] فسوسا و اسفا بندگان را! هیچ پیغمبری به سوی ایشان نمیآید مگر این که او را مسخره میکنند و به باد استهزاء میگیرند. [[«یَا حَسْرَةً»: دردا و فسوسا! این عبارت بیانگر تعجّب از کار بندگان است. آن بندگان تیرهروزی که نه تنها گوش هوش به ندای پیغمبران و رهبران آسمانی نمیدهند، بلکه ایشان را به تمسخر میگیرند.]]
[31] مگر نمیدانند که در روزگاران پیش از ایشان چه ملّتهای فراوانی را (به گناهانشان گرفتهایم و) نابودشان نمودهایم، که هرگز به سویشان باز نمیگردند (و دیگر به دنیا گام نمیگذارند؟!). [[«أَلَمْ یَرَوْا»: آیا ندیدهاند؟ مراد از دیدن در اینجا دانستن است (نگا: انعام / 6، اعراف / 148). «الْقُرُونِ»: ملّتها و نژادها (نگا: انعام / 6، یونس / 13، اسراء / 17).]]
[32] همهی آنان (بدون استثناء در روز قیامت) نزد ما گرد میآیند و حاضر میگردند. [[«إِنْ»: حرف نفی است. «لَمَّا»: به معنی إِلاّ است. «جَمِیعٌ»: فعیل به معنی مفعول یعنی مجموع است. «جَمِیعٌ .... مُحْضَرُونَ»: خبر اوّل و دوّم (کُلٌّ) است. یا این که (مُحْضَرُونَ) صفت (جَمیْعٌ) است.]]
[33] نشانهای (از قدرت خدا بر رستاخیز) برای آنان، زمین مرده است که آن را حیات بخشیدهایم و از آن دانههائی را بیرون آوردهایم که ایشان از آن تغذیه میکنند. [[«أَلأرْضُ الْمَیْتَةُ»: مراد زمین خشک کره زمین، پیش از پیدایش حیات، و اشاره به معمّای فوقالعاده مرموز و پیچیده و شگفتانگیز شروع حیات است که کسی به درستی نمیداند تحت تأثیر چه عواملی در روز نخست موجودات بیجان تبدیل به سلولهای زنده شده است. یا این که اشاره به زمینهای خشک کنونی و مسأله حیات در جهان گیاهان و حیوانات و زنده شدن زمینهای مرده است که از یک سو دلیل روشنی است بر این که علم و دانش عظیمی در آفرینش این جهان به کار رفته است، و از سوی دیگر نشانه آشکاری از رستاخیز است.]]
[34] و در زمین باغهای خرما و انگور (و سایر درختان و گیاهان دیگر) پدیدار کردیم، و چشمهسارانی از آن بیرون آوردیم. [[«الْعُیُونِ»: چشمهها.]]
[35] تا از میوههای آن درختان که (به صورتِ غذای آماده و بستهبندی شده بر شاخسارها ظاهر میشوند و) دست انسانها در ساختن آنها کمترین دخالتی نداشته است، تناول کنند. آیا انسانها (در برابر این همه خوراکیهای لذیذ و بینیاز از پخت و پز) سپاسگزاری نخواهند کرد؟! [[«ثَمَرِهِ»: مرجع ضمیر (ه) میتواند (الله) باشد. یعنی تا از ساختار خداوندی بخورند. یا مرجع آن شیء مجهول یا مذکور بوده که باغها است. برخی هم مرجع ضمیر را (نخیل) دانستهاند که مذکّر است، و بدان اکتفا شده است چون بر اثر عطف (اعناب) را نیز شامل میشود. «وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ»: این جمله میتواند حالیّه و (ما) نافیه باشد که معنی چنین خواهد بود: در حالی که دست آنان در آن کمترین دخالتی نداشته است. و یا این که واو حرف عطف و (ما) موصوله باشد که معنی چنین خواهد شد: و چیزی که خود میسازند. یعنی در آیه، هم اشاره به میوههائی است که بدون تغییر مورد استفاده انسانها قرار میگیرد، و هم اشاره به میوههائی است که با انجام عملی روی آنها چون پخت و پز و کنسرو به غذاهای مختلف تبدیل میگردند.]]
[36] تسبیح و تقدیس خداوندی را سزا است که همهی نرها و مادهها را آفریده است، اعم از آنچه از زمین میروید، و از خود آنان، و از چیزهائی که ایشان نمیدانند. [[«سُبْحَانَ الَّذِی»: (نگا: اسراء / 1). «الأزْوَاجَ»: زوجها. یعنی جنس نر و ماده. این آیه بیانگر زوجیّت در گیاهان و انسانها و همه موجودات دیگر است (نگا: رعد / 3، ذاریات / 49، طه / 53).]]
[37] و نشانهای (دالّ بر قدرت ما) شب است. ما روز را از آن برمیگیریم، ناگهان تاریکی آنان را فرا میگیرد. [[«نَسْلَخُ»: بیرون میکشیم. برمیگیریم. سلخ در اصل به معنی کندن پوست حیوان است. در اینجا انگار روشنائی روز را از پیکر سیاه شب میکنند، و ظلمت موجود در جو زمین، هویدا میگردد. «مُظْلِمُونَ»: به تاریکی افتادگان. ظلمت زدگان.]]
[38] و (نشانهی دیگری بر قدرت خدا، این است که) خورشید به سوی قرارگاه خود در حرکت است. این، محاسبه و اندازهگیری و تعیین خدای بس چیره و توانا و آگاه و دانا است. [[«الشَّمْسُ تَجْرِی»: خورشید در حرکت است. مراد حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسی در وسط کهکشان ما به سوی یک سمت معیّن و ستاره دوردستی به نام «وِگا» است با سرعت 700 کیلومتر در ثانیه. البتّه خورشید حرکت وضعی به دور خود نیز دارد (نگا: تفسیر نمونه و تفسیر المنتخب، ذیل آیه، کتاب نجوم به زبان ساده، جلد دوم، صفحه 174، تألیف مایردگانی، ترجمه محمّد رضا خواجهپور). «لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا»: به سوی قرارگاه خود. تا زمان استقرار نهائی خود که قیامت است. اگر مراد از جریان خورشید، گردش آن برگرد محور خود باشد، حرف (لام) به معنی (فی) بوده و معنی چنین میشود: در محلّ و مدار خود. «تَقْدِیرُ»: معیّن کردن. مقدّر نمودن. محاسبه و اندازهگیری (نگا: انعام / 96، فرقان / 2).]]
[39] برای ماه نیز منزلگاههائی تعیین کردهایم که (پس از طی کردن آنها) به صورت ته ماندهی کهنه (ی خوشهی خرما بر درخت) در میآید (قوسی شکل و زرد رنگ). [[«مَنَازِلَ»: ماه در فاصله گردش به دور زمین، و گردش زمین به دور خورشید، از کنار مجموعههائی از ستارگان میگذرد که منزلگاههای ماه نامیده میشود. «عَادَ»: درمیآید. این فعل به معنی (صَارَ) است، برمیگردد. «الْعُرْجُونِ»: پایه خوشه خرما که پس از چیدن خوشه بر درخت میماند و زرد رنگ و قوسی شکل است. «عَادَ کَالْعُرْجُونِ ...»: به شکل عرجون در میآید. دوباره همچون عرجون برمیگردد. مراد هلال آخر ماه است که در جانب مشرِق نزدیک صبحگاهان ظاهر میشود، خمیده و پژمرده و زردرنگ و نوکهای آن رو به پائین. هلال در ربع اوّل و ربع آخر ماه به همین شکل است.]]
[40] نه خورشید را سزد (در مدار خود سریعتر شود و) به (مدار) ماه رسد، و نه شب را سزد که بر روز پیشی گیرد (و مانع پیدایش آن شود). هر یک در مداری شناورند (و مسیر خود را بدون کمترین تغییر ادامه میدهند). [[«یَنبَغِی لَهَا»: آن را سزد. سزاوار آن است. «أَن تُدْرِکَ»: برسد. ملحق شود. «یَسْبَحُونَ»: شناورند. مراد حرکت آرام خورشید و ماه بر حسب ظاهر و مطابق حسّ بینائی ما، و یا حرکت هر یک در فلک مربوط است که متوازی یکدیگرند.]]
[41] و (نشانهی دیگری بر قدرت ما، این که برابر وزن مخصوص اجسام و خواصّ ویژهی آب) ما آدمیزادگان را در کشتی مملوّ (از ایشان و کالاهایشان) حمل میکنیم. (کشتیهائی که حرکت آنها در دل اقیانوسها، بیشباهت به حرکت کواکب در گسترهی آسمانها نیست). [[«الْفُلْکِ»: (نگا: ابراهیم / 32، نحل / 14، اسراء / 66). «الْمَشْحُونِ»: (نگا: شعراء / 119).]]
[42] و برای ایشان همسان کشتی چیزهائی را آفریدهایم که بر آنها سوار میشوند. [[«خَلَقْنَا»: تعبیر از انواع مرکبها بدین واژه، بدان خاطر است که خالق موادّ خام و وسائل اوّلیّه آنها خدا است. «مَا»: این واژه مفهوم وسیعی را ترسیم میکند که شامل هر نوع وسیله سواری زمینی و هوائی و دریائی است.]]
[43] و اگر بخواهیم آنان را غرق خواهیم کرد، به گونهای که هیچ فریادرسی نداشته باشند، و اصلاً نجات داده نشوند. [[«صَرِیخَ»: فریادرس. فریاد خواه. در این صورت مصدر به معنی اسم فاعل یعنی صارِخ است. صدا و فریاد. در این صورت معنی «فَلا صَرِیخَ لَهُمْ»: چنین است: اصلاً صدا و فریادی نخواهند داشت تا کمک و یاری طلب کنند. یعنی فوراً غرق و در حال میمیرند.]]
[44] مگر این که رحمت ما باشد (و نسیم لطف ما وزیدن گیرد) و تازمانی (که اجل ایشان در میرسد، آنان را از زندگی) بهرهمند سازیم. [[«إِلاّ رَحْمَةً ...»: لکن رحمت ما ایشان را درمییابد و تا وقت اجل مقدّر آنان را از زندگی بهرهمند میسازیم (نگا: تفسیر المنتخب). واژه (رَحْمَة) مفعول له، یا منصوب به نزع خافض است و تقدیر چنین است: بِرَحْمَةٍ.]]
[45] هنگامی که بدانان گفته شود: بپرهیزید از عذاب و مجازات دنیوی که پیش رو دارید، و از عذاب و مجازات اخروی که در پشت سر دارید، تا به شما رحم شود، (اعتناء نمیکنند). [[«مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ»: آنچه در پیش رو دارید. مراد کیفر و مجازات دنیوی است. «مَا خَلْفَکُمْ»: آنچه در پشت سر دارید. مراد عذاب و عقاب اخروی است. «إِذَا قِیلَ لَهُمْ ...»: جمله شرطیّه است و جزاء آن محذوف است که از آیه بعد استفاده میشود، و تقدیر چنین است: إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ... أَعْرَضُوا ...]]
[46] هیچ آیهای از آیات پروردگارشان برای آنان نمیآید، مگر این که از آن روی گردان میشوند. [[«آیَاتِ»: آیههای کتابهای آسمانی و تعلیمات پیغمبران. دلائل و براهین توحید خدا و صدق پیامبران. «مُعْرِضِینَ»: رویگردانان.]]
[47] و هنگامی که به آنان گفته شود: از چیزهائی که خدا به شما داده است، انفاق و احسان کنید، کافران به مؤمنان میگویند: آیا به کسی خوراک بدهیم که اگر خدا میخواست خوراک بدو میداد (و فقیرش نمیکرد؟ مگر مشیّت الهی چنین نخواسته است؟ ما با مشیّت الهی مخالفت نمیورزیم) شما در گمراهی آشکار و روشنی هستید. [[«أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَآءُ اللهُ أَطْعَمَهُ»: کافران از راه تمسخر به مؤمنان میگفتند: اگر رازق خداوند است، پس چرا از ما میخواهید که به فقیران خوراک دهیم؟ و اگر خدا خواسته است که آنان محروم بمانند، پس چرا ما کسانی را از دارائی خود بهرهمند سازیم که خداوند ایشان را محروم ساخته است؟ این منطق جاهلانه، علاوه از تمسخر مؤمنان، به آن میماند که افرادی بگویند: چه ضرورتی دارد که ما درس بخوانیم، و یا به دیگری درس بدهیم؟ اگر خدا میخواست همه را عالم و باسواد میکرد.]]
[48] و خواهند گفت: اگر راست میگوئید (که رستاخیز و قیامتی در میان است) این وعده کی تحقّق مییابد؟! [[«مَتی هذَا لْوَعْدُ؟»: این وعده کی خواهد بود؟! تاریخی برای رستاخیز تعیین نمیکنند؟ چرا هم اینک فرا نمیرسد؟]]
[49] (پاسخ استهزاء ایشان، این است که آنان، چندان) انتظار نمیکشند مگر صدائی را که (ناگهان طنینانداز میگردد و موج آن) ایشان را در بر میگیرد (و نابودشان میگرداند) در حالی که با یکدیگر (به معامله و کار و بار روزمرّهی زندگی، سرگرم و) درگیرند. [[«مَا یَنظُرُونَ»: انتظار ندارند. توقّع ندارند. ماده «نظر» بدون «إِلی» بیشتر به معنی انتظار و توجّه و توقّع و تدبّر است (نگا: بقره / 210، انعام / 158، اعراف / 53، نحل / 33، فاطر / 43). «یَخِصِّمُونَ»: به نزاع و جدال مشغول، و سرگرم گیر و دارند. اصل آن یختصمون و از باب افتعال است.]]
[50] (این حادثه به قدری سریع و برقآسا و غافلگیرانه است که) حتّی توانائی وصیّت نمودن و سفارش کردن نخواهند داشت، و حتّی فرصت مراجعت به سوی خانواده و فرزندانشان را پیدا نخواهند کرد. [[«تَوْصِیَةً»: سفارش. نکره آمدن آن، بیانگر این واقعیّت است که حتّی فرصت یک سفارش یا کمترین وصیّتی در میان نخواهد بود.]]
[51] (برای بار دوم) در صور دمیده میشود و به ناگاه همهی آنان از گورها بیرون آمده و به سوی (دادگاه حساب و کتاب) پروردگارشان شتابان رهسپار میگردند. [[«نُفِخَ»: دمیده شد. مراد نفخه ثانی است که دیگر باره صور برای زندهشدن مردگان زده میشود. «الأجْدَاثِ»: جمع جَدَث، قبر. گور. (نگا: قمر / 7، معارج / 43). «یَنسِلُونَ»: میشتابند (نگا: انبیاء / 96).]]
[52] خواهند گفت: ای وای بر ما! چه کسی ما را از خوابمان (بیدار کرد و) برانگیخت؟! این همان چیزی است که خداوند مهربان وعده داده بود، و فرستادگان (خدا در سخنها و پیامهای خود) راست گفته بودند. [[«یَا وَیْلَنَا»: ای وای بر ما! واویلا به حال ما! (نگا: انبیاء / 14 و 46 و 97). «بَعَثَنَا»: ما را دوباره زنده کرد. ما را برانگیخت. «مَرْقَدِ»: مصدر میمی و به معنی خواب است، و یا این که اسم مکان و به معنی خوابگاه است. عقاب و عذاب قبر، در برابر کیفر و مجازات قیامت، خوابه گونهای بیش نمیباشد. «مَن بَعَثَنَا»: این سؤال بدان خاطر است که کافران با دیدن آن همه هول و هراس و دهشت و وحشت، اختلاط عقول و اختلال حواسّ پیدا میکنند و ناخودآگاه چنین سؤالی بر زبانشان جاری میگردد. همان گونه که در دنیا معمول است که انسان به هنگام انجام کار بدی و یا رویاروی شدن با کیفر آن میگوید: وای چه کار کردم؟! چنین کاری را من کردم؟ آیا این بلا را من بر سر خود آوردم؟ «هذَا مَا ...»: این بخش، پاسخ کافران به سؤال خودشان است. برخی هم آن را پاسخ آفریدگار، یا فرشتگان، و یا مؤمنان به کافران میدانند.]]
[53] صدای واحدی بیش نخواهد بود (که ایشان را دعوت به خروج از گورها میکند) و ناگهان ایشان در پیشگاهمان (برای دادگاهی) گرد آورده میشوند و حاضر میگردند. [[«إِن کَانَتْ إِلاّ صَیْحَةً ...»: (نگا: یس / 29). مراد نفخه ثانی است. «جَمِیعٌ»: جمع آمده. گرد آورده شده. فعیل به معنی مفعول، یعنی مجموع است. خبر اوّل (هُمْ) و واژه (مُحْضَرُونَ) خبر دوم یا صفت بشمار است (نگا: یس / 32).]]
[54] در چنین روزی به هیچ کس کمترین ستمی نمیگردد، و به شما جز پاداش و پادافره کارهائی که در دنیا میکردهاید داده نمیشود. [[«شَیْئاً»: چیزی از ظلم. مفعول مطلق است. چیزی از چیزها. مفعول به است (نگا: یونس / 44، مریم / 60).]]
[55] بهشتیان در چنین روزی، سخت سرگرم خوشی، و شادانند (و بیخبر از غم و اندوه دیگران، و خندان از نعمتهای یزدانند). [[«شُغُلٍ»: سرگرمی عظیم. هر چیز که انسان را به خود مشغول سازد و بیخبر از دیگران کند و موجب فراموشی غم و اندوه شود. تنکیر آن برای تعظیم است. «فِی شُغُلٍ»: سرگرم سُرور و شادمانی، و بهرهمند از نعمتهای الهی هستند. «فَاکِهُونَ»، جمع فَاکِهٌ، خوشحال و خندان. بهرهمند از نعمت و سرگرم لذّت. سرگرم شوخی و مزاح.]]
[56] آنان و همسرانشان در زیر سایههای پر و فراخ، بر تختها تکیه زدهاند. [[«ظِلال»: جمع ظِلّ، سایه. تنکیر آن برای تعظیم است. «الأرَآئِکِ»: جمع اَریکة، تخت. اورنگ (نگا: کهف / 31، انسان / 13، مطفّفین / 23 و 35). «مُتَّکِئُونَ»: تکیهکنندگان. لمدهندگان (نگا: کهف / 31، زخرف / 34).]]
[57] برای آنان در بهشت، میوههای لذّتبخش و فراوانی است. و هر چه بخواهند در اختیار ایشان خواهد بود. [[«فَاکِهَةٌ»: میوه. مراد انواع میوهها است. تنکیر آن برای تفخیم است که بیانگر مرغوبیّت و کثرت میوهها است. «یَدَّعُونَ»: طلب میکنند. درخواست مینمایند. دلشان بخواهد.]]
[58] از سوی پروردگاری مهربان، بدیشان درود و تهنیت گفته میشود. [[«سَلامٌ»: درود (نگا: اعراف / 46، یونس / 10، رعد / 24، ابراهیم / 23). بدل (ما) یا مبتدا و خبر آن محذوف است: سَلامٌ عَلَیْکُمْ. «قَوْلاً»: مفعول مطلق فعل محذوف است.]]
[59] (این سرگذشت شوقانگیز و پرافتخار بهشتیان بود، و امّا با خطابی تحقیرآمیز به گناهکاران گفته میشود:) ای بزهکاران! امروز (از مؤمنان) جدا و به دور شوید. [[«إِمْتَازُوا»: جدا گردید. به کنار روید.]]
[60] ای آدمیزادگان! مگر من به شما سفارش ننمودم و امر نکردم که اهریمن را پرستش نکنید، چرا که او دشمن آشکار شما است؟ [[«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ؟»: آیا با شما پیمان نبستم؟ آیا به شما توصیه نکردم؟ مراد فرمان دادن است (نگا: طه / 115). چنین عهد و پیمان و توصیه و دستوری، از طرق مختلف با انسان بسته شده و بدو فرمان داده شده است. یکم: توسّط پیغمبران (نگا: بقره / 168، اعراف / 27، یونس / 2، زخرف / 62). دوم: توسّط عقل. چرا که دلائل و براهین عقلی با زبان گویائی به انسانها میفهمانند که نباید جز خدا را پرستید و اطاعت کرد. سوم: از راه فطرت. چرا که انسان ذاتاً یکتاپرست بوده و فطرت سالم، طاعت و عبادت را منحصر به ذات پاک پروردگار میداند. «لا تَعبُدُوا»: مراد از عبادت در اینجا، اطاعت است. چرا که یکی از صورتهای عبادت اطاعت میباشد (نگا: توبه / 31، مؤمنون / 47).]]
[61] و (آیا به شما دستور ندادم) این که مرا بپرستید و بس که راه راست همین است. [[«وَ أَنِ اعْبُدُونِی ...»: عطف بر (لا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ) است و واژه (أَنْ) تفسیریّه است.]]
[62] اهریمن گروههای فراوانی از شما انسانها را گمراه کرده است. آیا (تاریخ جبّاران گمراه پیشین را خواندید، و آثار سرنوشت گول خوردگان ابلیس را دیدید و) نیندیشیدید؟ [[«جِبِلاًّ»: گروه. ملّت. (نگا: شعراء / 184).]]
[63] این (که در پیش رو دارید و بدان مینگرید) همان دوزخی است که به شما وعده داده میشد. [[«هذِهِ جَهَنَّمُ ...»: وقتی بدانان چنین خطابی میگردد که دادگاهی به پایان آمده و در کنار دوزخ گرد آورده شدهاند.]]
[64] به سبب کفری که میورزیدید، امروز به دوزخ وارد شوید و بدان بسوزید. [[«إِصْلَوْهَا»: با دوزخ بسوزید و سوزش آن را بچشید. بدان وارد شوید (نگا: المختصر فی تفسیر القرآن، تفسیر نمونه، تفسیر صفوة البیان).]]
[65] امروزه بر دهانهایشان مهر مینهیم، و دستهایشان با ما سخن میگویند، و پاهایشان بر (کارهائی که انجام میدادهاند و) چیزهائی که فرا چنگ میآوردهاند، گواهی میدهند. [[«نَخْتِمُ ...»: (نگا: بقره / 7، انعام / 46). «أَفْوَاهِهِمْ»: (نگا: آلعمران / 118 و 167). «تَشْهَدُ»: گواهی اعضاء در قیامت مسلّم است (نگا: فصّلت / 20 و 21، نور / 24).]]
[66] اگر ما بخواهیم ایشان را (در دنیا مجازات کنیم، میتوانیم. از جمله) کورشان مینمائیم، به گونهای که اگر آنان بخواهند در راه بر یکدیگر پیشی گیرند، به هیچ وجه نتوانند راه را ببینند. [[«لَطَمَسْنَا»: محو میکردیم. از بین میبردیم (نگا: نساء / 47، یونس / 88، مرسلات / 8). در اینجا مراد کور کردن و از میان بردن بینائی دیدگان است. «فَاسْتَبِقُوا»: (نگا: بقره / 148، یوسف / 17 و 25). «فَأَنّی»: چگونه؟ «فَأَنّی یُبْصِرُونَ؟»: چگونه میتوانند ببینند؟ یعنی به هیچ وجه نمیتوانند مسیر خود را ببینند. «الصِّرَاطَ»: مفعول به، یا منصوب به نزع خافض است.]]
[67] و اگر ما بخواهیم، ایشان را با وجود مکانت و منزلتشان، در جای خود مسخ مینمائیم و (آنان را به شکل انسان افلیج یا زمینگیر در میآوریم.) به گونهای که نه بتوانند به جلو حرکت کنند و نه به عقب برگردند. [[«لَمَسَخْنَاهُمْ»: ایشان را مسخ میکردیم. مراد از مسخ، دگرگون کردن و حال به حال نمودن است، یعنی به صورتهای بسیار زشت و پست و ناتوان و ناجور درآوردن. در اینجا بیشتر مراد تغییر و تبدیل انسان زیبا و توانا، به انسان نازیبا و درمانده و زار و نزار است. امّا مراد از مسخ میتواند تبدیل به حیوانات و مجسّمههای بیروح نیز باشد. «عَلی مَکَانَتِهِمْ»: بر جای خود. در محلّ توقّف خود. با وجود قوّت و قدرت و عظمت و منزلتی که ایشان دارند. (نگا: اضواء البیان، المنتخب). «مُضِیّاً»: رفتن. مصدر ثلاثی مجرّد (مَضی، یَمْضی) است (نگا: معجم الفاظ القرآن الکریم). با ضم و کسر میم آمده است، همچون (عُتِیّ و عِتِیّ) (نگا: روحالمعانی).]]
[68] به هر کس که طول عمر بدهیم، او را از لحاظ خلقت و آفرینش وارونه و واژگونه میکنیم. آیا متوجّه نیستند (که سیر صعودی، سیر نزولی به دنبال دارد، و این جهان سرای فنا است نه سرای بقا؟). [[«نُنَکِّسْهُ»: او را واژگونه و وارونه میکنیم. مراد عقبگرد قوای جسمانی و روحانی انسان است، تا بدانجا که بازگشت کامل انسان به حالات طفولیّت انجام میپذیرد، و حرکات و روحیّات کودکان در پیران پدیدار میگردد. به عبارت دیگر: پیران، کودکان میشوند (نگا: حجّ / 5، روم / 54). «الْخَلْقِ»: خلقت. آفرینش. مراد وضع جسمی و روحی است.]]
[69] ما به پیغمبر (اسلام سرودن) چکامه نیاموختهایم و چامهسرائی او را نسزد. این (کتاب هم که بر او نازل کردهایم) جز یادآوری (عاقلان به قانون و فرمان یزدان جهان) و کتاب خواندنی روشنگر (حقائق برای مؤمنان) نیست. [[«الشِّعْرَ»: چکامه. چامه. «مَا یَنبَغِی»: نسزد. در خور نیست. لازم نیست. «إِنْ»: نیست. «هُوَ»: کتاب منزل قرآن. «ذِکْرٌ»: پند و اندرز. یاد و یادآوری. «قُرْآنٌ»: قرآن. کتاب خواندنی. «مُبِینٌ»: روشن و واضح. روشنگر و بیانگر.]]
[70] (هدف از فرو فرستادن آن، این است که) تا افراد زنده (ی بیدار دل) را با آن بیم دهد، و بر کافران (اتمام حجّت شود و) فرمان عذاب مسلّم گردد. [[«حَیّاً»: مراد زنده معنوی است که شخص عاقل و اندیشمند و بیدار دل است (نگا: انعام / 122، فاطر / 22). «یَحِقَّ»: واجب شود. مسلّم گردد. «الْقَوْلُ»: فرمان عذاب. عذاب. «یَحِقَّ الْقَوْلُ»: (نگا: اسراء / 16، قصص / 63، یس / 7).]]
[71] مگر نمیبینند که برخی از آن چیزهائی که قدرت ما آفریده است، چهارپایانی است که برای انسانها خلق کردهایم و ایشان صاحب آنهایند؟ [[«أَوَلَمْ یَرَوْا»: (نگا: انعام / 6، رعد / 41، نحل / 48 و 79).]]
[72] و چهارپایان را رام ایشان ساختهایم. برخی از آنها را مرکب خود میسازند، و از برخی دیگر تغذیه میکنند. [[«ذَلَّلْنَاهَا»: آنها را منقاد و رام کردهایم. «رَکُوبُهُمْ»: رکوب به معنی مرکب، یعنی وسیله سواری است. فَعول به معنی مفعول، یعنی: رَکوب به معنی مَرکوب است و مانند: حَلوب به معنی محلوب.]]
[73] و از برخی از آنها استفادههائی میکنند و (از پشم و کرک و مو و پوست و استخوانشان فایدهها میبرند، و از شیر برخی) از آنها نوشیدنیها و فرآوردههای شیری به دست میآورند. آیا نباید شکرگزار (این همه نعمت خدا) باشند؟ [[«مَشَارِبُ»: جمع مَشْرَب به معنی مشروب؛ مانند مَأْکل به معنی مَأْکُول؛ نوشیدنیها. مراد شیرها است.]]
[74] آنان گذشته از خدا، معبودهائی برای خود برگزیدهاند، بدین امید که (از سوی ایشان) یاری شوند. [[«مِن دُونِ»: غیر از. بجز.]]
[75] معبودها (ی دروغین) نمیتوانند پرستندگان خود را کمک کنند و یاری دهند، و بلکه پرستندگان، سپاههای آمادهی معبودها (ی عاجز خود) هستند (و از آنها مواظبت مینمایند و از بلاها و گزندها به دور میدارند). [[«لا یَسْتَطِیعُونَ»: معبودها نمیتوانند (نگا: اعراف / 192، یونس / 18). «جُندٌ»: سپاه. لشکر. «مُحْضَرُونَ»: آماده.]]
[76] پس (حالا که چنین است) سخنان آنان تو را غمگین نکند، ما میدانیم آنچه را که مخفی میدارند و آنچه را که آشکار میسازند. [[«قَوْلُهُمْ»: مراد سخنان مبنی بر الحاد و انکار خدا، و تکذیب و تقبیح پیغمبر است.]]
[77] آیا انسان (با چشم عقل و دیدهی بینش ننگریسته است و) ندیده است که ما او را از نطفهی ناچیزی آفریدهایم و هم اینک او پرخاشگری است که آشکارا به پرخاش برمیخیزد؟! (زهی بیخبری و خیرهسری!). [[«أَوَلَمْ یَرَ؟»: (نگا: انعام / 6، رعد / 41، نحل / 48 و 79). «خَصِیمٌ مُبِینٌ»: (نگا: نحل / 4).]]
[78] برای ما مثالی میزند و آفرینش خود را (از خاک) فراموش میکند و میگوید: چه کسی میتواند این استخوانهائی را که پوسیده و فرسودهاند زنده گرداند؟! [[«الْعِظَامَ»: جمع عَظْم، استخوانها. «رَمِیمٌ»: پوسیده و فرسوده. «نَسِیَ خَلْقَهُ»: جمله کوتاهی است که پاسخ کاملی برای پرسش هر فرد بیخبری است که قدرت خدا را با قدرت مردم همسان بداند و درباره آفرینش خود از خاک نیندیشد.]]
[79] بگو: کسی آنها را زنده میگرداند که آنها را نخستین بار (از نیستی به هستی آورده است و آنها را بدون الگو و مدل) آفریده است، و او بس آگاه از (احوال و اوضاع و چگونگی و ویژگی) همهی آفریدگان است. [[«أَنشَأَهَا»: آنها را آفرید و پدیدار کرد (نگا: انعام / 98، عنکبوت / 20). «هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»: خدا بسیار آگاه از اعمال و اقوال هر مخلوقی است. خدا هر نوع آفرینشی را بسیار خوب میداند، و در بازآفرینی کسی در نمیماند.]]
[80] آن کسی که از درخت سبز، برای شما آتش بیافریده است، و شما با آن، آتش روشن میکنید. (او که قادر بر رستاخیز انرژیها است، قادر بر برانگیختن مردگان و بازگرداندن به زندگی دوبارهی ایشان است). [[«الشَّجَرِ الأخْضَرِ»: درخت سبز. این تعبیر بیانگر این واقعیّت است که تنها درختان سبز و زنده میتوانند عمل کربنگیری و ذخیرهکردن نور آفتاب را انجام دهند. «نَاراً»: مراد انرژی ذخیره شده آفتاب بر اثر فتوسنتز در چوبهای درختان است که بر اثر اصطکاک و مالش، به صورت جرقّه الکتریسیته ظاهر میشود و باعث روشن شدن آتش میگردد، یا با سوزاندن چوبها، انرژی نهان در آنها آزاد میشود، و نور و حرارت اندوخته و پنهان در ذرّات پیکره درختان، دیگر بار به صورت روشنائی و گرما جلوهگر میآید (نگا: تفسیر نمونه. تفسیر المنتخب). «تُوقِدُونَ»: آتش را برمیافروزید. از مصدر ایقاد، به معنی افروختن آتش.]]
[81] آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده است، قدرت ندارد (انسانهای خاک شده را دوباره) به گونهی خودشان بیافریند؟ آری! (میتواند چنین کند) چرا که او آفریدگار بس آگاه و دانا است. [[«أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ»: این که به گونه سابق و به شکل پیشین بسازد و بیافریند. «الْخَلاّق»: صیغه مبالغه خالق است. آفریدگار.]]
[82] هر گاه خدا چیزی را بخواهد که بشود، کار او تنها این است که خطاب بدان بگوید: بشو! و آن هم میشود. [[«أَمْرُهُ»: کارش. (نگا: بقره / 109، یوسف / 21). فرمانش (نگا: نحل / 40، انبیاء / 27، حجّ / 65).]]
[83] پاکا خداوندی که مالکیّت و حاکمیّت همه چیز در دست او است. و شما به سوی او برگردانده میشوید (و به حساب و کتابتان رسیدگی میگردد). [[«مَلَکُوتُ»: مالکیّت و حاکمیّت. کشور عظیم. قدرت تصرّف فراوان.]]