💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.fooladvand › 27 captured on 2024-05-10 at 11:51:54. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2024-03-21)
-=-=-=-=-=-=-
[1] طا، سين. اين است آيات قرآن و [آيات] كتابى روشنگر،
[2] كه [مايه] هدايت و بشارت براى مؤمنان است.
[3] همانان كه نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و خود به آخرت يقين دارند.
[4] كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، كردارهايشان را در نظرشان بياراستيم [تا همچنان] سرگشته بمانند.
[5] آنان كسانىاند كه عذاب سخت براى ايشان خواهد بود، و در آخرت، خود زيانكارترين [مردم]اند.
[6] و حقاً تو قرآن را از سوى حكيمى دانا دريافت مىدارى.
[7] [يادكن] هنگامى را كه موسى به خانواده خود گفت: «من آتشى به نظرم رسيد، به زودى براى شما خبرى از آن خواهم آورد، يا شعله آتشى براى شما مىآورم، باشد كه خود را گرم كنيد.»
[8] چون نزد آن آمد، آوا رسيد كه: «خجسته [و مبارك گرديد] آنكه در كنار اين آتش و آنكه پيرامون آن است، و منزه است خدا، پروردگار جهانيان.»
[9] «اى موسى، اين منم خداى عزيز حكيم.»
[10] و عصايت را بيفكن. پس چون آن را همچون مارى ديد كه مىجنبد، پشت گردانيد و به عقب بازنگشت. «اى موسى، مترس كه فرستادگان پيش من نمىترسند.
[11] ليكن كسى كه ستم كرده سپس -بعد از بدى- نيكى را جايگزين [آن] گردانيده، [بداند] كه من آمرزنده مهربانم.
[12] و دستت را در گريبانت كن تا سپيد بىعيب بيرون آيد. [اينها] از [جمله] نشانههاى نُهگانهاى است [كه بايد] به سوى فرعون و قومش [ببَرى]، زيرا كه آنان مردمى نافرمانند.
[13] و هنگامى كه آيات روشنگر ما به سويشان آمد گفتند: «اين سحرى آشكار است.»
[14] و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند. پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود.
[15] و به راستى به داوود و سليمان دانشى عطا كرديم، و آن دو گفتند: «ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان باايمانش برترى داده است.»
[16] و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت: «اى مردم، ما زبان پرندگان را تعليم يافتهايم و از هر چيزى به ما داده شده است. راستى كه اين همان امتياز آشكار است.»
[17] و براى سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان جمعآورى شدند و [براى رژه] دسته دسته گرديدند.
[18] تا آنگاه كه به وادى مورچگان رسيدند. مورچهاى [به زبان خويش] گفت: «اى مورچگان، به خانههايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش -نديده و ندانسته- شما را پايمال كنند.»
[19] [سليمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا، در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس بگزارم، و به كار شايستهاى كه آن را مىپسندى بپردازم، و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايستهات داخل كن.»
[20] و جوياى [حال] پرندگان شد و گفت: «مرا چه شده است كه هدهد را نمىبينم؟ يا شايد از غايبان است؟
[21] قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مىكنم يا سرش را مىبرم مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد.
[22] پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت: «از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى، و براى تو از «سبا» گزارشى درست آوردهام.
[23] من [آنجا] زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت مىكرد و از هر چيزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت.
[24] او و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا به خورشيد سجده مىكنند، و شيطان اعمالشان را برايشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود، در نتيجه [به حق] راه نيافته بودند.
[25] [آرى، شيطان چنين كرده بود] تا براى خدايى كه نهان را در آسمانها و زمين بيرون مىآورد و آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مىنماييد مىداند، سجده نكنند؛
[26] خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست، پروردگار عرش بزرگ است.»
[27] گفت: «خواهيم ديد آيا راست گفتهاى يا از دروغگويان بودهاى.»
[28] «اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن، آنگاه از ايشان روى برتاب، پس ببين چه پاسخ مىدهند.»
[29] [ملكه سبا] گفت: «اى سران [كشور] نامهاى ارجمند براى من آمده است،
[30] كه از طرف سليمان است و [مضمون آن] اين است: به نام خداوند رحمتگر مهربان.
[31] بر من بزرگى مكنيد و مرا از در اطاعت درآييد.»
[32] گفت: «اى سران [كشور] در كارم به من نظر دهيد كه بىحضور شما [تا به حال] كارى را فيصله ندادهام.»
[33] گفتند: «ما سخت نيرومند و دلاوريم، و[لى] اختيار كار با توست، بنگر چه دستور مىدهى؟»
[34] [ملكه] گفت: «پادشاهان چون به شهرى درآيند، آن را تباه و عزيزانش را خوار مىگردانند، و اين گونه مىكنند.»
[35] «و [اينك] من ارمغانى به سويشان مىفرستم و مىنگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمىگردند.»
[36] و چون [فرستاده] نزد سليمان آمد، [سليمان] گفت: «آيا مرا به مالى كمك مىدهيد؟ آنچه خدا به من عطا كرده، بهتر است از آنچه به شما دادهاست. [نه،] بلكه شما به ارمغان خود شادمانى مىنماييد.
[37] به سوى آنان بازگرد كه قطعاً سپاهيانى بر [سر] ايشان مىآوريم كه در برابر آنها تاب ايستادگى نداشته باشند و از آن [ديار] به خوارى و زبونى بيرونشان مىكنيم.»
[38] [سپس] گفت: «اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را -پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند- براى من مىآورد؟»
[39] عفريتى از جن گفت: «من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مىآورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم.»
[40] كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود، گفت: «من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مىآورم.» پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد، گفت: «اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مىكنم. و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خويش سپاس مىگزارد، و هر كس ناسپاسى كند، بىگمان پروردگارم بىنياز و كريم است.»
[41] گفت: «تخت [ملكه] را برايش ناشناس گردانيد تا ببينيم آيا پى مىبرد يا از كسانى است كه پى نمىبرند.»
[42] پس وقتى [ملكه] آمد، [بدو] گفته شد: «آيا تخت تو همين گونه است؟» گفت: «گويا اين همان است و پيش از اين، ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بوديم.»
[43] و [در حقيقت قبلاً] آنچه غير از خدا مىپرستيد مانع [ايمان] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود.
[44] به او گفته شد: «وارد ساحت كاخ [پادشاهى] شو.» و چون آن را ديد، بركهاى پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد. [سليمان] گفت: «اين كاخى مفروش از آبگينه است.» [ملكه] گفت: «پروردگارا، من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر خدا، پروردگار جهانيان، تسليم شدم.»
[45] و به راستى، به سوى ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم كه: «خدا را بپرستيد.» پس به ناگاه آنان دو دسته متخاصم شدند.
[46] [صالح] گفت: «اى قوم من، چرا پيش از [جستن] نيكى، شتابزده خواهان بدى هستيد؟ چرا از خدا آمرزش نمىخواهيد؟ باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.»
[47] گفتند: «ما به تو و به هر كس كه همراه توست شگون بد زديم.» گفت: «سرنوشت خوب و بدتان پيش خداست، بلكه شما مردمى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفتهايد.»
[48] و در آن شهر، نُه دسته بودند كه در آن سرزمين فساد مىكردند و از در اصلاح درنمىآمدند.
[49] [با هم] گفتند: «با يكديگر سوگند بخوريد كه: حتماً به [صالح] و كسانش شبيخون مىزنيم، سپس به ولىّ او خواهيم گفت: ما در محل قتل كسانش حاضر نبوديم، و ما قطعاً راست مىگوييم.»
[50] و دست به نيرنگ زدند و [ما نيز] دست به نيرنگ زديم و خبر نداشتند.
[51] پس بنگر كه فرجام نيرنگشان چگونه بود: ما آنان و قومشان را همگى هلاك كرديم.
[52] و اين [هم] خانههاى خالى آنهاست به [سزاى] بيدادى كه كردهاند. قطعاً در اين [كيفر] براى مردمى كه مىدانند عبرتى خواهد بود.
[53] و كسانى را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند رهانيديم.
[54] و [ياد كن] لوط را كه چون به قوم خود گفت: «آيا ديده و دانسته مرتكب عمل ناشايست [لواط] مىشويد؟
[55] آيا شما به جاى زنان، از روى شهوت با مردها در مىآميزيد؟ [نه!] بلكه شما مردمى جهالتپيشهايد.»
[56] و[لى] پاسخ قومش غير از اين نبود كه گفتند: «خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد كه آنها مردمى هستند كه به پاكى تظاهر مىنمايند.»
[57] پس او و خانوادهاش را نجات داديم، جز زنش را كه مقدّر كرديم از باقىماندگان [در خاكستر آتش] باشد.
[58] و بارانى [از سجّيل] بر ايشان فرو باريديم، و باران هشداردادهشدگان، چه بد بارانى بود.
[59] بگو: «سپاس براى خداست، و درود بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزيده است.» آيا خدا بهتر است يا آنچه [با او] شريك مىگردانند؟
[60] [آيا آنچه شريك مىپندارند بهتر است] يا آن كس كه آسمانها و زمين را خلق كرد و براى شما آبى از آسمان فرود آورد، پس به وسيله آن، باغهاى بهجتانگيز رويانيديم. كار شما نبود كه درختانش را برويانيد. آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه آنان قومى منحرفند.
[61] [آيا شريكانى كه مىپندارند بهتر است] يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پديد آورد و براى آن، كوهها را [مانند لنگر] قرار داد، و ميان دو دريا برزخى گذاشت؟ آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه بيشترشان نمىدانند.
[62] يا [كيست] آن كس كه درمانده را -چون وى را بخواند- اجابت مىكند، و گرفتارى را برطرف مىگرداند، و شما را جانشينان اين زمين قرار مىدهد؟ آيا معبودى با خداست؟ چه كم پند مىپذيريد.
[63] يا آن كس كه شما را در تاريكيهاى خشكى و دريا راه مىنمايد و آن كس كه بادها[ى باران زا] را پيشاپيش رحمتش بشارتگر مىفرستد؟ آيا معبودى با خداست؟ خدا برتر [و بزرگتر] است از آنچه [با او ]شريك مىگردانند.
[64] يا آن كس كه خلق را آغاز مىكند و سپس آن را بازمىآورد، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مىدهد؟ آيا معبودى با خداست؟ بگو: «اگر راست مىگوييد، برهان خويش را بياوريد.»
[65] بگو: «هر كه در آسمانها و زمين است -جز خدا- غيب را نمىشناسند و نمىدانند كى برانگيخته خواهند شد؟»
[66] [نه،] بلكه علم آنان در باره آخرت نارساست؛ [نه،] بلكه ايشان در باره آن ترديد دارند؛ [نه،] بلكه آنان در مورد آن كوردلند.
[67] و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: «آيا وقتى ما و پدرانمان خاك شديم، آيا حتماً [زنده از گور] بيرون آورده مىشويم؟
[68] در حقيقت، اين را به ما و پدرانمان قبلاً وعده دادهاند؛ اين جز افسانههاى پيشينيان نيست.»
[69] بگو: «در زمين بگرديد و بنگريد فرجام گنهپيشگان چگونه بوده است.»
[70] و بر آنان غم مخور، و از آنچه مكر مىكنند تنگدل مباش.
[71] و مىگويند: «اگر راست مىگوييد، اين وعده كى خواهد بود؟»
[72] بگو: «شايد برخى از آنچه را به شتاب مىخواهيد در پى شما باشد.»
[73] و راستى پروردگارت بر [اين] مردم داراى بخشش است، ولى بيشترشان سپاس نمىدارند.
[74] و در حقيقت، پروردگار تو آنچه را در سينههايشان نهفته و آنچه را آشكار مىدارند نيك مىداند.
[75] و هيچ پنهانى در آسمان و زمين نيست، مگر اينكه در كتابى روشن [درج] است.
[76] بىگمان، اين قرآن بر فرزندان اسرائيل بيشتر آنچه را كه آنان در بارهاش اختلاف دارند حكايت مىكند.
[77] و به راستى كه آن، رهنمود و رحمتى براى مؤمنان است.
[78] در حقيقت، پروردگار تو طبق حكم خود ميان آنان داورى مىكند، و اوست شكستناپذير دانا.
[79] پس بر خدا توكل كن كه تو واقعاً بر حق آشكارى.
[80] البته تو مردگان را شنوا نمىگردانى، و اين ندا را به كران -چون پشت بگردانند- نمىتوانى بشنوانى.
[81] و راهبر كوران [و بازگرداننده] از گمراهىشان نيستى. تو جز كسانى را كه به نشانههاى ما ايمان آوردهاند و مسلمانند، نمىتوانى بشنوانى.
[82] و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد، جنبندهاى را از زمين براى آنان بيرون مىآوريم كه با ايشان سخن گويد كه: مردم [چنانكه بايد] به نشانههاى ما يقين نداشتند.
[83] و آن روز كه از هر امتى، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردهاند محشور مىگردانيم، پس آنان نگاه داشته مىشوند تا همه به هم بپيوندند.
[84] تا چون [همه كافران] بيايند، [خدا] مىفرمايد: «آيا نشانههاى مرا به دروغ گرفتيد و حال آنكه از نظر علم، بدانها احاطه نداشتيد؟ آيا [در طول حيات] چه مىكرديد؟»
[85] و به [كيفر] آنكه ستم كردند، حكم [عذاب] بر آنان واجب گردد، در نتيجه ايشان دَم برنيارند.
[86] آيا نديدهاند كه ما شب را قرار دادهايم تا در آن بياسايند، و روز را روشنىبخش [گردانيديم]؟ قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه ايمان مىآورند مايههاى عبرت است.
[87] و روزى كه در صور دميده شود، پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است به هراس افتد، مگر آن كس كه خدا بخواهد. و جملگى با زبونى رو به سوى او آورند.
[88] و كوهها را مىبينى [و] مىپندارى كه آنها بىحركتند و حال آنكه آنها ابرآسا در حركتند. [اين] صُنعِ خدايى است كه هر چيزى را در كمال استوارى پديد آورده است. در حقيقت، او به آنچه انجام مىدهيد آگاه است.
[89] هر كس نيكى به ميان آورد، پاداشى بهتر از آن خواهد داشت، و آنان از هراس آن روز ايمنند.
[90] و هر كس بدى به ميان آورد، به رو در آتش [دوزخ] سرنگون شوند. آيا جز آنچه مىكرديد سزا داده مىشويد؟
[91] من مأمورم كه تنها پروردگار اين شهر را كه آن را مقدس شمرده و هر چيزى از آنِ اوست پرستش كنم، و مأمورم كه از مسلمانان باشم،
[92] و اينكه قرآن را بخوانم. پس هر كه راه يابد تنها به سود خود راه يافته است؛ و هر كه گمراه شود بگو: «من فقط از هشداردهندگانم.»
[93] و بگو: «ستايش از آنِ خداست. به زودى آياتش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهيد شناخت.» و پروردگار تو از آنچه مىكنيد غافل نيست.