💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.moezzi › 38 captured on 2024-03-21 at 19:39:51. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] سوگند به قرآن دارنده ذکر
[2] بلکه آنان که کفر ورزیدند در سرکشی و ستیزند
[3] چه بسا نابود کردیم پیش از ایشان از قرنی که بانگ زدند و نیست گاه رهائی
[4] و شگفت ماندند که بیامدشان ترسانندهای از ایشان و گفتند کافران این است جادوگری دروغگوی
[5] آیا گردانیده است خدایان را یک خدا همانا این است چیزی شگفت
[6] و رفتند گروهی از ایشان (رأی دادن) که بروید و شکیبا شوید بر خدایان خویش همانا این است چیزی خواسته
[7] نشنیدیم بدین در ملّت بازپسین نیست این جز تازه درآورده نوین
[8] آیا فرستاده شده است بر او ذکر از میان ما بلکه ایشانند در شکّی از ذکرم بلکه هنوز نچشیدهاند عذاب مرا
[9] یا نزد ایشان است گنجهای رحمت پروردگارت آن عزّتمند بخشاینده
[10] یا ایشان را است پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه میان آنها است پس بالا روند در درها (درهای آسمان)
[11] سپاهی اندک است آنجا شکست خورده از گروهها
[12] تکذیب کردند پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون دارنده ستونها (یا میخها)
[13] و ثمود و قوم لوط و یاران ایکه آنانند گروهها
[14] نیست هیچیک جز آنکه تکذیب کرد فرستادگان را پس سزاوار گشت (یا فرود آمد) عذاب مرا
[15] و چشم به راه ندارند اینان جز یک خروش را که نیستش بریدنی (پایانی)
[16] و گفتند پروردگارا بشتاب برای ما در بهره ما پیش از روز شمار
[17] شکیبا شو بر آنچه گویند و یاد کن بنده ما را داود خداوند نیروها همانا او است بسیار بازگشتکننده
[18] هر آینه رام ساختیم کوهها را تسبیح گویند با وی شامگهان و بامداد (خورشید برآمدنگاه)
[19] و مرغان را گردآورده هر کدامند بسویش بازگشتکننده
[20] و استوار ساختیم پادشاهیش را و دادیمش حکمت را و فصل خطاب (داوری را)
[21] و آیا رسیدت داستان ستیزنده گاهی که بالا رفتند بر دیوار پرستشگاه
[22] هنگامی که درآمدند بر داود پس هراسید از ایشان گفتند نترس ما دو ستیزه گریم ستم کرده است یکی از ما بر دیگری پس حکومت کن میان ما به حقّ و گزاف نگوی و رهبری کن ما را بسوی راه راست (میانه)
[23] همانا این برادر من است و او را است نود و نه گوسفند و مرا است یک گوسفند پس گفت به من واگذارش و سرکشی کرد بر من در سخن
[24] گفت هر آینه ستم بر تو کرده است بخواستن گوسفندت بسوی گوسفندان خویش و همانا بسیاری از شریکان ستم ورزند برخیشان بر برخی مگر آنان که ایمان آرند و کردار شایسته کنند و چه کمند آنان و پنداشت داود که آزمودیمش پس آمرزش خواست از پروردگار خویش و بروی در افتاد پرستش کننده و بازگشت کرد
[25] پس آمرزیدیم برایش آن را و هر آینه برای او است نزد ما تقرّبگاهی و نکوبازگشتگاه
[26] ای داود همانا گردانیدیمت جانشینی در زمین پس حکم ران میان مردم به حقّ و پیروی مکن هوس را که گمراهت کند از راه خدا همانا آنان که گم شوند از راه خدا ایشان را است شکنجهای سخت بدانچه فراموش کردند از روز شمار
[27] و نیافریدیم آسمان و زمین و آنچه را میان آنها است بیهده این است پندار آنان که کفر ورزیدند پس وای بر آنان که کفر ورزیدند از آتش
[28] یا میگردانیم آنان را که ایمان آوردند و کردار شایسته کردند مانند تبهکاران در زمین یا میگردانیم پرهیزکاران را چون گنهکاران
[29] نامهای است فرستادیمش بسویت فرخنده تا بیندیشند آیتهایش را و تا یادآور شوند دارندگان خردها
[30] و بخشیدیم به داود سلیمان را چه خوب بندهای است او است بسیار بازگشت کننده
[31] گاهیکه عرض شد بر او شامگاهان اسب صافنات تیزتک (که بر سه پا ایستند و نوک سم چهارم را بر زمین گذارند)
[32] گفت همانا خوابیدم برای دوست داشتن اسبان از یاد پروردگار خویش تا نهان شد در پرده
[33] بازگردانیدش بر من پس آغاز کرد دست سودن به ساقها و گردنها
[34] و همانا آزمودیم سلیمان را و افکندیم بر تختش کالبدی سپس بازگشت
[35] گفت پروردگارا بیامرز برایم و ارزانی دار مرا پادشاهیی که نسزد کسی را پس از من همانا توئی بسیار بخشنده
[36] پس رام ساختیم برایش باد را روان بود به فرمانش به آرامی و نرمی هر کجا میخواست
[37] و دیوان (شیاطین) را هر سازندهای و هر فرورونده در آب
[38] و دیگرانی بستگان به زنجیرها
[39] این است بخشش ما پس منّت نه یا نگهدار بیشمار
[40] و همانا او را است نزد ما تقرّبگاهی و نکو بازگشتگاه
[41] و یاد کن بنده ما ایّوب را گاهی که خواند پروردگار خویش را که همانا رسانید مرا شیطان رنج و شکنجهای
[42] فرو بر پای خویش را این است شستشوگاهی خنک و نوشابه
[43] و دادیمش خاندانش را و مانند آنان را با آنان رحمتی از ما و یادآوردنی برای دارندگان خردها
[44] و بگیر با دست خویش دستهای (بستهای) پس بزن بدان و سوگند نشکن همانا یافتیمش شکیبائی چه خوب بندهای است او همانا او است بسیار بازگشتکننده
[45] و یاد کن بندگان ما ابراهیم و اسحق و یعقوب را دارندگان نیروها و دیدهها
[46] همانا مخصوصشان داشتیم به خاصهای یادآوردن آن سرای
[47] و همانند ایشانند نزد ما از برگزیدگان خوبان
[48] و یاد کن اسمعیل و الیسع و ذوالکفل را و هر کدامند از نیکان
[49] این است یادآوریی و همانا پرهیزکاران است نکو بازگشتگاه
[50] بهشتهای جاودان گشوده است برای ایشان درها
[51] تکیه کنندگانند در آنها خوانده شوند در آنها بسوی میوه فراوان و نوشابه
[52] و نزد ایشان است زنان کوته مژگانی (که جز شوهر خویش را ننگرند) همسالان
[53] این است آنچه نوید داده میشوید برای روز شمار
[54] همانا این است روزی ما نیستش پایانی
[55] این و همانا گردنکشان را است بد بازگشتگاهی
[56] دوزخ چشندش و چه زشت است آن بسترها
[57] این پس بچشیدش آبی جوشان و چرکی گندآلود
[58] و دیگری همانندش جفتهائی
[59] این است گروهی فرورونده با شما نباد خوش آمد بر ایشان همانند آنانند چشندگان آتش
[60] گفتند بلکه شما نباد خوش آمد بر شما شما پیش فرستادید آن را برای ما پس چه زشت است آن آرامگاه
[61] گفتند پروردگارا هر که پیش فرستاد برای ما این را بیفزایش عذابی دو برابر در آتش
[62] و گفتند چه شود ما را نبینیم مردانی را که بودیم میشمردیمشان از بدان
[63] آیا گرفتیمشان به مسخره یا لغزید از ایشان دیدگان
[64] همانا این است حقّ ستیزه کردن اهل آتش
[65] بگو جز این نیست که منم ترساننده و نیست خداوندی جز خدای یگانه خشمآور
[66] پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنها است مهتر آمرزگار
[67] بگو آن داستانی است بزرگ
[68] که شمائید از او رویگردانان
[69] نیست مرا دانائی به گروه بالا گاهی که میستیزند
[70] وحی نمیشود به من جز آنکه منم ترساننده آشکار
[71] هنگامی که گفت پروردگارت به فرشتگان من آفریننده بشری از گِل
[72] تا گاهی که درستش کردم و دمیدم در او از روح خویش پس بیفتید برایش سجدهکنان
[73] پس سجده کردند فرشتگان همگی با هم
[74] مگر ابلیس که برتری جست و شد از کافران
[75] گفت ای ابلیس چه بازداشت تو را از آنچه سجده کنی برای آنچه آفریدم با دستهایم آیا کبر ورزیدی یا شدی از برتریجویان
[76] گفت من بهترم از او مرا آفریدی از آتش و آفریدی او را از گِل
[77] گفت پس برون شو از آن که توئی رانده
[78] و همانا بر تو است لعن من تا روز دین
[79] گفت پروردگارا پس مهلتم ده تا روزی که برانگیخته شوند
[80] گفت همانا توئی از مهلتدادگان
[81] تا روز هنگام دانسته
[82] گفت پس به عزّتت سوگند هر آینه گمراهشان سازم همگی
[83] جز بندگان تو از ایشان آن ناآلودگان
[84] گفت پس حقّ است و حقّ را گویم
[85] که همانا آکنده سازم دوزخ را از تو و از آنان که پیرویت کنند از ایشان همگی
[86] بگو نپرسم شما را بر آن مزدی و نیستم من از رنجدهندگان
[87] نیست آن جز یادآوریی برای جهانیان
[88] و هر آینه بدانید داستانش را پس از زمانی