💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 72 captured on 2024-03-21 at 19:35:28. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] (ای محمّد! به امت خود) بگو: به من وحی شده است که گروهی از پریان (بهتلاوت قرآن من) گوش فرا دادهاند و (پس از مراجعت به میان قوم خود، بدیشان) گفتهاند: ما قرآن زیبا و شگفتی را شنیدهایم. [[«الْجِنّ»: پری. آفریدگانی از آفریدگان خدا هستند که از آتش آفریده شدهاند (نگا: حجر / 27). دارای عقل و شعور و فهم و درک، و تکلیف و مسؤولیّت، و آشنائی به زبان بوده، و مخاطب کتابهای آسمانی و از جمله قرآن میباشند (نگا: احقاف / 30)، و موظّف به تبلیغ حق هستند. آنها پیش از انسانها آفریده شدهاند (نگا: حجر / 27) و میتوانند برخی از کارهای مورد نیاز بشر را انجام دهند (نگا: سبأ / 12 و 13، نمل / 39). وجود جنّ حتمی و قطعی است، ولی ما چیزی از نحوه زندگی و ماهیّت ایشان - جز آنچه قرآن فرموده است - نمیدانیم. لیکن باید انسان مؤمن به دنبال خرافات و موهومات راه نرود و ناآگاهانه افسانههائی را درباره ایشان از خود نبافد. این را هم بداند که جای تعجّب نیست که چه بسا انواع و اقسام موجودات زندهای در این عالم وجود داشته باشند و ما با حواسّ محدود و دانش اندک خود با آنها آشنا نباشیم، همان گونه که رنگها و صداهای فراوانی در جهان ما است، ولی مقدار ناچیزی از آنها را میبینیم و میشنویم. «نَفَرٌ»: گروه (نگا: اعراف / 27، احقاف / 29 - 32). «عَجَباً»: عجیب و بینظیر. یعنی این کلام، از نظر لفظ و معنی اعجاز انگیز است، و با سخنان دیگر متفاوت است. مصدر است و برای مبالغه، صفت شده است.]]
[2] همگان را به راه راست رهنمود میسازد، و ما بدان ایمان آوردهایم (و دیگر از ایمان خود بر نمیگردیم و یکتاپرستی را در پیش میگیریم، و) کسی را انباز پروردگارمان نمیسازیم. [[«الرُّشْدِ»: راه راست و درستی که پویندگان را به سر منزل سعادت و کمال میرساند.]]
[3] جلال و عظمت پروردگار ما والا است، او همسر و فرزندی بر نگرفته است. [[«أَنَّهُ»: عطف بر (إِنَّا سَمِعْنَا) با تقدیر فعل مناسب همچون (نَعْلَمُ) است: فَقَالُوا وَ نَعْلَمُ أَنَّهُ تَعَالی. یا این که عطف بر ضمیر (ه) است: فَآمَنَّا بِأَنَّهُ. «جَدُّ»: جلال و عظمت. فاعل فعل (تَعالی) است.]]
[4] نادانان ما دربارهی خداوند سخنان ناروائی میگفتهاند. [[«سَفِیهُ»: نادان. مراد جنس سفیه است. لذا شامل اهریمن و سپاهیان او میگردد (نگا: المصحف المیسّر). «شَطَطاً»: سخنان دور از حقیقت. اقوال نادرست (نگا: الکهف / 14).]]
[5] و ما (پیش از این) چنین میپنداشتیم که آدمیان و پریان هرگز بر خدا دروغ نمیبندند (و از زبان خدا دروغ نمیگویند و بدو نسبتهای ناروائی - همچون داشتن زن و فرزند - نمیدهند). [[«لَن تَقُولَ ... کَذِباً»: این سخن ممکن است اشاره به تقلید کورکورانهای باشد که این گروه از پریان قبلاً از دیگران داشتهاند و برای خدا انباز و همگون و زن و فرزند قرار میدادهاند.]]
[6] و کسانی از انسانها به کسانی از پریها پناه میآوردند، و بدین وسیله بر گمراهی و سرکشی ایشان میافزودند. [[«رَهَقاً»: سفاهت و جهالت. گمراهی و سرکشی. «فَزَادَهُمْ رَهَقاً»: پناه بردن انسانها به پریان، بر سفاهت و سرکشی و گمراهسازی بیشتر پریها میافزوده است. برخی گفتهاند: پناه بردن انسانها به پریها، بر گمراهی و سرکشی و بزهکاری خود انسانها میافزوده است.]]
[7] و (انسانهای کافر) گمان بردهاند، همان گونه که شما (پریهای کافر) گمان بردهاید، که خداوند هرگز کسی را پیغمبر نمیسازد، و کسی را دوباره زنده نمیگرداند. [[«لَن یَبْعَثَ اللهُ أَحَداً»: خداوند هرگز کسی را پیغمبر نمیسازد و برای تبلیغ روانه نمیدارد. خداوند هرگز کسی را پس از مرگ زندگی دوباره نمیبخشد و قیامت و رستاخیزی در میان نمیباشد.]]
[8] ما قصد آسمان کردیم، و همه جای آن را پر از محافظان و نگهبانان نیرومند (ملائکه) و شهابها (ی سوزنده) یافتیم. [[«لَمَسْنَا»: قصد کریم. طلبیدیم و جستجو کردیم. لمس به معنی مس کردن و پسودن است، ولی در اینجا مراد قصد کردن و رو نمودن است. «حَرَساً»: اسم جمع است، و یا جمع حارِس است: محافظان. نگهبانان. مراد فرشتگان است. «شُهُب»: جمع شِهاب، آذرخشها (نگا: حجر / 18). «شَدِیداً»: وزن فَعِیل، مفرد و جمع در آن یکسان است.]]
[9] ما (پیش از این) در گوشهها و کنارهای آسمان برای استراق سمع مینشستیم (و کسب خبر میکردیم) ولی اکنون هر کس بخواهد گوش فرا دهد، شهاب آمادهای را در کمین خود مییابد که به سوی او نشانه میرود. [[«مَقَاعِدَ»: جمع مَقْعَد، نشیمنگاهها. جایگاهها. مراد اطراف و اکنافی است که بشود در آنجاها نشست و کمین کرد. «رَصَداً»: آماده و نشانه گرفته شده. مصدر است و در معنی اسم مفعول، یعنی مَرْصُود به کار رفته است. یا این که به معنی راصِد، یعنی نگهبان است.]]
[10] ما نمیدانیم که آیا برای ساکنان زمین شرّ و بلا در نظر گرفته شده است، و یا این که پروردگارشان خیر و هدایت ایشان را خواسته است؟ [[«أُرِیدَ»: اراده شده است. مقدّر گشته است. «رَشَداً»: هدایت و رهنمود. مراد خیر و برکت مادی و معنوی است.]]
[11] برخی از ما تسلیم فرمان خدا و پرهیزگارند، و بعضی از ما جز این، (یعنی نافرمان و بیدین). اصلاً ما فرقهها و گروههای متفاوت و گوناگونی هستیم. [[«دُونَ»: جز. سوای. «طَرَآئِقَ»: جمع طریقه، راهها و روشها. مراد مردمان صاحب راهها و روشهای گوناگون است. «قِدَداً»: جمع قِدَّة: فِرقه. دسته. گروه.]]
[12] ما یقین داریم که هرگز نمیتوانیم بر ارادهی خداوند در زمین غالب شویم، و نمیتوانیم از پنجهی قدرت او فرار کنیم. (بنابراین، وقتی که نه راه غلبه وجود دارد، و نه راه گریز، چارهای جز تسلیم فرمان دادگرانهی او نیست). [[«ظَنَنَّا»: یقین داریم. قطعاً دانستهایم. «هَرَباً»: گریز. فرار. مصدر است و به معنی اسم فاعل، یعنی (هَارِبِینَ) بوده و حال است.]]
[13] ما هنگامی که رهنمود (قرآن را) شنیدیم، بدان ایمان آوردیم. هر کس که به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از کاستی (پاداش) میترسد، و نه از ستم (حاصل از افزودن بر بدیهایش). [[«الْهُدی»: رهنمود. مراد قرآن است (نگا: بقره / 185). «بَخْساً»: نقصان. کاهش. مراد کاستن از حسنات است. «رَهَقاً»: ستم. مراد افزایش بر سیّئات، و دچار ساختن به خواری و ذلّت آخرت است.]]
[14] در میان ما، فرمانبرداران، و منحرفان و بیدادگرانند. آنان که فرمانبردارند، هدایت و خیر را برگزیدهاند. [[«الْمُسْلِمُونَ»: (نگا: بقره / 132 و 133 و 136). «الْقَاسِطُونَ»: کجروان و منحرفان. ستمگران و بیدادگران. «تَحَرَّوْا»: قصد کردند و گرائیدند. برگزیدند. تحرّی، به معنی تلاش برای شناخت چیزی که راستتر و بهتر است (نگا: معجمالفاظ القرآنالکریم).]]
[15] و امّا آنان که ستمگر و بیدادگرند، هیزم و هیمهی دوزخ هستند. [[«حَطَباً»: هیزم. هیمه.]]
[16] اگر آدمیان و پریان بر راستای راه (یکتاپرستی و فرمانبرداری از اوامر و نواهی الهی) ماندگار بمانند، آب زیاد (و نعمت فراوان) بهرهی ایشان میگردانیم. [[«الطَّرِیقَهِ»: راه. مراد راه خداشناسی و فرمانبرداری، یا به عبارت دیگر، آئین اسلام است. «غَدَقاً»: فراوان. زیاد. «مَآءً غَدَقاً»: آب فراوان، که نماد و سبب نعمت فراوان است.]]
[17] هدف این است که ما آنان را با این نعمت فراوان بیازمائیم، و هر کس از ذکر و یاد پروردگارش رویگردان گردد، او را به عذاب سخت و طاقت فرسائی داخل میگرداند. [[«یَسْلُکْهُ»: داخل میگرداند (نگا: قصص / 32، حاقّه / 32). «صَعَداً»: سخت. غیر قابل تحمّل. طاقتفرسا.]]
[18] مسجدها مختصّ پرستش خدا است، و (در آنها) کسی را با خدا پرستش نکنید. [[«أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلّهِ»: مساجد از آن خدا است. مراد این است که مساجد مختصّ عبادت خدا است، لذا در آنها کسی را با خدا عبادت نکنید. «لا تَدْعُوا»: مپرستید. عبادت نکنید.]]
[19] (به من وحی شده است که) چون بندهی خدا (محمّد) بر پای ایستاد (و شروع به نماز و خواندن قرآن در آن کرد) و به پرستش خداوند پرداخت، کافران پیرامون او تنگِ یکدیگر ازدحام کردند. [[«عَبْدُاللهِ»: مراد حضرت محمّد است. «لِبَد»: جمع لِبْدَة، متراکم و انباشته. مجازاً به معنی گروه و دسته تنگ یکدیگر و پشت سر هم است.]]
[20] بگو: تنها پروردگارم را میپرستم و کسی را انباز او نمیکنم. [[«أَدْعُو»: میپرستم. به کمک میطلبم. الف زائدی در رسمالخطّ قرآنی در آخر دارد.]]
[21] بگو: من نمیتوانم هیچ گونه زیانی و سودی به شما برسانم، و به هیچوجه نمیتوانم گمراهتان سازم یا هدایتتان دهم. [[«ضَرّاً»: زیان. گمراهی. «رَشَداً»: خیر و خوبی. هدایت و توفیق. «لآ أَمْلِکُ لَکُمْ»: من نمیتوانم زیان و ضرری را از شما دفع و برطرف کنم، و نمیتوانم خیر و خوبی را به شما برسانم (نگا: زاد المسیر).]]
[22] بگو: (اگر من از خدا نافرمانی کنم) هیچ کس مرا در برابر (خشم) خدا پناه نمیدهد، و پناهگاهی (برای حفظ خود از عذاب خدا) جز خدا نمییابم. [[«لَن یُجِیرَنِی»: هرگز پناهم نمیدهد. هیچ وقت مرا در جوار خود نمیگیرد (نگا: مؤمنون / 88، احقاف / 31، ملک / 28). «مُلْتَحَداً»: پناهگاه. ملجأ (نگا: کهف / 27).]]
[23] لیکن (تنها کاری که میتوانم بکنم) تبلیغ از سوی خدا، و رساندن پیامهای او است. هر کس از خدا و پیغمبرش نافرمانی کند، نصیب او آتش دوزخ است و جاودانه در آن میماند. [[«بَلاغاً»: ابلاغ تبلیغ. مستثنی از (لآ أَمْلِکُ) است و جملات میان آنها معترضه و برای تأکیدِ عدم استطاعت است (نگا: قاسمی). یا این که مفعول مطلق فعل محذوفی است. «رِسَالاتِهِ»: مراد از رسالتهای خدا توضیح مسائل مجمل قرآنی، در پرتو رهنمودهای آسمانی است. مثل توضیح و بیان احکام نماز و زکات و حجّ، و غیره (نگا: المصحفالمیسّر).]]
[24] (کافران همواره به استهزاء خود ادامه میدهند) تا زمانی که مشاهده خواهند کرد چیزی را که بدانان وعده داده شده است. آن گاه خواهند دانست که چه کسی (از کافر و مؤمن) یاورانش ناتوانتر، و شماره و تعدادش کمتر است. [[«حَتّی إِذَا رَأَوْا»: (نگا: مریم / 75). «نَاصِراً»: تمییز است.]]
[25] بگو: (ای کافران!) من نمیدانم آیا چیزی که به شما وعده داده میشود، نزدیک است، یا این که پروردگارم زمان طولانی و زیادی را برای آن در نظر گرفته است. [[«مَا تُوعَدُونَ»: آنچه به شما وعده داده میشود، مراد قیامت و عذاب آن است. «أَمَداً»: مدّت زمان طولانی (نگا: آلعمران / 30، کهف / 12، حدید / 16).]]
[26] دانندهی غیب خدا است، و هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمیسازد. [[«عَالِمُ»: خبر مبتدای محذوف (هُوَ) یا بدل از (رَبّ) است. «فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ»: (نگا: انعام / 59، نمل / 65).]]
[27] مگر پیغمبری که خدا از او خوشنود باشد. خدا (برای حفظ آن مقدار غیبی که او را از آن مطّلع میکند، از میان فرشتگان) محافظان و نگهبانانی در پیش و پس او روان میدارد. [[«إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِن رَّسُولٍ»: مگر پیغمبری که از او راضی باشد. خداوند تنها برخی از پیغمبران را بر بعضی از امور غیب مطّلع میسازد، آن هم بدان اندازه که بیانگر معجزات ایشان بوده و به مأموریّت و دعوتشان مربوط باشد (نگا: آلعمران / 49 و 179). «إِرْتَضی»: (نگا: انبیاء / 28، نور / 55). «یَسْلُکُ»: داخل میکند. روان میسازد (نگا: جنّ / 17). «بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ»: مراد همه جوانب و اطراف است. در وقت نزول غیب، خدا توسّط فرشتگان، پیغمبران را از هر سو میپاید، و از شیاطین و پریان و وسوسههای ایشان مراقبت و مواظبت مینماید (نگا: حجر / 9، شعراء / 212). «رَصَداً»: جمع راصِد، نگهبانان و مراقبان.]]
[28] تا خدا بداند که پیغمبران پیامهای پروردگارشان را رساندهاند، هر چند که خدا از همهی چیزهائی که نزدیک ایشان است (و در درون و بیرون آنان است) کاملاً آگاه بوده و بدانها احاطه دارد، و هر چیزی را دانهدانه سرشماری کرده است و دقیقاً میداند. [[«لِیَعْلَمَ»: (نگا: بقره / 143، آلعمران / 140). «عَدَداً»: شماره. شمرده. شمرنده. یکییکی. تمییز است، و یا به معنی (إحصاء) و مفعول مطلق است، و یا این که در معنی (مَعْدُوداً) و حال (کُلَّ شَیْءٍ) و یا به معنی (عادّاً) و حال فاعل فعل (أَحْصی) است.]]