💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 59 captured on 2024-03-21 at 19:34:48. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] به تسبیح و تقدیس خدا مشغولند تمام چیزهائی که در آسمانها و در زمین هستند، و خدا چیرهی کار بجا است. [[«سَبَّحَ ِللهِ ما ...»: (نگا: حدید / 1).]]
[2] او کسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین گردهمآئی (و لشکرکشی مسلمانان و برخورد با ایشان در پیرامون مدینه) از سرزمینشان بیرون راند (و به خیبر کوچاند). شما گمان نمیبردید که آنان بیرون روند، و ایشان هم گمان میبردند که دژهایشان آنان را از عذاب خدا بدور میدارد. امّا خدا از جانبی به سراغشان رفت که فکرش را نمیکردند (از آن جانب بر آنان بتازند). به دلهایشان هراس انداخت، بگونهای که با دستهای خود و با دستهای مؤمنان خانههای خویش را ویران میکردند! ای خردمندان! درس عبرت بگیرید. [[«أَهْلِ الْکِتابِ»: مراد یهودیان بنینضیر است که در دو میلی مدینه زندگی میکردند. به هنگام هجرت پیغمبر به مدینه، با آن حضرت پیمان بستند که بیطرف بمانند و به نفع و یا به زیان مسلمانان کار نکنند. بعد از شکست مسلمانان در جنگ احد، بنای بدرفتاری نهادند و حتی در صدد قتل پیغمبر برآمدند و با قریشیان علیه مسلمانان پیمان بستند. به دستور پیغمبر رئیس ایشان کعب پسر اشرف به قتل رسید، و بنینضیر از پیرامون مدینه بیرون رانده شدند و آنان به خیبر رفتند. «حَشْر»: گردهمآئی مردم و لشکرکشی ایشان بر سر قومی. گردآوردن مردمانی و بیرون کردن آنان از جائی. «لاَِوَّلِ الْحَشْرِ»: هنگام نخستین گردهمآئی، و جمعآوری کسانی و بیرون راندن آنان، واژه (ل) به معنی (عِندَ) یعنی (هنگام) است (نگا: اسراء / 78). اضافه (اوّل) به (الْحَشْر) اضافه صفت به موصوف است. حشر اوّل، اخراج بنینضیر از اطراف مدینه به خیبر است. حشر ثانی، اخراج بنینضیر و همه یهودیان دیگر است از جزیرةالعرب به شام در زمان امیرالمؤمنین عمر.]]
[3] اگر خداوند ترک دیار را بر آنان مقرّر نمیکرد، در دنیا ایشان را به عذاب (سختتر از اخراج) گرفتار مینمود. (بدا به حالشان! گذشته از این خفّت اخراج دنیوی) آنان در آخرت عذاب آتش دوزخ دارند. [[«الْجَلآءَ»: کوچ از شهر و دیار. ترک خانه و کاشانه.]]
[4] این (کیفر دنیوی و اخروی) بدان خاطر است که آنان با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیدهاند، و هر کس با خدا دشمنی ورزد (خدا او را به اشدّ مجازات میرساند) چرا که خدا سخت عذاب میدهد. [[«مَن یُشَآقِّ اللهَ ...»: هر کس با خدا دشمنی ورزد. جزای (مَنْ) محذوف است، و یا این که جمله (فَإِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ) جزای آن است و عائد آن محذوف است.]]
[5] هر درخت خرمائی را که بریدید، یا بر پایهها و ریشههای خود برجای گذاشتید، به فرمان خدا و اجازهی او بوده است (و گناهی متوجّه شما مسلمانان نمیباشد. خدا این کار را کرده است) تا بیرونروندگان (از دستورات الهی و منحرفان از شرائع آسمانی) را خوار و رسوا گرداند. [[«لِینَةٍ»: درخت خرما. نوع خوب و ممتاز درخت خرما. «أُصُول»: جمع أَصْل، پایه. ریشه. «لِیُخْزِیَ الْفَاسِقِینَ»: متعلق به محذوفی مثل (أَذِنَ) است. أَذِنَ فِی قَطْعِ الأشْجَارِ لِیُخْزِیَ.]]
[6] چیزهائی را که خدا از دارائی ایشان (یعنی بنینضیر) به پیغمبر خود ارمغان داشته است شما اسبانی و شترانی را برای آن به تاخت درنیاوردهاید (و با جنگ تصرّف ننمودهاید) و بلکه خداوند پیغمبران خود را بر هر کس که بخواهد چیره میگرداند، و خدا بر هر کاری توانا است. [[«مَا»: چیزهائی که. مبتدا است و جمله (فَمَآ أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکَابٍ) خبر آن است. «أَفَآءَ»: عطاء کرد. عائد کرد. ارمغان داشت (نگا: احزاب / 50). (فَیْء) از این ماده است و به معنی غنیمتی است که بدون جنگ بدست آید. برخلاف (غَنیمت) که با جنگ بدست میآید. «مَآ أَوْجَفْتُمْ»: نتاختهاید. ندواندهاید. به شتاب و جولان درنیاوردهاید. «خَیْلٍ»: اسبان. «رِکَابٍ»: شتران. خیل و رکاب، اسم جمع بوده و از لفظ خود دارای مفرد نمیباشند.]]
[7] چیزهائی را که خداوند از اهالی این آبادیها به پیغمبرش ارمغان داشته است، متعلّق به خدا و پیغمبر و خویشاوندان (پیغمبر) و یتیمان و مستمندان و مسافران در راه مانده میباشد. این بدان خاطر است که اموال تنها در میان اشخاص ثروتمند شما دست بدست نگردد (و نیازمندان از آن محروم نشوند). چیزهائی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید. از خدا بترسید که خدا عقوبت سختی دارد. [[«أَهْلِ الْقُری»: اهالی آبادیها. «فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ ...»: (نگا: انفال / 41). «دُولَةً»: چیزی را که مردمان میان خود دست بدست میگردانند. با واژه (تداول) همریشه و تقریباً هممعنی است.]]
[8] همچنین غنائم از آنِ فقرای مهاجرینی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدهاند. آن کسانی که فضل خدا و خوشنودی او را میخواهند، و خدا و پیغمبرش را یاری میدهند. اینان راستانند. [[«یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللهِ وَ رِضْوَاناً»: (نگا: مائده / 2، فتح / 29). «الصَّادِقُونَ»: راستان. مؤمنانی که واقعاً ایمان دارند و راست و درست هستند.]]
[9] آنانی که پیش از آمدن مهاجران خانه و کاشانه (ی آئین اسلام) را آماده کردند و ایمان را (در دل خود استوار داشتند) کسانی را دوست میدارند که به پیش ایشان مهاجرت کردهاند، و در درون احساس و رغبت نیازی نمیکنند به چیزهائی که به مهاجران داده شده است، و ایشان را بر خود ترجیح میدهند، هرچند که خود سخت نیازمند باشند. کسانی که از بخل نفس خود، نگاهداری و مصون و محفوظ گردند، ایشان قطعاً رستگارند. [[«الَّذِینَ»: مراد انصار است. مبتدا، و خبر آن (یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ) است. «تَبَوَّءُوا»: منزل و مأوی را آماده کردهاند. یعنی مدینه را برای آئین اسلام آماده کردهاند. یا این که منازل و خانههائی تدارک دیدهاند. «حَاجَةً»: نیاز. در اینجا به معنی میل و رغبت است. «خَصَاصَةٌ»: احتیاج شدید. نیاز زیاد. «شُحَّ»: بخل (نگا: نساء / 128). برخی گویند: شُحّ یکی از ویژگیهای نفس انسان است و او را به دلبستگی زیاد به مال، و حرص و آز بر آن وامیدارد. بخل دست بازداشتن از بخشش و خرج مال است و اثری از آثار شُحّ است (نگا: المصحف المیسر).]]
[10] کسانی که پس از مهاجرین و انصار به دنیا میآیند، میگویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتهاند بیامرز. و کینهای نسبت به مؤمنان در دلهایمان جای مده، پروردگارا! تو دارای رأفت و رحمت فراوانی هستی. [[«الَّذِینَ جَآءُوا ...»: مراد تابعین و همه مؤمنانی است که تا دامنه قیامت به دنیا میآیند و آئین اسلام را میپذیرند. «غِلاًّ»: کینه. کینهتوزی و دشمنانگی.]]
[11] آیا منافقانی را ندیدهای که پیوسته به برادران کافر اهل کتاب خود میگویند: هرگاه شما را بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم آمد، و هرگز به زیان شما از سخن کسی فرمانبرداری نخواهیم کرد، و اگر با شما جنگ و پیکار شود، قطعاً به کمکتان شتافته و یاریتان خواهیم داد. خدا گواهی میدهد که آنان دروغ میگویند (و به عهد خود وفا نمیکنند). [[«أَلَمْ تَرَ ...»: برای تعجب است. «أَهْلِ الْکِتَابِ»: مراد بنینضیر و چهبسا یهودیان بنیقریظه هم باشد. «لا نُطِیعُ فِیکُمْ»: مراد اطاعت از فرمان جنگ درباره یهودیان است. «أَحَداً»: مراد پیغمبر و یکایک مسلمانان است. «قُوتِلْتُمْ»: با شما قتال گردید. با شما جنگ و پیکار درگرفت.]]
[12] هرگاه اخراج شوند با آنان بیرون نمیروند، و اگر با ایشان جنگ و پیکار شود، به کمکشان نمیشتابند و یاریشان نمیدهند، و اگر هم (فرضاً) به کمک و یاریشان روند، پشت میکنند و میگریزند، و دیگر کمک و یاری نخواهند شد (و خدا ایشان را هلاک میگرداند). [[«لَئِن نَّصَرُوهُمْ ...»: اگر هم فرضاً کمک کنند و یاری دهند. «ثُمَّ لا یُنصَرُونَ»: دیگر، منافقان روی یاری و پیروزی نخواهند دید و خدا آنان را نابود میگرداند (نگا: المختصر). از آن به بعد چنین یهودیانی یاری و کمک نخواهند شد (نگا: صفوه التفاسیر).]]
[13] هراس شما در سینههای ایشان، بیش از هراس آنان از خدا است! این بدان خاطر است که ایشان مردمان نفهم و نادانی هستند (و عظمت خدای را درک نمیکنند). [[«رَهْبَةً»: خوف و هراس. ترس و بیم. تمییز است. «بِأَنَّهُمْ»: به علت آنکه ایشان. بدان خاطر که آنان.]]
[14] یهودیان هرگز با شما به صورت دستهجمعی جز در پس دژهای محکم و یا از پشت دیوارها نمیجنگند. عداوت و دشمنی در میان خودشان شدّت دارد. تو ایشان را متّحد میبینی، ولی پراکنده دل بوده و همآهنگ نمیباشند. این بدان خاطر است که مردمان بیشعور و ناآگاهی هستند. [[«قُریً مُّحَصَّنَةٍ»: آبادیهای محکم. مراد دژهای استوار است. «جُدُرٍ»: جمع جِدار، دیوارها. سورها. «بَأْسُهُم بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ»: جنگ و عداوت در میان خودشان سخت است و متحد و متفق نیستند. در جنگ با یکدیگر توانا و نیرومندند، ولی در مقابل مؤمنان راستین ترسو و ضعیف میباشند.]]
[15] سرگذشت اینان به سرگذشت کسانی میماند که چندی پیش از اینان (در جنگ بدر) طعم تلخ کار بد خود را چشیدند، و (گذشته از این، در آخرت نیز) عذاب دردناکی دارند. [[«الَّذِینَ ...»: مراد مشرکان قریش است که در غزوه بدر شکست خوردند (نگا: انفال / 12 - 24). برخی آنان را یهودیان بنیقریظه میدانند. «وَ بَالَ»: نتیجه بدِ کار (نگا: مائده / 95).]]
[16] (داستان منافقان با یهودیان) همچون داستان اهریمن است که به انسان میگوید: کافر شو (تا مشکلات تو حلّ شود). امّا هنگامی که (بر اثر وسوسههای اهریمن) کافر میگردد، اهریمن میگوید: من از تو بیزار و گریزانم! چرا که من از خدا، یعنی پروردگار جهانیان میترسم. [[«قَالَ لِلإِنسَانِ»: به انسان، هر نوع انسانی، آمرانه دستور میدهد. البته دستور شیطان، وسوسههای او است و بس (نگا: ابراهیم / 22، حجر / 42). «بَرِیءٌ»: بیزار. گریزان (نگا: انفال / 48).]]
[17] سرانجام کار (اهریمن و کسی که او گمراهش کرده است) بدانجا میانجامد که هر دو تا در آتش دوزخ جاودانه میمانند، و این سزای ستمگران است. [[«عَاقِبَتُهُمَا»: خبر مقدم (کانَ) و جمله (أَنَّهُمَا خَالِدَیْنِ فِیهَا) محلاً مرفوع اسم کانَ است.]]
[18] ای مؤمنان! از خدا بترسید و هر کسی باید بنگرد که چه چیزی را برای فردا (ی قیامت خود) پیشاپیش فرستاده است. از خدا بترسید، خدا آگاه از هر آن چیزی است که میکنید. [[«نَفْسٌ»: هرکسی. هر شخصی. «غَدٍ»: فردا. مراد فردای قیامت است. «مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ»: واژه (مَا) میتواند موصوله یا استفهامیه باشد.]]
[19] و همسان کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند، و خدا هم خودشان را از یاد خودشان برد! آنان بیرون روندگان (از حدود شرائع الهی) و خارج شوندگان (از دائرهی ایمان) هستند. [[«نَسُوا اللهَ»: خدا را فراموش کردند و طاعت و عبادت را از یاد بردند. «فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»: در نتیجه خدا هم ایشان را از یاد خودشان برد. یعنی خدا فراموشی، منتهی به خود فراموشی میگردد. چرا که افراد بیدین، در خوشی��ا به ناز نعمت و قدرت مبتلا میشوند و متکبر میگردند، و در ناخوشیها، به سردرگمی و ناسپاسی دچار میآیند، و در هر دو صورت، هدف آفرینش خود، یا به عبارت دیگر هویت و انسانیت خویش را فراموش میکنند، و همه تلاششان خور و خواب و لذت و شهوت میگردد، و مبدأ و معاد و عبودیت و الوهیت، در نظرشان واژههای نامفهومی میشوند، و از این خواب سنگین غفلت تا نمیرند بیدار نمیشوند.]]
[20] بهشتیان و دوزخیان یکسان و برابر نیستند. بهشتیان (به همهی آرزوهای خود رسیدهاند و) رستگار و پیروزند. [[«هُمُ الْفَآئِزُونَ»: (نگا: توبه / 20، مؤمنون / 111، نور / 52)]]
[21] اگر ما این قرآن را برای کوهی فرو میفرستادیم، کوه را از ترس خدا، کرنشکنان و شکافته میدیدی! ما این مثالها را برای مردمان بیان میداریم، شاید که ایشان بیندیشند (و با دید بینا و بینش آگاه به آیات قرآنی بنگرند و دل سنگین خود را با برق قرآن منفجر و آن را به تکان و لرزه آورند). [[«لَوْ أَنزَلْنَا ...»: این آیه اشاره دارد به این حقیقت که نفوذ قرآن به قدری عمیق است که اگر بر کوهها نازل میشد آنها را با همه صلابت و استحکامی که دارند تکان میداد و متلاشی میکرد، اما عجب از انسانهای سنگدلی است که آیات آن را میشنوند و تکان نمیخورند و کمترین تغییری نمیکنند (نگا: بقره / 74). «مُتَصَدِّعاً»: شکافته. «تِلْکَ الأمْثَالُ»: (نگا: بقره / 261 و 264 و 265، رعد / 17، حج / 73).]]
[22] خدا کسی است که جز او پروردگار و معبودی نیست. آگاه از جهان نهان و آشکار است (و ناپیدا و پیدا در برابر دانشش یکسان است). او دارای مرحمت عامّه (در این جهان، در حق همگان)، و دارای مرحمت خاصّه (در آن جهان، نسبت به مؤمنان) است. [[«عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ»: آگاه از دنیای پنهان از دیدگان و خرد انسان، و مطلع از جهان عیان برای بینش و دانش مردمان است. «الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ»: (نگا: فاتحه / 1).]]
[23] خدا کسی است که جز او پروردگار و معبودی نیست. او فرمانروا، منزّه، بیعیب و نقص، اماندهنده و امنیّت بخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمند چیره، بزرگوار و شکوهمند، و والامقام و فرازمند است. خداوند دور و فرا از چیزهائی است که انباز او میکنند. [[«الْمَلِکُ»: فرمانفرما. فرمانروا (نگا: طه / 114، مؤمنون / 116). «الْقُدُّوسُ»: پاک و منزه. «السَّلامُ»: بیعیب و نقص. «الْمُؤْمِنُ»: امنیّت بخشنده. امان دهنده. «الْمُهَیْمِنُ»: محافظ و مراقب. «الْجَبَّارُ»: شکوهمند. دارای جبروت. «الْمُتَکَبِّرُ»: والامقام. فرازمند.]]
[24] او خداوندی است که طرّاح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است. دارای نامهای نیک و زیبا است. چیزهائی که در آسمانها و زمین هستند، تسبیح و تقدیس او میگویند، و او چیرهی کار بجا است. [[«الْخَالِقُ»: اندازهگیرنده اشیاء در کمیت و کیفیت لازم، طرّاح هستی (نگا: مؤمنون / 14). «الْبَارِئُ»: آفریدگار جهان از نیستی. «الْمُصَوِّرُ»: صورتگر. شکلدهنده جهان بدینگونه که هست.]]