💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 42 captured on 2024-03-21 at 19:33:54. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] حا. میم. [[«حم»: از حروف مقطّعه است (نگا: بقره / 1).]]
[2] عین. سین. قاف. [[«عسق»: از حروف مقطّعه است (نگا: بقره / 1).]]
[3] خدای نیرومند و فرزانه، به تو و به کسانی که پیش از تو (پیغمبر) بودهاند این چنین (معانی و مقاصدی که در این سوره است) وحی میکند. (سرچشمهی وحی همه جا و همه وقت یکی است که پروردگار جهان است، و محتوای وحی نیز در اصول و کلّیّات برای جملگی پیغمبران یکی است). [[«کَذلِکَ»: همان گونه که در این سوره است. این چنین که میبینی. «یُوحِی إِلَیْکَ»: در سایر سورههای قرآن به تو وحی میکند. «إِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ»: به سایر پیغمبران کتابهای آسمانی را با همین اصول و کلّیّات وحی کرده است. «اللهُ»: فاعل فعل (یُوحِی) است.]]
[4] آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن خدا است، و او والا و بزرگوار است. [[«لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ ...»: مجموعه عالم هستی از آن او است.]]
[5] (خدا که مالکیّت عالم هستی از آن او است، بقدری عظیم است که) آسمانها (با همه عظمتی که دارند) نزدیک است (در برابر جلالت و عظمت او کرنشکنان) از بالا درهم بشکافند. و فرشتگان (با همه قدرتی که دارند دائماً) به تسبیح و تقدیس پروردگارشان مشغول و برای کسانی که در زمین هستند درخواست آمرزش میکنند. هان! (ای انسانِ غافل از اطاعت آسمانها و افلاک و عبادت فرشتگان پاک! بدان که) یزدان آمرزگار و مهربان است. (اگر از سر صدق سر بندگی بر آستانهی او بگذاری و دست دعا به سویش برداری، با عالم علوی همآوا شدهای، و قلم عفو الهی بر گناهانت کشیده میشود). [[«یَتَفَطَّرْنَ»: از هم میشکافند. «مِن فَوْقِهِنَّ»: از قسمت بالای خود. «یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ»: از هم شکافتن آسمانها به خاطر علوّ شأن و هیبت و عظمت آفریدگار جهان است (نگا: صفوةالبیان لمعانی القرآن، المنتخب). بعضی هم شکافتن آسمانها را به خاطر شرک و بتپرستی مشرکان میدانند و آیات 90 و 91 سوره مریم را هممعنی با این آیه میشمارند.]]
[6] افرادی که جز خدا (کسانی و چیزهای دیگری را) مددکار و یاور خود میگیرند، خداوند مراقب ایشان است (و اقوال و افعال آنان را زیر نظر دارد و حساب گفتار و کردارشان را نگاه میدارد و در موقع خود کیفر لازم را بدیشان میدهد) و تو مأمور و مسؤول حسابرسی و پاییدن کار و بار آنان نیستی. (بلکه بر رسولان پیام باشد و بس). [[«اللهُ»: مبتدا است. «حَفِیظٌ»: مراقب اعمال و پاینده اقوال (نگا: انعام / 104، هود / 57 و 86، سبأ / 21). «وَکِیلٍ»: کسی که کار و بار مردم بدو موکول و واگذار میشود (نگا: انعام / 66 و 102 و 107، یونس / 108).]]
[7] این چنین (روشن و گویا) قرآن بزرگواری را که به زبان عربی است به تو وحی میکنیم تا اهل مکّه و دور و بر آن را (از خشم خدا و عذاب دوزخ) بترسانی و (همهی مردمان را) از روز گردهمآیی (قیامت) که شکّ و تردیدی در وقوع آن نیست بیم دهی. (در آن روز، مردمان دو گروه بیش نیستند) گروهی در بهشت بسر میبرند و دستهای در آتش دوزخ. [[«قُرْآناً عَرَبِیّاً»: (نگا: یوسف / 2، طه / 113، زمر / 28، فصّلت / 3). «أُمَّ الْقُری»: مکّه (نگا: انعام / 92). مراد این نیست که اسلام دین جهانی نیست. بلکه بیان (امّ القری) ذکر خاصّ است که در موارد دیگر رسالت جهانی اسلام به طور عام بیان شده است (نگا: فرقان / 1). «یَوْمَ الْجَمْعِ»: روز گردهمآئی که قیامت است (نگا: هود / 103، تغابن / 9، واقعه / 50). «فَرِیقٌ»: دسته. جماعت (نگا: بقره / 75 و 100 و 101، آلعمران / 23).]]
[8] اگر خدا میخواست، همهی مردمان را یک دین و یک آئین میکرد (و به جملگی ایشان یک نوع طرز تفکّر میداد و به یک راه رهبری مینمود) امّا خدا (به انسانها آزادی داده است، تا در پرتو آن راه یزدان یا راه شیطان را برگزینند، و بر اثر این انتخاب، به بهشت یا به دوزخ روند ... او) هر که را بخواهد غرق رحمت خود میکند (که مؤمنانند، و هر که را بخواهد وارد عذاب خود میگرداند که کافرانند) و کافران (در قیامت) نه دوستی دارند و نه یاوری. [[«وَ لَوْ شَآءَ اللهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً ...»: (نگا: مائده / 48، هود / 118). «وَلِیٍّ»: دوست. سرپرست. «نَصِیرٍ»: یاور. مددکار (نگا: بقره / 107). «الظَّالِمُونَ»: کافران (نگا: اعراف / 44، هود / 18).]]
[9] (چنین ستمگران کفرپیشهای خدا را به سرپرستی نمیگیرند) و بلکه جز او را به سرپرستی گرفتهاند، در صورتی که سرپرست او است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر همه چیز توانا است. [[«أَمْ»: بلکه. این واژه برای انتقال از کلام سابق و پرداختن به سرزنش مشرکان به خاطر گزینش سرپرستان جز خدا است (نگا: بقره / 214). بعضی (أَمْ) را برای استفهام انکاری دانستهاند. در این صورت معنی آیه چنین است: آیا آنان جز خدا کسانی و چیزهائی را به سرپرستی گرفتهاند؟ در حالی که سرپرست تنها او است، و او است که مردگان را زنده میکند، و او است که بر هر چیزی توانا است.]]
[10] در هر چیزی که اختلاف داشته باشید، داوری آن به خدا واگذار میگردد (و کتاب قرآن قانون دادگاه یزدان است و در پرتو آن کشمکشها باید فیصله پیدا کند). چنین داوری خدا است که پروردگار من است و من بدو پشت میبندم، (و برای قضاوت در منازعات، و رفع اختلافات، و حلّ مشکلات) به (کتاب) او مراجعه میکنم. [[«فَحُکْمُهُ إِلَی اللهِ»: داوری آن به خدا واگذار میگردد. مراد مراجعه به قرآن و رهنمود گرفتن از آن است. البتّه پس از قرآن، مراجعه به سنّت نبوی است (نگا: نساء / 59). «أُنِیبُ»: مراجعه میکنم (نگا: هود / 88، رعد / 27، زمر / 54).]]
[11] او آفرینندهی آسمانها و زمین است. او شما را به صورت مرد و زن، و چهارپایان را به شکل نر و ماده درآورده است و بدین وسیله بر آفرینش شما (انسانها و تولید و تکثیر نسل حیوانها) میافزاید. هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند، و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میماند) و او شنوا و بینا است (و پیوسته بر کارگاه جهان نظارت مینماید، و از جمله زاد و ولد انسانها و حیوانها را میپاید). [[«مِنْ أَنفُسِکُمْ»: از جنس و نوع خودتان (نگا: نحل / 72، روم / 21). «مِنَ الأنْعَامِ أزْوَاجاً»: از جنس و نوع چهارپایان مادههائی را آفریده است. «یَذْرَؤُکُمْ»: شما را به وفور میآفریند. از ماده (ذَرْء) به معنی آفریدن و پراکندن (نگا: انعام / 136، نحل / 13، مؤمنون / 79، اعراف / 179). در اینجا مراد تولید نسل و تکثیر مثل و تداوم وجود است. ضمیر (کم) خطاب به انسان است و از راه تغلیب شامل چهارپایان هم میباشد. «فیهِ»: با آن. یعنی به وسیله این کار که تدبیر یا خلق جفتها است. واژه (فیهِ) به معنی (بِهِ) است (نگا: معانی القرآن) و استعمال آن بدین شکل اشاره دارد به این که چنین تدبیری و یا آفرینشی انگار منبع افزایش و معدن پخش است (نگا: قاسمی). «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»: این قسمت از آیه، بیانگر این واقعیّت است که خدا در ذات و صفات جدای از مخلوقات است. مثلاً او محیط بر هر چیز است (نگا: نساء / 126، فصّلت / 54) و انسانها غیرمحیط. مفاهیم آسان و سخت، دور و نزدیک، و گذشته و حال و آینده، اوّل و آخر، ظاهر و باطن، و ... نسبت به خدا معنی ندارد (نگا: بقره / 20، آلعمران / 29، حدید / 3) ولی در مورد غیر خدا ثابت است.]]
[12] کلیدهای آسمانها و زمین در دست او است. برای هر کس که بخواهد روزی را فراوان و یا کم میگرداند. او از همه چیز کاملاً آگاه است. [[«مَقَالِیدُ»: کلیدها. (نگا: زمر / 63). «یَقْدِرُ»: تنگ میگرداند. کم و ناچیز مینماید (نگا: رعد / 26، اسراء / 30، قصص / 82).]]
[13] خداوند آئینی را برای شما (مؤمنان) بیان داشته و روشن نموده است که آن را به نوح توصیه کرده است و ما آن را به تو وحی و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودهایم (به همهی آنان سفارش کردهایم که اصول) دین را پابرجا دارید و در آن تفرقه نکنید و اختلاف نورزید. این چیزی که شما مشرکان را بدان میخوانید (که پابرجا داشتن اصول و ارکان دین است) بر مشرکان سخت گران میآید. خداوند هر که را بخواهد برای این دین برمیگزیند و هر که (از دشمنانگی با دین دست بکشد و) به سوی آن برگردد، بدان رهنمودش میگرداند. [[«شَرَعَ»: بیان داشته است. روشن نموده است. «الَّذِی»: ذکر چنین موصولی اشاره به اهمّیّت دین اسلام دارد که جامع همه اصول و ارکان ادیان آسمانی است. چرا که (الَّذِی) در میان موصولات اصل، و آئین اسلام نیز در میان ادیان خدا اصل است. «یَجْتَبِی إِلَیْهِ»: برای تبلیغ دین به عنوان پیغمبر برمیگزیند. برای گزینش دین خود انتخاب مینماید، مرجع ضمیر (ه) خدا یا دین خدا است. «یَهْدی إِلَیْهِ»: به سوی خود یا آئین خود هدایت میکند. مرجع ضمیر (ه) باز هم خدا یا دین خدا است. «یُنِیبُ»: (نگا: غافر / 13).]]
[14] (پیروان پیغمبران پیشین، دربارهی دین) گروه گروه و دسته دسته نشدهاند (و راه اختلاف در پیش نگرفتهاند) مگر بعد از علم و آگاهی (از برنامه و اصول و ارکان دین و پی بردن به حقّانیّت آئین). و این تفرقهجوئی تنها به خاطر ستمگری و کجروی در میان خودشان بوده است. اگر فرمانی از سوی پروردگارت صادر نشده بود که آنان تا سرآمد معیّنی (که قیامت است، زنده و آزاد) باشند، میانشان (با مجازات و نابودی) داوری میگردید. آنانی که (در روزگار تو اهل کتاب بشمارند و) کتابهای آسمانی بعد از گذشتگان به دستشان رسیده است، دربارهی آنها دچار شکّ و گمان توأم با بدبینی و سوءظنّ شدهاند. (والاّ اگر به کتابهای خود ایمان کامل داشتند، پی میبردند که تو حقیقةً فرستادهی خدائی). [[«مَا تَفَرَّقُوا»: فرقه فرقه و دسته دسته نشدهاند و اختلاف پیدا نکردهاند (نگا: بیّنه / 4). «الْعِلْمُ»: آگاهی، مراد دلائل صحیح و براهین یقینی بر حقّانیّت دین و آئینی است که خدا بدیشان ابلاغ فرموده بوده است. «لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ ...»: (نگا: یونس / 19، هود / 110، طه / 129، فصّلت / 45) «مِن بَعْدِهِمْ»: بعد از اسلاف و گذشتگان. «مُرِیبٍ»: به شکّ و تردید اندازنده (نگا: هود / 62 و 110، ابراهیم / 9، سبأ / 54، فصّلت / 45).]]
[15] تو نیز مردمان را به سوی آن (آئین واحد الهی دعوت کن که اسلام است) و آن گونه که به تو فرمان داده شده است (بر دعوت مردمان به دین یزدان ماندگار باش و در این راه) ایستادگی کن و از خواستها و هوسهای ایشان پیروی مکن، و بگو: من به هر کتابی که از سوی خدا نازل شده باشد ایمان دارم، و به من دستور داده شده است که در میان شما دادگری کنم. خدا پروردگار ما و پروردگار شما است. اعمال ما از آن ما است (نه از آن شما) و اعمال شما از آن شما است (نه از آن ما، و هر کسی در مقابل کارهایش مسؤول است). میان ما و شما خصومت و مجادلهای نیست (چرا که حق را بیان و آشکار کردم و از این به بعد نیازی به جدال و استدلال نمیباشد). خداوند (سرانجام در قیامت در یکجا) ما را جمع خواهد کرد، و بازگشت (همه در آن روز، برای داوری و حساب و کتاب) به سوی او است (و هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت). [[«فَلِذلِکَ»: به سوی آن آئین یگانه آسمانی که دین همه انبیاء پیشین بوده و اسلام نام دارد. برای رفع آن اختلافات ملّتها. لام (لِذلِکَ) به معنی (إِلی) و یا برای تعلیل است. «حُجَّةً»: دلیل آوردن. جدال کردن.]]
[16] کسانی که دربارهی (دین) خدا به مخاصمه و مجادله میپردازند و (علیه آن) دلیل و برهان (بیاساس و پوسیده) ذکر میکنند، آن هم زمانی که (به سبب وضوح و روشنی، از سوی مردم) پذیرفته شده است، خصومت آنان بیهوده و دلائل و براهین ایشان در پیشگاه پروردگارشان باطل و ناپذیرفتنی است، و خشم شدید (خدا در قیامت) گریبانگیرشان میگردد و عذاب سختی خواهند داشت. [[«یُحَآجُّونَ فِی اللهِ»: درباره دین خدا به ستیز میپردازند و استدلالهای بیاصل و اساسی بیان میدارند. «لَهُ»: مرجع ضمیر (هُ) میتواند (الله) یا پیغمبر و یا دین باشد (نگا: آلوسی). «حُجَّتهُمْ»: دلیل و برهانشان. ستیز و جدالشان. «دَاحِضَةٌ»: باطل و زائل (نگا: کهف / 56، غافر / 5).]]
[17] خدا است که کتاب (قرآن) را نازل کردهاست که مشتمل بر حق و حقیقت است (و جنبهی ذهنی و پنداری ندارد، و در قرآن، برای ارزیابی ارزشها، ضوابط و قواعد) و معیار و میزان ایجاد کرده است. تو چه میدانی، شاید قیامت نزدیک باشد (و هرچه زودتر به حساب همگان رسیدگی شود). [[«الْمِیزَانَ»: معیار و میزان ارزیابی و ارزشها. مراد قواعد و ضوابطی است که در قرآن، یا در کتابهای آسمانی دیگر گنجانده شده است و جداکننده حق از باطل است (نگا: حدید / 25). مراد از انزال میزان در اینجا، ایجاد آن و رهنمود بدان است. «قَرِیبٌ»: علّت مذکّر آمدن قَریبٌ، بدان خاطر است که در اصل خبر (إتیان) است که مضاف محذوفی است. یا این که بهمعنی ذاتُ قُرْبٍ بوده و از باب تامِرو لابِن میباشد (نگا: اعراف / 56).]]
[18] کسانی که به قیامت ایمان ندارند، در فرا رسیدن آن شتاب میورزند (و مسخرهکنان بیان میدارند: این قیامتی که شما میگویید، کی خواهد آمد؟) و امّا کسانی که ایمان آوردهاند، به سبب (اعتقاد به وقوع) آن در خوف و هراسند و میدانند که قیامت حق است (و چه دیر و چه زود قطعاً فرا میرسد). هان! مسلّماً کسانی که نسبت به قیامت شکّ و تردید دارند و (تمسخرکنان دربارهی آن) به جدال و ستیز میپردازند، در گمراهی سخت ژرف و بسیار دور (از راستای راه رستگاری) قرار دارند. [[«یَسْتَعْجِلُ بِهَا»: زود فرا رسیدن قیامت را خواستارند. البتّه کافران و مشرکان از روی استهزاء و تمسخر چنین تقاضائی داشتهاند. «مُشْفِقُونَ مِنْهَا»: از آن میترسند. به سبب قیامت ترسان و هراسانند. مراد این است که برای حفظ خود از عذاب و شر و بلای آن، به عبادات و حسنات دست مییازند و عمرشان را در تلاش و کوشش و پرستش بسر میبرند (نگا: مؤمنون / 60). «یُمَارُونَ»: میستیزند و کشمکش میکنند. در شکّ و تردید بسر میبرند (نگا: روح المعانی، نمونه).]]
[19] خداوند نسبت به بندگانش بسیار لطف و مرحمت دارد، و به هر کس که خود بخواهد روزی میرساند (و بدو نعمت فراوان میدهد و خوبی میکند)، و او نیرومند و چیره است (و قادر بر انجام هر کاری، و وفای به عهدها و وعدههای خویش است). [[«لَطِیفٌ»: کسی که دارای لطف و مرحمت بسیار است. کسی که بس دقیق و آگاه است. «یَرْزُقُ مَن یَشَآءُ»: منظور توسعه روزی و نعمت است، والاّ همگان روزیخواران یزدانند (نگا: رعد / 26)]]
[20] (گروهی برای آخرت کشت میکنند و گروهی برای دنیا). هرکس که کشت آخرت را بخواهد، به کشت او فزونی و برکت میدهیم، و هر کس که کشت دنیا را بخواهد، مقداری از دنیا بدو میدهیم، و دیگر در آخرت کمترین بهرهای ندارد. [[«حَرْثَ»: کشتوکار (نگا: بقره / 71 و 205 و 223، آلعمران / 14 و 117). مراد متاع و کالا و خوشیها است. «مِنْهَا»: از دنیا. حرف (مِنْ) برای تبعیض است و بیانگر مقدار اندک و بخش ناچیزی است. «مِن نَّصِیبٍ»: هیچ بهرهای. حرف (مِنْ) و نکره آمدن (نَصِیبٍ) هر دو برای تأکید نفی است.]]
[21] شاید آنان انبازها و معبودهائی دارند که برای ایشان دینی را پدید آوردهاند که خدا بدان اجازه نداده است (و از آن بیخبر است؟) اگر این سخنِ قاطعانه و داورانه (ی خدا، مبنی بر مهلت کافران و تأخیر قیامت تا وقت معیّن آن) نبود، میانشان (با اهلاک کافران و ابقاء مؤمنان) داوری میگردید (و دستور عذاب دنیوی یا اخروی صادر میگشت و مجالی به کافران نمیداد. در عین حال آنان نباید این حقیقت را فراموش کنند که) قطعاً ستمگران عذاب دردناکی دارند. [[«أَمْ»: آیا. شاید که. بلکه (نگا: بقره / 214) «شَرَعُوا»: قانونگذاری کردهاند. پی افکندهاند. پدید آوردهاند. «الْفَصْلِ»: حکم کردن. فیصله دادن. جدا کردن حق از باطل. مراد همان چیزی است که در آیه 14 همین سوره از آن سخن رفته است.]]
[22] ستمکاران (کفرپیشه) را (در روز قیامت) خواهی دید که از (کیفر) کارهائی که کردهاند سخت بیمناکند، ولی (عذاب و عقاب) آن حتماً ایشان را فرو میگیرد، و کسانی را خواهی دید که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، در باغهای بهشت بسر میبرند و هرچه بخواهند نزد پروردگارشان برایشان فراهم است. واقعاً فضل بزرگ و لطف سترگ این است. [[«الظَّالِمِینَ»: کافرین. «هُوَ»: کیفر کارهائی که کردهاند. وبال. «وَاقِعٌ بِهِمْ»: بدیشان میرسد و ایشان را فرا میگیرد. «رَوْضَاتِ»: باغهای خرم و سرسبز. «الْفَضْلُ»: عطیه. لطف.]]
[23] این همان چیزی است که خداوند بندگان خود را بدان نوید میدهد، بندگانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند. بگو: در برابر آن (همه نعمت که در پرتو دعوت اسلام به شما خواهد رسید) از شما پاداش و مزدی نمیخواهم جز عشق و علاقهی نزدیکی (به خدا) را (که سود آن هم عاید خودتان میگردد). هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی عمل او میافزائیم (و دست کم یک خوبی را ده خوبی بشمار میآوریم). خداوند آمرزگار و شکرگزار است (و گناهان بندگان را میبخشد و کارهای خوبشان را به بهترین وجه پاداش میدهد). [[«عَلَیْهِ»: در برابر آن همه فضل و لطفی که در آخرت نصیب مؤمنان نیکوکار میشود. در برابر تبلیغ رسالت و رنج دعوت. «إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی»: مگر شور و شوق تقرّب به خدا با انجام حسنات و دوری از سیّئات. یعنی آنچه از شما میخواهم در پیش گرفتن راه خدا است (نگا: فرقان / 57). «الْقُرْبی»: تقرّب. «یَقْتَرِفْ»: کسب کند. به دست آورد. «حُسْناً»: زیبائی. «نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً»: بر زیبائی حسنه او میافزائیم. یعنی آن را جزای مضاعف میدهیم و ده برابر و بیشتر بشمار میآوریم (نگا: انعام / 160، بقره / 261).]]
[24] آیا میگویند: (محمّد) بر خدا دروغ و افتراء بسته است (و خدا بدو چیزی وحی نکرده است و زائیدهی اندیشهی خود را به او نسبت داده است؟) اگرخدا بخواهد بر دل تو مهر مینهد (و قدرت حفظ آیات خود را از تو میگیرد). خداوند با سخنان (قرآنی) خود باطل را از میان برمیدارد و حق را پابرجا میدارد. مسلّماً او بسیار آگاه از همهی چیزهائی است که در درون سینهها است. [[«أَمْ»: یا. آیا. بلکه. «یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ»: بر دل تو مهر میزند و از دریافت آیات و حفظ قرآن محرومت میکند. مراد بیان قدرت مطلقه خدا و دلداری رسول است. «یَمْحُ»: اصل آن (یَمْحُو) و فعل مضارع مرفوع است، و عربها گاهی برای تخفیف واو یا یاء را از آخر فعل مضارع حذف میکنند. در رسمالخطّ قرآنی واو را ننوشتهاند. مانند: یَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ (اسراء / 11). وَ سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ: (علق / 18). ذکر واژه (الله) به دنبال آن، و ذکر فعل مضارع مرفوع (یُحِقُّ) با وجود عطف بر آن، نشانههای دیگری بر این امر است. «بِکلّماتِهِ»: با سخنان خود. مراد وحی آسمانی و آیات قرآنی است. «إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»: (نگا: آلعمران / 119 و 154، مائده / 7 ...).]]
[25] تنها خدا است که توبه را از بندگانش میپذیرد، و گناهان را میبخشد، و آنچه را انجام میدهید میداند. [[«یَعْفُو»: در رسمالخطّ قرآنی، الف زائدی به دنبال دارد.]]
[26] و دعا و درخواست کسانی را اجابت میکند که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، و از فضل خود بدیشان بیشتر (از آن چیزهائی که درخواست نمودهاند و به فکرشان نیامده است) عطاء میکند. امّا کافران (به جای لطف و احسان یزدان) عذاب سخت و شدیدی دارند. [[«مِن فَضْلِهِ»: از روی لطف و مرحمت خود. از نعمت و عطیّه خود.]]
[27] اگر خداوند رزق و روزی را برای همهی بندگانش (بدان گونه که خودشان میخواهند) توسعه و گسترش دهد، قطعاً در زمین سرکشی و ستمگری میکنند، و لذا بدان اندازه که خود میخواهد روزی را میرساند. چرا که او بندگانش را میبیند و با (اوضاع و احوال) ایشان کاملاً آشنا است. [[«بَسَطَ»: گسترش داد. فراوان کرد. «لَبَغَوْا»: قطعاً سرکشی و نافرمانی میکنند. حتماً ستمگری مینمایند. «یُنَزِّلُ»: مراد از تنزیل رزق، تهیّه کردن و در اختیار قرار دادن آن است «بِقَدَرٍ»: به اندازه معیّن. به مقدار لازم (نگا: حجر / 21، مؤمنون / 18، قمر / 49).]]
[28] و او است که باران را میباراند بعد از آن که (مردمان از بارش آن) ناامید میگردند، و رحمت خود را میگستراند (و دامنهی باران را به اینجا و آنجا میکشاند و فراگیرش میگرداند). او سرپرست ستوده (ی بندگان و عهدهدار پسندیده کارهای ایشان) است. [[«الْغَیْثَ»: باران (نگا: لقمان / 34، حدید / 20) «قَنَطُوا»: مأیوس و نومید گشتند. مراد ناامیدی مردمان از نیامدن باران و خشکی زمین، و به پایان رسیدن فصل آن است. «رَحْمَتَهُ»: لطف و مرحمت خود. مراد ثمرات و محصولات حاصل از باران است. (رَحْمَة) را باران هم معنی کردهاند (نگا: اعراف / 57، فرقان / 48، نمل / 63).]]
[29] برخی از نشانههای (پی بردن به خدا و قدرت) او، آفرینش آسمانها و زمین و همهی جنبندگانی است که در آن دو پدیدار و پراکنده کرده است، و او هر وقت که بخواهد میتواند آنها را گرد آورد. [[«خَلْقُ»: آفرینش. آفریدهها. «بَثَّ»: پخش و پراکنده کرده است. مراد پدید آوردن و افزایش و پراکندن است. «دَآبَّةٍ»: جنبنده. این واژه شامل انسانها و موجودات ریز ذرّهبینی و حیوانات غولپیکر و تمام چیزهای زنده میباشد. (نگا: بقره / 164، انعام / 38، فاطر / 45). «مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَآبَّةٍ»: این آیه و آیه 49 سوره نحل، با صراحت بیان میدارند که در پهنه آسمان نیز جنبندگان زنده موجود و فراوانند. «جَمْعِهِمْ»: گرد آوردن ذویالعقول، یعنی انسانها، برای حساب و کتاب قیامت. مراد گرد آوردن انسانها (نگا: نساء / 87، انعام / 12، مرسلات / 38) و سایر حیوانات (تکویر / 5) در هنگامه قیامت است. «هُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إذَا یَشَآءُ قَدِیرٌ»: برخی این جمله را دالّ بر این میدانند که چه بسا روزی و روزگاری، موجودات ذویالشعور آسمانها و زمین با یکدیگر تماس حاصل کنند و جهانیان با یکدیگر ارتباط پیدا نمایند.]]
[30] آنچه از مصائب و بلا به شما میرسد، به خاطر کارهائی است که خود کردهاید. تازه خداوند از بسیاری (از کارهای شما) گذشت میکند (که شما از آنها توبه نمودهاید و یا با کارهای نیک آنها را از نامهی اعمال زدوده و پاک کردهاید). [[«بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ»: (نگا: نساء / 79، انفال / 53). «یَعْفُو»: در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی به دنبال دارد. «کَثِیرٍ»: مراد گناهان فراوانی است که انسان مرتکب میگردد (نگا: نحل / 61، فاطر / 45). از مردمان زیادی صرف نظر میکند (نگا: شوری / 34). یادآوری: قاعده «ارتکاب گناه موجب ابتلاء بلا است» هرچند حتمی و قطعی است، ولی در دنیا مُطّرد و همگانی نیست، و استثناهائی وجود دارد. بلاها برای بعضیها آزمایش الهی است، و گاهی در فراسوی آنها حکمتهائی نهفته است که از دید انسانها پنهان است. به هر حال انسان در مقابل هر کاری که میکند، پاداش یا پادافره خود را میگیرد. اگر هم در این جهان که دار مکافات جزئی است، به خاطر استدراج و املاء و دیگر چیزها جزا و سزائی نبیند، در آخرت که دار مکافات کلّی است، قطعاً جزا و سزای کامل میبیند.]]
[31] شما هرگز نمیتوانید (از چنگال قدرت خداوند) در زمین (فرار کنید و خدای را از دستیابی به خود) ناتوان سازید، و سوای خدا هیچ گونه سرپرست و یاوری ندارید (تا به کمک شما بشتابند و شما را از مصائب و بلایای نازله برهانند). [[«مَآ أَنتُم بِمُعْجِزِینَ»: شما نمیتوانید درمانده و ناتوان کنید و به ستوه بیاورید (نگا: انعام / 134، یونس / 53، توبه / 2 و 3).]]
[32] و از جمله نشانههای (شناخت خدا و قدرت) او کشتیهائی است همچون کوهها که بر صفحهی دریاها به حرکت درمیآیند. [[«الْجَوارِی»: جمع جَارِیَة، کشتیهای روان. صفت به جای موصوف استعمال شده که (سُفُن) است و در اصل السُّفُنُ الْجَوارِی است. در رسمالخطّ قرآنی یاء آخر جَواری برای تخفیف حذف شده است. «أَعْلام»: جمع عَلَم، کوهها.]]
[33] اگر خداوند بخواهد باد را از وزیدن میاندازد و کشتیها بر روی دریاها متوقّف میگردند. قطعاً در این (حرکت بادها، جریان کشتیها، آفرینش دریاها بدین وسعت و ویژگیهای آبها، و نظم و نظامی که بر امور حکمفرما است) دلائل روشنی (بر وجود خدا) است برای هر کس که بسیار شکیبا و بسیار سپاسگزار باشد. [[«یُسْکِنْ»: ساکن میکند. از وزیدن میاندازد. «یَظْلَلْنَ»: میمانند. میشوند. «رَوَاکِدَ»: جمع راکِدَة، ثابت. ساکن. برجای و بیحرکت.]]
[34] یا اگر بخواهد کشتیها را به خاطر کارهائی که سرنشینان آنها مرتکب شدهاند، نابود میسازد، و از بسیاری گذشت میکند (و مردمان زیادی را میبخشد و از مجازات برکنار میدارد). [[«یُوبِقْهُنَّ»: کشتیها را هلاک میسازد. مراد از کشتیها سرنشینان کشتیها است. یعنی ذکر محلّ و مراد حالّ است؛ و یا جنبه مجازی دارد، مثل: إِسْأَلِ الْقَرْیَةَ (نگا: یوسف / 82). فعل (یُوبِقْ) از ماده (وبق) به معنی هلاک است (نگا: کهف / 52). «کَثِیرٍ»: بسیاری از مردم.]]
[35] (خداوند چنین میکند تا مؤمنان عبرت گیرند) و تا کافرانی که به مخالفت آیات ما برمیخیزند و آنها را نمیپذیرند بدانند که هیچ گریزگاه و پناهگاهی (از دست عذاب خدا) ندارند (و پیوسته در دسترس قدرت اویند). [[«یَعْلَمَ»: منصوب به (أَنْ) محذوف است و تأویل به مصدر میگردد و عطف بر مجموع جمله شرطیّه، یا عطف بر علّت مقدّری میشود. یعنی: لِیَنتَقِمَ مِنْهُمْ وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ. «مَحِیصٍ»: گریزگاه. پناهگاه (نگا: نساء / 121، ابراهیم / 21، فصّلت / 48).]]
[36] آنچه به شما داده شده است، متاع (زودگذر و فناپذیر) زندگی دنیا است (و در اصل برق جهان، شعلهای در برابر باد، حبابی بر سطح آب، و غباری در مسیر طوفان است). ولی آنچه (از پاداشها و مواهبی که) نزد خدا است بهتر و پایدارتر برای کسانی است که ایمان آورده باشند و بر پروردگارشان توکّل کرده باشند. [[«مَآ أُوتِیتُمْ»: چیزهائی که به شما عطا شده است. «مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»: کالا و توشه زندگی دنیا است نه زاد آخرت «خَیْرٌ وَ أَبْقی»: (نگا: طه / 73 و 131، قصص / 60).]]
[37] و کسانیند که از گناهان بزرگ، و اعمال بسیار زشت و ناپسند میپرهیزند، و هنگامی که خشمناک میگردند (زمام اختیار از دست نمیدهند و پرت و پلا نمیگویند و آلودهی گناه نمیشوند، و بلکه نفس خود را مهار میکنند و بخشم آورندگان را) میبخشند. [[«کَبَآئِرَ الإِثْمِ»: گناهان کبیره (نگا: نساء / 31). گناهان کبیره گناهانی است که از آنها بیم داده شده، و یا این که حدّ و تعزیری در برابر آنها واجب گشته است (نگا: صفوةالبیان لمعانی القرآن). «الْفَوَاحِشَ»: گناهانی است که بسیار زشت و پلشت باشند (نگا: مرجع سابق). بسیاری (کَبَآئِرَ الإِثْمِ) را گناهان کبیره، و (الْفَوَاحِشَ) را شرک و زنا و هرگونه گناهی دانستهاند که دارای حدّ باشد. عطف (الْفَوَاحِشَ) بر (کَبَآئِرَ الإِثْمِ) عطف خاصّ بر عام است. «یَغْفِرُونَ»: میبخشند. گذشت میکنند.]]
[38] و کسانیند که دعوت پروردگارشان را پاسخ میگویند، و نماز را چنان که باید میخوانند، و کارشان به شیوهی رایزنی و بر پایهی مشورت با یکدیگر است، و از چیزهائی که بدیشان دادهایم (در کارهای خیر) صرف میکنند. [[«أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ»: کار و بارشان شورائی است. مهمترین مسأله اجتماعی همان اصل «شوری» است و یک برنامه عمومی و همگانی مسلمانان است.]]
[39] و کسانیند که اگر ستمی بدیشان شد، خویشتن را یاری میدهند (و زیر بار ظلم نمیروند). [[«الْبَغْیُ»: ظلم و تعدّی. «یَنتَصِرُونَ»: یاری میطلبند. به یاری یکدیگر میشتابند.]]
[40] (ولی از آنجا که یاری کردن نباید از مسیر مساوات و عدالت خارج شود و به انتقامجوئی و کینهتوزی و تجاوز از حدّ منتهی گردد، باید توجّه داشته باشند که) کیفر هر بدی، کیفری همسان آن است. اگر کسی (به هنگام قدرت، برای هدایت گمراهان و استحکام پیوندهای اجتماعی از بدکار) گذشت کند (و میان خود و میان او) صلح و صفا به راه اندازد، پاداش چنین کسی با خدا است. خداوند قطعاً ظالمان را دوست نمیدارد. [[«إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ»: این نکته قابل ذکر است که تسلیم شونده ظلم، و دفاعکننده از ظلم، و کننده ظلم، و کمککننده ظلم، همه محکوم و بزهکارند.]]
[41] بر کسانی که پس از ستمی که بر آنان رفته است انتقام میگیرند، (و برابر تعدّی و ظلمی که بدیشان شده است، خصم را سرکوب میسازند) عتاب و عقابی نیست. [[«إنتَصَرَ»: (نگا: شوری / 39). در اینجا مراد انتقام گرفتن است. «ظُلْمِهِ»: اضافه مصدر به مفعول خود است. «مِن سَبِیلٍ»: راهی برای مؤاخذه. مراد عتاب و عقاب است.]]
[42] بلکه عتاب و عقاب متوجّه کسانی است که به مردم ستم میکنند و در زمین به ناحق سرکشی میآغازند. چنین کسانی دارای عذاب دردآور و دردناکی هستند. [[«یَبْغُونَ»: سرکشی میکنند.]]
[43] کسی که (در برابر ظلم دیگران) شکیبائی کند و (زمام اختیار را از دست ندهد، و با وجود قدرت، از ستمگر) درگذرد (ولی بداند که این عمل باعث گستاخی ظالم نمیگردد، این کار او) از زمرهی کارهائی است که باید بر آن عزم را جزم کرد و بر آن ماندگار شد. [[«لَمِنْ عَزْمِ الْاُمُورِ»: (نگا: آلعمران / 186، لقمان / 17)]]
[44] کسی که خدا گمراهش سازد، بغیر از خدا یار و یاوری ندارد (تا او را مدد کند و او را در قیامت از عذاب برهاند. ای مخاطب، آن روز) ستمگران کفرپیشه را خواهی دید که وقتی چشمانشان به عذاب میافتد خواهند گفت: (پروردگارا) آیا راهی برای برگشت (به جهان و جبران گذشتهها) وجود دارد؟ [[«لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ»: هنگامی که چشمانشان به عذاب افتاد و در کنار آن قرار گرفتند (نگا: انعام / 27). «مِن بَعْدِهِ»: سوای او. غیر از او. «مَرَدٍّ»: رجوع و برگشت (نگا: رعد / 11، روم / 43).]]
[45] آنان را خواهی دید که (به کنار آتش برده میشوند و) به آتش نموده میشوند، در حالی که بر اثر مذلّت و خواری کز کردهاند و بهم آمدهاند و زیر چشمی مخفیانه (به آتش) مینگرند! (در این هنگام) مؤمنان میگویند: واقعاً زیانکاران کسانیند که در روز قیامت (سرمایهی گرانبهای وجود) خود را و اهل و عیال خود را از دست داده باشند! هان! (ای مردمان! همه بدانید که از این به بعد) ستمگران کفرپیشه در عذاب دائم خواهند بود. [[«عَلَیْهَا»: بر آتش. مرجع ضمیر (ها) نار محذوف است و از قرینه کلامی پیدا است «یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا»: (نگا: احقاف / 20 و 34، غافر / 46). «خَاشِعِینَ»: فروتنان. مراد بهم آمدگان و کزکردگان است. «طَرْفٍ»: چشم. «مِنْ»: با. «مِن طَرْفٍ خَفِیٍّ»: زیرچشمی. با گوشه چشم. دزدانه و مخفیانه. «أَهْلِیهِمْ»: أَهْلُونَ و أَهْلِینَ، اهل و عیال و خانواده است. «مُقِیمٍ»: دائم. همیشگی.]]
[46] آنان یاوران و دوستانی ندارند که ایشان را در برابر (عذاب) خدا یاری و کمک کنند. خدا هر که را گمراه سازد، او راهی (برای نجات) ندارد. [[«یَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللهِ»: ایشان را برای نجات از عذاب الهی یاری دهند. بجز خدا کسی ندارند که ایشان را یاری و کمک کند.]]
[47] هرچه زودتر مخلصانه فرمان پروردگار خود را پذیرا گردید، پیش از آن که روزی (قیامتنام) فرا رسد که خدا هرگز آن را برنمیگرداند. در آن روز نه پناهگاهی دارید و نه اصلاً میتوانید (بعد از گواهی دادن نامهی اعمال و فرشتگان و اندامهای بدن، کارهای خود را) انکار کنید. [[«مَرَدَّ»: (نگا: رعد / 11، روم / 43، شوری / 44). «مِنَ اللهِ»: از سوی خدا. «لا مَرَدَّ مِنَ اللهِ»: اصلاً خدا آن را برنمیگرداند و آخرت را بهم نمیزند و دوباره جهان دنیا را برپای نمیدارد. «نَکِیرٍ»: انکار (نگا: حجّ / 44).]]
[48] اگر (مشرکان از پذیرش دعوت تو) رویگردان شدند (باک مدار و غمگین مباش) چرا که ما تو را به عنوان مراقب و مواظب (کردار و رفتار) ایشان نفرستادهایم. بر تو پیام باشد و بس. هنگامی که ما از جانب خویش لطف و مرحمتی به انسان برسانیم (و فراخی و گشایشی نصیبش گردانیم) به سبب آن سرمست و شادان میگردد (و غرور دارائی و اموال او را فرا میگیرد)، و اگر بلا و مصیبتی (و زیان و ضرری) به خاطر کارهائی که کرده است (و معاصی و گناهانی که نموده است) بدو برسد (لطف و مرحمت ما را فراموش مینماید و) کفران نعمت میکند (و چه بسا کافر و بیدین میگردد). [[«حَفِیظاً»: مراقب و محافظ. (نگا: نساء / 80، انعام / 107). «إِنْ»: حرف نفی است. «رَحْمَةً»: نیکی و خوبی. لطف و مرحمت. نعمت و ثروت. «سَیِّئَةٍ»: بلا و بدی. زیان و ضرر و فقر و بیماری (نگا: زاد المسیر). «کَفُورٌ»: بسیار ناسپاس و ناشکر (نگا: هود / 9). بسیار کافر و بیدین (نگا: المنتخب).]]
[49] مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آن خدا است. هرچه بخواهد میآفریند. به هر کس که بخواهد دخترانی میبخشد و به هر کس که بخواهد پسرانی عطاء میکند. [[«مُلْکُ»: مالکیّت و حاکمیّت. کشور و مملکت. «إِنَاثاً»: جمع أُنثی، دختران (نگا: نساء / 117). «الذُّکُورَ»: جمع ذَکَر، پسران (نگا: انعام / 39).]]
[50] و یا این که هم پسران میدهد و هم دختران. و خدا هر که را بخواهد نازا میکند. او بس آگاه و توانا است. [[«یُزَوِّجُهُمْ»: آنها را با هم گرد میآورد و جفت هم میکند. یعنی به برخیها گاهی پسر و گاهی دختر عطاء میکند. یا این که دوقلوی پسر یا دختر و یا پسر و دختر میبخشد.]]
[51] هیچ انسانی را نسزد که خدا با او سخن بگوید، مگر از طریق وحی (به قلب، به گونهی الهام در بیداری، و یا خواب در غیربیداری) یا از پس پردهای (از موانع طبیعی) و یا این که خداوند قاصدی را (به نام جبرئیل) بفرستد و او به فرمان آفریدگار آنچه را که خدا میخواهد (به پیغمبران) وحی کند. وی والا و کار بجا است. [[«مَا کَانَ لِبَشَرٍ ...»: ارتباط خدا با جهان انسانیّت، از سه راه امکانپذیر است و بس: الف - وحی، یا القای به قلب، به گونه الهام در بیداری یا به صورت خواب در وقت خفتن (نگا: قصص / 7). ب - از پشت حجاب (نگا: قصص / 30 - 42). ج - ارسال فرشته وحی به سوی پیغمبران (نگا: نساء / 163).]]
[52] همان گونه که به پیغمبران پیشین وحی کردهایم، به تو نیز به فرمان خود جان را وحی کردهایم (که قرآن نام دارد و مایهی حیات دلها است. پیش از وحی) تو که نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام، ولیکن ما قرآن را نور عظیمی نمودهایم که در پرتو آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میبخشیم. تو قطعاً (مردمان را با این قرآن) به راه راست رهنمود میسازی. [[«کَذلِکَ»: همان گونه که به پیغمبران وحی کردهایم. به همان سه شکلی که به پیغمبران وحی کردهایم. «رُوحاً»: مراد قرآن است که به انسانها حیات جاودانه میبخشد (نگا: انفال / 24). یا مراد همه چیزهائی است که خدا بدو وحی فرموده است (نگا: نحل / 2). «الْکِتَابُ»: مراد قرآن است. «الإِیمَانُ»: ایمان. مراد تنها باور و تصدیق مجرّد نیست، بلکه مراد آگاهی کامل از ایمان و آشنائی به تفاصیل قوانین دینی است که با خود آورده است (نگا: بقره / 143). «نُوراً»: نور عظیمی.]]
[53] راه خدائی که متعلّق بدو است همهی چیزهائی که در آسمانها و زمین است. هان! همهی کارها به خدا بازمیگردد (و هر کاری تحت نظارت دقیق او و با اطّلاع و اجازهی او انجام میپذیرد، و هر چیزی بدو مربوط است). [[«صِرَاطٍ»: بدل از (صِرَاطٍ) آیه قبلی است. «اَلا إِلَیاللهِ تَصِیرُ الأُمُورُ»: (نگا: بقره / 285، آلعمران / 28، مائده / 18). «تَصِیرُ»: منتهی میگردد. برمیگردد. رجوع و برگشت دارد.]]