💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 43 captured on 2024-03-21 at 19:33:58. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] حا. میم. [[«حم»: از حروف مقطّعه است (نگا: بقره / 1).]]
[2] سوگند به قرآن! که خود روشن و روشنگر (عقائد و احکام آسمانی) است. [[«الْکِتَابِ الْمُبِینِ»: مراد قرآن است که از الفاظ و عبارات روشنی فراهم آمده است و روشنگر عقائد و احکام الهی و مفاهیم والای اخلاقی است (نگا: مائده / 15، یوسف / 1، شعراء / 2، نمل / 1).]]
[3] ما قرآن را به زبان عربی فراهم آوردهایم تا شما (بتوانید پی به اعجاز آن ببرید و معانی و مفاهیم آن را) درک کنید. [[«قُرْآناً عَرَبِیّاً»: (نگا: یوسف / 2، طه / 113، زمر / 28، فصّلت / 3، شوری / 7).]]
[4] قرآن که در لوح محفوظ در پیش ما است، والا و استوار است. [[«أُمِّ الْکِتَابِ»: اصل هر کتابی، مراد لوح محفوظ است (نگا: رعد / 39، بروج / 22). «عَلِیٌّ»: والا. در بالاترین مرتبه اعجاز است و ناسخ همه کتابهای آسمانی بوده و مقدّم بر جملگی آنها است. «حَکِیمٌ»: مستحکم و خللناپذیر (نگا: هود / 1). پرحکمت. حاکم.]]
[5] آیا ما این قرآن را (که مایهی بیداری و راهیابی شما است) از شما بازگیریم (و شما را به خود واگذاریم و با آیات حیاتبخش آن رهنمودتان نسازیم) بدان خاطر که شما مردمان متجاوز و اسرافکارید؟! (هرگز چنین نمیکنیم. بلکه قرآن را بر شما نازل مینمائیم تا دلهائی که اندک آمادگی دارند، تکان بخورند و به راه آیند، و گمراهانی چون شما، فردای قیامت حجّتی در دست نداشته باشند). [[«اَفَنَضْرِبُ عَنکُمْ»: آیا از شما باز داریم؟ آیا از شما به دور و منصرف داریم؟ «الذِّکْرَ»: قرآن. پند دادن با سخنان گهربار قرآنی، و رهنمود با احکام آسمانی. «صَفْحاً»: اعراض و روگردانی. در این صورت مفعول مطلق و از غیر لفظ فعل است. روگردانان. در این صورت حال است. جانب و طرف چیزی. در این صورت ظرف است و معنی چنین است: آیا ما این قرآن را از شما بازگیریم و به جانب دیگری ببریم؟ «اَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ»: اصل آن (لأنْ کُنتُمْ) است و به معنی (لِکَوْنِکُمْ) میباشد. «مُسْرِفِینَ»: مراد متجاوزین از حدّ و افراد سخت گمراه است. معنی دیگر آیه: آیا چون شما قوم متجاوزی هستید، از شما درگذریم، و از عقاب و عذاب خود نترسانیم و فردای قیامت حجّتی در دست داشته باشید؟]]
[6] (فرستادن پیغمبری به سوی شما چرا باید عجیب باشد؟ قبلاً) ما پیغمبران زیادی را به میان ملّتهای پیشین روانه کردهایم. [[«کَمْ»: فراوان. چه زیاد. مفعول به (أَرْسَلْنا) است.]]
[7] هیچ پیغمبری به پیش آنان نمیآمد، مگر این که او را مورد استهزاء قرار میدادند. [[«مَا یَأْتِیهِمْ ...»: اشاره به این حقیقت است که مخالفتها و مسخرهکردنها مانع این نشده است که خدا ارسال پیغمبران را قطع کند، و مؤمنان راستین هم بدانند که این رویگردانیهای از حقّ و مبارزه با آن، و شکنجه خوبان و تمسخر ایشان، سابقه طولانی دارد.]]
[8] (رویگردانیها و تمسخرها هم بیکیفر نمانده است) و ما کسانی را هلاک کردهایم که نیرومندتر از اینها هم بودهاند و قدرت بیشتری هم داشتهاند. نمونههائی از داستان پیشینیان (بارها در قرآن به میان آمده و) گذشته است. [[«بَطْشاً»: نیرومندی (نگا: قصص / 78، غافر / 21) دلیری. حمله و یورش. تندی و تیزی. (نگا: اعراف / 195، قصص / 19، شعراء / 130). «مَثَلُ»: سرگذشت. نمونه زندگی. «مِنْهُمْ»: از قریشیان و مکّیان.]]
[9] اگر از مشرکان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، قطعاً خواهند گفت: خداوند با عزّت و بس آگاه. (چرا که میدانند بتهای ایشان چنین کاری را نکردهاند و آنان به معبودان خود حقّ خالقیّت نمیدهند). [[«لَئِن سَأَلْتَهُمْ»: (نگا: عنکبوت / 61، لقمان / 25، زمر / 38).]]
[10] کسی که زمین را گاهوارهی (زندگی و محلّ آرامش) شما کرده است و در آن راههائی برای شما به وجود آورده است تا این که رهنمود شوید. [[«مَهْداً»: گاهواره. مکان آماده. (نگا: مجمعالبیان الحدیث). «جَعَلَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً»: (نگا: نحل / 15، طه / 53، انبیاء / 31). «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»: تا به مقصدهای خود رهنمود شوید. تا به نشانههای قدرت خدا پی ببرید.]]
[11] و آن کسی که از سوی آسمان، آبی به اندازهی لازم باراند. ما با چنین آبی زمین مرده را زندگی بخشیدیم، همین گونه (که زمینهای مرده با نزول باران زنده گردانده میشوند، شما نیز زنده گردانده میشوید و) بیرون آورده میشوید (و برای حساب و کتاب به محشر گسیل میگردید). [[«بِقَدَرٍ»: به اندازه لازم. به مقدار معیّن. «أَنشَرْنَا»: زنده گرداندیم (نگا: انبیاء / 21).]]
[12] و همان کسی است که همهی جفتها (و نرها و مادهها، اعم از انسانها و حیوانها و گیاهها) را آفریده است. و برای شما از کشتیها و چهارپایان مرکبهائی تهیّه دیده است که بر آنها سوار میگردید (و راحت و سریع راه را طی میکنید و بدینجا و آنجا میروید). [[«الأزْوَاجَ»: جفتها. مراد نرها و مادهها و مثبتها و منفیها و بالاخره همه جنسهای مخالف است. (نگا: یس / 36). نوعها و صنفها (نگا: حجّ / 5).]]
[13] (خدا این مراکب را آفریده است) تا این که بر پشت آنها قرار بگیرید، و هنگامی که بر آنها سوار شدید نعمت پروردگار خود را یاد کنید و بگوئید: پاک و منزّه خدائی است که او اینها را به زیر فرمان ما درآورد، و گرنه ما بر (رام کردن و نگهداری) آنها توانائی نداشتیم. [[«لِتَسْتَوُوا»: تا مستقرّ گردید و جا خوش کنید. «مُقْرِنینَ»: توانایان. به زیر فرمان درآورندگان و نگاهدارندگان.]]
[14] و ما به سوی پروردگارمان بازمیگردیم (و حساب و کتاب نحوهی زندگی دنیای خود را بازپس میدهیم). [[«مُنقَلِبُونَ»: برگردندگان (نگا: اعراف / 125، شعراء / 50). «وَ إِنَّآ إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ»: این آیه اشاره دارد به این که: بعد از این جهان معاد و محاسبه در میان است و نباید هنگام سوار شدن بر مرکبهای راهوار و داشتن زرق و برق دنیا مغرور شد و بر دیگران تکبّر نمود، بلکه باید به هنگام بهرهگیری و بهرهمندی از نعمتها یاد خدا کرد.]]
[15] مشرکان از میان بندگان یزدان، برخی را پارهای از او میدانند (چرا که فرشتگان را دختران خدا قلمداد میکنند و فرزند هم جزئی از وجود پدر و مادر است که به صورت نطفه از آنان جدا میشود). واقعاً انسان بس ناسپاس و کفرپیشهی آشکاری است. [[«جُزْءًا»: بخش. تکّه و پاره. همتا و همگون (نگا: أضواء البیان). مؤنّث و ماده (نگا: همان مرجع). مراد فرزند است که جزئی از وجود والدین است. مشرکان معتقد بودند که فرشتگان دختران خدایند (نگا: انعام / 100، نحل / 57، صافّات / 149). «کَفُورٌ»: بسیار کفرپیشه، بس ناسپاس (نگا: المصحف المیسّر).]]
[16] آیا از میان چیزهائی که خدا میآفریند، دختران را برای خود برگزیده است و پسران را ویژهی شما کرده است؟ [[«إتَّخَذَ»: برگزیده است. برگرفته است. «أَصْفَاکُمْ»: برای شما انتخاب کرده است (نگا: اسراء / 40).]]
[17] در حالی که هرگاه یکی از آنان را به همان چیزی مژده دهند که نظیر و شبیه برای خدای مهربان میسازد، چهرهاش (از فرط ناراحتی) سیاه میشود و مملوّ از خشم و کین میگردد! [[«ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً»: برای خداوند مهربان همسان و همانند میسازد. چرا که فرزند از جنس والدین خود و نظیر و شبیه ایشان در جنسیّت است. برای خداوند مهربان مثال میآورد و مثل میزند. «کَظِیمٌ»: پر از خشم و لبریز از غم و اندوه (نگا: یوسف / 84، نحل / 58).]]
[18] آیا کسی را که در لابلای زینت و زیور پرورش مییابد، و به هنگام گفتگو و کشمکش در بحث و مجادله (به خاطر حیا و شرم و عاطفهی نازکی که دارد) نمیتواند مقصود خود را خوب و آشکار بیان و اثبات کند، (فرزند خدا میدانید و پسران را فرزند خود؟!). [[«یُنَشَّأُ»: پرورش مییابد و بالیده میگردد. در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی به دنبال دارد. «الْحِلْیَةِ»: زینت. زیور. «مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ ...»: مراد این است که زنان غالباً علاقه شدیدی به زینتآلات دارند، و به هنگام جرّ و بحث، به خاطر حیا و شرم و عطوفت زیاد، در اثبات مقصود و بیان منظور خود درمیمانند.]]
[19] آنان فرشتگان را که بندگان خدای مهربانند، مؤنّث بشمار میآورند (و دختران خدا قلمداد مینمایند!). آیا ایشان به هنگام آفرینش فرشتگان حضور داشتهاند و خِلقتشان را مشاهده نمودهاند؟! اظهارنظر و گواهی ایشان (بر این عقیدهی بیاساس، در نامههای اعمالشان) ثبت و ضبط میشود و (در روز قیامت، از سوی خدا) بازخواست میگردند. [[«جَعَلُوا الْمَلآئِکَةَ ... إِنَاثاً»: (نگا: اسراء / 40، صافّات / 150).]]
[20] و میگویند: اگر خدا میخواست ما فرشتگان را پرستش نمیکردیم. آنان کمترین اطّلاع و کوچکترین خبری از این (رضایت الهی) ندارند! ایشان سخنانشان جز بر پایهی حدس و گمان و تخمین نیست. [[«لَوْ شَآءَ الرَّحْمنُ»: مشرکان تنها برای توجیه عقائد فاسد و اعمال خرافی خود چنین سخنی میگفتند. درست است که در عالم هستی چیزی بیاراده خدا واقع نمیشود، ولی خدا خواسته است که ما مختار و صاحب آزادی اراده باشیم. خود آنان اگر کسی حقوقی از ایشان را پایمال میکرد، هرگز از مجازات او چشمپوشی نمیکردند و نمیگفتند: چه مانعی است، دست تقدیر چنین کرده است. «یَخْرُصُونَ»: تخمین میزنند و ناسنجیده میگویند (نگا: انعام / 116 و 148، یونس / 66).]]
[21] یا این که ما کتابی را پیش از این قرآن، بدانان دادهایم و آنان بدان چنگ زدهاند (و آن کتاب افتراء ایشان را تأیید میکند؟). [[«أَمْ»: ما بعد خود را عطف بر (أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ) میسازد. «قَبْلِهِ»: پیش از قرآن.]]
[22] بلکه ایشان میگویند: ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافتهایم و ما نیز بر پی آنان میرویم (و راه بتپرستی را در پیش میگیریم). [[«آثَارَ»: جمع أَثَر. مراد راه و رسم است (نگا: صافّات / 70). «أُمَّةٍ»: دین وآئین.]]
[23] همین گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو (پیغمبر) بیمدهندهای مبعوث نکردهایم مگر این که متنعّمان (خوشگذران و مغرور از ثروت و قدرت) آنجا گفتهاند: ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافتهایم (که بتپرستی را بر همگان واجب کرده است) و ما هم قطعاً (بر شیوهی ایشان ماندگار میشویم و) به دنبال آنان میرویم. [[«کَذلِکَ»: به همین منوال. همین گونه. یعنی مشرکان در همه ادوار، وقتی که از حجّت و برهان درماندهاند، سلسله خصومت با حقیقت را جنباندهاند، و دست به دامان تقلید زدهاند. «قَرْیَةٍ»: (نگا: اعراف / 94، فرقان / 51، شعراء / 208). «مُتْرَفُوهَا»: (نگا: اسراء / 16، مؤمنون / 64، سبأ / 34). «أُمَّةٍ»: دین و آئین. «مُقْتَدُونَ»: اقتداءکنندگان. پیروی کنندگان. مقلّدان.]]
[24] (پیغمبرشان بدیشان) میگفت: آیا اگر من آئینی را هم برای شما آورده باشم که از آئینی هدایتبخشتر باشد که پدران و نیاکان خود را بر آن یافتهاید (باز هم از گذشتگان خود پیروی میکنید و بر بتپرستیخویش میروید و دست به دامان تقلید میشوید؟) میگفتند: (آری! چنین است و) اصلاً ما به چیزی که (با خود آوردهاید و) بدان مأمور و مبعوث شدهاید، باور نداریم. [[«أُرْسِلْتُم بِهِ»: همراه با آن فرستاده شدهاید و برای تبلیغ آن برانگیخته شدهاید.]]
[25] پس ما از ایشان انتقام گرفتهایم (و آنان را به مجازات سخت دنیوی گرفتار ساختهایم. ای مخاطب اندیشمند) بنگر عاقبت کار تکذیبکنندگان (پیغمبران، به کجا کشیده است و) چگونه شده است. [[«فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ»: (نگا: اعراف / 136، حجر / 79، روم / 47). «فَانظُرْ»: مخاطب پیغمبر اسلام یا هر شنونده و خوانندهای است.]]
[26] (ای پیغمبر!) برای تکذیبکنندگان معاصر بیان کن گوشهای از داستان ابراهیم را. وقتی ابراهیم به پدر و قوم خود گفت: من از معبودهائی که میپرستید بیزارم. [[«بَرَآءٌ»: بری (نگا: انعام / 78، انفال / 48، ممتحنه / 4). بیزار. در اصل مصدر است.]]
[27] بجز آن معبودی که مرا آفریده است. (او را خواهم پرستید) چرا که او مرا (به راه حق) رهنمود خواهد کرد. [[«فَطَرَنِی»: مرا از نیستی به هستی آورده است. «سَیَهْدِینِ»: مرا هدایت خواهد کرد. یاء ضمیر حذف شده است. فعل مضارع با وجود حرف استقبال، در اینجا برای استمرار حال و آینده است. چرا که همین واژه در سوره شعراء، آیه 78 بدون آن آمده است و قصّه یکی است.]]
[28] ابراهیم توحید را به عنوان شعار یکتاپرستی در میان قوم خود باقی گذاشت، تا این که ایشان (بدان ایمان آورده و) برگردند. [[«جَعَلَهَا»: مرجع ضمیر فاعلی فعل (جَعَلَ) خدا یا ابراهیم است. ضمیر (ها) به کلمه توحید، یعنی (لآ إِلهَ إِلاَّ اللهُ) برمیگردد که مفهوم از مجموع (الَّذِی فَطَرَنِی) و (إِنَّنِی بَرَآءٌ مِّمَّا تَعْبُدُونَ) است. یا این که مرجع (هذِهِ الْمَقَالَة) است که از فحوای کلام پیدا است.]]
[29] (مشرکان امید ابراهیم را برآورده نکردند و برنامهاش را پیاده ننمودند و من هم در عقوبت ایشان عجلهای نکردم) بلکه من اینان و پدرانشان را از مواهب دنیا بهرهمند ساختم تا (قرآن فراخوانندهی مردمان به) حق (و حقیقت)، و پیغمبر روشنگری به نزدشان آمد. [[«مَتَّعْتُ»: بهرهمند ساختم. مهلت دادم. «الْحَقُّ»: حقیقت. مراد قرآن است. «مُبِینٌ»: روشنگر و بیانگر. واضح و روشن. یعنی پیغمبری که رسالتش ثابت و روشن است. مراد حضرت محمّد است.]]
[30] هنگامی که قرآن به پیش ایشان آمد، گفتند: این جادو است و ما بدان باور نداریم. [[«الْحَقُّ»: قرآن (نگا: زخرف / 29 و 31).]]
[31] گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگواری از یکی از دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشده است؟! [[«رَجُلٍ»: مرد بزرگوار. مرادشان مردی سرشناس و ثروتمند است. هرچند منظورشان چه بسا شخص معیّنی نباشد، ولی اغلب گفتهاند مرادشان ولید پسر مغیره مخزومی از مکّه، و عروه پسر مسعود ثقفی از طائف بود. «الْقَرْیَتَیْنِ»: دو شهر. مرادشان مکّه و طائف بود.]]
[32] آیا آنان رحمت پروردگار تو را تقسیم میکنند (و کلید رسالت را به هر کس که بخواهند میسپارند؟). این مائیم که معیشت آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردهایم. و برخی را بر برخی دیگر برتریهائی دادهایم، تا بعضی از آنان بعضی دیگر را به کار گیرند (و به یکدیگر خدمت کنند). و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمعآوری میکنند بهتر است (که نبوّت است و نبوّت از همهی مقامات برتر است). [[«رَحْمَة»: در رسمالخطّ قرآنی با تاء کشیده نوشته شده است. «مَعِیشَتَهُمْ»: قوت زندگی ایشان، از قبیل: خوردنی و نوشیدنی. «دَرَجَاتٍ»: مراتب. مراد تفاوت در استعدادها و لیاقتها و اعمال و ارزاق است. «سُخْرِیّاً»: مسخّر. زیر فرمان. به کار گرفته شده. منسوب به (سُخْرَه) است. «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً»: تسخیر در اینجا به معنی بهرهکشی ظالمانه نیست، بلکه منظور به کار گرفتن عموم مردم برای خدمت به یکدیگر و چرخاندن زندگی تعاونی و ایجاد نظم در اجتماع است. چرخش زندگی و نظم بدون تفاوتها امکانپذیر نیست. همه انسانها آزادند و باید نیروهای متفاوت و خلاّق خود را به کار گیرند و نبوغ جوراجور خود را شکوفا سازند و از نتایج فعّالیّتهای خویش بیکم و کاست بهره گیرند و در رفع نارسائیها بکوشند. انسانها همچون ظروف یکدستی نیستند که در یک کارخانه، یک شکل و یک نواخت و یک اندازه و با یک نوع فایده، ساخته شده باشند. همچنین انسانها مانند پیچ و مهرههای یک ماشین هم نیستند که سازنده مربوطه آنها را تنظیم کرده باشد و به گونه اجبار به کار معیّن خود ادامه دهند. بلکه انسانها در عین تفاوت استعدادها و لیاقتها، آزادی اراده و مسؤولیّت دارند. اگر جز این بود، زندگی برای انسانها ناممکن میگردید. «رَحْمَةُ»: مراد نبوّت، و سعادت دارین مترتّب بر آن است.]]
[33] اگر (بهرهمند شدن کفّار از انواع مواهب مادی) سبب نمیشد که همهی مردم (تمایل به کفر پیدا کنند و در گمراهی) ملّت واحدی گردند، ما برای کسانی که به خداوند مهربان باور نمیداشتند خانههائی با سقفهائی از نقره فراهم میآوردیم، و برای آنان پلّهها و نردبانهای سیمین ترتیب میدادیم که از آنها بالا روند. (چرا که نعمت چندروزهی حیات بیارزش است و در مقابل نعمت جاویدان آخرت چیزی به حساب نمیآید). [[«أُمَّةً»: ملّت. مراد ملّت گمراه و بیدین است. «سُقُفاً»: جمع سَقْف، آسمانه خانه. پوشش بالای اطاق. «فِضَّةٍ»: نقره. «مَعَارِجَ»: جمع مَعْرَج، پلّه. نردبان. بالارو. «یَظْهَرُونَ»: بالا روند. بر شوند.]]
[34] و برای خانههایشان درهائی فراهم میآوردیم، و تختهائی نقرهای که بر آنها تکیه میزنند و میلمند ترتیب میدادیم. [[«سُرُراً»: جمع سَریر، تختها.]]
[35] و زر و زیور و انواع وسائل تجمّلی و زینتآلات بدیشان میدادیم. امّا همهی اینها متاع زندگی این جهانی است، و آخرت در پیشگاه پروردگارت برای پرهیزگاران آماده است (و نعمت سرای جاویدان که از آن خداپرستان است، با نعمت جهان گذران قابل مقایسه نیست). [[«زُخْرُفاً»: زر و زیور. زینتآلات و وسائل تجملی. بعضی (زُخْرُفاً) را عطف بر (سُقُفاً) دانسته، و اشاره به وسائل زینتی مستقلّی میدانند که در اختیار این گونه افراد گذارده میشود. و برخی عطف بر (مِن فِضَّةٍ) دانسته و در اصل (مِن زُخْرُفٍ) بوده، سپس منصوب به نزع خافض شده است. در این صورت مفهوم جمله چنین میشود: سقفها و درها و تختهای خانههای آنان را بعضی از طلا و بعضی از نقره ترتیب میدادیم. «لَمَّا»: بجز. مگر. این واژه به معنی (إِلاّ) است.]]
[36] هر کس از یاد خدا غافل و روگردان شود، اهریمنی را مأمور او میسازیم، و چنین اهریمنی همواره همدم وی میگردد (و گمراه و سرگشتهاش میسازد). [[«یَعْشُ»: غافل شود. رخ بتابد و روی بگرداند. کور شود. کمسو شود. «ذِکْرِ»: یاد. قرآن (نگا: آلعمران / 58، اعراف / 63، حجر / 6 و 9). «ذِکْرِ الرَّحْمنِ»: قرآن خدا. خدا را یاد کردن. تذکیر و اندرز خدا. «نُقَیِّضْ»: آماده میسازیم. فراهم میآوریم. تهیّه میبینیم. (نگا: فصّلت / 25) «قَرِینٌ»: همنشین. همدم.]]
[37] شیاطین این گروه را از راه (خدا) بازمیدارند و (به گونهای گمراهی را در نظرشان میآرایند که) گمان میکنند ایشان هدایتیافتگان حقیقی هستند. [[«إِنَّهُمْ»: مرجع (هُمْ) شیاطین است. اگرچه در آیه پیشین به صورت (شَیْطاناً) و مفرد آمده است، در واقع معنی جمعی دارد. «لَیَصُدُّونَهُمْ»: شیاطین کفّار را باز میدارند. یعنی زشتیها را در نظرشان زیبا، بیراهه را شاهراه، گمراهی را هدایت، حرام را حلال، و بالاخره نادرست را درست جلوه میدهند و ایشان را از راه به در میکنند. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»: (نگا: اعراف / 30، کهف / 103 - 106).]]
[38] تا آن گاه که چنین کسی (همراه با چنان اهریمنی، در قیامت) به پیش ما میآید، (رو بدین همنشین نفرتانگیز میکند و نادمانه) میگوید: کاشکی! میان من و میان تو، به اندازهی مشرِق و مغرب فاصله بود! (ای وای من!) چه همدم و همنشین بدی است! [[«بُعْدَ»: فاصله. اندازه. «الْمَشْرِقَیْنِ»: دو مشرِق، مراد مشرِق و مغرب است. این واژه ملحق به مثنّی است. همچون والِدَیْنِ (نگا: بقره / 83 و 180 و 215). أَبَوَیْنِ (نگا: نساء / 11، کهف / 80، یوسف / 6 و 99 و 100).]]
[39] هرگز این گفتگوها امروز به حال شما سودی نمیبخشد، چرا که شما ستم کردهاید، و حق این است که همگی در عذاب دوزخ مشترک باشید. [[«إِذْ»: چرا که. به علّت این که. «أَنَّکُمْ»: بیان علّت عدم نفع است. یعنی: لِأَنَّ حَقَّکُمْ أَن تَشْتَرِکُوا.]]
[40] آیا تو میتوانی سخن خود را به گوش کران برسانی؟ و یا این که کوران و کسانی را که در گمراهی آشکاری هستند، رهنمود گردانی؟ [[«اَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ ...؟» (نگا: یونس / 42 و43، نمل / 80 و 81).]]
[41] هرگاه تو را بمیرانیم و از میان برداریم (و ناظر بر مجازات ایشان نباشی) قطعاً ما از آنان انتقام خواهیم گرفت (و به مجازاتشان خواهیم رساند). [[«فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ ...»: روی سخن به پیغمبر گرامی است و این آیه و چند آیه بعدی، برای تسلّی و آرامش خاطر مبارک او است.]]
[42] یا (اگر زنده بمانی) آنچه را از عذاب بدیشان وعده دادهایم، به تو نشان خواهیم داد، زیرا ما بر آنان مسلّط و توانائیم. [[«أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی ...»: (نگا: غافر / 77). در قید حیات رسول، چنین شد، و همه سران قریش بعدها به پناه ایمان خزیدند. (نگا: قاسمی)]]
[43] محکم چنگ بزن بدان چیزی که به تو وحی شده است. چرا که تو قطعاً بر راه راست قرار داری. [[«إسْتَمْسِکْ»: با تمام توان چنگ بزن و محکم برگیر. مراد ماندگاری بر قرآن و کاملاً عمل بدان است. «الَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ»: مراد قرآن است.]]
[44] و قرآن مایهی بیداری تو و قوم تو است، و از شما (دربارهی این برنامهی الهی) پرسیده خواهد شد. [[«ذِکْرٌ»: یادآوری و بیداری (نگا: قمر / 17 و 22 و 32 و 40). آوازه و افتخار (نگا: انبیاء / 10). در صورت اخیر، معنی چنین است: قرآن مایه افتخار و سبب شهرت تو و قوم تو است. «سَوْفَ تُسْأَلُونَ»: از شما درباره عمل به قرآن و حرکت در پرتو آن پرسیده میشود.]]
[45] از (پیروان راستین) انبیای پیشین ما بپرس که آیا ما معبودهائی بجز خدا را برای پرستش شدن پدیدار کردهایم؟ [[«إِسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا ...»: از پیغمبرانی که پیش از تو فرستادهایم بپرس. مراد پرسش از پیروان راستین پیغمبران و علماء فرزانه و پرهیزگار ادیان الهی است که در سوره آلعمران، آیههای 113 و 114 بدیشان اشاره شده است. یا این که مراد مطالعه کتابهای آسمانی پیشین و دقّت در شرائع پیغمبران راستین ایزد متعال است (نگا: المنتخب، المختصر). هدف آیه از مراجعه به پیروان مورد اطمینان پیعمبران پیشین یا بررسی کتابهای آسمانی، نفی مذهب شرکآلود مشرکان است؛ نه آرامش روح پیغمبر. چرا که پیغمبر در مسأله توحید چنان غرق بود و از شرک بیزار که نیازی به سؤال نداشت. برخی گفتهاند که سؤالکننده شخص پیغمبر است و سؤالشدگان خود انبیای پیشین هستند. این موضوع در شب معراج تحقّق یافت، و یا تماس روحانی پیغمبر با ارواح سایر انبیاء در اوقات معمولی منظور است! مگر مشرکان معراج را قبول داشتند؟ و یا این که خود پیغمبر را فرستاده خدا میدانستند تا به تماس روحانی او قانع شوند؟!]]
[46] ما موسی را همراه با معجزات خود (که دالّ بر حقّانیّت پیغمبری او بود) به سوی فرعون و درباریانش روانه کردیم. (موسی بدیشان) گفت: من فرستادهی پروردگار جهانیانم. [[«مَلَئِهِ»: درباریان و بزرگان قوم فرعون.]]
[47] هنگامی که معجزات ما را بدیشان نمود، ناگهان همگی بدانها خندیدند (و موسی و کارهایش را به مسخره گرفتند تا به دیگران بفهمانند که دعوت او ارزش برخورد جدّی را ندارد و قابل تأمّل و بررسی نیست). [[«مِنْهَا یَضْحَکُونَ»: به معجزات خندیدند. از آنها به خنده افتادند.]]
[48] هیچ معجزهای بدیشان نمینمودیم مگر این که یکی از دیگری بزرگتر و مهمتر بود. و (هنگامی که به سرکشی خود ادامه دادند و بر لجاجت خویش افزودند) ایشان را به انواع بلایا گرفتار کردیم تا این که (از گمراهی خود) برگردند و توبه کنند. [[«هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا»: این از آن بزرگتر و آن از این مهمّتر بود. یعنی همه معجزات بزرگ و مهم بودند. «الْعَذَابِ»: مراد بلایای مذکور در آیه 133 سوره اعراف است. «أُخْت»: خواهر. مراد همردیف و همسنخ است.]]
[49] (هنگامی که بلایا ایشان را فرا گرفت، از موسی کمک طلبیدند) و گفتند: ای جادوگر! پروردگار خود را برایمان با توسّل به عهدی که با تو کرده است به کمک بخوان، (تا ما را از این درد و رنج و بلا و مصیبت رهائی بخشد، و مطمئن باش که) ما راه هدایت را پیش خواهیم گرفت. [[«السَّاحِرُ»: جادوگر. از لحن آنان، مثل (رَبَّکَ) و (بِمَا عَهِدَ عِندَکَ) پیدا است که مستکبران مغرور و طاغوتهای مستبد در آغاز موسی را ساحر میخوانند، و سپس دست به دامنش میزنند، و در پایان وعده قبول هدایت میدهند. یا این که ساحر به معنی عالم و ماهر است. چرا که سحر و جادو در نظرشان مقبول و پسندیده، و جادوگران مورد تعظیم و تکریم ایشان بودهاند. «بِمَا عَهِدَ عِندَکَ»: با توسّل به عهدی که با تو کرده است. مراد اکرام پروردگار در حق موسی، به وسیله پیغمبر نمودن او است (نگا: اعراف / 134). یا منظورشان این است که اگر ایمان بیاوریم و از تو پیروی کنیم خدا عذاب را از ما برطرف میسازد (نگا: المختصر).]]
[50] امّا هنگامی که عذاب و مصائب را از ایشان به دور داشتیم و برطرف ساختیم، آنان هرچه زودتر عهدشکنی کردند. [[«فَلَمَّا کَشَفْنَا ...»: (نگا: اعراف / 135، یونس / 98).]]
[51] فرعون در میان قوم خود ندا درداد و گفت: ای قوم من! آیا حکومت و مملکت مصر، و این رودبارهائی که در زیر (کاخها و قصرهای) من روانند، از آن من نیست؟ مگر (ضعف موسی و شکوه مرا) نمیبینید؟ [[«مُلْکُ»: حکومت. مملکت. «مِن تَحْتِی»: زیر کاخهای من. تحت فرمان من. در صورت اخیر، معنی این بخش چنین میشود: مگر این رودبارها تحت فرمان و برابر دستور من جریان ندارند و آب آنها طبق مقرّرات من در میان آبادیها تقسیم نمیشود؟ (نگا: نمونه).]]
[52] اصلاً من برترم از این مردی که حقیر و ضعیف (و از خانوادهی پائین و از طبقه پستی) است و هرگز نمیتواند گویا سخن بگوید و مراد خویش را روشن بیان دارد. [[«أَمْ»: بلکه. «مَهِینٌ»: حقیر. پست. مراد فرعون، فقیر و بیپول و بیدار و دسته و عشیره و قبیله و لشکر و سپاه و جاه و مقام است. «لا یَکَادُ یُبِینُ»: نمیتواند فصیح صحبت کند و مراد خود را واضح و روشن به دیگران بگوید. اشاره به لکنت زبان موسی پیش از پیغمبری است (نگا: طه / 27 - 36، قصص / 34). و یا این که اشاره به اختلاف زبان عبری و قبطی است. چرا که موسی دارای زبان عبری و فرعون و فرعونیان دارای زبان قبطی بودند (نگا: قاسمی).]]
[53] (اگر راست میگوید که پیغمبر خدا و دارای مقام والا است) پس چرا دستبندهای زرین بدو داده نشده است (تا دستبندها نشانهی عظمت و ریاست او باشد؟) و یا چرا فرشتگان همراه او نیامدهاند (تا صداقت گفتار و ادّعای رسالت او را تأیید کنند و برای پیروزی او بکوشند و بجنگند؟). [[«فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ؟»: پس چرا برای او فرستاده نشده است؟ «أَسْوِرَةٌ»: جمع سِوار، دستبند، النگو. در میان آنان رسم بوده است که چون یکی را رئیس میکردند، دستبند و النگوی زرین به دستش مینمودند و گردنبند به گردنش میآویختند. «مُقْتَرِنِینَ»: همراهان. همدمان. کسانی که در رکاب کسی و در کنار او خواهند بود.]]
[54] فرعون (برای ادامهی خودکامگی خود) قوم خویش را فرومایه و ناآگاه بارآورد (و آنان را در سطح پائینی از فرهنگ و رشد فکری نگاه داشت) و ایشان هم از او فرمانبرداری و پیروی کردند. آنان قومی فاسق (و خارج از اطاعت فرمان خدا و حکم عقل) بودند. [[«إِسْتَخَفَّ»: سبکسر و فرومایه کرد. کم خرد و بیخبر نمود (نگا: روم / 60).]]
[55] هنگامی که ما را (با افراط در فساد و استمرار در طغیان) بر سر خشم آوردند، از آنان انتقام گرفتیم و به کیفرشان رساندیم و همه را (در رودخانهی دریاگون نیل) غرق کردیم. [[«آسَفُونَا»: ما را خشمگین کردند. این نکته قابل توجّه است که نه خشم و کین درباره خداوند مهربان مفهومیدارد، و نه رضایت و خوشنودی خدا بدان معنی که در میان ما معروف است. بلکه خشم و کین او به معنی اراده مجازات، و رضایت و خوشنودی او به معنی اراده اجر و ثواب است.]]
[56] ما آنان را پیشگامانی (در کفر و زندقه) و پیشینیانی (برای کفّار و فسقه)، و مثالی عبرتانگیز و سرگذشتی پندآمیز برای دیگران ساختهایم. [[«سَلَفاً»: گذشتگان. یعنی سردستگان و رهبرانی که در گذشته بودهاند و مقتدی و قدوه کافر و مثل سوء آیندگانی همچون خود شدهاند. پیشگامان کفر و سرکشی در دنیا، و جلوداران ورود به عذاب دوزخ در آخرت. «مَثَلاً»: مثال. ضربالمثل. مایه پند و عبرت.]]
[57] هنگامی که فرزند مریم به عنوان مثال ذکر شد، قوم تو از آن خندیدند و سر و صدا به راه انداختند. [[«ضُرِبَ ... مَثَلاً»: مشرکان به هنگام شنیدن (إنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ) آیه 98 سوره انبیاء، مسخرهکنان و خندهزنان گفتند: عیسی پسر مریم نیز پرستیده شده است، و به حکم این آیه باید به دوزخ برود، چه بهتر که ما و بتهای ما نیز با عیسی باشیم! مگر نه این است که در طول تاریخ، افراد پاکی چون «عیسی» و «عُزَیر» و حتّی فرشتگان پرستش شدهاند؟ ما حاضریم در آخرت با چنین پاکان و معصومانی باشیم! البتّه کفّار چنین گفتاری را به عنوان استهزاء و مجاب و مغلوب کردن حضرت محمّد مطرح میکردند. پیدا است که معبودهائی وارد دوزخ میگردند که راضی باشند از طرف دیگران عبادت و پرستش شوند. «یَصِدُّونَ»: میخندند. سر و صدا به راه میاندازند. رویگردان میشوند. معنی دیگر آیه: وقتی که خدا فرزند مریم را به عنوان مثلی ذکر مینماید و میگوید: عیسی که بدون پدر آفریده شده است چرا باید باعث جار و جنجال باشد و داستان او همچون داستان آدم است که بدون پدر و مادر آفریده شد، قوم تو آن را نمیپذیرند و رویگردان میشوند.]]
[58] (مشرکان ادامه دادند) و گفتند: آیا (به نظر شما) معبودهای ما بهترند یا عیسی؟ (به عقیدهی شما او به دوزخ میرود، پس بگذار ما و معبودهایمان که از او هم بدترند به دوزخ برویم!). آنان این مثال را جز از روی جدال بیان نمیدارند. بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگرند (و برای مبارزهی با تو و جلوگیری از حق، به استدلال باطل متوسّل میشوند). [[«أَآلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ»: آیا معبودهای ما بهترند یا عیسی؟ دو چیز مراد است: الف - شما که بتهای ما را بدتر از عیسی میدانید. ب - عیسی بدون پدر متولّد شده، بتهای ما که دختران خدا و فرشتگان اویند بدون پدر و مادر آفریده شدهاند و بهترند. «جَدَلاً»: جدال و خصومت. کشمکش و نزاع باطل (نگا: کهف / 54). مفعولٌله و یا این که حال است و به معنی مُجَادِلینَ میباشد. «خَصِمُونَ»: جمع خَصِم، دشمن سرسخت. معنی دیگر آیه: مشرکان میگویند: آیا معبودهای ما بهترند یا عیسی؟ (عیسی چون پدر نداشته از طرف مسیحیان پرستش شده و کارشان بجا است، ما هم معبودهای خود را میپرستیم، چرا که هُبَل و لات و منات و عزّی دختران خدا و فرشتگان اویند، و چون بدون پدر و مادر آفریده شدهاند معلوم است که بهترند) و ...]]
[59] عیسی بندهای بیش نبود که ما بدو نعمت خود را ارزانی داشتیم و او را نمونه و الگوئی برای بنیاسرائیل کردیم. [[«أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ»: مراد نعمت نبوّت است. «مَثَلاً»: نشانهای از قدرت و عظمت خدا. چرا که تولّدش از مادر، بدون پدر، آیتی از قدرت و نشانه بارزی از عظمت خداوند بود و بنیاسرائیل همچون مَثَل، آن را روایت میکردند. نمونه و الگوی عفّت و پاکی و تقوا، و اسوه خداشناسی و یکتاپرستی.]]
[60] اگر ما بخواهیم از شما فرزندان صالح و فرشتهگونی پدیدار و در زمین جایگزین شما میسازیم. [[«مِنکُمْ»: به جای شما. از خود شما. «مَلآئِکَةً»: فرشتگان. فرزندان پاک فرشتهگونه. «یَخْلُفُونَ»: فرشتگان جایگزین فرشتگان شوند. فرشتگان جایگزین فرزندان شما گردند. فرشتگان به جای پیغمبران قرار گیرند و به عنوان پیغمبرانی به سوی شما فرستاده شوند. فرزندان فرشتهگون، جایگزین شما شوند «وَ لَوْ نَشَآءُ ...»: این آیه برداشت معانی گوناگونی دارد: الف - اگر ما بخواهیم به جای شما، فرشتگانی در زمین قرار میدهیم که جانشین شما گردند. ب - اگر ما بخواهیم به جای شما فرشتگانی در زمین پدید میآوریم تا در آن زندگی کنند و جانشین یکدیگر گردند. ج - اگر ما بخواهیم از شما - با تغییر خلقت - فرشتگانی به وجود میآوریم تا در زمین جایگزین شما شوند. د - اگر ما بخواهیم از شما فرزندانی فرشتهگون و پرهیزگار پدیدار و در زمین جایگزین شما مینمائیم (نگا: محمّد / 38). ه - اگر ما بخواهیم به جای شما انسانها، پیغمبرانی از فرشتگان ترتیب و به میان شما گسیل میداریم و در زمین جایگزین پیغمبران میسازیم.]]
[61] قطعاً وجود عیسی خبر از وقوع قیامت میدهد، و هرگز دربارهی قیامت شکّ و تردید نداشته باشید، و از من پیروی کنید که راه راست این است. [[«إِنَّهُ»: مرجع ضمیر (ه) میتواند (عیسی) یا (قرآن) باشد. در صورت اوّل، دارای دو معنی است: تولّد عیسی بدون پدر، دلیلی است بر قدرت و توانائی خدا برای برپائی قیامت و ایجاد زندگی بعد از مرگ. تولّد عیسی پیش از خاتمالانبیاء، نشانه نزدیکی فرا رسیدن قیامت است. در صورت دوم نیز، دارای دو معنی است: قرآن درباره قیامت اطّلاعاتی در دسترس قرار میدهد. نزول قرآن نشانه قریبالوقوع بودن وقوع قیامت است. «لا تَمْتَرُنَّ»: شکّ نکنید. دودلی به خود راه ندهید.]]
[62] (به هوش باشید) شیطان شما را (از راه خدا و از توجّه به سرنوشتتان در رستاخیز) بازندارد. او دشمن آشکار شما است. (پس مواظب وی باشید). [[«لایَصُدَّنَّکُمْ»: (نگا: طه / 16، قصص / 87).]]
[63] هنگامی که عیسی با در دست داشتن معجزات آشکار و آیات روشن (به پیش بنیاسرائیل) آمد، گفت: من شریعت حکیمانهای را (دربارهی مبدأ و معاد و نیازهای زندگی بشر) برای شما آوردهام، و آمدهام تا برایتان برخی از امور (دینی) را روشن گردانم که در آنها اختلاف میورزید. پس از خدا بترسید و از من پیروی کنید. [[«الْبَیِّنَاتِ»: معجزات. آیههای روشن. «الْحِکْمَةِ»: نبوّت. شریعت حکیمانه. برنامه راستین و عقائد درست (نگا: آلعمران / 48). «بَعْضَ الَّذِی ...»: احکام مورد اختلاف تورات. بخشهائی از اختلافات که در سرنوشت انسانها از نظر اعتقاد و عمل، و از نظر فرد و جامعه مؤثّرند؛ نه اختلافات در اموری که سرنوشتساز نیستند، همچون نظرات مختلفی که درباره منظومه شمسی و سایر کرات، و ماهیّت روح آدمی، و حقیقت حیات و مانند اینها است.]]
[64] به طور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را پرستش کنید، راه راست این است. [[«رَبِّی وَ رَبُّکُمْ»: تکرار واژه (رَبّ) برای این است که تأکید شود عیسی نیز همچون سایر انسانها انسان، و نیازمند پروردگاراست و پرستش را نسزد.]]
[65] گروهها و دستهها (ی اهل کتاب نسبت به عیسی) در میان خود به اختلاف پرداختند (و هر یک او را به نامیخواندند و راه افراط و تفریط در پیش گرفتند). وای بر کسانی که ستم کردند! چه عذاب دردناکی در روز قیامت گریبانگیرشان میگردد! [[«الأحْزَابُ»: (نگا: مریم / 37).]]
[66] آیا منتظر همین هستند که قیامت ناگهانی و در حالی که از آن بیخبرند به سروقتشان بیاید؟ [[«هَلْ یَنظُرُونَ ...»: مراد آیه، بیان حال واقعی کافران و مذمّت ایشان است. «السَّاعَةَ»: قیامت. «بَغْتَةً»: ناگهانی. (نگا: انعام / 31 و 47).]]
[67] دوستان، در آن روز، دشمنان یکدیگر خواهند شد، مگر پرهیزگاران. [[«الأخِلآّءُ»: جمع خَلیل، دوستان. رفیقان. مراد دوستان بیدین دنیائی است. امّا دوستان دیندار دنیائی، در قیامت نیز دوستان و عزیزان یکدیگرند.]]
[68] ای بندگان (پرهیزگار) من! امروز نه بیمی بر شما است (که عذاب و عقابی گریبانگیرتان شود) و نه غم و اندوهی دارید. [[«یَا عِبَادِی»: مراد بندگان مؤمن و متّقی است.]]
[69] آن بندگانی که به آیههای ما ایمان آوردهاند و مسلمان و مطیع فرمان (آفریدگار خود) بودهاند. [[«مُسْلِمِینَ»: مسلمانان. تسلیمشدگان اوامر یزدان. منقادان.]]
[70] شما و همسرانتان به بهشت درآئید، در آنجا شادمان و شادکام و مکرّم و محترم خواهید بود. [[«تُحْبَرُونَ»: غرق شادمانی میگردید. مکرّم و محترم میشوید (نگا: روم / 15).]]
[71] برایشان کاسهها و جامهای زرین به گردش انداخته میشود، و هرچه دل بخواهد و هرچه چشم از آن لذّت ببرد، در بهشت وجود دارد، و شما در آنجا جاودانه خواهید بود. [[«صِحَافٍ»: جمع صَحْفَة، کاسه. ظرف. «أَکْوَابٍ»: جمع کُوب، لیوان. فنجان. جام. کوزه و تُنگ بیدسته (نگا: المصحف المیسّر).]]
[72] این بهشتی است که به سبب کارهائی که میکردهاید، بدان دست یافتهاید. [[«أُورِثْتُمُوهَا»: مال شما شده است و به شما رسیده است (نگا: اعراف / 42، مریم / 63).]]
[73] در آنجا برایتان میوههای فراوان و جوراجوری است که از آنها میخورید و استفاده میکنید. [[«مِنْهَا»: برای تبعیض است و این واقعیّت را بیان میدارد که میوههای بهشتی آن اندازه فراوان است که شما تنها جزئی از آنها را میتوانید بخورید، چرا که درختان بهشت همیشه پربار و پرثمر است و مجموعه فناناپذیری است (نگا: رعد / 35).]]
[74] بزهکاران، جاودانه در عذاب دورخ میمانند. [[«الْمُجْرِمِینَ»: مراد بزهکاران و گناهکاران کفرپیشه است. به قرینه مقابله با مؤمنانی که در آیههای قبلی سخن از آنان بود.]]
[75] عذابشان کاسته نمیگردد و سبک نمیشود، و آنان در میان عذاب، اندوهناک و نومید و خاموش میمانند. [[«لایُفَتَّرُ»: کاسته نمیگردد و سبک نمیشود. تخفیف داده نمیشود. «مُبْلِسُونَ»: ناامیدشدگان. اندوهگینان. خاموشان از فرط اندوه و از شدّت گرفتاری (نگا: انعام / 44، مؤمنون / 77، روم / 12 و 49).]]
[76] ما بدیشان ستم نکردهایم (که آنان را بدین عذاب گرفتار ساختهایم) ولیکن خودشان به خویشتن ستم کردهاند (که با انجام کارهای زشت و بیراهه رفتن، خود را به دوزخ انداختهاند). [[«وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ ...»: (نگا: هود / 101، نحل / 118).]]
[77] آنان فریاد میزنند: ای مالک! پروردگارت ما را بمیراند و نابودمان گرداند (تا بیش از این رنج نبریم و از این عذاب دردناک آسوده شویم. او بدیشان) میگوید: شما (اینجا) میمانید (و مرگ و میر و نیستی و نابودی در کار نیست). [[«مَالِکُ»: نام فرشتهای است که رئیس فرشتگان نگهبان دوزخ است. «لِیَقْضِ عَلَیْنَا ...»: ما را نابود گرداند و بمیراند (نگا: فاطر / 36). «مَاکِثُونَ»: درنگکنندگان. توقّفکنندگان.]]
[78] (خداوند بدیشان پیام میدهد که) ما حق را برای شما آوردیم (و توسّط پیغمبران برایتان فرو فرستادیم) ولی اکثر شما حق را نپسندیدید و آن را دشمن داشتید. [[«لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ»: ما حق را برایتان آوردیم. گوینده میتواند خدا، مالک و سایر دستیاران او باشد. مراد از حق، دین راستین و همه حقایق سرنوشتساز است.]]
[79] بلکه، آنان تصمیم محکمی (بر توطئهی قتل محمّد) گرفتند و ما نیز ارادهی محکم و تغییرناپذیری کردیم (دربارهی مجازات سخت و کیفر دادنشان در دنیا و آخرت). [[«أَبْرَمُوا»: عزم را جزم کردند. تصمیم محکمیگرفتند. «أَمْراً»: مراد حیله و نیرنگ و توطئه قتل پیغمبر اسلام است. «مُبْرِمُونَ»: تصمیمگیرندگان. عزم را جزمکنندگان.]]
[80] آیا گمان میبرند که ما اسرار پنهانی و سخنان درگوشی آنان را نمیشنویم؟! آری! (ما آگاه از راز و رمز ایشان و شنوای نجوای آنان بوده و) گذشته از این، فرشتگان مأمور ما در کنارشان حاضر و بر اعمالشان ناظرند و (همهی کردار و گفتارشان را) مینویسند وثبت و ضبط میکنند. [[«رُسُلُنَا»: فرستادگان ما. مراد فرشتگان مأمور ضبط و ثبت اعمال است (نگا: / 18، انفطار / 10).]]
[81] بگو: اگر خداوند مهربان فرزندی میداشت، من نخستین کسی بودم که چنین (فرزندی را) پرستش میکردم (چرا که من ایمان و اعتقادم به خدا بیشتر و شناخت و آگاهیم فزونتر است. امّا خدا نیازی به فرزند ندارد، و بندگانی چون عُزَیر و عیسی و فرشتگان کی خود را فرزند خدا نامیدهاند؟!). [[«الْعَابِدِینَ»: پرستندگان. عبادتکنندگان.]]
[82] خداوندگار آسمانها و زمین و عرش (و تخت سلطنت مجموعهی عالم هستی) پاک و منزّه از این توصیفهائی است که (دربارهی او) میکنند. [[«رَبِّ»: مالک و مدبّر. خداوندگار. «الْعَرْشِ»: (نگا: اعراف / 54، توبه / 129، یونس / 3).]]
[83] آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور گردند و سرگرم بازی شوند، تا برخورد میکنند به روز قیامتی که بدیشان وعده داده میشود (و سرانجام تلخ اعمال زشت و افکار پلشت خود را میبینند). [[«ذَرْهُمْ»: (نگا: انعام / 91 و 112 و 137، حجر / 3، مؤمنون / 54). «یَخُوضُوا»: فرو روند. سرگرم یاوه و بیان اباطیل شوند (نگا: نساء / 140، انعام / 68).]]
[84] خدا آن کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود، و او حکیم و علیم است. [[«إِلهٌ»: معبود. «الْحَکِیمُ»: کسی که تمام کارهایش از روی حساب و حکمت است. «الْعَلِیمُ»: کسی که از همه چیز آگاه و باخبر است.]]
[85] بزرگوار و دارای خیر و برکت آن کسی است که شاهی و مملکت آسمانها و زمین، و هر آنچه میان آن دو است از آن او است، و آگاهی از وقوع قیامت ویژهی او، و همهی شما (در آخرت، برای حساب و کتاب و جزا و سزا) به سوی او برگردانده میشوید. [[«تَبَارَکَ»: (نگا: اعراف / 54، مؤمنون / 14، فرقان / 1 و 10 و 61). «عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ»: آگاهی از قیامت ویژه او است و تنها او از وقوع رستاخیز و شروع قیامت مطّلع است و بس.]]
[86] معبودهائی که مشرکان بجز خدا به فریاد میخوانند و میپرستند قدرت و توانائی هیچ گونه شفاعت و میانجیگری را ندارند، مگر کسانی که آگاهانه بر حق شهادت و گواهی داده (و خدا را به یگانگی پرستیده) باشند (همچون عیسی و عُزَیر و فرشتگان). [[«یَدْعُونَ»: به فریاد میخوانند. میپرستند. «الْحَقِّ»: توحید. وحدانیّت خدا. «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»: در حالی که میدانند. یعنی گواهی و شهادتشان از روی علم و آگاهی بوده، یا این که میدانند اگر خدا بدیشان اجازه دهد، شفاعت میکنند، و میدانند برای چه کسی یا کسانی شفاعت کنند. ذکر (شَهِدَ) به صورت مفرد، و (یَعْلَمُونَ) به صورت جمع، با توجّه به لفظ و معنی (مَنْ) است.]]
[87] اگر از مشرکان بپرسی، چه کسی آنان را آفریده است؟ مؤکّدانه میگویند: خدا! پس چگونه (از عبادت حق تعالی) منحرف میشوند (و متوجّه پرستش چیزهای دیگری میگردند؟!). [[«أَنَّی»: چگونه؟ «یُؤْفَکُونَ»: بازگردانده میشوند. از حق منصرف و به سوی چیزهای دیگری رهنمود میشوند. «أَنّی یُؤْفَکُونَ»: (نگا: مائده / 75، توبه / 30، عنکبوت / 61).]]
[88] و (خدا آگاه است) از گفتار محمّد که گفت: پروردگارا! اینها قومی هستند که ایمان نمیآورند. [[«قِیلِهِ»: قیل و قَول و مَقال، مصدر ثلاثی مجرّدند و به معنی گفته و سخن هستند. برخی واژه (قیل) را عطف بر (السَّاعَة) در سه آیه قبل میدانند که معنی چنین میشود: خدا از قیامت آگاه است و از شکایت پیغمبر نیز درباره ایمان نیاوردن قوم خود آگاه است. بعضی هم واو پیش از آن را حرف جر و برای قسم میدانند، و چیزی را که قسم بر آن یاد شده است (یَارَبِّ إِنَّ هؤُلآءِ قَوْمٌ لاّ یُؤْمِنُونَ) و یا این که محذوف میدانند. مرجع ضمیر (ه) پیغمبر است که از (لَئِن سَأَلْتَهُمْ) در آیه پیش پیدا است.]]
[89] پس از آنان روی بگردان و بگو: بدرود! بعدها خواهند دانست (که برای خود چه آشی پختهاند و چه آتش سوزانی و عذاب دردناکی را فراهم ساختهاند!). [[«إصْفَحْ»: روی بگردان (نگا: بقره / 109، مائده / 13، حجر / 85). «سَلامٌ»: بدرود. این سلام، برای جدائی بوده و نشانه بیاعتنائی است (نگا: فرقان / 63، قصص / 55).]]