💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 7 captured on 2024-03-21 at 19:31:58. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] الف. لام. میم. صاد. [[ذکر حروف مقطّعه در اوائل برخی از سورهها، علاوه از جلب توجّه شنوندگان، و دعوت آنان به سکوت و استماع، عربها را فریاد میدارد که این قرآن از همان حروف هجائی فراهم آمده است که شما گفتار و نوشتار خود را بدان اداء میکنید. پس اگر درباره آسمانیبودن قرآن دچار شکّ و تردیدید، سورهای همچون یکی از سورههای آن را بسازید و ارائه دهید، و ... (نگا: بقره / 23).]]
[2] (این قرآن) کتابی است که از (سوی یزدان جهان) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیهی آن هیچ گونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهی. (نه نگرانی از ناحیهی بار سنگین رسالتی که بر دوش داری و نه از جانب عکسالعملهائی که دشمنان سرسخت در برابر آن نشان میدهند، و نه از سوی نتیجه و برداشتی که از تبلیغ این رسالت انتظار میرود. چرا که هدف از نزول این قرآن این است) که بدان (کافران را از عواقب شوم افکار و اعمالشان) بترسانی، و مؤمنان را پند و اندرز دهی. [[«لِتُنذِرَ»: متعلّق به (أُنزِلَ) است. «ذِکْرَی»: پند و اندرز دادن. پنددهنده و اندرزگو. این واژه مصدر و به معنی (تذکیر) است. مجرور بوده و عطف بر محلّ (لِتُنذِرَ) است. تقدیر چنین میشود: لِلإِنذَارِ وَ التَّذْکِیرِ. یا این که (ذِکْری) به معنی اسم فاعل یعنی (مذکّر) است. مرفوع بوده و خبر مبتدای محذوف است. تقدیر چنین میشود: وَ هُوَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنینَ.و ...]]
[3] از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده است، و جز خدا از اولیاء و سرپرستان دیگری پیروی مکنید (و فرمان مپذیرید). کمتر متوجّه (اوامر و نواهی خدا) هستید (و کمتر پند میگیرید). [[«مِن دُونِهِ»: بجز او. به جای او. ضمیر (هِ) به (رَبِّ) برمیگردد. اگر مرجع آن (ما) باشد، پیش از (اَوْلِیَآءَ) مضافی چون (أَباطیل) محذوف است. در این صورت معنی چنین میشود: جز از وحی آسمان، از یاوهسرائی سرپرستان دیگری پیروی مکنید. «قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ»: کمتر پند میگیرید و متذکّر میگردید. راجع به قوانین و احکام الهی چندان چیزی نمیدانید. گاهگاهی یادآور و پندپذیر میگردید. (قَلِیلاً) صفت موصوف محذوفی چون (زَمَاناً) یا (تذکّراً) است و (ما) زائد و برای تأکید قلّت است.]]
[4] چه بسیار شهرها و آبادیهائی که آنها را (به سبب گناهان فراوان ساکنان آنجاها) ویران کردهایم و عذاب ما مردمان آنجاها را در برگرفته است، در شبانگاهان (که در خواب ناز بودهاند، مانند قوم لوط) یا در چاشتگاهان که به استراحت پرداختهاند (مانند قوم شعیب). [[«کَمْ»: چه بسیار. «قَرْیَةٍ»: شهر. روستا. در اینجا مراد ساکنان شهر یا روستا است. «بَأْس»: عذاب. «بَیَاتاً»: شب هنگام. در حالی که شب را میگذراندند. این واژه میتواند مفعولفیه بوده و یا این که مصدر و به معنی (بائِتینَ) و حال باشد. «قَآئِلُونَ»: خفتگان در نیمروز. استراحتکنندگان در چاشتگاه. از ماده (قَیْل).]]
[5] در آن موقع که عذاب ما به سراغ ایشان آمده است، دعا و استغاثهای جز این نداشتهاند که گفتهاند: واقعاً ما ستمکار بودهایم (و با دست خود بر خود ستم کردهایم و هم اینک پشیمانیم و چشم به راه عفو یزدانیم! امّا بدین هنگام پشیمانی را چه سود؟!). [[«دَعْوَاهُمْ»: دعای ایشان. استغاثه آنان.]]
[6] (در روز قیامت) به طور قطع از کسانی که پیغمبران به سوی آنان روانه شدهاند میپرسیم (که آیا پیام آسمانی به شما رسانده شده است یا خیر و چگونه بدان پاسخ دادهاید؟) و حتماً از پیغمبران هم میپرسیم (که آیا پیام آسمانی را رساندهاید و از مردمان در قبال فرمان یزدان چه شنیده و چه دیدهاید؟). [[«الْمُرْسَلِینَ»: فرستادگان. پیغمبران.]]
[7] مسلّماً (اعمال همه را مو به مو و) آگاهانه برای آنان شرح میدهیم؛ چرا که ما از آنان به دور نشدهایم (و همهجا حاضر و ناظر کردار و رفتارشان بودهایم). [[«عَلَیْهِمْ»: برای همه مردمان. برای پیغمبران، در توضیح پاسخ ایشان به خدا: لا عِلْمَ لَنا (نگا: مائده / 109). «بِعِلْمٍ»: آگاهانه. از روی علم. «مَا کُنَّا غَآئِبِینَ»: غائب نبودهایم. غافل و بیخبر نبودهایم.]]
[8] سنجش درست (و دقیق اعمال) در آن روز انجام میگیرد. پس هر که (کفّهی حسنات) ترازوی او سنگین شود (و بر کفّهی سیّئات او رجحان پذیرد) این چنین کسانی رستگارند. [[«الْوَزْنُ»: وزنکردن. سنجش. مبتدا است و خبر آن (یَوْمَئِذٍ) است. «الْحَقُّ»: صحیح. درست. صفت (الْوَزْنُ) است. این صفت و موصوف، معنی مبتدا و خبر نیز میدهند. یعنی: وزنکردن اعمال در آن روز صحیح است. «مَوَازِین»: جمع میزان: ترازوها. و جمع موزون: سنجیدهها.]]
[9] و کسی که (کفّهی حسنات او از کفّهی سیّئات) ترازوی او سبک شود، این چنین کسانی به سبب پیوسته انکار کردن آیات ما (سرمایهی وجود) خود را از دست دادهاند. [[«خَسِرُوا»: از دست دادهاند. زیانکار و بیبهره نمودهاند. «یَظْلِمُونَ»: ظلم در اینجا در معنی تکذیب و انکار به کار رفته است.]]
[10] شما را در زمین مقیم کردهایم و قدرت و نعمتتان دادهایم، و وسائل زندگیتان را در آن مهیّا نمودهایم، (امّا شما در برابر نعمتهای فراوان) بسیار کم سپاسگزاری میکنید. [[«مَکَّنَّاکُمْ»: شما را قدرت و نعمت دادیم. و قوّه و سلطه بخشیدیم. به شما مکان و مأوی دادیم. «مَعَایِشَ»: جمع مَعیشة و مَعاش، وسائل زندگی و مایه بقاء. از قبیل: خوردنیها و نوشیدنیها.]]
[11] (آدم، جدّ نخستین) شما را آفریدیم و سپس صورتگری کردیم. بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آنان قرار داشت، ولی از ایشان نبود) گفتیم: برای آدم سجده (ی خضوع و تواضع) کنید (و بزرگ و گرامیش دارید). پس (همهی فرشتگان به فرمان یزدان) سجده کردند (و تعظیم و تکریم به جای آوردند) مگر ابلیس که (از جنّیان بود و فرمان نبرد و) سجده نکرد. [[«خَلَقْنَاکُمْ»: شما را آفریدیم. در اینجا مراد این است که: اصل شما یعنی نیای نخستینتان را آفریدیم (نگا: حجر / 28 - 33). صیغه جمع برای تعظیم آدم است که ابوالبشر است. «صَوَّرْنا»: صورتبندی و صورتگری کردیم. آدم را از خاک آفریدیم و جان به کالبدش دمیدیم و پیکر زیبا و قامت رعنا و اندیشه والا بدو دادیم. «إِلآّ إِبْلِیسَ»: مگر اهریمن. مستثنی منقطع است. زیرا که ابلیس از جنس فرشتگان نیست (نگا: کهف / 50 و حجر / 27).]]
[12] (خداوند به او) گفت: چه چیز تو را بازداشت از این که سجده ببری، وقتی که من به تو دستور (تعظیم و تواضع برای آدم) دادهام؟ (ابلیس از روی عناد و تکبّر پاسخ) گفت: من از او بهترم. چرا که مرا از آتش آفریدهای و او را از خاک. (و آتش کجا و خاک کجا!). [[«مَا مَنَعَکَ؟»: چه چیز تو را باز داشت؟ چه چیز مانع شد؟ «طِینٍ»: گِل (نگا: صافّات / 11). خاک (نگا: آلعمران / 59). زیرا خاک عام است و بر گِل و غیرگِل اطلاق میشود. استعمال (طین) در اینجا چه بسا اشاره به مرحلهای از مراحل تدریجی خِلقت آدم باشد.]]
[13] (خداوند بدو) گفت: پس از این (بهشت آسمانی یا بهشت زمینی، یا از میان فرشتگان، و یا از این منزلت و مرتبت) فرود آی! تو را نرسد که در این (مکان دلآرا، و جایگاه والا، نافرمانی کنی و) تکبّر ورزی. پس بیرون رو، تو از زمرهی خوارانی (و جای تو در میان اشرار است، نه در میان اخیار). [[«إهْبِطْ»: فرود آی. پائین رو. تنزّل کن. «مِنْها»: از آن. مرجع (ها) واژه (جَنَّة) مفهوم از مقام است، همان گونه که در آیه 61 سوره نحل، (ها) به (أَرْضِ) مفهوم از مقام برمیگردد: وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْها مِن دآبَّةٍ. مراد از (جَنَّة) بهشت موعود، یا بهشت موجود در زمین است. یا این که مرجع (ها) منزلت و مرتبت و یا (مَلائِکَة) در آیه 11 است. «الصَّاغِرینَ»: خواران، افراد پست و حقیر. از مصدر (صَغار) به معنی ذُلّ (نگا: انعام / 124).]]
[14] (اهریمن) گفت: مرا تا روزی مهلت ده و زنده بدار که (قیامت نام است و مردمان در آن زنده میشوند و از گورها) برانگیخته میگردند. [[«أَنظِرْنی»: مرا مهلت ده. مراد این که مرا زنده بدار و ممیران.]]
[15] (خداوند) گفت: شما از زمرهی مهلت یافتگانی (و مدّتهای مدید در زمین ماندگار میمانی). [[«الْمُنظَرِینَ»: مهلتیافتگان. مهلت دادهشدگان.]]
[16] (اهریمن) گفت: بدان سبب که مرا گمراه داشتی، من بر سر راه مستقیم تو در کمین آنان مینشینم (و با هرگونه وسائل ممکن در گمراهی ایشان میکوشم). [[«أَغْوَیْتَنِی»: مرا گمراه ساختی. حکم گمراهی دربارهام صادر کردی. «صِرَاط»: راه. منصوب به نزع خافض است و در اصل (عَلی صِراطِکَ) است. میتواند مفعولفیه نیز باشد.]]
[17] سپس از پیشرو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ (و از هر جهت که بتوانم) به سراغ ایشان میروم و (گمراهشان میسازم و از راه حق منحرفشان مینمایم. تا بدانجا که) بیشتر آنان را (مؤمن به خود و) سپاسگزار نخواهی یافت. [[«أَیْمان»: جمع یَمین، طرف راست. «شَمَآئِل»: جمع شِمال، طرف چپ.]]
[18] (خداوند) گفت: خوار و حقیر و رانده و ذلیل از این (جایگاه قدس و قدسیان) بیرون رو. سوگند میخورم، دوزخ را از تو و از همهی کسانی پر میسازم که از تو پیروی کنند. [[«مَذْؤُوماً»: مذموم. ننگین. حقیر. حال اوّل برای ضمیر مستتر در فعل (أُخْرُجْ) است. «مَدْحُوراً»: مطرود. رانده شده. حال دوم است. «مِنکُمْ»: از شما. در اصل: (مِنکَ وَ مِنْهُمْ) است و از راه تغلیب ضمیر مخاطب به کار رفته است.]]
[19] ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و در هر کجا که خواستید (بگردید و از نعمتهای آن) بخورید، ولی به این درخت، نزدیک نشوید (و از آن نخورید، که اگر چنین کنید) از زمرهی ستمکاران خواهید شد. [[«حَیْثُ»: هرجا. «الشَّجَرَةَ»: درخت. بوته گیاه (نگا: صافّات / 146). خداوند نوع درخت یا گیاه مورد نظر را مشخّص نفرموده است.]]
[20] سپس اهریمن آنان را وسوسه کرد تا (مخالفت با فرمان خدا را در نظرشان بیاراید و لباسهایشان را از تن به در آورد و برهنه و عریانشان سازد) و عورات نهان از دیدهی آنان را بدیشان نماید، و (بدین منظور) گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشته است، مگر بدان خاطر که (اگر از این درخت بخورید) دو فرشته میشوید، و یا این که (جاودانه میگردید و) از زمرهی جاویدانان (در این سرا) خواهید شد. [[«لِیُبْدِیَ»: تا ظاهر و آشکار سازد. «وُورِیَ»: مستور شده است. پوشیده گشته است. مجهول فعل ماضی (واری) از مصدر (مُواراه) است. «سَوْآت»: جمع (سَوْءَة)، عورت. شرمگاه.]]
[21] و برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم. [[«قَاسَمَ»: سوگند خورد. بارها سوگند خورد. «النَّاصِحِینَ»: خیرخواهان. مخلصان.]]
[22] پس آرام آرام آنان را با مکر و فریب (به سوی نافرمانی و خوردن از آن درخت) کشید. هنگامی که از آن درخت چشیدند، عورات خویش بدیدند، و (برای پوشاندن شرمگاههای خود) شروع به جمعآوری برگهای (درختان) بهشت کردند و آنها را بر خود افکندند. پروردگارشان (به سرزنش ایشان پرداخت و خطاکاری آنان را متذکّر شد و) فریادشان زد که آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که اهریمن دشمن آشکارتان است (و خیر شما را نمیخواهد؟). [[«فَدَلاّهُمَا»: فعل (دَلّی) از ماده (دلو)، یعنی: اهریمن آن دو را آهسته آهسته از درجه و مقام والایشان فرود آورد و از شاخسار اطاعت به چاهسار معصیت انداخت. یا فعل (دَلّی) در اصل (دلل) و مضاعف بوده و لام دوم به یاء تبدیل شده است. در این صورت معنی چنین میشود: اهریمن آن دو را بر انجام کار ناشایست دل و جرأت بخشید. «بِغُرُورٍ»: با نیرنگ و فریب. «طَفِقَا»: شروع کردند. از افعال مقاربه است. «یَخْصِفَانِ»: از ماده (خصف) به معنی: الصاق. چسباندن. پینهکردن. یعنی: برگ درختان را بر اندام خود میانداختند و عورت خویشتن را با آن میپوشاندند.]]
[23] (آدم و همسرش، دست دعا به سوی خدا برداشتند و) گفتند: پروردگارا! ما (با نافرمانی از تو) بر خویشتن ستم کردهایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود.
[24] (خداوند خطاب به آدم و حوّاء و ابلیس) گفت: (از این جایگاه والا) پائین روید. برخی دشمن برخی خواهید بود. در زمین تا روزگاری استقرار خواهید داشت و (از نعمتهای آن) بهرهمند خواهید شد. [[«بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»: مراد این است که شما مردمان با اهریمنان دشمن خواهید بود. یا این که فرزندان آدم و حوّاء برخی دشمن برخی خواهند بود. «مستقرّ»: قرارگاه. استقرار. «مَتَاعٌ»: تمتّع. بهرهمندی. کالا و قُوت زندگی. «إِلی حِینٍ»: تا زمانی که مرگتان فرا میرسد. تا وقتی که روزگارتان به پایان میرسد و قیامت بپا میشود.]]
[25] (خداوند) گفت: در زمین (تولید نسل میکنید و) زندگی بسر میبرید و در آن میمیرید (و دفن میشوید) و از آنْ (هنگام رستاخیز زنده میگردید و) بیرون میآئید. [[در «فِیهَا» و «مِنْهَا» مرجع ضمیرِ (ها) أَرْض است.]]
[26] ای آدمیزادگان! ما لباسی برای شما درست کردهایم که عورات شما را میپوشاند، و لباس زینتی را (برایتان ساختهایم که خود را بدان میآرائید. امّا باید بدانید که) لباس تقوا و ترس از خدا، بهترین لباس است (که انسان خود را بدان میآراید و خویشتن را از عذاب آخرت میرهاند). این (آفرینش لباسهای ظاهری و باطنی) از نشانههای (فضل و رحمت) خدا است تا بندگان متذکّر (نعمتهای پروردگار) شوند. [[«أَنزَلْنَا»: آفریدیم. درست کردیم. (نگا: زمر / 6، حدید / 25). «یُوارِی»: میپوشاند. پنهان میدارد. «رِیشاً»: پر. در اینجا مراد لباس زینت و وسائل آرایش است. «ذلِکَ»: آن آفرینش لباس به طور مطلق، یا آن آفرینش لباس تقوا.]]
[27] ای آدمیزادگان! شیطان شما را نفریبد، همان گونه که پدر و مادرتان را (فریفت و) از بهشت بیرونشان کرد و لباسشان را از (تن) ایشان بیرون ساخت تا عوراتشان را بدیشان نماید. شیطان و همدستانش شما را میبینند، در صورتی که شما آنها را نمیبینید (لذا از راههای گوناگون و به شیوههای مختلفی که نهان از دید شما است بر شما یورش میآورند. باید چنین دشمنانی را پائید و از کید و مکرشان ترسید. با این توضیح که آنان بر مؤمنان تسلّط ندارند و بلکه) ما شیاطین را دوستان و یاران کسانی ساختهایم که ایمان نمیآورند (یعنی اهریمنان تنها بر غیر مؤمنان تسلّط دارند). [[«لا یَفْتِنَنَّکُمْ»: شما را گول نزند و نفریبد. «یَنزِعُ»: به در میآورد. میکند. «قَبِیل»: اعوان. یاران و همدستان. «مِنْ حَیْثُ»: از راهی که. به گونهای که. «جَعَلْناَ الشَّیَاطِینَ»: مراد این است که شیطان و یارانش تنها بر افراد بیایمان و بر کسانی که ایمان سستی دارند مسلّط هستند (نگا: حجر / 42، نحل / 99 و 100).]]
[28] (کافران) وقتی که کار زشتی (همچون شرک و طواف کعبه را در حال برهنگی) انجام میدهند، میگویند: پدران خود را بر این کار دیدهایم (و نیاکانمان را بر این روش و برنامه یافتهایم و ما به دنبال آنان رفته و از ایشان پیروی میکنیم) و خدا ما را بدان دستور داده است! بگو (ای پیغمبر!): خداوند به کار زشت دستور نمیدهد. آیا چیزی را به خدا نسبت میدهید که (مستند و دلیل صحّت آن را) نمیدانید؟ [[«فَاحِشَةً»: عمل قبیح. گناه بسیار زشت. «الْفَحْشَآء»: عمل قبیح. گناه بسیار زشت.]]
[29] بگو: پروردگارم (همگان را در هر زمان و مکانی) به دادگری فرمان داده است، و (دستور او) این (است) که در هر عبادتی رو به خدا کنید و از وی مخلصانه اطاعت نمائید و او را صادقانه بپرستید. خداوند همان گونه که شما را در آغاز آفریده است، (به همان سادگی پس از مرگ شما را زنده میکند و به سوی او) برمیگردید. [[«الْقِسْطِ»: دادگری. میانهروی. «وُجُوهٌ»: جمع وجه. چهره. ذات. «عِندَ»: در. «مَسْجِد»: مکان عبادت. زمان عبادت. سجود که مراد از آن نماز است. «أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ»: در هر مسجدی به نماز ایستید و دل خود را متوجّه خدا کنید. در هر زمان و مکان عبادتی خالصانه به خدا رو کنید و تنها او را در نظر داشته باشید. در هر سجده و کرنشی رو به سوی خدا دارید و عبادتتان تنها برای او باشد. «أُدْعُوهُ»: او را عبادت کنید و بپرستید. دعاء در اینجا به معنی عبادت است. «الدِّینَ»: اطاعت. عبادت. انقیاد.]]
[30] (در آن وقت که به سوی او برمیگردید، دو گروه خواهید بود:) گروهی که (خداوند ایشان را موفّق گردانده است و به سبب پیروی از رهنمود پیغمبران) هدایتشان بخشیده است، و گروهی که درخور گمراهی گردیده و سرگشته شدهاند، چرا که به جای یزدان شیاطین را به دوستی و سروری گرفتهاند و خویشتن را راهیافته پنداشتهاند. [[«فَرِیقاً»: گروه. دسته. واژه نخست، مفعولٌبه مقدّم فعل (هَدی) است، و واژه دوم مفعول به فعل محذوفی چون (أَضَلَّ) است. «مِن دُونِ اللهِ»: به جای خدا.]]
[31] ای آدمیزادگان! در هر نماز گاه و عبادتگاهی، خود را (با لباس مادی که عورت شما را بپوشاند، و با لباس معنوی که تقوا نام دارد) بیارائید، و بخورید و بنوشید ولی اسراف و زیادهروی مکنید که خداوند مسرفان و زیادهروی کنندگان را دوست نمیدارد. [[«خُذُوا زِینَتَکُمْ»: مراد این است که به هنگام نماز و انجام عبادت لباسهای زیبا و مؤدّبانه و پاکیزه بپوشید و به نام پرهیزگاری از لباسهای کثیف و مندرس و یا ناشایست و جلف استفاده نکنید، و نیز تقوا و اخلاص داشته باشید. «الْمُسْرِفِینَ»: متجاوزین از حدود حرام و حلال خدا.]]
[32] (ای محمّد! زشتی کارِ افتراء تحلیل و تحریم را بدیشان خاطرنشان ساز و به آنان) بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده است و همچنین مواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است؟ بگو: این (نعمتها و موهبتهای حلال و) چیزهای پاکیزه، برای افراد باایمان در این جهان آفریده شده است (و دیگران نمیبایست از آن استفاده کنند. ولی در این دنیا بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست، و این هم از رحمت واسعهی خدا و لطف او است. امّا) در روز قیامت اینها همه در اختیار مؤمنان قرار میگیرد (و دیگران به کلّی از آن محروم میگردند). این چنین آیات (خود را دربارهی احکام حلال و حرام) برای کسانی توضیح و تشریح میکنیم که آگاهند و میفهمند. [[«أَخْرَجَ»: بیرون آورده است. در اینجا مراد این است که: آفریده است و به مرحله ظهور رسانده است. «خَالِصَةً»: دربست. به تمام و کمال. حال است.]]
[33] بگو: خداوند حرام کرده است کارهای نابهنجار (چون زنا) را، خواه آن چیزی که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد، و خواه آن چیزی که پوشیده انجام گیرد و پنهان ماند، و (هر نوع) بزهکاری را و ستمگری (بر مردم) را که به هیچ وجه درست نیست، و این که چیزی را شریک خدا کنید بدون دلیل و برهانی که از سوی خدا مبنی بر حقّانیّت آن خبر در دست باشد، و این که به دروغ از زبان خدا چیزی را (درباره تحلیل و تحریم و غیره) بیان دارید که (صحّت و سقم آن را) نمیدانید. [[«بَطَنَ»: پنهان ماند. مخفی گردید. «الإِثْمَ»: گناه. بزهکاری. عطف عام بر خاصّ است. «الْبَغْیَ»: ظلم و ستم. تعدّی. عطف خاصّ بر عام است. «بِغَیْرِ الْحَقِّ»: باطل. نادرست. ذکر این قید برای توضیح و تأکید است؛ چرا که هر نوع ظلم و ستمی باطل و نادرست است. یا این که معنی آن چنین است: به ناحق. یعنی تعدّی و تجاوزی که حق است و از روی مُشاکله تعدّی و تجاوز نامیده میشود، بلامانع است (نگا: بقره / 194). «سُلْطَاناً»: دلیل و برهان.]]
[34] هر گروهی دارای مدّت زمانی (مشخّص و معلوم) است، و هنگامی که زمان (محدود) آنان به سر رسید، نه لحظهای (از آن) تأخیر خواهند کرد و نه لحظهای (بر آن) پیشی میگیرند. [[«أَجَلٌ»: مدّت. زمان. وقت سررسید. «سَاعَةً»: مراد کمترین وقت ممکن است. «لا یَسْتَأْخِرُونَ»: درنگ نمیکنند. «لا یَسْتَقْدِمُونَ»: پیشی نمیگیرند و جلو نمیافتند.]]
[35] ای آدمیزادگان! اگر پیغمبرانی از جنس خود شما انسانها به نزدتان بیایند و آیات مرا برای شما بازگو بنمایند، (شما دو گروه خواهید شد. گروهی حق را میپذیرد، و گروهی حق را تکذیب میدارد) پس کسانی که پرهیزگاری کنند (و با انجام طاعات و ترک محرّمات، خویشتن را از عذاب خدا در امان دارند) و به اصلاح (حال خود و دیگران) بپردازند، (در آخرت) نه ترسی بر آنان است و نه غمگین میگردند. [[«إِمَّا»: اگر. این واژه فراهم آمده است از: (إِنْ) شرطیّه و (ما) زائد که برای تأکید شرط ذکر شده است.]]
[36] و کسانی که آیات مرا تکذیب کنند و از (پیروی آیات و دریافت رهنمود از) آنها، خویشتن را فراتر گیرند و سرپیچی کنند، آنان دوزخیانند و جاودانه در آن میمانند. [[«إِسْتَکْبَرُوا عَنْهَا»: خویشتن را بالاتر از آن میدانند که آیات خدا را بپذیرند و از آنها رهنمود گیرند.]]
[37] آخر چه کسی ستمکارتر از کسانی است که بر خدا دروغ میبندند یا این که آیات او را تکذیب مینمایند؟ نصیب مقدّرشان بدیشان میرسد (و در جهان روزگار معیّن خود را بسر میبرند و روزیِ مشخّص خویش را میخورند) تا آن گاه که فرستادگان ما (یعنی فرشتگان قبض ارواح) به سراغشان میآیند تا جانشان را بگیرند. (بدین هنگام بدیشان) میگویند: معبودهائی که جز خدا میپرستیدید کجایند؟ (بدیشان بگوئید بیایند و شما را از چنگال مرگ بربایند!). میگویند: از ما نهان و ناپیدا شدهاند و به ترک ما گفتهاند (و امید نفع و خیری بدانان نداریم. در اینجا است که) آنان علیه خود گواهی میدهند و اعتراف میکنند که کافر بودهاند. [[«نَصِیبَهُمْ مِنَ الْکِتَابِ»: قسمت مقدّر روزی. مدّت معیّن عمر. «الْکِتَابِ»: مقدّر. نوشته شده. مصدر است و به معنی اسم مفعول یعنی مکتوب است. «یَتَوَفَّوْنَهُمْ»: آنان را میمیرانند. جان آنان را میگیرند. «کُنتُمْ تَدْعُونَ»: عبادت میکردید. به فریاد میخواندید و استمداد می طلبیدید. «ضَلُّوا عَنَّا»: از ما نهان و ناپیدا شدهاند و به ترک ما گفتهاند. (ضَلُّوا) در اینجا به معنی (غابُوا) است. «شَهِدُوا»: گواهی دادند. اعتراف نمودند.]]
[38] (در روز قیامت خداوند به این کافران) میگوید: به همراه گروهها و دستههائی از کافران انس و جنّی که پیش از شما (در دنیا مدّتی زندگی کردهاند و آن گاه از جهان) رفتهاند وارد آتش دوزخ شوید! (در این هنگام) هر وقت گروهی داخل آتش شود، گروه همجنس (پیشین) خود را نفرین میفرستد، تا آن گاه که همه به هم میرسند و پیش هم گرد میآیند، آن وقت پسینیان خطاب به پیشینیان میگویند: پروردگارا! اینان ما را گمراه کردهاند (زیرا که پیش از ما بوده��اند و ما را به سوی کفر رهبری نمودهاند) پس آتش آنان را چندین برابر (تیزتر و عذابشان را بیشتر) گردان. (پروردگار خطاب بدیشان) میگوید: عذاب هر یک از شما (پیروان و پسروان و بالادستان و زیردستان، به سبب کفر و ضلال و تقلید کورکورانه از همدیگر) چندین برابر است، ولی (به علّت عذاب سخت خود، اندازهی عذاب دیگران را) نمیدانید. [[«أدْخُلُوا فِی»: واژه (فی) در اینجا به معنی (مَعَ) است. یعنی. همراه با. «خَلَتْ»: رفتهاند. گذشتهاند. «أُخْتَهَا»: خواهرش. در اینجا مراد همجنس و همکیش است که اینان بر اثر آنان رفتهاند و از ایشان تقلید نمودهاند. «إدَّارَکُوا»: به هم رسیدند. با هم گرد آمدند. اصل این فعل (تَدارَکُوا) و از باب تفاعُل است. «أُخْرَاهُمْ»: پسینیان. مراد پیروان و تقلیدکنندگان است. «اُولاهُمْ»: پیشینیان. مراد پیشوایان و تقلیدشدگان است. «ضِعْفاً»: دو چندان. چند برابر.]]
[39] و رؤساء و پیشینیان به پیروان و پسینیان میگویند: شما هیچ گونه امتیازی بر ما ندارید (و تخفیفی از عقاب نه شما را است و نه ما را؛ چارهای نیست جز واویلا و مدارا!) پس بچشید عذاب را به سبب کاری که خود کردهاید (و خود کرده را چاره نیست). [[«فَضْلٍ»: برتری. مراد برتری از لحاظ تخفیف عذاب است.]]
[40] بیگمان کسانی که آیات (کتابهای آسمانی و نشانههای گستردهی جهانی) ما را تکذیب میکنند و خویشتن را بالاتر از آن میدانند که بدانها گردن نهند، درهای آسمان بر روی آنان باز نمیگردد (و خودشان بیارج و اعمالشان بیارزش میماند) و به بهشت وارد نمیشوند مگر این که شتر از سوراخ سوزن خیّاطی بگذرد (که به هیچ وجه امکان ندارد، و لذا ایشان هرگز به بهشت داخل نمیگردند). این چنین ما گناهکاران را جزا و سزا میدهیم. [[«لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّمَآءِ»: مراد این است که دعاها و اعمالشان پذیرفته نمیشود. اعمالشان به سوی خدا اوج نمیگیرد (نگا: فاطر / 10) و به سوی (علّیّین) بالا نمیرود و بلکه در (سِجّین) ثبت و ضبط میشود (نگا: مطفّفین / 7 و 19). ارواح آنان به سوی بهشت پر نمیکشد که در آسمانها و آن بالا بالاها قرار دارد (نگا: نجم / 15). «یَلِجَ»: داخل شود. «سَمِّ»: سوراخ. «الْخِیَاطِ»: سوزن. «حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ»: تا آن گاه که شتر از سوراخ سوزن بگذرد. این سخن بر سبیل ضربالمثل است و بیانگر چیز ناممکن و ناشدنی است.]]
[41] برای آنان (در دوزخ) بستری از آتش و بالاپوشهائی از آتش است. ما این چنین جزا و سزای ستمکاران (گمراه و کفرپیشه) را میدهیم. [[«مِهَادٌ»: بستر. زیرانداز. «غَوَاشٍ»: جمع غاشِیَة، بالاپوش. پوشش. مراد آتش است که از هر سو ایشان را احاطه میکند (نگا: زمر / 16) (غَواشٍ) مبتدای مؤخّر و (مِن فَوْقِهِمْ) خبر مقدم آن است.]]
[42] کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند - به هیچ کس (از آنان) جز به اندازهی تاب و توانش تکلیف نمیکنیم - ایشان بهشتیانند و جاودانه در آن میمانند. [[«ألَّذِینَ»: مبتدا است، و (أولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ) خبر آن است. «لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا»: به هیچ کسی جز به اندازه تاب و توانش تکلّیف نمیکنیم و جز به اندازه استعداد فکری و جسمی و امکاناتش انتظار نداریم. جمله معترضه است.]]
[43] هرگونه کینهای را از دلهایشان میزدائیم (تا برادرانه در کمال صفا و صمیمیّت در بهشت بسر برند). در زیر (قصرها و درختان) آنان رودبارها جاری میگردد. (خرّم و خندان خدای را سپاس میگذارند) و میگویند: خدائی را سپاسگزاریم که ما را بدین (نعمت جاویدان و بیپایان) رهنمود فرمود و اگر (لطف عمیم و فضل کریم) خدا (نبود و توسّط پیغمبران ما را توفیق عنایت نمیفرمود و) رهنمودمان نمینمود، هدایت فراچنگ نمیآوردیم. واقعاً پیغمبرانِ پروردگارمان حق آوردند (و حق گفتند و به سوی حق همگان را رهبری نمودند. در اینجا از سوی فرشتگان خدا) ندا داده میشود که: این بهشت شما است (که در جهان به شما وعده داده شده بود، و هم اینک) آن را به خاطر اعمالی (بایسته و کردارهای شایستهای) که انجام دادهاید به ارث میبرید. [[«نَزَعْنَا»: بیرون کشیدیم. «غِلٍّ»: کینه. دشمنی.]]
[44] (پس از استقرار بهشتیان در بهشت، و دوزخیان در دوزخ) بهشتیان دوزخیان را صدا میزنند که ما آنچه را پروردگارمان (توسّط پیغمبران) به ما وعده داده بود همه را حق یافتهایم (و به نعمت و کرامت خدای خود رسیدهایم)، آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتهاید (و به عقاب و عذاب خدا گرفتار آمدهاید؟). میگویند: بلی! (همه را عین حقیقت دیدهایم و به عقاب هولناک و عذاب دردناکی دچار آمدهایم. دریغا و فسوسا! در این هنگام، میان بهشت و دوزخ) ندادهندهای در میانشان ندا درمیدهد که نفرین خدا بر ستمگران باد! [[«حَقّاً»: حال یا مفعول دوم است. «أَذَّنَ»: صدا زد. ندا در داد. «مُوَذِّنٌ»: ندا دهنده. این ندا دهنده شاید فرشتهای یا انسانی باشد.]]
[45] آن ستمگرانی که (مردمان را) از راه خدا باز میداشتند، و (بر راستای خداشناسی سدها و مانعها ایجاد میکردند، و در دلهای مردمان شکّها و گمانها میانداختند تا آنان را منحرف سازند و بدیشان) راه خدا را کج و نادرست نشان دهند، و آنانی که به آخرت کفر میورزیدند (و به جهان دیگر ایمان نداشتند). [[«أَلَّذِینَ»: صفت (الظَّالِمِینَ) است. «یَبْغُونَهَا عِوَجاً»: آن را کج میخواهند. یعنی همیشه در صدد آن هستند که جاده مستقیم الهی را کج نشان دهند و نادرست جلوه بنمایند.]]
[46] در میان بهشتیان و دوزخیان مانعی وجود دارد (اَعراف نام) و بالای اعراف مردانی (از بهترینِ مؤمنان و برگزیدهترینِ ایشان) قرار دارند و (از آنجا همهی مردمان را مینگرند و نیکان و بدان) جملگی را از روی سیمای (سعادت یا شقاوتِ) ایشان میشناسند. بهشتیان را بدان گاه که هنوز وارد بهشت نشدهاند و میخواهند بدان داخل شوند فریاد میدارند که درودتان باد! (مژده باد شما را که خوفی و هراسی ندارید و جاودانه در بهشت ماندگارید). [[«حِجَابٌ»: سِتر. مانع. مراد دیواری است که دروازهای دارد و عرض و طول و چگونگی آن بر ما مجهول است (نگا: حدید / 13). «الأعْرَافِ»: جمع عُرْف، بلندیها، در اینجا مراد بلندیهای (سُور) مذکور در (حدید / 13) است. «رِجالٌ»: مردانی که بر اعراف قرار دارند که برخی آنان را از زبدگان مؤمنان میدانند، و برخی ایشان را کسانی میدانند که حسنات و سیّئات ایشان مساوی است و هنوز تکلیفشان روشن نگشته است، ولی امیدوارند که به بهشت روند. «لَمْ یَدْخُلُوهَا ...»: مرجع ضمیر (و) میتواند واژه (رِجالٌ) یا (أَصْحاب) باشد.]]
[47] هنگامی که چشمان (مؤمنان مستقرّ در اعراف) متوجّه دوزخیان میشود، (آنچه نادیدنی است آن بینند، و از هراس آتش دوزخ) میگویند: پروردگارا! ما را با (این) گروه ستمگر همراه مگردان. [[«صُرِفَتْ»: متوجّه گردانده شد. «تِلْقَآءَ»: جهت. سو. مصدر (لَقِیَ) است.]]
[48] و آنان که بر اعراف جایگزینند، مردانی (از دوزخیان) را که از سیمایشان آنان را میشناسند، صدا میزنند و میگویند: آیا گردآوری (مال و ثروت و سپاه و حشم) شما، و چیزهائی که (میپرستیدید و) بدانها مینازیدید و بزرگ میداشتید، چه سودی به حالتان داشت؟ [[«مَآ أَغْنَی عَنکُمْ»: چه سودی به حالتان داشت؟ چه سودی برایتان نداشت. «جَمْعُکُمْ»: گردآوری مال و ثروت و سپاه و غیره. جمعیّت. تعداد افراد. «مَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ»: چیزهائی که بزرگشان میداشتید و بتانی که میپرستید. چیزی که همیشه بدان تکبّر میکردید. خود را بزرگتر از آن میدیدید که حق را بپذیرید.]]
[49] آیا اینان (که هم اکنون به بهشت میروند و غرق نعمت جاوید یزدان میشوند) همان کسانی نیستند که (در دنیا) سوگند میخوردید: ممکن نیست خداوند رحمی بدیشان کند (و آنان را به بهشت نائل گرداند؟ ای مؤمنان! به کوری چشم کافران) به بهشت درآئید. نه ترسی متوجّه شما میگردد و نه به غم و اندوهی گرفتار میآئید. (چرا که بهشت جای سعادت و سرور و شادمانی و نعمت جاویدان یزدانی است). [[«أَقْسَمْتُمْ»: سوگند خوردید. «أُدْخُلُوا الْجَنَّةَ ...»: این عبارت میتواند فرموده خدا خطاب به اصحاب اعراف یا سائر مؤمنان باشد؛ و یا گفته اصحاب اعراف خطاب به مؤمنان بشمار آید.]]
[50] دوزخیان بهشتیان را صدا میزنند که مقداری از آب یا از چیزهائی که خداوند قسمت شما فرموده است به ما عطاء کنید. بهشتیان میگویند: خداوند آب و چیزهای بهشت را بر کافران قدغن کرده است. [[«نَادَی»: صدا زد. چگونگی صدازدن بر ما مجهول است، جز این که چنین صدازدنی دلیل بر قرب مکانی بهشت و دوزخ نمیباشد. امروزه در دنیا به وسیله دستگاهها با هم صحبتکردن و یکدیگر را از مسافت دور دیدن چیز عادی است. «أََفِیضُوا»: عطاء کنید.]]
[51] آن کسانی که (به دنبال دین حق راه نیفتادند و بلکه) خوشگذرانی و بازی را آئین خود کردند (و دین را مسخره پنداشتند و به بازیچه گرفتند) و زندگی دنیا آنان را گول زد (و جهان عاجل، ایشان را از جهان آجل بازداشت)، پس امروز ایشان را (از برخورداری از الطاف و انعام خود بینصیب و آنان را) از یاد میبریم، چون که ایشان رسیدن به چنین روزی را از یاد بردند و آیات (دیدنیِ جهان و خواندنیِ قرآن و سائر کتابهای آسمانی) ما را انکار کردند. [[«إِتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً»: لَهْو و لعب را آئین خود کردند. دین خود را به بازی و شوخی گرفتند. «کَمَا»: همان گونه که. چون که. زیرا که. حرف (ک) میتواند برای تشبیه یا تعلیل باشد. واژه (ما) در (کَما) و در (وَ ما کانُوا ...) مصدری است و بعد از تأویل به مصدر چنین میشود: کَنِسْیَانِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ. لِنِسْیانِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ.]]
[52] بیگمان کتاب بزرگی (به نام قرآن) را برای ایشان فرستادهایم که با آگاهی (کامل و شامل خدایانهی خود از فطرت انسان و سرشت جهان، احکام و معانی) آن را توضیح داده و تبیین کردهایم تا مایهی هدایت (ایشان به سوی سعادت) و رحمت (خدا در هر دو سرا) برای کسانی باشد که مؤمنین (بدان) باشند. [[«فَصَّلْناهُ»: معانی و مفاهیم آن را اعم از عقائد و احکام و مواعظ، مفصّلاً و مشروحاً بیان داشتهایم و روشن نمودهایم. «عَلی عِلْمِ»: آگاهانه. مشتمل بر دانش بسیار. حال ضمیر فاعلی (نا) و به معنی (عالِمینَ) و یا حال ضمیر مفعولی (هُ) و به معنی (مُشْتَمِلاً عَلی عِلْمٍ کَثیرٍ) است. «هُدیً وَ رَحْمَةً»: مفعولٌله یا حال (کِتابٍ) یا ضمیر (هُ) است.]]
[53] آیا (افراد بیباور) انتظار جز این را دارند که سرانجام تهدیدهای کتاب خدا را مشاهده کنند (و عقاب و عذاب موعود او را هم اینک ببینند؟). روزی چنین سرانجامی فرا میرسد (و عقاب و عذاب خدا گریبانگیرشان میگردد. در آن روز) آنان که در دنیا آن را فراموش کردهاند و پشت گوش انداختهاند، میگویند: بیگمان پیغمبرانِ پروردگارمان آمدند و حق را با خود آوردند (و ما و دیگران را به سوی آن دعوت کردند، ولی ما بدان کافر شدیم و اکنون پشیمانیم و راه چارهای برای خود نمیدانیم) آیا میانجیگرانی داریم که برای ما میانجیگری کنند (و ما را از دست عذاب برهانند؟) یا (کاری کنند که مجدّداً به جهان) برگردانده شویم تا اعمالی انجام دهیم جدای از اعمالی که قبلاً میکردیم؟ (ولی مگر ممکن است چنین شود؟! آنان پاسخی برای خود نمیشنوند. چرا که با غرور بیجا در دنیا) ایشان خویشتن را زیانبار کردهاند و هستی خود را باختهاند، و معبودهائی را که به دروغ ساخته بودند همگی گم گشتهاند و ناپدید شدهاند. [[«تَأْوِیلَهُ»: سرانجام و عاقبت آن. مراد عقاب و عذابی است که وعده داده میشود. «مِن قَبْلُ»: قبلاً. در دنیا.]]
[54] پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش دوره بیافرید، سپس بر تخت (مرکز فرماندهی جهان) چیره شد (و به ادارهی جهان هستی پرداخت). با (پردهی تاریک) شب، روز را میپوشاند و شب شتابان به دنبال روز روان است. خورشید و ماه و ستارگان را بیافریده است و جملگی مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که تنها او میآفریند و تنها او فرمان میدهد. بزرگوار و جاویدان و دارای خیرات فراوان، خداوندی است که پروردگار جهانیان است. [[«سِتَّةِ أیَّامٍ»: شش روز. مراد شش دوره از زمان است که مقدار آنها را کسی جز خدا نمیداند. «إسْتَوَی»: مستولی شد. استقرار یافت. چگونگی آن بر ما مجهول است و آنچه از آن میفهمیم این است که خداوند به فرمانروائی و اداره جهان پرداخت. «الْعَرْش»: تخت سلطنت. آفریده سترگی است که چگونگی آن بر ما مجهول است. «إِسْتَوی عَلی الْعَرْشِ»: کاملاً چیره شد و فرماندهی را به دست گرفت. «حَثِیثاً»: با سرعت. شتابان. حال فاعل (یَطْلُبُهُ) است. یا صفت مصدر محذوف است و تقدیر چنین است: یَطْلُبُهُ طَلَباً حَثیثاً. «مُسَخَّرَاتٍ»: فرمانبرداران. فرمانبران. حال است. «الْخَلْقُ»: آفرینش. همه مخلوقات. «الأمْرُ»: فرماندهی. رهبری و گرداندن کار و بار مخلوقات و نظارت بر احوال و اوضاع آنها. «تَبَارَکَ اللهُ»: مقدّس و منزّه خدا است. خیر و برکت مادی و معنوی خدا افزون و فراوان است. جاوید و بزرگوار خدا است. فعل (تَبارَکَ) از مصدر (بَرَکَة) به معنی کثرت و زیادت یا به معنی ثبوت و ماندگاری است.]]
[55] پروردگارِ خود را فروتنانه و پنهانی به کمک بخواهید (و در دعا با بلندگرداندن صدا یا درخواست چیز ناروا از حدّ اعتدال تجاوز مکنید که) او تجاوزکاران را دوست نمیدارد. [[«تَضَرُّعاً»: متواضعانه و خاشعانه. علنی و آشکارا. حال ضمیر (و) در فعل (أُدْعُوا) است و به معنی مُتَضَرِّعِینَ است. «خُفْیَةً»: پنهانی. نهانی.]]
[56] در زمین بعد از اصلاح آن (توسّط خدا یا بر دست انبیاء علیالخصوص محمّد مصطفی) فساد و تباهی مکنید. و خدا را بیمناکانه و امیدوارانه به فریاد خوانید؛ (بیم از عدم پذیرش، و امید به رحمتش). بیگمان رحمت یزدان به نیکوکاران نزدیک است. (پس نیکوکار باشید تا دعای شما پذیرفته گردد و رحمت خدا شامل شما شود). [[«خَوْفاً وَ طَمَعاً»: در حال خوف و رجا. از ترس عقاب و امید به ثواب. هر دو واژه حال و به معنی: خَآئِفِینَ وَ طَامِعِین میباشند. «قَرِیبٌ»: مذکّر آمدنِ (قَریبٌ) به سبب کسب تذکیر مضاف یعنی (رَحْمَةَ) از مضافالیهیعنی (اللهِ) است. یا حمل فَعیل به معنی فاعِل بر فَعیل به معنی مَفْعُول است. (نگا: روحالمعانی، اعراف / 56).]]
[57] او کسی است که بادها را به عنوان مژدهرسانهای رحمت خود پیشاپیش میفرستد (تا مردمان را به باریدن باران که مایهی حیات و بیانگر لطف یزدان است مژده دهند). هنگامی که بادها ابرهای سنگین (و پر آب را بر دوش خود) برداشتند، آنها را به خاطر (آبیاری) زمینی (بیجنب و جوش و خشکیده همچون) مرده میرانیم و آب را در آنجا میبارانیم و با آن هر نوع میوه و محصولی را (از خاک تیره) پدید میآوریم. و همان گونه (که زمین مرده را پرجنب و جوش و زنده میکنیم) مردگان را (نیز از دل خاک) بیرون میآوریم (و زندگی دوباره میبخشیم. دربارهی این امثال که بیانگر نمونهی معاد در این دنیا است بیندیشید) تا شما متذکّر شوید و عبرت گیرید. [[«بُشْراً»: جمع بَشیر، مژدهدهندگان. «بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ»: پیشاپیش باران رحمت خود. «أَقَلَّتْ»: برداشت. «سَحاباً»: ابرها. جمع سَحابَة. «ثِقَالاً»: جمع ثَقیلَة، سنگین از آب فراوان. «سُقْنَا»: راندیم.]]
[58] زمین خوب (و دارای خاک مرغوب)، گیاه آن به فرمان پروردگارش میروید و بالا میگیرد، امّا زمین بد (و شورهزار) از آن جز گیاه ناچیز و کمسود نمیروید. (این مثلی است در تأثیرِ وراثت، تفاوتِ قابلیّت در افراد، نجابتِ خانوادگی، و تأثیر ایمان و کفر دودمان در زندگی زناشوئی. مردمان در فهم و ادراک، همچون زمین خوب و بدند) و ما برای شکرگزاران این چنین آیات را بیان میکنیم. [[«نَکِداً»: پر درد سر و کم سود. حال ضمیر مستتر در (یَخْرُجُ) است.]]
[59] (پیوسته مشرکان، دشمنان حق بودهاند، و کافران با پیغمبران جنگیدهاند. از جمله) ما نوح را به سوی قوم خود (که در میانشان برانگیخته شده بود) فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! برای شما جز خدا معبودی نیست. پس تنها خدا را بپرستید. من (از شما و دلسوزتان میباشم. قیامت و حساب و کتابی در میان است و اگر نافرمانی کنید) میترسم دچار عذاب آن روزِ بزرگ شوید (و به دوزخ روید). [[«یَوْمٍ عَظِیمٍ»: روز بزرگ که قیامت است.]]
[60] اشراف و رؤسای قوم او گفتند: ما تو را (دور از حق و) در گمراهی و سرگشتگیِ آشکاری میبینیم. [[«الْمَلأُ»: اشراف رؤساء و زعماء.]]
[61] گفت: ای قوم من! هیچ گونه گمراهی در من نیست و دچار سرگشتگی هم نیستم. ولی من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم. [[«ضَلالَةٌ»: کمترین گمراهی.]]
[62] من مأموریّتهای (محولّه از سوی) پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم و شما را پند و اندرز میدهم و از جانب خدا چیزهائی (به من وحی میگردد و) میدانم که شما نمیدانید. [[«رِسَالات»: جمع رسالت، چیزهائی که پیغمبران را مأمور تبلیغ آنها میکنند.]]
[63] آیا تعجّب میکنید از این که (کتاب آسمانی پر) اندرزی از سوی پروردگارتان بر زبان مردی از خودتان به شما برسد تا شما را بیم دهد و پرهیزگار شوید و (در پرتو هراس از عذاب و عقاب، و پرهیز از موجبات خشم خدا) امید آن باشد که مشمول رحمت و رأفت گردید؟ [[«ذِکْرٌ»: پند و اندرز. در اینجا مراد کتاب آسمانی است (نگا: یوسف / 104، انبیاء / 50).]]
[64] امّا آنان (با وجود این همه دلائل روشن ایمان نیاوردند و) او را تکذیب کردند. پس ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند نجات دادیم، و کسانی را که آیات (خواندنی و دیدنی) ما را تکذیب نمودند، غرق کردیم، چرا که آنان مردمان (کور دل و) نابینائی بودند (و حق را نمیدیدند). [[«أَلَّذِینَ مَعَهُ»: کسانی که با او بودند. کسانی که پیروان او بودند. «فِی الْفُلْکِ»: در کشتی. با کشتی. «عَمِینَ»: جمع عَمی، نابینایان. کوردلان.]]
[65] (همان گونه که نوح را برای دعوت به توحید به سوی قوم خود فرستادیم،) هود را هم به سوی قوم عاد که خودش از آنان بود روانه کردیم. هود به قوم عاد گفت: ای قوم من! خدای را بپرستید و (بدانید) جز او معبودی ندارید. آیا پرهیزگاری نمیورزید؟ (و نمیخواهید با یکتاپرستی خویشتن را از شرّ و فساد در امان دارید؟). [[«أَخَاهُمْ»: برادرشان. مراد اخوّت در جنس است. در میان عربها رسم است که خطاب به هم میگویند: یا أَخا الْعَرَبِ. واژه (أَخا) مفعول فعل محذوف (أَرْسَلْنا) است.]]
[66] رؤساء و اشراف کفرپیشهی قوم او گفتند: ما تو را ابله میدانیم؛ (آخر این چه دعوتی است که راه انداختهای و این چه چیز است که ما را بدان میخوانی؟!) و ما تو را از زمرهی دروغگویان میپنداریم. [[«سَفاهَة»: کمخردی. ابلهی. «مِنَ الْکَاذِبِینَ»: از زمره دروغگویان. این سخن بیانگر این است که پیغمبران پیشین را هم دروغگو پنداشتهاند و آنان را نیز تکذیب نمودهاند.]]
[67] هود گفت: ای قوم من! من ابله نیستم. بلکه من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم. [[«لَیْسَ بِی سَفَاهَة»: هیچ گونه سبکمغزی و کمخردی در من نیست.]]
[68] من احکام و اوامر پروردگار خود را به شما میرسانم و من اندرزگوی امینی برای شما هستم (و در آنچه میگویم یکرنگ و راستگویم و از خود چیزی نمیگویم). [[«نَاصِحٌ»: نصیحتکننده. دلسوز. مخلص.]]
[69] آیا تعجّب میکنید از این که (کتاب آسمانی پر) اندرزی از سوی پروردگارتان بر زبان مردی از خودتان به شما برسد تا شما را بیم دهد. به یاد آورید آن زمانی را که شما را بعد از قوم نوح وارثان زمین کرد و شما را در میان مردمان از سلطنت شکوهمندتر و از مملکت فراختر و از قدرت جسمانی بیشتری برخوردار کرد. پس نعمتهای خدا را به یاد آورید (و شکر آنها را بگزارید) باشد که رستگار شوید. [[«الْخَلْقِ»: مردمان، آفریدگان. خلقت، بنیه. «فِی الْخَلْقِ»: در میان مردمان. از لحاظ بدنی. «بَصْطَةً» = «بَسْطَةً»: توسعه، گسترش. مفعولبه یا تمییز است. «آلآءَ»: جمع إِلی، نعمتها.]]
[70] گفتند: آیا به پیش ما آمدهای (و دستاندر کار تبلیغ شدهای) تا ما را بر آن داری که بُتانی را رها سازیم که پدرانمان آنها را پرستیدهاند و تنها خدا را بپرستیم و بس؟! (ما هرگز چنین نخواهیم کرد.) پس چیزی را بر سر ما بیاور که (در برابر نافرمانیِ از خود) به ما وعده میدهی، اگر از راستگویانی. [[«وَحْدَهُ»: تنها. یگانه. حال است. «نَذَرَ»: ترک کنیم. رها سازیم.]]
[71] هود گفت: (به سبب نافرمانی و دشمنانگیتان با حق) مسلّماً عذاب بزرگی و خشم سترگی از سوی پروردگارتان بر شما واقع میشود و بیگمان دامنگیرتان میگردد. آیا با من دربارهی بتهائی ستیزه میکنید که از الوهیّت جز نامی ندارند و شما و نیاکان شما بر آنها نام خدا گذاردهاید و معبودشان نامیدهاید، و هیچ گونه حجّتی (که دالّ بر الوهیّت آنها باشد) از جانب خدا در حقّ آنها نازل نشده است. (اکنون که چنین است) در انتظار (عذاب خدا) باشید و من هم با منتظرانِ (شما چشم به راه نزول عذاب) میمانم. [[«وَقَعَ»: رخ داد. ثابت و واجب گردید. «رِجْسٌ»: عذاب. «سُلْطَانٍ»: دلیل و برهان.]]
[72] پس (عذاب طوفانِ باد دامنگیرشان گردید، و ما) هود و مؤمنانی را که با او بودند در پرتو لطف و مرحمت خود رهائی بخشیدیم، و کسانی را که آیات (خواندنی و دیدنی) ما را تکذیب کردند و از زمرهی مؤمنان نشدند، نابود و مستأصل گرداندیم. [[«أَنجَیْنَا»: نجات دادیم. «دَابِرَ»: آخر. تابع. قطعِ دابِر، کنایه از استیصال و نابودکردن است (نگا: انعام / 45).]]
[73] (از زمرهی پیغمبران یکی هم) صالح را به سوی قوم ثمود که خودش از آنان بود فرستادیم. صالح بدیشان گفت: ای قوم من! خدای را بپرستید (و بدانید که) جز او معبودی ندارید. هم اینک معجزهی بزرگی (بر صدق پیغمبری من) از سوی پروردگارتان برایتان آمده است و (آن) این شتر خدا است (با ویژگیهای خاصّ خود) که به عنوان معجزهای برای شما آمده است (و یک شتر عادی و معمولی نیست). پس آن را به حال خود واگذارید تا در زمین هر کجا خواست بچرد، و بدان آزاری مرسانید که (اگر آزاری برسانید) عذاب دردناکی دچارتان میگردد. [[«بَیِّنَةٌ»: دلیل. معجزه بزرگ و روشن. «آیَةً»: نشانه. معجزه. حال ناقه است. عامل آن معنی اشاره است که عامل معنوی است.]]
[74] و به یاد داشته باشید که خداوند شما را جانشینان قوم عاد کرده است و در سرزمین (حجر، میان حجاز و شام) استقرار بخشیده است. (سرزمینی با دشتهای مسطّح و حاصلخیز، و با کوهستانهای مستحکم و مستعدّی که میتوانید) در دشتهای آن کاخها برافرازید و در کوههای آن خانهها بتراشید و بسازید. پس نعمتهای خدا را به یاد داشته باشید و در زمین، تباهکارانه فساد راه میندازید. [[«بَوَّأَ»: استقرار بخشید. منزل و مأوی داد. «تَنْحِتُونَ»: میتراشید. «سُهُول»: جمع سَهْل، دشتها. «الْجِبَالَ بُیُوتاً»: واژه (الْجِبالَ) میتواند مفعول باشد و (بُیُوتاً) حال بوده و تأویل به مشتقّ شود؛ یعنی انگار به معنی (مَسْکُونَةً) باشد. یا این که (الْجِبَالَ) منصوب به نزع خافض بوده و (بُیُوتاً) مفعول بشمار آید. «لا تَعْثَوْا»: فساد و تباهی مکنید. «مُفْسِدِینَ»: حال است و برای تأکید معنی (لا تَعْثَوْا) به کار رفته است.]]
[75] اشراف و رؤسای متکبّر قوم او به مستضعفانی که ایمان آورده بودند گفتند: آیا واقعاً میدانید که صالح فرستادهای از جانب پروردگار خدا است؟ (مستضعفان پاسخ دادند و) گفتند: ما بدانچه او بدان مأموریّت یافته است ایمان داریم. [[«إِسْتَکْبَرُوا»: تکبّر نمودند و بزرگی فروختند و حقّ را نپذیرفتند. «اسْتُضْعِفُوا»: ضعیف بشمار آمده بودند. مراد کسانی است که استثمار شده بودند. «لِمَنْ آمَنَ»: بدل جزء از کلّ برای (لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا) است.]]
[76] مستکبران (به مستضعفان) گفتند: ولی ما بدانچه شما بدان ایمان دارید، ایمان نداریم.
[77] پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگار خود سرکشی نمودند و گفتند: ای صالح! اگر (راست میگوئی) از زمره پیغمبرانی، آنچه را که به ما وعده میدهی (و عذابی را که ما را از آن میترسانی) بر سر ما بیاور! [[«عَقَرُوا»: پیکردند. شتر را ذبح کردند. «عَتَوْا»: سرکشی کردند.]]
[78] (در نتیجه ستیزهجوئی و طغیانگری) زلزلهای (قصرها و خانههای مستحکم) ایشان را در برگرفت (و زندگی پرزرق و برق آنان را در هم کوبید) و در شهر و دیار خود خشکیدند و مردند. [[«الرَّجْفَةُ»: زلزله. «جَاثِمِینَ»: بر زانوها افتادگان. پیکرهای خشکیده و بیجان. «فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ»: صبحگاهان در خانههای خود اجسام بیجانی شدند و نقش بر زمین گشتند. با توجّه بدین معنی، (أَصْبَحُوا) تامّه است و (جَاثِمِینَ) حال است.]]
[79] پس (صالح با دلی پر اندوه) از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من! من پیام پروردگارم را به شما رساندم و شما را پند دادم، ولی شما اندرزگویان را دوست نمیدارید. [[«تَوَلَّی»: روی برتافت. ایشان را ترک کرد و رفت. ترککردن آنان و سخنگفتن با ایشان، میتواند پیش از نزول بلا باشد، و یا این که بعد از نزول بلا بوده و خطاب برای عبرت بازماندگان و اظهار تأسّف از وضع رقّتبار مردگان باشد. «رِسالَةَ»: پیام. آنچه پیغمبران برای تبلیغ آن فرستاده میشوند.]]
[80] لوط را هم فرستادیم و او به قوم خود گفت: آیا کار بسیار زشت و پلشتی را انجام میدهید که کسی از جهانیان پیش از شما مرتکب آن نشده است؟! [[«إِذْ»: ظرف است برای (أَرْسَلْنا) و امتداد زمانی دارد و مظروف میتواند در برخی از اجزاء آن انجام گیرد. یا این که (لُوطاً) منصوب به فعل محذوف (أُذْکُرْ) است و ...]]
[81] (جای شگفت است که) شما به جای زنان به مردان دل میبازید و با آنان میآمیزید! اصلاً شما مردمان تجاوزپیشهاید (و به انگیزهی شهوترانی و هواپرستی از مرز فطرت در میگذرید). [[«شَهْوَةً»: از روی شهوت. مفعولله است. «مِن دُونِ» به جای.]]
[82] پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: اینان را از شهر و دیار خود بیرون کنید. آخر اینان مردمان پاک و پرهیزگاری هستند! [[«أُنَاسٌ»: مردمان. «یَتَطَهَّرُونَ»: پاکی را دوست میدارند. زاهد و پرهیزگارند. البتّه این سخن را برای تمسخر مؤمنان میگفتند، همان گونه که عادت فاسقان و کافران مقتدر و ستمپیشه است (نگا: هود / 87).]]
[83] پس ما لوط و مؤمنان بدو و خانوادهی او را نجات دادیم، مگر همسرش را که او (از خانوادهی خود گسیخته بود و به گمراهان پیوسته بود و لذا) از جملهی نابودشوندگان گردید. [[«أهْلَهُ»: خانواده و خویشاوندان لوط. گروندگان بدو. «الْغَابِرِینَ»: ماندگاران. هلاکشدگان. واژه (غابر) به کسی گفته میشود که همراهانش بروند و از ایشان بگسلد و باقی بماند. یا به معنی رونده است و مراد از دنیارونده و هلاکشونده است.]]
[84] بر آنان بارانی (از سنگ) باراندیم (و ایشان را سنگباران کردیم) بنگر که سرانجام گناهکاران به کجا کشید. [[«أمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ»: مراد باران غضب است؛ نه رحمت. و آن این که، پس از زیرورو شدن شهر و دیارشان، گدازههائی از سنگ بر سرشان باریدن گرفت (نگا: هود / 82، فرقان / 40).]]
[85] شعیب را هم به سوی اهل مدین که خود از آنان بود فرستادیم بدیشان گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید (و بدانید) که جز او معبودی ندارید. معجزهای از سوی پروردگارتان (بر صحّت پیغمبری من) برایتان آمده است. (پیام آسمانی این است که در زندگی به ویژه در تجارت و معاملهی با دیگران راست و درست باشید و) ترازو و پیمانه را به تمام و کمال بکشید و بپردازید و از حقوق مردم چیزی نکاهید، و در زمین بعد از اصلاح آن (توسّط خدا، یا بر دست انبیاء) فساد و تباهی مکنید. این کار به سود شما است اگر (به خدا و به حقیقت،) ایمان دارید. [[«مَدْیَن»: اسم قبیلهای است که از نسل مَدْیان یکی از فرزندان ابراهیم میباشند. این نام به مسکن ایشان هم اطلاق شده است (نگا: قصص / 45). «بَیِّنَةٌ»: دلیل. معجزه. نوع این معجزه مانند بسیاری از معجزات دیگر روشن نشده است. «لا تَبْخَسُوا»: کم مکنید. نکاهید.]]
[86] شما بر سر راهها (ی منتهی به حق و هدایت و عمل صالح) منشینید تا مؤمنان به خدا را بترسانید و از راه الله بازدارید و آن (راه مستقیم) را کج بنمائید (و خود به راه معوجّ منحرف گردید). به خاطر آورید آن زمانی را که اندک بودید و خداوند (بر اثر تلاش شبانهروزی خودتان نیروی انسانی و قدرت مالی) شما را افزون کرد. و نیز بنگرید که سرانجام کار مفسدان (همیشه به کجا انجامیده و عاقبت) چگونه گشته است. [[«تُوعِدُونَ»: میترسانید. «تَبْغُونَها عِوَجاً»: آن راه را کج میخواهید. مراد این است که راه خدا را در نظر مردم کج نشان میدهید، و خودتان نیز راهی جدا از راه راست را در پیش میگیرید.]]
[87] و اگر دستهای از شما بدانچه مأمور بدان هستم ایمان بیاورد (و پیغمبری مرا بپذیرد)، و دستهای ایمان نیاورد (و تنها به زندگی این جهان بچسبد) منتظر باشید تا خداوند میان ما داوریکند، و او بهترینِ داوران است. [[«الْحَاکِمِینَ»: داوران. قضات.]]
[88] اشراف و سران متکبّر قوم شعیب (که خویشتن را بالاتر از آن میدانستند که دین خدا را بپذیرند، بدو) گفتند: ای شعیب! حتماً تو و کسانی را که با تو ایمان آوردهاند از شهر و آبادی خود بیرون میکنیم مگر این که به آئین ما درآئید. شعیب گفت: آیا ما به آئین شما در میآئیم در حالی که (آن را به سبب باطل و نادرست بودن) دوست نمیداریم و نمیپسندیم؟! (هرگز چنین کاری ممکن نیست). [[«أَوْ»: یا این که. مگر این که. «لَتَعُودُنَّ»: در میآئید و میپذیرید. برمیگردید. فعل (لَتَعُودُنَّ) میتواند از افعال ناقصه و به معنی (لَتَصِیرُنَّ) بوده و یا از افعال تامّه باشد. «مِلَّة»: دین. آئین. «لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا»: به آئین ما در میآئید. به آئین ما برمیگردید. با توجّه به معنی دوم، برگشتن شعیب به آئین ایشان، از راه تغلیب و قلمدادکردن او از زمره مؤمنان است، و یا این که به ظنّ اشراف و رؤسای قوم است، والاّ به سبب عصمت انبیاء نه تنها شعیب بلکه هیچ پیغمبری پیش از نبوّت هم مشرک نبوده است تا دوباره به شرک برگردد.]]
[89] اگر ما به آئین شما درآئیم، بعد از آن که خدا ما را از آن نجات بخشیده است، مسلّماً به خدا دروغ بستهایم (و به گزاف خویشتن را پیروان آئین آسمانی نامیدهایم). ما را نسزد که بدان درآئیم، مگر این که خدا که پروردگار ما است بخواهد (که هرگز چنین چیزی را هم نخواهد خواست). علم پروردگار ما همه چیز را در بر گرفته است (و او با مرحمت و محبّتی که نسبت به مؤمنان دارد، ایمان ما را محفوظ میفرماید. لذا) ما تنها بر خدا توکّل داشته (و هم بدو پشت میبندیم). پروردگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن (حقی که سنّت تو در داوری میان محِقّینِ مصلِحین و مبْطِلینِ مفسدین، بر آن جاری است) و تو بهترینِ داورانی (چرا که بر همهچیز آگاه و بر هر چیز توانائی). [[«إِلاّ أَن یَشَآءَ اللهُ»: ذکر این قید برای یادآوری این مطلب است که خدا قادر مطلق است و هرچه بخواهد شدنی است، ولی سنّت خدا برابر عدل انجام میگیرد و لذا هرگز چنین دستوری را صادر نمیفرماید. یا این که بیان این سخن از سوی شعیب، محض تواضع و تأدّب با خدا و فرمانبریِ بیچون و چرا از ذات ذوالجلال است. همان گونه که پیغمبر ما به هنگام دعا میفرمود: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلی دِینِکَ»: در صورتی که میدانست خداوند دل او را بر ایمان ثابت و ماندگار میدارد. «إِفْتَحْ»: داوری کن (نگا: شعراء / 118). «الْفَاتِحِینَ»: قضات. داوران.]]
[90] اشراف و سران کافر قوم او (خطاب به پیروان خود) گفتند: اگر از شعیب پیروی کنید در این صورت شما (هم به سبب گرویدن به آئینی که آباء و اجدادتان بر آن نبودهاند، شرف و ثروت خود را از دست میدهید و) زیانکار میگردید.
[91] (در نتیجه ستیزهجوئی و طغیانگری) زلزلهای (قصرها و خانههای) ایشان را در برگرفت (و زندگی پرزرق و برق آنان را درهم کوبید) و در شهر و دیار خود خشکیدند و مردند. [[«الرَّجْفَةُ»، «أَصْبَحُوا»، «جَاثِمِینَ»: (نگا: اعراف / 78).]]
[92] کسانی که شعیب را تکذیب کردند (آن چنان نابود شدند و شهر و دیارشان ویران گردید که) گوئی هرگز در آنجا نبوده و سکونت نگزیدهاند. کسانی که شعیب را تکذیب کردند (و گمان میبردند آنان که از شعیب پیروی کنند زیانکار میشوند، خودشان سعادت دنیا و آخرت را از دست دادند و) زیانمند شدند. [[«أَلَّذِینَ»: مبتدا است. خبر آن جمله (کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا) میباشد. «لَمْ یَغْنَوْا»: بسر نبردهاند. نبودهاند.]]
[93] سپس شعیب از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من! من پیامهای پروردگارم را به شما رساندم و اندرزتان دادم (و در حق شما خیرخواهی نمودم. ولی حق را نشنیدید و جز بر طغیان و عصیان نیفزودید) پس با این حال چگونه بر حال قوم بیایمان (و بیدینی چون شما) اندوه بخورم؟ [[«آسَی»: محزون میشوم. غم و اندوه میخورم. فعل مضارع، متکلّم وحده، ثلاثی مجرّد، از ماده (أسی) و از باب چهارم است.]]
[94] ما به هیچ آبادی و شهری پیغمبری نفرستادهایم (که او اهل آنجا را به دین راستین خدا خوانده باشد و ایشان از پذیرش دعوت او سرپیچی نموده باشند) مگر این که ساکنان آن را به شدائد و مصائب گرفتار ساختهایم تا این که (به خود آیند و زیر ضربات حوادث و فشار مشکلات، فطرت آنان بیدار و نیاز به پروردگار در زوایای وجودشان پرتوافکن شود و دست دعا به سوی خدا بردارند و خالصانه به درگاه الله) تضرّع و زاریکنند. [[«قَرْیَةٍ»: مراد شهر بزرگی است که مرکز فرماندهی امراء و پایتخت رؤساء باشد. «وَ مَآ أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ»: در این کلام حذفی وجود دارد، از قبیل: فَکَذَّبَهُ أَهْلُهَا. «یَضَّرَّعُونَ»: خشوع و خضوع کنند. فروتنی و فرمانبرداری کنند. توبه و انابت کنند. فعل مضارع از باب تفعّل است. «الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ»: (نگا: بقره / 177 و 214).]]
[95] سپس (هنگامی که این هشدارها و بیدارباشها در آنان اثر نگذاشت، ایشان را به فراوانی نعمت و اعطاء سلامت آزمودیم و) بدی را به نیکی (و بلا را به رفاه) تبدیل کردیم تا بدانجا که (از لحاظ اموال و انفس) فزونی گرفتند و (به سبب نادانی مغرور شدند و لافزنان) گفتند: به پدران و نیاکان ما هم خوشی و ناخوشی و ثروتمندی و مستمندی دست داده است (و این روزگار است که گاهی به انسان رو میکند و گاهی به انسان پشت میکند و اصلاً سعادت و شقاوت ما در دست خدا نیست! چون با پتک بلا بیدار نشدند و شکر نعمت هم نگفتند) پس ناگهانی ایشان را (به عذاب و عقاب) گرفتیم و نفهمیدند (که چه شد و چرا چنین گشت). [[«عَفَوْا»: فزونی یافتند چه در اموال و چه در انفس. برای فهم بیشتر این آیه مراجعه شود به (انعام / 42 - 45، مؤمنون / 77، زخرف / 75).]]
[96] اگر مردمان این شهرها و آبادیها (به خدا و انبیاء) ایمان میآوردند و (از کفر و معاصی) پرهیز میکردند، (درگاه خیرات و) برکات آسمان و زمین را بر روی آنان میگشودیم (و از بلایا و آفات به دورشان میداشتیم) ولی آنان به تکذیب (پیغمبران و انکار حقائق) پرداختند و ما هم ایشان را به کیفر اعمالشان گرفتار و مجازات نمودیم (و عبرت جهانیانشان کردیم). [[«أَخَذْنَاهُمْ»: ایشان را مجازات کردیم و کیفر دادیم. «بِمَا»: به سبب کاری که. به سبب چیزی که.]]
[97] آیا مردمان این شهرها و آبادیها (که دعوت پیغمبران را نپذیرفتند و به جای ایمان بر کفر و معاصی افزودند، از این) ایمن شدند که عذاب ما شبانه به سراغ آنان رود، در حالی که ایشان غرق در خواب باشند؟ (شگفتا که از مکافات عمل غافل شدند). [[«بَأْس»: عذاب (نگا: غافر / 29 و 85). «بَیَاتاً»: شب هنگام. در حالی که شب را میگذراندند (نگا: اعراف / 4).]]
[98] یا این که مردمان این شهرها و آبادیها ایمن شدند از این که عذاب ما چاشتگاهان به سراغشان آید، در حالی که (به انجام کارهای بیارزشی مشغولند که انگار) سرگرم بازی هستند؟ [[«ضُحیً»: وقت چاشتگاه. میشود مراد تمام روز هم باشد.]]
[99] آیا آنان از چارهی نهانی و مجازات ناگهانی خدا ایمن و غافل شدهاند؟ در حالی از چارهی نهانی و مجازات ناگهانی خدا جز زیانکاران (و از دستدهندگان عقل و انسانیّت) ایمن و غافل نمیگردند. [[«مَکْرَ»: چاره نهانی و مجازات ناگهانی. مراد از مکر خدا در حق بندگان این است که ایشان را در ناز و نعمت و کفر و معاصی آزاد میگذارد و به ناگاه تازیانه عذاب را بر آنان مینوازد و کار ایشان را میسازد (نگا: آلعمران / 54).]]
[100] آیا برای کسانی که زمین را از صاحبان قبلی آن به ارث میبرند (و جانشین دیگران میگردند) روشن نشده است که اگر بخواهیم آنان را (همچون پیشینیان) به سبب گناهانشان نشانهی تیر بلا میگردانیم و بر دلهایشان مهر مینهیم تا دیگر (صدای حق را) نشنوند (و آهسته آهسته رهسپار دوزخ شوند)؟ [[«لَمْ یَهْدِ»: روشن نشده است و معلوم نگشته است. خداوند ایشان را رهنمود و متوجّه نکرده است. فاعل آن میتواند ضمیر مستتر (هُوَ) بوده و به (الله) برگردد، و مفعول آن جمله (أَن لَّوْ نَشَآءُ) باشد. یا این که فاعل آن جمله (أَن لَّوْ نَشَآءُ) بوده و فعل لازم بشمار آید. «أَصَبْنَاهُمْ»: ایشان را نشانه تیر بلا میگردانیم. آنان را دچار مصیبت میکنیم و نابودشان میسازیم. «نَطْبَعُ»: مهر مینهیم (نگا: نساء / 155). «لا یَسْمَعُونَ»: اندرز نمیپذیرند. صدای حق را نمیشنوند و نصائح را در گوش نمیگیرند.]]
[101] اینها آبادیهائی است که برخی از اخبار آنها را برای تو روایت مینمائیم (و شرح میدهیم که چگونه ساکنان آنجاها به سبب ایمان نیاوردن به پیغمبران، دچار بلاها و مصائب بیشمار شدند). پیغمبرانشان با دلائل روشن به سراغ آنان آمدند و معجزات متقن بدیشان نمودند، امّا آنان (به سبب لجاجتِ در کفر و ممارستِ بر تکذیب انبیاء، روی حرف خود ایستادند و) چیزی را که قبلاً تکذیب کرده بودند (حاضر نشدند بپذیرند و باز هم مثل همیشه آن را تکذیب کردند و) بدان ایمان نیاوردند. این چنین خداوند بر دلهای کافران مهر مینهد (و بر اثر ادامهی گناه، حسّ تشخیص حقّ را از آنان سلب میکند). [[«تِلْکَ الْقُرَی»: واژه (تِلْکَ) میتواند مبتدا و (الْقُرَی) خبر اوّل، و جمله (نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَآئِهَا) خبر دوم باشد. یا این که (تِلْکَ) مبتدا و (الْقُرَی) بَدَل، و جمله بعدی خبر بشمار آید. «مِن قَبْلُ»: پیش از آمدن پیغمبران و بعد از آمدن آنان، یکسان بودند. از آغاز آمدن پیغمبران تا هنگام مرگ خود.]]
[102] اکثر این اقوام را بر سر پیمان (و وفای به عهد خود) ندیدیم و بلکه بیشتر آنان را نافرمان و گناهکار یافتیم. [[«عَهْدٍ»: مراد عهد و پیمان فطری یا تشریعی و یا هردوی آنها است. «فَاسِقِینَ»: نافرمانان. گناهکاران. کافران (نگا: بقره / 26، سجده / 18).]]
[103] سپس به دنبال آنان (یعنی پیغمبران مذکور،) موسی را همراه با دلائل روشن و معجزات متقن خود به سوی فرعون و اطرافیان او فرستادیم، و ایشان (به جای این که بدانها ایمان بیاورند) بدانها کفر ورزیدند (و سزای کفر خود را چشیدند) و بنگر که سرانجام تباهکاران چه شد (و از جمله فرعون و فرعونیان کارشان به کجا کشید و چه بلاهائی بدیشان رسید؟). [[«بَعَثْنَا»: مبعوث کردیم. فرستادیم. «ظَلَمُوا بِهَا»: بدانها کفر ورزیدند. به سبب تکذیب آنها کافر شدند. به سبب کفر ورزیدن بدانها، بر خود و قوم خود ستم ورزیدند. آنها را تکذیب کردند.]]
[104] موسی گفت: ای فرعون! من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیان هستم (آمدهام تا دعوت او را به تو و درباریان و دیگر مردمان برسانم و همگان را به سوی شریعت او فرا خوانم). [[«الْعَالَمِینَ»: جهانیان. جهان پیدا و ناپیدا؛ یعنی همه کائنات.]]
[105] سزاوار است که از زبان خدا جز حق نگویم. من از سوی پروردگارتان معجزهی بزرگی برای شما دارم (که به روشنی بر حقّانیّت رسالت من دلالت مینماید) پس بنیاسرائیل را (از زنجیر اسارت و بردگی خود آزاد ساز و آنان را به من واگذار و) همراه من بفرست (تا از سرزمین تو بکوچند و به سرزمین دیگری روند و در آنجا به پرستش خدای یگانه مشغول شوند). [[«حَقِیقٌ عَلَی»: سزاوار من است که. سعی من در این است که. واژه (عَلی) به معنی (ب) یا (فی) است. «بَیِّنَةٍ»: معجزه بزرگ. دلیل مهمّ و روشن. نشانه سترگ.]]
[106] فرعون گفت: اگر معجزهی بزرگ و دلیل سترگی با خود داری، آن را بنمای، اگر از زمرهی راستگویانی (و خویشتن را پیغمبر خدا میدانی).
[107] پس موسی فوراً عصای خود را بینداخت، به ناگاه به صورت اژدهای آشکاری درآمد (که از حیات کامل برخوردار بود و بدین سو و آن سو میخزید و میجهید). [[«ثُعْبَانٍ»: اژدها. مار بزرگ. «مُبِینٌ»: آشکار. علنی. مراد از ذکر این قید این است که سحر و تردستی و چشمبندی در میان نبود، بلکه عصا حقیقتاً به اژدهای زنده تبدیل شد.]]
[108] و دست خود را (از گریبان) بیرون آورد، به ناگاه بینندگان دیدند که (همچون خورشید، درخشان و) سفید است. [[«نَزَعَ»: بیرون آورد (نگا: قصص. 75). «بَیْضَآءُ»: سفید. مراد نورانی و درخشان است.]]
[109] (هنگامی که موسی نشانهی بزرگ خدا را بنمود) اشراف قوم فرعون (از راه تملّق و چاپلوسی با فرعون همآوا شدند و) گفتند: واقعاً این جادوگر ماهری است! (و کاری که میکند معجزهی خدائی نیست). [[«عَلِیمٌ»: بسیار دانا در دانش جادوگری و فوت و فن آن.]]
[110] او میخواهد شما را از سرزمینتان (که مصر است) بیرون کند. چه میاندیشید و چه نظر میدهید؟ (آیا باید در حق او چه کرد؟). [[«تَأْمُرُونَ»: دستور میدهید. اشاره میکنید و رأی میدهید. آیههای 109 و 110 میتواند سخن فرعون باشد و یا این که درباریان متملّق، سخن او را تکرار کرده باشند (نگا: یونس / 78، طه / 57، شعراء / 34 و 35). ذکر صیغه جمع خطاب به فرعون در آیه 110، برای تعظیم است.]]
[111] (سپس به فرعون) گفتند: (عجله مکن و جریان کار) او و برادرش (هارون) را به تأخیر بینداز و (کسانی از لشکریان خود را) به شهرها بفرست تا (جادوگران مجرّب را) جمع کنند (و بدینجا گسیل دارند). [[«أَرْجِهْ»: کار او را به تأخیر بینداز تا سپس درباره او تصمیم گرفته شود. اصل آن (أَرْجِئْهُ) است و از مصدر (إِرْجاء) به معنی به تأخیر انداختن. این واژه میتواند از ماده (رَجا) یا (رَجی) که به همین معنی است باشد (نگا: احزاب / 51). «حَاشِرِینَ»: جمعکنندگان. حال یا صفت موصوف محذوفی است و اصل آن: (اَرْسِلْ رِجالاً حَاشِرِینَ) است.]]
[112] تا همهی جادوگران ماهر را (به خدمت تو) بیاورند (و جادوی موسی را باطل و کار او را یکسره سازند و دیگر کسی گول او را نخورد و به دنبال او نرود).
[113] جادوگران نزد فرعون آمدند و گفتند: آیا اگر ما پیروز گردیم اجر و پاداش مهمّیخواهیم داشت؟ [[«إِنَّ لَنَا لأجْراً»: این جمله میتواند به صورت استفهامی بوده و ادات استفهام حذف شده باشد، و یا این که به صورت غیراستفهامی بوده و جادوگران اجر و پاداش عظیمی را پیش خود مجسّم کرده باشند و فرعون به فراست آن را دریافته باشد.]]
[114] گفت: آری! و (علاوه از آن) شما از مقرّبان (درگاه ما) خواهید بود.
[115] (سپس جادوگران مغرورانه رو به موسی کردند و) گفتند: ای موسی! یا تو (عصای خود را) بینداز یا ما (ریسمانهای خویش را) میاندازیم. [[«إِمَّا»: یا این که. «الْمُلْقِینَ»: اندازندگان.]]
[116] موسی گفت: شما (آنچه دارید) بیندازید. هنگامی که (وسائل جادوگری خود را) بینداختند، مردم را چشمبندی کردند و ایشان را به هراس افکندند و جادوی بزرگی از خود نشان دادند. [[«سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ»: مراد این است که به مردم چنین نمودند که ریسمانهایشان مارهای زندهاند، در صورتی که چنین نبود (نگا: طه / 66). «إِسْتَرْهَبُوهُمْ»: آنان را به هراس فراوانی انداختند تا آنجا که موسی نیز بترسید (نگا: طه / 67 و 68).]]
[117] به موسی وحی کردیم که عصای خود را بینداز. ناگهان (به صورت اژدهائی درآمد و) به سرعت آنچه را بهم میبافتند (و تزویرهائی را که مینمودند همه را) بلعید. [[«تَلْقَفُ»: میبلعد. قورت میدهد. از ماده (لَقْف) به معنی به سرعت بلعیدن. «یَأْفِکُونَ»: به هم میبافتند. به دروغ سرهم میکردند. از ماده (إِفْک) به معنی بدترین دروغ. بهتان و افتراء.]]
[118] پس حق (یعنی صدق موسی) ثابت و ظاهر گردید و آنچه آنان میکردند باطل شد (و پوچ از آب درآمد). [[«وَقَعَ»: استوار و آشکار گردید. ثابت و ظاهر شد. «بَطَلَ»: پوچ و باطل شد.]]
[119] در آنجا (که گرد آمده بودند، فرعون و فرعونیان) شکست خوردند و (از آنجا به شهر) خوار و رسوا برگشتند. [[«إنقَلَبُوا»: برگشتند. «صَاغِرِینَ»: رسوایانه و زبونانه. جمع (صاغِر) به معنی خوار و مفتضح. معنی آیه میتواند چنین نیز باشد: در آنجا شکست خوردند و خوار و رسوا گشتند. در این صورت (انقلاب) مَجاز از (صَیْرُورت) است.]]
[120] و جادوگران به سجده افتادند (و کرنش کردند). [[«سَاجِدِینَ»: سجدهکنندگان. حال است.]]
[121] گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم.
[122] پروردگار موسی و هارون. (یعنی به خدائی ایمان داریم که موسی و هارون به او ایمان دارند). [[«رَبِّ»: بدل است.]]
[123] فرعون گفت: آیا به خدای (موسی و هارون) ایمان آوردید پیش از آن که به شما اجازه دهم؟ حتماً این توطئهای است که در این شهر (و دیار، پیشتر با هم) چیدهاید تا اهل آن را از آنجا بیرون کنید؛ ولی خواهید دانست (که چه شکنجهای در برابر این رفتارتان خواهید چشید). [[«بِهِ»: مرجع ضمیر (ه) میتواند خدا یا موسی باشد. «آذَنَ»: اجازه دهم.]]
[124] سوگند میخورم که دستها و پاهای شما را در جهت خلاف یکدیگر (یعنی دست راست با پای چپ، یا دست چپ با پای راست) قطع میکنم و (با این حالِ پریشان و وضع اسفناک) همگی شما را به دار میآویزم. [[«أُصَلِّبَنَّکُمْ»: شما را به دار میزنم.]]
[125] (جادوگران بر اثر نور ایمان، هراسی به خود راه ندادند و) گفتند: (باکی نیست؛ چرا که) ما به سوی پروردگار خود برمیگردیم (و به رحمت و نعمت او دست مییابیم، لذا مرگ در راه او را با آغوش باز میپذیریم). [[«مُنقَلِبُونَ»: برگردندگان. رجوعکنندگان.]]
[126] ایراد تو بر ما و آزار رساندن تو به ما جز به خاطر این نیست که ما به آیات روشن و معجزات متقن پروردگارمان - وقتی که به ما رسیده است - ایمان آوردهایم (و فرمان خدای خود را لبّیک گفتهایم). پروردگارا! صبر عظیم به ما مرحمت فرما و ما را مسلمان بمیران. [[«مَا تَنقِمُ مِنَّا إِلاّ»: بر ما زشت نمیشماری مگر. از ما رخنه نمیگیری و بر ما عیب نمیدانی مگر. ما را عقوبت نمیکنی مگر به خاطر (نگا: بروج / 8). «أَفْرِغْ عَلَیْنَا»: بر ما بریز. مراد این است که ما را غرق شکیبائی و بردباری گردان. «مُسْلِمِینَ»: مطیعان فرمان و منقادان شریعت یزدان. حال است.]]
[127] اشراف قوم فرعون (بدو) گفتند: آیا موسی و پیروان او را آزاد و رها میسازی تا در سرزمین (مصر آزادانه) به فساد پردازند و تو و معبودان تو را ترک گویند (و نه به تو و نه به معبودان تو وقعی ننهند؟). گفت: پسران آنان را علیالدوام خواهیم کشت و دخترانشان را زنده نگاه میداریم (تا کلفتها و گماشتگان ما گردند) و ما بر ایشان کاملاً مسلّط هستیم (و هرچه بخواهیم بر سر آنان میآوریم). [[«تَذَرُ»: رها میسازی. «سَنُقَتِّلُ»: خواهیم کشت. ذکر ماده (قَتَّلَ) از باب تفعیل برای مبالغه در کار و استمرار در آن است. «نَسْتَحْیِی»: زنده نگاه میداریم. «نِسَآءَ»: زنان. مراد جنس إناث یعنی زنان و دختران است. «قَاهِرُونَ»: غالبان. چیرگان.]]
[128] موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری جوئید و شکیبائی کنید (و بدانید که فرعون بندهی ناتوانی بیش نیست و فرمانروای مطلق خدا است و) بیگمان خدا زمین را به کسانی از بندگان خود واگذار میکند که خود بخواهد، و سرانجام (نیک و پسندیده در گیر و دار جهان) از آن پرهیزگاران است (آن کسانی که مراعات سنن و اسباب میدارند. از قبیل اتّحاد و اتّفاق و اعتصام به حق و اقامت عدل و صبر در برابر شدائد). [[«یُورِثُهَا مَنْ»: آن را به کسانی وامیگذارد. آن را ملک کسانی میسازد. «الْعَاقِبَةُ»: مراد نتیجه پیروزمندانه و سرانجام خداپسندانه در دنیا و همچنین در آخرت است.]]
[129] گفتند: پیش از آن که به پیش ما بیائی (گرفتار شکنجهی فرعون بودهایم) و پس از آمدنت (هم از سوی او) اذیّت و آزار شدهایم (و هماکنون نیز دچار رنج و محنت و در معرض عذاب و عقاب هستیم. موسی) گفت: امید است که پروردگارتان دشمنتان را هلاک سازد و شما را در زمین جایگزین (او) گرداند تا ببیند چگونه عمل میکنید. (آیا راه صلاح یا فساد در پیش میگیرید. دادگری یا ستم میورزید. شکر نعمت به جای میآورید یا کفران نعمت میکنید). [[«أُوذِینَا»: اذیّت و آزار شدهایم. «یَسْتَخْلِفَکُمْ»: شما را جایگزین و جانشین گرداند.]]
[130] ما فرعون و فرعونیان را به خشکسالی و قحطی و تنگی معیشت و کمبود ثمرات و غلّات گرفتار ساختیم تا بلکه متذکّر گردند (و از خواب غفلت بیدار شوند و از سرکشی و ستم خود بکاهند و متوجّه خدا گردند و به بنیاسرائیل بیش از این ظلم و جور روا ندارند). [[«آلَ»: اهل. بستگان و نزدیکان. در اینجا مراد اطرافیان و همفکران است. «السِّنِینَ»: جمع سَنَة، خشکسالی و قحطی. شدائد و سختیها.]]
[131] ولی (آنان نه تنها پند نگرفتند، بلکه) هنگامی که نیکی و خوشی بدیشان دست میداد (که اغلب هم چنین بود) میگفتند: این به خاطر (استحقاق و امتیازی است که بر سایر مردمان داریم و ناشی از میمنت و مبارکی) ما است. امّا هنگامی که بدی و سختی بدیشان دست میداد، میگفتند: (این خشکسالیها و بلاها همه ناشی از) نحوست و شومی موسی و پیروان او است! هان! (ای مردمانِ همهی اعصار و قرون بدانید) که بدبیاری آنان تنها از جانب خدا (و با تقدیر و تدبیر او نه کس دیگری) بوده است، ولیکن اکثر آنان (این حقیقت ساده را) نمیدانستند (و دیگران نیز اغلب نمیدانند که خوشی و ناخوشی و سختی و فراخی برابر اراده و مشیّت خدا به انسان دست میدهد). [[«الْحَسَنَةُ»: نیکی. خیر و نعمت. «سَیِّئَةٌ»: بدی. شرّ و مصیبت. «یَطَّیَّرُوا»: اصل آن یَتَطَیَّرُوا است و به معنی: فال بد میزنند. نحوست و شومی را ناشی میدانند از. «طَآئِر»: نحوست و شومی. خوشبختی و بدبختی. «عِندَ اللهِ»: از سوی خدا است. در دست خدا است.]]
[132] (آنان به سبب این اندیشهی نادرست) گفتند: هر اندازه برای ما معجزه بیاوری (و هر نوعی از معجزات بنمائی) تا ما را بدان جادو کنی، ما به تو ایمان نمیآوریم (و به تو نمیگرویم). [[«مَهْمَا»: هراندازه. هرگونه.]]
[133] پس (هر زمان به مصیبت و نکبتی دچارشان کردیم و از جمله:) سیل، ملخ، شته، قورباغه، و خون بر آنان فرستادیم که هر یک معجزهی جداگانه و روشنی بود (بر صدق موسی؛ و او پیشاپیش دربارهی هر یک جداگانه و مفصّل سخن گفته بود و وقوع هریک را خبر داده بود) امّا آنان تکبّر ورزیدند (و خویشتن را بالاتر از آن دیدند که حق را بپذیرند) چرا که انسانهای گناهکاری بودند. [[«الطُّوفَانَ»: سیل. «الْجَرَادَ»: ملخ. «قُمَّلَ»: شپش را گویند، ولی در اینجا شپش معمولی مورد نظر نیست. بلکه مراد جانوری است که آفت گیاهی است که میتواند شته یا ساس باشد. برخی هم آن را بید و گنه و مگسک گفتهاند، و برخیحشرهای دانستهاند که مایه تباهی گیاهان و نابودی حیوانات میگردد (نگا: المنتخب / صفحه 226). «الضَّفَادِعَ»: جمع ضَفْدَع، قورباغه. «الدَّمَ»: خون. بدین معنی که آب رودبارها و جویبارها به خون تبدیل میگشت. یا این که به بیماریهای گوناگون مبتلا میشدند که مایه خونریزی از دماغ و قُبُل و دُبُر و چه بسا فلج شدن اعضاء میگردید. «آیَاتٍ مُفَصَّلاتٍ»: معجزههای جداگانه و نشانههای واضح و روشن. (آیَاتٍ) حال اشیاء متقدّم است.]]
[134] هر زمان که عذابی (از عذابهای پنجگانهی مذکور) بر آنان واقع میشد (از شدّت تأثیر و فزونی تألّم آن) میگفتند: ای موسی! برای ما خدای خود را به فریاد خوان و از او درخواست کن که به عهدی که با تو بسته است وفا کند (که عهد نبوّت و رسالت است). اگر عذاب را از ما برداری، سوگند میخوریم که به تو ایمان بیاوریم و (همان گونه که خواستهای) بنیاسرائیل را همراه تو میفرستیم (و آنان را آزاد میسازیم تا به یگانهپرستی مشغول شوند). [[«الرِّجْزُ»: عذابی که دلها از آن بلرزه درآید و باعث پریشانی و سرگردانی مردم شود. «بِمَا عَهِدَ عِندَکَ»: دعا کن و در آن متوسّل به عهدی شو که با تو بسته است. و آن عهد نبوّت و رسالت است که چون تو را همچون ابراهیم به خلعت و پیشوائی بزرگوار داشته است، دعای تو را مستجاب میدارد (نگا: بقره / 124).]]
[135] امّا هنگامی که عذاب را تا مدّتی که سپری میکردند از آنان برمیداشتیم، ناگهان پیمانشکنی میکردند و سوگند خود را نقض مینمودند. [[«إِلَی أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ»: تا مدّتی که بدان میرسیدند. مراد این است که اندک روزگاری میتوانستند بر سر پیمان بمانند. «یَنکُثُونَ»: پیمانشکنی میکردند. سوگند خود را نقض مینمودند.]]
[136] تا (سرانجام کار بدانجا رسید که) از آنان انتقام گرفتیم و لذا ایشان را در دریا غرق نمودیم، به سبب این که آنان آیات و معجزات ما را تکذیب میکردند و از (ایمان و اقرار به) آنها غافل میشدند (و در حق آنها بیتوجّهی مینمودند). [[«إِنتَقَمْنَا مِنْهُمْ»: از آنان انتقام گرفتیم. ایشان را دچار نقمت و هلاک کردیم. «الْیَمِّ»: دریا.]]
[137] و ما همهی جهات و نواحی پرنعمت و برکت سرزمین (مصر و شام) را به قوم مستضعف (و دربندِ زنجیر ظلم و ستم، یعنی بنیاسرائیل) واگذار کردیم، و وعدهی نیک پروردگارت بر بنیاسرائیل، به خاطر صبر و استقامتی که نشان دادند، تحقّق یافت، و آنچه فرعونیان (از کاخهای مجلّل) ساخته بودند، و آنچه از باغهای داربست فراهم آورده بودند، درهم کوبیدیم. [[«أَوْرَثْنَا»: واگذار کردیم. عطاء نمودیم. «یُسْتَضْعَفُونَ»: تحقیر و تضعیف میشدند. «مَشَارِقَ الأرْضِ وَ مَغَارِبَها»: مراد همه نواحی و جهات سرزمین وسیع مصر یا شام و یا هردوی آنها است که چه بسا شام تحت فرمانروائی فرعون بوده باشد. مراد از مشرقها و مغربها، جوانب شرقی و غربی، یا افقهای مختلفی است که سرزمین پهناور به خاطر خاصّیّت کرویّت زمین خواهد داشت. «بَارَکْنَا فِیهَا»: رزق و روزی و نعمت و سرسبزی را در آن افزودیم (نگا: دخان / 25 - 28). «تَمَّتْ»: تحقّق یافت. اجرا گردید. «کَلِمَةُ»: وعده خدا به بنیاسرائیل درباره نابودی دشمنانشان و جانشین گرداندن آنان (نگا: اعراف / 129 و قصص / 5 و 6). «بِمَا صَبَرُوا»: به سبب صبرایشان بر شدائدی که از فرعون و فرعونیان دیدند. «دَمَّرْنَا»: تخریب و ویران کردیم. «کَانُوا یَعْرِشُونَ»: برمیافراشتند و استوار میداشتند، اعم از کاخها و خانهها و داربستِ درختها (نگا: انعام / 141 و نحل / 68).]]
[138] بنیاسرائیل را (از دست فرعون و فرعونیان نجات دادیم و سالم) از دریا (ی قلزم نزد خلیج سویس) گذراندیم. (در مسیر خود) به گروهی رسیدند که بتهائی داشتند و مشغول پرستش آنها بودند. (در این هنگام بنیاسرائیل به موسی) گفتند: ای موسی! برای ما معبودی بساز (تا به پرستش آن بپردازیم) همان گونه که آنان دارای معبودهائی هستند (و به پرستش آنها مشغول میباشند! موسی) گفت: شما گروه نادانی هستید (و نمیدانید عبادت راستین چیست و خدائی که باید پرستیده شود کیست). [[«جَاوَزْنَا»: عبور دادیم. «الْبَحْرَ»: مراد دریای قلزم یا احمر نزد خلیج سویس فعلی است. «یَعْکُفُونَ»: مواظب عبادت و ملازم پرستش بودند.]]
[139] اینان (را که میبینید به بتپرستی مشغولند) کارشان (مایهی) هلاک و نابودی (خودشان و معبودهایشان) است، و آنچه میسازند و میکنند پوچ و نادرست است. [[«مُتَبَّرٌ»: نابودشده و ویران گشته. اسم مفعول از مصدر (تتبیر) به معنی تدمیر و تخریب و هلاککردن است (نگا: اسراء / 7). خبر مقدّم برای (ما) و جمله (مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِیهِ) خبر (إِنَّ) است. «بَاطِلٌ»: زائل و مضمحل. پوچ و نادرست. «مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»: بتهائی که میسازند. عبادتی که میکنند.]]
[140] (سپس) گفت: آیا جز خدا (که آفریدگار همهی کائنات است) معبودی برای شما جستجو کنم؟! و حال آن که او است که شما را (با دادن زمین فراوان) بر مردمان (همعصرتان) برتری داده است. [[«أَبْغِیکُمْ»: برای شما بطلبم. «فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ»: مراد تفضیل آنان بر دیگر مردمان همعصر به وسیله دادن نعمت فراوان بدانان و تجدید یگانهپرستی و آئین و سنّت پیغمبران در میانشان است.]]
[141] به خاطر بیاورید زمانی را که از (دست جور فرعون و) فرعونیان شما را نجات دادیم. آنان که به شما بدترین عذاب را میرساندند، (و شما را به کارهای طاقتفرسا میگماشتند و همچون حیوانتان میانگاشتند). پسرانتان را میکشتند (تا نسل شما کم شود) و دخترانتان را (برای خدمتکاری خود) زنده نگاه میداشتند. در این (شکنجه و آزار فرعون و فرعونیان، و نجات بخشیدنتان از آن) آزمایش بزرگی برایتان از جانب پروردگارتان بود. [[«یَسُومُونَکُمْ»: به شما میرساندند و میچشاندند. «سُوءَالْعَذَابِ»: بدترین عذاب و شکنجه. «بَلآءٌ»: امتحان و آزمایش.]]
[142] ما با موسی وعده گذاشتیم (که برای پرورش خود و دریافت پیام سهمگین آسمانی) سیشب (به مناجات و عبادت بپردازد) و (سپس برای پختگی کامل) ده شب بر آنها افزودیم و بدینوسیله مدّت (راز و نیاز و سوز و ساز با) پروردگارش چهل شب تمام شد. موسی (پیش از این که عازم عبادت و مناجات خدا شود) به برادر خود هارون گفت: در میان قوم من جانشین من باش و اصلاحگر بوده و از راه و روش تباهکاران پیروی مکن. [[«وَاعَدْنَا»: وعده گذاشتیم. وعده دادیم. «تَمَّ»: تمام شد. تکمیل گردید. «مِیقَاتُ»: مدّت تعیین شده. وقت معیّن. «أَرْبَعِینَ»: حال واژه (مَعْدُوداً) محذوف، ظرف، و مفعولبه ذکر کردهاند، و برخی (تَمَّ) را به معنی (صَارَ) و (أَرْبَعینَ) را خبر آن دانستهاند. «أُخْلُفْنِی»: جانشین من باش.]]
[143] هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، (و کلامی را شنید که به کلام کسی نمیماند، خواست ذاتی را هم ببیند که چیزی مثل او نیست. لذا) عرض کرد: پروردگارا! (خویشتن را) به من بنمای تا تو را ببینم (و جمال والای تو را بنگرم. تا افتخار گفتار و دیدار نصیبم گردد. خدایش بدو) گفت: (تو با این بنیهی آدمی و در این جهان مادی تاب دیدار مرا نداری و) مرا نمیبینی. ولیکن (برای اطمینان خاطر از این که تاب دیدن مرا نداری) به کوه (که همچون تو ماده و بسی نیرومندتر از تو است) بنگر، اگر (در برابر تجلّی ذات من) بر جای خود استوار ماند، تو هم مرا خواهی دید. امّا هنگامی که پروردگارش خویشتن به کوه نمود، آن را درهم کوبید و موسی بیهوش و نقش زمین گردید. وقتی که به هوش آمد گفت: پروردگارا! تو منزّهی (از آن که با چشمان سر قابل رؤیت باشی. بلکه این چشمان دل و خِردند که میتوانند تو را مشاهده کنند). من (از این پرسش پشیمانم و) به سوی تو برمیگردم و من نخستینِ مؤمنان (به عظمت و جلال یزدان در این زمان) هستم. [[«أَرِنِی»: به من نشان بده. مفعول دوم آن (ذاتَکَ) یا (نَفْسَکَ) محذوف است. «لَن تَرَانِی»: مراد این است که مرا در این جهان نمیبینی، و یا این که هرگز مرا نمیبینی (نگا: تفسیرالمنار، جلد 9، صفحه 149 - 178). «تَجَلَّی»: جلوهگر شد. برخی گفتهاند: مراد ظهور ذات باری است و کیفیّت آن بر ما مجهول است. بعضی هم گفتهاند: مراد جلوه پرتوی از قدرت الهیاست. «دَکّاً»: درهم کوبیده. با زمین یکسان شده (نگا: کهف / 98). مصدر است و به عنوان اسم مفعول یعنی (مَدْکُوکاً) به کار رفته است. «خَرَّ»: فرو افتاد. «صَعِقاً»: مدهوش افتاده. از حال رفته و بر زمین نقش بسته. «أَفَاقَ»: به هوش آمد. «اَوّلُ الْمُؤْمِنِینَ»: مراد نخستینِ مؤمنان در روزگار خودش است. یا نخستینِ مؤمنان به مسأله عدم رؤیت خدا در این سرا است.]]
[144] خدا گفت: ای موسی! من تو را با رسالتهای خویش و با سخن گفتنم (با تو از فراسوی حجاب و بدون واسطه) بر مردمان (همعصری که مأموریّت تبلیغ احکام آسمانی بدانان داری) برگزیدم، پس آنچه به تو دادهام (یعنی توراتی را که به دست تو سپردهام، محکم) برگیر و از زمرهی شکرگزاران (نعمت یزدان) باش. [[«إِصْطَفَیْتُکَ»: تو را برگزیدهام. «رِسَالاتِ»: جمع رسالت، چیزهائی که پیغمبر را مأمور تبلیغ آنها میکنند (نگا: اعراف / 62). «کَلامِ»: سخنگفتن.]]
[145] و برای او در الواح (تورات) از هرچیز (که مورد نیاز بنیاسرائیل از نصائح و حِکَم و احکام حلال و حرام بود) نوشتیم، تا پند و اندرز (زندگی) و روشنگر همه چیز (در امر تکالیف دینی و وظائف شرعی ایشان) باشد. (بدو گفتیم: این) الواح را با تاب و توان برگیر (و با نشاط فراوان و تلاش بیامان، مانند دیگر پیغمبران أُولُوالعزم، در تبلیغ آنها دامن همّت به کمر بزن) و به قوم خود (یعنی بنیاسرائیل) فرمان بده نیکوترین آنها را به کار بندند. (مثلاً عفو را بر قصاص، صبرکردن را بر پیروزشدن، آسان گرفتن را بر سخت گرفتن، و بالأخره آنچه را که دارای اجر بیشتر است بر چیزی ترجیح دهند که از ثواب کمتری برخوردار است). به زودی سرزمین گنهکاران (نافرمان و خارجشدگانِ از دستور یزدان، از قبیل: عاد و ثمود و قوم لوط) را به شما نشان میدهیم (تا بنگرید و عبرت گیرید و بدانید که اگر چون ایشان شوید، سرانجام تأسّفانگیزی همچون آنان خواهید داشت و به شما هم همان میرسد که بدیشان رسیده است). [[«أَلْوَاح»: جمع لَوح، آنچه بر آن چیزی نویسند. چگونگی و جنس و تعداد این الواح بر ما مجهول است. «مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلاً»: به عنوان اندرز و توضیح. بدل از جار و مجرور است. «سَأُرِیکُمْ»: به شما نشان خواهمداد.]]
[146] از (اندیشیدن دربارهی نشانههای موجود در آفاق و انفس و از فهمکردن) آیات خود کسانی را باز میدارم که در زمین به ناحق تکبّر میورزند (و خویشتن را بالاتر از آن میدانند که آیات ما را بپذیرند و راه انبیاء را در پیش گیرند)، و اگر هر نوع آیهای (از کتاب آسمانی و هرگونه معجزهای از پیغمبران و هر قسم نشانهای از نشانههای جهانی) را ببینند بدان ایمان نمیآورند، و اگر راه هدایت (و رستگاری) را ببینند آن را راه خود نمیگیرند، و چنان که راه گمراهی را ببینند آن را راه خود میگیرند، این (انحراف از جادهی شریعت خدا) هم بدان سبب است که آیات ما را تکذیب کرده و از آنها غافل و بیخبر گشتهاند. [[«سَأَصْرِفُ»: منصرف خواهم ساخت. راه آنان را تغییر خواهم داد. «بِغَیْرِ الْحَقِّ»: به ناحق. ذکر این قید برای تأکید است؛ زیرا که تکبّر بر دیگران و خویشتن برتر گرفتن از پذیرش فرمان یزدان، همیشه نادرست است (نگا: بقره / 61). «الرُّشْدِ»: هدایت. عکس گمراهی (نگا: بقره / 256، جنّ / 2). «الْغَیِّ»: گمراهی. «ذلِکَ»: یکایک این انحرافات و امور ناپسند، از ایشان سر میزند به سببِ.]]
[147] کسانی که آیات (کتاب خواندنیِ آسمانی و دیدنیِ جهانی) ما را تکذیب می دارند و به ملاقات (خدا در قیامت و به زندهشدن بعد از مرگ و حساب و کتاب) آخرت ایمان نمیآورند، اعمال (نیکی که انجام دادهاند برباد میرود و باطل و) بیهوده میشود. مگر چنین کسانی جز در برابر کارهائی که کردهاند (و معاصی و کفری که ورزیدهاند) پاداش داده میشوند؟ [[«لِقَآءِ»: ملاقات. رویاروی شدن. مراد رستاخیز و حاضرشدن برای حساب و کتاب در پیشگاه خدا است. «حَبِطَتْ»: هدر رفت و ضائع شد. برباد رفت. «هَلْ یُجْزَوْنَ»: مراد این است که کارهای خوبشان هدر میرود و تنها کیفر اعمال بدشان نصیبشان میشود.]]
[148] بعد از (رفتن) موسی (به کوه طور برای مناجات رب غفور)، قوم او از زیورهایشان گوسالهای ساختند و آن را معبود خود گرفتند که پیکر (بیجانی) بود و (تنها با مهارتی که سامری در آن به کار گرفته بود) صدای گاو داشت. مگر نمیدیدند که چنین پیکر گوسالهگونهای با آنان سخن نمیگوید و به راهی ایشان را راهنمائی نمیکند. (به هر حال، اندیشهی گاوپرستی پیشین و بتپرستی پسین ایشان گُل کرد و غیبت موسی را غنیمت شمردند و) گوساله را به خدائی گرفتند و (به خود) ستم کردند. [[«حُلِّیهِمْ»: زیورهای خود. زینتآلات خویش. «عِجْلاً»: گوسالهای. «جَسَداً»: پیکرهای. بدل یا عطف بیان است. به معنی: سرخ رنگ هم آمده است که از (جَسَد) به معنی خون خشکیده، زعفران و رنگهائی چون آن است. در این صورت صفت است. «خُوَارٌ»: صدای گاو. «إتَّخَذُوهُ»: آن را معبود خود کردند. درباره گوساله سامری مراجعه شود به: (بقره / 51 و 54 و 92 و 93، نساء / 153، طه / 85 - 91).]]
[149] هنگامی که پشیمان و سرگردان شدند و دانستند که گمراه گشتهاند، گفتند: اگر پروردگارمان بر ما رحم نکند و ما را نیامرزد، بیگمان از زیانکاران خواهیم بود. [[«سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ»: بسی پشیمان شدند و افسوس فراوان خوردند. در اصل دست خود را گاز گرفتن و چانه بر دست ندامت افگندن است. واژه (فی) به معنی (عَلی) است.]]
[150] هنگامی که موسی (از مناجات) به پیش قوم خود خشمگین و اندوهناک بازگشت، گفت: پس از (رفتن من به مناجات) چه بد جانشینیِ مرا انجام دادید. آیا بر فرمان پرودگارتان (مبنی بر انتظار رجوع من از میعادگاه طور و مراعات پیمان خود با من) شتاب ورزیدید؟ موسی الواح را بینداخت و (موی) سر برادرش (هارون) را گرفت و آن را به سوی خود کشید (چرا که او را مقصّر میدید. هارون) گفت: ای پسر مادرم! این مردمان مرا درمانده و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند، پس دشمنان را به من شاد مکن و مرا از زمرهی قوم ستمپیشه مدان. [[«غَضْبَانَ»: خشمگین. حال اوّل است. «أَسِفاً»: اندوهگین. حال دوم است. «إبْنَ اُمَّ»: پسر مادر. ادای سخن بدین شیوه، برای بر سر مهرآوردن و عطوفت است. منادا است و هر دو واژه به منزله یک واژه مرکّب همچون (خَمْسَه عَشَرَ) بشمار آمده است. «لا تُشْمِتْ بِیَ الأعْدَآءَ»: دشمنان را به من شاد مکن. از مصدر (إِشْمات) به معنی مسرور کردن. ثلاثی مجرّد آن (شَمَاتَة) است، به معنی: از گرفتاری دشمن و مصیبت او شاد شدن.]]
[151] (هنگامی که پاکی و بیگناهی هارون برای موسی مسلّم شد) گفت. پروردگارا! بر من و برادرم ببخشای (و از کاری که من در حق هارون کردم و از قصور احتمالی او در امر جانشینی صرف نظر فرمای) و ما را به رحمت خود داخل کن و (ما را لطف خویشتن شامل کن. چرا که) تو از همهی مهربانان مهربانتری.
[152] آنان که (همچون سامری و راهروانش) گوساله را معبود خود کردند، خشم عظیمی از سوی پروردگارشان ایشان را (در آخرت) فرا میگیرد، و خواری شدیدی در دنیا بدیشان دست میدهد. کسانی را هم که (به خدا) دروغ بندند (و جز او را بپرستند) این چنین جزا و سزا میدهیم. [[«کَذلِکَ»: همچون کیفر ایشان. «الْمُفْتَرِینَ»: بهتان و تهمتزنندگان. کسانی که به ناروا چیزهائی گویند و دروغهائی به هم بافند.]]
[153] کسانی که کارهای زشتی (چون کفر و معاصی) انجام دهند و سپس توبه کنند و (از آنها دست بکشند و به سوی خدا برگردند و حقیقةً) ایمان بیاورند، خدای تو بعد از آن (توبه که با بودن ایمان پذیرفتنی است، نسبت بدانان) بس آمرزنده و مهربان است (و ایشان را به درگاه خود میپذیرد و از اشتباهات و گناهانشان در میگذرد). [[«آمَنُوا»: ذکر خاصّ بعد از عام است. چرا که توبه از کفر و معاصی، خود ایمان بشمار است. «مِن بَعْدِهَا»: ضمیر (ها) در اوّلی به سیّئات، و در دومی به توبه برمیگردد. «إِنَّ رَبَّکَ ...»: این جمله خبر (الَّذِینَ) است و ضمیر عائد محذوف است. تقدیر چنین میشود: إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِها لَغَفُورٌ لَّهُمْ، رَحِیمٌ بِهِمْ.]]
[154] هنگامی که خشم موسی فرو نشست، الواح (تورات را از زمین) برگرفت، الواحی که در نوشتههای آن سراسر هدایت و رحمت برای کسانی بود که از پروردگار خود میترسیدند. [[«سَکَتَ»: خاموش شد. فرو نشست. «فِی نُسْخَتِهَا»: در نوشتههای آن. نُسْخه به معنی منسوخ، یعنی مکتوب است. «یَرْهَبُونَ»: میترسند. میهراسند.]]
[155] (سپس خداوند به موسی دستور داد برای معذرتخواهی و توبه از کردار گوسالهپرستان قوم، همراه گروهی از بنیاسرائیل به میعادگاه او بیایند) و موسی هفتاد مرد را از میان قوم خود (به نمایندگی از سوی آنان) برای میعادگاه ما برگزید (و ایشان را به کوه طور برد. در آنجا زمینلرزهای درگرفت). هنگامی که زمین لرزه آنان را فراگرفت، موسی گفت: پروردگارا! اگر میخواستی میتوانستی آنان و مرا پیش از این نیز هلاک کنی (تا بنیاسرائیل هلاک آنان را خود میدیدند. ولی اینک مرا به قتل ایشان متّهم میسازند). آیا ما را به سبب کاری که بیخردان ما کردهاند هلاک میسازی؟ (خداوندا! ما را به گناه آنان مگیر). این (درخواست نابهجای رؤیت، یا وقوع زلزله، یا کار گوسالهپرستی) جز آزمایش تو چیز دیگری نیست که به سبب آن (برابر قوانین و سنن یزدان و گسترده در پهنهی جهان) هر کس را بخواهی (و مستحقّ بدانی) گمراه میسازی، و هر کس را بخواهی (و شایسته بدانی) هدایت میکنی. تو سرپرست ما هستی. پس بر ما ببخشای و به ما رحم فرمای، چرا که تو بهترین آمرزندگانی. [[«قَوْمَهُ»: از قوم خود. حرف جرّ (مِنْ) از اوّل آن حذف شده است و تقدیر چنین بوده است: مِن قَوْمِهِ. «إِنْ هِیَ»: نیست آن. واژه (إِنْ) نافیه است، و مرجع (هِیَ) فِتْنَة به معنی امتحان، فَعْلَة به معنی کار، مَسْأَلَةُ الإِرَاءَة به معنی درخواست خود را نشان دادن است که همه محذوف است و از سیاق پیدا است، و یا این که مرجع (هِیَ) رَجْفَة مذکور است. «إِیَّایَ»: مرا. «فِتْنَتُکَ»: آزمایش تو.]]
[156] و برای ما در این دنیا و آن دنیا (زندگی) نیکی مقرّر دار (که سَروری و توفیق طاعت در این سرای، و سعادت ناشی از رضایت و عنایت تو در آن سرای است) چرا که ما (توبه نمودهایم و) به سوی تو بازگشت کردهایم. (خدا بدو) گفت: عذاب خود را به هرکس که (گناه کند و توبه نکند و خود) بخواهم میرسانم، و رحمت من هم همهچیز را در برگرفته (و در این سرای شامل کافر و مؤمن میگردد، امّا در آن سرای) آن را برای کسانی مقرّر خواهم داشت که پرهیزگاری کنند و زکات بدهند و به آیات (کتابهای آسمانی و نشانههای گسترهی جهانی) ایمان بیاورند. [[«اُکْتُبْ»: مقدّر فرما. تفضّل و عطاء فرما. «هُدْنَا»: بازگشتیم. توبه کردیم.]]
[157] (به ویژه رحمت خود را اختصاص میدهم به) کسانی که پیروی میکنند از فرستادهی (خدا محمّد مصطفی) پیغمبر امّی که (خواندن و نوشتن نمیداند و وصف او را) در تورات و انجیل نگاشته مییابند. او آنان را به کار نیک دستور میدهد و از کار زشت بازمیدارد، و پاکیزهها را برایشان حلال مینماید و ناپاکها را بر آنان حرام میسازد و فرو میاندازد و بند و زنجیر (احکام طاقتفرسای همچون قطع مکان نجاست به منظور طهارت، و خودکشی به عنوان توبه) را از (دست و پا و گردن) ایشان به در میآورد (و از غُل استعمار و استثمارشان میرهاند). پس کسانی که به او ایمان بیاورند و از او حمایت کنند و وی را یاری دهند، و از نوری پیروی کنند که (قرآن نام است و همسان نور مایهی هدایت مردمان است و) به همراه او نازل شده است، بیگمان آنان رستگارند. [[«أُمِّیَّ»: منسوب به (أُمّ) یعنی مادر است. مراد کسی است که نتواند بخواند و بنویسد (نگا: عنکبوت / 48). «إِصْر»: بار سنگین. مراد تکالیف سخت است (نگا: بقره / 286). «الأغْلال»: جمع غُلّ، بند و زنجیرهای آهنین. در اینجا مراد احکام طاقتفرسائی است که به سبب معاصی و نافرمانی بر اهل کتاب واجب گشته بود. «إِصْرَهُمْ وَ الأغْلالَ ...»: مشکلات و مشقّات معنوی، به وسیله بار و غل، نموده شده است که حسّی و قابل لمس میباشند. یعنی آنان به کسانی میمانند که بار بر دوش و بند و زنجیر به دست و پا داشته باشند و ... «عَزَّرُوهُ»: او را حمایت کردند. او را یاری نمودند. در احترام وی کوشیدند.]]
[158] ای پیغمبر! (به مردم) بگو: من فرستادهی خدا به سوی جملگی شما (اعم از عرب و عجم و سیاه و سفید و زرد و سرخ) هستم. خدائی که آسمانها و زمین از آن او است. جز او معبودی نیست. او است که میمیراند و زنده میگرداند. پس ایمان بیاورید به خدا و فرستادهاش، آن پیغمبر درس نخواندهای که ایمان به خدا و به سخنهایش دارد. از او پیروی کنید تا هدایت یابید. [[«کَلِمَاتِهِ»: سخنان او. مراد همه کتابهای آسمانی است (نگا: بقره / 136).]]
[159] در میان قوم موسی (یعنی بنیاسرائیل) گروه زیادی (بر دین صحیح ماندگار) بودند که (مردم را) به سوی حق رهنمود میکردند و (به سبب تمسّک) به حق (به هنگام داوری) دادگری مینمودند. [[«أُمَّةٌ»: گروه فراوانی. مراد از این گروه زیاد، عُقَلائی است که در زمان موسی گوسالهپرستی نکردند و در برابر سُفَهاء قرار داشتند، و یا این که مراد عدّهای از اصحاب پیغمبر است که در صدر اسلام آئین اسلام را پذیرفتند. «بِهِ»: به حق. «یَعْدِلُونَ»: دادگری میکنند.]]
[160] بنیاسرائیل را به دوازده قبیله و شاخه تقسیم کردیم، و هنگامی که آنان از موسی تقاضای آب کردند، به موسی وحی کردیم که با عصای خود بر سنگ بزن. به ناگاه دوازده چشمه از آن سنگ بیرون جوشید. هر دستهای از مردمان با آبشخور خود آشنا شد (و هیچ قبیلهای مزاحم قبیلهی دیگری نگردید) و ابر را سایبان ایشان کردیم (و بدینوسیله آنان را از گرمای سوزان بیابان محفوظ داشتیم) و ترنجبین و بلدرچین نصیب ایشان کردیم (و بدانان گفتیم:) از چیزهای پاکی بخورید که روزی شما کردهایم. (ولی آنان در حق این نعمتها ناشکری کردند و ستم ورزیدند) امّا به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم نمودند (و زیان ناسپاسی متوجّه خودشان گردید). [[«قَطَّعْنَاهُمْ»: آنان را تقسیم کردیم. «أَسْبَاطاً»: جمع سِبْط، نوادگان. مراد قبائل است و هر قبیلهای از نسل مردی. بدل است؛ نه تمییز. واژه (أَسْباط) گاهی در معنی مفرد یعنی قبیله استعمال شده است، همان گونه که (أَنصار) برای گروه ویژهای از اصحاب، عَلَم شده است. در این صورت میتوان (أَسْباطاً) را تمییز بشمار آورد. «أُمَماً»: جماعت. گروه. بدل دوم (اثْنَتَیْ عَشْرَةَ) یا عطف بیان یا بدل (أَسْباطاً) است. «إِنبَجَسَتْ»: برجوشید. فوّاره زد (نگا: بقره / 60). «مَشْرَب»: آبشخور. «ظَلَّلْنا»: سایبان کردیم. «غَمَام»: ابر. «مَنّ»: ترنجبین. گزنگبین. «سَلْوَی»: پرنده بلدرچین. سُمانی (نگا: بقره / 57).]]
[161] و (به یاد آورید) آن گاه را که بدیشان گفته شد: در این شهر (بزرگی که پیغمبرتان موسی برایتان نام برده است) سکونت گزینید و هرگونه که میخواهید و هرچه که لازم دارید (از خوراکیها و میوههای آنجا) بخورید و بگوئید: خداوندا! از گناهان ما درگذر، و از دروازه (ی آن شهر) با خشوع و خضوع وارد شوید تا گناهان شما را بیامرزیم. ما به نیکوکاران (از عفو و مغفرت) فزونتر میبخشیم. [[«حِطَّةٌ»: زدودن. برطرفکردن (نگا: بقره / 58). «سُجَّداً»: فروتنانه (نگا: بقره / 58).]]
[162] سپس ستمگران (از فرمان خدایشان سرپیچی کردند و) گفتاری را که بدانان گفته شده بود دیگر کردند و دگرگون گفتند؛ پس در برابر سرپیچی و تمرّدشان، از آسمان بر آنان عذابی فرستادیم. [[«رِجْزاً»: عذاب. عقوبت. (نگا: بقره / 59).]]
[163] از آنان دربارهی (سرگذشت اهالی) شهر (ایله) که در ساحل دریا بود بپرس. (به یاد بیاورند) هنگامی را که آنان (در روز شنبه از حدود و مقرّرات خدا) تجاوز میکردند. همان هنگام که ماهیانشان روز شنبه به سویشان میآمدند (روی آب) و خودنمائی میکردند، امّا در غیر روز شنبه به سویشان نمیآمدند (و این هم آزمایشی از سوی خدا بود). به همین منوال آنان را پیوسته به سبب فسق و فجور دائمی و مستمرّشان (با آزمونهای گوناگون) میآزمودیم (تا نیکوکاران پاکسیرت از بدکاران بد طینت جدا و مشخّص شوند). [[«عَنِ الْقَرْیَةِ»: درباره شهر و اهل شهر. «حَاضِرَةَ الْبَحْرِ»: مشرف بر دریا. کنار دریا. «یَعْدُونَ»: تجاوز میکردند. ستم مینمودند. «حِیتَان»: جمع حُوت، ماهیها. «شُرَّعاً»: جمع شارع به معنی نزدیک و نمایان. سربرافراشته. پیاپی. حال است «تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ ... شُرَّعاً»: ماهیهای آن نواحی روی آب خودنمائی میکردند. ماهیهای آنجا از آب سر به در میآوردند. ماهیهای آن مکان، پیاپی میآمدند و به دنبال همدیگر ردیف میشدند.]]
[164] و (به یاد یهودیان بیاور) هنگامی را که گروهی از (صلحای اسلاف) ایشان (که همچون دیگران نافرمانی و بزهکاری نمیکردند) به کسانی میگفتند (که سرکشان و گناهکاران را پند میدادند و موعظه میکردند:) چرا مردمانی را پند میدهید که خداوند آنان را (به سبب کفر و معاصی، در دنیا) نابود میکند یا (در آخرت) عذاب شدیدی خواهد داد؟ (مگر نمیدانید که پند و اندرز در اینان تأثیری ندارد و نرود میخ آهنین در سنگ؟) میگفتند: (ما به وظیفهی خود که امر به معروف و نهی از منکر است عمل میکنیم) تا در پیشگاه پروردگارتان معذور بوده (و رفع مسؤولیّت از خویشتن کرده باشیم) و شاید هم (این بیچارگان از گناه باز ایستند و نور ایمان زوایای درونشان را روشن سازد و راه) تقوا و پرهیزگاری در پیش گیرند. [[«أُمَّةٌ»: جماعت. گروه. «مَعْذِرَةً»: برای داشتن عذر تقصیر در پیشگاه ربّ جلیل. مفعولله است.]]
[165] امّا هنگامی که پندها و اندرزهائی را نشنیدند که بدانها تذکّر داده شدند، کسانی را که (دیگران را نصیحت مینمودند و آنان را) از بدی نهی میکردند از (عذاب به دور داشتیم و از بلا) رهانیدیم، و کسانی را که (مخالفت فرمان میکردند و بیشتر و بیشتر گناه میورزیدند و بدین وسیله بر خود و جامعه) ستم مینمودند، به خاطر استمرار بر معاصی و نافرمانی، به عذاب سختی گرفتار ساختیم. [[«نَسُوا»: فراموش کردند. در گوش نگرفتند و توجّه ننمودند. «بَئِیسٍ»: سخت. شدید.]]
[166] و هنگامی که از ترک چیزهائی که از آنها نهی میشدند سر باز زدند و سرکشی نمودند، خطاب بدانان گفتیم: به بوزینگان مطرودی تبدیل شوید (و به سبب خوی حیوانی از جامعهی انسانی مطرود و در میان مردمان منفور و از رحمت یزدان به دور گردید). [[«عَتَوْا»: سرکشیکردند. «قِرَدَةً خَاسِئینَ»: (نگا: بقره / 65، مائده / 60).]]
[167] و (نیز به یاد یهودیان بیاور) آن گاه را که پروردگار تو (توسّط پیغمبران به نیاکان ایشان گوشزد و) اعلام کرد که تا دامنهی روز قیامت کسی را بر آنان چیره میگرداند که بدترین عذاب را بدانان میچشاند. بیگمان پروردگار تو (به عاصیان و طاغیان) هرچه زودتر عقاب میرساند و او (نسبت به مطیعان و توبهکاران) آمرزنده و مهربان است. [[«تَأَذَّنَ»: مؤکّداً اعلام کرد (نگا: ابراهیم / 7). «لَیَبْعَثَنَّ»: حتماً میفرستد. «یَسُومُهُم»: (نگا: بقره / 49).]]
[168] و آنان را در زمین به گروههائی تقسیم کردیم. برخی از ایشان صالح بودند (که عبارتند از: مؤمنان) و بعضی از آنان جز آنان بودند (که عبارتند از: کافران و منافقان) و (همگان اعم از دینداران و بیدینان) ایشان را به نیکیها و بدیها آزمایش کردیم تا این که (پشیمان شوند و از خواب غفلت بیدار و به سوی کردگار) باز گردند. [[«قَطَّعْنَاهُمْ فِی الأرْضِ أُمَماً»: یهودیان را در اقطار زمین میان دیگران پراکنده ساختیم. «بَلَوْناهُمْ»: ایشان را آزمودیم.]]
[169] بعد از آن، فرزندان ناخلفی جانشین آنان شدند که وارث کتاب (آسمانی تورات) گشتند (امّا بدان عمل نکردند. چرا که به جای پیروی از حق به دنبال مادیات روان شدند و) کالای این جهانِ دانی را دریافت میداشتند و (متاع سرای باقی را نادیده میگرفتند و به تحریف کلام آسمانی دست مییازیدند و حلال و حرام را همسان میشمردند و به خود) میگفتند: (انشاء الله) بخشیده خواهیم شد، و حال آن که اگر باز هم کالائی همانند کالای نخست (از راه حرام و حتّی با تحریف کلام) به دستشان میرسید آن را دریافت میداشتند (و بدین وسیله با وجود اصرار بر گناه، امید آمرزش در سر میپروراندند!) مگر از آنان در کتاب (تورات) پیمان گرفته نشده است که از زبان خدا جز حق نگویند؟ و حال آن که آنچه را در کتاب (تورات) است خوانده و فهم کردهاند و (دیدهاند که باید حق را بگویند؛ نه باطل را، و متاع) دنیای دیگر بسی بهتر (از کالای این دنیا) برای کسانی است که پرهیزگاری کنند (و از خدای بترسند. چرا نمیاندیشید و همچنان بر گناه استمرار میورزید؟) مگر عقل ندارید و نمیفهمید (که جهان باقی را نباید به خاطر جهان فانی از دست داد؟). [[«خَلَفَ»: جانشین و جایگزین گردید. سر رشته کارها را به دست گرفت. «خَلْفٌ»: جانشینان بد. فرزندان ناصالح. اسم جمع یا مصدر است. «عَرَض»: کالا. متاع. «هذا الأدْنی»: اصل آن: مَتاعَ هَذا الشَّیْءِ الأدْنی است که این جهانِ فانی است.]]
[170] و آنان که به کتاب (آسمانی تورات سخت پایبند بوده و بدان) متمسّک میشوند و نماز (واجب بر خویشتن) را به جای میآورند (پاداش بزرگی دارند و) ما پاداش اصلاحگران (خود و جامعهی انسانی) را هدر نمیدهیم. [[«یُمْسِکُونَ»: متمسّک میشوند. پایبند تعالیم آن میباشند.]]
[171] و (نیز به خاطر بنیاسرائیل بیاور) هنگامی را که کوه (طور) را بر فراز سر آنان نگاه داشتیم. آن چنان که انگار سایبانی (یا تکّهای ابر) است، و ایشان گمان بردند که بر سرشان فرو میافتد. (در این وقت خوف و هراس، بدیشان گفتیم:) آنچه را (از تورات) به شما دادیم محکم برگیرید و در عمل بدان کوشا باشید و آنچه را در آن است بررسی کنید و در مدّنظر گیرید تا پرهیزگار شوید (و خویشتن را با مواظبت احکام و دستورات آن، از عذاب به دور دارید). [[«نَتَقْنا»: از جای کندیم و بالابردیم (نگا: بقره / 63). «ظُلَّةٌ»: سایبان.]]
[172] (ای پیغمبر! برای مردم بیان کن) هنگامی را که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان (در طول اعصار و قرون) پدیدار کرد و (عقل و ادراک بدانان داد تا عجائب و غرائب گیتی را دریابند و از روی قوانین و سنن منظّم و شگفتانگیز هستی، خدای خود را بشناسند و بالأخره با خواندن دلائل شناخت یزدان در کتاب باز و گستردهی جهان، انگار خداوند سبحان) ایشان را بر خودشان گواه گرفته است (و خطاب بدانان فرموده است) که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان (هم به زبان حال پاسخ داده و) گفتهاند: آری! گواهی میدهیم (توئی خالق باری. ما دلائل و براهین جهان را موجب اقرار و اعتراف شما مردمان کردهایم) تا روز قیامت نگوئید ما از این (امر خداشناسی و یکتاپرستی) غافل و بیخبر بودهایم. [[«أَخَذَ»: پدید آورد. «مِن ظُهُورِهِمْ»: از پشتهای ایشان. مراد ستون فقرات است. بدل از (مِن بَنی آدَمَ) است. «أَن تَقُولُوا»: مفعولله برای مطالب پیشین، یعنی پدیدارکردن و به گواهی گرفتن و گواهی دادن است.]]
[173] یا این که نگوئید: نیاکان ما پیش از ما شرک ورزیدند و ما هم فرزندان آنان بودیم (و چون چیزی در دست نداشتیم که با آن حق را از باطل بشناسیم، از ایشان پیروی کردیم. لذا خویشتن را بیگناه میدانیم. پروردگارا!) آیا به سبب کاری که باطلگرایان (یعنی نیاکان مشرک ما که بنیانگذاران بتپرستی بودهاند) کردهاند ما را (مجازات میکنی و در روز رستاخیز با عذاب خود) نابودمان میگردانی؟ [[«أَفَتُهْلِکُنا»: آیا ما را نابود میگردانی؟ مراد از نابودی در اینجا عقاب رساندن و مجازات کردن است.]]
[174] این چنین آیات (کتابِ خواندنیِ آسمانی) را توضیح میدهیم (و نشانههای کتابِ دیدنیِ جهانیِ دالّ بر وجود خدا را مینمایانیم) بلکه آنان (که هم اینک یا در آینده میزیند از مخالفت با حق و تقلید از باطل) دست بردارند. [[«کَذلِکَ»: مثْلِ آن بیان شیوا و گویا.]]
[175] (ای پیغمبر!) برای آنان بخوان خبر آن کسی را که به او (علم و آگاهی از) آیات خود را دادیم (و او را از احکام کتاب آسمانی پیغمبر روزگار خود مطّلع ساختیم) امّا او از (دستور) آنها بیرون رفت (و بدانها توجّه نکرد) و شیطان بر او دست یافت و از زمرهی گمراهان گردید. [[«أُتْلُ»: بخوان. «نَبَأ»: خبر. «الَّذِی»: کسی که. مردی که. نام شخص مذکور، در قرآن و حدیث تعیین نشده است. به هر حال مصداق آیه شریفه شامل هرکسی است که دارای چنین صفتی باشد. یعنی از حق مطّلع گردد و از آن پیروی کند، امّا بعدها از آن برگردد و راه ستیز در پیش گیرد. «إِنسَلَخَ»: پوست انداخت. در اینجا مراد این است که نسبت به آیات کافر شد و به ترکِ آنها گفت. «أَتْبَعَهُ»: دنبالش کرد. و بدو رسید. او را پیروِ خود کرد. مراد این است که شیطان بر او تسلّط و غلبه پیدا کرد. «الْغَاوِینَ»: گمراهان.]]
[176] امّا ما اگر میخواستیم مقام او را با این آیات بالا میبردیم و (دانشش را مایهی سعادتش مینمودیم. امّا اجبار برخلاف سنّت ما است و لذا او را به حال خود رها ساختیم) لیکن او به زمین آویخت (و به پستی گرائید و به سوی آسمان هدایت بالا نرفت) و از هوا و هوس خویش پیروی کرد. مَثل او بسان مَثل سگ است که اگر بر او بتازی، زبان از دهان بیرون میآورد و اگر هم آن را به حال خود واگذاری، زبان از دهان بیرون میآورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب میدارند. (چنین افرادی بر اثر آرزوپرستی و دنیاپرستی، دائماً در پی مالاندوزی روان و نالانند و از ترس زوال نعمت و هراس از مرگ بیقرار و بیآرامند). پس داستان را بازگو کن بلکه بیندیشند (و از کفر و ضلال برگردند). [[«أَخْلَدَ إِلَی الأرْضِ»: به دنیا چسبید و بدان گرائید. به پستی گرائید. «یَلْهَثْ»: زبان بیرون میآورد. «تَحْمِل»: حمله کنی. بتازی. «ذلِکَ»: آن. اشاره به وصف سگ یا اشاره به وضع شخصی است که از دلائل توحید و آیات کتاب آسمانی آگاه باشد و به ترک آنها گوید و به دنبال آرزوی نفسانی و وساوس شیطانی رود.]]
[177] چه بد مثَلی دارند کسانی که آیات ما را تکذیب میکنند. آنان (با این انحراف و انکار، به ما ستم نمیرسانند، بلکه) به خود ستم میکنند (چرا که خویشتن را از سعادت اخروی محروم میسازند). [[«سآءَ مَثَلاً»: چه مثل بدی. واژه (مَثَلاً) تمییز است. «الْقَوْمُ»: مبتدا است و ماقبل آن خبر بشمار است، یا این که خبر مبتدای محذوف است. «وَ أَنفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ»: این جمله یا جمله مستأنفه است و معنی آن گذشت. یا این که عطف بر (کَذَّبُوا ...) است و معنی چنین میشود: چه بد مثلی دارند کسانی که آیات ما را تکذیب میکنند و به خود ستم میورزند.]]
[178] هر که را خداوند (به راه حق) هدایت کند، حقیقةً او راه یافته (و به سعادت دو جهان رسیده) است، و هر که را (به سبب سیطرهی هوا و هوسش، از این توفیق محروم و از راه حق) گمراه کند، زیانکار ایشانند. [[«الْمُهْتَدِی»: راه یافته. راهیاب. «الْخَاسِرُونَ»: زیانکاران. ذکر بخش اوّل آیه به صورت مفرد و بخش دوم آن به صورت جمع، میتواند اشاره به این باشد که راه حق یکی بیش نیست و راه باطل متشعّب و فراوان است.]]
[179] ما بسیاری از جنّیان و آدمیان را آفریده و (در جهان) پراکنده کردهایم که سرانجام آنان دوزخ و اقامت در آن است. (این بدان خاطر است که) آنان دلهائی دارند که بدانها (آیات رهنمون به کمالات را) نمیفهمند، و چشمهائی دارند که بدانها (نشانههای خداشناسی و یکتاپرستی را) نمیبینند، و گوشهائی دارند که بدانها (مواعظ و اندرزهای زندگیساز را) نمیشنوند. اینان (چون از این اعضاء چنان که باید سود نمیجویند و منافع و مضارّ خود را از هم تشخیص نمیدهند) همسان چهارپایانند و بلکه سرگشتهترند (چرا که چهارپایان از سنن فطرت پا فراتر نمیگذارند، ولی اینان راه افراط و تفریط میپویند). اینان واقعاً بیخبر (از صلاح دنیاو آخرت خود) هستند. [[«ذَرَأْنَا»: آفریدهایم و در جهان پراکنده ساختهایم. «لا یَفْقَهُونَ»: نمیفهمند. درک نمیکنند.]]
[180] خدا دارای زیباترین نامها است (که بر بهترین معانی و کاملترین صفات دلالت مینمایند. پس به هنگام ستایش یزدان و درخواست حاجات خویش از خدای سبحان) او را بدان نامها فریاد دارید و بخوانید، و به ترک کسانی بگوئید که در نامهای خدا به تحریف دست مییازند (و واژههائی به کار میبرند که از نظر لفظ یا معنی، منافی ذات یا صفات خدا است)، آنان کیفر کار خود را خواهند دید. [[«الْحُسْنَی»: مؤنّث أَحْسَن است، به معنی زیباترین واژهها از لحاظ معانی و صفات است. «فَادْعُوهُ بِهَا»: خدا را با آنها نام ببرید و ذکر کنید و بخوانید. «ذَرُوا»: رها سازید. بیمبالات و بیتوجّه شوید. «یُلْحِدُونَ»: اسامی را تحریف میکنند. مراد از الحاد در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنند، یا این که خدا را به اوصافی توصیف نمایند که شایسته ذات او نیست، و یا این که صفات خدا را برای مخلوقات خدا به کار برند.]]
[181] در میان آفریدگانمان، گروهی هستند که به (سبب دوست داشتِ) حق (دیگران را به سوی حق) دعوت میکنند، و (در حکمها و داوریهایشان هم به سبب عشق به حق) به حق دادگری میکنند. [[«بِالْحَقِّ»: به سبب دوست داشت حق. به سبب ایمان به حق و تمسّک بدان.]]
[182] کسانی که آیات (قرآنی و نشانههای جهانی) ما را تکذیب میدارند، کمکم گرفتار و (به عذاب خود) دچارشان میسازیم، از راهی و به گونهای که نمیدانند. [[«سَنَسْتَدْرِجُهُمْ»: درجه به درجه بالایشان میبریم و کمکم در پیله نعمت اسیر و گرفتارشان میسازیم. آهسته و آرام به سوی هلاک و عذابشان می کشانیم و می لغزانیم. «مِنْ حَیْثُ»: از راهی که. به گونهای که.]]
[183] و به آنان مهلت میدهم (و در عقوبت ایشان شتاب نمیورزم و در گمراهی رهایشان میسازم). بیگمان طرح و نقشهی من سخت استوار است (و دائماً ایشان را میپاید و نابودشان مینماید). [[«أُمْلِی»: مهلت میدهم (نگا: آلعمران / 178). «کَیْد»: چارهجوئی نهانی. «مَتِینٌ»: محکم و استوار.]]
[184] آیا آنان (تا به حال دربارهی چیزی که پیغمبر ایشان را به سوی آن دعوت مینماید) نیندیشیدهاند (تا آشکارا بدانند) همنشین ایشان (که از سوی خدا مبعوث شده است) دیوانه نیست، بلکه او تنها و تنها بیمدهندهی آشکار (و بیانگر احکام کردگار) است. [[«صا��ِب»: همنشین. همدم. «جِنَّةٍ»: جنون. دیوانگی. (نگا: مؤمنون / 25، سبأ / 8 و 46). «مُبِین»: واضح و آشکار. بیانگر (نگا: مائده / 19).]]
[185] (آنان به یکتاپرستی و توحیدی که محمّد ایشان را بدان میخواند، ایمان نمیآورند) آیا آنان به مُلک (پهناور و عظمت شگفت) آسمانها و زمین (و عجائب و غرائب آنها) و به هر آنچه که خدا آفریده است نمینگرند (و آنها را ورانداز و وارسی نمیکنند، تا کمال قدرت صانع و وحدانیّت مالک جهان را ببینند؟) و آیا نمیاندیشند که چه بسا اجل آنان نزدیک شده باشد؟ (پس تا فرصت باقی است حق را بپذیرند و ایمان به حق را در خود تقویت کنند، و در پذیرش اسلام امروز و فردا نکنند. اگر آنان به این قرآن که پر است از دلیل و برهان، ایمان نیاورند) پس بالاتر از آن به چه سخنی (و دعوت دیگری) ایمان میآورند؟ (شاید در انتظار کتابی برتر از قرآنند؟ چه نادان مردمانند؟). [[«مَلَکُوت»: مُلک عظیم و سُلطه فوقالعاده، آنچه تحت سیطره و سیادت پادشاه قرار میگیرد. مراد از ملکوت آسمانها و زمین، عجائب و غرائب و دلائل و براهین موجود در آنها است (نگا: انعام / 75). «حَدِیث»: کلام. سخن. «بَعْدَهُ»: بعد از قرآن. مرجع ضمیر (هُ) قرآن است که از سیاق کلام پیدا است (نگا: جاثیه / 6). مراد این است که کسی به قرآن ایمان نمیآورد، باید از ایمان آوردن او به چیز دیگری قطع امید کرد.]]
[186] خدا هرکه را (به سبب انتخاب راه بد و به خاطر انجام اعمال زشت و نابکاریهای همیشگی او، از کتابهای آسمانی منحرف و از راه حق) گمراه سازد، هیچ راهنمائی نخواهد داشت، و خداوند آنان (یعنی چنین کسی و افرادی چون او گمراه) را رها میسازد تا در طغیان و سرکشی خود سرگردان و ویلان شوند (و به سبب اصرار بر کفر و ضلال و دشمنی مستمرّ باایمان و کمال، راه به جائی نبرند). [[«یَعّمَهُونَ»: سرگردان و حیران شوند. از ماده (عَمَهُ) به معنی: چرخش و گردش در امواج گمراهی و سرگردانی (نگا: بقره / 15). مفرد آوردن ضمیر در اوّل آیه، با توجّه به لفظ (مَنْ) و جمعآوردن آن در آخر آیه با توجّه به معنی (مَنْ) است.]]
[187] راجع به قیامت از تو میپرسند و میگویند: در چه زمانی (دنیا به پایان میرسد و) قیامت رخ میدهد؟ بگو: تنها پروردگارم از آن آگاه است، و کسی جز او نمیتواند در وقت خود آن را پدیدار سازد (و از پایان این جهان و سرآغاز آن جهان مردمان را بیاگاهاند. اطّلاع از هنگامهی قیامت) برای (ساکنان) آسمانها و زمین سنگین و دشوار است (و هرگز دانش ایشان بدان نمیرسد). قیامت ناگهانی به وقوع میپیوندد و بر سرتان میتازد. از تو میپرسند: انگار تو از (شروع) قیامت باخبری؟ بگو: اطّلاع از آن، خاصّ یزدان است، ولیکن بیشتر مردمان (این مسأله و فلسفهی آن را چنان که باید) نمیدانند. [[«السَّاعَةِ»: وقت پایان جهان. قیامت. «مُرْسَاهَا»: به وقوع پیوستن آن. (مُرْسی) مصدر میمی و از ماده (رَسْو) است. «لا یُجَلّیها»: پرده از آن به کنار نمیزند و آشکارش نمیسازد. «لِوَقْتِهَا»: در هنگام خود. لام آن لام توقیت نام دارد و به معنی (عِندَ) است. مانند: (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ ... سوره اسراء، آیه 78). «ثَقُلَتْ»: آگاهی از آن دشوار و محال است. خوف و هراس آن سنگینی میکند بر. «حَفِیٌّ»: مُصِرّ و حریص. آگاه. «کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا»: انگار تو سخت جویا و خواستار آنی. انگار که تو از آن مطلع و باخبری.]]
[188] بگو: من مالک سودی و زیانی برای خود نیستم، مگر آن مقداری که خدا بخواهد و (از راه لطف بر جلب نفع یا دفع شرّ، مالک و مقتدرم گرداند.) اگر غیب میدانستم، قطعاً منافع فراوانی نصیب خود میکردم (چرا که با اسباب آن آشنا بودم) و اصلاً شرّ و بلا به من نمیرسید (چرا که از موجبات آن آگاه بودم. حال که از اسباب خیرات و برکات و از موجبات آفات و مضرّات بیخبرم، چگونه از وقوع قیامت آگاه خواهم بود؟). من کسی جز بیمدهنده و مژدهدهندهی مؤمنان (به عذاب و ثواب یزدان) نمیباشم. [[«لاَسْتَکْثَرْتُ»: حتماً افزونطلبی میکردم. خیلی فراهم میآوردم.]]
[189] او آن کسی است که شما را از یک جنس آفرید، و همسران شما را از جنس شما ساخت تا شوهران در کنار همسران بیاسایند. ولی (بسیار اتّفاق میافتد که) هنگامی که شوهران با همسران آمیزش جنسی میکنند، همسران بار سبکی (به نام جنین) برمیدارند و به آسانی با آن روزگار را بسر میبرند. امّا هنگامی که بار آنان سنگین میشود، شوهران و همسران خدای خود را فریاد میدارند و میگویند: اگر فرزند سالم و شایستهای به ما عطاء فرمائی از زمره سپاسگزاران خواهیم بود. [[«نَفْسٍ واحِدَةٍ»: مراد نسل و نوع انسانها است (نگا: روم / 21) به عبارت دیگر، در اینجا واحد نوعی موردنظر است؛ نه واحد شخصی. «تَغَشّاها»: با او همبستر شد. «مَرَّتْ بِهِ»: او را برد. مراد این است که وجود آن سنگینی نکرد و در انجام کارها وقفهای ایجاد ننمود. «أَثْقَلَتْ»: به سبب بزرگ شدن جنین، سنگین شد. «صَالِحاً»: شایسته. مراد فرزندی است که شایسته زندگی بوده و سالم و تندرست باشد.]]
[190] امّا وقتی که خداوند فرزند سالم و شایستهای بدانان داد، در دادن آن، چیزهائی (از قبیل: قبور اولیاء و صلحاء، و اشخاص و اصنام) را انباز خدا میسازند، و خدا بس بالاتر از آن است که همسان انبازهای ایشان شود. [[«فِیمَا»: در اعطاء. واژه (ما) میتواند مصدری و به معنی: دادن، و یا این که موصول و به معنی: خداداد باشد. «عَمَّا»: از کاری که. از چیز یا چیزهائی که. واژه (ما) مصدری یا موصول است.]]
[191] آیا چیزهائی را انباز خدا میسازند که نمیتوانند چیزی را بیافرینند و بلکه خودشان هم آفریده میشوند؟ [[«لا یَخْلُقُ ... یُخْلَقُونَ»: ذکر فعل نخست به صورت مفرد، به خاطر رعایت لفظ (ما) و ذکر فعل دوم به صورت جمع، به خاطر رعایت معنی آن است.]]
[192] انبازهای آنان نه میتوانند ایشان را یاری دهند و نه میتوانند خویشتن را کمک نمایند.
[193] (ای بتپرستان!) شما اگر انبازهای خود را به فریاد خوانید تا شما را هدایت کنند، پاسخ شما را نمیتوانند بدهند و خواستهی شما را برآورده کنند. برای شما یکسان است، خواه آنها را به فریاد خوانید، و خواه خاموش باشید (و آنها را به یاری نطلبید. در هر دو صورت تکانی و کمکی از آنها نمیبینید). [[«إِن تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدَی لا یَتَّبِعُوکُمْ»: اگر شما از آنها تقاضای هدایت کنید، تقاضای شما برآورده نمیشود. اگر شما بخواهید آنها را هدایت کنید، از شما پیروی نمیکنند. «صَامِتُونَ»: جمع صامت به معنی خاموش.]]
[194] بتهائی را که بجز خدا فریاد میدارید و میپرستید، بندگانی همچون خود شما هستند (و کاری از آنان ساخته نیست و نمیتوانند فریادرس شما باشند). آنان را به فریاد خوانید و (از ایشان استمداد جوئید) اگر راست میگوئید (که کاری از ایشان ساخته است) باید که به شما پاسخ دهند (و نیاز شما را برآورده کنند). [[«إِنَّ الّذِینَ تَدْعُونَ»: کسانی را که به کمک میطلبید و به فریاد میخوانید. بتهائی را که فریاد میدارید و میپرستید. «تَدْعُونَ»: صدا میزنید و به فریاد میخوانید. میپرستید. «عِبَادٌ»: مراد کسانی است که ندا میگردند و به کمک خوانده میشوند. یا مراد اصنام جمادی است که بنا به عقیده بتپرستان واژههای خاصّ ذویالعقول، یعنی (الَّذِینَ) و (عِبَادٌ) برای آنها به کار رفته است، و به حکم تکوین فرمانبردار خدایند.]]
[195] آیا این بتها دارای پاهائی هستند که با آنها راه بروند؟ یا دارای دستهائی هستند که با آنها چیزی را برگیرند (و دفع بلا از شما و خویشتن کنند؟) یا چشمهائی دارند که با آنها ببینند؟ یا گوشهائی دارند که با آنها بشنوند؟ (پس آنها نه تنها با شما برابر نیستند، بلکه از شما هم کمتر و ناتوانترند. در این صورت چگونه آنها را انباز خدا میکنید و آنها را میپرستید؟). بگو: این بتهائی را که شریک خدا میدانید فراخوانید و سپس شما و آنها همراه یکدیگر دربارهی من نیرنگ و چارهجوئی کنید و اصلاً مرا مهلت ندهید (و اگر میتوانید غضبم کنید و نابودم گردانید. امّا بدانید که اینها موجودات غیر مؤثّری هستند و کمترین تأثیری در وضع من و شما ندارند). [[«یَبْطِشُونَ بِهَا»: آنچه بخواهند با آنها برمیدارند. با آنها دفع بلا میکنند. «کِیدُونِ»: برای نابودیم نقشه بکشید و مکر و کید کنید. چاره مرا بسازید. «لا تُنظِرُونِ»: مرا فرصت ندهید.]]
[196] بیگمان سرپرست من خدائی است که این کتاب (قرآن را بر من) نازل کرده است، و او است که بندگان شایسته را یاری و سرپرستی میکند. [[«یَتَوَلَّی»: سرپرستی میکند. یاری میدهد.]]
[197] چیزهائی را که شما بجز خدا فریاد میدارید و میپرستید، نه میتوانند شما را یاری دهند و نه میتوانند خویشتن را کمک کنند.
[198] و اگر از آنها رهنمود بخواهید، درخواست شما را نمیشنوند (چه رسد به این که شما را ارشاد و راهنمائی کنند. و به ظاهر پیکرهی) آنها را میبینید که (انگار با چشمان خود) به شما مینگرند، ولیکن چیزی را نمیبینند. [[«وَ إِن تَدْعُوهُمْ ...»: (نگا: اعراف. 193).]]
[199] گذشت داشته باش و آسانگیری کن و به کار نیک دستور بده و از نادانان چشمپوشی کن. [[«الْعَفْوَ»: گذشت. چیزی که آسان و ساده بوده و برای مردم میسّر باشد. «الْعُرْفِ»: رفتار و کردار شایسته و پسندیده. «أَعرِضْ»: صرف نظر کن. چشمپوشی کن.]]
[200] و اگر وسوسهای از شیطان به تو رسید (و خواست تو را از مسیر منحرف و از هدف باز دارد) به خدا پناه ببر (و خویشتن را بدو بسپار). او شنوای دانا است (و همهچیز را میشنود و همهچیز را میداند و هرچه زودتر به فریادت میرسد). [[«یَنزَغَنَّکَ»: تو را وسوسه کند. «إِسْتَعِذْ»: پناه ببر.]]
[201] پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسهای از شیطان میشوند به یاد (عداوت و نیرنگ شیطان، و عقاب و ثواب یزدان) میافتند، و (در پرتو یاد خدا و به خاطر آوردن دشمنانگی اهریمن) بینا میگردند (و آگاه میشوند که اشتباه کردهاند و از راه حق منحرف شدهاند، و لذا شتابان به سوی حق برمیگردند). [[«طَآئِفٌ»: خیال بد. وسوسه.]]
[202] و امّا شیاطین، برادران (اهریمن صفت) خود (یعنی کافران و منافقان را وسوسه میکنند و) در گمراهی کمک و یاریشان میدهند تا بدانجا که دیگر (از گناه باز نمیایستند و از هیچ جنایتی) کوتاهی نمیکنند. [[«إِخْوَانُهُمْ»: اخوان شیاطین که منافقان و کافرانند. «یَمُدُّونَهُمْ»: شیاطین ناپرهیزگاران را با تشویق بر گناه و سبک جلوهدادن آن مدد میدهند، و ناپرهیزگاران هم با پیروی و فرمانبرداری از شیاطین، آنها را کمک و یاری مینمایند.]]
[203] هنگامی که (در نزول وحی تأخیر میافتد و) آیهای برای آنان نمیآوری، میگویند: چرا آن را بر نمیگزینی و از پیش خود نمیسازی؟! بگو: من تنها از قرآنی پیروی میکنم که به من وحی میشود. این قرآن بینش و هدایت و رحمت پروردگارتان است برای کسانی که مؤمن باشند (چرا که ایشان برابر قوانین آن عمل میکنند). [[«إِجْتَبَیْتَهَا»: آن را برمیگزیدی و از پیش خود میساختی و ارائه میدادی. «بَصائِرُ»: جمع بصیرت، به معنی بینش درون.]]
[204] هنگامی که قرآن خوانده میشود، گوش فرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید. [[«أَنصِتُوا»: خاموش باشید.]]
[205] پروردگارت را در دل خود، با فروتنی (در برابر خدا) و هراس (از او) و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن، و از زمرهی غافلان مباش. [[«تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً»: فروتنانه و بیمناکانه. با فروتنی و هراس. این دو واژه حال بوده و به معنی (مُتَضَرُّعاً وَ خائِفاً) است، و یا این که مضافی در تقدیر است و در اصل چنین است: (ذا تَضَرُّعٍ وَ خِیفَةٍ). «دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ»: مراد این است که اگر خدای را همراه دل با زبان هم یاد کردی، آهستهتر از بلندکردن صدا و بالاتر از سرّ نهان، یعنی تنها گرداندن زبان باشد (نگا: اسراء / 110). «الْغُدُوِّ»: صبحگاهان. فاصله طلوع فجر و طلوع خورشید. «الآصالِ»: جمع أَصیل: شامگاهان. فاصله عصر و مغرب.]]
[206] بیگمان کسانی که مقرّبان (درگاه) پروردگار تو هستند، خویشتن را بزرگتر از آن نمیدانند که به پرستش خدا بپردازند، و بلکه به تسبیح و تقدیس او مشغولند و در برابر او کرنش و سجده میبرند. [[«إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ»: کسانی که در پیش پروردگار تو دارای مقام و منزلت هستند. مراد فرشتگان مقرّب است. «عِندَ رَبِّکَ»: نزد پروردگارت. مراد قرب مکانی نیست، بلکه مقصود قرب مقامی است.]]