💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.mojtabavi › 27 captured on 2024-03-21 at 19:27:16. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

-=-=-=-=-=-=-

Sayyed Jalaloddin Mojtabavi, Surah 27: The Ant (An-Naml)

Surahs

[1] طا، سين، اين آيات قرآن و كتاب روشن و روشنگر است.

[2] رهنمونى و مژده است براى مؤمنان،

[3] آنان كه نماز برپا مى‌دارند و زكات مى‌دهند و جهان پسين را بى‌گمان باور دارند.

[4] همانا كسانى كه به جهان پسين ايمان ندارند كارهاى [باطل‌] آنان را برايشان بياراستيم پس سرگشته و كوردل‌اند.

[5] آنانند كه عذاب بد و سختى دارند و آنها در آن جهان زيانكارترند.

[6] و هر آينه تو را اين قرآن از نزد استواركارى دانا دهند- يعنى آن را فرا مى‌گيرى-.

[7] [ياد كن‌] آنگاه كه موسى به همسر خود گفت: من آتشى ديدم بزودى شما را از آن خبرى بيارم يا پاره‌اى آتش افروخته نزد شما آورم باشد كه گرم شويد.

[8] پس چون به نزد آن آمد آوازش دادند كه با بركت است آن كه در آتش است و آن كه پيرامون آن است، و پاك و منزه است خداى، پروردگار جهانيان.

[9] اى موسى، همانا منم خداى توانمند بى‌همتا و با حكمت

[10] و عصايت را بيفكن، پس چون آن را ديد كه مى‌جنبد گويى مارى سبكخيز است، [از بيم‌] پشت كرده گريخت و واپس ننگريست. [ندا آمد:] اى موسى، مترس كه به نزد من فرستادگان نترسند

[11] مگر آن كه ستم كند و سپس نيكى را پس از بدى جايگزين گرداند، كه منم آمرزگار و مهربان.

[12] و دستت را در گريبانت بَر تا روشن نه از آسيب [پيسى‌] بيرون آيد [و اين‌] در ميان نِه نشانه است به سوى فرعون و گروهش، زيرا كه آنان گروهى بدكار نافرمانند.

[13] پس چون نشانه‌هاى ما روشن و هويدا بديشان آمد، گفتند: اين جادويى است آشكار.

[14] و آنها را از روى ستم و سركشى انكار كردند در حالى كه دلهاشان بدانها يقين داشت پس بنگر كه سرانجام تباهكاران چگونه بود.

[15] و هر آينه داوود و سليمان را دانشى بداديم و گفتند: سپاس و ستايش خداى را كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خود برترى داد.

[16] و سليمان از داوود ميراث برد، و گفت: اى مردم، ما را سخن مرغان آموختند و ما را از هر چيزى [بهره‌اى‌] دادند. همانا اين است فزون‌بخشى و برترى آشكار.

[17] و سليمان را سپاهيانش از پريان و آدميان و مرغان گرد آمدند، پس آنها [از پراكندگى و بى‌نظمى‌] باز داشته مى‌شدند.

[18] تا آنگاه كه بر- از بالاى- وادى مورچگان فرا آمدند، مورچه‌اى گفت: اى مورچگان به خانه‌هاى خود در رويد مبادا سليمان و سپاهيانش پايمالتان كنند در حالى كه آگاه نباشند.

[19] پس [سليمان‌] از گفتار آن مورچه به لبخندى خندان شد، و گفت: پروردگارا، مرا الهام كن- توفيق ده- كه نعمتت را كه بر من و بر پدر و مادرم ارزانى داشته‌اى سپاس دارم و كارى نيك و شايسته كنم كه آن را مى‌پسندى و مرا به بخشايش خود در ميان بندگان نيك و شايسته‌ات در آر.

[20] و مرغان را جويا شده گفت: مرا چيست كه هدهد را نمى‌بينم يا مگر از غايبان است؟

[21] هر آينه او را شكنجه‌اى سخت كنم يا سرش را ببرم يا مرا حجتى- عذرى- روشن و آشكار بيارد.

[22] پس درنگش- درنگ سليمان يا هدهد- ديرى نپاييد [كه هدهد آمد] و گفت: چيزى دريافته‌ام كه تو درنيافته‌اى، و از سبا- شهرى در يمن- برايت خبرى درست آورده‌ام.

[23] من زنى- بلقيس نام- را يافتم كه بر آنان پادشاهى مى‌كند و از هر چيزى- كه پادشاهان را به كار آيد يا از هر نعمتى- به او داده‌اند و او را تختى است بزرگ.

[24] او را و قومش را يافتم كه به جاى خداى يكتا خورشيد را سجده مى‌كنند و شيطان كارهاى [باطل‌] آنان را برايشان بياراسته و آنها را از راه [راست‌] بگردانيده پس به راه راست نيستند،

[25] تا سجده نكنند خدايى را كه نهانيها را كه در آسمانها و زمين است بيرون مى‌آورد و آنچه را پنهان مى‌داريد و آنچه را آشكار مى‌كنيد مى‌داند

[26] خداى يكتا، خدايى جز او نيست، پروردگار عرش بزرگ است.

[27] [سليمان‌] گفت: خواهيم ديد كه راست مى‌گويى يا از دروغگويانى.

[28] اين نامه مرا ببر و آن را به نزد آنها بيفكن سپس از آنها روى بگردان- به يك سو شو- و بنگر چه پاسخ گويند.

[29] [آن زن‌] گفت: اى مهتران، نامه‌اى گرامى به سوى من افكنده شده

[30] آن از سليمان و به نام خداى بخشاينده مهربان است

[31] [به اين مضمون‌] كه بر من برترى مجوييد و به نزد من آييد گردن‌نهادگان.

[32] [و] گفت: اى مهتران، مرا در كارم رأى و نظر دهيد، كه من گزارنده هيچ كارى نبوده‌ام تا اينكه شما در نزد من حاضر باشيد.

[33] گفتند: ما نيرومندان پرتوان و خداوندان پيكار سختيم، و فرمان تو راست بنگر تا چه فرمايى.

[34] گفت: پادشاهان هر گاه به آبادى و شهرى در آيند تباهش كنند و عزيزان مردم آن را خوار گردانند. [آرى‌] و چنين مى‌كنند.

[35] و من به سوى ايشان پيشكشى فرستم پس مى‌نگرم كه فرستادگان با چه چيز باز مى‌گردند- چه پاسخى آورند-.

[36] پس چون [فرستاده‌] نزد سليمان آمد، [سليمان‌] گفت: آيا مرا به مال يارى مى‌كنيد؟! آنچه خداى مرا داده بهتر است از آنچه شما را داده است، بلكه شما به پيشكش خود شادمانيد.

[37] سوى آنان باز گرد كه هر آينه با سپاهى بديشان در آييم كه آنان را در برابر آن تاب و توان نباشد و همانا از آنجا به خوارى و سرافكندگى بيرونشان رانيم.

[38] [سپس‌] گفت: اى مهتران، كدامتان تخت او را پيش از آنكه گردن نهاده نزد من آيند برايم مى‌آورد؟

[39] ديوى از پريان گفت: من آن را پيش از آنكه از جاى خويش برخيزى نزد تو آرم و من بر اين كار نيرومند و امينم.

[40] آن كه دانشى از كتاب- كتابى آسمانى يا لوح محفوظ- نزدش بود گفت: من آن را پيش از آنكه چشم بر هم زنى- يا چون در چيزى نگرى تا چشم از آن بردارى- برايت مى‌آورم. پس چون آن را نزد خود قرار يافته ديد، گفت: اين از فزون‌بخشى پروردگارم است تا بيازمايدم كه سپاس مى‌دارم يا ناسپاسى مى‌كنم، و هر كه سپاس گزارد جز اين نيست كه به سود خويش سپاس مى‌گزارد، و هر كه ناسپاسى كند همانا پروردگار من بى‌نياز است و بزرگوار.

[41] گفت: تخت او را برايش ناشناخته سازيد تا بنگريم آيا [به بازشناختن آن‌] راه مى‌برد يا از آنهاست كه راه نمى‌برند.

[42] پس چون بيامد به او گفته شد: آيا تخت تو چنين است؟ گفت: گويى اين همان است. و ما را پيش از اين دانش داده‌اند- بر قدرت و حقانيت سليمان- و ما گردن‌نهاده بوده‌ايم.

[43] و آنچه جز خدا مى‌پرستيد او را [از پرستش خدا] بازداشته بود، زيرا كه از گروه كافران بود.

[44] به او گفته شد: به صحن كاخ درآى چون آن را بديد پنداشت كه آبگيرى ژرف است. و جامه از دو ساق خويش بالا كشيد. [سليمان‌] گفت: اين صحنى است صاف و هموار، [ساخته‌] از آبگينه- آب نيست-. گفت: پروردگارا، من به خود ستم كردم و [اينك‌] با سليمان خداى، پروردگار جهانيان، را گردن نهادم.

[45] و هر آينه به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه خداى يكتا را بپرستيد آنگاه دو گروه شدند كه با يكديگر ستيزه مى‌كردند.

[46] [صالح‌] گفت: اى قوم من، چرا پيش از نيكى- توبه- بدى- عذاب- را به شتاب مى‌خواهيد؟ چرا از خدا آمرزش نمى‌خواهيد تا شايد درخور رحمت شويد؟

[47] گفتند: ما تو و آنها را كه با تواند به شگون بد گرفته‌ايم. گفت: شگون بدتان نزد خداوند است بلكه شما گروهى گرفتار آزمونيد- شما را مى‌آزمايند-.

[48] و در آن شهر نه مرد- يا نه گروه- بودند كه در زمين تباهى مى‌كردند و شايسته‌كار و درست‌كردار نبودند.

[49] گفتند: به خدا سوگند خوريد- يا: در حالى كه به خدا سوگند خوردند گفتند- كه بر او و خاندانش شبيخون بريم، سپس به خونخواه او گوييم: ما هلاك شدن [او و] خاندان او را نديده‌ايم- يا حاضر نبوده‌ايم- و همانا ما راستگوييم.

[50] و نيرنگى ساختند، و ما نيز نيرنگى ساختيم ولى [نيرنگ ما را] در نمى‌يافتند.

[51] پس بنگر كه سرانجام نيرنگشان چسان بود، آنها و قومشان همه را هلاك كرديم

[52] اينك خانه‌هايشان به ستمى كه كردند ويران و تهى مانده است. هر آينه در آن براى گروهى كه بدانند نشانه و عبرتى است.

[53] و آنان را كه ايمان آوردند و پرهيزگارى مى‌كردند رهانيديم.

[54] و لوط را [ياد كن‌] آنگاه كه به قوم خود گفت: آيا پيرامون زشتكارى مى‌گرديد و حال آنكه مى‌بينيد- زشتى آن را درمى‌يابيد، يا در ديد يكديگر اين زشتكارى مى‌كنيد-؟!

[55] آيا شما به كامرانى به جاى زنان به مردان مى‌گراييد؟! بلكه شما گروهى نادانيد.

[56] پس پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: خاندان لوط را از شهر خود بيرون كنيد، كه آنان مردمى‌اند كه پاكى مى‌ورزند.

[57] پس او و خاندانش را رهانيديم جز زنش كه مقدر كرديم از بازماندگان [و هلاك شدگان‌] باشد.

[58] و بر آنها بارانى [از سنگ‌] باريديم پس بد است باران بيم‌شدگان.

[59] بگو: سپاس و ستايش خداى راست و سلام بر بندگان او آنان كه برگزيدشان آيا خدا بهتر است يا آنچه انباز [خدا] مى‌گيرند؟

[60] يا آن كه آسمانها و زمين را آفريد و برايتان از آسمان آبى فرو آورد كه بدان بوستانهاى زيبا و خرم رويانيديم كه شما را نرسد درختش را برويانيد [بهتر است يا آنچه انباز مى‌گيرند]؟ آيا با خداى يكتا خدايى هست؟ بلكه آنان مردمى كجروند.

[61] يا آن كه زمين را آرامگاه- يا: آرام- قرار داد و در ميان آنها جويها روان كرد و براى آن لنگرها- كوه‌ها- ساخت و ميان دو دريا بندى نهاد- تا به يكديگر نياميزند- [بهتر است يا آنچه انباز مى‌گيرند]؟ آيا با خداى يكتا خدايى هست؟ بلكه بيشترشان نمى‌دانند.

[62] يا آن كه درمانده را چون او را بخواند پاسخ دهد و گزند و آسيب را از او بردارد و شما را نمايندگان خود- يا جانشين پيشينيان- در زمين سازد [بهتر است يا آنچه انباز مى‌گيرند]؟ آيا با خداى يكتا خدايى هست؟ اندكى ياد مى‌كنند و پند مى‌پذيرند.

[63] يا آن كه شما را در تاريكيهاى خشكى و دريا راه مى‌نمايد، و آن كه بادها را پيشاپيش رحمت خود- يعنى باران- مژدگان فرستد [بهتر است يا آنچه انباز مى‌گيرند]؟ آيا با خداى يكتا خدايى هست؟ برتر است خداى از آنچه انباز مى‌گيرند.

[64] يا آن كه آفرينش را آغاز مى‌كند سپس آن را باز مى‌گرداند، و آن كه شما را از آسمان و زمين روزى مى‌دهد [بهتر است يا آنچه انباز مى‌گيرند]؟ آيا با خداى يكتا خدايى هست؟ بگو: حجت خود را بياوريد اگر راستگوييد.

[65] بگو: كسى در آسمانها و زمين نهان- غيب- را نمى‌داند مگر خدا. و نمى‌دانند كه كى برانگيخته مى‌شوند.

[66] مگر دانش آنان درباره جهان پسين- رستاخيز- به كمال رسيده است [كه آن را انكار مى‌كنند]؟ [نه،] بلكه از آن در شك‌اند، بلكه از [دانش و دريافت‌] آن كورند.

[67] و كسانى كه كافر شدند گفتند: آيا هنگامى كه ما و پدرانمان خاك شديم، آيا ما را [از گور] بيرون مى‌آورند؟!

[68] هر آينه اين را به ما و پيش از اين به پدران ما، وعده داده‌اند اين نيست مگر افسانه‌هاى پيشينيان.

[69] بگو: در زمين بگرديد، پس بنگريد كه سرانجام بزهكاران چگونه بود.

[70] و بر آنان اندوه مخور و از نيرنگهايى كه مى‌سازند دلتنگ مباش.

[71] و گويند: اين وعده- عذاب در دنيا يا رستاخيز- كى خواهد بود، اگر راستگوييد؟

[72] بگو: شايد برخى از آنچه به شتاب مى‌خواهيد بزودى به شما فرا رسد.

[73] هر آينه پروردگار تو خداوند افزون‌بخشى بر مردم است ولى بيشترشان سپاس نمى‌گزارند.

[74] و همانا پروردگار تو آنچه را سينه‌هاشان پنهان مى‌دارد- در دل نهان مى‌دارند- و آنچه را آشكار مى‌كنند مى‌داند.

[75] و هيچ ناپيدايى در آسمان و زمين نيست مگر آنكه در كتابى روشن- لوح محفوظ- هست.

[76] همانا اين قرآن بر فرزندان اسرائيل بيشتر آنچه را كه در آن اختلاف مى‌كنند باز مى‌گويد- خبر مى‌دهد-

[77] و هر آينه مؤمنان را رهنمونى و بخشايشى است.

[78] همانا پروردگار تو به حكم خويش ميانشان داورى خواهد كرد، و اوست توانمند بى‌همتا و دانا.

[79] پس بر خداى توكل كن- كارها را به خدا واگذار- كه تو بر حق روشن و هويدايى.

[80] تو نتوانى كه مردگان را بشنوانى، و نه به كران آواى دعوت را بشنوانى آنگاه كه پشت كرده برمى‌گردند.

[81] و تو راهنماى كوران- كوردلان- از گمراهيشان نيستى نشنوانى مگر كسانى را كه به آيات- نشانه‌ها و سخنان- ما ايمان دارند و مسلمانند- گردن‌نهاده و فرمانبردارند-.

[82] و چون [هنگام آن رسد كه‌] آن گفتار- وعده ما به عذاب- بر آنان واقع شود، براى آنان از زمين جنبنده‌اى بيرون آريم كه با آنان اين سخن گويد زيرا كه مردم به نشانه‌هاى ما يقين- باور بى‌گمان- نمى‌داشتند.

[83] و روزى كه از هر امتى گروهى از آنها كه نشانه‌هاى ما را دروغ شمردند برانگيزيم و فراهم آريم، پس [از پراكنده شدن‌] بازداشته شوند.

[84] تا آنگاه كه [به پيشگاه خدا] آيند، گويد: آيا نشانه‌هاى مرا دروغ انگاشتيد و حال آنكه بدانها دانشى نداشتيد، يا چه بود آنچه مى‌كرديد؟

[85] و آن گفتار- فرمان عذاب- بر آنان به سزاى ستمى كه كردند واقع شود و هيچ سخنى نگويند.

[86] آيا نديده‌اند كه ما شب را پديد كرديم تا در آن بيارامند و روز را روشن ساختيم [تا در آن ببينند و به كار پردازند]؟ هر آينه در اين براى گروهى كه ايمان آورند نشانه‌هاست.

[87] و روزى كه در صور دميده شود پس، هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است بهراسد، مگر آنكس كه خداى خواهد و همه سرافكنده و فروتن به نزد او آيند.

[88] و كوه‌ها را بينى، پندارى كه بر جاى ايستاده‌اند و حال آنكه همچون ابر مى‌روند، كار خداست كه هر چيزى را استوار ساخته. همانا او بدانچه مى‌كنيد آگاه است.

[89] هر كه نيكى آرد پس او را بهتر از آن باشد و آنان در آن روز از هراس ايمن‌اند.

[90] و هر كه بدى آرد، پس چهره‌شان را به آتش درافكنند- به رو در آتش افكنده‌شوند- آيا جز آنچه مى‌كرديد پاداش داده مى‌شويد؟

[91] [بگو:] جز اين نيست كه فرمان يافته‌ام كه خداوند اين شهر را، همان كه آن را بشكوه داشت و همه چيز از آن اوست، بپرستم، و فرمان يافته‌ام كه از مسلمانان- گردن‌نهادگان- باشم

[92] و قرآن را [بر شما] بخوانم. پس هر كه راه يابد به سود خويش راه يافته، و هر كه گمراه شود، بگو: جز اين نيست كه من از بيم‌كنندگانم.

[93] و بگو: سپاس و ستايش خداى راست. زودا كه شما را نشانه‌هاى- قدرت يا عذاب- خويش بنمايد پس آنها را خواهيد شناخت. و پروردگار تو از آنچه مى كنيد غافل نيست.

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud