💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.mojtabavi › 20 captured on 2024-03-21 at 19:26:54. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] طا، ها.
[2] ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا در رنج افتى،
[3] مگر آنكه يادكردى و پندى باشد براى كسى كه مىترسد.
[4] فرو فرستادهاى است از سوى آن كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده.
[5] خداى رحمان بر عرش- تخت فرمانروايى بر جهان هستى- بر آمده است- استيلا دارد-.
[6] او راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و آنچه ميان آنها و آنچه در زير خاك- درون زمين- است.
[7] و اگر سخن را بلند گويى [يا پنهان كنى]، همانا او نهان و نهانتر را نيز مىداند.
[8] خداى يكتا، جز او خدايى نيست او راست نامهاى نيكو- صفات برتر-.
[9] آيا خبر داستان موسى به تو رسيده است؟
[10] آنگاه كه آتشى ديد، پس به خانواده خويش گفت: درنگ كنيد كه من آتشى ديدم، شايد پارهاى برگرفته از آن براى شما بيارم يا بر آن آتش رهنمونى بيابم.
[11] پس چون نزد آن
[12] همانا منم پروردگار تو، پايپوش خويش بيرون كن، كه تو در وادى مقدس طوى هستى.
[13] و من تو را برگزيدهام، پس به آنچه وحى مىشود گوش فرا دار:
[14] همانا منم خداى يكتا، خدايى جز من نيست پس مرا بپرست و نماز را براى يادكرد من برپا دار
[15] همانا رستاخيز آمدنى است، مىخواهم [هنگام] آن را پنهان دارم تا هر كسى به آنچه مىكند پاداش داده شود.
[16] پس آن كس كه بدان ايمان نمىآورد و پيرو هواى خويش است تو را از آن نگرداند كه هلاك مىشوى.
[17] و آن چيست به دست راست تو، اى موسى؟
[18] گفت: اين عصاى من است، بر آن تكيه مىكنم و با آن براى گوسفندانم [از درختان] برگ فرو مىريزم، و مرا در آن، نيازها و سودهاى ديگر است.
[19] گفت: آن را بيفكن، اى موسى.
[20] پس آن را بيفكند، و ناگهان مارى گشت كه مىشتافت.
[21] گفت: بگير آن را و مترس زودا كه آن را به حالت نخستينش بازگردانيم.
[22] و دستت را به بغل خويش بَرْ تا سپيد و روشن بيرون آيد نه از آسيب و گزند- يعنى نه آن سفيدى كه از آفت پيسى باشد- كه نشانهاى ديگر است،
[23] تا از نشانههاى بزرگ خويش به تو بنماييم.
[24] به سوى فرعون برو، كه او سركشى كرده و از اندازه درگذشته- دعوى خدايى مىكند-.
[25] گفت: پروردگارا، سينهام را برايم گشاده گردان
[26] و كارم را برايم آسان ساز
[27] و گِرِه از زبانم بگشاى،
[28] تا سخنم را دريابند.
[29] و از خاندانم ياورى و پشتيبانى برايم قرار ده
[30] برادرم هارون را
[31] پشتم را بدو استوار ساز
[32] و او را در كار من شريك گردان
[33] تا تو را بسيار به پاكى بستاييم
[34] و تو را بسيار ياد كنيم.
[35] همانا تو به حال ما بينايى.
[36] گفت: اى موسى، همانا خواست تو به تو داده شد.
[37] و هر آينه بار ديگر بر تو منت نهاديم،
[38] آنگاه كه به مادرت آنچه الهامكردنى بود الهام كرديم،
[39] كه او را در صندوقى بِنِه و در دريا- رود نيل- افكنش پس بايد كه دريا او را به كرانه اندازد تا دشمن من و دشمن او وى را برگيرد و دوستيى از خود بر تو افكندم [تا بر تو مِهر ورزند] و تا زير نظر من ساخته و پرورده شوى
[40] آنگاه كه خواهرت [در پى آن صندوق] مىرفت و مىگفت: آيا شما را بر كسى راه نمايم كه او را نگهدارى و پرستارى كند؟ پس تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش روشن شود و اندوه نخورد. و كسى- يعنى آن قبطى، از قوم فرعون- را كشتى پس تو را از اندوه رهانيديم و تو را بارها آزموديم، پس سالى چند در ميان مردم مَدْين درنگ كردى، سپس براندازه و بهنگام- براى رسالت- بيامدى، اى موسى.
[41] و تو را براى خود پروردم و برگزيدم.
[42] تو و برادرت با نشانههاى من- معجزهها- برويد و در يادكرد من- رسانيدن پيام توحيد من- سستى مكنيد.
[43] برويد به سوى فرعون كه او سركشى كرده و از حد گذشته است.
[44] پس با وى سخنى نرم بگوييد، شايد كه پند پذيرد يا [از خداى] بترسد.
[45] گفتند: پروردگارا، ما مىترسيم كه بر ما پيشى و شتاب گيرد- پيشدستى كند و پيش از آنكه سخن گوييم و معجزهاى بدو بنماييم، ما را بكشد- يا [در رفتار و گفتار خود] از حد بگذرد.
[46] فرمود: مترسيد، كه من با شمايم، مىشنوم و مىبينم.
[47] پس نزد او برويد و بگوييد: ما فرستادگان خداوندگار توايم، پس فرزندان اسرائيل را با ما بفرست و شكنجهشان مكن همانا نزد تو با نشانهاى از آفريدگارت آمدهايم و درود بر آن كه راه راست را پيروى كند.
[48] همانا به ما وحى شده كه عذاب بر آن كسى است كه [حق را] دروغ انگاشت و [از آن] روى برتافت.
[49] گفت: پروردگار شما كيست، اى موسى؟
[50] گفت: پروردگار ما آن [خداى] است كه به هر چيزى آفرينش- وجود خاص- آن را داد و سپس راه نمود.
[51] گفت: پس حال مردمان پيشين چيست.
[52] گفت: دانش آن در كتابى است نزد پروردگار من پروردگار من نه خطا مىكند و نه فراموش.
[53] آن [خداى] كه زمين را براى شما بسترى- فرشى گسترده- قرار داد و در آن براى شما راههايى پديد كرد، و از آسمان آبى فرستاد، پس با آن انواع گوناگون از گياهان و رستنيها را بيرون آورديم.
[54] بخوريد و چارپايانتان را بچرانيد، همانا در اين، خردمندان را نشانههاست.
[55] شما را از آن
[56] و هر آينه همه نشانههاى خويش را به او فرعون بنموديم، اما دروغ شمرد و سر باز زد.
[57] گفت: اى موسى، آيا نزد ما آمدهاى تا ما را به جادوى خود از سرزمينمان بيرون كنى؟
[58] هر آينه جادويى مانند آن براى تو بياريم، پس ميان ما و خودت وعدهگاهى در جايى هموار قرار ده- تا مردم نظاره توانند كرد- كه نه ما آن را خلاف كنيم و نه تو.
[59] [موسى] گفت: وعدهگاه شما روز آرايش- روز عيد- است و آنگاه كه مردمان در نيمروز گرد آورده شوند.
[60] پس فرعون برگشت و ترفند خويش فراهم ساخت و باز آمد.
[61] موسى به آنان گفت: واى بر شما، بر خدا دروغ مبنديد كه شما را به عذابى نابود و ريشهكن كند، و همانا آن كه [بر خدا] دروغ بست نوميد و زيانكار گشت.
[62] پس [ساحران] در كارشان ميان خود گفتوگو كردند و آن راز را پنهان داشتند.
[63] [فرعونيان] گفتند: اين دو هر آينه جادوگرند كه مىخواهند شما را به جادوى خويش از سرزمينتان بيرون كنند و آيين برتر شما را از ميان ببرند.
[64] پس ترفندتان- اسباب جادو- را با هم آريد- همسخن و همدل و هماهنگ شويد- آنگاه صف كشيده بياييد، و بىگمان هر كه امروز برترى يافت پيروز و كامياب شده است.
[65] گفتند: اى موسى، تو مىافكنى يا ما نخستين كسى باشيم كه بيفكند؟
[66] گفت: بلكه شما بيفكنيد. پس ناگاه ريسمانها و چوبدستيهاشان از جادوى آنان به او
[67] پس موسى در دل خويش بيمى دريافت.
[68] گفتيم: مترس كه همانا تويى برتر.
[69] و آنچه در دست راست توست بيفكن تا آنچه ساختهاند فرو برد. همانا آنچه ساختهاند فريب و ترفند جادوگر است، و جادوگر هر جا كه آيد پيروز نگردد.
[70] پس جادوان به سجده درافتاده گفتند: به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم.
[71] [فرعون] گفت: آيا پيش از آنكه شما را اجازه دهم به او گرويديد؟ بىگمان او بزرگ- استاد مهين- شماست كه شما را جادو آموخته است. هر آينه دستها و پاهاى شما را بر خلاف يكديگر مىبرم و بر تنههاى درخت خرما بر دارتان مىكنم و خواهيد دانست كه شكنجه كدام يك از ما سختتر و پايندهتر است.
[72] گفتند: هرگز تو را بر آنچه به ما از نشانههاى روشن آمده است و بر آن [خداى] كه ما را آفريده است برنگزينيم پس هر چه را تو حكمكنندهاى حكم كن- هر چه خواهى بكن-، كه تنها در زندگى اين جهان حكم توانى كرد.
[73] ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا لغزشهاى ما و آنچه را از جادوگرى كه بر آن وادارمان كردى بيامرزد و خدا بهتر و پايندهتر است.
[74] همانا هر كس كه گناهكار نزد پروردگار خويش آيد پس او راست دوزخ، در آنجا نه بميرد [تا برهد] و نه [به خوشى] زندگانى كند.
[75] و هر كه با ايمان نزد او آيد در حالى كه كارهاى نيك و شايسته كرده باشد پس اينان را پايههاى برترين باشد،
[76] بهشتهاى پاينده كه از زير آنها جويها روان است، در آنجا جاويدانند و اين است پاداش كسى كه [از آلودگيهاى كفر و گناه] پاكى ورزيد.
[77] و هر آينه به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانگاه ببر، پس براى آنان راهى خشك در دريا فرا گير- با زدن عصا به آب دريا و خشك شدن آن- كه نه از دستيافتن [فرعونيان] بترسى و نه [از غرقگشتن] بيم دارى.
[78] پس فرعون با سپاهيانش از پى آنان روانه شدند، و از دريا بپوشيدشان آنچه پوشيدشان- آب دريا غرقشان ساخت-.
[79] و فرعون قوم خود را گمراه كرد و راه ننمود.
[80] اى فرزندان اسرائيل، شما را از دشمنتان رهانيديم و با شما كنار راست كوه طور را وعده كرديم و بر شما منّ و سَلْوى فرو فرستاديم.
[81] از پاكيزههايى كه روزيتان كرديم بخوريد و در آن از اندازه مگذريد كه خشم من بر شما فرو آيد، و هر كه خشم من بر او فرو آيد بىگمان هلاك شود- يا در دوزخ افتد-.
[82] و هر آينه من آمرزگارم مر آن را كه توبه كند و ايمان آورد و كار نيك و شايسته كند سپس [پيوسته] در راه راست باشد.
[83] اى موسى، چه چيز تو را بر آن داشت تا از قومت با شتاب پيشى گيرى- پيش از همه در «طور» حاضر شوى-؟
[84] گفت: آنان اينك بر پى من مىآيند و به سوى تو، پروردگارا، شتافتم تا خشنود شوى.
[85] [خداى] گفت: پس [بدان كه] ما قوم تو را پس از [آمدن] تو آزمون كرديم و سامرى گمراهشان كرد.
[86] پس موسى خشمناك و اندوهگين به نزد قوم خود بازگشت. گفت: اى قوم من، آيا پروردگارتان به شما وعدهاى نيكو نداد- كه به شما تورات دهد يا شما را از فرعونيان برهاند-؟ آيا اين مدت- زمان غيبت من- بر شما دراز آمد يا خواستيد كه خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه وعده مرا خلاف كرديد؟
[87] گفتند: ما به اختيار و توان خود وعده تو را خلاف نكرديم، و ليكن بارهايى از پيرايه و زيور آن قوم- قوم فرعون- بر ما نهادند، پس آنها را [در آتش] افكنديم و همچنين سامرى [آنچه با خود داشت در آتش] افكند
[88] و براى آنان كالبد گوسالهاى برون آورد كه او را بانگى بود پس [سامرى و پيروانش] گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است، و [سامرى خداى راستين را] از ياد برد.
[89] آيا نمىديدند كه [آن گوساله] سخنى به آنها باز نمىگرداند و آنان را هيچ زيان و سودى ندارد؟
[90] و هر آينه هارون از پيش- پيش از آمدن موسى- به آنها گفته بود: اى قوم من، همانا شما به اين
[91] گفتند: ما پيوسته بر اين [گوسالهپرستى] مىمانيم تا موسى به سوى ما بازگردد.
[92] [هنگامى كه موسى باز آمد] گفت: اى هارون، چون آنها را ديدى كه گمراه شدند چه چيز تو را بازداشت،
[93] از اين كه مرا پيروى كنى- كه آنها را از پرستيدن گوساله بازدارى، يا از پى من آيى و خود را به من رسانى-؟ آيا فرمان مرا نافرمانى كردى؟
[94] گفت: اى پسر مادرم، ريش و سر مرا مگير، من ترسيدم كه بگويى ميان فرزندان اسرائيل جدايى انداختى و گفتار- سفارش- مرا نگاه نداشتى.
[95] گفت: اى سامرى، اين چه كار- فتنه بزرگ- است كه كردى؟
[96] گفت: من چيزى ديدم كه آنها نديدند. مشتى [خاك] از پى [مركب] آن فرستاده- يعنى جبرئيل- برگرفتم و آن را [در كالبد گوساله] افكندم، و نفس من بدين سان [اين كار را] در نظرم بياراست.
[97] گفت: پس برو- دور شو- كه تو را در زندگى- تا زنده باشى- اين است كه بگويى: «به من دست نزنيد». و تو را وعدهگاهى است كه هرگز آن را با تو خلاف نكنند، و [اينك] به خدايت كه پيوسته بر آن مقيم بودى بنگر كه آن را بسوزانيم- يا به سوهان بساييم- سپس يكسره در دريا پراكندهاش سازيم.
[98] همانا خداى شما خداى يكتاست كه جز او هيچ خدايى نيست دانش او همه چيز را فراگيرنده است.
[99] اينچنين از خبرهايى كه گذشته است بر تو بر مىگوييم، و براستى تو را از نزد خويش يادكردى- قرآن- دادهايم
[100] هر كه از آن روى بگرداند، همانا در روز رستاخيز بارى سنگين- يا بارى بد: كفر و تكذيب- بردارد،
[101] در آن- بار گناه و عقوبتش- هميشه بمانند، و آنها را بدبارى است در روز رستاخيز،
[102] روزى كه در صور دميده شود، و بزهكاران را در آن روز كبود چشم برانگيزيم
[103] ميان خود راز همى گويند كه شما جز ده روز- در دنيا- درنگ نكردهايد.
[104] ما به آنچه مىگويند داناتريم آنگاه كه بهترينشان در رفتار و گفتار گويد: درنگ نكردهايد مگر يك روز.
[105] و تو را از كوهها پرسند بگو: پروردگارم همه آنها را بر كند و خرد و پراكنده سازد.
[106] پس آن
[107] در آن هيچ كجى- يعنى پستى- و بلندى نبينى.
[108] در آن روز آن خواننده- دمنده صور- را بىهيچ كژى- انحراف و نافرمانى- پيروى كنند، و آوازها در برابر خداى رحمان فرونشيند، پس آوايى نشنوى مگر آوايى آهسته.
[109] در آن روز شفاعت سود ندارد مگر [شفاعت] كسى كه خداى رحمان به او اجازه دهد و سخن او را بپسندد.
[110] آنچه پيش روى و آنچه پشت سرشان است مىداند، و دانش آنان او را فرانگيرد.
[111] و چهرهها در برابر خداى زنده پاينده خوار و فروتن باشند و هر كه بار ستم برداشت بىگمان تهيدست و نوميد گردد.
[112] و هر كه از كارهاى نيك و شايسته كند و مؤمن باشد، پس از هيچ ستمى نترسد و نه از كاستنى- كاستن پاداش كردار-.
[113] و اينچنين آن را قرآنى به زبان تازى فروفرستاديم و در آن از بيمها و هشدارها گونهگون آورديم تا شايد بپرهيزند يا آنان را ياد كرد و پندى پديد آورد.
[114] پس والا و برتر است خداى يكتا آن پادشاه راستين. و به خواندن قرآن پيش از آنكه پيام آن به تو گزارده شود شتاب مكن، و بگو: پروردگارا، مرا دانش افزاى.
[115] و هر آينه از پيش به آدم سفارش كرديم، پس فراموش كرد و او را [در نگاهداشت آن] آهنگى استوار نيافتيم.
[116] و [ياد كن] آنگاه كه فرشتگان را گفتيم: آدم را سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس كه سر باز زد.
[117] گفتيم: اى آدم، اين دشمن تو و همسر توست، مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه در رنج افتى- يا بدبخت شوى-
[118] كه تو را در آنجا اين هست كه نه گرسنه مىشوى و نه برهنه
[119] و در آنجا نه تشنه مىشوى و نه در گرمى آفتاب بمانى.
[120] پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: اى آدم، آيا تو را به درخت جاودانى و پادشاهيى كه كهنه و نابود نشود راه بنمايم؟
[121] پس، از آن درخت خوردند و شرمگاهشان بر آنها نمودار شد، و شروع كردند از برگ [درختان] بهشت بر خود چسباندن،- شرمگاه خود را مىپوشاندند- و آدم پروردگار خويش را نافرمانى نمود پس راه راست را گم كرد.
[122] سپس پروردگارش او را برگزيد و به مهر و بخشايش خويش بر او بازگشت و توبهاش بپذيرفت و او را راه نمود.
[123] گفت: هر دو با هم از آنجا فروشويد، برخى از شما- آدميان- دشمن برخى خواهيد بود. پس اگر از من شما را رهنمونى- كتاب و پيامبر- آمد، هر كه از رهنمونى من پيروى كند نه گمراه شود و نه به رنج افتد- به كيفر آن جهان گرفتار نشود-
[124] و هر كه از يادكرد و پند من روى بگرداند پس زيستنى تنگ دارد و روز رستاخيز او را نابينا برانگيزيم.
[125] گويد: پروردگارا، چرا مرا نابينا برانگيختى و حال آنكه بينا بودم؟!
[126] گويد: بدين گونه [امروز كور محشور شدى زيرا] آيات ما به تو رسيد و تو آنها را به فراموشى سپردى- از آنها تغافل كردى- و همچنان امروز فراموش مىشوى.
[127] و بدينسان هر كه را زيادهروى كرده و به آيات پروردگار خويش ايمان نياورده است كيفر مىدهيم، و هر آينه عذاب آن جهان سختتر و پايندهتر است.
[128] آيا براى آنان- مشركان قريش- راه ننمود كه چه نسلها را پيش از آنها هلاك كرديم كه اينان در مسكنهاى آنان راه مىروند- و آثار عذاب و هلاك آنان را مىبينند-؟ هر آينه در آن براى خردمندان نشانهها و عبرتهاست.
[129] و اگر نه اين بود كه سخنى از پروردگار تو از پيش رفته و سرآمدى معين شده است هر آينه عذاب بر آنها لازم مىگرديد- گريبانشان را مىگرفت-.
[130] پس هر آنچه مىگويند شكيبايى ورز و پروردگارت را پيش از برآمدن آفتاب- نماز بامداد- و پيش از فروشدن آن- نماز عصر- همراه با ستايش و سپاس به پاكى ياد كن، و از ساعتهاى شب- نماز شام و نماز خفتن- و كنارههاى روز- نماز پيشين ظهر، كه پايان نيمه اول روز است و آغاز نيمه دوم روز- نيز او را تسبيح گوى، باشد كه خشنود شوى.
[131] و ديدگانت را مدوز بدانچه برخوردارى دادهايم گروههايى از آنان را از آرايش زندگى دنيا تا در باره آن بيازماييمشان، و روزى پروردگارت بهتر و پاياتر است.
[132] و خاندان خويش را به نماز فرمان ده و بر آن شكيبا باش- مداومت نما- از تو روزى نمىخواهيم، ما خود به تو روزى مىدهيم و سرانجام نيك پرهيزگارى راست.
[133] و [كافران مكه] گفتند: چرا ما را از پروردگار خويش نشانهاى- معجزهاى به دلخواه ما- نمىآورد؟ آيا آنها را نشانه روشن آنچه در كتابهاى پيشين است نيامده است؟
[134] و اگر ما آنان را پيش از آن- فرستادن كتاب و پيامبر- به عذابى هلاك مىكرديم هر آينه مىگفتند: پروردگارا، چرا به سوى ما پيامبرى نفرستادى تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم آيات تو را پيروى كنيم؟
[135] بگو: هر يك [از ما] منتظر است، پس منتظر باشيد. بزودى خواهيد دانست كه رهروان راه راست كيانند و راهيافته كيست.