💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.mojtabavi › 2 captured on 2024-03-21 at 19:25:57. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] الف، لام، ميم.
[2] اين كتاب، هيچ شكى در آن نيست، راهنماى پرهيزگاران است.
[3] آنان كه به غيب- نهان و ناپيدا- ايمان دارند و نماز را برپا ميدارند و از آنچه روزيشان كردهايم انفاق ميكنند.
[4] و آنان كه به آنچه به تو و آنچه پيش از تو فرو فرستاده شده ايمان مىآورند و به جهان واپسين بىگمان باور دارند.
[5] ايشان بر رهنمونى [به راه راست] از پروردگار خويشند، و آنانند رستگاران.
[6] كسانى كه كافر شدند بر ايشان يكسان است كه بيم دهيشان يا بيم ندهى، ايمان نمىآورند.
[7] خداوند بر دلهاشان و بر گوشهاشان مُهر نهاده و بر ديدگانشان پردهاى است و آنها را عذابى است بزرگ.
[8] و از مردمان كسانى گويند: به خدا و به روز واپسين ايمان آورديم و حال آنكه ايمان ندارند
[9] [به پندار خود] خدا و كسانى را كه ايمان آوردهاند فريب مىدهند در حالى كه جز خود را فريب نمىدهند و نمىفهمند.
[10] در دلهاشان بيماريى- از شك و نفاق- هست، پس خدا بيمارى آنان را بيفزود- يا بيفزاياد- و به سزاى اينكه دروغ مىگفتند عذابى دردناك دارند.
[11] و چون گويندشان: در زمين تباهكارى مكنيد، گويند: همانا ما نيكوكار و سامان آوريم.
[12] آگاه باشيد كه آنان خود تباهكارانند ولى نمىفهمند.
[13] و چون به آنان گفته شود: ايمان آوريد چنانكه مردم ايمان آوردهاند، گويند: آيا مانند بيخردان ايمان بياوريم؟ آگاه باشيد كه آنها خود بيخردند ولى نمىدانند.
[14] و چون كسانى را كه ايمان آوردهاند ديدار كنند گويند: ايمان آوردهايم، و چون با ديوسيرتان خود تنها شوند، گويند: ما با شماييم، ما تنها [اينان را] ريشخند مى كنيم.
[15] خداوند آنها را ريشخند مىكند و مهلتشان مىدهد تا در سركشى خويش سرگشته و كوردل بمانند.
[16] اينانند كه گمراهى را به بهاى رهيابى خريدهاند، از اين رو بازرگانيشان سود نكرد و راهيافتگان نبودند.
[17] داستان آنان، داستان كسانى را ماند كه آتشى برافروختند- تا راه خود را بيابند- و چون آتش پيرامونشان را روشن ساخت خداوند روشناييشان را ببرد و آنها را در تاريكيها واگذاشت كه هيج نبينند.
[18] كرانند- از شنيدن حق-، گنگانند- از گفتن حق-، كورانند- از ديدن حق-، و [از گمراهى] بازنمىگردند.
[19] يا [داستان گرفتاران در] بارانى تند از آسمان را ماند كه در آن تاريكيهاست و رعد و برقى كه از بيم مرگ از صاعقهها انگشتان خويش را در گوشهاشان كنند و خدا فراگيرنده كافران است
[20] نزديك است كه [روشنايى خيرهكننده] برق ديدگانشان را بربايد، هر گاه برق براى آنها بدرخشد در [پرتو] آن مىروند و چون بر آنان تاريك شود بايستند. و اگر خدا بخواهد هر آينه شنوايى و بيناييشان را مىبرد، كه خدا بر همه چيز تواناست.
[21] اى مردم، پروردگار خويش را كه شما و پيشينيان شما را آفريده بپرستيد، باشد كه پرهيزگار شويد
[22] آن كه زمين را براى شما بسترى [گسترده] و آسمان را بنائى- سقفى برافراشته- ساخت و از آسمان آبى فرو آورد پس بدان [آب] از ميوهها روزى براى شما بيرون آورد، پس براى خدا همتايان قرار مدهيد، و خود مىدانيد [كه خدا بىهمتاست].
[23] و اگر در باره آنچه بر بنده خويش فرو فرستاديم در شك و گمانيد سورهاى مانند آن- يا از كسى همانند او
[24] و اگر نكرديد و هرگز نتوانيد كرد، پس از آتشى كه هيمهاش آدميان و سنگها- بتها يا سنگ كبريت- است و براى كافران آماده شده، بپرهيزيد.
[25] و كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى نيك و شايسته كردهاند مژده ده كه ايشان را بهشتهاست كه از زير آنها جويها روان است، هر گاه ميوهاى از آنها روزى آنان شود گويند: اين همان است كه پيش از اين- در دنيا- روزى ما شده بود، و آن ميوههاى همانند بديشان دهند، و در آنجا همسرانى پاك و پاكيزه دارند، و در آنجا جاودانهاند.
[26] خدا شرم ندارد از اينكه مَثَلى بزند، پشه باشد و فراتر از آن، اما آنان كه ايمان دارند مىدانند كه آن
[27] آنان كه پيمان خداى را پس از بستن و استواركردن آن مىشكنند و آنچه را كه خدا به پيوند آن فرمان داده مىگسلند، و در زمين تباهى مىكنند اينانند زيانكاران.
[28] چسان به خدا كافر مىشويد و حال آنكه مردگان- بىجان- بوديد پس شما را زنده كرد- جان داد- و ديگر بار شما را بميرانَد و سپس زنده كند و آنگاه به او بازمىگرديد؟
[29] اوست كه هر چه در زمين است همه را براى شما آفريد، آنگاه به آسمان پرداخت و هفت آسمان بساخت، و او به همه چيز داناست.
[30] و [به ياد آر] آنگاه كه پروردگارت فرشتگان را گفت: من در زمين جانشينى- براى مخلوق پيشين يا نمايندهاى از خود- خواهم آفريد، گفتند: آيا كسى را در آن مىآفرينى كه تباهكارى كند و خونها ريزد، در حالى كه ما تو را به پاكى مىستاييم و تقديس مى كنيم؟ [خداوند] گفت: من مىدانم آنچه شما نمىدانيد.
[31] و همه نامها را به آدم آموخت. سپس آن [چيز] ها را بر فرشتگان عرضه كرد و گفت: اگر راست مىگوييد مرا از نامهاى اينها خبر دهيد.
[32] گفتند: پاكى تو راست، ما را دانشى نيست مگر آنچه به ما آموختهاى، كه تويى داناى با حكمت- استواركار و درستگفتار-.
[33] گفت: اى آدم، آنان را از نامهاى اينها آگاه كن، و چون از نامهاى آنها آگاهشان كرد، گفت: آيا به شما نگفتم كه من نهان آسمانها و زمين را مىدانم و آنچه را آشكار مىكنيد و آنچه را پنهان مىداشتيد مىدانم.
[34] و [ياد كن] آنگاه كه فرشتگان را گفتيم: آدم را سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس، سرپيچى و گردنكشى كرد، و از كافران گشت.
[35] و گفتيم: اى آدم، با همسر خويش در بهشت بيارام، و از آن از هر جا كه خواهيد به فراوانى بخوريد و نزديك اين درخت مشويد كه از ستمكاران مىشويد.
[36] پس شيطان آن دو را از آن
[37] آنگاه آدم از پروردگار خويش سخنانى فرا گرفت، پس خدا [با رحمت خود] بر او بازگشت و توبه او را پذيرفت، همانا او توبهپذير و مهربان است.
[38] گفتيم: همه از آن
[39] و كسانى كه كافر شوند و آيات ما را دروغ شمرند دوزخيانند و در آن جاودانهاند.
[40] اى فرزندان اسرائيل- يعقوب- نعمت مرا كه ارزانى شما داشتم به ياد آريد و به پيمان من وفا كنيد تا به پيمان شما وفا كنم و از من بترسيد و بس.
[41] و به آنچه فرو فرستادم- قرآن- كه آنچه را نزد شماست- تورات- باور دارد بگرويد و نخستين كافر به آن مباشيد، و چيز اندكى را به بهاى آيات من مخريد و از من پروا كنيد و بس.
[42] و حق را به باطل مياميزيد و حق را پنهان مكنيد در حالى كه مىدانيد.
[43] و نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و با ركوعكنان ركوع كنيد- با نمازگزاران نماز گزاريد-.
[44] آيا مردم را به نيكى فرمان مىدهيد و خود را از ياد مىبريد و حال آنكه كتاب- تورات- را مىخوانيد؟ آيا خرد را كار نمىبنديد؟
[45] و به شكيبايى و نماز يارى خواهيد، و اين [كار] هر آينه گران و دشوار است مگر بر فروتنان خداترس
[46] آنان كه مىدانند كه ديداركنندگان پروردگار خويشند و به سوى او بازمىگردند.
[47] اى فرزندان اسرائيل، به ياد آريد نعمت مرا كه بر شما ارزانى داشتم و اين كه شما را بر جهانيان- مردم زمانه- برترى دادم.
[48] و بترسيد از روزى كه كسى به كار كسى نيايد و از او شفاعتى پذيرفته نشود و از او برابرى- عوضى كه خود را باز خرد- نستانند و نه يارى شوند.
[49] و [به ياد آريد] هنگامى كه شما را از فرعونيان رهانيديم، كه شما را شكنجه بد و سختى مىچشاندند: پسرانتان را سر مىبريدند و زنانتان را زنده مىگذاشتند و در اين [كار] شما را آزمونى بزرگ از پروردگارتان بود.
[50] و هنگامى كه دريا را به [ورود] شما شكافتيم، پس شما را رهانيديم و فرعونيان را غرق كرديم و شما مىنگريستيد.
[51] و هنگامى كه با موسى چهل شب وعده كرديم آنگاه از پس [رفتن] او گوساله را [به خدايى] گرفتيد و شما ستمكار بوديد.
[52] پس از آن از شما درگذشتيم تا مگر سپاس داريد.
[53] و هنگامى كه به موسى كتاب و فرقان- جداكننده ميان حق و باطل- داديم تا مگر راه يابيد.
[54] و هنگامى كه موسى به قوم خويش گفت: اى قوم من، شما با فراگرفتنتان گوساله را [به خدايى] به خويشتن ستم كرديد، اكنون به آفريدگار خويش بازگرديد- توبه كنيد- و خود- يكديگر- را بكشيد، كه اين [به كفاره كردارتان] براى شما نزد آفريدگارتان بهتر است. پس [چون چنين كرديد] خداوند [به رحمت خود] بر شما بازگشت و توبه شما را پذيرفت كه او توبهپذير و مهربان است.
[55] و هنگامى كه گفتيد: اى موسى، هرگز تو را باور نداريم تا خداى را آشكارا ببينيم، پس صاعقه- آتش هلاككننده آسمانى- شما را در گرفت و شما مى نگريستيد.
[56] سپس شما را از پس مُردنتان برانگيختيم تا مگر سپاس داريد.
[57] و ابر را بر شما سايبان كرديم و برايتان مَنّ- ترنجبين- و سَلوى- مرغى مخصوص- فرستاديم، [و گفتيم:] از چيزهاى پاكيزه كه روزيتان كردهايم بخوريد و آنان بر ما ستم نكردند بلكه بر خويشتن ستم مىكردند.
[58] و هنگامى كه گفتيم: به اين شهر- بيت المقدس- در آييد و از [نعمتهاى] آن هر جا كه خواهيد به فراوانى بخوريد و به دروازه شهر سر فرو داشته در آييد و بگوييد: گناهان ما فروريز، تا گناهان شما را بيامرزيم، و زودا كه [پاداش] نيكوكاران را بيفزاييم.
[59] اما كسانى كه ستم كردند سخنى را كه به آنان گفته شد دگرگون ساختند، پس بر ستمكاران به سزاى بدكارى و نافرمانيشان عذابى سخت از آسمان فرو فرستاديم.
[60] و آنگاه كه موسى براى قوم خود آب خواست، گفتيم: عصايت را بر آن سنگ بزن. پس دوازده چشمه از آن بشكافت. هر گروهى آبشخور خويش را دانست. از روزى خدا بخوريد و بياشاميد و در زمين به تباهكارى مپوييد.
[61] و هنگامى كه گفتيد: اى موسى، ما هرگز بر يك خوراك شكيبا نباشيم، پروردگارت را بخوان تا براى ما از آنچه زمين مىروياند از تره- سبزى- و خيار و گندم و عدس و پياز آن بيرون آرد. گفت: آيا آنچه را كه پستتر است به جاى آنچه بهتر است مىگيريد؟ به شهرى فرود آييد كه آنچه خواستيد بيابيد. و بر آنها خوارى و درماندگى زده شد و به خشمى از خداى بازگشتند- سزاوار خشم خدا گشتند-، زيرا به آيات خدا كفر مىورزيدند و پيامبران را به ناحقّ مىكشتند، و اين از آن رو بود كه نافرمان شده و از حدّ درمىگذشتند.
[62] كسانى كه ايمان آوردهاند و يهودان و ترسايان و صابئان، هر كه [از آنان] خداى و روز واپسين را باور داشته باشد و كار نيك و شايسته كند، پاداش آنان نزد پروردگارشان است، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند.
[63] و [به ياد آريد] آنگاه كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سرتان بداشتيم. آن [كتاب] را كه به شما داديم با همه نيرو و توان بگيريد و آنچه را كه در آن است به ياد آريد شايد كه پرهيزگار شويد.
[64] آنگاه پس از آن پشت كرديد، و اگر فزون بخشى خدا و مهربانى او بر شما نبود هر آينه از زيانكاران مىشديد.
[65] و هر آينه [حال] كسانى را از شما كه در روز شنبه از حدّ بگذشتند دانستيد، پس به آنها گفتيم: بوزينگان شويد، و خوار و رانده باشيد.
[66] پس آن
[67] و [به ياد آريد] آنگاه كه موسى به قوم خويش گفت: خداوند شما را مىفرمايد كه گاوى را سر ببريد. گفتند: آيا ما را به ريشخند مىگيرى؟!- ما از تو مىپرسيم فلان را چه كسى كشته؟ و تو مىگويى گاو�� بكشيد!- گفت: به خدا پناه مىبرم كه از نادانان باشم.
[68] گفتند: خداوندت را بخوان تا براى ما روشن كند كه آن
[69] گفتند: خداوندت را بخوان تا براى ما بيان كند كه رنگ آن چيست؟ گفت: او مى گويد: گاوى است زرد پررنگ و يك دست كه بينندگان را شاد مىكند.
[70] گفتند: خداوندت را بخوان تا براى ما روشن كند كه آن چه گاوى است كه آن گاو [در ميان گاوان] بر ما پوشيده شده است و اگر خداى خواهد راه يافتگان باشيم.
[71] گفت: او مىگويد: آن گاوى است نه چنان رام كه زمين را شخم زند و كشت را آب دهد، بىعيب است و هيچ لكهاى [از رنگ ديگر] در آن نيست. گفتند: اكنون حقّ را بياوردى پس آن
[72] و آنگاه كه كسى را كشتيد پس هر يك آن را از خود رد كرديد- به گردن يكديگر انداختيد-، و خدا آنچه را كه پنهان مىداشتيد آشكار كننده بود.
[73] از اين رو گفتيم: او
[74] پس از آن دلهاتان سخت شد همچون سنگ يا سختتر، و همانا از برخى سنگها جويها روان شود و برخى از آنها بشكافد و آب از آن بيرون آيد، و برخى از آنها از بيم خدا [از كوه] فرو ريزد، و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست.
[75] پس [اى مؤمنان،] آيا اميد داريد كه [جهودان] به شما بگروند، و حال آنكه گروهى از آنها سخن خداى را مىشنوند و آن را از پس آنكه دريافتند مى گردانند و خود مىدانند [كه چه مىكنند]؟!
[76] و چون مؤمنان را ديدار كنند، گويند: ما نيز ايمان آوردهايم و چون برخىشان با برخى تنها نشينند گويند: آيا با آنان- مسلمانان- از آنچه خدا بر شما گشوده- به شما خبر داده
[77] آيا نمىدانند كه خدا آنچه را پنهان كنند و آنچه را آشكار كنند مىداند؟
[78] و برخى از آنان- يعنى عوام جهودان- كه خواندن و نوشتن نتوانند، از كتاب- تورات- ندانند مگر آرزوهايى بيهوده- سازگار با هوسها و خواهشهاى دلشان- و تنها گمانهايى در سر مىپرورند.
[79] پس واى بر آنان كه كتاب را به دست خود مىنويسند، آنگاه مىگويند اين از جانب خداست تا با آن بهايى اندك بستانند، پس واى بر آنان از آنچه با دست خويش نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست مىآورند.
[80] و گفتند: آتش دوزخ به ما نرسد مگر روزى چند بگو: آيا از نزد خدا پيمانى گرفتهايد، كه خدا هرگز خلاف پيمان خود نخواهد كرد، يا چيزى بر خدا مى بنديد كه نمىدانيد؟
[81] آرى، هر كه كار بدى كند و گناهش او را فراگيرد آنان دوزخيانند و در آن جاودانند
[82] و كسانى كه ايمان آورند و كارهاى نيك و شايسته كنند، آنان بهشتيانند و در آن جاودانند.
[83] و [به ياد آريد] آنگاه كه از فرزندان اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداى را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و تهيدستان نيكى كنيد و به مردم سخن خوش و نيك بگوييد و نماز را برپا داريد و زكات بدهيد. سپس جز اندكى از شما پشت كرديد در حالى كه [از حقّ] رويگردان بوديد.
[84] و هنگامى كه از شما پيمان گرفتيم كه خونهاى يكديگر مريزيد و همديگر را از خانمان و ديارتان بيرون مكنيد، پس اقرار كرديد و خود گواهيد.
[85] سپس همين شما يكديگر را مىكشيد و گروهى از خودتان را از خانمان و ديارشان بيرون مىرانيد، بر ضدّ آنها به گناه و ستمگرى با يكديگر همپشت مىشويد، و اگر همانان به صورت اسيران نزد شما آيند آنان را [از دشمن] بازخريد مىكنيد، در حالى كه بيرونكردنشان بر شما حرام بود. آيا به برخى از كتاب ايمان مىآوريد و به برخى ديگر كافر مىشويد؟! پس سزاى كسى از شما كه چنين كند جز رسوايى و خوارى در دنيا نيست، و روز رستاخيز به سختترين عذاب بازبرده شوند، و خداى از آنچه مىكنيد غافل نيست.
[86] اينان همان كسانند كه زندگى اين جهان را به بهاى آن جهان خريدند پس عذابشان سبك نگردد و يارى نشوند.
[87] هر آينه موسى را كتاب- تورات- داديم و از پس او پيامبران فرستاديم و به عيسى پسر مريم حجّتهاى روشن داديم و او را به روح القدس- جبرئيل- نيرومند كرديم. آيا هر گاه پيامبرى چيزى- احكام و دستورهايى- برايتان آورد كه دلتان نمىخواست بزرگمنشى و گردنكشى نموديد، پس گروهى را دروغگو شمرديد و گروهى را مىكشتيد؟!
[88] و گفتند: دلهاى ما در پوشش است- سخنانت به دلهاى ما نرسد و آنها را نمىفهميم- [چنين نيست] بلكه خدا آنان را به سبب كفرشان لعنت كرده- از رحمت و هدايت خود دور ساخته-، پس اندكى ايمان مىآورند.
[89] و چون آنان را كتابى از نزد خدا آمد، كه آنچه را با آنان است- تورات- باور دارد، با آنكه پيش از اين [با آن] بر كافران پيروزى مىخواستند، همين كه آنچه- يا آن كس كه- مىشناختند بديشان آمد به آن- يا به او- كافر شدند پس لعنت خدا بر كافران باد.
[90] خود را به بد چيزى فروختند كه بدانچه خدا فروفرستاده كافر شوند از روى بدخواهى و ستم بر اينكه خداى از فضل خويش- يعنى كتاب و وحى- بر هر كس از بندگانش- محمد
[91] و چون به آنان گفته شود كه بدانچه خدا فروفرستاده ايمان آوريد، گويند: بدانچه بر ما فروفرستاده شده ايمان داريم و بدانچه غير از آن است با آنكه راست است و كتابشان را باور دارد، كافر مىشوند. بگو: اگر ايمان داشتيد پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين مىكشتيد؟!
[92] و هر آينه موسى با حجّتهاى روشن نزد شما آمد و از پس او گوساله را [به خدايى] گرفتيد در حالى كه ستمكار بوديد.
[93] و [ياد كنيد] هنگامى كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سرتان بداشتيم، [و گفتيم:] آنچه را به شما دادهايم با همه نيرو و توان بگيريد و بشنويد [و فرمان بريد]. گفتند: شنيديم و نافرمانى كرديم و دلهاشان به سبب كفرشان، از [دوستى] گوساله سيراب شد. بگو: اگر شما اهل ايمانيد، ايمانتان شما را به بد چيزى فرمان مىدهد.
[94] بگو: اگر سراى واپسين به نزد خداوند ويژه شماست نه ديگر مردمان، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راستگوييد.
[95] و به سبب آنچه كردهاند هرگز آرزوى آن نكنند، و خدا به [حال] ستمكاران داناست.
[96] هر آينه آنان- جهودان- را آزمندترين مردم به زندگى [دنيا] خواهى يافت و [حتى آزمندتر] از كسانى كه مشرك شدهاند هر يك از آنها دوست دارد كه هزار سال عمرش دهند، و حال آنكه اين عمر دراز اگر هم داده شود، دوركننده او از عذاب نخواهد بود و خدا بدانچه مىكنند بيناست.
[97] بگو: هر كه دشمن جبرئيل باشد پس [بداند كه] او آن
[98] هر كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد، پس خدا هم دشمن كافران است.
[99] و هر آينه آيتهاى روشن- آيات قرآن و ديگر نشانهها و معجزهها- به تو فروفرستاديم و جز بدكاران نافرمان به آنها كافر نشوند.
[100] چرا هر گاه پيمانى بستند گروهيشان آن را شكستند و دور افكندند؟! بلكه بيشترشان ايمان ندارند.
[101] و چون فرستادهاى از سوى خدا- يعنى محمد
[102] و از آنچه ديوان در [روزگار] پادشاهى سليمان مىخواندند پيروى كردند، و سليمان [هرگز دست به سحر نيالود و] كافر نشد بلكه ديوان كافر شدند كه به مردم جادو مىآموختند و [نيز] از آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل فرود آمده [پيروى كردند] و اين دو هيچ كس را نمىآموختند مگر اينكه مىگفتند: ما آزمونيم، پس كافر مشو و آنها از آن دو چيزى مىآموختند كه با آن ميان مرد و همسرش جدايى افكنند، و اينها با آن بىاذن خدا به هيچ كس گزندى نمىتوانستند رسانيد و آنچه مىآموختند آنان را زيان داشت و سود نمىرسانيد، و [جهودان] نيك مىدانستند كه هر كه خريدار آن
[103] و اگر ايمان آورده و پرهيزگارى كرده بودند، هر آينه پاداشى از نزد خدا [برايشان] بهتر بود، اگر مىدانستند.
[104] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، [به پيامبر] مگوييد: «راعنا» و بگوييد: «انظرنا»- ما را در نظر دار، به ما نگر- و گوش فراداريد، و كافران را عذابى است دردناك.
[105] كسانى كه كافر شدند از اهل كتاب و مشركان، دوست ندارند كه از پروردگارتان هيچ نيكى- وحى يا رحمتى- بر شما فروآيد، و خداوند هر كه را خواهد به مِهر و بخشايش خود ويژه سازد، و خدا داراى فزونى و بخشش بزرگ است.
[106] هر آيتى را كه نسخ كنيم- حكم آن را برداريم- يا از يادها ببريم- يا بازپس داريم-، بهتر از آن يا مانند آن را مىآوريم آيا نمىدانى كه خدا بر همه چيز تواناست؟
[107] آيا نمىدانى كه پادشاهى و فرمانروايى آسمانها و زمين خداى راست، و شما را جز خدا سرپرست و ياورى نيست؟
[108] يا مگر مىخواهيد از پيامبرتان چنان درخواست كنيد كه پيش از اين از موسى درخواستند؟ و هر كه كفر را به جاى ايمان گيرد همانا راه راست را گم كرده است.
[109] بسيارى از اهل كتاب با اينكه حق براى آنها روشن و هويدا شده از روى حسدى كه در دلشان هست دوست دارند كه شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر بازگردانند پس درگذريد و چشم بپوشيد تا خدا فرمان خود بيارد، كه خدا بر همه چيز تواناست.
[110] و نماز را برپا داريد و زكات بدهيد، و هر نيكى كه براى خود پيش فرستيد آن را نزد خدا باز يابيد، كه خدا بدانچه مىكنيد بيناست.
[111] و گفتند: هرگز به بهشت نرود مگر كسى كه جهود يا ترسا باشد. اينها آرزوهاى آنهاست، بگو: اگر راستگوييد برهان- دليل روشن- خويش بياوريد.
[112] آرى، هر كس روى خود را به خدا سپارد- با اخلاص به خدا روى آورد- و نيكوكار باشد، مزد او نزد پروردگار اوست، و نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند.
[113] جهودان گفتند: ترسايان بر چيزى نيستند، و ترسايان گفتند: جهودان بر چيزى نيستند، و حال آنكه كتاب- تورات و انجيل- را مىخوانند همچنين كسانى كه دانا نيستند- مشركان- سخنى مانند سخن آنان گفتند، و خدا روز رستاخيز در باره آنچه اختلاف مىورزيدند داورى خواهد كرد.
[114] كيست ستمكارتر از آن كه نگذاشت در مسجدهاى خدا نام او را ياد كنند و در ويرانى آنها كوشيد؟ اينان را نرسد كه در آنها در آيند مگر بيمناك و هراسان آنان را در اين جهان، خوارى و رسوايى و در آن جهان عذابى بزرگ است.
[115] خاور و باختر خداى راست پس به هر سو كه روى آريد همانجا روى خداست- زيرا خدا در همه جا هست-، كه خدا گشايشبخش و داناست.
[116] و گفتند: خدا فرزندى گرفت پاك و منزه است او بلكه او راست آنچه در آسمانها و زمين است، و همه او را با فروتنى فرمانبردارند.
[117] نو پديدآرنده آسمانها و زمين است و چون خواهد كارى گزارد آن را همين گويد: باش، پس مىباشد.
[118] آنان كه دانا نيستند گفتند: چرا خدا با ما سخن نمىگويد يا نشانهاى براى ما نمىآيد؟ كسانى هم كه پيش از آنها بودند چنين مىگفتند، دلهاشان همانند است. ما نشانهها- آيات- را براى گروهى كه يقين دارند روشن و آشكار كردهايم.
[119] ما تو را براستى نويدرسان و بيمدهنده فرستاديم، و تو را از دوزخيان نپرسند.
[120] جهودان و ترسايان هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا آنكه از كيش آنان پيروى كنى. بگو: رهنمونى [راستين] همان رهنمونىِ خداست. و اگر پس از دانشى كه سوى تو آمده از خواهشها و هوسهاشان پيروى كنى در برابر خدا هيچ دوست كارساز و ياورى نخواهى داشت.
[121] آنان كه كتابشان دادهايم و آن را چنانكه سزاوار آن است مىخوانند، همينانند كه به آن ايمان مىآورند، و هر كه بدان كافر شود ايشانند زيانكاران.
[122] اى فرزندان اسرائيل، نعمت مرا كه بر شما ارزانى داشتم و شما را بر جهانيان- مردم زمانه- برترى دادم، ياد كنيد.
[123] و بترسيد از روزى كه كسى به كار كسى نيايد و از او برابرى- عوضى كه خود را باز خرد- نپذيرند و او را هيچ شفاعتى سود ندهد و نه يارى شوند.
[124] و [به ياد آر] آنگاه كه ابراهيم را پروردگار وى به امورى چند بيازمود و او آنها را به انجام رسانيد. [خداى] گفت: تو را پيشواى مردم خواهم كرد، [ابراهيم] گفت: و از فرزندان من [نيز پيشوايان قرار ده]، گفت: پيمان من به ستمكاران نرسد.
[125] و هنگامى كه آن خانه- كعبه- را براى مردم بازگشتگاه- يا جايگاه رسيدن به ثواب و پاداش- و جاى امن ساختيم، و از جاى ايستادن ابراهيم نمازگاه بگيريد. و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم- فرمان داديم- كه خانه مرا براى طوافكنان و باشندگان آنجا- ساكنان حَرَم- و ركوعكنان و سجودكنان پاك و پاكيزه داريد.
[126] و آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، اينجا را شهر امنى ساز و از مردم آن كسانى را كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارند از ميوهها روزى ده [خداى] گفت: و هر كه كافر شود او را اندكى برخوردار كنم، سپس به عذاب دوزخ گرفتارش سازم، و بد بازگشتگاهى است.
[127] و آنگاه كه ابراهيم و اسماعيل پايههاى خانه را بالا مىبردند، [و مىگفتند:] پروردگارا، از ما بپذير، كه تويى شنوا و دانا.
[128] پروردگارا، ما را دو مسلمان- گردننهاده و فرمانبردار- خويش گردان و از فرزندان ما نيز امتى مسلمان خود كن و به ما احكام عبادتمان- حج را بنماى و [به مِهر و بخشايش خود] بر ما بازگرد و توبه ما بپذير، كه تويى توبهپذير و مهربان.
[129] پروردگارا، در ميان ايشان پيامبرى از آنان برانگيز كه آيات تو را بر ايشان بخواند و آنان را كتاب و حكمت- انديشه درست و گفتار و كردار درست- بياموزد و پاكشان سازد، كه تويى تواناى بىهمتا و داناى استواركار.
[130] و كيست كه از كيش ابراهيم روى بگرداند مگر آن كه خود را نابخرد شمارد؟ و هر آينه او را در اين جهان برگزيديم و در آن جهان از شايستگان است.
[131] آنگاه كه پروردگارش به او گفت: گردن نهاده و تسليم باش گفت: پروردگار جهانيان را گردننهاده و تسليمم.
[132] و ابراهيم فرزندان خود را به همين [كيش] سفارش كرد و يعقوب نيز، كه اى فرزندان من، خدا اين دين را براى شما برگزيده است پس مميريد مگر آنكه مسلمان- گردن نهاده و تسليم- باشيد.
[133] مگر شما حاضر و گواه بوديد آنگاه كه يعقوب را مرگ فرا رسيد، آن دم كه فرزندان خود را گفت: پس از من چه خواهيد پرستيد؟! گفتند: خداى تو و خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را كه خدايى يكتاست مىپرستيم و تسليم و گردننهاده اوييم.
[134] آنها گروهى بودند كه درگذشتند ايشان راست آنچه كردند و شما راست آنچه كرده باشيد و شما را از آنچه آنان مىكردند نپرسند.
[135] و گفتند: جهود يا ترسا شويد تا [به حق] راه يابيد. بگو: بلكه آيين ابراهيم حقگراى را [پيروى مىكنيم]، و او از مشركان نبود.
[136] بگوييد: به خداى يكتا و آنچه به ما فرود آمده و آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط- نوادگان يعقوب- فرود آمده و آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به پيامبران از پروردگارشان داده شده ايمان آورديم ميان هيچ يك از ايشان جدا نكنيم- فرق نگذاريم،- و او را فرمانبردار و گردننهادهايم.
[137] پس اگر به مانند آنچه شما بدان ايمان آوردهايد ايمان آورند همانا [به حق] راه يافتهاند، و اگر روى برتابند جز اين نيست كه در ناسازى و ستيزند و خدا تو را از [شرّ و گزند] آنها نگاه خواهد داشت، و اوست شنوا و دانا.
[138] [بگوييد:] رنگ خدا [يى داريم]- يعنى ايمان ما رنگ خدايى دارد و دين خداى را كه همان يكتا پرستى و كيش ابراهيم است پذيرندهايم- و كيست نيكوتر از خداى در رنگ- دين فطرت-؟ و ما او را پرستندگانيم.
[139] بگو: آيا با ما در باره خدا ستيزه مىكنيد و حال آنكه او پروردگار ما و شماست؟! ما راست كردارهاى ما و شما راست كردارهاى شما و ما او را به پاكدلى- اخلاص- پرستندهايم.
[140] يا مگر مىگوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگان وى جهود بودند يا ترسا؟! بگو: شما داناتريد يا خدا؟ و كيست ستمكارتر از آن كه آن گواهى را كه از خدا [در باره اين پيامبران] نزد اوست پنهان كند؟ و خداوند از آنچه مىكنيد غافل نيست.
[141] آنها گروهى بودند كه درگذشتند آنان راست آنچه كردند و شما راست آنچه كرده باشيد، و شما را از آنچه آنها مىكردند نپرسند.
[142] زودا كه نابخردان مردم گويند: چه چيزى آنان را از قبلهاى كه بر آن بودند- يعنى بيت المقدس- بگردانيد؟ بگو: خاور و باختر خداى راست، هر كه را خواهد به راه راست راه مىنمايد.
[143] و اينچنين شما را امتى ميانه ساختيم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد. و قبلهاى را كه بر آن بودى- بيت المقدس- قرار نداديم مگر براى آنكه كسى را كه از پيامبر پيروى مىكند از كسى كه بر پاشنههاى خود مىگردد- روى مىگرداند- معلوم كنيم، و هر آينه اين [قراردادن قبله- مسجد الاقصى-] جز بر آنان كه خدا ايشان را راه نموده است دشوار بود. و خداوند بر آن نيست كه ايمان شما را تباه كند، زيرا كه خداوند به مردم هر آينه رؤوف و مهربان است.
[144] ما گردش روى تو را در آسمان [به انتظار وحى] مىبينيم، و هر آينه تو را به قبلهاى كه آن را مىپسندى بگردانيم پس روى خود را سوى مسجد الحرام- نمازگاه شكوهمند- بگردان، و هر جا كه باشيد رويتان را سوى آن بگردانيد. همانا اهل كتاب مىدانند كه اين [گردانيدن قبله] حق است از سوى پروردگارشان، و خدا از آنچه مىكنند غافل نيست.
[145] اهل كتاب را هر نشانه و حجتى بياورى از قبله تو پيروى نكنند، و تو نيز پيرو قبله آنها نيستى، و آنها هم پيرو قبله يكديگر نيستند. و اگر پس از دانشى كه سوى تو آمده از هوسها و خواهشهاى دل آنها پيروى كنى هر آينه تو آنگاه از ستمكاران خواهى بود.
[146] كسانى كه كتابشان دادهايم او- محمد
[147] حق- آنچه درست و راست است- از پروردگار توست، پس، از شكداران مباش.
[148] هر گروهى- يا هر كسى- را جهتى است كه رو سوى آن مىگرداند. پس به نيكيها پيشى گيريد. هر جا كه باشيد خدا همه شما را فراهم آورد، كه خدا بر هر چيزى تواناست.
[149] و از هر جا كه بيرون شوى روى خود را سوى مسجد الحرام كن و هر آينه اين راست و درست است از پروردگار تو، و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست.
[150] و از هر جا كه بيرون شوى روى خود را سوى مسجد الحرام كن و هر كه باشيد روى خود را بدان سو كنيد تا مردمان را بر شما بهانه و دستاويزى نباشد- مگر كسانى از آنها كه ستم كردند- كه هيچ گاه دست از بهانهجويى برنمىدارند- پس، از ايشان مترسيد و از من بترسيد- و تا نعمتم را بر شما تمام كنم، و باشد كه راه يابيد
[151] همچنان كه در ميان شما پيامبرى از خودتان فرستاديم كه آيات ما را بر شما مىخواند و شما را پاك مىسازد و شما را كتاب و حكمت- گفتار و كردار درست- مىآموزد و آنچه نمىدانستيد به شما مىآموزد.
[152] پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم، و مرا سپاس گزاريد و ناسپاسى من مكنيد.
[153] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به شكيبايى و نماز يارى خواهيد كه خدا با شكيبايان است.
[154] و آنان را كه در راه خدا كشته مىشوند مردگان مگوييد، بلكه زندگانند ولى شما درنمىيابيد.
[155] و هر آينه شما را به چيزى از بيم و گرسنگى و كاهش مالها و جانها و ميوهها مىآزماييم و شكيبايان را مژده ده
[156] آنان كه چون مصيبتى- پيشامد ناخوشايندى- به ايشان رسد، گويند: ما از آنِ خداييم و به سوى او باز مىگرديم.
[157] آنانند كه درودها و بخشايشى از پروردگارشان بر آنهاست و ايشانند راهيافتگان.
[158] صفا و مروه از نشانههاى [مراسم طاعت و عبادت] خداست. پس هر كه حج- آهنگ- خانه كند يا عُمره- زيارت- گزارد بر او ناروا و گناه نيست كه به گرد آن دو بگردد. و هر كه كار نيكى به خواست خويش كند خداوند سپاسدار و داناست.
[159] كسانى كه آنچه را ما از حجّتهاى روشن و رهنمونى فروفرستاديم، پس از آنكه آن را براى مردم در كتاب بيان كرديم، مىپوشانند خدا و لعنتكنندگان لعنتشان مىكنند
[160] مگر آنان كه بازآمدند- توبه كردند- و به اصلاح [كژيها و تباهيها] پرداختند و [حق را كه پنهان داشته بودند] آشكار ساختند، پس [به مهر و بخشايش خود] بر آنان بازمىگردم و توبه آنها را مىپذيرم كه من توبهپذير و مهربانم.
[161] آنان كه كافر شدند و كافر مُردند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنهاست،
[162] جاودانه در آن باشند، عذابشان سبك نشود و مهلت نيابند.
[163] و خداى شما خدايى است يگانه، خدايى جز او نيست، بخشاينده است و مهربان.
[164] همانا در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتىها كه در دريا به سود مردم روان مىشوند، و آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاد و با آن زمين را پس از مُردگىاش زنده كرد و از هر جنبندهاى در آن پراكند، و گرداندن بادها و ابر رامشده ميان آسمان و زمين، نشانههايى است براى مردمى كه خِرد را به كار برند.
[165] از مردمان كسانى هستند كه به جاى خدا همتايانى [به عبادت] مىگيرند و آنها را دوست مىدارند مانند دوستى خدا ولى كسانى كه ايمان آوردهاند در دوستى خدا سختترند- خدا را بسى بيشتر از ايشان دوست مىدارند- و اگر كسانى كه ستم كردند آنگاه كه عذاب را ببينند مىديدند كه همه نيرو و توانايى خداى راست و عذاب خدا سخت و سهمگين است [البتّه پشيمان و حسرتزده خواهند شد]
[166] آنگاه كه پيشوايان از پيروان بيزارى نمايند و عذاب را ببينند و رشتههاى پيوندشان گسسته گردد
[167] و آنان كه پيروى كردند گويند: كاش ما را بازگشتى مىبود تا از آنها بيزارى مىنموديم چنانكه از ما بيزارى نمودند. خداوند اينگونه كردارهاشان را مايه پشيمانى و اندوه به آنان مىنماياند و هرگز از آتش دوزخ بيرون نيايند.
[168] اى مردم، از آنچه در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد و از پى گامهاى شيطان مرويد، كه او شما را دشمنى است آشكار
[169] همانا او شما را به بدى و زشتكارى فرمان مىدهد و اينكه در باره خدا آنچه نمىدانيد بگوييد.
[170] و چون به آنها- مشركان- گفته شود كه از آنچه خدا فرو فرستاده پيروى كنيد، گويند: بلكه از آنچه پدران خويش را بر آن يافتهايم پيروى مىكنيم آيا [از آنها پيروى مىكنند] هر چند كه پدرانشان چيزى نمىفهميدند و رهيافته نبودند؟
[171] داستان [خواننده] كسانى كه كافر شدند چون داستان كسى است كه به چيزى بانگ مىزند كه نمىشنود مگر خواندنى و آوايى كرانند، گنگانند، كورانند پس هيچ درنمىيابند.
[172] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از پاكيزههايى كه شما را روزى كردهايم بخوريد و خداى را سپاس گزاريد اگر او را مىپرستيد و بس.
[173] جز اين نيست كه مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه [هنگام كشتن] نام غير خدا بر آن خوانده شده بر شما حرام كرده است و هر كه [به خوردن اينها] ناچار شود در حالى كه نه ستمكار و سركش باشد و نه از حدّ گذرنده، گناهى بر او نيست، كه خدا آمرزگار و مهربان است.
[174] همانا كسانى كه آنچه را خدا از كتاب فروفرستاده پنهان مىكنند و چيز اندكى به بهاى آن مىستانند، اينان در شكمهاى خويش جز آتش نمىخورند و خداوند روز رستاخيز با آنان سخن نگويد و پاكشان نسازد و آنها را عذابى است دردناك.
[175] اينان كسانىاند كه گمراهى را به [بهاى] رهيابى و عذاب را به [بهاى از دست دادن] آمرزش خريدند، پس چه شكيبا و دليرند بر آتش!
[176] آن [عذاب] بدين سب�� است كه خداوند اين كتاب را براستى و درستى فروفرستاده و كسانى كه در كتاب- كتاب خدا- اختلاف كردهاند هر آينه در ستيزگى و جدايى دورى [از حق] اند.
[177] نيكى [همه] آن نيست كه روى خويش به سوى خاور و باختر فرا داريد بلكه نيكى [نيكى] آن كس است كه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب و پيامبران ايمان آورده و مال را با اينكه دوست دارد- يا از بهر دوستى خدا- به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و واماندگان در راه و خواهندگان و در [راه آزادىِ] بردگان بدهد و نماز برپا دارد و زكات بدهد، و نيز وفاداران به پيمان خويش چون پيمان بندند، و [بويژه] شكيبايان در بينوايى و تنگدستى و رنج و سختى و به هنگام كارزار. آنانند كه راست گفتند و آنانند پرهيزگاران.
[178] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، بر شما در باره كشتگان قصاص- خونخواهى- نوشته شد: آزاد به آزاد و بنده به بنده و زن به زن پس هر كه از سوى برادر [دينىِ] خود چيزى [از قصاص] برايش بخشوده شد- يعنى حكم قصاص به پرداخت خونبها بدل گرديد- پس پيشگرفتن رفتارى نيك و پسنديده بايد- بخشنده در پيگيرى خونبها و بخشودهشده در سپاسداشتن- و پرداخت [خونبها از سوى قاتل] به او- ولىّ مقتول- به نيكى گزارده شود. اين تخفيف و مهر و بخشايشى است از پروردگارتان، و هر كه پس از آن- عفوكردن و ديهستاندن- از اندازه درگذرد او را عذابى است دردناك.
[179] اى خردمندان، شما را در قصاص، زندگانى است تا شايد پروا كنيد.
[180] بر شما نوشته شد كه چون يكى از شما را [نشانههاى] مرگ فرارسد هر گاه مالى [بسيار] به جا گذارد، براى پدر و مادر و خويشان- كه ارث نمىبرند- به نيكويى وصيّت كند، كه اين سزاوار پرهيزگاران است.
[181] پس هر كه وصيّت را پس از آنكه شنيد دگرگون سازد، هر آينه گناهش بر كسانى است كه آن را دگرگون سازند، همانا خدا شنوا و داناست.
[182] پس كسى كه از وصيتكنندهاى ستم يا گناهى را بيم دارد، و از اينرو ميانشان سازش دهد او را گناهى نيست، همانا خدا آمرزگار و مهربان است.
[183] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، بر شما روزه نوشته شد چنانكه بر آنان كه پيش از شما بودند نوشته شد، باشد كه پرهيزگار شويد.
[184] روزهايى چند، شمرده پس هر كه از شما بيمار يا در سفر باشد، به شمار آن از روزهاى ديگر روزه بدارد، و بر كسانى كه روزه توانفرسا باشد بازخريدى است كه آن طعامدادن درويش درمانده است- هر روز يك خوراك- پس هر كه به خواست خود كار نيكى كند براى او بهتر است و روزهداشتن براى شما بهتر است اگر مىدانستيد
[185] ماه رمضان، كه در آن قرآن فروفرستاده شده، كه راهنمايى براى مردم و نشانههاى روشنى از رهنمونى [به راه راست] و جداكننده حق از باطل است پس هر كس از شما اين ماه را دريابد بايد آن را روزه بدارد و هر كه بيمار يا در سفر باشد به شمار آن از روزهاى ديگر. خدا براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد، و تا شمار آن را تمام كنيد و خداى را به پاس آنكه شما را راه نمود به بزرگى بستاييد و باشد كه سپاس گزاريد.
[186] و چون بندگانم در باره من از تو پرسند، همانا من نزديكم خواندن خواننده را آنگاه كه مرا بخواند پاسخ مىدهم، پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند، باشد كه ره يابند.
[187] در شب روزه آميزش با زنانتان براى شما حلال شد آنان پوشش شمايند و شما پوشش آنان. خداى دانست كه شما به خود خيانت مىكرديد، پس [به بخشايش خويش] بر شما بازگشت و توبه شما را پذيرفت و از شما درگذشت اكنون [توانيد] با ايشان بياميزيد و آنچه خداوند براى شما نوشته بجوييد، و بخوريد و بياشاميد تا شما را رشته سپيدى [صبحدم] از رشته سياه [شبانگاه] پايدار گردد، و سپس روزه را تا شب به پايان رسانيد. و در حالى كه در مسجدها معتكف هستيد با زنان مياميزيد. اينها حدود- احكام- خداست، پس پيرامون آنها مگرديد. خداوند اينچنين آيات خويش را براى مردم بيان مىكند تا مگر پرهيزگار شوند.
[188] و مالهاى يكديگر را در ميان خود به ناشايست مخوريد و آن را به [رشوت] نزد حاكمان- قاضيان- ميفكنيد تا برخى از مالهاى مردم را به گناه بخوريد، در حالى كه مىدانيد [كه ستم مىكنيد].
[189] تو را از ماههاى نو پرسند، بگو: آنها گاهنماهاست براى مردم و حجّ. و نيكى آن نيست كه به خانهها از پشت آنها در آييد، و ليكن نيكى [نيكى] آن كس است كه پرهيزگارى كند، و به خانهها از درهاى آنها در آييد و از خدا پروا كنيد، باشد كه رستگار شويد.
[190] و در راه خدا با كسانى كه با شما كارزار كنند كارزار كنيد و از حدّ مگذريد كه خدا از حدّگذرندگان را دوست ندارد.
[191] آنان- مشركان و كافران حربى- را هر جا كه يابيد بكشيد و از همان جا كه بيرونتان كردند- مكه- بيرونشان كنيد و فتنه [اى كه آنها كردند]- كفر و شرك و شكنجهكردن و بيرونراندن مؤمنان- از كشتار [ى كه شما كنيد] بدتر است. و نزد مسجد الحرام با آنها كارزار مكنيد مگر آنكه در آنجا با شما كارزار كنند، پس اگر با شما كارزار كردند بكشيدشان، كه سزاى كافران چنين است.
[192] و اگر باز ايستادند، خداوند آمرزگار و مهربان است.
[193] با آنان كارزار كنيد تا آشوبى نماند و دين از آنِ خداى باشد پس اگر باز ايستادند، تجاوز روا نيست مگر بر ستمكاران.
[194] [اين] ماه حرام به [آن] ماه حرام، و [شكستن حرامها و] حرمتها را قصاص است. پس هر كه بر شما تجاوز كند بمانندِ آن بر او تجاوز كنيد- از اندازه مگذريد- و از خدا پروا داشته باشيد و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است.
[195] در راه خدا هزينه كنيد و [با ترك اين هزينه] خود را به دست خويش به هلاكت ميفكنيد، و نيكويى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد.
[196] حجّ و عمره را براى خدا تمام به جاى آوريد، و اگر بازداشته شويد، پس آنچه از قربانى ميسّر است، و سرهاى خويش متراشيد تا قربانى به جايگاهش برسد، و هر كه از شما بيمار است يا رنجى در سر دارد [كه ناچار است سر را بتراشد] پس فديهاى [بايد] از روزه يا صدقه يا قربانى و چون ايمن شديد، هر كه از عمره تمتع به حجّ در آيد پس آنچه از قربانى ميسّر است، و هر كه قربانى نيابد- يا نتواند- سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامى كه [از سفر] بازگرديد. اين دهِ روز كامل است. اين حكم براى كسى است كه خاندانش نزديك مسجد الحرام نباشند- يعنى مُقيم مكه و اطراف آن نباشد- و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.
[197] حج در ماههايى دانسته- شوال، ذو القعده و ذو الحجه- است، پس هر كه در آن ماهها فريضه حج مىگزارد [بداند كه] در حج آميزش [با همسران] و نافرمانى خدا- به گفتن دروغ و دشنام و مانند اينها- و ستيزه نيست. و هر كار نيكى كه كنيد خدا آن را مىداند و توشه بر گيريد كه بهترين توشه پرهيزگارى است و اى خردمندان، از من پروا داشته باشيد.
[198] بر شما گناهى نيست كه فزونيى- روزى از راه تجارت- از پروردگارتان بجوييد. و چون از عرفات بازگشتيد خداى را در مشعر الحرام- مُزدلفه- ياد كنيد و او را ياد كنيد به پاس آنكه شما را كه پيش از آن هر آينه از گمراهان بوديد راه نمود.
[199] آنگاه از آن راه كه مردم بازمىگردند بازگرديد و از خدا آمرزش بخواهيد كه او آمرزگار و مهربان است.
[200] و چون مناسك حج خود را گزارديد، خداى را ياد كنيد آنگونه كه پدران خود را ياد مىكنيد، يا بيشتر از آن. از مردمان كسانى هستند كه گويند: پروردگارا، ما را [آنچه] در دنيا [خواهيم] بده و آنها را در آخرت بهرهاى نيست.
[201] و از آنان كسانىاند كه گويند: پرودگارا، ما را در اين جهان نيكويى- نعمت- ده و در آن جهان نيز نيكويى بخش و ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.
[202] اينان از آنچه كردهاند بهرهاى- پاداشى- دارند، و خداوند زود حساب است.
[203] خداى را در روزهايى چند- سه روز تشريق- ياد كنيد، پس هر كه در دو روز شتاب كند- يعنى اعمال را در دو روز انجام دهد و بازگشت از منى را به روز سوم نكشاند- گناهى بر وى نيست، و هر كه تاخير كند- تا آخر روزهاى تشريق- نيز گناهى بر او نيست، براى كسى كه [از محرمات احرام] بپرهيزد. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه به سوى او برانگيخته و فراهم مىشويد.
[204] و از مردم كس هست كه گفتار او در زندگى اين جهان تو را به شگفت آرد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه گيرد و حال آنكه سختترين دشمنان- يا ستيزندگان- است.
[205] و چون والى و سرپرست كارى شود- و قدرت و رياست يابد يا چون پشت كند و از نزد تو بازگردد- مىكوشد تا در زمين تباهى كند و كشت و نسل- دام يا نژاد- را نابود سازد و خدا تباهكارى را دوست نمىدارد.
[206] و چون به او گويند: از خداى بترس، بزرگمنشى او را به گناه وادارد- يا عزت ظاهرى كه با گناه به دست آورده او را مىگيرد-. دوزخ او را بس است و هر آينه بد بسترى است.
[207] و از مردم كس هست كه جان خويش به جستن خشنودى خدا مىفروشد و خدا به بندگان مهربان است.
[208] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، همگى در آشتى و سازش- يا اسلام و اطاعت- در آييد و در پى گامهاى شيطان مرويد كه او شما را دشمنى هويداست.
[209] پس اگر از پس آن نشانههاى روشن كه به شما رسيد لغزش كرديد، بدانيد كه خدا تواناى بىهمتا و داناى استوار كار است.
[210] آيا اينان جز اين انتظار دارند كه خدا با فرشتگان در سايبانهايى از ابر بديشان آيد- به نشانه عذاب- و كار گزارده شود؟ و همه كارها به خدا بازگردانده مىشود.
[211] از فرزندان اسرائيل- يعقوب- بپرس كه چند از نشانههاى روشن به آنان داديم و هر كه نعمت خدا را پس از آنكه به او رسيد ديگرگون سازد، پس [بداند كه] خدا سخت كيفر است.
[212] براى كسانى كه كافر شدند زندگى دنيا آرايش يافته است و مؤمنان را ريشخند مىكنند و كسانى كه پرهيزگارند روز رستاخيز از آنان بالاترند و خداوند هر كه را خواهد بىشمار روزى مىدهد.
[213] مردم همه يك گروه- يكسان و بر يك راه و روش و آيين- بودند، [سپس اختلاف كردند] پس خدا پيامبران را برانگيخت نويددهنده و بيمكننده، و با ايشان كتاب فرو فرستاد براستى و درستى، تا ميان مردم در آنچه اختلاف كردند حكم كند، و در آن اختلاف نكردند مگر همان كسان كه آن
[214] آيا پنداشتهايد كه به بهشت مىرويد و حال آنكه هنوز داستان آنان- خبر دردها و رنجهاى آنها- كه پيش از شما بگذشتند به شما نرسيده است؟ بديشان سختى و رنج و گزند رسيد و چنان پريشان و لرزان شدند كه پيامبر و مؤمنانى كه با او بودند گفتند: يارى خدا كى خواهد رسيد؟ آگاه باشيد كه يارى خدا نزديك است.
[215] از تو مىپرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: آنچه از مال انفاق مىكنيد براى پدر و مادر و خويشان و يتيمان و نيازمندان درمانده و در راهماندگان باشد، و هر كار نيكى كه كنيد خدا به آن داناست.
[216] بر شما كارزار نوشته شد و آن شما را دشوار و ناخوش است و شايد كه چيزى را خوش نداريد و آن براى شما بهتر باشد و شايد كه چيزى را دوست داريد و آن براى شما بدتر باشد، و خدا [صلاح شما را] مىداند و شما نمىدانيد.
[217] تو را كارزار كردن در ماه حرام- محترم و شكوهمند- پرسند، بگو: كارزار كردن در آن [كارى] بزرگ است و [ليكن] بازداشتن [مردم] از راه خدا و كفر ورزيدن به او و مسجد الحرام و بيرون كردن اهل آن نزد خدا [ناروايى] بزرگتر است و فتنه [كفر و شرك و بيرون راندن مؤمنان] از كشتن بزرگتر- بدتر- است. و [مشركان���] پيوسته با شما كارزار مىكنند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند و هر كه از شما از دين خود برگردد و كافر بميرد، كارهاى اينها در اين جهان و آن جهان تباه و نابود شود و همينان دوزخيانند و هميشه در آن بمانند.
[218] همانا كسانى كه ايمان آوردهاند و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد كردهاند، به مِهر و بخشايش خدا اميد دارند، و خدا آمرزگار و مهربان است.
[219] تو را از مىْ و قمار مىپرسند، بگو: در آنها گناهى است بزرگ و سودهايى براى مردم و گناه آنها از سودشان بزرگتر است. و از تو مىپرسند كه چه انفاق كنند؟ بگو: افزون [از نياز] را. بدين گونه خدا آيات را براى شما روشن بيان مىكند، شايد بينديشيد،
[220] در باره اين جهان و آن جهان. و تو را از يتيمان پرسند، بگو: اصلاح كارشان بهتر است، و اگر با ايشان [در زندگى] بياميزيد، برادران شمايند- پس با آنان برادرانه رفتار كنيد- و خدا تباهكار را از نيكوكار باز مىشناسد و اگر خدا بخواهد شما را به تنگى و رنج مىافكند، همانا خدا تواناى بىهمتا و داناى استواركار است.
[221] و زنان مشرك را به همسرى مگيريد تا ايمان آورند، و كنيز با ايمان بِهْ از زن مشرك است هر چند كه شما را خوش آيد و به شگفت آرد و به مردان مشرك زن با ايمان مدهيد تا ايمان آورند، و بنده مؤمن بِهْ از مرد مشرك است هر چند كه شما را خوش آيد و به شگفت آرد آنها به آتش دوزخ مىخوانند و خداوند به خواست و فرمان خويش به بهشت و آمرزش مىخواند و آيات خود را براى مردم روشن بيان مىكند، باشد كه به ياد آرند و پند گيرند.
[222] تو را از حيض مىپرسند، بگو: آن رنج و آزارى است. پس در حال حيض از [آميزش با] زنان كناره گيريد و به آنان نزديك مشويد تا پاك شوند. پس چون خود را پاك كنند- غسل كنند-، آنسان كه خدا فرمانتان داده است به آنان در آييد، كه خدا توبهكاران را دوست دارد و پاكيزگان را دوست دارد.
[223] زنانتان كشتزار شمايند به كشتزار خويش هر جا و هر گاه كه خواهيد در آييد- مگر در موارد ممنوع كه در فقه آمده است-. و براى خود [كار نيك] پيش فرستيد و از خدا بترسيد و بدانيد كه با او ديدار خواهيد كرد و مؤمنان را مژده ده.
[224] و خداى را دستاويزى براى سوگندهاى خويش مسازيد كه نيكى و پرهيزگارى و اصلاح ميان مردم نكنيد، و خدا شنوا و داناست.
[225] خداوند شما را به سوگندهاى بيهوده و ناسنجيدهتان بازخواست نمىكند و ليكن به آنچه دلهاى شما [قصد] كرده است- سوگند خوردن از روى قصد و عمد و آهنگ شكستن آن- بازخواست مىكند و خدا آمرزگار و بردبار است.
[226] آنان كه سوگند مىخورند كه از زنان خود دور باشند چهار ماه درنگ كنند، پس اگر بازآيند خداوند آمرزگار و مهربان است.
[227] و اگر آهنگ طلاق كردند هر آينه خدا شنوا و داناست.
[228] و زنان طلاقداده تا سه پاكى درنگ كنند- منتظر بمانند و از شوهر كردن باز ايستند-، و اگر به خدا و روز واپسين ايمان دارند براى آنها روا نيست كه آنچه را خدا در زِهْدان آنان آفريده است پنهان كنند و شوهرانشان در آن [مدت] اگر خواهان اصلاح باشند به بازگرداندن آنها سزاوارترند. و براى آن زنان [حقوقى] است مانند آنچه [از تكاليف] بر آنهاست به شيوه نيكو و پسنديده، و مردان را بر آنان پايهاى [برتر] است و خدا تواناى بىهمتا و داناى با حكمت است.
[229] طلاق- طلاق رجعى كه در آن شوهر به زن باز تواند گشت- دو بار است. پس از آن به نيكويى نگاهداشتن يا به نيكى رهاساختن. و شما را حلال نيست كه از آنچه به ايشان دادهايد چيزى باز ستانيد مگر آنكه هر دو بترسند كه نتوانند حدود- مرزها و احكام- خدا را برپا دارند- به سبب ناسازگارى اخلاق زن و شوهر-. پس اگر ترسيديد كه حدود خدا را برپا ندارند- به سبب بىميلى زن به شوهر- گناهى بر آن دو نيست در آنچه زن عوض [طلاق خود] بدهد- كابين بخشد تا خود را برهاند- اينها مرزهاى خداست، از آنها فراتر مرويد و هر كه از مرزهاى خدا فراتر رود چنين كسان ستمكارند.
[230] پس اگر [بار سوم] وى را طلاق داد ديگر بر او حلال نيست تا آنكه شوهرى جز او كند پس اگر [اين شوهر] زن را طلاق دهد، گناهى بر آن دو نيست كه به يكديگر بازگردند، اگر گمان داشته باشند كه حدود خدا را برپا مىدارند. اينها مرزهاى خداست كه براى گروهى كه بدانند بيان مىكند.
[231] و چون زنان را طلاق داديد و به [نزديك] پايان عده خود رسيدند يا به نيكويى نگاهشان داريد يا به نيكويى رهاشان سازيد، و براى زيان رساندن نگاهشان مداريد تا ستم كرده باشيد. و هر كه چنين كند براستى بر خود ستم كرده است. و آيات خدا را به شوخى و ريشخند مگيريد، و نعمتى را كه خدا به شما ارزانى داشته و آنچه را از كتاب و حكمت بر شما فرو فرستاده است كه شما را بدان پند مىدهد به ياد آريد، و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا به همه چيز داناست.
[232] و چون زنان را طلاق داديد و به پايان عده خود رسيدند، آنها را باز مداريد از اينكه با شوهران خويش زناشويى كنند آنگاه كه ميان خود به شيوهاى پسنديده خشنود شوند. به اين [دستورها] پند داده مىشود هر كسى از شما كه به خدا و روز واپسين ايمان دارد اين براى شما بهتر و پاكيزهتر است، و خدا [صلاح كار را] مى داند و شما نمىدانيد.
[233] و مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند [اين حكم] براى كسى است كه بخواهد شيردادن را تمام كند. و خوراك و پوشاك آنان به وجه شايسته و پسنديده بر آن كس است كه فرزند از اوست، هيچ كس بيش از توانش مكلف نيست. هيچ مادرى و هيچ پدرى نبايد به سبب فرزندش زيان بيند و [اگر پدر نباشد] بر وارث نيز همچنان [هزينه خوراك و پوشاك] است، و اگر پدر و مادر با خشنودى و مشورت يكديگر بخواهند [كودك را] از شير بازگيرند گناهى بر آنها نيست، و اگر بخواهيد براى شيردادن فرزندانتان دايه بگيريد هر گاه آنچه را كه بايد بدهيد به شايستگى داده باشيد گناهى بر شما نيست و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خداوند بدانچه مىكنيد بيناست.
[234] و از شما كسانى كه بميرند و زنانى باز گذارند، اين زنان بايد چهار ماه و ده روز درنگ كنند- عده بدارند- و چون به پايان عده خويش رسيدند در كار شايسته و پسنديدهاى كه در باره خويشتن كنند- ازدواج با همسر دلخواه- گناهى بر شما نيست و خداوند به آنچه مىكنيد آگاه است.
[235] و در آنچه از خواستارى آن زنان- كه در عدّه هستند- به اشاره و در پرده گوييد يا در دل خويش نهان داريد گناهى بر شما نيست خدا مىداند كه از آنها ياد خواهيد كرد، و ليكن با آنان وعده پنهانى [براى نكاح] مكنيد مگر آنكه سخنى نيكو- به اشاره و در پرده- گوييد اما آهنگ بستن عقد زناشويى مكنيد تا مدت مقرر به سر آيد و بدانيد كه خدا آنچه را در دل داريد مىداند پس، از [نافرمانى و كيفر] او بترسيد و بدانيد كه خدا آمرزگار و بردبار است.
[236] گناهى بر شما نيست اگر زنانى را كه با آنها نزديكى نكردهايد يا كابينى برايشان مقرر نكردهايد طلاق دهيد و برخوردار و بهرهمندشان سازيد، فراخْدَست به اندازه توان خود و تنگدست به اندازه توان خود، كه [اين] سزاوار نيكوكاران است.
[237] و اگر زنان را پيش از آنكه با آنها نزديكى كرده باشيد طلاق دهيد و كابينى معين كردهايد نيم آنچه مقرر داشتهايد بر شماست، مگر آنكه خود آنها يا كسى كه گره زناشويى به دست اوست گذشت كند و گذشت شما به پرهيزگارى نزديكتر است و بخشش و بزرگوارى را ميان خودتان فراموش مكنيد كه خدا بدانچه مىكنيد بيناست.
[238] بر نمازها و [بويژه] نماز ميانه مواظبت كنيد، و خدا را با فروتنى به فرمانبردارى بايستيد.
[239] پس اگر [از دشمنى يا خطرى] بيم داشتيد، پياده يا سواره نماز كنيد، و چون ايمن شديد خدا را ياد كنيد، به پاس آنكه به شما آنچه را نمىدانستيد آموخت.
[240] و از شما كسانى كه بميرند و زنانى باز گذارند براى زنانشان سفارش كنند كه تا يك سال برخوردار شوند بدون بيرونكردن [از خانه]. پس اگر خود بيرون شوند، در آنچه به وجه شايسته و پسنديده براى خود كنند گناهى بر شما نيست. و خدا تواناى بىهمتا و داناى با حكمت است.
[241] و زنان طلاق داده را بهرهاى است به شيوه پسنديده، كه بر پرهيزگاران سزاست.
[242] خدا آيات خود را اينچنين براى شما روشن بيان مىكند شايد خِرد را كار بنديد.
[243] آيا ننگريستى به آن هزاران تن كه از بيم مرگ از خانههاى خود بيرون رفتند؟ پس خدا آنان را گفت: بميريد سپس زندهشان كرد. هر آينه خدا خداوند نيكويى و افزوندهى [نعمت] بر مردم است ولى بيشتر مردم سپاس نمىگزارند.
[244] در راه خدا كارزار كنيد و بدانيد كه خدا شنوا و داناست.
[245] كيست كه خداى را وام دهد وامى نيكو، تا او را افزون دهد افزونيهاى بسيار؟ و خدا [روزى را] تنگ و فراخ مىكند، و بازگشت شما به سوى اوست.
[246] آيا ننگريستى به آن گروه از فرزندان اسرائيل پس از موسى كه به پيامبر خود گفتند: براى ما پادشاهى برانگيز تا در راه خدا كارزار كنيم؟ گفت: آيا احتمال مىدهيد كه اگر كارزار بر شما نوشته شود كارزار نكنيد؟ گفتند: ما را چيست كه در راه خدا كارزار نكنيم و حال آنكه از خانمان و فرزندانمان بيرون رانده شدهايم؟ و چون كارزار بر آنها نوشته شد جز اندكى پشت كردند، و خداوند به ستمكاران داناست.
[247] و پيامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را به پادشاهى شما برانگيخت. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهى باشد و ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و او را گشايشى از مال ندادهاند. گفت: خدا او را بر شما برگزيده است و در دانش و تن فزونى و فراخى داده است، و خداوند پادشاهى خود را به هر كه خواهد دهد و خدا فراخىبخش و داناست.
[248] و پيامبرشان به آنها گفت كه نشانه پادشاهى او اين است كه آن صندوق [عهد] كه در آن آرامشى از پروردگارتان و بازماندهاى از ميراث خاندان موسى و خاندان هارون است و فرشتگان آن را برمىدارند نزد شما آيد. همانا در اين براى شما نشانهاى است، اگر مؤمن باشيد.
[249] چون طالوت با سپاهيان بيرون آمد، گفت: خداوند شما را به جوى آبى مىآزمايد، پس هر كه از آن بياشامد از من نيست، و هر كه از آن نخورد از من است، مگر آن كه كف دستى آب برگيرد- كه از نافرمانان به شمار نيايد- پس جز اندكى همه از آن بياشاميدند. پس چون او و مؤمنان همراهش از جوى گذشتند، گفتند: امروز ما را توان برابرى با جالوت و لشكريان او نيست [اما] كسانى كه مىدانستند كه خداى را ديدار خواهند كرد گفتند: چه بسا گروهى اندك كه به خواست خدا بر گروهى بسيار پيروز شدهاند و خدا با شكيبايان است.
[250] و چون با جالوت و سپاه او روبرو شدند، گفتند: پروردگارا، بر ما شكيبايى فروريز و گامهامان استوار بدار و ما را بر گروه كافران يارى و پيروزى ده.
[251] پس به خواست و فرمان خدا آنها را در هم شكستند و داوود، جالوت را بكشت و خداوند به او پادشاهى و حكمت داد و از آنچه مىخواست او را بياموخت. و اگر نبود بازداشتن خدا برخى از مردم را به برخى ديگر، هر آينه زمين- و اهل آن- تباه شده بود، و ليكن خدا خداوند فزونبخشى بر جهانيان است.
[252] اين آيات خداست كه براستى و درستى بر تو مىخوانيم و همانا تو از فرستادگانى.
[253] آن پيامبران، برخىشان را بر برخى برترى داديم از ايشان كس بود كه خدا با وى سخن گفت، و برخىشان را پايهها بالا برد و عيسى پسر مريم را حجتها و نشانههاى روشن داديم و او را به روح القدس- جبرئيل- نيرومند گردانيديم. و اگر خدا مىخواست آنان كه پس از ايشان بودند بعد از آنكه نشانههاى روشن به آنها رسيد با يكديگر پيكار نمىكردند، و ليكن اختلاف كردند، از آنها كس بود كه ايمان داشت و كس بود كه كافر شد و اگر خدا مىخواست با هم پيكار نمىكردند و ليكن خدا آنچه خواهد مىكند.
[254] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از آنچه شما را روزى كردهايم انفاق كنيد پيش از آنكه روزى بيايد كه در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستى و نه شفاعتى و كافران همان ستمكارانند.
[255] خداى يكتا- الله- جز او خدايى نيست، زنده پاينده است، او را نه خواب سبك فرا گيرد و نه خواب گران او راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است. كيست آن كه جز به خواست و فرمان او نزد وى شفاعت كند؟ آنچه پيش رو و آنچه از پشت سر ايشان است مىداند، و به چيزى از علم او دست نيابند مگر بدانچه خود خواهد. كرسى- دامنه علم و قلمرو فرمانروايى- او آسمانها و زمين را فرا گرفته است، و نگاهداشت آنها بر او دشوار نيست و اوست والا و بزرگ.
[256] در دين اكراه- به ناخواه واداشتن- نيست. رهيابى [به راه راست] از بىراهى، روشن و نموده شده پس هر كه به طاغوت كافر شود و به خداى ايمان آرد براستى به دستاويز استوار چنگ زده كه آن را گسستن نيست و خدا شنوا و داناست.
[257] خدا دوست و كارساز مؤمنان است آنان را از تاريكيها به روشنايى مىبرد. و كسانى كه كافر شدند دوستان و كارسازانشان طاغوتهايند، آنها را از روشنايى به تاريكى مىبرند. اينان دوزخيانند و هميشه در آن باشند.
[258] آيا ننگريستى به آن كس كه با ابراهيم در باره [هستى] پروردگارش گفت و گو و ستيزه مىكرد از آن رو كه خدا به او پادشاهى داده بود آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگار من آن است كه زنده مىكند و مىميراند، او گفت: من هم زنده مىكنم و مىميرانم. ابراهيم گفت: همانا خدا آفتاب را از سوى خاور برآرد تو آن را از سوى باختر برآر. پس آن كه كافر شده بود فروماند و سرگشته شد و خدا مردم ستمكار را راه ننمايد.
[259] يا مانند آن كس- عزير- كه بر دهكدهاى گذر كرد كه ديوارها و سقفهايش فرو ريخته بود گفت: خدا چگونه اين- اهل اين دِه- را پس از مردنش زنده مىكند؟ خداوند او را صد سال ميراند و بازش برانگيخت- زندهاش ساخت-، گفت: چند درنگ كردهاى؟ گفت: روزى يا برخى از روزى درنگ كردم. گفت: بلكه صد سال است كه درنگ كردهاى، به خورش و آشاميدنىات بنگر كه ديگرگون نشده است، و به دراز گوش خود بنگر [كه استخوانهايش پوسيده، تا پاسخ خود را بيابى] و تا تو را براى مردم دليل و نشانهاى [بر رستاخيز] كنيم، و به استخوانها بنگر كه چگونه مىجنبانيم و به هم مىآوريم و سپس گوشت بر آن مىپوشانيم. پس چون [توانايى خداوند در زندهكردن مردگان] براى او روشن و هويدا شد گفت: مىدانم كه خدا بر هر چيزى تواناست.
[260] و [ياد كن] آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، به من بنماى كه چگونه مردگان را زنده مىكنى؟ گفت: مگر باور ندارى؟ گفت: چرا، و ليكن تا دلم آرام گيرد. گفت: چهار پرنده برگير و آنها را نزد خود جمع و پاره پاره كن، سپس بر هر كوه پارهاى از آنها بِنِه، آنگاه بخوانشان تا شتابان سوى تو آيند و بدان كه خدا تواناى بىهمتا و داناى استواركار است.
[261] داستان آنان كه مالهاى خويش را در راه خدا انفاق مىكنند داستان دانهاى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه صد دانه باشد، و خدا هر كه را خواهد- دو يا چند برابر- فزونى دهد و خداوند فراخىبخش و داناست.
[262] كسانى كه مالهاى خود را در راه خدا انفاق كنند و از پى انفاقى كه كردهاند منتى ننهند و نرنجانند، مزد آنان نزد پروردگارشان است، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند.
[263] سخنى نيكو و پسنديده و گذشت [از بدى و درشتى نيازمندان] بهتر از صدقهاى است كه در پى آن رنجاندنى باشد و خدا بىنياز و بردبار است.
[264] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، صدقههاى خود را به منّتنهادن و رنجانيدن تباه مكنيد مانند آن كس كه مال خويش را براى نماياندن به مردم انفاق مى كند و به خدا و روز واپسين ايمان ندارد [و نتيجهاى از انفاق خود نمىيابد] داستان او چون داستان سنگ سخت صافى است كه بر آن خاكى- غبارى- باشد و تندبارانى به آن برسد [و آن خاك را ببرد] و سنگ را همچنان سخت و صاف- بدون خاك- بگذارد [رياكاران نيز] بر هيچ چيز از آنچه كردهاند دست نمىيابند و خداوند مردم كافر را راه ننمايد.
[265] و داستان كسانى كه مالهاى خود را براى جستن خشنودى خدا و استواركردن [باور و اخلاص] دلهاى خويش انفاق مىكنند چون داستان بوستانى است بر جايى بلند كه تندبارانى بدان رسد پس بار و بر خود را دو چندان دهد و اگر باران درشت و تندى بدان نرسد باران خرد و نرمى رسد و خداوند به آنچه مىكنيد بيناست.
[266] آيا يكى از شما دوست دارد كه او را بوستانى باشد از خرما و انگور، كه جويها از زير آن روان باشد و او را در آن هر گونه ميوهاى باشد، و پيرى بدو فرارسد و او را فرزندانى خرد و ناتوان باشند، پس ناگهان گردبادى آتشبار به آن بوستان رسد و بسوزد؟ خدا آيات خود را براى شما اينچنين روشن بيان مىكند شايد بينديشيد.
[267] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از چيزهاى پاك و نيكو كه به دست آوردهايد و از آنچه از زمين براى شما بيرون آوردهايم انفاق كنيد، و آهنگ انفاق از پليد و ناپاك آن- كه خود نمىگيريد مگر با چشمپوشى- مكنيد، و بدانيد كه خداوند بى نياز و ستوده است.
[268] شيطان شما را از درويشى و بينوايى مىترساند و به زشتكارى و ناشايست- بخل و منع صدقات- فرمان مىدهد، و خدا شما را به آمرزش خويش و فزونى- درخواسته و پاداش- نويد مىدهد و خداوند فراخىبخش و داناست.
[269] حكمت- درستى گفتار و كردار- را به هر كه خواهد مىدهد، و هر كه را حكمت دهند براستى او را نيكيهاى بسيار دادهاند و جز خردمندان ياد نكنند و پند نگيرند.
[270] و هر انفاق يا نذرى كه كردهايد همانا خدا آن را مىداند و ستمكاران را هيچ ياورانى نيست.
[271] اگر صدقهها را آشكارا دهيد نيك است و اگر آن را پنهان داريد و به بينوايان دهيد براى شما بهتر است و برخى از گناهانتان را از شما مىزدايد و خدا بدانچه مىكنيد آگاه است.
[272] هدايت- به راه آوردن- آنان بر [عهده] تو نيست بلكه خدا هر كه را بخواهد راه نمايد- به راه آورد-. و هر خيرى- مالى- كه انفاق كنيد براى خودتان است، و جز براى جستن خشنودى خدا انفاق نمىكنيد [پس بر كسى منّت منهيد]. و هر خيرى- مالى- كه انفاق كنيد شما را بتمامى باز دهند و بر شما ستم نرود.
[273] [صدقهها] براى نيازمندانى است كه در راه خدا باز داشته شدهاند و نتوانند [براى جستن روزى] در زمين سفر كنند، [ولى] نادان ايشان را به سبب خويشتن دارى توانگر پندارد آنان را به نشان چهرهشان مىشناسى، از مردم به اصرار چيزى نخواهند. و هر مالى كه بخشش كنيد همانا خداوند بدان داناست.
[274] آنان كه مالهاى خود را در شب و روز، پنهان و آشكارا، انفاق مىكنند مزدشان نزد پروردگارشان است، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند.
[275] آنها كه ربا مىخورند برنخيزند مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان او را به سبب آسيب رساندن آشفته و ديوانه گرداند- تعادل روحى و عملى او به هم مىخورد-. اين [آسيب] از آن روست كه گفتند خريد و فروش مانند رباست با اينكه خدا خريد و فروش را حلال و ربا را حرام كرده است. پس هر كه پند خداوند بدو رسيد و [از رباخوارى] باز ايستاد، آنچه گذشت از آن اوست، و كار او با خداست، و هر كه [به ربا خوارى] باز گردد، چنين كسان دوزخيانند و در آن جاودانه باشند.
[276] خداوند ربا را مىكاهد و نابود مىگرداند و صدقهها را فزونى مىبخشد خدا هيچ ناسپاس- يا كفرپيشه- گنهكارى را دوست نمىدارد.
[277] آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند و نماز را بر پا داشتند و زكات دادند مزدشان نزد پروردگارشان است نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند.
[278] اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا بترسيد و اگر ايمان داريد هر چه از ربا [بر مردم] مانده است رها كنيد
[279] و اگر [رها] نكنيد پس بدانيد كه از سوى خدا و پيامبر او در جنگيد و اگر توبه كنيد سرمايههاى شما از آن شماست، در حالى كه نه ستم مىكنيد- به خواستن ربا- و نه بر شما ستم مىكنند- به بازندادن سرمايه-.
[280] و اگر [وامدار] تنگدست بود او را تا فراخدستى مهلتى بايد داد و بخشيدن و صدقهدادن شما [به آن تنگدست] براى شما بهتر است، اگر مىدانستيد.
[281] و بترسيد از روزى كه شما را به سوى خدا باز گردانند، آنگاه به هر كسى [پاداش] آنچه كرده است بتمامى دهند و بر آنان ستم نرود.
[282] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر گاه به يكديگر دَينى پيدا كرديد- به سبب خريد و فروش، وام و جز اينها- تا سرآمدى نامبرده، پس آن را بنويسيد و نويسندهاى ميان شما آن را به درستى و داد بنويسد. و نويسنده به پاس اينكه خدا به او آموخته است نبايد از نوشتن سر باز زند پس بايد بنويسد. و كسى كه حق بر گردن اوست- وامدار و بدهكار- بايد وامنامه را املا كند و از خداى، پروردگار خويش، پروا داشته باشد و چيزى از آن نكاهد. پس اگر كسى كه حق بر گردن اوست كم خِرد يا ناتوان- كودك و مانند آن- بود يا نتواند املا كند سرپرست او به درستى و داد املا كند و دو گواه از مردانتان به گواهى گيريد، و اگر دو مرد نبود يك مرد و دو زن از گواهانى كه بپسنديد كه اگر يكى از آن دو فراموش [يا اشتباه] كند ديگرى به يادش آرد. و چون گواهان را بخوانند نبايد سر باز زنند. و از نوشتن آن- وام يا بدهى-، كوچك باشد يا بزرگ، تا مهلت آن، دلتنگ و آزرده مشويد. اين [نوشتن شما] نزد خداوند عادلانهتر و گواهى را پايندهتر و به آنكه در شك و بدگمانى نيفتيد نزديكتر است مگر آنكه بازرگانى نقد باشد كه ميان خود [دست به دست] مىگردانيد، پس گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد. و چون خريد و فروش كنيد گواه گيريد و به نويسنده و گواه نبايد زيان رسد و اگر چنين كنيد آن نافرمانى شماست. و از خدا پروا كنيد، و خدا شما را مىآموزد، و خدا به هر چيزى داناست.
[283] و اگر در سفر باشيد و نويسندهاى نيابيد پس گروگانى گرفته شود، و اگر يكى از شما ديگرى را امين شمرد آن كه امين شمرده شده است- امانت به وى سپرده شده- امانت را بازدهد و از خداى، پروردگار خويش، پروا كند. و گواهى را پنهان مكنيد، و هر كه آن را پنهان كند دل او گناهكار است، و خدا بدانچه مىكنيد داناست.
[284] خداى راست هر چه در آسمانها و زمين است. و اگر آنچه در دل داريد آشكار يا پنهان كنيد خدا شما را به آن حسابرسى مىكند. پس هر كه را خواهد- شايسته بيند- بيامرزد و هر كه را خواهد- سزاوار يابد- عذاب كند، و خدا بر هر چيزى تواناست.
[285] پيامبر به آنچه از پروردگارش به او فرو فرستاده شده ايمان دارد، و همه مؤمنان به خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبران او ايمان دارند، [و گويند:] ميان هيچ يك از فرستادگان او جدا نكنيم- فرق ننهيم- و گفتند: شنيديم و فرمان برديم- و مىشنويم و فرمان مىبريم-، پروردگارا، آمرزش تو را خواهانيم و بازگشت [ما] به سوى توست.
[286] خدا هيچ كس را تكليف نكند مگر به اندازه توانش، او راست هر چه كرده [از كارهاى نيك] و بر اوست هر چه كرده [از كارهاى بد]. [و گويند:] پروردگارا، اگر فراموش يا خطا كرديم بر ما مگير. پروردگارا، بر ما تكليف گران منه چنانكه بر آنان كه پيش از ما بودند نهادى، و آنچه را توان آن نداريم بر [دوش] ما منه، و از ما درگذر و ما را بيامرز و بر ما ببخشاى، تو سرپرست و ياور مايى، پس ما را بر گروه كافران يارى و پيروزى ده.