💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.bahrampour › 21 captured on 2024-03-21 at 19:15:40. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] مردم را وقت حسابشان نزديك شده و آنها همچنان در غفلت و بىخبرى رويگردانند
[2] هيچ پند تازهاى از پروردگارشان برايشان نيامد مگر اين كه بازىكنان آن را گوش دادند
[3] در حالى كه دلهايشان [به دنيا] مشغول بود. و آنها كه ظلم كردند، پنهانى نجوا كردند كه: آيا اين جز بشرى مانند شماست؟ آيا ديده و دانسته به جادو روى مىآوريد
[4] [پيامبر] گفت: پروردگار من هر گفتارى را در آسمان و زمين مىداند، و شنواى دانا اوست
[5] بلكه گفتند: خوابهاى پريشان است، بلكه آن را بر بافته، نه بلكه او شاعر است. پس بايد براى ما معجزهاى بياورد همان گونه كه پيشينيان فرستاده شدند
[6] قبل از آنها [نيز مردم] هيچ شهرى كه آنها را هلاك نموديم، [به معجزههاى ما] ايمان نياوردند، پس آيا اينان ايمان مىآورند
[7] و پيش از تو نيز نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنها وحى مىكرديم. پس اگر خود نمىدانيد از اهل ذكر [و كتاب دانان] بپرسيد
[8] و آنان را جسدى قرار نداديم كه طعام نخورند، و عمر جاويدان هم نداشتند
[9] سپس وعدهى خود را بر آنها محقق كرديم و آنها و هر كه را خواستيم نجات داديم و تجاوزكاران را هلاك نموديم
[10] همانا ما كتابى به سوى شما نازل كرديم كه ياد شما در آن است، آيا نمىانديشيد
[11] و چه بسيار شهرهايى را كه [مردمش] ستمكار بودند درهم شكستيم و پس از آنها قومى ديگر پديد آورديم
[12] پس چون عذاب ما را احساس كردند، به ناگاه از شهر مىگريختند
[13] [به استهزا گفته مىشد]، نگريزيد و به زندگى خوش و به خانههاى خود برگرديد تا شايد [فقرا] از شما حاجت خواهند [و شما هم ندهيد]
[14] گفتند: اى واى بر ما، كه ما واقعا ستمگر بوديم
[15] سخنشان پيوسته همين بود تا آنان را درو كرديم و خاموش ساختيم
[16] و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است بازىكنان نيافريديم
[17] اگر مىخواستيم مشغوليتى بگيريم، قطعا آن را از نزد خود اختيار مىكرديم
[18] بلكه حق را بر سر باطل مىافكنيم پس آن را درهم مىشكند و ناگهان آن نابود مىگردد. واى بر شما از آنچه وصف مىكنيد
[19] و هر كه در آسمانها و زمين است از آن اوست، و كسانى كه نزد اويند از پرستش وى سرباز نمىزنند و ملول نمىشوند
[20] آنها شب و روز بىهيچ سستى تسبيح مىكنند
[21] آيا براى خود خدايانى از زمين اختيار كردهاند كه آنها حيات دوباره مىدهند
[22] اگر در زمين و آسمان غير از خداى يگانه خدايان ديگرى مىبود، قطعا زمين و آسمان تباه مىشد. پس منزّه است خدا- صاحب عرش- از آنچه وصف مىكنند
[23] [خدا] از آنچه مىكند بازخواست نمىشود، ولى آنها بازخواست مىشوند
[24] آيا به جاى او خدايانى براى خود گرفتهاند؟ بگو: برهانتان را بياوريد. اين [حجت خواهى] سخن و تذكار كسانى است كه با منند و تذكار كسانى است كه پيش از من بودند. اما بيشترشان حق را نمىشناسند و لذا از آن رويگردانند
[25] و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم جز اين كه به او وحى مىكرديم كه: خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد
[26] و گفتند: خداى رحمان فرزندى گرفته است، منزّه است او، بلكه [فرشتگان و اوليا] بندگانى ارجمندند
[27] كه در سخن بر او پيشى نمىگيرند و به فرمان او كار مىكنند
[28] آنچه پيش رو و پشت سرشان است مىداند، و جز براى كسى كه [خدا] رضايت دهد شفاعت نمىكنند و از مهابت او هراسانند
[29] و هر كه از آنها بگويد: من معبودى غير از خدا هستم، او را به جهنم كيفر مىدهيم. [آرى] ستمكاران را اين گونه سزا مىدهيم
[30] آيا كسانى كه كافر شدند، نديدند كه آسمانها و زمين بسته بودند [و آب و گياه نمىدادند] و ما آنها را شكافتيم و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم؟ پس آيا ايمان نمىآورند
[31] و در زمين كوههايى استوار نهاديم تا زمين آنان را نلرزاند، و در آن راههايى فراخ پديد آورديم تا راه خود را بيابند
[32] و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم، ولى آنها از [مطالعه] نشانههاى آن رويگردانند
[33] و اوست آن كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد، كه هر كدام در مدارى معين شناورند
[34] و پيش از تو براى هيچ بشرى جاودانگى [در دنيا] مقرر نكرديم، آيا اگر تو مردى آنها جاويد مىمانند
[35] هر نفسى چشندهى مرگ است، و شما را با خير و شر مىآزماييم آزمونى [ويژه]، و به سوى ما بازگردانده مىشويد
[36] و كسانى كه كافر شدند، چون تو را ببينند جز به مسخرهات نگيرند [و گويند]: آيا اين همان كس است كه خدايانتان را [به بدى] ياد مىكند؟ در حالى كه آنان خود ياد خداى رحمان را منكرند
[37] انسان [گويى] از شتاب آفريده شده است! به زودى آيات خود را به شما نشان مىدهم، پس عجله نكنيد
[38] و مىگويند: اين وعده [ى قيامت] كى خواهد بود اگر راست مىگوييد
[39] اگر كافران مىدانستند زمانى را كه نه مىتوانند آتش را از چهره و پشت خود باز دارند و نه يارى مىشوند [در آمدن قيامت شتاب نمىكردند]
[40] بلكه [قيامت] ناگهان بر آنها فرا مىرسد و مبهوتشان مىكند، كه نه مىتوانند آن را برگردانند و نه به آنها مهلت داده مىشود
[41] و همانا پيامبرانى هم كه پيش از تو بودند مورد استهزا قرار گرفتند، پس كسانى كه ايشان را تمسخر مىكردند، همان عذابى كه مسخرهاش مىكردند دامانشان را گرفت
[42] بگو: چه كسى شما را شب و روز از [قهر خداى] رحمان حفظ مىكند؟ بلكه آنها از ياد پروردگارشان رويگردانند
[43] آيا برايشان خدايانى است كه در برابر ما از آنها دفاع كنند؟ [آن خدايان] نه مىتوانند خود را يارى كنند و نه از جانب ما حمايت مىشوند
[44] بلكه ما آنان و پدرانشان را برخوردار كرديم، تا آن جا كه عمرشان طولانى شد [و موجب غرورشان گرديد]. آيا نمىبينند كه ما به سراغ زمين مىآييم و آن را از هر طرف مىكاهيم [و مردمش را مىبريم]؟ آيا پس آنها پيروزند
[45] بگو: من تنها با وحى [الهى و قرآن] شما را هشدار مىدهم ولى كران چون بيم داده شوند دعوت را نمىشنوند
[46] و اگر شمهاى از عذاب پروردگارت به آنها برسد، حتما خواهند گفت: اى واى بر ما، به راستى ما ستمكار بوديم
[47] و ترازوهاى عدل را در روز رستاخيز مىنهيم، پس هيچ كس اندك ستمى نمىبيند، و اگر [عملى] هموزن دانه خردلى هم باشد آن را مىآوريم، و كافى است كه ما حسابرس باشيم
[48] و بىشك به موسى و هارون [كتاب] فرقان داديم كه براى پرهيزگاران روشنايى و يادآورى بود
[49] [همان] كسانى كه از پروردگارشان در نهان پروا دارند و از قيامت بيمناكند
[50] و اين [قرآن] ذكر مباركى است كه آن را نازل كردهايم، پس آيا شما آن را انكار مىكنيد
[51] و همانا ما از پيش به ابراهيم رشد و كمالش را عطا كرديم و ما به [شايستگى] او دانا بوديم
[52] آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت: اين مجسمههايى كه شما به پرستش آنها معتكفيد چيستند
[53] گفتند: پدران خود را پرستشگر آنها يافتيم
[54] گفت: قطعا شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بودهايد
[55] گفتند: آيا [سخن] حق را براى ما آوردهاى يا از بازيگرانى
[56] گفت: آرى [حق را آوردهام]، پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمين است كه آنها را پديد آورده و من بر اين [واقعيت] از گواهانم
[57] و [در دل گفت:] به خدا سوگند پس از آن كه پشت كرديد و رفتيد، قطعا براى بتهاى شما چارهاى خواهم كرد
[58] پس آنها را خرد كرد، جز بزرگشان را، تا به سوى او مراجعه كنند [كه حق را روشن كند]
[59] گفتند: چه كسى با خدايان ما چنين كرده است؟ او واقعا از ستمكاران است
[60] گفتند: شنيدهايم جوانى كه به او ابراهيم گفته مىشود از آنها به بدى ياد مىكند
[61] گفتند: پس او را در برابر چشم مردم حاضر كنيد تا آنها [به جرم او] گواهى دهند
[62] گفتند: اى ابراهيم! آيا تو با خدايان ما چنين كردهاى
[63] گفت: نه، بلكه اين كار را بزرگ آنها كرده است. اگر حرف مىزنند از خودشان بپرسيد
[64] پس به خويشتن بازگشتند و [به يكديگر] گفتند: در حقيقت شما خودتان ستمكاريد
[65] سپس سر افكنده شدند [و گفتند:] تو خوب مىدانى كه اينها سخن نمىگويند
[66] گفت: پس آيا سواى خدا چيزى را مىپرستيد كه هيچ سود و زيانى به شما نمىرساند
[67] اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مىپرستيد، پس چرا نمىانديشيد
[68] گفتند: اگر مىخواهيد كارى كنيد او را بسوزانيد و خدايانتان را نصرت دهيد
[69] گفتيم: اى آتش! براى ابراهيم سرد و سلامت باش
[70] و خواستند به او نيرنگى بزنند ولى ما آنها را زيانكارتر [و بازندهى اصلى] قرار داديم
[71] و او و لوط را [با مهاجرت] به سوى سرزمينى كه در آن براى مردم بركت گذاشتهايم، نجات داديم
[72] و اسحاق و يعقوب را به عنوان عطيه به او بخشيديم و همه را شايسته قرار داديم
[73] و آنها را پيشوايانى كرديم كه [مردم را] به فرمان ما هدايت مىكردند، و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را وحى كرديم و آنان پرستشگر ما بودند
[74] و به لوط داورى و دانش عطا كرديم و او را از آن شهرى كه مردمش كارهاى پليد مىكردند نجات داديم. به راستى آنها مردمى بدكار و فاسق بودند
[75] و او را در رحمت خويش داخل كرديم همانا او از شايستگان بود
[76] و نوح را ياد كن آنگاه كه پيش از اين ندا كرد و ما او را اجابت كرديم و وى را با خانوادهاش از آن بلاى بزرگ نجات داديم
[77] و او را در مقابل مردمى كه آيات ما را تكذيب كردند نصرت داديم، آنها مردم بدكارى بودند، پس همه آنها را غرق ساختيم
[78] و داود و سليمان را [ياد كن]، هنگامى كه در بارهى آن كشتزار كه گوسفندان قوم، شبانه در آن چريده بودند داورى مىكردند و ما شاهد حكمتشان بوديم
[79] پس شيوهى داورى را به سليمان فهمانديم و هر يك را حكم و دانش عطا كرديم، و كوهها و پرندگان را با داود مسخر كرديم كه با او تسبيح مىگفتند، و ما انجام دهندهى اين كار بوديم
[80] و براى شما به داود فن زرهسازى آموختيم تا شما را از خطرات جنگتان حفظ كند. پس آيا سپاسگزار هستيد
[81] و تندباد را مسخر سليمان كرديم كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه در آن بركت نهاده بوديم روان مىگشت، و ما به هر چيزى آگاه بوديم
[82] و عدهاى از شياطين براى او غواصى مىكردند و غير از آن نيز كارهايى انجام مىدادند، و ما مراقب اوضاع آنها بوديم [تا از فرمان سليمان تمرد نكنند]
[83] و ايوب را [ياد كن]، هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه مرا رنج و عسرت گرفته است و تو از همه مهربانان مهربانترى
[84] پس دعاى او را اجابت نموديم و آسيب وارد شده بر او را برطرف كرديم، و خانوادهى او و نظيرشان را همراه با آنان مجددا به وى عطا كرديم تا رحمتى از جانب ما و تذكرى براى خداپرستان باشد
[85] و اسماعيل و ادريس و ذو الكفل را [ياد كن] كه همه از صابران بودند
[86] و آنها را در جوار رحمت خود در آورديم، همانا آنان از شايستگان بودند
[87] و ذو النّون (يونس) را [ياد كن]، آنگاه كه خشمگين [از ميان مردم خود] برفت و پنداشت كه ما هرگز بر او تنگ نمىگيريم، [كه ماهى او را بلعيد،] پس درون تاريكىها ندا در داد كه معبودى جز تو نيست. منزّهى تو. به راستى كه من از ستمكاران بودم
[88] پس دعايش را اجابت كرديم و او را از اندوه رهانيديم، و مؤمنان را چنين نجات مىدهيم
[89] و زكري��ا را [ياد كن]، هنگامى كه پروردگار خود را خواند: پروردگارا! مرا تنها [و بىفرزند] مگذار و تو بهترين وارثانى
[90] پس دعاى او را اجابت نموديم و يحيى را بدو بخشيديم، و همسرش را براى او شايسته [و آمادهى حمل] كرديم همانا آنها در كارهاى نيك پيشقدم بودند و با بيم و اميد ما را مىخواندند و در برابر ما خاشع بودند
[91] و [به ياد آور] آن بانو (مريم) را كه دامنش را پاك داشت، پس از روح خويش در او دميديم و او و پسرش را براى جهانيان آيتى قرار داديم
[92] [گفتيم:] اين است آيين شما كه آيينى يگانه است [با يك هدف و يك خدا]، و من پروردگار شمايم، پس مرا بپرستيد
[93] ولى آنها امر [دين] خويش را ميان خود قطعه قطعه كردند [و فرقهها شدند، ولى] همه آنان به سوى ما باز مىگردند
[94] پس هر كه كارهاى شايسته انجام دهد و مؤمن باشد، سعى او ناسپاسى نخواهد شد، و ما نويسندهى اعمال او هستيم
[95] و مردم شهرى كه آن را هلاك كردهايم محال است بازگشتى داشته باشند
[96] تا وقتى كه [راه] يأجوج و مأجوج گشوده شود و آنها از هر بلندى بتازند
[97] و آن وعدهى راستين [قيامت] نزديك مىشود و به ناگاه چشمان كسانى كه كافر شدند خيره مىشود [و مىگويند:] اى واى بر ما كه از اين روز غافل بوديم! بلكه ما ستمگر بودهايم
[98] در حقيقت شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد، هيزم دوزخيد و همه در آن وارد مىشويد
[99] اگر اينها خدا بودند وارد جهنم نمىشدند، و حال آن كه جملگى در آن ماندگارند
[100] آنها را در آن جا نالههايى [دردناك] است و ايشان در آن جا چيزى نمىشنوند
[101] البته كسانى كه قبلا از جانب ما به آنها وعدهى نيكو داده شده، از آن [عذاب] دور نگاه داشته شدگانند
[102] صداى دوزخ را نمىشنوند و در آنچه دلهايشان بخواهد جاودانند
[103] آن دلهرهى بزرگتر آنها را غمگين نكند و فرشتگان استقبالشان كنند [و گويند:] اين همان روزى است كه به شما وعده داده مىشد
[104] روزى كه آسمان را چون طومار نوشتهها درهم مىپيچيم. چنان كه نخستين بار [مخلوقات را] بيافريديم آن را باز مىگردانيم. اين وعدهاى بر عهدهى ما است، و ما بىترديد انجام دهندهى آنيم
[105] و همانا در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد
[106] به راستى در اين سخن براى خداپرستان پيام روشنى است
[107] و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم
[108] بگو: جز اين نيست كه به من وحى مىشود كه خداى شما خدايى يگانه است، حال آيا شما تسليم مىشويد
[109] پس اگر روى برتافتند، بگو: به همه شما به طور يكسان اعلام كردم و من چه مىدانم آيا آنچه وعده داده مىشويد نزديك است يا دور
[110] آرى او، هم سخن آشكار را مىداند و هم آنچه را نهان مىداريد مىداند
[111] و نمىدانم، شايد آن [تأخير عذاب] براى شما آزمايشى و [مهلت] برخوردارى تا زمانى [معين] باشد
[112] [پيامبر] گفت: اى خداى من! به حق داورى كن [و ظالمان را كيفر ده]، و پروردگار ما خداى رحمان، در برابر آنچه توصيف مىكنيد، مورد استمداد است