💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.ghomshei › 26 captured on 2024-03-21 at 18:58:14. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] طسم (اسراری است بین خدا و رسول)
[2] این قرآن آیات کتاب روشن خداست.
[3] (ای رسول ما) تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از غم اینکه ایمان نمیآورند هلاک سازی!
[4] ما اگر بخواهیم از آسمان آیت قهری نازل گردانیم که همه به جبر گردن زیر بار (ایمان به) آن فرود آرند.
[5] و (وای بر اینان که) هیچ آیت و ذکر تازهای از خدای رحمان بر آنها نیاید جز آنکه از آن اعراض میکنند.
[6] همانا این کافران آیات خدا را تکذیب کردند و به زودی خبر آنچه بدان استهزاء میکنند به آنان خواهد رسید.
[7] آیا در زمین به دیده عبرت نظر نکردند که ما چه انواع گوناگون از نباتات پر سود از آن برویانیدیم؟
[8] همانا در این کار آیتی (از لطف و رحمت و علم و قدرت خدا بر هوشمندان) آشکار است و باز اکثر اینان ایمان نمیآورند.
[9] و همانا پروردگار تو بسیار مقتدر و مهربان است.
[10] و (یاد آر) هنگامی که خدایت به موسی ندا کرد که اینک به سوی قوم ستمکار روی آور.
[11] به سوی قوم ستمکار فرعون که آیا باز هم نمیخواهند خدا ترس و پرهیزگار شوند؟
[12] موسی عرض کرد: ای پروردگار، از آن میترسم که فرعونیان سخت مرا تکذیب کنند.
[13] و (از کفر آنها) دلتنگ شوم و عقده زبانم (به هدایت آنان) باز نگردد، پس به سوی هارون (برادرم) فرست (تا با من به رسالت روانه شود).
[14] و بر من از این قوم (قبطی) گناهی است که میترسم به قتلم رسانند.
[15] خدا به موسی فرمود: هرگز (مترس که شما را نمیکشند)، پس با برادرت هارون بدین معجزات و آیات ما به سوی آنان بروید که ما همه جا با شما هستیم و گفتار شما را میشنویم.
[16] هر دو به اتفاق به جانب فرعون روید و بگویید که ما رسول پروردگار جهانیم.
[17] با این پیام که طایفه بنی اسرائیل را با ما (از مصر به فلسطین) بفرست.
[18] فرعون گفت: تو نه آن کودکی که ما پروردیم و سالها عمرت در نزد ما گذشت؟
[19] و آن فعل زشت (قتل نفس) از تو سر زد و (به خدایی ما) کافر بودی؟
[20] موسی گفت: آری من چنین فعلی را مرتکب شدم (ولی نه بر عمد بلکه) در آن هنگام من (برای نجات سبطیان از ظلم قبطیان) به وادی حیرت سرگردان و از گمشدگان (دیار شما) بودم (و کاری به قصد نجات مظلومی کردم به قتل خطایی منتهی شد).
[21] و آن گاه از ترس شما گریختم تا آنکه خدای من مرا علم و حکمت عطا فرمود و از پیغمبران خود قرار داد.
[22] و (بازگو) این که طایفه بنی اسرائیل را بنده خود کردهای این هم نعمتی است که منّت آن بر من مینهی؟
[23] باز فرعون به موسی گفت: ربّ العالمین چیست؟
[24] موسی جواب داد: خدای آسمانها و زمین است و آنچه ما بین آنهاست، اگر به یقین باور دارید.
[25] فرعون روی به درباریانش کرد و گفت: آیا نمیشنوید (که این مرد چه دعوی بیدلیل میکند).
[26] موسی گفت: همان خدایی است که شما و پدران پیشین شما را بیافرید.
[27] باز فرعون گفت: این رسولی که به سوی شما به رسالت فرستاده شده سخت دیوانه است.
[28] باز موسی گفت: همان آفریننده مشرق و مغرب (و روز و شب) است و هر چه بین اینها موجود است، اگر شما (در قدرت حق) تعقل کنید.
[29] باز فرعون گفت: اگر غیر من خدایی را بپرستی البته تو را به زندان خواهم کشید.
[30] موسی باز پاسخ داد: اگر هم حجت و معجزی (بر صدق دعوی خود) بر تو آورده باشم (بازم به زندان کشی).
[31] فرعون گفت: آن معجزه را بیار اگر راست میگویی؟
[32] در آن موقع موسی عصای خود بیفکند که ناگاه اژدهایی عظیم پدیدار گشت.
[33] و نیز دست خود (از گریبان) بیرون آورد که ناگاه سپید و رخشان به چشم بینندگان آشکار گردید.
[34] فرعون رو به درباریانش کرد و گفت: این مرد ساحری بسیار ماهر و داناست.
[35] که میخواهد بدین سحر و شعبدهها شما (مردم مصر) را از کشور خود آواره کند، حال شما چه میفرمایید؟
[36] آنها به فرعون گفتند: او و برادرش را زمانی باز دار و افرادی را برای جمع کردن مردم در شهرها بفرست.
[37] تا ساحران ماهر زبر دست را (برای دفاع او) نزدت حاضر آورند.
[38] آن گاه ساحران را بر حسب وعده به روز معیّن حاضر ساختند.
[39] و مردم شهر را گفتند: چه بهتر که همه در آن روز جمع باشید (تا واقعه را مشاهده کنید).
[40] باشد که ما هم اگر ساحران غالب شدند از آنان پیروی کنیم.
[41] و چون ساحران حضور فرعون آمدند با وی گفتند: آیا اگر (بر موسی) غالب آییم اجری خواهیم داشت؟
[42] فرعون گفت: آری البته علاوه بر اجر خدمت از مقربان (درگاهم) نیز خواهید شد.
[43] (چون ساحران به معارضه حاضر شدند) موسی به آنها گفت: اینک شما بساط سحر خود هر چه میخواهید به کار اندازید.
[44] ساحران هم رسن و طنابها و چوبهای سحر خود را بیفکندند و به عزت فرعون قسم یاد کردند که (بر موسی) البته غالب خواهیم شد.
[45] در آن حال موسی عصای خود را بیفکند که ناگاه (اژدهایی عظیم شد و) همه وسایل سحر انگیزی ساحران را به کام فرو میبرد.
[46] ساحران که این معجزه بدیدند (و قطعا دانستند سحر نیست، پیش موسی) به سجده افتادند.
[47] گفتند: ما به خدای عالمیان ایمان آوردیم.
[48] پروردگار موسی و هارون.
[49] فرعون به ساحران گفت: چرا بیاجازه من ایمان به موسی آوردید؟ همانا معلوم است که این استاد بزرگ شماست که شما را ساحری آموخته! پس به زودی کیفر خود را خواهید دید، دست و پای شما را به اختلاف (دو طرف چپ و راست) قطع میکنم آن گاه همه را به دار میکشم.
[50] ساحران گفتند: (از این دار و قتل به ما) هیچ زیانی نخواهد رسید چون (بعد از مرگ) به سوی خدای خود باز میگردیم.
[51] ما از خدا امید آن داریم که به لطف خویش از گناهان ما درگذرد چون اول ما به او ایمان آوردیم.
[52] و ما به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه (از شهر مصر) بیرون بر که شما را (فرعونیان) تعقیب خواهند کرد.
[53] آن گاه فرعون رسول برای جمع آوری لشکر به شهرها فرستاد.
[54] (و برای تبلیغات به آنها میگفتند که) همانا طایفه بنی اسرائیل عده قلیلی هستند.
[55] که ما را به خشم آوردهاند.
[56] و ما لشکری همه نیرومند و مسلح به اسلحه کاملیم.
[57] پس (با وجود این همه دعویها) ما آنها را از باغهای مصفّا با نهرهای آب روان بیرون کردیم.
[58] و نیز از گنجها و ثروتها و مقامات عالیه ریاست بیرون آوردیم (و به دریای هلاک افکندیم).
[59] آری این چنین کردیم و (قوم ضعیف) بنی اسرائیل را وارث آن شهر و دیارها و ثروت و مقامها گردانیدیم.
[60] پس صبحگاه فرعونیان موسی و بنی اسرائیل را تعقیب کردند.
[61] چون دو لشکر روبرو شدند اصحاب موسی گفتند: اینک به دست فرعونیان خواهیم افتاد.
[62] موسی گفت: هرگز چنین نیست، که خدا با من است و مرا به یقین راهنمایی خواهد کرد.
[63] پس ما به موسی وحی کردیم که عصای خود را به دریا (ی نیل) زن، چون زد دریا شکافت و آب هر قطعه دریا مانند کوهی بزرگ بر روی هم قرار گرفت.
[64] و دیگران (یعنی فرعونیان) را (از پی بنی اسرائیل) به نزدیک دریا آوردیم.
[65] و موسی و کلیه همراهانش را به ساحل سلامت رسانیدیم.
[66] آن گاه قوم دیگر همه را به دریا غرق کردیم.
[67] همانا در این هلاک فرعونیان آیت بزرگی (برای عبرت و موعظه مردم) بود لیکن اکثر خلق ایمان نیاوردند.
[68] و همانا خدای تو خدای بسیار مقتدر و مهربان است.
[69] و (ای رسول) حکایت ابراهیم را بر امت بیان کن.
[70] هنگامی که با پدر (یعنی عمو، زیرا پدران پیغمبران همه موحّدند) و با قومش گفت: شما چه معبودی را میپرستید؟
[71] جواب دادند که ما بتهایی را میپرستیم و ثابت بر پرستش آنها بوده و هستیم.
[72] ابراهیم گفت: آیا هر گاه این بتهای جماد را بخوانید سخن شما را میشنوند؟
[73] یا به حال شما هیچ سود و زیانی توانند داشت؟
[74] گفتند: (نه) بلکه ما پدران خود را بر پرستش این بتان یافتهایم (و هر چند جماد بیاثری باشند میپرستیم).
[75] ابراهیم باز به آنها گفت: آیا میدانید که این بتهایی که شما مردم اینک میپرستید،
[76] و پدران شما از قدیم میپرستیدند،
[77] آنها مرا دشمناند جز خدای یکتای عالمیان؟
[78] همان خدایی که مرا بیافرید و به راه راستم هدایت میفرماید.
[79] و همان خدایی که مرا غذا میدهد و سیراب میگرداند.
[80] و چون بیمار شوم مرا شفا میدهد.
[81] و همان خدایی که مرا (از حیات چند روزه دنیا) میمیراند و سپس (به حیات ابدی آخرت) زنده میگرداند.
[82] و همان خدایی که چشم امید دارم که روز جزا گناهم را بیامرزد.
[83] بارالها، مرا حکمی ببخش (بر این مشرکان فرمانروایی ده) و به (رسل و) بندگان صالح خود ملحق ساز.
[84] و نامم بر زبان اقوام آتیه نیکو، و سخنم دلپذیر گردان.
[85] و مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده.
[86] و از پدرم (یعنی عمویم) درگذر، که وی سخت از گمراهان است.
[87] و روزی که خلق را از قبرها برانگیزند در آن روز مرا رسوا (و هلاک) مگردان.
[88] آن روزی که مال و فرزندان (هیچ به حال انسان) سود نبخشند.
[89] و تنها آن کس سود برد که با دل با اخلاص پاک (از شرک و ریب و ریا) به درگاه خدا آید.
[90] و بهشت را به اهل تقوا نزدیک سازند.
[91] و دوزخ را بر گمراهان پدیدار گردانند.
[92] و به کافران گفته شود: بتهایی که پرستش میکردید به کجا شدند؟
[93] آن بتهایی که به جای خدا پرستش میکردید آیا میتوانند به شما اینک یاری کرده یا از جانب خود دفاع کنند؟
[94] در آن حال کافران و معبودان باطلشان هم به رو در آتش دوزخ افتند.
[95] و نیز تمام سپاه شیطان (به جهنم در آیند).
[96] و در دوزخ به مجادله و خصومت با یکدیگر گویند:
[97] به خدا قسم که ما در گمراهی بسیار آشکاری بودیم.
[98] که شما (بتها) را مانند خدای عالمیان پرستش میکردیم.
[99] و ما را گمراه نکردند جز قوم تبهکار.
[100] پس (در این روز سخت) نه شفیعی داریم،
[101] و نه یک دوست صمیمی (که از ما حمایتی کند).
[102] ای کاش که بار دیگر (به دنیا) باز میگشتیم تا (به خدای یگانه) ایمان میآوردیم.
[103] همانا در این (ندامت گمراهان) آیت عبرتی (برای دیگران) بود و لیک اکثر مردم باز ایمان نیاوردند.
[104] و همانا خدای تو خدای بسیار مقتدر و مهربان است.
[105] قوم نوح هم پیغمبران خدا را تکذیب کردند.
[106] هنگامی که مهربان برادرشان نوح آنها را گفت: آیا خدا ترس و متّقی نمیشوید؟
[107] من برای شما بسیار رسولی امین (و خیر خواهی مشفق) هستم.
[108] پس از خدا بترسید و راه طاعت من پیش گیرید.
[109] و من اجری از شما برای رسالت نمیخواهم و چشم پاداش جز به خدای عالم ندارم.
[110] پس از خدا بترسید و راه طاعت من پیش گیرید.
[111] قوم نوح (از کبر و خود پرستی) پاسخ دادند که ما چگونه به تو ایمان آوریم در صورتی که پیروانت معدودی مردم خوار و فرومایهاند؟
[112] نوح گفت: مرا چه کار که افعال و احوال پیروانم را بدانم (که از طبقه عالی یا دانیاند)؟
[113] اگر شعور و معرفتی دارید بدانید که حساب کار آنها بر کسی جز خدای من نخواهد بود.
[114] و من هرگز مؤمنان به حق را (هر چند فقیر باشند) از خود نرانم.
[115] من جز آنکه مردم را اندرز کنم و از خدا بترسانم وظیفهای ندارم.
[116] باز قوم نوح گفتند: ای نوح، اگر ترک این سخنان نگویی سخت سنگسار میشوی.
[117] نوح گفت: پروردگارا، قوم من سخت مرا تکذیب کردند.
[118] پس بین من و آنها حکم فرما و به ما گشایشی عطا کن، و من و مؤمنانی که با من همراهند از شر قوم نجات ده.
[119] ما هم او را با همه آنان که در آن کشتی انبوه در آمدند به ساحل سلامت رساندیم.
[120] آنگاه باقی آن قوم سرکش را پس از نجات نوح و مؤمنان به دریا غرق کردیم.
[121] همانا در این (نجات مؤمنان و هلاک کافران قوم نوح) آیت عبرتی است، و اکثرشان ایمان نیاوردند.
[122] و همانا خدای تو خدای بسیار مقتدر و مهربان است.
[123] قوم عاد نیز رسولان خدا را تکذیب کردند.
[124] هنگامی که مهربان برادرشان هود به آنها گفت: آیا متقی و خدا ترس نمیشوید؟
[125] من برای شما پیغمبری بسیار (خیر خواه و) امینم.
[126] پس از خدا بترسید و راه اطاعت من پیش گیرید.
[127] و من از شما اجری برای رسالت نمیخواهم و چشم پاداش جز به خدای عالم ندارم.
[128] آیا بنا میکنید به هر سرزمین مرتفع عمارت و کاخ برای آنکه به بازی عالم سرگرم شوید (و از یاد خدا غافل مانید).
[129] و عمارتهای محکم بنا میکنید به امید آنکه در آن عمارات عمر ابد کنید؟
[130] و چون (به ظلم و بیداد خلق) دست گشایید کمال قساوت و خشم کار بندید؟
[131] پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید.
[132] و بترسید از آن خدایی که شما را به آنچه خود میدانید مدد و قوت بخشید.
[133] مدد بخشید شما را به خلق چهار پایان و فرزندان.
[134] و نیز مدد بخشید شما را به ایجاد باغها و چشمههای آب.
[135] همانا من از عذاب روز بزرگ قیامت بر شما میترسم.
[136] گفتند: تو این همه وعظ و نصیحت کنی یا هیچ نکنی به حال ما یکسان است.
[137] این (مسأله حیات و موت کار طبیعت و خوی جهان و) سرنوشت همه پیشینیان است.
[138] و ما هرگز (پس از مرگ دیگر زنده نمیشویم و هرگز قیامت و ثواب و) عقابی نخواهیم داشت.
[139] الغرض، رسول حق را تکذیب کردند و ما هم آنان را هلاک گردانیدیم، همانا در این (هلاک قوم عاد) آیت عبرتی است، و بیشتر آنها ایمان نیاوردند.
[140] و همانا خدای تو بسیار مقتدر و مهربان است.
[141] قوم ثمود نیز رسولان خدا را تکذیب کردند.
[142] هنگامی که مهربان برادرشان صالح به آنها گفت: آیا متّقی و خدا ترس نمیشوید؟
[143] من برای شما پیغمبری بسیار امین (و خیر خواه) هستم.
[144] پس از خدا بترسید و راه طاعت من پیش گیرید.
[145] و من اجری از شما برای رسالت نمیخواهم و چشم پاداش جز به خدای عالم ندارم.
[146] آیا (تصور میکنید که تا ابد) ایمن از مرگ در این ناز و نعمت دنیا خواهید ماند؟
[147] (گمان دارید) در این باغهای باصفا و چشمههای آب گوارا،
[148] و مزارع و کشتزار و نخل و آن شکوفههای لطیف و زیبایش (همیشه زندهاید).
[149] و خیال میکنید دائم در این عماراتی که در کوهستان (و ییلاقات) با کمال دقت بنا کردهاید به آسایش تعیّش میکنید؟
[150] پس از خدا بترسید و راه اطاعت من پیش گیرید.
[151] و از رفتار رؤسای مسرف و ستمگر پیروی نکنید.
[152] که آن مردم در زمین همه گونه فساد میکنند و هیچ گونه به اصلاح (حال خلق) نمیپردازند.
[153] قوم صالح گفتند: به یقین تو را سحر کردهاند (که دعوی نبوت میکنی).
[154] (و گرنه) تو هم مثل ما بشری بیش نیستی، اگر راست میگویی معجزی بیاور.
[155] صالح گفت: این ناقه (معجزه من) است، آب نهر را روزی ناقه بنوشد و روزی شما بنوشید.
[156] و هرگز سوء قصدی بر ناقه مکنید که به عذاب روزی بزرگ و سخت گرفتار خواهید شد.
[157] قوم صالح ناقه را پی کردند، سپس از کار خود پشیمان شدند.
[158] آن گاه عذاب موعود آنان را درگرفت (و هلاک گردیدند). همانا در هلاک این قوم آیت عبرتی (برای دیگران) بود، و اکثر آنها ایمان نیاوردند.
[159] و همانا خدای تو بسیار مقتدر و مهربان است.
[160] قوم لوط نیز پیغمبران خدا را تکذیب کردند.
[161] هنگامی که مهربان برادر آنها لوط به آنان گفت: آیا خدا ترس و پرهیزکار نمیشوید؟
[162] من برای شما پیغمبری بسیار امین (و خیر خواه) هستم.
[163] از خدا بترسید و راه طاعت من پیش گیرید.
[164] و من از شما اجری برای رسالت خود نمیخواهم و چشم پاداش جز به خدای عالم ندارم.
[165] آیا از میان خلایق عمل زشت منکر را با مردان انجام میدهید؟
[166] و زنان را که خدا همسر شما آفریده رها میکنید؟ آری شما بسیار مردم متعدی نابکاری هستید.
[167] قوم در جواب گفتند: ای لوط، اگر از این پس دست از این نهی و منع بر نداری از شهر رانده خواهی شد.
[168] لوط باز گفت: من خود دشمن این کار زشت شما هستم.
[169] بار الها، من و اهل بیتم را از (عقاب) این عمل زشت قوم نجات بخش.
[170] ما هم او را با همه اهل بیتش نجات دادیم.
[171] جز پیرزنی که (زن لوط بود و) در اهل عذاب باقی ماند.
[172] آن گاه (جز اهل بیت لوط) دیگران را به خاک هلاک نشانیدیم.
[173] و آنها را به سنگباران عذاب که باران بسیار سختی بر سر بیم داده شدگان (بد کار) است هلاک ساختیم.
[174] همانا در این هلاک قوم لوط نیز آیت عبرتی (برای دیگران) بود، و اکثر آنها ایمان نیاوردند.
[175] و همانا خدای تو بسیار مقتدر و مهربان است.
[176] اصحاب ایکه (یعنی امت شعیب ع) هم پیغمبران خدا را تکذیب کردند.
[177] هنگامی که (رسولشان) شعیب به آنها گفت: آیا خداترس و پرهیزکار نمیشوید؟
[178] من برای شما رسولی بسیار امین (و خیر خواه) هستم.
[179] از خدا بترسید و راه طاعت من پیش گیرید.
[180] و من از شما هرگز اجر رسالت نمیخواهم و جز به خدای عالم به کسی چشم پاداش ندارم.
[181] پیمانه را تمام بدهید و از کم فروشان مباشید.
[182] و (اجناس را) با ترازوی درست بسنجید.
[183] و آنچه به مردم میفروشید (تمام بدهید و) از وزن و پیمان کم نگذارید، و در زمین به ظلم و فساد کاری برنخیزید.
[184] و از خدایی که شما و کفر پیشگان پیشین را آفریده بترسید (و خلاف امر او مکنید).
[185] قوم شعیب در پاسخ او گفتند: تو را بیشک به سحر و شعبده مفتون کردهاند.
[186] و تو جز آنکه بشری هستی مانند ما هیچ گونه مزیّتی بر دیگران نداری. و ما تو را (در دعوت نبوت) دروغگو میپنداریم.
[187] اگر راست میگویی (که پیغمبر خدایی) قطعهای از آسمان را بر سر ما فرود آور (تا تصدیق تو کنیم).
[188] شعیب گفت: خدای من بهتر بر (صدق دعوی من و کذب قول و زشتی) افعال شما آگاه است.
[189] باز او را تکذیب کردند و به عذاب سخت روز سایهبان (یعنی روزی که مردم از شدت گرما به سایهبانی پناه میبردند و باز از گرمی هلاک میشدند) گرفتار شدند که عذاب آن روز بسیار بزرگ و سخت بود.
[190] همانا در این هلاک قوم شعیب نیز آیت عبرتی (برای دیگران) بود، و اکثر آنها ایمان نیاوردند.
[191] و همانا خدای تو بسیار مقتدر و مهربان است.
[192] و این قرآن به حقیقت از جانب خدای عالمیان نازل شده.
[193] (جبرئیل) روح الامین (فرشته بزرگ خدا) آن را نازل گردانیده.
[194] و آن را بر قلب تو فرود آورده تا از عقاب خدا بترسانی.
[195] به زبان عربی فصیح.
[196] و (ذکر عظمت) این قرآن در کتب انبیاء پیشین مسطور است.
[197] آیا این خود آیت و برهان روشنی (بر کافران) نیست که علماء بنی اسرائیل (از کتب انبیاء سلف) بر این قرآن آگاهند؟
[198] و اگر ما این کتاب (عربی) را بر بعض مردم عجم نازل میگردانیدیم.
[199] و آن رسول آن را (به زبان تازی) بر عجمها قرائت میکرد آنان ایمان نمیآوردند (به این عذر که قرآن چون به زبان ما نیست ما فهم آن نکرده و اعجاز آن را درک نمیکنیم، اما شما قوم عرب با چه عذر ایمان نمیآورید؟)
[200] ما این قرآن را این چنین در دل تبهکاران گذراندیم (و بر آنها به این کتاب اتمام حجت کردیم).
[201] اما به این قرآن ایمان نمیآورند تا عذاب دردناک را مشاهده کنند.
[202] که به ناگاه آن عذاب که سخت از آن غافلند به آنها فرا رسد.
[203] و آن کافران گویند: آیا بر ما مهلتی منظور میشود (تا زمانی از عذاب بیاساییم؟
[204] آیا (اکنون که هنگام عذابشان نیست از تمسخر) عذاب و انتقام ما را به تعجیل میطلبند؟
[205] چه خواهی دید اگر ما چند سالی آنها را در دنیا متنعّم سازیم.
[206] سپس به عذابی که بر آنان وعده شده یکسر هلاک شوند.
[207] آیا بهرهای که از مال دنیا داشتند هیچ آنها را از عذاب خواهد رهانید؟
[208] و ما اهل هیچ دیاری را تا رسولانی به هدایت و اتمام حجت بر آنها نفرستادیم هلاک نکردیم.
[209] این (هلاک بدان) پند و موعظه است (برای خوبان) و ما هرگز به کسی ستم نکردیم.
[210] و این قرآن را شیاطین فرود نیاوردند (بلکه جبرئیل امین، فرشته خدا نازل ساخته).
[211] نه هرگز این گونه سخنان از شیاطین شایسته است و نه قدرت (بر نزول آن) دارند.
[212] که البته آنها از استماع وحی الهی معزولند.
[213] پس با خدای یکتا احدی را معبود مخوان و گرنه از اهل عذاب خواهی شد.
[214] و (نخست) خویشان نزدیکت را (از خدا) بترسان.
[215] و پر و بال مرحمت بر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران.
[216] و هرگاه قوم فرمانت را مخالفت کردند به آنها بگو: من خود از کردار (بد) شما بیزارم.
[217] و توکل بر آن خدای مقتدر مهربان کن.
[218] آن خدایی که چون (از شوقش به نماز) برخیزی تو را مینگرد.
[219] و به انتقال تو در اهل سجود (و به دوران تحوّلت از اصلاب شامخه به ارحام مطهره) آگاه است.
[220] که او خدای شنوا و دانا (به گفتار و کردار خلق) است.
[221] (بگو به کافران که) آیا میخواهید من شما را آگاه سازم که شیاطین بر چه کسان نازل میشوند؟
[222] شیاطین بر هر شخص بسیار دروغگوی بدکار نازل میشوند.
[223] گوش فرا میدهند (تا حرف مؤمنان و قوای قدسی را ربوده و به اتباع خود برسانند) و اکثرشان دروغ میگویند (و اندک راست آنها هم برای شبهه کاری و فساد و فتنه انگیزی است).
[224] و شاعران (یاوه سرای کفار مانند عالمان بیعمل و مدعیان باطل) را مردم جاهل گمراه پیروی کنند.
[225] آیا ننگری که آنها خود به هر وادی حیرت سرگشتهاند؟
[226] و آنها بسیار سخنان میگویند که یکی را عمل نمیکنند.
[227] مگر آن شاعران که اهل ایمان و نیکوکار بوده و یاد خدا بسیار کردند و برای انتقام از (هجو و) ستمی که در حق آنها (و سایر مؤمنان) شده (به نظم سخن و طبع شعر) به انتقام و دفاع برخاستند (و به شمشیر زبان با دشمنان دین جهاد کردند، آنان را مؤمنان پیروی خواهند کرد) و آنان که ظلم و ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه کیفر گاهی و دوزخ انتقامی بازگشت میکنند.