💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.khorramdel › 37 captured on 2024-03-21 at 19:33:38. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] قسم به آنان که (در مقام عبودیّت و انقیاد) محکم صف کشیدهاند! [[«الصَّآفَّاتِ»: جمع صَآفَّة، دسته و گروهی که به صف ایستادهاند. واژه (صافّات) از نظر معنی، جمع الجمع است. مراد فرشتگان است که برای اجرا اوامر و بندگی خدا صف کشیدهاند (نگا: صافّات / 165 و 166). چه بسا مراد صفوف رزمندگان اسلام، و یا صفوف نماز جماعت، و یا این که صفهای داعیان و عالمان، در برابر کافران و منافقان و بزهکاران باشد.]]
[2] و قسم به آنان که سخت باز میدارند! [[«الزَّاجِرَاتِ»: بازدارندگان. منع کنندگان. مراد فرشتگان است که شیاطین را از استراق سمع باز میدارند و ابرها را بدینجا و آنجا میرانند. و یا این که مراد رزمندگانی است که دشمنان را از تجاوز به حریم اسلام باز میدارند، و یا این که مراد داعیان و عالمانی است که بیدینان را از تجاوز به قرآن و قوانین اسلام به دور میدارند و مردمان را از منکرات نهی میکنند.]]
[3] و قسم به آنان که پیاپی (آیات خدا را) تلاوت میکنند! [[«التَّالِیَاتِ»: تلاوت کنندگان. مراد فرشتگانی است که کتابهای آسمانی را بر پیغمبران خدا تلاوت مینمودهاند. یا رزمندگان جهادگری است که قلب و جان خویش را به نور تلاوت آیات خدا روشن میسازند. و یا این که داعیان و عالمانی مراد است که آیات آسمانی را بر مردم تلاوت و ایشان را به سوی خدا میخوانند. «ذِکْراً»: مراد کتابهای آسمانی و از جمله قرآن است (نگا: نحل / 43 و 44، انبیاء / 48 و 105). یادآوری: سه آیه پیشین، میتواند درباره یک گروه، و یا این که گروههای مختلف باشد.]]
[4] قطعاً معبود شما یکی است (نه بیشتر). [[«إِنَّ إِلهَکُمْ»: سوگندهای سه آیه پیشین، برای همین امر مهم بود که «الوهیّت» تنها متعلّق به یکی است که صاحب آسمانها و زمین و همه گستره هستی است.]]
[5] آن کسی که خداوند آسمانها و زمین و همهی چیزهائی است که در میان آن دو قرار دارد، و خداوند مشرقها است. [[«رَبُّ»: خبر دوم (إِنَّ) و یا خبر مبتدای محذوف است. «الْمَشَارِِِق»: جمع مشرِق، مکان طلوع. مراد خاستگاههای خورشید در ایّام سال است که به خاطر کروی بودن زمین هر نقطهای از آن نسبت به نقطه دیگر مشرِق یا مغرب محسوب میشود، و یا مراد مشرقهای همه ستارگان جهان بوده و ذکر خاصّ بعد از عامّ است و به خاطر اهمّیّت ویژه، بدانها اشاره شده است. از آنجا که ذکر مشارِق و مغارب پیوسته با هم بوده، در اینجا مغارب به قرینه مشارِق حذف شده است (نگا: معارج / 40).]]
[6] ما نزدیکترین آسمان (به شما) را با زینت ستارگان آراستهایم. [[«الدُّنْیَا»: از لحاظ صرفی، اسم تفضیل و مؤنّث (أَدْنی) و به معنی نزدیکتر و نزدیکترین است. از لحاظ نحوی صفت (السَّمَآءُ) است. مراد نزدیکترین آسمان به ما ساکنان کره زمین است. ذکر این نکته خالی از فایده نیست که همه ستارگانی که فضای بالای سر ما را آراستهاند و با چشم خود آنها را میبینیم، از نظر قرآن آسمان اوّل ما است. «الْکَواکِبِ»: بدل (زِینَةٍ) است.]]
[7] ما آن را از هر شیطان متمرّدی، کاملاً حفظ کردهایم. [[«حِفْظاً»: مفعول مطلق فعل محذوفی است و در اصل چنین است: وَ حَفِظْنَاهَا حِفْظاً. «مَارِدٍ»: متمرّد. سرکش. بیخیر و بیهمهچیز. «حِفْظاً مِّنْ ...»: مراد پاسداری آسمان از نفوذ شیاطین است که هر گاه بخواهند به عالم فرشتگان نزدیک شوند و اخبار حوادث این جهان را بدانند که پیش از وقوع در زمین، در آسمانهای نزدیک و دوردست منعکس است، مورد اصابت شهابها قرار میگیرند (نگا: حجر / 17 و 18، ملک / 5).]]
[8] آنان نمیتوانند به گروه والامقام (و صدرنشینان عالم ملکوت، که فرشتگان کبارند) دزدکی گوش فرا دهند (و اسرار غیب را بشنوند) چرا که از هر سو به سویشان (تیرهای شهاب) نشانه میرود. [[«لا یَسَّمَّعُونَ»: در اصل (لا یَتَسَمَّعُونَ) است. نمیتوانند دزدکی گوش فرا دهند. یعنی آنان میخواهند اخبار ملأ اعلی را بشنوند، امّا به آنها اجازه داده نمیشود. «الْمَلإِ الأعْلی»: گروه برتر. مراد ملائکه کرام و فرشتگان والا مقام عالم بالا است. «یُقْذَفُونَ»: به سویشان تیراندازی میشود. رجم میگردند.]]
[9] آنان سخت (به عقب رانده میشوند و از صحنهی آسمان) طرد میگردند، و عذاب به تمام و کمالی (در دنیا) و دائمی و سرمدی (در آخرت) دارند. [[«دُحُوراً»: طرد. راندن. مفعول مطلق فعل محذوفی است: «یُدْحَرُونَ دُحُوراً». «وَاصِبٌ»: تامّ و خالص. همیشگی و دائمی. (نگا: نحل / 52).]]
[10] و امّا از آنان هر که با سرعت استراق سمعی کند، فوراً آذرخشی سوراخ کننده (ی جو آسمان و بدن آن شیطان) به دنبال او روان میگردد (و وی را میسوزاند و نابودش میگرداند). [[«إِلاّ مَنْ ...»: استثناء از ضمیر (و) در (لا یَسَّمَّعُونَ) و (مَنْ) بدل از آن و یا منصوب و مستثنی است. «خَطِفَ»: ربود. با سرعت برگرفت. معنی مجازی خَطِفَ، استماع خبر و استراق سمع است. «أَتْبَعَ»: به معنی (تَبِعَ)، یعنی دنبال کرد. تعقیب کرد. «شِهَابٌ»: آذرخش آسمان. «ثَاقِبٌ»: سوراخ کننده. مراد سوزاننده است. یعنی شهابی که دل فضای ظلمانی و بدن شیطان متمرّد را سوراخ سوراخ میکند. یا این که جوّ را میسوزاند و شیطان متمرّد را آتش میزند. یادآوری: آیات پیشین بر اعتقاد جمعی از مشرکان قلم بطلان میکشد که شیاطین و اجنّه را مطّلع از غیب میدانستند و معبود خویش قرار میدادند (نگا: جنّ / 6).]]
[11] (به منکران بعث و قیامت بگو و) از ایشان پرس و جو کن که آیا آفرینش (دوبارهی) ایشان سختتر و دشوارتر است یا آفرینش (آسمانها و زمین و فرشتگان و سایر) چیزهائی که آفریدهایم؟ ما که ایشان را از گِل چسبندهی ناچیزی (در آغاز خلقت انسان) آفریدهایم (و بر آفرینش آنان توانا بودهایم. لذا سهل و ساده ایشان را بازآفرینی میکنیم و مشکلی در این امر نمیبینیم). [[«فَاسْتَفْتِهِمْ»: از ایشان نظر بخواه. مراد از استفتاء در اینجا تنها اطّلاع از دیدگاه ایشان است و بس. والاّ رأی آنان فاقد ارزش است. «أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً»: (نگا: شوری / 29، احقاف / 33). «مَنْ»: کسانی که. چیزهائی که. استعمال (مَنْ) بدان خاطر است که با اجرام سماوی ذویالعقول همچون فرشتگان و پریان وجود دارد و تغلیب است. «أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ ...»: مراد از (مَنْ) شاید گذشتگان باشد که بسی از اینها قویتر بودهاند (نگا: توبه / 69، قصص / 78، روم / 9، فاطر / 44، غافر / 21 و 82، محمّد / 13، ِ / 36). «لازِبٍ»: چسبنده.]]
[12] امّا تو (آن قدر مسألهی معاد را مسلّم و واضح میبینی که از ناباوری ایشان) تعجّب میکنی، و ایشان (آن قدر مسألهی معاد را محال و ناممکن میدانند که هم تو و هم معاد را) مسخره میکنند. [[«عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ»: تو در پرتو دلائل بیشمار، بر قدرت خدای متعال برای ایجاد معاد، در شگفتی، و ایشان معاد را مسخره میدانند و صحبت تو درباره معاد و شگفت تو از کارشان را به تمسخر میگیرند.]]
[13] و هنگامی که بدانان (قدرت خدا و ادلّهی قیامت) تذکّر داده شود، متذکّر و پندپذیر نمیگردند. (و به کفر و شرک و زشتکاریهای خود ادامه میدهند). [[«ذُکِّرُوا»: پند داده شدند (کهف / 57، مائده / 13، فرقان / 73). «لا یَذْکُرُونَ»: یادآور نمیگردند. متذکّر و منتفع نمیشوند.]]
[14] و هر گاه معجزهای (از معجزات) یا دلیلی (از دلائل دالّ بر قدرت خدا) را ببینند، (نه تنها خود به تمسخر میپردازند، بلکه) دیگران را به مسخره کردن فرا میخوانند. [[«آیَةً»: دلیل و برهان. معجزه. «یَسْتَسْخِرُونَ»: دیگران را به مسخره کردن دعوت میکنند. در سخریّه مبالغه و زیادهروی میکنند.]]
[15] و خواهند گفت: این (چیزی که ما میبینیم) جز جادوی آشکار و روشنی نیست. [[«إِنْ هذا ...»: (نگا: مائده / 110، انعام / 7، یونس / 76، هود / 7، نمل / 13، سبأ / 43).]]
[16] آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوان گشتیم، ما زنده گردانده میشویم؟! [[«أَإِذَا مِتْنَا ...»: (نگا: مؤمنون / 35 و 82).]]
[17] آیا پدران و نیاکان گذشتهی ما نیز (زنده میگردند که سالیان سال است مردهاند و ذرّات وجودشان در پهنهی زمین پراکنده و نابود شده است؟). [[«آبَاؤُنَا الأوَّلُونَ»: (نگا: مؤمنون / 24 و 68، شعراء / 26، قصص / 36).]]
[18] بگو: بلی! (همهی شما زنده میشوید) در حالی که خوار و پست خواهید بود. [[«دَاخِرُونَ»: جمع داخر، خوار و پست. ذلیل و فرمانبردار (نگا: نحل / 48، نمل / 87، غافر / 60).]]
[19] تنها یک صدا خواهد بود و به ناگاه آنان (سر از گورها به در آورده و به چیزی که بدیشان وعده داده شده خیره میشوند و) مینگرند. [[«زَجْرَةٌ»: فریاد و صدا. مراد نفخه دوم است (نگا: نازعات / 13). «یَنظُرُونَ»: مینگرند. انتظار میکشند.]]
[20] و خواهند گفت: ای وای بر ما! این، روز جزا است! [[«یَا وَیْلَنَا»: (نگا: انبیاء / 14 و 46 و 97، یس / 52).]]
[21] (و بدیشان پاسخ داده میشود:) این، روز داوری و حسابرسی است، همان روزی که در دنیا دروغش مینامیدید. [[«الْفَصْلِ»: قضاوت و داوری. سخن قاطعانه و نهائی در حل و فصل کشمکش و دشمنانگی. جدائی میان حق و باطل. «یَوْمُ الْفَصْلِ»: مراد روز قیامت است.]]
[22] (ای فرشتگان من!) کسانی را که (با کفر و زندقه به خود) ستم کردهاند، همراه با همسران (کفر پیشهی) آنان، به همراه آنچه میپرستیدهاند، جمعآوری کنید. [[«مَا»: آنچه. مراد بتها است.]]
[23] غیر از خدا (هر چه را پرستش میکردهاند، همه را یکجا گرد آورید و) آن گاه آنان را به راه دوزخ راهنمائی کنید (تا بدان در آیند). [[«مِن دُونِ اللهِ»: غیر از خدا.]]
[24] آنان را نگاه دارید که باید بازپرسی شوند (و از عقائد و اعمالشان پرسیده شود). [[«قِفُوهُمْ»: نگاهشان دارید. «مَسْؤُولُونَ»: پرسیدگان. بازخواست شوندگان.]]
[25] (ای مشرکان!) شما چرا همدیگر را یاری نمیدهید (و در نجات هم نمیکوشید؟). [[«لا تَنَاصَرُونَ»: همدیگر را یاری نمیدهید. اصل آن (لا تَتَنَاصَرُونَ) است.]]
[26] بلکه آنان امروز کاملاً مطیع و تسلیمند. [[«مُسْتَسْلِمُونَ»: افراد منقاد و مطیع.]]
[27] (در این حال) بعضی رو به بعضی مینمایند و همدیگر را بازخواست میکنند. [[«یَتَسَآءَلُونَ»: از همدیگر بازخواست میکنند. به گونه کشمکش و سرزنش از یکدیگر سؤالاتی میکنند و همدیگر را مقصّر وضع موجود قلمداد مینمایند.]]
[28] (مستضعفان به مستکبران) میگویند: شما از راه خیرخواهی به سوی ما میآمدید (تا به ما ضربه بزنید و گمراهمان سازید). [[«عَنِ الْیَمِینِ»: از طریق خیرخواهی و دلسوزی. از راه دین. از راه قدرت. مراد این است که شما گفتید: ما خیرخواه شما هستیم، و آئینی که دارید حق است، و با زور وادار به گمراهیمان کردید.]]
[29] (مستکبران به مستضعفان در پاسخ) میگویند: بلکه خودتان بیایمان و بیباور بودید (گناه ما چیست. بروید و خویشتن را سرزنش و نفرین کنید).
[30] ما که هیچ گونه سلطه و قدرتی بر شما نداشتیم (تا از شما سلب اختیار کنیم) بلکه خودتان مردمان سرکش و نافرمانی بودید (و بر حق و حقیقت شوریدید و به چنین روزی افتادید). [[«سُلْطَانٍ»: سلطه و قدرت. مراد زور و اجبار است.]]
[31] پس عذاب پروردگارمان گریبانگیرمان شد، و ما باید آن را بچشیم. [[«فَحَقَّ عَلَیْنَا ...»: فرمان خد�� درباره ما محقّق گشت که ما گمراهان باید روز قیامت عذاب را بچشیم.]]
[32] ما خودمان گمراه بودیم و شما را هم گمراه کردیم. [[«غَاوِینَ»: گمراهان (نگا: اعراف / 175، حجر / 42، شعراء / 91 و 94).]]
[33] در نتیجه آنان در آن زمان (همگی، اعم از راهبران و پیروان) در عذاب، با یکدیگر و مشترکند. [[«مُشْتَرِکُونَ»: با یکدیگر اشتراک دارند. با همدیگرند.]]
[34] ما این گونه با بزهکاران رفتار میکنیم. [[«کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ»: با همه بزهکاران تاریخ چنین میکنیم.]]
[35] (چرا که) وقتی که بدانان گفته میشد: جز خدا معبودی نیست، بزرگی مینمودند (و خویشتن را بالاتر از آن میدیدند که یکتاپرستی را بپذیرند). [[«یَسْتَکْبِرُونَ»: (نگا: بقره / 34 و 87، نساء / 173).]]
[36] و میگفتند: آیا ما برای (سخن) چکامهسرای دیوانهای، معبودهای خویش را رها سازیم؟! [[«شَاعِرٍ»: مرادشان - زَادَهُمُ اللهُ عَذاباً - پیغمبر گرامی اسلام بود. «شَاعِرٍ مَّجْنُونٍ»: این سخن، ضدّ و نقیض است. چرا که شاعر برعکس دیوانه از روی اندیشه که زاده خرد است سخن میگوید.]]
[37] (امّا او شاعر و مجنون نیست و) بلکه حق را آورده و پیغمبران را تصدیق کرده است. (محتوای دعوت محمّد و هماهنگی آن با دعوت انبیاء، دلیل صدق گفتار او است). [[«الْحَقِّ»: مراد آئین اسلام است که عین حقیقت است.]]
[38] شما (ای مشرکان کوردل!) قطعاً عذاب دردناک (الهی) را خواهید چشید.
[39] و جز در برابر کارهائی که میکردهاید کیفر داده نمیشوید. [[«مَا تُجْزَوْنَ ...»: (نگا: یس / 54).]]
[40] مگر بندگان مخلص خدا (که پروردگارشان از کیفر لغزشهایشان میگذرد، و پاداش مضاعف ده تا هفت صد برابر کردار نیکشان و گاهی افزون بر آن، بدیشان عطاء میفرماید). [[«مُخْلَصِینَ»: افراد پاک و بیآلایش. کسانی که خداوند ایشان را از نقائص پاکیزه و پالوده کرده است و تمام همّ و غمّ خود را صرف طاعت خدا نمودهاند (نگا: یوسف / 24، ص / 46).]]
[41] ایشان را روزیِ ویژه و معیّنی است. [[«مَعْلُومٌ»: مشخّص. ویژه. یعنی دارای صفات مخصوص به خود. مراد مواهب توصیف ناشدنی و غیرقابل درک بهشت است.]]
[42] یعنی میوههای رنگارنگ. و آنان مکرّم و معزّزند (و با نهایت احترام از ایشان پذیرائی میگردد). [[«فَوَاکِهُ»: بدل از (رزق) است. تنکیر آن دالّ بر وفور و مرغوبیّت است. «مُکْرَمُونَ»: اشاره به این است که همچون حیوانات، آذوقه در مقابل آنان ریخته نمیشود، بلکه همچون مهمانان عزیزی، از ایشان پذیرائی میگردد.]]
[43] در میان باغها و بوستانهای پر نعمت بهشت بسر میبرند. [[«جَنَّاتِ النَّعِیمِ»: (نگا: مائده / 65، یونس / 9، حجّ / 56، لقمان / 8).]]
[44] بالای تختهای آراسته و مزیّن، روبهروی یکدیگر مینشینند. [[«سُرُرٍ»: جمع سَریر، تختها. «مُتَقَابِلِینَ»: روبهروی همدیگر. حال (هُمْ) است.]]
[45] قدحهای می برگرفته از رودبار جاری شراب، گرداگرد آنان در گردش است. [[«کَأْسٍ»: قدح شراب. مراد از واژه کأس در قرآن، خود شراب است. «مَعِین»: جاری. رودبار روان. مراد چشمهسار جاری شراب است که بیانگر فراوانی و بیدردسری نگاهداری در خُمرهها و بیزحمتِ تهیّه و خرید و فروش، و مصون از کهنگی و تباهی است (نگا: واقعه / 18).]]
[46] می سفیدرنگ و خوشگواری برای نوشندگان. [[«بَیْضَآءُ»: سفید رنگ. صفت (کَأْسٍ) است. «لَذَّةٍ»: لذیذ. خوشگوار. این واژه مؤنّث (لَذّ) به معنی (لذیذ) و یا این که مصدر است و برای مبالغه به عنوان وصف به کار رفته است. صفتِ دوم (کَأْسٍ) است.]]
[47] نه در آن تباهیها و گرفتاریهائی (همچون بیهوشی و سردرد و سایر مضرّات و مفاسد) است، و نه میخواران از آن به حالت تهوّع (و استفراغ و عرق و کثرت ادرار) در میآیند. [[«غَوْلٌ»: گرفتاریها و تباهیهائی همچون بیهوشی و خمار و زوال عقل. «عَنْهَا»: به سبب آن. واژه (عَنْ) مفید سببیّت است (نگا: توبه / 114، هود / 53). «یُنزَفُونَ»: نَزْف، به معنی بیرون کشیدن آب از چاه و مانند این است. در اینجا مراد تخلیه بدن از راه استفراغ و عرق کردن و بول زیاد است که میخواره دچار آن میشود (نگا: واقعه / 19).]]
[48] همسرانی دارند با چشمانی درشت و خمارآلود. [[«قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ»: دارای چشمانی نیم نگاه. دارای چشمانی که تنها با آنها به شوهران زیبای خود نگاه میکنند و نه به دیگران، که کنایه از این است که آنان تنها به شوهران صاحب جمال خود عشق میورزند و جز مهر ایشان را در دل ندارند. دارای چشمانی خمارآلود. «عِینٌ»: جمع عَیْناء، زنان درشت چشم.]]
[49] انگار آنان تخمهای (شترمرغ) هستند که (در زیر بال و پر شترمرغ) پنهان (از دید مردمان و گرد و غبار) باشند. [[«بَیْضٌ»: جمع بَیْضَة، تخممرغ (البتّه هر گونه تخممرغی). ولی در اینجا شاید مراد تخم شترمرغ است که عربها زنان زیبای سفیدپوست را از لحاظ صفا و شفّافیّت بدان تشبیه میکنند. «مَکْنُونٌ»: مستور و پنهان. مراد دور از دسترس بیگانگان و پوشیده در زیر بال و پر و زدوده از گرد و غبار. که اشاره به سفیدی و درخشندگی است.]]
[50] بعضی (از این افراد مخلص) رو به بعضی دیگرمیکنند و از یگدیگر میپرسند (که حال چه احوالی دارند، و در دنیا چه میکردند و چه میدیدند؟!). [[«أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ ...»: بعضی از بهشتیان رو به بعضی دیگر کنند و ...]]
[51] یکی از آنان میگوید: من همنشینی (در دنیا) داشتم (که با من دربارهی دین و قوانین آسمانی مجادله میکرد). [[«قَرِینٌ»: همنشین. دوست.]]
[52] میگفت: آیا تو از زمرهی کسانی هستی که باور میکنند (به این که بعد از مرگ، زندگی و رستاخیزی، و حساب و کتابی، و سزا و جزائی در میان است؟). [[«الْمُصَدِّقِینَ»: تصدیق کنندگان. مؤمنان.]]
[53] آیا زمانی که مُردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا ما مورد بازخواست (از اعمال و اقوال خود) قرار میگیریم و سزا و جزا میبینیم؟!. [[«لَمَدِینُونَ»: جمع مَدِین، بازخواست و بازجوئی شدگان. پاداش و پادافره داده شدگان (نگا: واقعه / 86).]]
[54] (سپس آن بهشتی، رو به دوستان بهشتی خود کرده) میگوید: آیا شما میتوانید نگاهی (به دوزخ) بیندازید و او را بنگرید؟ [[«مُطَّلِعُونَ»: کسانی که از بالا به پائین بنگرند و دیدهور شوند. افراد مشرِف بر چیزی.]]
[55] پس آن گاه خودش دیدهور میشود (و به دوزخ مینگرد) و او را در وسط دوزخ میبیند. [[«سَوَآءِ»: وسط. (نگا: دخان / 47). این آیه و آیات دیگری در قرآن بیانگر این واقعیّت است که در قیامت قدرت دید فوقالعادهای به بهشتیان عطاء میشود که فاصله مکانی برای ایشان چندان مطرح نیست (نگا: اعراف / 44) و مطالب و مقاصد هم بدون ثغور و حدود است (نگا: انبیاء / 102، فصّلت / 31، زخرف / 71، واقعه / 21، مرسلات / 42).]]
[56] میگوید: به خدا سوگند! نزدیک بود (با نیرنگ خود) مرا پرت کنی و هلاکم سازی. [[«إِن کِدْتَ»: نزدیک بود که تو. «لَتُرْدینِ»: اصل آن لَتُرْدینی، از مصدر إرْداء و ماده (ردی) (نگا: طه / 16، فصّلت / 23)، مرا پرت کنی. مرا هلاک سازی.]]
[57] اگر نعمت (هدایت و توفیق) پروردگارم (دستگیرم) نبود، من هم (هم اینک) از احضار شدگان (در دوزخ) بودم. [[«الْمُحْضَرِینَ»: کسانی که فرشتگان ایشان را در میان دوزخ گرد آوردهاند (نگا: روم / 16، سبأ / 38، یس / 32 و 53 و 75، قصص / 61).]]
[58] آیا ما دیگر نمیمیریم؟! [[«أَفَمَا نَحْنُ ...»: وقتی که آن بهشتی، عذاب دوزخ را میبیند، و این همه نعمت و خوشی وصفناشدنی بهشت را هم مینگرد، به گونه تجاهل العارف و انگار که خواب میبیند، سؤال میکند: آیا واقعاً ما دیگر نمیمیریم و جاودانه هستیم؟ یا این که تحدّث به نعمت میکند.]]
[59] مگر مرگ نخستینی که داشتیم (و بعد از آن برانگیخته شدیم) و ما هرگز عذاب داده نمیشویم. [[«مَوْتَتَنَا الأُولی»: مرگ پیشین ما. گاهی عربها - مثل اینجا - واژه اوّل را به کار میبرند و دومی به دنبال ندارد. لذا مراد همان مرگ بعد از پایان عمر و فرا رسیدن اجل است (نگا: دخان / 35 و 56).]]
[60] این (نعمت و کرامتی که خدا به ما روا دیده است) واقعاً پیروزی بزرگی است (که به دست آوردهایم، و رستگاری سترگی است از عقاب و عذاب اخرویی که در دنیا از آن میترسیدیم). [[«الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»: پیروزی بزرگ. رستگاری سترگ.]]
[61] برای رسیدن به چنین چیزی، کارکنان باید کار کنند. [[«هذا»: این سعادت عُظمی و نعمت کُبری.]]
[62] آیا آن (همه نعمتهای بیکران و جاویدانی) که بهشتیان را با آن پذیرائی میکنند بهتر است، یا درخت زقّوم (نفرتانگیز که از آن به دوزخیان میدهند؟). [[«نُزُلاً»: (نگا: آلعمران / 198، کهف / 102 و 107، سجده / 19). «الزَّقُّومِ»: نام درختچه بدبو و تلخ مزهای است که در سرزمین تهامه میروید و شیرهای دارد که اگر به بدن انسان بخورد، ورم میکند.]]
[63] ما آن را مایهی رنج و محنت ستمگران کردهایم. [[«فِتْنَةً»: زحمت و محنت. رنج و عذاب. مراد این است که دوزخیان وادار به خوردن چنین درخت بدبو و تلخی میشوند که به جای این که وسیله راحت باشد، باعث عذاب و رنج بیشتر میگردد. ممکن است (فِتْنَةً) را به معنی آزمایش دانست. در این صورت اشاره به این است که زقّوم در دنیا وسیله آزمایش ستمگران کفرپیشه است. چرا که کافران گفته و میگویند: مگر درخت در آتش میروید؟!]]
[64] زقّوم درختی است که در ته دوزخ میروید. [[«تَخْرُجُ»: بیرون میدمد. میروید. «أَصْل»: قعر. ته.]]
[65] شکوفه و میوهی آن انگار کلّههای شیاطین است. [[«طَلْعُهَا»: طلع، شکوفه. نخستین میوهای که بر درخت ظاهر میشود (نگا: انعام / 99، شعراء / 148). «رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ»: نماد نهایت زشتی قیافه است که بر اساس انعکاسات ذهنی انسانها ترسیم میگردد.]]
[66] دوزخیان از آن میخورند و شکمها را از آن پر و آکنده میسازند. [[«مَالِئُونَ»: پُر کُنندگان.]]
[67] سپس آب داغ کثیف و آلودهای را بر آن مینوشند. [[«لَشَوباً»: شَوب، آلوده. آمیخته. مراد آلوده به زردابه و خونابه است (نگا: ص / 57، نبأ / 25، حاقّه / 36). «حَمِیمٍ»: آب داغ و جوشان. (نگا: انعام / 70، یونس / 4، حجّ / 19).]]
[68] آن گاه (که از زقّوم خوردند و از آب داغِ آلوده نوشیدند) به دوزخ برمیگردند. [[«مَرْجِعُهُمْ»: رجوع و برگشت ایشان. مراد این است که دوزخیان برای خوردن زقّوم به قعر دوزخ برده میشوند (نگا: صافّات / 64) و برای نوشاندن آب داغ و سوزان به مکان دیگری که قرآن روشن نفرموده است (نگا: رحمن / 44)، سپس هر کسی را به جایگاه عذابش برمیگردانند.]]
[69] (آنان شایستهی چنین عذابی هستند. چرا که) پدران خود را در گمراهی یافتهاند (و به دنبال ایشان کورکورانه روان گشتهاند). [[«أَلْفَوْا»: (نگا: بقره / 170، یوسف / 25).]]
[70] (چنان دل و دین به تقلید نیاکان دادهاند که انگار) آنان را به دنبال نیاکانشان به شتاب میرانند. [[«عَلی آثَارِهِمْ»: در راه ایشان. به دنبال آنان (نگا: مائده / 46، کهف / 6). «یُهْرَعُونَ»: به شتاب رانده میشوند. به سرعت روانه میگردند. (نگا: هود / 78).]]
[71] قبل از اینان هم، اکثر پیشینیان گمراه بودهاند (چون مثل همین مشرکان از نیاکانشان تقلید کردهاند و کورکورانه مسیر ایشان را پیمودهاند). [[«الأوَّلِینَ»: پیشینیان. گذشتگان.]]
[72] و ما در میانشان بیمدهندگانی (برانگیختیم و به سویشان) روانه کردیم. [[«مُنذِرِینَ»: بیم دهندگان. مراد پیغمبرانی است که آنان را به مسؤولیّتهایشان آشنا میکردند و ایشان را از ��رجام شرک و کفر و بدکرداری و بیدادگری و تقلید کورکورانه از دیگران بیم میدادند.]]
[73] بنگر که فرجام کار بیم داده شدگان چه شده است؟! (همه نابود شدهاند و عبرت تاریخ گشتهاند). [[«الْمُنذَرِینَ»: بیم داده شدگان. یعنی آن کسانی که پیغمبران الهی، ایشان را از تباهی و گمراهی میترساندند.]]
[74] مگر بندگان پاکیزه و برگزیدهی خدا، (که از این مهلکه جان به در بردهاند و به بهشت نعیم و فوز عظیم رسیدهاند). [[«إِلاّ عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِینَ»: (نگا: صافّات / 40).]]
[75] نوح ما را به فریاد خواند و ما بهترین پاسخ دهندگان (برای او) بودیم. [[«لَقَدْ نَادَانَا ...»: (نگا: قمر / 10، مؤمنون / 29، نوح / 26 و 27).]]
[76] ما او را و خانواده و پیروان او را از اندوه بزرگ (تمسخر و آزار قومش، و طوفان و غرق شدن در امواج کوه پیکر آب) نجات دادیم. [[«نَجَّیْنَاهُ ...»: (نگا: یونس / 73، اعراف / 64، شعراء / 119، انبیاء / 76 و 77). «الْکَرْبِ»: غم و اندوه (نگا: انعام / 64، انبیاء / 76).]]
[77] و نژاد او را بازماندگان (روی زمین) کردیم. [[«ذُرِّیَّتَهُ ...»: برخی، از این آیه چنین برداشت کردهاند که تمام نسل بشر بعد از نوح، از دودمان او به وجود آمده و تمام نژادهای روی زمین به فرزندان وی منتهی میشوند. امّا مؤمنان دیگری در خدمت نوح بودند، و قاعدةً از ایشان هم فرزندانی باقی مانده است (نگا: هود / 40). همچنین چه بسا طوفان نوح بخش بزرگی از معموره زمین را فرا گرفته باشد (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن) مگر در بخشهای دیگر مردمانی نبودهاند و زاد و ولد نداشتهاند؟ به هر حال، چه این باشد و چه آن، مسأله مهمّی نیست.]]
[78] و نام نیک او را در میان ملّتهای بعدی باقی گذاردیم. [[«تَرَکْنَا عَلَیْهِ ...»: مفعول (تَرَکْنا) ثَناءً محذوف است. یا این که سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ است. (نگا: صافّات / 108 و 119 و 129). «الآخِرِینَ»: آیندگان. مراد ذکر جمیل و نام نیک و دعای خیر برای او است که بر زبان همه پیروان ادیان آسمانی جاری میگردد (نگا: مریم / 50، شعراء / 84).]]
[79] و آن درود بر نوح، در میان جهانیان است. [[«سَلامٌ عَلی نُوحٍ ...»: اگر واژه (سَلامٌ) خبر مبتدای محذوف (هُوَ) باشد، جمله اخباری است و معنی آن در بالا گذشت. و اگر (سَلامٌ) مبتدا بشمار آید، جمله انشائی و برای دعا است و معنی چنین است: درود خدا تا قیامت بر نوح باد. «فِی الْعَالَمِینَ»: در میان همه جهانیان. مراد تا پایان عمر انسانها و نهایت دنیا است.]]
[80] ما این گونه نیکوکاران را پاداش خواهیم داد.
[81] چرا که او از بندگان با ایمان ما بود.
[82] سپس دیگران را غرق کردیم. [[«ثُمَّ»: بعد از نجات نوح و همراهان. «الآخَرِینَ»: دیگران. مراد قوم کافر نوح است.]]
[83] از زمرهی دنبالهروان نوح (در اصول دین، و پیمودن راه او در دعوت به توحید و خداشناسی) ابراهیم بود. [[«شِیعَةِ»: پیرو. دنبالهرو. مراد از پیروی و دنبالهروی، تداوم خطّ فکری و مکتبی است. به عبارت دیگر: انبیاء، همه مبلّغان یک مکتب و استادان یک دانشگاه هستند، و توحید و عدل و تقوا و اخلاص و بسیاری دیگر از کردارهای پسندیده و خصال حمیده، تغییرناپذیر و شیوه متّبع همه فرستادگان خدا بوده است.]]
[84] وقتی که با قلب سالم (زدوده از شرک) رو به پروردگارش آورد. [[«سَلِیمٍ»: سالم. پاک از شرک. «قَلْبٍ سَلِیمٍ»: (نگا: شعراء / 89).]]
[85] زمانی به پدر و قوم خود گفت: اینها چه چیزند که میپرستید؟! [[«مَاذَا»: اینها چه چیزند؟ سؤال، جنبه تحقیر بتها و ناپسند شمردن کار پدر را دارد.]]
[86] آیا غیر از خدا، خواستار معبودهای سراپا دروغ هستید؟! [[«إِفْکاً»: دروغ محض. کثیفترین دروغ (نگا: نور / 11 و 12، فرقان / 4، سبأ / 43، احقاف / 11، عنکبوت / 17). «أَإِفْکاً آلِهَةً»: همزه برای استفهام توبیخی است. واژه (إِفْکاً) میتواند مفعول به و واژه (آلِهَةً) بدل، و یا این که (إِفْکاً) مفعول له و (آلِهَةً) مفعول به باشد. در صورت اخیر، معنی آیه چنین میشود: آیا محض دروغ، معبودهائی جز خدا را خواستارید؟]]
[87] آخر، شما دربارهی پروردگار جهانیان چگونه میاندیشید؟! [[«فَمَا ظَنُّکُمْ ...»: آیا گمان میبرید خدای جهانیان نیاز به انبازهائی برای اداره جهان هستی دارد؟ آیا اگر افرادی یا بتهائی را همچون خدا منشأ اثر بدانید، فردای قیامت، خدا به شما چه خواهد گفت و چه خواهد کرد و شما چه پاسخی دارید که بدو بدهید؟]]
[88] سپس نگاهی به ستارگان انداخت. (انگار میخواهد از اوضاع کواکب، حوادث آینده را پیشبینی کند). [[«نَظَرَ نَظْرَةً ...»: نگاه ابراهیم به ستارگان آسمانی، جنبه مطالعه در اسرار آفرینش بود، هر چند ایشان آن را نگاه منجّمانه میپنداشتند.]]
[89] گفت: من ناخوش هستم. (روحم از این کفر و شرک و ظلم بیمار است). [[«سَقِیمٌ»: بیمار. «إِنِّی سَقِیمٌ»: مرادِ ابراهیم، بیماری روح و آزار دل از پندارگرائی و اوهامپرستی مردم، و برداشت ایشان از سخن او بیماری ظاهری بود. به این ترتیب عذر خود را از عدم شرکت در جشن سالیانه ایشان خواست. گویا سحرگاهان غذاهائی در کنار بتها مینهادند تا متبرّک شود، و خودشان از شهر بیرون میرفتند. شامگاهان از مراسم صحرا برمیگشتند و از آن خوراکیها میخوردند.]]
[90] آنان بدو پشت کردند و (به دنبال مراسم خود) رفتند. [[«فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ»: (نگا: توبه / 25، انبیاء / 57، نمل / 80، روم / 52).]]
[91] شتابان و نهان، به سراغ معبودهای ایشان رفت (و تمسخرکنان فریاد زد) و گفت: آیا (از غذاهای رنگارنگ) نمیخورید؟ [[«رَاغَ»: مخفیانه و شتابان رفت. به نهانی رو کرد به.]]
[92] شما را چه شده است که حرف نمیزنید؟ [[«مَا لَکُمْ»: شما را چه شده است؟]]
[93] با قدرت هر چه بیشتر ضربههای سخت و پیاپی بر آنها فرو کوفت. [[«رَاغَ عَلَیْهِمْ»: از بالا بر آنها فرو کوفت. «بِالْیَمِینِ»: با دست راست. با قدرت و قوّت (نگا: زمر / 67). «رَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً»: واژه (ضَرْباً) میتواند مفعول مطلق (رَاغَ) به اعتبار معنی باشد. چرا که معنی چنین است: ضَرَبَهُمْ ضَرْباً. یا این که مصدر است و در معنی اسم فاعل است: رَاغَ عَلَیْهِمْ ضَارِباً. و یا این که مفعول له و معنی آن چنین است: برای زدن به سراغشان رفت.]]
[94] به طرف ابراهیم دوان دوان آمدند (و همچون شترمرغ بال گرفتند، و او را فرو کوفتند). [[«یَزِفُّونَ»: میشتافتند. به تک ایستادند. حال ضمیر (و) در فعل (أَقْبَلُوا) است. زَفّ و زَفیف، دویدن شترمرغ را میگویند، بدان گاه که رفتن و پرواز را آمیزه یکدیگر میسازد.]]
[95] (ابراهیم بدیشان) گفت: آیا چیزهائی را میپرستید که خودتان میتراشید؟ [[«تَنْحِتُونَ»: میتراشید (نگا: اعراف / 74، شعراء / 149).]]
[96] خداوند هم شما را آفریده است، و هم بتهائی را که میسازید. [[«مََا تَعْمَلُونَ»: اگر واژه (ما) موصوله به شمار آید، معنی چنین است: خدا هم شما را آفریده است، و هم ساختههایتان را که بتها است. و اگر (مَا) مصدریّه به حساب آید، مفهوم این میشود که خداوند هم شما را آفریده است و هم اعمال شما را. از آنجا که بحث از بتها است؛ نه از اعمال آدمی، آیه مورد نظر، ناظر به این معنی نیست. تازه اگر چنین هم باشد، بیانگر این واقعیّت است که اعمال انسانها هر چند به اراده آنان انجام میگیرد، امّا اراده و قدرت بر تصمیمگیری و نیروهای دیگری که افعال خود را با آن انجام میدهند، همه از ناحیه خدا است. اگر هم بر بتها «ساختههای انسان» اطلاق میشود، به خاطر شکلی است که انسان بدانها میدهد، وگرنه ماده آنها را خدا آفریده است. این سخن درست به آن میماند که میگویند: این فرش، آن خانه، و آن اتومبیل، ساخته انسان است. مسلّماً منظور این نیست که انسان موادّ آنها را ساخته است. بلکه مراد این است که صورت آنها با دست انسان شکل میپذیرد و تغییر ظاهر میدهد.]]
[97] (مشرکان فریاد زدند و به یکدیگر) گفتند: برای او چهاردیواری بزرگی بسازید (و در میان آن آتش بیفروزید) و او را به میان آتش سوزان و پر اخگر بیفکنید. [[«بُنْیَاناً»: ساختمان (نگا: توبه / 109 و 110، نحل / 26، کهف / 21). در اینجا مراد چهار دیواری است. «الْجَحِیمِ»: آتش عظیم و سوزان و پر اخگر. نامی از نامهای دوزخ.]]
[98] (خلاصه، آنان) برای نابودی ابراهیم نقشهای پی افکندند و نیرنگی اندیشیدند، ولی ما (او را نجات دادیم و والایش کردیم، و) آنان را پست و حقیر و مغلوب و ذلیل نمودیم. [[«کَیْداً»: نیرنگ. چارهاندیشی. در اینجا طرح نابودی ابراهیم و نقشه برچیدن اثرات تبلیغ قولی و عملی او مراد است. «الأسْفَلِینَ»: پستان و خواران. به زیر افتادگان و شکست خوردگان.]]
[99] ابراهیم گفت: من به سوی پروردگارم میروم، او مرا رهنمود میکند. [[«إِنِّی ذَاهِبٌ إِلی رَبِّی»: بدیهی است خداوند مکانی ندارد. پس مراد مهاجرت از محیط آلوده به محیط پاک است. ابراهیم به دستور خدا به سرزمین انبیاء و کانون وحی الهی، یعنی شام مهاجرت فرمود، و راهنمایش در همه جا خدا بود. لذا سفر إِلیَ الله داشت.]]
[100] پروردگارا! فرزندان شایستهای به من عطاء کن. (فرزندانی که بتوانند کار دعوت را به دست گیرند و برنامهی مرا تداوم بخشند). [[«الصَّالِحِینَ»: شایستگان (نگا: انبیاء / 72 و 86).]]
[101] ما او را به پسری بردبار و خردمند مژده دادیم. [[«غُلامٍ»: پسر نوجوان (نگا: آلعمران / 40، کهف / 74 و 80 و 82). «حَلیمٍ»: شکیبا. خردمند.]]
[102] وقتی که (او متولّد شد و بزرگ گردید و) به سنّی رسید که بتواند با او به تلاش (در پی معاش) ایستد، ابراهیم بدو گفت: فرزندم! من در خواب چنان میبینم که باید تو را سر ببرم (و قربانیت کنم). بنگر نظرت چیست؟ گفت: ای پدر! کاری که به تو دستور داده میشود بکن. به خواست خدا مرا از زمرهی شکیبایان خواهی یافت. [[«أَری فِی الْمَنَامِ»: در خواب میبینم. مراد این است که در خواب به من فرمان داده شده است. چرا که خواب انبیاء وحی بشمار است (نگا: صفوه التفاسیر).]]
[103] هنگامی که (پدر و پسر) هر دو تسلیم (فرمان خدا) شدند (و ابراهیم پسر را روی شنها دراز کشاند) و رخسارهی او را بر خاک انداخت. [[«أَسْلَمَا»: تن در دادند. تسلیم قضا و قدر الهی شدند. منقاد فرمان یزدان شدند. «تَلَّهُ»: او را بر خاک انداخت. «لِلْجَبِینِ»: بر رخساره. واژه (لِ) به معنی (عَلی)، و (جَبِین) به معنی رخساره است.]]
[104] فریادش زدیم که: ای ابراهیم! [[«أَنْ»: حرف تفسیریّه است. چرا که ما بعد آن، تفسیر و توضیح ماقبل آن است (نگا: یونس / 2).]]
[105] تو خواب را راست دیدی و دانستی (و برابر فرمان آن عمل کردی و مأموریّت خود را به جای آوردی. دست نگهدار که در این آزمایش بزرگ موفّق شدی. بیش از این رنج تو و فرزندت را نمیخواهیم)، ما این گونه به نیکوکاران سزا و جزا میدهیم. [[«صَدَّقْتَ»: باور کردی و راست انگاشتی. یعنی آنچه در خواب دیده بودی، بدان عمل کردی.]]
[106] این (آزمایش بزرگ که ذبح فرزند با دست پدر است) مسلّماً آزمایشی است که بیانگر (ایمان کامل و یقین صادق به خداوند هستی) است. [[«الْبَلآءُ»: امتحان. آزمون. «الْمُبِینُ»: روشن و آشکار. روشنگر و بیانگر.]]
[107] ما قربانی بزرگ و ارزشمندی را فدا و بلاگردان او کردیم. [[«فَدَیْنَاهُ»: فدای جان او و بلاگردان عمر وی کردیم. «ذِبْحٍ»: حیوانی که سر بریده میشود. مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی مذبوح است. مراد قوچ بزرگ و ارزشمندی است که خداوند فرو فرستاد تا به جای فرزند قربانی شود. «عَظِیمٍ»: عظمت این قربانی بیشتر در دو چیز است: یکی این که به فرمان خدا و بلاگردان یکی از انبیاء بود. دیگر این که سنّت و شیوهای شد که تا پایان جهان به صورت برنامه هر ساله مؤمنان بر جای است.]]
[108] و نام نیک او را در میان ملّتهای بعدی باقی گذاردیم (و اسوهی آیندگان با ایمان و قدوهی پاکبازان جهانش کردیم). [[«تَرَکْنَا عَلَیْهِ ...»: (نگا: صافّات / 78 و 119 و 129).]]
[109] درود بر ابراهیم! [[«سَلامٌ ...»: (نگا: صافّات / 79).]]
[110] ما این گونه نیکوکاران را پاداش خیر خواهیم داد.
[111] چرا که او از بندگان با ایمان ما بود.
[112] ما او را به (تولّد) اسحاق که پیغمبر و از زمرهی صالحان بود، مژده دادیم. [[«نَبِیّاً ...»: مراد این است که مقدّر بود پیغمبر گردد و از زمره شایستگان شود.]]
[113] ما به ابراهیم و (فرزندش) اسحاق خیر و برکت دادیم (در عمر و زندگی، در نسلهای آینده، در مکتب و ایمان، و ...) از دودمان این دو، افرادی نیکوکار به وجود آمدند، و هم افرادی که (به خاطر عدم ایمان) آشکارا به خود ستم کردند. [[«مُحْسِنٌ»: نیکوکار. مراد مؤمن و مطیع فرمان خدا است. «ظَالِمٌ»: ستمگر. مراد کافر و منافق و گنهکار است.]]
[114] ما به موسی و هارون واقعاً نعمتهای گرانبهائی بخشیدیم. [[«لَقَدْ مَنَنَّا ...»: واقعاً نعمتهای گرانبها و ارزشمندی دادیم، منّت، اگر جنبه عملی داشته باشد، زیبا و پسندیده است و مراد نعمتهای بزرگ و سنگین است. و اگر با لفظ و سخن باشد، زشت و بدنما است.]]
[115] آنان و قوم ایشان را از غم و اندوه بزرگ (اذیّت و آزار فرعون و فرعونیان) نجات دادیم. [[«الْکَرْبِ الْعَظِیمِ»: (نگا: انبیاء / 76، صافّات / 76).]]
[116] و آنان را یاری کردیم تا (بر دشمنانشان) پیروز شدند. [[«نَصَرْنَاهُمْ»: ایشان را یاری دادیم. یعنی موسی و هارون و قوم بنیاسرائیل را.]]
[117] و به آن دو، کتاب روشنگر (احکام دین، و بیانگر رهنمودهای امور زندگی آن روزی) عطاء کردیم (که تورات است). [[«الْمُسْتَبِینَ»: واضح و روشن. روشنگر و بیانگر (نگا: انعام / 55).]]
[118] و آن دو را به راه راست رهنمود کردیم (که راه انبیاء و اولیاء است، و خطر انحراف و گمراهی و سقوط در آن وجود ندارد). [[«الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»: (نگا: فاتحه / 6).]]
[119] و نام نیک آنان را در اقوام بعد باقی گذاردیم. [[«وَ تَرَکْنا عَلَیْها ...»: (نگا: صافّات / 78 و 108).]]
[120] درود بر موسی و هارون! [[«سَلامٌ عَلی ...»: (نگا: صافّات / 78 و 108).]]
[121] ما این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. [[«إِنّا کَذلِکَ ...»: (نگا: انعام / 84، یوسف / 22، قصص / 14).]]
[122] آن دو نفر، از زمرهی بندگان مؤمن ما بودند. [[«مَا»: آنچه. مراد بت است.]]
[123] الیاس از پیغمبران بود. [[«إِلْیَاسَ»: یکی از پیغمبران بنیاسرائیل و از نسل هارون 7 بود.]]
[124] زمانی به قوم خود گفت: آیا پرهیزگاری پیشهی خود نمیکنید؟
[125] آیا بت بعل را به فریاد میخوانید (و نیازمندیهای خود را از او میخواهید) و آیا بهترین آفرینندگان را رها میسازید؟! [[«تَدْعُونَ»: به فریاد میخوانید (نگا: انعام / 40 و 41). «بَعْلاً»: نام بت معیّنی در بعلبک. هر نوع معبودی که به وسیله آن به خدا تقرّب جویند. جمع آن بُعول است. «أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ»: (نگا: مؤمنون / 14). خالق به معنی مقدّر و اندازه گیرنده، و یا به معنی آفریدگار است. بتپرستان معتقد بودند که بتهایشان آفریننده بوده و در کار آفرینش دست دارند (نگا: مجمعالبیان الحدیث). «تَذَرُونَ»: (نگا: بقره / 234، شعراء / 166).]]
[126] خدا، که معبود شما و معبود نیاکان پیشین شما است. [[«أللهَ»: بدل (أَحْسَنَ) است. «رَبَّکُمْ»: عطف بیان یا بدل (اللهَ) یا صفت آن است. یا این که (اللهَ) بدل اوّل و (رَبَّکُمْ) بدل دوم (أَحْسَنَ) است.]]
[127] آنان الیاس را تکذیب کردند، پس ایشان (توسّط فرشتگان در دوزخ) گرد آورده میشوند. [[«لَمُحْضَرُونَ»: (نگا: قصص / 61، روم / 16، سبأ / 38).]]
[128] مگر بندگان مخلص خدا (که ایشان رستگار و کامگارند). [[«إِلاّ عِبَادَ ...»: (نگا: صافّات / 40 و 74).]]
[129] و نام نیک او را در میان ملّتهای بعدی باقی گذاردیم. [[«تَرَکْنَا عَلَیْهِ ...»: (نگا: صافّات / 78 و 108 و 119).]]
[130] درود بر الیاس! [[«إِلْ یَاسِینَ»: تلفّظ دیگر إلیاس است. همچون سَیْناء و سِینِینَ که هر دو نام سرزمین معیّنی است. یا إبراهیم و أبراهام، میکال و میکائیل و ... دیگر این که در آیه 132 که میفرماید: إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنینَ. ضمیر مفرد به کار رفته است که مرجع آن إِلْ یاسینَ است. از سوی دیگر، در همین سوره، در آیات: سَلامٌ عَلی نُوحٍ (79) سَلامٌ عَلی إِبْرَاهِیمَ (109) سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هَارُونَ (120) سلام صدر سخن آیهها به همان پیغمبری برمیگردد که مذکور است. بنابراین در اینجا هم سلام بر الیاس است و بس نه پیروان الیاس، یعنی الیاسیها. به عبارت دیگر ال یاسین، جمع الیاسی نبوده تا بعد از تخفیف «الیاسین» شده باشد، همان گونه که برخی معتقدند.]]
[131] ما این چنین پاداش نیکوکاران را خواهیم داد. [[«إِنّا کَذلِکَ ...»: (نگا: صافّات / 80 و 105 و 110 و 121).]]
[132] إلیاس از زمرهی بندگانِ با ایمان ما بود.
[133] قطعاً لوط از زمرهی پیغمبران بود.
[134] زمانی، او و جملگی خاندان و پیروان او را نجات دادیم. [[«أَهْلَهُ»: خاندان او و پیروان او (نگا: نمل / 56، قمر / 34).]]
[135] مگر پیرزنی (که همسر لوط بود و با کافران در اذیّت و آزار مؤمنان همکاری میکرد، و بدین سبب) از زمرهی هلاک شدگان گردید. [[«الْغَابِرِینَ»: هالکین. نابود شوندگان (نگا: اعراف / 83، حجر / 60).]]
[136] آن گاه (که لوط و مؤمنان را نجات دادیم) دیگران را درهم کوبیدیم و نابود کردیم. [[«دَمَّرْنَا»: هلاک و نابود کردیم. در هم کوبیدیم (نگا: اعراف / 137، شعراء / 172).]]
[137] و شما (ای اهل مکّه! در سَفَر تجارتی خود به سرزمین شام) بامدادان از سرزمین ایشان عبور میکنید (و پیوسته آثار ویران آنان را دید میزنید). [[«مُصْبِحِینَ»: به روز رسندگان. وارد صبح شدگان. حال است (نگا: حجر / 66 و 83).]]
[138] و شامگاهان هم (مخروبههای شهر ایشان سدوم را میبینید). آیا نمیاندیشید و متوجّه نیستید (که بدکرداری و تباهکاری ایشان، موجب ویرانی سرزمینشان و بدفرجامی خودشان شده است؟). [[«بِالَّیْلِ»: حرف (ب) به معنی (فی) است. مراد از مُصْبِحِینَ و بِالَّیْلِ، رویهم، یعنی پیوسته و دائم.]]
[139] مسلّماً یونس هم از زمرهی پیغمبران بود.
[140] زمانی، او به سوی کشتی پر (از مسافر و کالا، بدون اجازهی پروردگارش، از میان قوم خود) گریخت. [[«أَبَقَ»: گریخت. این واژه بیشتر برای گریختن بندگان از پیش صاحبانشان به کار میرود. اینجا مراد ترک کردن قوم و قبیله بدون اجازه پروردگار است.]]
[141] (کشتی دچار سانحه شد و میبایست بر طبق قرعه، افرادی از سرنشینان به دریا انداخته شوند). یونس در قرعهکشی شرکت کرد و از جملهی کسانی شد که قرعه به نام ایشان درآمد. (پس برابر عرف آن روز به دریا انداخته شد). [[«سَاهَمَ»: در قرعهکشی شرکت کرد. «الْمُدْحَضِینَ»: مغلوبان. قرعه به نام ایشان درآمدگان. فرو انداختگان.]]
[142] ماهی او را بلعید، در حالی که مستحقّ ملامت بود (و میبایست در برابر کاری که کرده بود، زندانی شود). [[«الْحُوتُ»: نوعی ماهی بزرگ. «مُلِیمٌ»: گناهکار. مستحقّ سرزنش. کسی که کاری کند یا حرفی بزند که سزاوار سرزنش و درخور لومه شود.]]
[143] اگر او قبلاً از زمرهی پرستشگران نمیبود. [[«الْمُسَبِّحِینَ»: عبادت کنندگان (نگا: صافّات / 166). دعا کنندگان (نگا: انبیاء / 79، نور / 41، سجده / 15).]]
[144] او در شکم ماهی تا روز رستاخیز میماند. [[«لَبِثَ»: ماند. «إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»: تا روزی که برانگیخته شوند. مراد مدفون شدن برای همیشه است. چرا که او در دل ماهی و ماهی در دل زمین تا روز رستاخیز دفن میشوند.]]
[145] ما او را در یک سرزمین برهوت خالی (ازدرخت و گیاه) افکندیم، در حالی که بیمار و نزار بود. [[«نَبَذْنَاهُ»: او را انداختیم. او را افکندیم. مراد این است که کاری کردیم که ماهی او را از دهان خود پرت کند. «الْعَرَآءِ»: سرزمین برهوت و خالی از درخت و گیاه و ساختمان. «سَقِیمٌ»: بیمار. ناخوش.]]
[146] ما کدوبُنی بر بالای او رویانیدیم (تا در سایهی برگهای پهن و مرطوب آن بیارامد). [[«شَجَرَةً»: گیاه. بوته. «یَقْطِینٍ»: کدو. کدوبُن بدان خاطر انتخاب شده تا برگهایش روی یونس بیفتد و او را از گزند حوادث در امان دارد.]]
[147] (یونس کمکم بهبودی یافت) و او را به سوی جمعیّت یک صد هزار نفری یا بیشتر فرستادیم (تا ایشان را به ایمان آوردن و توبه کردن از بدیها و انجام نیکیها دعوت کند). [[«مِائَةِ أَلْفٍ»: صد هزار، مراد قوم خودش است (نگا: یونس / 98). «أَوْ»: بلکه. یا. عربها چنین حرفی را برای تأکید مطلب پیشین به کار میبرند.]]
[148] آنان همه ایمان آوردند و ما ایشان را از مواهب فراوان و نعمتهای فراخ زندگی تا مدّت مشخّصی بهرهمند ساختیم. [[«فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلی حِینٍ»: (نگا: یونس / 98). مدّت معیّن. یعنی فرا رسیدن اجل آنان و زمان مقدّر ایشان در حیات دنیوی.]]
[149] از آنان (که ساکن مکّه بوده و به دنبال خرافات راه افتاده و معتقدند که فرشتگان دختران خدایند) بپرس که آیا دختران از آنِ پروردگار تو باشند و پسران از آنِ خودشان؟ (آیا این عادلانه است؟). [[«الْبَنَاتُ»: مراد فرشتگان است که بنا به عقیده تباه خود میگفتند: فرشتگان دختران خدایند (نگا: بقره / 116، نحل / 57، نجم / 27). البتّه پسر و دختر در پیشگاه خدا ارزش یکسان دارند و معیار شخصیّت هر دو پاکی و تقوا است. ولی استدلال قرآن در اینجا به اصطلاح از باب «ذکر مسلّماتِ خصم» است که مطالب طرف را بگیرند و به خود او باز گردانند. نظیر این معنی (نگا: نجم / 22).]]
[150] یا این که (وقتی که) ما فرشتگان را به صورت ماده میآفریدیم، ایشان ناظر (بر خلقت فرشتگان) بودهاند؟ [[«شَاهِدُونَ»: جمع شاهد، حاضر و ناظر (نگا: کهف / 51، زخرف / 19).]]
[151] هان! آنان تنها از روی دروغها و تهمتهای به هم بافتهی خود میگویند: [[«مِنْ إِفْکِهِمْ»: بنا به دروغهای زشت خود. تنها از روی به هم بافتهها و خیالپردازیهای خود. «لَیَقُولُونَ»: مقول قول در آیه بعدی است که (وَلَدَ اللهُ) است.]]
[152] خداوند فرزند زاده است! قطعاً ایشان دروغگویند. [[«وَلَدَ»: زاد. فرزند به دنیاآورد. صاحب فرزند شد.]]
[153] آیا خدا دختران را بر پسران ترجیح داده است (در صورتی که به گمان شما پسران از دختران بهترند؟ تازه اگر برابر اندیشهی تباه شما هم بود، میبایست خدا پسران را نصیب خود کند؛ نه دختران را!). [[«أَصْطَفی»: آیا برگزیده است؟ در اصل (أَإِصْطَفی) است. همزه فعل برای تخفیف حذف شده است.]]
[154] چه چیزتان شده است، چگونه داوری میکنید؟ (هیچ میفهمید چه میگوئید؟!). [[«مَا لَکُمْ ...»: (نگا: یونس / 35).]]
[155] آیا یادآور نمیگردید (و از این بیخبریها به خود نمیآئید، و از این بیهودهگوئیها دست بر نمیدارید؟). [[«أَفَلا تَذَکَّرُونَ»: (نگا: انعام / 80، سجده / 4، یونس / 3).]]
[156] یا این که شما دلیل روشن و روشنگری (در این زمینه) دارید؟ [[«سُلْطَانٌ»: دلیل و برهان (نگا: آلعمران / 151، نساء / 91 و 144 و 153، انعام / 81). مراد وحی آسمانی است.]]
[157] اگر راست میگوئید (که دلیل و برهانی دارید) کتاب خود ر�� بیاورید و بنمائید. [[«بِکِتَابِکُمْ»: مراد از کتاب، کتاب آسمانی است. (نگا: زخرف / 21، فاطر / 40).]]
[158] آنان معتقد به خویشاوندی و نزدیکی میان خدا و جنّیان هستند. در صورتی که جنّیان میدانند که مشرکان (و هم خودشان، اگر شرک بورزند، در میان دوزخ) حاضر آورده میشوند. [[«جَعَلُوا»: مراد از ضمیر (و) مشرکان عرب است. «الْجِنَّةِ»: جنّیان. مراد شیاطین است. «إِنَّهُمْ»: که ایشان. مراد مشرکان عرب، یا جنّیان است. «لَمُحْضَرُونَ»: (نگا: روم / 16، سبأ / 38، یس / 32 و 53، صافّات / 127). «نَسَباً»: خویشی و خویشاوندی. قرابت و نسبت. مثلاً میگفتند: اهریمن و یزدان دو برادر یکدیگرند. اهریمن شَرور و لئیم، و یزدان بزرگوار و کریم است. اهریمن و یزدان شریک همدیگرند. اهریمن خالق شرّ و یزدان خالق خیر است.]]
[159] خداوند، پاک و منزّه است از توصیفهائی که (این گروه مشرک و خرافهپرست) میکنند. [[«سُبْحَانَ ...»: (نگا: انبیاء / 22، مؤمنون / 91).]]
[160] مگر بندگان مخلص خدا (که در دوزخ گرد آورده نمیشوند). [[«إِلاّ عِبَادَ ...»: برخی آنان را مستثنی از حضور در آتش میدانند و معنی آن در بالا گذشت. بعضی هم آنان را مستثنی میدانند از آنچه مشرکان توصیف میکنند. یعنی: جز توصیف بندگان مخلص خدا، هیچ توصیفی شایسته ذات مقدّس خدا نمیباشد. «الْمُخْلَصِینَ»: (نگا: صافّات / 40 و 74 و 128).]]
[161] شما و چیزهائی که پرستش میکنید. [[«فَإِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ»: اگر واژه (ما) موصوله بشمار آید، معنی چنین خواهد بود: شما و چیزهائی که میپرستید. شما با معبودهایتان بمانید. اگر هم واژه (ما) مصدریّه به حساب آید، معنی چنین میشود: شما و عبادتی که میکنید. شما در گرو عبادتی هستید که میکنید.]]
[162] هرگز نمیتوانید کسی را با فتنه و فساد از خداپرستی منحرف سازید (و به بتپرستی بکشانید). [[«مَآ أَنتُمْ»: واژه (ما) نافیه است. «عَلَیْهِ»: ضمیر (ه) به خداوند بر میگردد و جار و مجرور متعلّق به (فَاتِنِینَ) است. «فَاتِنِینَ»: گول زنندگان. منحرف کنندگان. مفسدین. حرف (ب) زائد و برای تأکید نفی نسبت ما بعد خود از ما قبل خود به کار میرود. «مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ بِفَآتِنِینَ»: ای کفّار مکّه! شما و بتهائی که میپرستید یا شما و عبادتی که میکنید، هرگز نمیتوانید بندگان شایسته خدا را تباه و منحرف سازید، و گول زنید و فریب دهید.]]
[163] مگر کسی را که مایل باشد به آتش دوزخ بسوزد. [[«صَالِ»: مخفّف صالی، کسی که با آتش بسوزد. از ماده (صلی) که سوختن با آتش است (نگا: مریم / 70، انشقاق / 12).]]
[164] هر یک از ما مقام مشخّص و جایگاه جداگانهای داریم (و در آنجا و در آن پُست به انجام وظیفه مشغول و گوش به فرمان یزدانیم). [[«مَا مِنَّا إِلاّ ...»: گویندگان کلام فرشتگانند که بتپرستان ایشان را دختران خدا میپنداشتند.]]
[165] و ما جملگی (برای اطاعت یزدان و اجرای فرمان خداوند سبحان) به صف ایستادهایم (و کسی از ما جرأت حرکت از جای خود، و گام بیرون نهادن از دائرهی حوزهی کارش را ندارد). [[«الصَّآفُّونَ»: به صف ایستادگان (نگا: صافّات / 1).]]
[166] و ما جملگی، به تسبیح و تقدیس خدا مشغولیم (و ستایشگران ایزد بیچونیم). [[«الْمُسَبِّحُونَ»: تسبیح گویان (نگا: انبیاء / 20 و 26 و 27).]]
[167] هر چند مشرکان (پیش از بعثت) میگفتند: [[«إِنْ»: مخفّف از مثقّله است. اصل آن «إِنَّ» است.]]
[168] اگر کتابی همچون کتابهای (آسمانی) پیشینیان میداشتیم. [[«ذِکْراً»: مراد کتابی، همچون کتابهای آسمانی انبیاء است (نگا: اعراف / 63 و 69، حجر / 6 و 9، انبیاء / 2 و 24 و 50). «الأوَّلِینَ»: (نگا: حجر / 10 و 13، فاطر / 43، شعراء / 26 و 137 و 184 و 196).]]
[169] ما قطعاً بندگان مخلص خدا میشدیم. [[«الْمُخْلَصِینَ»: (نگا: صافّات / 40 و 74 و 128).]]
[170] (آرزوی آنان جامهی عمل به خود پوشید و بزرگترین کتاب آسمانی قرآن برای ایشان فرو فرستاده شد) و ایشان بدان کفر ورزیدند، و فرجام کار خود را خواهند دانست. [[«بِهِ»: به آن کتاب آسمانی که قرآن است.]]
[171] وعدهی ما راجع به بندگان فرستادهی ما قبلاً (در لوح محفوظ) ثبت و ضبط گشته است. [[«لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا ...»: (نگا: یونس / 19، انبیاء / 101).]]
[172] و آن این که ایشان قطعاً یاری میگردند. [[«الْمَنصُورُونَ»: یاری شوندگان (نگا: روم / 47، حجّ / 40، غافر / 51).]]
[173] و لشکر ما حتماً پیروز میشوند. [[«الْغَالِبُونَ»: چیره شوندگان. پیروزمندان. (نگا: مجادله / 21). یادآوری: وعده خداوند مبنی بر پیروزی لشکر اسلام و غلبه مؤمنان، یک وعده مشروط است؛ نه مطلق. مشروط به بندگان حقیقی و لشکریان راستین خدا بودن و تلاش در مسیر الهی با افکار و برنامههای آسمانی.]]
[174] از آنان دست بدار و ایشان را تا مدّت زمانی معیّن به حال خود واگذار. [[«فَتَوَلَّ عَنْهُمْ»: ایشان را به حال خود بگذار. از آنان روی بگردان و صبر داشته باش (نگا: نساء / 81، انعام / 91). «حَتّی حِینٍ»: تا زمانی. مراد تا زمانی که به تو اجازه جنگ میدهیم و تو را بر آنان چیره و پیروز میگردانیم و ننگ شکست و رسوائی بدیشان میچشانیم.]]
[175] (آن وقت) نگاهشان کن (که چه بلائی بر سرشان میآید) و آنان خود بالأخره خواهند دید (هزیمت خویش را و نصرت شما را). [[«أَبْصِرْ بِهِمْ»: نگاهشان کن. بنگرشان.]]
[176] آیا عذاب ما را باشتاب میخواهند؟! (مگر خِرد ندارند؟!). [[«یَسْتَعْجِلُونَ»: بشتاب میخواهند. زود فرا رسیدن را میخواهند مراد از عذاب مذکور در آیه، عذاب دنیوی (نگا: سجده / 28) و عذاب اخروی است (نگا: یونس / 48، انبیاء / 38، نمل / 71، سبأ / 29، یس / 48).]]
[177] هنگامی که عذاب ما در حیاط منازلشان (و در میدان زندگیشان) فرود آمد، بیمشدگان چه بامداد بدی خواهند داشت! [[«بِسَاحَتِهِمْ»: در حیاط ایشان. در میدان زندگی آنان. «سَاحَة»: حیاط، میدان. «صَبَاحُ»: بامداد. صبح. مراد بامداد بیداری از خواب غفلت، یا صبح معمولی است که عذاب در چنین وقتی به سراغ ایشان میآید.]]
[178] دست از آنان بدار و ایشان را تا مدّت زمانی معیّن به حال خود واگذار. [[«تَوَلَّ ...»: (نگا: صافّات / 174). تکرار آیه، برای تأکید بیشتر است.]]
[179] (آن وقت، کار آشفته و وضع پریشان ایشان را) تو ببین، و آنان خودشان هم (فرجام بد و حال تباه خویش را) خواهند دید. [[«أَبْصِرْ ...»: (نگا: صافّات / 175). تکرار به خاطر تأکید است. یا این که آیههای 174 و 175 اشاره به شکست و رسوائی حتمی دنیوی کافران، و پیروزی و والائی قطعی دنیوی مؤمنان دارد، و آیههای 178 و 179 بیانگر مجازات و کیفر سخت الهی و ناکامی و بدبختی قطعی اخروی افراد بیدین و ایمان است.]]
[180] پاک و منزّه است خداوندگار تو از توصیفهائی که (مشرکان دربارهی خدا به هم میبافند و سر هم) میکنند، خداوندگار عزّت و قدرت. [[«رَبُّ الْعِزَّةِ»: خداوند عزّت. صاحب قدرت و قوّت. «الْعِزَّةِ»: غلبه. قوّه.]]
[181] درود بر پیغمبران! [[«سَلامٌ ...»: در این سوره بر بسیاری از پیغمبران، جداگانه درود فرستاده شده است (نگا: 109 و 130). خدا در اینجا به گونه جمعبندی بر همه پیغمبران درود فرستاده و جملگی ایشان را مورد لطف و مرحمت قرار داده است.]]
[182] ستایش، یزدان را سزا است که خداوندگار جهانیان است. [[«الْحَمْدُ لِلّهِ ...»: (نگا: فاتحه / 2).]]