💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.fooladvand › 28 captured on 2024-03-21 at 18:52:48. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

-=-=-=-=-=-=-

Mohammad Mahdi Fooladvand, Surah 28: The Stories (Al-Qasas)

Surahs

[1] طا، سين، ميم.

[2] اين است آيات كتاب روشنگر.

[3] [بخشى‌] از گزارش [حال‌] موسى و فرعون را براى [آگاهى‌] مردمى كه ايمان مى‌آورند، به درستى بر تو مى‌خوانيم:

[4] فرعون در سرزمين [مصر] سر برافراشت، و مردم آن را طبقه طبقه ساخت؛ طبقه‌اى از آنان را زبون مى‌داشت: پسرانشان را سر مى‌بريد، و زنانشان را [براى بهره‌كشى‌] زنده بر جاى مى‌گذاشت، كه وى از فسادكاران بود.

[5] و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم‌] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين‌] كنيم،

[6] و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى‌] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند، بنمايانيم.

[7] و به مادر موسى وحى كرديم كه: «او را شير ده، و چون بر او بيمناك شدى او را در نيل بينداز، و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمى‌گردانيم و از [زمره‌] پيمبرانش قرار مى‌دهيم.»

[8] پس خاندان فرعون، او را [از آب‌] برگرفتند تا سرانجام دشمنِ [جانِ‌] آنان و مايه اندوهشان باشد. آرى، فرعون و هامان و لشكريان آنها خطاكار بودند.

[9] و همسر فرعون گفت: «[اين كودك‌] نور چشم من و تو خواهد بود. او را مكشيد. شايد براى ما سودمند باشد يا او را به فرزندى بگيريم، ولى آنها خبر نداشتند.

[10] و دل مادر موسى [از هر چيز، جز از فكر فرزند] تهى گشت. اگر قلبش را استوار نساخته بوديم تا از ايمان‌آورندگان باشد، چيزى نمانده بود كه آن [راز] را افشا كند.

[11] و به خواهر [موسى‌] گفت: «از پى او برو.» پس او را از دور ديد، در حالى كه آنان متوجه نبودند.

[12] و از پيش، شير دايگان را بر او حرام گردانيده بوديم. پس [خواهرش آمد و] گفت: «آيا شما را بر خانواده‌اى راهنمايى كنم كه براى شما از وى سرپرستى كنند و خيرخواه او باشند؟»

[13] پس او را به مادرش بازگردانيديم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند كه وعده خدا درست است، ولى بيشترشان نمى‌دانند.

[14] و چون به رشد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم، و نيكوكاران را چنين پاداش مى‌دهيم.

[15] و داخل شهر شد بى‌آنكه مردمش متوجه باشند. پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت: يكى، از پيروان او و ديگرى از دشمنانش [بود]. آن كس كه از پيروانش بود، بر ضد كسى كه دشمن وى بود، از او يارى خواست. پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت. گفت: «اين كار شيطان است، چرا كه او دشمنى گمراه‌كننده [و] آشكار است.»

[16] گفت: «پروردگارا، من بر خويشتن ستم كردم، مرا ببخش.» پس خدا از او درگذشت كه وى آمرزنده مهربان است.

[17] [موسى‌] گفت: «پروردگارا به پاس نعمتى كه بر من ارزانى داشتى هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود.»

[18] صبحگاهان در شهر، بيمناك و در انتظار [حادثه‌اى‌] بود. ناگاه همان كسى كه ديروز از وى يارى خواسته بود [باز] با فرياد از او يارى خواست. موسى به او گفت: «به راستى كه تو آشكارا گمراهى.»

[19] و چون خواست به سوى آنكه دشمن هر دوشان بود حمله آورد، گفت: «اى موسى، آيا مى‌خواهى مرا بكشى چنانكه ديروز شخصى را كشتى؟ تو مى‌خواهى در اين سرزمين فقط زورگو باشى، و نمى‌خواهى از اصلاحگران باشى.»

[20] و از دورافتاده‌ترين [نقطه‌] شهر، مردى دوان دوان آمد [و] گفت: «اى موسى، سران قوم در باره تو مشورت مى‌كنند تا تو را بكشند. پس [از شهر] خارج شو. من جداً از خيرخواهان توام.»

[21] موسى ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالى كه مى‌]گفت: «پروردگارا، مرا از گروه ستمكاران نجات بخش.»

[22] و چون به سوى [شهر] مدين رو نهاد [با خود] گفت: «اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند.»

[23] و چون به آب مدين رسيد، گروهى از مردم را بر آن يافت كه [دامهاى خود را ] آب مى‌دادند، و پشت سرشان دو زن را يافت كه [گوسفندان خود را] دور مى‌كردند. [موسى‌] گفت: «منظورتان [از اين كار ]چيست؟» گفتند: « [ما به گوسفندان خود] آب نمى‌دهيم تا شبانان [همگى گوسفندانشان را] برگردانند، و پدر ما پيرى سالخورده است.»

[24] پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آنگاه به سوى سايه برگشت و گفت: «پروردگارا، من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم.»

[25] پس يكى از آن دو زن -در حالى كه به آزرم گام بر مى‌داشت- نزد وى آمد [و] گفت: «پدرم تو را مى‌طلبد تا تو را به پاداش آب‌دادن [گوسفندان‌] براى ما، مزد دهد.» و چون [موسى‌] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حكايت كرد، [وى‌] گفت: «مترس كه از گروه ستمگران نجات يافتى.»

[26] يكى از آن دو [دختر] گفت: «اى پدر، او را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى‌كنى: هم نيرومند [و هم‌] در خور اعتماد است.»

[27] [شعيب‌] گفت: «من مى‌خواهم يكى از اين دو دختر خود را [كه مشاهده مى‌كنى‌] به نكاح تو در آورم، به اين [شرط] كه هشت سال براى من كار كنى، و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است، و نمى‌خواهم بر تو سخت گيرم، و مرا ان شاء الله از درستكاران خواهى يافت.»

[28] [موسى‌] گفت: «اين [قرار داد] ميان من و تو باشد كه هر يك از دو مدت را به انجام رسانيدم، بر من تعدى [روا] نباشد، و خدا بر آنچه مى‌گوييم وكيل است.»

[29] و چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه‌] برد، آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد، به خانواده خود گفت: «[اينجا] بمانيد، كه من آتشى از دور ديدم، شايد خبرى از آن يا شعله‌اى آتش برايتان بياورم، باشد كه خود را گرم كنيد.»

[30] پس چون به آن [آتش‌] رسيد، از جانب راست وادى، در آن جايگاه مبارك، از آن درخت ندا آمد كه: «اى موسى، منم، من، خداوند، پروردگار جهانيان.»

[31] و [فرمود:] «عصاى خود را بيفكن.» پس چون ديد آن مِثْل مارى مى‌جنبد، پشت كرد و برنگشت. «اى موسى، پيش آى و مترس كه تو در امانى.»

[32] «دست خود را به گريبانت ببر تا سپيد بى‌گزند بيرون بيايد، و [براى رهايى ] از اين هراس بازويت را به خويشتن بچسبان. اين دو [نشانه‌] دو برهان از جانب پروردگار تو است [كه بايد] به سوى فرعون و سران [كشور] او [ببرى‌]، زيرا آنان همواره قومى نافرمانند.»

[33] گفت: «پروردگارا، من كسى از ايشان را كشته‌ام، مى‌ترسم مرا بكشند.

[34] و برادرم هارون از من زبان‌آورتر است، پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند، زيرا مى‌ترسم مرا تكذيب كنند.»

[35] فرمود: «به زودى بازويت را به [وسيله‌] برادرت نيرومند خواهيم كرد و براى شما هر دو، تسلطى قرار خواهيم داد كه با [وجود] آيات ما، به شما دست نخواهند يافت شما و هر كه شما را پيروى كند چيره خواهيد بود.»

[36] پس چون موسى آيات روشن ما را براى آنان آورد، گفتند: «اين جز سحرى ساختگى نيست و از پدران پيشين خود چنين [چيزى‌] نشنيده‌ايم.»

[37] و موسى گفت: «پروردگارم به [حال‌] كسى كه از جانب او رهنمودى آورده و [نيز] كسى كه فرجام [نيكوىِ‌] آن سرا براى اوست، داناتر است. در حقيقت، ظالمان رستگار نمى‌شوند.»

[38] و فرعون گفت: «اى بزرگان قوم، من جز خويشتن براى شما خدايى نمى‌شناسم. پس اى هامان؛ برايم بر گل آتش بيفروز و برجى [بلند] براى من بساز، شايد به [حال‌] خداى موسى اطّلاع يابم، و من جداً او را از دروغگويان مى‌پندارم.»

[39] و او و سپاهيانش در آن سرزمين به ناحق سركشى كردند و پنداشتند كه به سوى ما بازگردانيده نمى‌شوند.

[40] تا او و سپاهيانش را فرو گرفتيم و آنان را در دريا افكنديم، بنگر كه فرجام كار ستمكاران چگونه بود.

[41] و آنان را پيشوايانى كه به سوى آتش مى‌خوانند گردانيديم، و روز رستاخيز يارى نخواهند شد.

[42] و در اين دنيا لعنتى بدرقه [نام‌] آنان كرديم و روز قيامت [نيز] ايشان از [جمله‌] زشت‌رويانند.

[43] و به راستى، پس از آنكه نسلهاى نخستين را هلاك كرديم، به موسى كتاب داديم كه [دربردارنده‌] روشنگرى‌ها و رهنمود و رحمتى براى مردم بود، اميد كه آنان پند گيرند.

[44] و چون امر [پيامبرى‌] را به موسى واگذاشتيم، تو در جانب غربى [طور] نبودى و از گواهان [نيز] نبودى.

[45] ليكن ما نسلهايى پديد آورديم و عمرشان طولانى شد. و تو در ميان ساكنان [شهر] مَدْين مقيم نبودى تا آيات ما را بر ايشان بخوانى، ليكن ما بوديم كه فرستنده [پيامبران‌] بوديم.

[46] و آندم كه [موسى را] ندا درداديم، تو در جانب طور نبودى، ولى [اين اطّلاع تو] رحمتى است از پروردگار تو، تا قومى را كه هيچ هشداردهنده‌اى پيش از تو برايشان نيامده است بيم دهى، باشد كه آنان پندپذيرند.

[47] و اگر نبود كه وقتى به [سزاى‌] پيش‌فرست دستهايشان مصيبتى به ايشان برسد، بگويند: «پروردگارا، چرا فرستاده‌اى به سوى ما نفرستادى تا از احكام تو پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم» [قطعاً در كيفر آنان شتاب مى‌كرديم‌].

[48] پس چون حق از جانب ما برايشان آمد، گفتند: «چرا نظير آنچه به موسى داده شد، به او داده نشده است؟» آيا به آنچه قبلاً به موسى داده شد كفر نورزيدند؟ گفتند: «دو ساحر با هم ساخته‌اند.» و گفتند: «ما همه را منكريم.»

[49] بگو: «پس اگر راست مى‌گوييد، كتابى از جانب خدا بياوريد كه از اين دو هدايت كننده‌تر باشد تا پيرويش كنم.»

[50] پس اگر تو را اجابت نكردند، بدان كه فقط هوسهاى خود را پيروى مى‌كنند؛ و كيست گمراه‌تر از آنكه بى‌راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند؟ بى‌ترديد خدا مردم ستمگر را راهنمايى نمى‌كند.

[51] و به راستى، اين گفتار را براى آنان پى در پى و به هم پيوسته نازل ساختيم، اميد كه آنان پند پذيرند.

[52] كسانى كه قبل از آن، كتاب [آسمانى‌] به ايشان داده‌ايم، آنان به [قرآن‌] مى‌گروند.

[53] و چون بر ايشان فرو خوانده مى‌شود، مى‌گويند: «بدان ايمان آورديم كه آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست؛ ما پيش از آن [هم‌] از تسليم‌شوندگان بوديم.»

[54] آنانند كه به [پاس‌] آنكه صبر كردند و [براى آنكه‌] بدى را با نيكى دفع مى‌نمايند و از آنچه روزى‌شان داده‌ايم انفاق مى‌كنند، دو بار پاداش خواهند يافت.

[55] و چون لغوى بشنوند از آن روى برمى‌تابند و مى‌گويند: «كردارهاى ما از آنِ ما و كردارهاى شما از آنِ شماست، سلام بر شما، جوياى [مصاحبت‌] نادانان نيستيم.»

[56] در حقيقت، تو هر كه را دوست دارى نمى‌توانى راهنمايى كنى، ليكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمايى مى‌كند، و او به راه‌يافتگان داناتر است.

[57] و گفتند: «اگر با تو از [نورِ] هدايت پيروى كنيم، از سرزمين خود ربوده خواهيم شد.» آيا آنان را در حرمى امن جاى نداديم كه محصولات هر چيزى -كه رزقى از جانب ماست- به سوى آن سرازير مى‌شود؟ ولى بيشترشان نمى‌دانند.

[58] و چه بسيار شهرها كه هلاكش كرديم، [زيرا] زندگى خوش، آنها را سرمست كرده بود. اين است سراهايشان كه پس از آنان -جز براى عدّه كمى- مورد سكونت قرار نگرفته، و ماييم كه وارث آنان بوديم.

[59] و پروردگار تو [هرگز] ويرانگر شهرها نبوده است تا [پيشتر] در مركز آنها پيامبرى برانگيزد كه آيات ما را بر ايشان بخواند، و ما شهرها را -تا مردمشان ستمگر نباشند- ويران‌كننده نبوده‌ايم.

[60] و هر آنچه به شما داده شده است، كالاى زندگى دنيا و زيور آن است، و[لى‌] آنچه پيش خداست بهتر و پايدارتر است؛ مگر نمى‌انديشيد؟

[61] آيا كسى كه وعده نيكو به او داده‌ايم و او به آن خواهد رسيد، مانند كسى است كه از كالاى زندگى د��يا بهره‌مندش گردانيده‌ايم [ولى‌] او روز قيامت از [جمله‌] احضارشدگان [در آتش‌] است؟

[62] و [به ياد آور] روزى را كه آنان را ندا مى‌دهد و مى‌فرمايد: «آن شريكان من، كه مى‌پنداشتيد كجايند؟»

[63] آنان كه حكم [عذاب‌] بر ايشان واجب آمده، مى‌گويند: «پروردگارا، اينانند كسانى كه گمراه كرديم، گمراهشان كرديم همچنانكه خود گمراه شديم، [از آنان‌] به سوى تو بيزارى مى‌جوييم، ما را نمى‌پرستيدند [بلكه پندار خود را دنبال مى‌كردند].»

[64] و [به آنان‌] گفته مى‌شود: «شريكان خود را فرا خوانيد.» [پس آنها را مى‌خوانند] ولى پاسخشان نمى‌دهند و عذاب را مى‌بينند [و آرزو مى‌كنند كه‌] اى كاش هدايت‌يافته بودند.

[65] و روزى را كه [خدا] آنان را ندا درمى‌دهد و مى‌فرمايد: «فرستادگان [ما] را چه پاسخ داديد؟»

[66] پس در آن روز اخبار بر ايشان پوشيده گردد و از يكديگر نمى‌توانند بپرسند.

[67] و امّا كسى كه توبه كند و ايمان آورد و به كار شايسته پردازد، اميد كه از رستگاران باشد.

[68] و پروردگار تو هر چه را بخواهد مى‌آفريند و برمى‌گزيند، و آنان اختيارى ندارند. منزه است خدا، و از آنچه [با او] شريك مى‌گردانند برتر است.

[69] و آنچه را سينه‌هايشان پوشيده يا آشكار مى‌دارد، پروردگارت مى‌داند.

[70] و اوست خدا[يى كه‌] جز او معبودى نيست. در اين [سراى‌] نخستين و در آخرت، ستايش از آنِ اوست، و فرمان، او راست و به سوى او بازگردانيده مى‌شويد.

[71] بگو: «هان، چه مى‌پنداريد اگر خدا تا روز رستاخيز شب را بر شما جاويد بدارد؛ جز خداوند كدامين معبود براى شما روشنى مى‌آورد؟ آيا نمى‌شنويد؟»

[72] بگو: «هان، چه مى‌پنداريد اگر خدا تا روز قيامت روز را بر شما جاويد بدارد؛ جز خداوند كدامين معبود براى شما شبى مى‌آورد كه در آن آرام گيريد، آيا نمى‌بينيد؟»

[73] و از رحمتش برايتان شب و روز را قرار داد تا در اين [يك‌] بياراميد و [در آن يك‌] از فزون‌بخشى او [روزى خود] بجوييد، باشد كه سپاس بداريد.

[74] و [ياد كن‌] روزى را كه ندايشان مى‌كند و مى‌فرمايد: «آن شريكان كه مى‌پنداشتيد كجايند؟»

[75] و از ميان هر امتى گواهى بيرون مى‌كشيم و مى‌گوييم: «برهان خود را بياوريد.» پس بدانند كه حقّ از آنِ خداست، و آنچه برمى‌بافتند از دستشان مى‌رود.

[76] قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد، و از گنجينه‌ها آن قدر به او داده بوديم كه كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مى‌آمد، آنگاه كه قوم وى بدو گفتند: «شادى مكن كه خدا شادى‌كنندگان را دوست نمى‌دارد.

[77] و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن، و همچنانكه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن و در زمين فساد مجوى كه خدا فسادگران را دوست نمى‌دارد.

[78] [قارون‌] گفت: «من اينها را در نتيجه دانش خود يافته‌ام.» آيا وى ندانست كه خدا نسلهايى را پيش از او نابود كرد كه از او نيرومندتر و مال‌اندوزتر بودند؟ و[لى اين گونه‌] مجرمان را [نيازى‌] به پرسيده شدن از گناهانشان نيست.

[79] پس [قارون‌] با كوكبه خود بر قومش نمايان شد؛ كسانى كه خواستار زندگى دنيا بودند گفتند: «اى كاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم‌] داده مى‌شد، واقعاً او بهره بزرگى [از ثروت‌] دارد.»

[80] و كسانى كه دانش [واقعى‌] يافته بودند، گفتند: «واى بر شما! براى كسى كه گرويده و كار شايسته كرده پاداش خدا بهتر است، و جز شكيبايان آن را نيابند.»

[81] آنگاه [قارون‌] را با خانه‌اش در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه در برابر [عذاب‌] خدا او را يارى كنند و [خود نيز] نتوانست از خود دفاع كند.

[82] و همان كسانى كه ديروز آرزو داشتند به جاى او باشند، صبح مى‌گفتند: «واى، مثل اينكه خدا روزى را براى هر كس از بندگانش كه بخواهد گشاده يا تنگ مى‌گرداند، و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را [هم‌] به زمين فرو برده بود؛ واى، گويى كه كافران رستگار نمى‌گردند.»

[83] آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‌دهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند، و فرجام [خوش‌] از آنِ پرهيزگاران است.

[84] هر كس نيكى به ميان آورد، براى او [پاداشى‌] بهتر از آن خواهد بود، و هر كس بدى به ميان آورد، كسانى كه كارهاى بد كرده‌اند جز سزاى آنچه كرده‌اند نخواهند يافت.

[85] در حقيقت، همان كسى كه اين قرآن را بر تو فرض كرد، يقيناً تو را به سوى وعده‌گاه بازمى‌گرداند. بگو: «پروردگارم بهتر مى‌داند چه كس هدايت آورده و چه كس در گمراهى آشكارى است؟»

[86] و تو اميدوار نبودى كه بر تو كتاب القا شود، بلكه اين رحمتى از پروردگار تو بود. پس تو هرگز پشتيبان كافران مباش.

[87] و البته نبايد تو را از آيات خدا -بعد از آنكه بر تو نازل شده است- باز دارند، و به سوى پروردگارت دعوت كن، و زنهار از مشركان مباش.

[88] و با خدا معبودى ديگر مخوان. خدايى جز او نيست. جز ذات او همه چيز نابودشونده است. فرمان از آنِ اوست. و به سوى او بازگردانيده مى‌شويد.

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud