💾 Archived View for scholasticdiversity.us.to › scriptures › islam › quran › fa.ayati › 28 captured on 2024-03-21 at 18:47:36. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] طا. سين. ميم.
[2] اين است آيات اين كتاب روشنگر.
[3] براى آنها كه ايمان مىآورند داستان راستين موسى و فرعون را بر تو مىخوانيم.
[4] فرعون در آن سرزمين برترى جست و مردمش را فرقهفرقه ساخت. فرقهاى را زبون مىداشت و پسرانشان را مىكشت و زنانشان را زنده مىگذاشت كه او از تبهكاران بود.
[5] و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روى زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.
[6] و آنها را در آن سرزمين مكانت بخشيم و به فرعون و هامان و لشكريانشان چيزى را كه از آن مىترسيدند نشان دهيم.
[7] و به مادر موسى وحى كرديم كه: شيرش بده و اگر بر او بيمناك شدى به دريايش بينداز و مترس و غمگين مشو، او را به تو باز مىگردانيم و در شمار پيامبرانش مىآوريم.
[8] خاندان فرعون يافتندش تا دشمنشان و سبب اندوهشان گردد. فرعون و هامان و لشكرهاشان خطا مىكردند.
[9] زن فرعون گفت: اين مايه شادمانى من و توست. او را مكشيد، شايد به ما سودى برساند يا او را به فرزندى گيريم. و نمىدانستند كه چه مىكنند.
[10] مادر موسى را دل تهى شد. و اگر دلش را قوى نكرده بوديم كه از مؤمنان باشد، نزديك بود كه آن راز را فاش سازد.
[11] و به خواهر او گفت: از پى او برو. و زن بىآنكه آنان دريابند از دور در او مىنگريست.
[12] پستان همه دايگان را از پيش بر او حرام كرده بوديم. آن زن گفت: آيا مىخواهيد شما را به خانوادهاى راهنمايى كنم كه او را برايتان نگه دارند و نيكخواهش باشند؟
[13] پس او را نزد مادرش برگردانيديم تا چشمان آن زن روشن گردد و غمگين نباشد و بداند كه وعده خدا حق است، ولى بيشترينشان نمىدانند.
[14] چون به حد بلوغ رسيد و برومند شد، او را فرزانگى و دانش داديم و نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
[15] بىخبر از مردم شهر به شهر داخل شد. دو تن را ديد كه با هم نزاع مىكنند. اين يك از پيروانش بود و آن يك از دشمنانش. آن كه از پيروانش بود بر ضد آن ديگر كه از دشمنانش بود از او يارى خواست. موسى مشتى بر او نواخت و او را كشت. گفت: اين كار شيطان بود. او به آشكارا دشمنى گمراهكننده است.
[16] گفت: اى پروردگار من، من به خود ستم كردم، مرا بيامرز. و خدايش بيامرزيد. زيرا آمرزنده و مهربان است.
[17] گفت: اى پروردگار من، به پاس نعمتى كه بر من عطا كردى هرگز پشتيبان گنهكاران نخواهم شد.
[18] ديگر روز در شهر ترسان و چشم بر راه حادثه مىگرديد. مردى كه ديروز از او مدد خواسته بود باز هم از او مدد خواست. موسى به او گفت: تو به آشكارا گمراه هستى.
[19] چون خواست مردى را كه دشمن هر دو آنها بود بزند، گفت: اى موسى، آيا مىخواهى همچنان كه ديروز يكى را كشتى مرا نيز بكشى؟ تو مىخواهى كه در اين سرزمين جبارى باشى و نمىخواهى كه از مصلحان باشى.
[20] مردى از دور دست شهر دوان آمد و گفت: اى موسى، مهتران شهر در باره تو رأى مىزنند تا بكشندت. بيرون برو. من خيرخواه تو هستم.
[21] ترسان و نگران از شهر بيرون شد. گفت: اى پروردگار من، مرا از ستمكاران رهايى بخش.
[22] چون به جانب مدين روان شد، گفت: شايد پروردگار من مرا به راه راست رهبرى كند.
[23] چون به آب مدين رسيد، گروهى از مردم را ديد كه چارپايان خود را آب مىدهند و پشت سرشان دو زن را ديد كه گوسفندان خود را باز مىرانند. گفت: شما چه مىكنيد؟ گفتند: ما آب نمىدهيم تا آنگاه كه چوپانان باز گردند، كه پدر ما پيرى بزرگوار است.
[24] گوسفندانشان را آب داد. سپس به سايه بازگشت و گفت: اى پروردگار من، من به آن نعمتى كه برايم مىفرستى نيازمندم.
[25] يكى از آن دو زن كه به آزرم راه مىرفت نزد او آمد و گفت: پدرم تو را مىخواند تا مزد آبدادنت را بدهد. چون نزد او آمد و سرگذشت خويش بگفت، گفت: مترس، كه تو از مردم ستمكاره نجات يافتهاى.
[26] يكى از آن دو گفت: اى پدر، اجيرش كن، كه اگر چنين كنى بهترين مرد نيرومند امينى است كه اجير كردهاى.
[27] گفت: مىخواهم يكى از اين دو دخترم را زن تو كنم به شرط آنكه هشت سال مزدور من باشى. و اگر ده سال را تمام كنى، خود خدمتى است و من نمىخواهم كه تو را به مشقت افكنم. ان شاء اللّه مرا از صالحان خواهى يافت.
[28] گفت: اين است پيمان ميان من و تو. هر يك از دو مدت را كه سپرى سازم بر من ستمى نخواهد رفت و خدا بر آنچه مىگوييم وكيل است.
[29] چون موسى مدت را به سر آورد و با زنش روان شد، از سوى طور آتشى ديد. به كسان خود گفت: درنگ كنيد. آتشى ديدم. شايد از آن خبرى يا پاره آتشى بياورم تا گرم شويد.
[30] چون نزد آتش آمد، از كناره راست وادى در آن سرزمين مبارك، از آن درخت ندا داده شد كه: اى موسى، من خداى يكتا پروردگار جهانيانم.
[31] عصايت را بينداز. چون ديدش كه همانند مارى مىجنبد، گريزان بازگشت و به عقب ننگريست. اى موسى، پيش آى و مترس. تو در امان هستى.
[32] دست خود در گريبان ببر تا بيرون آيد سفيد بىهيچ آسيبى. و تا از وحشت بيارامى دست خود در بغل كن. اين دو از جانب پروردگارت حجتهاى تو براى فرعون و مهتران اوست، كه آنان مردمى نافرمانند.
[33] گفت: اى پروردگار من، يكى از ايشان را كشتهام، و مىترسم مرا بكشند.
[34] و برادرم هارون به زبان از من فصيحتر است، او را به مدد من بفرست تا مرا تصديق كند، كه بيم آن دارم كه دروغگويم شمارند.
[35] گفت: تو را به برادرت قويدست خواهيم كرد و برايتان حجتى قرار مى دهيم. به سبب نشانههايى كه شما را دادهايم، به شما دست نخواهند يافت. شما و پيروانتان پيروز خواهيد بود.
[36] چون موسى آيات روشن ما را نزدشان آورد گفتند: اين جادويى است برساخته، ما از نياكانمان چنين چيزهايى نشنيدهايم.
[37] و موسى گفت: پروردگار من به آن كسى كه از جانب او به هدايت آمده است و عاقبت پسنديده در آن سراى از آن اوست، آگاهتر است. زيرا ستمكاران رستگار نمىشوند.
[38] فرعون گفت: اى مهتران، من براى شما خدايى جز خود نمىشناسم. اى هامان، براى من آجر بپز و طارمى بلند بساز، مگر خداى موسى را ببينم، كه دروغگويش پندارم.
[39] او و لشكرهايش به ناحق در زمين سركشى كردند و پنداشتند كه به نزد ما بازگردانيده نمىشوند.
[40] پس او و لشكرهايش را گرفتيم و به دريا افكنديم. بنگر كه عاقبت كار ستمكاران چگونه بود.
[41] و آنان را از آن گونه پيشوايانى ساختيم كه مردم را به آتش دعوت مىكنند و در روز قيامت كسى ياريشان نكند.
[42] در اين دنيا از پىشان لعنت روانه ساختيم و در روز قيامت از زشترويانند.
[43] پس از آنكه مردم روزگار پيشين را هلاك ساختيم، به موسى كتاب داديم تا مردم را بصيرت و هدايت و رحمت باشد. شايد پند گيرند.
[44] آنگاه كه به موسى فرمان امر نبوت را وحى كرديم تو نه در جانب غربى طور بودى و نه از حاضران.
[45] ولى ما از آن پس نسلهايى را بيافريديم كه عمرشان به درازا كشيد. و تو در ميان مردم مدين مقيم نبودى كه آيات ما را بر آنها بخوانى. ولى ما بوديم كه پيامبرانى مىفرستاديم.
[46] تو در كنار طور نبودى آنگاه كه موسى را ندا در داديم. ولى اين رحمتى است از جانب پروردگارت تا مردمى را كه پيش از تو بيمدهندهاى نداشتند، بيم دهى. باشد كه پندپذير شوند.
[47] تا چون به سبب اعمالى كه مرتكب شدهاند مصيبتى به آنها رسد نگويند: اى پروردگار ما، چرا پيامبرى بر ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم؟
[48] چون پيامبر راستگوى از جانب ما بر آنان مبعوث شد، گفتند: چرا آنچه به موسى داده شده به او داده نشده؟ آيا اينان پيش از اين به آنچه به موسى داده شده بود كافر نشده بودند؟ و گفتند كه اين هر دو، دو جادوست همانند هم و ما به هيچ يك ايمان نمىآوريم.
[49] بگو: اگر راست مىگوييد، از جانب خداوند كتابى بياوريد كه از اين دو بهتر راه بنمايد تا من هم از آن پيروى كنم.
[50] پس اگر اجابتت نكردند، بدان كه از پى هواى نفس خويش مىروند و كيست گمراهتر از آن كس كه بىآنكه راهنمايى از خدا خواهد، از پى هواى نفس خويش رود؟ زيرا خدا مردم ستمكاره را هدايت نمىكند.
[51] برايشان سخن در سخن پيوستيم، باشد كه پندپذير گردند.
[52] كسانى كه پيش از اين كتاب، كتابشان داده بوديم بدان ايمان مىآورند.
[53] و چون بر آنان تلاوت شد گفتند: بدان ايمان آورديم. حقى است از جانب پروردگار ما و ما پيش از آن تسليم بودهايم.
[54] اينان به سبب صبرى كه كردهاند دو بار پاداش داده شوند. اينان بدى را به نيكى مىزدايند و نيز از آنچه روزيشان دادهايم انفاق مىكنند.
[55] و چون سخن لغوى بشنوند، از آن اعراض كنند و گويند: كردارهاى ما از آن ما و كردارهاى شما از آن شما. به سلامت بمانيد. ما خواستار جاهلان نيستيم.
[56] تو هر كس را كه بخواهى هدايت نمىكنى. خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مىكند و او هدايت يافتگان را بهتر مىشناسد.
[57] گفتند: اگر از كيش تو پيروى كنيم، ما را از سرزمينمان بر مىكنند. آيا آنها را در حرمى امن جاى ندادهايم كه همه گونه ثمرات در آن فراهم مىشود، و اين رزقى است از جانب ما؟ ولى بيشترينشان نمىدانند.
[58] چه بسا مردم قريهاى را هلاك ساختيم كه از زندگى خويش دچار سرمستى شده بودند و اين خانههاى آنهاست كه بعد از آنها، جز اندك زمانى كس در آنها سكنى نگرفت و ما وارث آنان بوديم.
[59] پروردگار تو مردم قريهها را هلاك نكرد تا آنگاه كه از خودشان پيامبرى بر آنها مبعوث داشت و او آيات ما را بر آنها بخواند. و ما قريهها را نابود نكردهايم مگر آنكه مردمش ستمكار بودهاند.
[60] چيزهايى كه به شما داده شده است، برخوردارى و آرايش اين زندگى دنيوى است. حال آنكه آنچه نزد خداست، بهتر و ماندنىتر است. چرا در نمىيابيد؟
[61] آيا آن كس كه او را وعدههاى نيك دادهايم و آن وعدهها را خواهد ديد، همانند كسى است كه او را از متاع اينجهانى برخوردار كردهايم و در روز قيامت هم به بازخواستش فرا مىخوانيم؟
[62] و روزى كه آنان را ندا مىدهد و مىگويد: شريكانى را كه براى من مىپنداشتهايد كجايند؟
[63] آنان كه حكم دربارهشان محقق شده مىگويند: اى پروردگار ما، اينان كسانى هستند كه ما گمراهشان كرديم. از آن رو گمراهشان كرديم كه خود گمراه بوديم. از آنها بيزارى مىجوييم و به تو مىگرويم. اينان ما را نمىپرستيدهاند.
[64] و گفته شود: اكنون بتانتان را بخوانيد. مىخوانندشان، ولى به آنها پاسخ نمىدهند. و چون عذاب را ببينند آرزو كنند كه كاش از هدايتيافتگان مىبودند.
[65] و روزى كه خدا ندايشان دهد و گويد: پيامبران را چگونه اجابت كرديد؟
[66] در اين روز خبرها بر آنان پوشيده شود و از يكديگر نيز نتوانند پرسيد.
[67] اما آن كس كه توبه كرده و ايمان آورده و عمل صالح به جاى آورده، شايد كه از رستگاران باشد.
[68] پروردگار تو هر چه را كه بخواهد مىآفريند و برمىگزيند. ولى ايشان را توان اختيار نيست. منزه است خدا و از هر چه برايش شريك مىسازند برتر است.
[69] و پروردگار تو هر چه را كه در دل پنهان داشتهاند يا آشكار كردهاند مىداند.
[70] اوست خداى يكتا. هيچ خدايى به جز او نيست. ستايش خاص اوست، چه در اين جهان و چه در جهان ديگر. و فرمان فرمان اوست. و همگان به او بازگردانده مىشويد.
[71] بگو: چه تصور مىكنيد اگر الله شبتان را تا روز قيامت طولانى سازد؟ جز او كدام خداست كه شما را روشنى ارزانى دارد؟ مگر نمىشنويد؟
[72] بگو: چه تصور مىكنيد اگر الله روزتان را تا روز قيامت طولانى سازد؟ جز او كدام خداست كه شما را شب ارزانى دارد كه در آن بياساييد؟ مگر نمىبينيد؟
[73] و از رحمت او آنكه براى شما شب و روز را پديد آورد تا در آن يك بياساييد و در اين يك به طلب روزى برخيزيد، باشد كه سپاس گوييد.
[74] و روزى كه خدا ندايشان دهد و گويد: شريكانى را كه براى من تصور مىكرديد، كجايند؟
[75] و از هر ملتى شاهدى بياوريم و گوييم: برهان خويش بياوريد. آنگاه بدانند كه حق از آن الله است و آن بتان كه به دروغ خدا مىخواندند تباه شوند.
[76] قارون از قوم موسى بود كه بر آنها افزونى جست. و به او چنان گنجهايى داديم كه حمل كليدهايش بر گروهى از مردم نيرومند دشوار مىنمود. آنگاه كه قومش به او گفتند: سرمست مباش، زيرا خدا سرمستان را دوست ندارد،
[77] در آنچه خدايت ارزانى داشته، سراى آخرت را بجوى و بهره خويش را از دنيا فراموش مكن. و همچنان كه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن و در زمين از پى فساد مرو كه خدا فسادكنندگان را دوست ندارد.
[78] گفت: آنچه به من داده شده، در خور دانش من بوده است. آيا ندانسته است كه خدا پيش از او نسلهايى را هلاك كرده كه قوتشان از او افزونتر و شمارشان بيشتر بوده است؟ و اين مجرمان را از گناهشان نمىپرسند.
[79] آراسته به زيورهاى خود به ميان مردمش آمد. آنان كه خواستار زندگى دنيوى بودند گفتند: اى كاش آنچه به قارون داده شده ما را نيز مىبود، كه او سخت برخوردار است.
[80] اما دانشيافتگان گفتند: واى بر شما. براى آنها كه ايمان مىآورند و كارهاى شايسته مىكنند ثواب خدا بهتر است. و بدين ثواب جز صابران نرسند.
[81] پس او و خانهاش را در زمين فرو برديم و در برابر خدا هيچ گروهى نداشت كه ياريش كند و خود يارى كردن خويش نمىتوانست.
[82] روز ديگر آن كسان كه ديروز آرزو مىكردند كه به جاى او مىبودند، مىگفتند: شگفتا كه خدا روزى هر كس را كه خواهد فراوان كند يا تنگ سازد. اگر خدا به ما نيز نعمت فراوان داده بود، ما را نيز در زمين فرو مىبرد. نمىبينى كه كافران رستگار نمىشوند؟
[83] اين سراى آخرت را از آن كسانى ساختهايم كه در اين جهان نه خواهان برترىجويى هستند و نه خواهان فساد. و سرانجام نيك از آن پرهيزگاران است.
[84] هر كس كه كار نيكى به جاى آرد، بهتر از آن را پاداش يابد و هر كه مرتكب گناهى شود، پس آنان كه مرتكب گناه مىشوند جز به اندازه عملشان مجازات نشوند.
[85] آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرده است تو را به وعدهگاهت باز مىگرداند. بگو: پروردگار من بهتر مىداند كه چه كسى بر راه راست است و چه كسى در گمراهى آشكار است.
[86] اگر رحمت پروردگارت نبود، اميد آن را نداشتى كه اين كتاب بر تو القا شود. پس نبايد پشتيبان كافران باشى.
[87] پس از آنكه آيات خدا بر تو نازل شد، تو را از آن منحرف نكنند. مردم را به سوى پروردگارت بخوان و از مشركان مباش.
[88] با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابودشدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.