💾 Archived View for auragem.letz.dev › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 80 captured on 2024-02-05 at 13:25:39. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

⬅️ Previous capture (2023-09-28)

➡️ Next capture (2024-06-20)

-=-=-=-=-=-=-

Mostafa Khorramdel, Surah 80: He frowned (Abasa)

Surahs

[1] چهره در هم کشید و روی برتافت! [[«عَبَسَ»: چهره در هم کشید. اخم و تخم کرد. مخاطب پیغمبر است. بدان گاه که سران قریش در خدمتش بودند و امیدوار بود که دعوتش را بپذیرند و با اسلام ایشان، قبائل و مردمان زیادی آئین یکتاپرستی را پذیرا گردند، مسلمان نابینای صادق و صمیمی و عاشق دینداری، و راغب فهم علم و دانش آسمانی، به نام ابن ام‌مکتوم به مجلس درآمد و با صدای بلند مکرّراً از آن حضرت تقاضای درس و وعظ قرآن و احکام دین کرد. اثر ناخوشنودی در چهره مبارکش پدیدار شد و از او روی گرداند و سرگرم ادامه دعوت اشراف به سوی دین خدا گردید. لذا مورد خطاب و عتاب آفریدگار قرار گرفت، و این مسأله، درس عبرت جاویدانی برای مسلمانان شد.]]

[2] از این که نابینائی به پیش او آمد. [[«أَن جَآءَهُ الأعْمی»: مفعولٌ‌له است.]]

[3] تو چه می‌دانی، شاید او (از آموزش و پرورش تو بهره گیرد و) خود را پاک و آراسته سازد. [[«مَا یُدْرِیکَ»: تو چه می‌دانی؟ (نگا: احزاب / 63، شوری / 17).]]

[4] یا این که پند گیرد و اندرز بدو سود برساند. [[«یَذَّکَّرُ»: متّعظ شود. پندپذیر گردد. «فَتَنفَعَهُ»: فعل (تَنفَعَ) منصوب به (أَنْ) مقدّر بعد از فاء سببیّه است و جواب (لَعَلَّ) است (نگا: غافر / 37). «الذِّکْری»: (نگا: انعام / 69 و 90، اعراف / 2، هود / 114 و 120).]]

[5] امّا آن کس که خود را (از دین و هدایت آسمانی) بی‌نیاز می‌داند. [[«إسْتَغْنی»: خود را بی‌نیاز می‌بیند از چیزی که با خود آورده‌ای، و به ثروت و قدرت دنیوی بسنده می‌کند.]]

[6] تو بدو روی می‌آوری و می‌پردازی! [[«تَصَدّی»: رو می‌کنی. فعل مضارع است و در اصل (تَتَصَدّی) است.]]

[7] چه گناهی بر تو است اگر او (با آب ایمان، از چرک کفر) خویشتن را پاک و پاکیزه ندارد؟! [[«وَ مَا عَلَیْکَ»: در حالی که گناهی بر تو نیست. چه گناهی بر تو است؟ حرف واو حالیّه یا عاطفه است. واژه (مَا) نافیه یا استفهامیّه است.]]

[8] امّا کسی که شتابان و مشتاقانه به پیش تو می‌آید. [[«یَسْعی»: به تلاش می‌ایستد، با علاقه می‌آید. حال فاعل (جَآءَ) است.]]

[9] و از خدا ترسان است. [[«وَ»: واو حالیّه است، و (هُوَ یَخْشی) حال فاعل (جَآءَ) است.]]

[10] تو از او غافل می‌شوی (و بدو اعتناء نمی‌کنی!). [[«تَلَهّی»: غافل می‌گردی. توجّه نمی‌کنی. فعل مضارع است. در اصل (تَتَلَهّی) بوده و در حقیقت نقطه مقابل (تَصَدّی) است.]]

[11] نباید چنین باشد! این آیات (قرآنی و شریعت آسمانی) یادآوری و آگاهی است و بس. [[«کلاّ»: نباید چنین کرد. حقّا. «اِنَّهَا»: این که آیات قرآنی. ضمیر (ها) به (آیات) برمی‌گردد. یا این که به قرآن برمی‌گردد و به خاطر تأنیث خبر، مؤنّث آمده است (نگا: آلوسی). «تَذْکِرَةٌ»: یادآوری کردن. بیدارباش و آگاهی دادن.]]

[12] پس هر که خواهد از آن پند گیرد (و هرکه خواهد سرِ خویش گیرد). [[«ذَکَرَهُ»: از قرآن پند و اندرز گرفت. ضمیر (هُ) به قرآن برمی‌گردد که مشارٌالیه آیات است. بعضیها آن را به خدا برمی‌گردانند. در این صورت معنی چنین است: هرکه خواهد خدا را یاد کند و به یاد او باشد.]]

[13] در نامه‌های گرامی و ارجمند ضبط و ثبت است. [[«صُحُفٍ»: جمع صَحیفه، نامه‌ها و کتابها. هرگونه برگه نوشته شده‌ای اعم از کاغذ و پوست و غیره. در اینجا مراد صفحات اذهان و نسخه‌های اوراق پراکنده‌ای است که آیات مبارک قرآن در آن حفظ و ضبط و ثبت می‌شده و بعدها به صورت کتاب جامع همه آیات درآمده که همین قرآن است، و پیوسته با خطها و شکل‌های متنوّع نگارش می‌یابد، و در روزگار ما گذشته از صفحات اذهان و اوراق، بر روی نوار و صفحه هوا و طول امواج ضبط و پخش می‌شود. «مُکَرَّمَةٍ»: گرامی. محترم.]]

[14] (نامه‌هائی که) فرا و بالا (از کلام بشر) و دارای مکانت و منزلت والایند (و دور از هرگونه تحریف و آمیزش) و پاک (از هر نوع شائبه‌ی خرافات و عقائد باطل و فاسد، و زدوده از نقص و کم و کاست) هستند. [[«مَرْفُوعَةٍ»: والا و بالا. دارای منزلت و مکانت. «مُطَهَّرَةٍ»: پاک از آلودگی خرافات. منزّه از تحریف. به دور از نقص.]]

[15] با دست نویسندگانی (نگارش یافته‌اند). [[«سَفَرَةٍ»: جمع سافِر، نویسندگان. مراد نویسندگان و حاملان و مبلّغان آیات قرآن است که از همان طلوع و نزول قرآن، هرچه از آیات نازل می‌شد، با اشتیاق و بی‌درنگ از زبان پیغمبر دریافت می‌داشتند و در سینه‌ها حفظ و ضبط، و بر روی استخوانها و سنگها و تخته‌ها و اوراق می‌نگاشتند و به دیگران می‌آموختند.]]

[16] (نویسندگانی) که بزرگوار و نیکمنش و نیکوکردارند. [[«کِرَامِ»: جمع کَریم، بزرگواران. بزرگ‌منشان. «بَرَرَةٍ»: جمع بارّ، نیکوکرداران. نیکوکاران. یادآوری: بیشتر تفسیرها (صُحُف) را لوح محفوظ، و (سَفَرَةٍ) را فرشتگان خدا دانسته‌اند. برخی هم (صُحُف) را کتابهای آسمانی، و (سَفَرَةٍ) را جمع سَفیر، و به معنی انبیاء خدا قلمداد کرده‌اند، و ضمیر (ها) در آیه 11 را هدایت و شریعت آسمانی به طور خاصّ یا عام شمرده‌اند.]]

[17] کشته باد انسان! چه خدا نشناس و ناسپاس است! [[«قُتِلَ الإِنسَانُ!»: کشته باد انسان! نفرین بر بشر! واژه (قُتِلَ) برای دعا، و مراد از (انسان) جنس بشر است. «مَآ أَکْفَرَهُ!»: چه کافر و خدانشناس است! چه کافر نعمت و ناسپاس است! چنین جمله‌ای بیانگر خشم خدا از کافر و ناسپاس است.]]

[18] خدا او را از چه چیز می‌آفریند؟! [[«مِنْ أَیِّ شَیْءٍ ...»: استفهام تحقیر است. یعنی از چه چیز ناچیزی خدا او را آفریده است؟ این همه سرکشی و ناسپاسی چیست؟!]]

[19] او را از نطفه‌ی ناچیزی می‌آفریند و قوّت و قدرت (و جمال و کمال) بدو می‌بخشد. [[«قَدَّرَهُ»: قدرت و توانائی بدو داده است. اندازه‌گیری دقیقی در ساختارش به کار رفته است. هر یک از اندامهای او را برای کاری و مناسب با سایر اعضاء آفریده است.]]

[20] سپس راه (شناخت خوبی و بدی) را برای او آسان می‌کند (تا راه هدایت را در پیش گیرد، و راه ضلالت را ترک گوید). [[«السَّبِیلَ»: راه تشخیص هدایت و ضلالت و خوبی و بدی (نگا: بلد / 10) در پرتو عقل و فکر و الهام و وحی.]]

[21] بعد او را می‌میراند و وارد گورش می‌گرداند. [[«أمَاتَهُ»: او را می‌راند. «أَقْبَرَهُ»: وارد گورش گردانْد.]]

[22] سپس هر وقت خواست او را زنده می‌گرداند. [[«أَنشَرَهُ»: زنده‌اش گرداند (نگا: انبیاء / 21، دخان / 35).]]

[23] هرگزا هرگز! انسان (با وجود طول حیات) دستوری را که خدا بدو داده است (و وظائفی را که برای وی تعیین کرده است، آن چنان که شایسته‌ی مقام باعظمت الهی است) هنوز که هنوز است انجام نداده است! [[«کَلاّ»: حَقّا. هرگزا هرگز. این واژه می‌تواند معنی مشهور خود، یعنی (نه چنین است) داشته باشد. چرا که بسیاری از افراد کوتاه‌بینِ پرادّعاء چنین می‌پندارند که وظائف خود را در برابر خدا به انجام رسانیده‌اند ولی این آیه شریفه، اندیشه و گفته ایشان را نادرست می‌شمارد. «لَمَّا یَقْضِ»: هنوز انجام نداده است. تاکنون به وظیفه خود عمل نکرده است.]]

[24] انسان باید به غذای خویش بنگرد و درباره‌ی آن بیندیشد (که چگونه ما آن را برای او فراهم کرده‌ایم، و در ساختمان مواد غذائی و اجزاء حیات‌بخش آن، چه دقّت و مهارت و ظرافتی به کار برده‌ایم). [[«فَلْیَنظُرْ»: باید که بنگرد. معلوم است که در اینجا نگریستن به معنی اندیشیدن و دقّت لازم به کار بردن است.]]

[25] ما آب را از آسمان به گونه‌ی شگفتی می‌بارانیم. [[«صَبَبْنَا»: فرو ریخته‌ایم. بارانده‌ایم.]]

[26] سپس زمین را می‌شکافیم و از هم باز می‌کنیم. [[«شَقَقْنَا الأرْضَ»: شکافتن زمین. اشاره به قابلیّت خاکها و سنگها برای درز برداشتن و پذیرش هوا و نور و جوانه‌های گیاهان در خود، و روی هم رفته آماده زراعت گشتن است.]]

[27] در آن دانه‌ها را می‌رویانیم (که مایه‌ی اصلی خوراک انسان است). [[«حَبّاً»: دانه‌ها. مراد دانه‌هائی است که مایه اصلی تغذیه انسان و بسیاری از حیوانات است. اگر دانه‌ها یک دو سالی بر اثر خشکسالی قطع شود، قحطی و گرسنگی تمام جهان را فرا می‌گیرد.]]

[28] و رَزها و گیاهان خوردنی را. [[«عِنَباً»: انگور. رَز. مو. «قَضْباً»: گیاهان خوردنی همچون سبزیجات، که اغلب دستچین و به صورت خام خورده می‌شوند.]]

[29] و درختان زیتون و خرما را. [[«زَیْتُوناً وَ نَخْلاً»: ذکر این دو میوه، بدان خاطر است که دارای موادّ غذائی سودمند و سلامت آفرینند.]]

[30] و باغهای پردرخت و انبوه را. [[«غُلْباً»: جمع غَلْباء، باغی که درختان تنومند داشته و پر و انبوه باشد.]]

[31] و میوه و چَراگاه را. [[«فَاکِهَةً»: میوه. «أَبّاً»: چَراگاه. گیاهان خودرو.]]

[32] برای استفاده و بهره‌مندی شما و چهارپایان شما. [[«مَتَاعاً ...»: (نگا: نازعات / 33).]]

[33] هنگامی که صدای هراس‌انگیز گوش‌خراش (نفخه‌ی صور دوم) برآید. [[«الصَّآخَّةُ»: صدای کرکننده. صدای گوش‌خراش. حادثه عظیم. مراد نفخه صور دوم است که به دنبال برخورد اجرام و کرات آسمانی بر اثر تخریب جهان، طنین‌انداز می‌گردد (نگا: زمر / 68) و انسان را از همه‌چیز جز خود و اعمالش و سرنوشتش غافل می‌کند.]]

[34] در آن روز که انسان فرار می‌کند از برادر خود. [[«یَفِرُّ»: می‌گریزد. علّت گریز این است که هرکسی برای نجات خود می‌کوشد، و از آنان که گمان می‌برد، چه بسا از او درخواست کمک کنند، فرار می‌کند.]]

[35] و از مادر و پدرش!

[36] و از همسر و فرزندانش. [[«صَاحِبَة»: زن. همسر. «بَنِیهِ»: پسرانش. در اینجا مراد فرزندانی است، که در دنیا انسان جان و مال را فدای ایشان می‌کند.]]

[37] در آن روز هرکدام از آنان وضعی و گرفتاری بزرگی دارد که او را به خود سرگرم می‌کند و از هر چیز دیگری باز می‌دارد. [[«شَأْن»: وضع و حال. کاروبار. «یُغْنِیهِ»: او را بسنده است. یعنی مجالی برای او باقی نمی‌گذارد تا امکان و فرصت این را داشته باشد به دیگران بپردازد. او را به خود مشغول می‌کند و بی‌خبر از دیگران می‌سازد.]]

[38] در آن روز، چهره‌هائی شاد و درخشانند. [[«مُسْفِرَةٌ»: شادان و خندان. درخشان و بشّاش.]]

[39] خندان و مسرورند. [[«ضَاحِکَةٌ»: خندان. «مُسْتَبْشِرَةٌ»: مسرور. خوش و خرّم.]]

[40] و در آن روز چهره‌هائی غبار (غم و اندوه) بر آنها نشسته است. [[«غَبَرَةٌ»: گرد و خاک برخاسته و در هوا پراکنده. مراد غبار غم و اندوه و کدورت و افسردگی است.]]

[41] ابر تیره و سیاه (هراس و اندوه) آن رخسارها را می‌پوشاند. [[«قَتَرَةٌ»: ابر تیره و سیاه (نگا: المصحف المیسّر). دودگونه‌ای از هول و هراس و غم و اندوه، رخساره را می‌پوشاند (نگا: معجم‌الفاظ القرآن الکریم). همچنین (نگا: یونس / 26).]]

[42] آنان، کافران بزهکار و بدکردارند. [[«الْفَجَرَةُ»: جمع فاجِر، کسی که آشکارا به فسق و فجور دست می‌یازد، و بر ضدّ شرع می‌شورد (نگا: المصحف المیسّر).]]

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud