💾 Archived View for auragem.letz.dev › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 41 captured on 2024-02-05 at 13:23:54. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2023-09-28)
-=-=-=-=-=-=-
[1] حا. میم ... [[«حم»: از حروف مقطّعه است (نگا: بقره / 1).]]
[2] (این کتابی است که) از طرف خداوند بخشایشگر مهرورز نازل شده است. [[«تَنزِیلُ»: (نگا: شعراء / 192، سجده / 2، یس / 5، زمر / 1، غافر / 2). «الرَّحْمنِ»: واسع الرّحمه. «الرَّحِیمِ»: دائم الرّحمه.]]
[3] کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است (و واضح و روشن گشته است. یعنی) قرآن که به زبان عربی است، برای قومی (فهم معانی آن آسان) است که اهل دانش باشند. [[«فُصِّلَتْ آیَاتُهُ»: آیههای آن تفصیل و تبیین شده است. در قالب الفاظ گویا و زیبا و جملهبندیهای دلکش و دلربا و با معانی ژرف و رسا (نگا: اعراف / 52، هود / 1، انعام / 114). «قُرْآناً عَرَبِیّاً»: (نگا: یوسف / 2، طه / 113، زمر / 28). «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»: برای قومی فهم معانی و درک مقاصد قرآن آسان است که اهل دانش باشند. برای قومیآمده است که معانی آن را فهم میکنند، چرا که به زبان ایشان آمده است (نگا: ابراهیم / 4). میتواند متعلّق به (فصّلت) یا متعلّق به (تَنزِیلٌ) باشد.]]
[4] قرآن بشارت دهنده (ی مؤمنان به نعمتهای فراوان و جاویدان) و ترساننده (ی کافران به عذاب دردناک و سرمدی یزدان) است. ولی (تشویق و تهدید قرآن در دل متعصّبان لجوج بیاثر است و) اکثر آنان (از حق و حقیقت) رویگردانند و این است که (روح شنوائی و پذیرائی حقایق را از دست دادهاند و گوئی که کرند و) هیچ نمیشنوند. [[«بَشِیراً وَ نَذِیراً»: صفت بعد از صفت (قُرْآناً)، یا حال کتاب یا آیات است.]]
[5] میگویند: دلهایمان در برابر چیزی که ما را بدان میخوانی (که یگانهپرستی است) در میان پوششهائی قرار گرفته است (و آنچه میگوئی بدان نمیرسد) و در گوشهایمان سنگینی است (و کلام تو را نمیشنود) و میان ما و تو پردهی ستبر و مانع بزرگی است (که نمیگذارد ما با تو در یکجا گرد آئیم). پس تو (برابر آئین خود) عمل کن و ماهم (برابر آئین خود) عمل میکنیم. [[«أَکِنَّةٍ ... وَقْرٌ»: (نگا: انعام / 25، اسراء / 46، کهف / 57). «فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ»: تو برابر آئین خود عمل کن و ما هم برابر آئین خود و هرگز از تو پیروی نمیکنیم. تو برای نابودی ما دست به کار شو و ما هم برای نابودی تو به کار میپردازیم. و مبارزه ما با تو ادامه دارد.]]
[6] بگو: من فقط و فقط انسانی مثل شما هستم، و به من وحی میشود که خداوندگار شما خداوندگار یگانهای بیش نمیباشد، پس راست به سوی او رو کنید و روید (و پندار و گفتار و کردارتان در مسیر رضای وی باشد) و از او آمرزش بخواهید. وای به حال مشرکان! [[«بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ»: انسانم همچون شما. انسانی مثل شما هستم (نگا: ابراهیم / 11، کهف / 110، اسراء / 93). «إِنَّمَآ إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ»: نائب فاعل (یُوحی) است «فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ»: اعمال خود را محض رضای خدا انجام دهید و طاعت و عبادتتان برای او باشد و بس.]]
[7] مشرکانی که به پاکسازی خود نمیپردازند و آنان به آخرت هم ایمان ندارند. [[«لایُؤْتُونَ الزَّکَاةَ»: به پاکسازی خود از لوث شرک نمیپردازند و به کارهای خیر دست نمییازند. مراد از زکات، پاکسازی و انفاق در راه کارهای خیر است که موجب پاکیزگی نفس و پاک کردن صفحه دل از آلودگیها است. چرا که از یک سو این سوره مکّی است و در مکّه قانون زکات اصطلاحی که از فروع اسلام است وضع نشده است، و از دیگر سو زکات بر مؤمن واجب است؛ نه بر کافر و مشرک، تا از صفات رذیله مشرکان بشمار آید. برخی هم آن را همان زکات اصطلاحی میدانند و کفّار و مشرکان را موظّف به فروع شریعت میدانند (نگا: أضواء البیان).]]
[8] مسلّماً کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و بایسته انجام میدهند، اجر و پاداش ناگسیختنی دارند. [[«غَیْرُ مَمْنُونٍ»: غیرمنقطع و ناگسیختنی (نگا: هود / 108، ص / 54). برخی هم آن را کمنشدنی و کاستی نپذیرفتنی، بدون منت، و بیحساب معنی نمودهاند.]]
[9] بگو: آیا به آن کسی که زمین را در دو روز آفریده است ایمان ندارید، و برای او همگونها و انبازهائی قرار میدهید؟ او (علاوه از این که آفریدگار زمین است) آفریدگار جهانیان هم میباشد. [[«خَلَقَ الأرْضَ»: مراد از خلق زمین، تقدیر وجود و آفرینش بالقوّه آن است. چرا که آفرینش زمین همراه با آفرینش همه کائنات بوده و خود قطعه ناچیزی از مجموعه کائنات است (نگا: انبیاء / 30). این هم در قرآن غریب نیست. مثلاً در آفرینش آدم قرآن فرموده است: إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِندَاللهِ کَمَثَلِ آدَمَ، خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ (آلعمران / 59). «خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ»: خواست او را از خاک بیافریند و پیدایش او را مقدّر فرمود. چرا که اگر مراد از «خلق» آفریدن بالفعل باشد نه بالقوّه، جمله (کُن فَیَکُونُ) معنی ندارد (نگا: التفسیر الواضح، تفسیر کبیر). «یَوْمَیْنِ»: دو روز. مراد دو وقت و دوران است. چرا که قبل از آفرینش آسمان و زمین، روزی به معنی روز معمولی وجود نداشته است. این دورانها هم شاید هزاران و بلکه میلیونها و میلیاردها سال به طول انجامیده باشد (نگا: حجّ / 47، سجده / 5، معارج / 4).]]
[10] او در زمین بر فراز آن کوههای استواری قرار داد، و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید، و موادّ غذائی (مختلف و جوراجور ساکنان) زمین را به اندازهی لازم مقدّر و مشخّص کرد. اینها همه (اعمّ از خلق زمین و ایجاد کوهها و تقدیر اقوات) روی هم در چهار روز کامل به پایان آمد، بدان گونه که نیاز نیازمندان و روزی روزیخواهان را برآورده کند (و کمترین کم و زیادی در آن نباشد). [[«رَوَاسِیَ»: (نگا: رعد / 3، حجر / 19، نحل / 15). «بَارَکَ»: پر خیر و برکت باد. نعمتها و منافع زیادی را پدید آورد. «قَدَّرَ»: مقدّر کرد. اندازهگیری و پیشبینی نمود. «أَقْوَاتَهَا»: خوراکیها و غذاهای مورد نیاز ساکنان روی زمین، اعمّ از انسانها و حیوانها و گیاهها. «أَرْبَعَةِ أیَّامٍ»: چهار روز. منظور تتمّه چهار روز است. یا به عبارت دیگر، دو روز برای خلق زمین، و دو روز برای ایجاد کوهها و تولید خیرات و تقدیر اقوات. نظیر این تعبیر، در زبان عربی و فارسی نیز وجود دارد. مثلاً اگر گفته شود: از اینجا تا مکّه ده روز طول میکشد، و تا مدینه پانزده روز. یعنی پنج روز فاصله مکّه و مدینه است و ده روز فاصله اینجا تا مکّه. تفاسیر معتبر را در این زمینه مطالعه کردم، جز این، رأی دیگری که چنگی به دل بزند و موافق با آیات دیگر قرآن باشد پیدا نکردم. ولی این بنده خدا را عقیده بر این است که: دو روز یا دو دوران مذکور در آیه 9 با دو روز یا دو دوران مذکور در آیه 12 مقارن و همزمانند. چرا که آفرینش آسمانها، آفرینش زمین را نیز در بر دارد. و چهار روز یا دوران مذکور در آیه 10 خاصّ زمین و مکمّل دو دوران قبلی است که روی هم شش دوران میشود. «سَوَآءً»: درست در مدّت چهار روز کامل، بدون کم یا زیاد. اقوات و موادّ غذائی درست بدان اندازه است که مورد نیاز است. مصدر و مفعول مطلق فعل محذوف (إِسْتَوَتْ) یا حال (اقوات) است. «السَّآئِلِینَ»: محتاجان و نیازمندان. درخواستکنندگان و طالبان. مراد انسان و حیوان و گیاه است. ذکر آن به صورت جمع مذکّر سالم، از راه تغلیب است. «لِلسَّآئِلِینَ»: متعلّق به (قَدَّرَ) یا (سَوَآءً) است.]]
[11] سپس ارادهی آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحابیها در گسترهی فضای بیانتهاء پراکنده) بود. به آسمان و زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید پدید آئید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای). [[«ثُمَّ»: سپس. در اینجا برای تأخیر بیانی است نه تأخیر زمانی. یعنی آفرینش آسمانها قبلاً صورت گرفته است و زمین بعد از آن (نگا: بقره / 29، نازعات / 27 - 33). «إسْتَوی إِلی ...»: قصد کرد. اراده فرمود. «دُخَانٌ»: دود. چه بسا مراد گازها و بخارها باشد که علماء آن را سحابی میگویند. «إِئْتِیَا»: پدید آئید و شکل بگیرید. در اینجا خلق تقدیری تبدیل به خلق تکوینی میشود و هستی از قوّه به فعل در میآید. «أَتَیْنَا»: پدیدار شدیم. پیدا گشتیم. مراد سرعت در اطاعت است. «طَوْعاً أَوْ کَرْهاً»: (نگا: آلعمران / 83، توبه / 53، رعد / 15).]]
[12] آن گاه آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز به انجام رساند، و در هر آسمانی فرمان لازمهاش را صادر (و نظام و تدبیر خاصّی مقرّر) فرمود (و مخلوقات و موجودات متناسب با آنجا را آفرید). آسمان نزدیک را با چراغهای بزرگی (از ستارگان درخشان و تابان) بیاراستیم و (آن را کاملاً از آفات و استراق سمع شیاطین) محفوظ داشتیم. این (امور مذکوره، اعم از آفرینش جهان هستی و دوران شکلگیری و نظم دقیق، برجوشیده از) برنامهریزی خداوند بسیار توانا و بس آگاه است. [[«قَضَاهُنَّ»: فعل (قَضی) به معنی: به انجام رسانید. به پایان برد. ضمیر (هُنَّ) به سماء برمیگردد که متضمّن معنی سماوات است. یا به (سماوات) بعد از خود برمیگردد. در صورت اوّل (سَبْعَ) حال (هُنَّ) و در صورت دوم تمییز و مفسّر آن است (نگا: روح المعانی، بیضاوی، ابن جُزَیّ). «أَمْرَهَا»: کار و بار مربوط به آن را. مخلوقات و موجودات و نظم و نظام آن را. «السَّمَآءَ الدُّنْیَا» (نگا: صافّات / 6). «مَصَابِیحَ»: چراغها. مراد کواکب است (نگا: صافّات / 6). «حِفْظاً»: نگاهداری. مفعول مطلق فعل محذوف (حَفِظْنَا) است که عطف بر فعل (زَیَّنَّا) است. در اصل چنیناست: وَ حَفِظْنَاحِفْظاً. «ذلِکَ تَقْدِیرُ ...»: (نگا: انعام / 96، یس / 38). یادآوری: خداوند در هفت مورد قرآن، ادوار خلقت آسمانها و زمین را شش دوره ذکر فرمودهاند (نگا: اعراف / 54، یونس / 3، هود / 7، فرقان / 59، سجده / 4، ق / 38، حدید / 4).]]
[13] اگر (مشرکان مکّه از پذیرش ایمان) رویگردان شدند، بگو: شما را از صاعقهای همچون صاعقهی عاد و ثمود میترسانم. [[«صَاعِقَةً»: جرقّه عظیم الکتریسیته است که در میان قطعه ابری که بار مثبت دارد با زمین که بار منفی دارد ایجاد میشود. صدای مهیب و زمین لرزه شدیدی را به همراه دارد.]]
[14] زمانی (صاعقه گریبانگیر قوم عاد و ثمود شد) که پیغمبران از پیش رو و پشت سر (و از هر سو و جهات دیگر) به نزدشان آمدند (و به عناوین مختلف و به شیوههای گوناگون پندشان دادند و ارشادشان کردند و گفتند:) جز خدا را پرستش نکنید. پاسخ دادند که: اگر خدا میخواست پیغمبرانی روانه دارد فرشتگانی را (به عنوان پیغمبر) فرو میفرستاد (نه انسانهائی مانند خود ما). ما قطعاً به آن چیزهائی باور نداریم که با خود آوردهاید. [[«إِذْ»: معمول صاعِقَة است. «مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» مراد از هر سو و با هر شیوه است. (نگا: احقاف / 21).]]
[15] و امّا قوم عاد در زمین به ناحق بزرگی فروختند (و مغرورانه) گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟ مگر آنان نمیدانستند که خداوندی که ایشان را آفریده است از آنان نیرومندتر است؟! آنان (بر اثر این پندار بیاساس) پیوسته آیههای ما را انکار میکردند و نمیپذیرفتند. [[«إِسْتَکْبَرُوا فِی الأرْضِ بِغَیْرِ حَقٍّ»: به ناحق در زمین بزرگی فروختند و خویشتن را بالاتر از آن دانستند که حقیقت را بپذیرند و ایمان بیاورند. «بِغَیْرِ حَقٍّ»: بدون استحقاق. به ناحق (نگا: اعراف / 146، یونس 23، قصص / 39).]]
[16] سرانجام باد تند و پرصدا و سخت سردی را در روزهای شومی به سویشان وزان کردیم، تا عذاب خوار و پستکنندهای در زندگی همین دنیا بدیشان بچشانیم. (تازه این عذاب دنیا است) و عذاب آخرت خوار و پستکنندهتر (از عذاب دنیوی ایشان) است، و آنان اصلاً (از سوی کسی) یاری و کمک نمیشوند. [[«صَرْصَراً»: سخت و شدید. پر سر و صدا و هراسانگیز. بسیار سرد. «أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ»: روزهای شوم و بد. این تندباد هفت شب و هشت روز پیاپی وزیدن گرفت (نگا: حاقّه / 7) و همچون تنههای درختان خرما که از ریشه کنده شده باشند، انسانها را بلند میکرد و به زمین میکوبید (نگا: قمر / 20).]]
[17] و امّا قوم ثمود، ما ایشان را رهنمود کردیم (و راه خیر و راه شرّ را بدیشان نمودیم) و آنان کوردلی (و گمراهی) را بر هدایت (و رهنمود الهی) ترجیح دادند، و لذا به سبب کارهائی که میکردند، صاعقهی عذاب خوارکنندهای ایشان را فرو گرفت. [[«الْعَمی»: کوردلی. گمراهی «صَاعِقَةٌ الْعَذَابِ»: اضافه صفت به موصوف است. مثل: مُهْلِکُ الْعَذَابِ، که در اصل «الْعَذَابُ الْمُهْلِکُ» است (نگا: قرطبی). «الْهُونِ»: مصدر است و به عنوان اسم فاعل یعنی مُهین به کار رفته است. به معنی: خوارکننده و رسواگر (نگا: انعام / 93).]]
[18] و کسانی را که مؤمن و متّقی بودند نجات دادیم (و از عذاب در امان و از دست کفّار متکبّر رهائی بخشیدیم).
[19] روزی دشمنان خدا (یعنی کفّار و مشرکان همهی ملّتها) به سوی آتش دوزخ رانده و بر لبهی آن گرد آورده میشوند (و دستههای پیشین را نگاه میدارند تا گروههای پسین را بدانان ملحق گردانند). [[«إِلَی النَّارِ ...»: (نگا: زمر / 71). «أَعْدَآءُ اللهِ»: دشمنان خدا. مراد کفّار و مشرکان همه ملّتها از آغاز تا پایان جهان است. «فَهُمْ یُوزَعُونَ»: (نگا: نمل / 17 و 83).]]
[20] هنگامی که در کنار دوزخ گرد آمدند، گوشها و چشمها و پوستهای ایشان بر کارهائی که (در دنیا) میکردهاند، گواهی میدهند. [[«شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ..»: شهادت اعضاء در آیات متعدّد قرآن مذکور است (نگا: نور / 24، یس / 65، فصّلت / 21 و 22) ولی نحوه شهادت بر ما مجهول است. آیا خدا درک و شعور و قدرت سخن بدانها میدهد، آثار گناهان بر آنها نقش بسته است، در آنها ایجاد صوت میگردد، و ... «سَمْعُهُمْ وَ ...»: علّت این که سمع مفرد و بقیّه اعضاء جمع (نگا: بقره / 7 و 20، انعام / 46، نحل / 108). «جُلُودُ»: پوستها. مراد همه اعضاء است، و عطف عامّ بر خاصّ است.]]
[21] آنان به پوستهای خود میگویند: چرا بر ضدّ ما شهادت دادید؟ پاسخ میدهند: خداوندی ما را به گفتار درآورده است که همه چیز را گویا نموده است، و همو در آغاز شما را (از عدم) آفریده است و (در پایان زندگی و بعد از ممات، دوباره جامهی حیات به تنتان کرده و برای حساب و کتاب) به سوی او برگردانده شدهاید. [[«أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ»: خدا همه چیز را به گفتار انداخته است. یعنی امروز همه موجودات عالم سخن میگویند و اسرار را بازگو میکنند. چرا که پردهها از رازها به کنار رفته است (نگا: / 22، طارق / 9). نهتنها در قیامت در دنیا هم همه ذرّات عالم به تسبیح و تقدیس خدا مشغول و مأموران رازبگوی خدایند، و هر ذرّهای صفحهای گویا از تاریخ هستی است. امّا هر یک دارای قلمی دیگر و زبانی دیگرند. امّا چگونه؟ شما انسانید و نمیدانید. «وَ هُوَ خَلَقَکُمْ ...»: دنباله سخن جلود، و یا مستأنفه است و فرموده آفریدگار جلود است.]]
[22] شما اگر گناهانتان را پنهان میکردید نه از این جهت بود که از شهادت گوشها و چشمها و پوستهایتان بر ضدّ خودتان بیم داشته باشید (چرا که اصلاً باور نمیکردید روزی اینها به سخن درآیند و بر ضدّ کسی گواهی دهند). بلکه گمان میبردید خدا بسیاری از اعمالی را که (مخفیانه) انجام میدهید نمیداند. [[«أَن یَشْهَدَ»: از ترس این که شهادت دهد. از این که گواهی دهد. مفعولله است. در اصل: مَخَافَةَ أَن یَشْهَدَ. مِنْ أَن یَشْهَدَ. عَنْ أَن یَشْهَدَ.]]
[23] این گمان بدی که دربارهی پروردگارتان داشتهاید شما را به هلاکت انداخته است، و لذا از زمرهی زیانکاران شدهاید. [[«ذلِکُمْ»: مبتدا است. «ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ»: بدل از مبتدا است. «أَرْدَاکُمْ»: شما را به هلاکت انداخته و نابود نموده است. خبر مبتدا است، یا این که (ظَنُّکُمْ) و (أَرْدَاکُمْ) میتواند خبر اوّل و دوم مبتدا باشد.]]
[24] اگر آنان شکیبائی کنند (یا نکنند، یکسان است و) آتش دوزخ جایگاه ایشان است (و راه نجاتی از آن ندارند). اگر هم تقاضای رضایت و درخواست عفو (الهی) کنند (به جائی نمیرسد و پذیرفته نمیشود) و مورد عفو قرار نمیگیرند. [[«إن یَصْبِرُوا ...»: شبیه این آیه در معنی (نگا: ابراهیم / 21، طور / 16). «مَثْویً»: محلّ اقامت. (نگا: آلعمران / 151، نحل / 29، عنکبوت / 68). «إِن یَسْتَعْتِبُوا»: اگر طلب رضایت و گذشت کنند (نگا: نحل / 84، روم / 57، جاثیه / 35). «الْمُعْتَبِینَ»: اجابتشدگان. کسانی که درخواستشان پذیرفته گردد. خوشنودشدگان. برخی (یَسْتَعْتِبُوا) را به معنی درخواست (عُتْبی) یعنی برگشت به دنیا، و (الْمُعْتَبِینَ) را به معنی برگشت دادهشدگان به دنیا گرفتهاند. در این صورت معنی آیه چنین است: اگر کافران بر آتش شکیبائی کنند یا نکنند یکسان است و دوزخ جایگاه ایشان است، و اگر طلب رجعت و برگشت به دنیا کنند، درخواست ایشان پذیرفته نمیگردد و به دنیا برگردانده نمیشوند.]]
[25] ما برای آنان همنشینان (زشتسیرتی از جنّ و انس) ترتیب دادهایم (و این دوستان تبهکار، ایشان را از هر سو احاطه میکنند و افکارشان را میدزدند و چنان بر آنان چیره میشوند) که کار دنیا و آخرت را در نظرشان میآرایند (و اقدام به محرّمات و ترک عبادات را و همچنین عقاب و عذاب دوزخ را برایشان سهل و ساده جلوهگر مینمایند. تا بدانجا که به آسانی به گرداب فساد فرو میروند) و فرمان عذاب الهی دربارهی آنان ثابت و صادر میشود و به سرنوشت اقوام گمراهی از جنّ و انسی گرفتار میگردند که پیش از ایشان بودهاند (و همچون ایشان کردهاند. جملگی) اینان و آنان مسلّماً زیانبار شدهاند. [[«قَیَّضْنَا»: آماده کردهایم و تهیّه نمودهایم. ترتیب دادهایم (نگا: مریم / 83 و 84، زخرف / 36 و 37). «قُرَنَآءَ»: جمع قَرین، همدم. دوست، مراد شیاطین انس و جنّ است (نگا: نساء / 38، صافّات / 51). «مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ»: آنچه پیش رو دارند. مراد محرّمات و ضلالات و لذّات و شهوات و زرق و برق دنیا است. «مَا خَلْفَهُمْ»: آنچه پشت سر دارند. مراد امور اخروی است، از قبیل زندگی دوباره و حساب و کتاب و عقاب و عذاب. البتّه میتوان (مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ) را مربوط به امور اخروی، و (مَا خَلْفَهُمْ) را مربوط به امور دنیوی دانست (نگا: بقره / 255، طه / 110، انبیاء / 28، حجّ / 76). جمله (مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ) ممکن است اشاره به احاطه همهجانبه شیاطین انس و جنّ و تزیین آنان هم باشد. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ»: فرمان عذاب درباره آنان لازم و ثابت گردید و گرفتار عقاب و عذاب شدند (نگا: اسراء / 16، قصص / 63، نمل / 82). «فِی أُمَمٍ»: در میان ملّتهائی که. همراه با ملّتهائی که. جار و مجرور میتواند حال (هم) و متعلّق به (کَآئِنِینَ) محذوف بوده و تقدیر چنین باشد، کَآئِنِینَ فِی أُمَمٍ. تنوین (أُمَمٍ) دالّ بر تکثیر است. واژه (فی) میتواند به معنی (مَعَ) باشد.]]
[26] کافران (به همدیگر) میگویند: گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید (تا مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه دربارهی مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز گردید. [[«إلْغَوْا»: یاوهسرائی کنید. کارهای بیهوده انجام دهید. مراد بحثهای بیفایده و جار و جنجال و سر و صدا و افسانهسرائی و بالاخره همه گفتگوها و کارهائی است که افکار مردم را از محور مقاصد قرآنی منحرف سازد و مجال تفکّر را از آنان سلب کند. «فِیهِ»: در هنگام خواندن قرآن یا تدریس آیات و یا طرح مسائل آن.]]
[27] ما قطعاً (جنگ با قرآن را فراموش نمینمائیم و) به کافران عذاب سختی میچشانیم، و آنان را در برابر بدترین کاری که کردهاند (که مبارزهی با قرآن است) جزا و سزا خواهیم داد. [[«لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی ...». مراد دو چیز میتواند باشد: الف - مبارزه کافران با قرآن بدترین کار است و در برابر آن کیفر شدید داده میشوند. ب - همه کارهای کافران همسان بدترین کارشان محسوب میگردد و بدترین مجازاتها بدانها تعلّق میگیرد، همان گونه که همه کارهای مؤمنان همسان بهترین کارشان محسوب میشود و بهترین پاداشها بدانها تعلّق میگیرد (نگا: توبه / 121، نحل / 96 و 97، نور / 38، عنکبوت / 7، زمر / 35).]]
[28] این، کیفر دشمنان خدا است که آتش (سوزان جهنّم) است. (امّا نه آتش موقّتی و زودگذر، بلکه) سرای همیشگی ایشان در میان آن است. این هم بدان خاطر است که پیوسته آیات ما را (با وجود علم به واقعیّت آنها) انکار میکردهاند. [[«النَّارُ»: آتش دوزخ. عطف بیان یا بدل از (ذلِکَ) و یا این که خبرمبتدای محذوف (هُوَ) است. «دَارُ الْخُلْدِ»: سرای ماندگاری و جاودانگی. یعنی در دوزخ اقامتگاه همیشگی کفّار است. «جَزَآءً»: مفعول مطلق عامل محذوف (نگا: اسراء / 63) و یا مفعول له است. «جَزَآءً بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ»: حرف (ب) یکم متعلّق به (جَزَآءً) و دوم متعلّق به (یَجْحَدُونَ) است.]]
[29] کافران (در میان دوزخ فریاد برمیآورند و) میگویند: پروردگارا! کسانی را از دو گروه انس و جنّ به ما نشان بده که ما را گمراه کردهاند، تا ایشان را زیر پاهای خود بگذاریم و لگدمالشان گردانیم و بدین وسیله از زمرهی پستترین مردم (از لحاظ مقام و مکان) شوند. [[«الأسْفَلِینَ»: پائینترین افراد و پستترین مردم از لحاظ مکانت و منزلت و مقام و مکان. این سخن بیانگر شدّت خشم کافران بر سردستگان و رهبران کفر و معصیت است (نگا: بقره / 166 و 167، سبأ / 31 - 33).]]
[30] کسانی که میگویند: پروردگار ما تنها خدا است، و سپس (بر این گفتهی خود که اقرار به وحدانیّت است میایستند، و آن را با انجام قوانین شریعت عملاً نشان میدهند، و بر این راستای خداپرستی تا زندهاند) پابرجا و ماندگار میمانند (در هنگام آخرین لحظات زندگی) فرشتگان به پیش ایشان میآیند (و بدانان مژده میدهند) که نترسید و غمگین نباشید و شما را بشارت باد به بهشتی که (توسّط پیغمبران) به شما (مؤمنان) وعده داده میشد. [[«تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ المَلآئِکَةُ»: مراد نزول فرشتگان به هنگام مرگ انسانها است (نگا: نساء / 97، انفال / 50، انعام / 93، نحل / 28 و 32، محمّد / 27). برخی این بشارتها را دائمی و مستمرّ دانسته و آنها را الهامهای معنوی فرشتگان در گوش جان مؤمنان در همه مراحل زندگی میدانند.]]
[31] (و فرشتگان بدیشان خبر میدهند که) ما یاران و یاوران شما در زندگی دنیا و در آخرت هستیم، و در آخرت برای شما هرچه آرزو کنید هست، و هرچه بخواهید برایتان فراهم است. [[«مَا تَدَّعُونَ»: آنچه طلب کنید (نگا: یس / 57).]]
[32] اینها به عنوان پذیرائی از سوی خداوند آمرزگ��ر و مهربان است. [[«نُزُلاً»: (نگا: آلعمران / 198، کهف / 107، صافّات / 62).]]
[33] گفتار چه کسی بهتر از گفتار کسی است که مردمان را به سوی خدا میخواند و کارهای شایسته میکند و اعلام میدارد که من از زمرهی مسلمانان (و منقادان اوامر یزدان) هستم؟ [[«قَوْلاً»: تمییز است. «الْمُسْلِمِینَ»: مسلمانان. کسانی که فرمانبردار اوامر خدا بوده و سرِ بندگی و پرستش را فروتنانه بر آستانهاش میگذارند.]]
[34] نیکی و بدی یکسان نیست. (هرگز بدی را با بدی، و زشتی را با زشتی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجهی این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد. [[«لاتَسْتَوی»: مساوی و برابر و یکسان نیست. «إدْفَعْ»: پاسخ بده (نگا: مؤمنون / 96). از میان بردار (نگا: بقره / 251، حجّ / 40). «وَلِیٌّ»: دوست. رفیق. «حَمِیمٌ»: گرم. صمیمی. «إدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»: (نگا: مؤمنون / 96).]]
[35] به این خوی (و خلق عظیم) نمیرسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند، و بدان نمیرسند مگر کسانی که بهرهی بزرگی (از ایمان و تقوا و اخلاق ستوده) داشته باشند. [[«مَا یُلَقَّاهَا»: به این خصلت دست نمییابد و این سفارش را پذیرا نمیگردد (نگا: قصص / 80). ضمیر (هَا) به (خَصْلَة) یا (وَصِیَّة) باز میگردد که مستفاد از جمله سابق است. «ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»: دارای بهره فراوان از خصال حمیده و صفات پسندیدهای که منتهی به سعادت دائم میگردد (نگا: قصص / 79، انسان / 11).]]
[36] هرگاه وسوسهای از شیطان (در این مسیر) متوجّه تو گردید (به هوش باش و در مقابل آن مقاومت کن و) خود را به خداوند بسپار (و به سایهی لطف او پناه بر) که او بس شنوا و آگاه است (و تو را میپاید و محافظت مینماید). [[«وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ ...»: (نگا: اعراف / 200).]]
[37] از نشانههای (قدرت) خدا، شب و روز و خورشید و ماه است. برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدائی که آنها را آفریده است، سجده کنید، اگر واقعاً او را عبادت و پرستش میکنید. [[«آیَاتِهِ»: نشانههای قدرت و ادلّه عظمت او. «إن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ»: اگر واقعاً او را میپرستید. اگر میخواهید او را عبادت و پرستش کنید.]]
[38] اگر (مشرکان) خود را بزرگتر از آن دیدند (که به عبادت و پرستش پروردگار بپردازند، باک مدار. چرا که) آنان که در پیشگاه پروردگارت منزلت و مکانت دارند (که فرشتگان مقرّبند) شب و روز به تسبیح و تقدیس او سرگرمند و به هیچ وجه ایشان (از این کار) خسته و درمانده نمیگردند. [[«عِندَ رَبِّکَ»: در پیشگاه او هستند. مراد از عندیّت، یعنی در پیشگاه بودن، عندیّت مکانی نیست؛ بلکه عندیّت کرامت و منزلت است (نگا: قمر / 55). «لا یَسْأَمُونَ»: ملول نمیگردند. خسته و درمانده نمیشوند (نگا: بقره / 282).]]
[39] و از نشانههای (قدرت) خدا این است که تو زمین را خشک و برهوت میبینی، امّا هنگامی که (قطرههای حیاتبخش) آب بر آن فرو میفرستیم، به جنبش درمیآید و آماسیده میگردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج میزند). آن کس که این زمین خشک و برهوت را زنده میکند، هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده میگرداند. چرا که او بر هر چیزی توانا است. [[«خَاشِعَةً»: خشک و برهوت. ساکن و بدون حرکت. «إهْتَزَّتْ»: به جنبش درمیآید و تکان میخورد. «رَبَتْ»: بالا میآید و آماسیده میگردد. «إهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ ...»: (نگا: حجّ / 5). وقتی که آب به عناصر و ذرّات خاک میرسد، در داخل آب حل میگردند و جذب دانهها یا ریشههای گیاهان میشوند و به سلولها و بافتها و اندامهای زندهای تبدیل شده و رشد میکنند و افزایش مییابند. «مُحْیی»: زنده کننده (نگا: روم / 50). در رسمالخطّ قرآنی با یک یاء نوشته شده است.]]
[40] کسانی که آیات ما را مورد طعن قرار میدهند و به تحریف (حقائق و معانی) آن دست مییازند، بر ما پوشیده نخواهند بود (و کیفرشان را خواهیم داد.) آیا کسی که به آتش دوزخ انداخته میشود بهتر است یا کسی که (در سایهی ایمان) در نهایت امن و امان، روز قیامت (به عرصهی محشر) میآید؟ هر کاری که میخواهید بکنید، او میبیند هر آنچه را که انجام میدهید. [[«یُلْحِدُونَ»: مورد طعن قرار میدهند. تحریف میکنند. «آیَاتِ»: مراد آیات تکوینی کتاب منظور جهان، یا آیات تشریعی مذکور در کتابهای آسمانی به ویژه قرآن است. «یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا»: آیات ما را تحریف میکنند. آیات ما را مورد طعن قرار میدهند. مراد منحرف ساختن مردم با مغالطه و سفسطه از دلائل خداشناسی و نشانههای قدرت الهی، و یا تحریف حقائق و معانی و تغییر عبارات و الفاظ کتابهای آسمانی است. «آمِناً»: در امن و امان. مطمئنّ و بیدغدغه، حال است.]]
[41] کسانی که قرآن را انکار میکنند بدان گاه که به ایشان میرسد، (بر ما پوشیده نمیمانند و سزای آن را میبینند). قرآن کتاب ارزشمند و بینظیری است. [[«إِنَّ الَّذِینَ ...»: خبر آن محذوف است. از قبیل: لایُخْفَوْنَ عَلَیْنا ... لا یَغِیبُ عَنَّآ أَمْرُهُمْ وَ مَا یَقْصِدُونَ. «الذِّکْرِ»: قرآن (نگا: حجر / 9، نحل / 44). «عَزِیزٌ»: ارزشمند. بینظیر. چیره و شکستناپذیر.]]
[42] هیچ گونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، متوجّه قرآن نمیگردد. (نه غلطی و تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است، و نه علوم راستین و اکتشافات درست پیشینیان و پسینیان مخالف با آن، و نه دست تحریف به دامان بلندش میرسد. چرا که) قرآن فرو فرستادهی یزدان است که با حکمت و ستوده است (و افعالش از روی حکمت است، و شایستهی حمد و ستایش بسیار است). [[«الْبَاطِلُ»: نقطه مقابل حق. مراد: نسخ، کم و زیاد شدن، غلط از آب درآمدن، تناقض مطالب و مفاهیم، و بالاخره همه چیزهای نادرست و خلاف حقیقت و واقعیّت است. «مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»: کنایه از همه جانبه بودن است. یعنی از همه جهات خدا قرآن را حفظ میکند (نگا: حجر / 9) و از هیچ سو و هیچ طرف و ناحیه، بطلان و فساد متوجّه آن نگشته و نمیگردد. «تَنزِیلٌ» (نگا: شعراء / 192، یس / 5، فصّلت / 2).]]
[43] از طرف (کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به تو گفته نمیشود، مگر همان چیزهائی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است. (و چنین نسبتهای ناروائی و سخنان نازیبائی بدیشان داده شده است. خلاصه نه دعوت تو به سوی یکتاپرستی مطلب تازهای است، و نه تهمت و تکذیب مردمان بیدین و بیایمان). مسلّماً پروردگار تو دارای آمرزش فراوان (در حق مؤمنان) و دارای مجازات دردناک (در حق کافران) است. [[«مَا یُقَالُ لَکَ إِلاّ مَا ...»: مراد نسبتهای ناروائی همچون: ساحر، شاعر، مجنون، کاهن، مفتری، و دشنامها و سخنان زشت دیگر است (نگا: مائده / 70، یس / 30، ذاریات / 39 و 52، نحل / 101).]]
[44] چنان که قرآن را به زبانی جز زبان عربی فرو میفرستادیم، حتماً میگفتند: اگر آیات آن (به عربی) توضیح و تبیین میگردید (چه میشد؟ در این صورت ما آن را روشن و گویا فهم میکردیم. و میگفتند:) آیا (کتاب) غیر عربی و (پیغمبر) عربی؟ بگو: قرآن برای مؤمنان مایهی راهنمائی و بهبودی است. (ایشان را از راههای گمراهی و سرگشتگی میرهاند، و از بیماریهای شکّ و گمان نجات میبخشد) و امّا برای غیرمؤمنان، کری گوشهای ایشان و کوری (چشمان) آنان است. (انگار) آنان کسانیند که از دور صدا زده میشوند (این است که با وجود چشم باز و گوش باز، منادیگر را چنان که باید نمیبینند، و ندائی را که معلوم و مفهوم باشد نمیشنوند). [[«أَعْجَمِیٌّ»: غیر عربی (نگا: نحل / 103، شعراء / 198). «لَوْ لا»: این واژه برای طلب حصول مابعد خود است. (نگا: کهف / 39). «فُصِّلَتْ»: بیان و روشن میگردید. توضیح و تبیین میشد. «أَأَعْجَمِیٌّ؟»: آیا غیر عربی است؟ «أَأَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ؟»: آیا قرآن به زبان غیرعربی برای پیغمبر عربی زبان آمده است؟ مراد این است که کافران و مشرکان بیماردل همیشه کارشان ایراد گرفتن و بهانه تراشیدن بود. قرآن که عربی است، سحر و افسونش میخواندند (نگا: سبأ / 43، صافّات / 15) و اگر غیرعربی میبود، گنگ و نامفهومش میشمردند. «هُدیً وَ شِفَآءٌ»: راهنمائی و بهبودی. راهنما و شفادهنده. «وَقْرٌ»: سنگینی. کری. این واژه میتواند خبر مبتدای محذوف باشد، و معنی آن در بالا گذشت. و یا این که مبتدای مؤخّر بوده (فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ) معنی شود: در گوشهایشان کری است. یعنی انگار کرند این است که نمیشنوند. «عَمیً»: کوری. کوردلی و گمراهی (نگا: فصّلت / 17). «عَلَیْهِمْ عَمیً»: کوری است برای اینان. موجب گمراهی آنان است (نگا: بقره / 26).]]
[45] ما به موسی کتاب (آسمانی تورات) دادیم و در آن (از طرف بنیاسرائیل) اختلاف گردید (و دسته دسته و پراکنده شدند. این هم سنّت همیشگی در میان همهی ادیان و اقوام است. قوم تو نیز از این قاعده مستثنی نیست). اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود (که عذاب کافران و مجازات شدید مبطلان تا روز رستاخیز به تأخیر انداخته شود) در میان (قوم تو نیز با نابود کردن کافران و بر جای داشتن مؤمنانِ) ایشان داوری میگردید. چرا که آنان دربارهی قرآن به شکّ و تردید شگفتی گرفتار آمدهاند (و از حقیقت فرسنگها به دور افتادهاند). [[«وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسی ...»: این بخش جنبه دلداری پیغمبر را در بر دارد. و آن این که همه اقوام به گروههای مؤمن و غیرمؤمن تقسیم شدهاند، و مؤمنان نیز فرقه فرقه و دسته دسته گشتهاند و مذاهب مختلفی پیدا کردهاند. از جمله پیروان موسی که بعضی از ایشان در مدینه بوده مثال محسوسی از این واقعیّت بشمار آمدهاند و به 73 فرقه تقسیم گشتهاند (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن) «لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ ...»: مراد وعدهای است که خدا به پیغمبر داده بود. مبنی بر این که مادام او در میان قوم خود است ایشان را نابود نکند (نگا: انفال / 33). «لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»: کار ایشان به پایان میرسید و در میانشان داوری میگردید. مراد نابودی مشرکان و منکران قرآن است. «مِنْهُ»: درباره قرآن. یادآوری: برخی تمام آیه را راجع به قوم موسی و شکّ ایشان درباره تورات میدانند. چرا که این آیه درست با همین عبارت در سوره هود آیه 110 مذکور است و مربوط به موسی و تورات و قوم بنیاسرائیل میباشد.]]
[46] هر کس که کار نیک بکند به نفع خود میکند، و هر کس که کار بد بکند به زیان خود میکند، و پروردگار تو کمترین ستمی به بندگان نمیکند. [[«مَا رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ»: (نگا: آلعمران / 182، انفال / 51، حجّ / 10).]]
[47] آگاهی از وقوع قیامت به خدا بازمیگردد و بس (و کسی جز خدا نمیداند قیامت کی خواهد بود). هیچ میوهای (بارور نمیشود و) از غلاف خود بیرون نمیآید (و پوستهی خویش را نمیشکافد)، و هیچ مادهای باردار نمیگردد و وضع حمل نمیکند، مگر در پرتو دانش او و با اطّلاع او. روزی خداوند مشرکان را ندا میدهد: شریکها و انبازهائی که برای من میپنداشتید کجایند؟ پاسخ میدهند و میگویند: ما به تو عرض کردیم که کسی از ما گواهی نمیدهد (که تو دارای شریک و انباز هستی). [[«إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ»: (نگا: اعراف / 187، لقمان / 34، احزاب / 63). «أَکْمَا��»: جمع کِمّ، غلاف. پوسته. «أُنثی»: ماده. مراد مؤنّث همه جانداران از قبیل: حیوانات و حشرات و پرندگان و انسان است. «آذَنَّاکَ»: به تو اعلام کردیم. به تو عرض کردیم. مراد این است که امروز همه چیز روشن شده است و کسی معتقد به انباز نیست. یا این که مشرکین میگویند: ما هرگز به شریک معتقد نبودهایم (نگا: انعام / 23). «شَهِیدٍ»: گواه.]]
[48] و اثری از معبودهائی که قبلاً (در دنیا) به فریاد میخواندند و میپرستیدند نمیبینند، و یقین حاصل میکنند که هیچ گریزگاهی و راه فراری ندارند. [[«ضَلَّ»: ناپیدا گردید. گم شد. «ظَنُّوا»: یقین حاصل کردند. در اینجا ظنّ به معنی علم و یقین است. چرا که در صحنه محشر و هنگامه قیامت، شکّ و گمان معنی ندارد، و همه چیز معلوم و مشهود است. «مَحِیصٍ» گریزگاه. راه فرار (نگا: ابراهیم / 21).]]
[49] انسان (بیایمان) از طلبیدن دارائی و نعمت سیر نمیگردد و خسته نمیشود، ولی زمانی که بلا و سختی و فقر و فاقه بدو رو کرد، فوراً دلسرد و ناامید میگردد (و از خود و زندگی بیزار و گریزان میشود). [[«لا یَسْأَمُ»: ملول و خسته نمیگردد. «الإِنسَانُ»: مراد انسان کافر و بیایمان است (نگا: آیات 50 - 54). «دُعَآءِ»: طلبیدن، به دنبال رفتن. «الْخَیْرِ»: مال و ثروت. دارائی و نعمت و صحّت. «دُعَآءِ الْخَیْرِ»: اضافه مصدر به مفعول خود است. «الشَّرُّ»: فقر و فاقه. بلا و مصیبت. بیماری و تنگی معیشت. «یَؤُوسٌ»: بسیار ناامید. «قَنُوطٌ»: بسیار مأیوس. «یَؤُوسٌ قَنُوطٌ»: هر دو واژه به یک معنی و برای تأکید است.]]
[50] اگر ما به چنین انسانی، به دنبال ناراحتی و زیانی که بدو رسیده است، از سوی خود مرحمتی (همچون ثروت و صحّت) روا داریم، گستاخانه خواهد گفت: این (ثروت و صحّت) حق من است (و آن را در سایهی تلاش و کوشش و علم و دانش خود به دست آوردهام) و اصلاً گمان نمیبرم که قیامتی در کار باشد. اگر (به فرض، قیامتی هم در کار باشد و) من به سوی پروردگارم برگردم، حتماً در پیشگاه او دارای مقام و منزلت خوبی هستم (چرا که ذاتاً محترمم، و همان گونه که در دنیا خدا گرامیم داشته است و به من قدرت و نعمت داده است، در آخرت نیز گرامیم میدارد و به من عزّت و حرمت میبخشد) ما کافران را مسلّماً از کارهائی که کردهاند آگاه خواهیم کرد و حتماً عذاب سخت و زیادی را بدیشان میچشانیم. [[«رَحْمَةً»: مراد نعمتهائی همچون ثروت و قدرت است. «ضَرَّآءَ»: زیان و ضرر. ناراحتی و بیماری. «هذَا لِی»: این از خود من است. این در سایه عقل و شعور و علم و کاردانی خودم میباشد. «الْحُسْنی»: مراد مقام و منزلت و بهشت است. «غَلِیظٍ»: متراکم. شدید. فراوان (نگا: هود / 58، ابراهیم / 17، لقمان / 24).]]
[51] هنگامی که ما به انسان نعمت دهیم رویگردان (از دینداری و شکرگزاری) میگردد و تکبّر و غرور میورزد، و هنگامی که به بلا و گرفتاری و ناراحتی و بیماری دچار گردید، دعاهای عریض و طویلی سر میدهد (و به شکوه و گلایه میپردازد که چرا خدا نعمت خود را از او بازگرفته است و بدو ظلم کرده است). [[«أَعْرَضَ»: رویگردان میشود. شکرگزاری و چه بسا دینداری را رها میکند. «نَأی بِجَانِبِهِ»: خود را از خداپرستی و دینداری دور میکند. تکبّر میورزد و مغرور میگردد. شانهها را بالا میاندازد که مثل سر را بالا گرفتن نشانه فخرفروشی و استکبار است. مراد از (جانِب) خود انسان یا دوش او است (نگا: روح المعانی). «عَرِیضٍ»: وسیع. مراد دراز و فراوان است. البتّه دعای شخص کافر یا سست ایمان، بدین هنگام جنبه گلایه از خدا و ناشکری دارد و بیشتر جزع و فزعی است بر از دست دادن نعمت و برای عودت دادن آن. یا این که در وقت ثروتمندی متکبّر و مغرور میشود، و در وقت فقر و فاقه متضرّع و زبون، و در هر دو حالت تنها متوجّه دنیا است. بالاخره دعایش برای دنیا است نه برای خدا.]]
[52] (ای محمّد!) بگو: به من خبر دهید اگر این (قرآن) از سوی خداوند آمده باشد، و آن گاه شما به آن ایمان نداشته باشید، چه کسی گمراهتر خواهد بود از آن کسی که (با حق و حقیقت) سخت در مبارزه و مقابله باشد؟ [[«أَرَأَیْتُمْ»: (نگا: انعام / 40 و 46 و 47، یونس / 50). «شِقَاقٍ»: مخالفت. مقابله. «بَعِیدٍ»: دور از حقیقت. ژرف که مراد همه جانبه و سخت است. «فِی شِقَاقٍ بَعیدٍ»: (نگا: بقره / 176، حجّ / 53).]]
[53] ما به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) هرچه زودتر دلائل و نشانههای خود را در اقطار و نواحی (آسمانها و زمین، که جهان کبیر است) و در داخل و درون خودشان (که جهان صغیراست) به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) نشان خواهیم داد تا برای ایشان روشن و آشکار گردد که اسلام و قرآن حق است. آیا (برای برگشت کافران از کفر و مشرکان از شرک) تنها این بسنده نیست که پروردگارت بر هر چیزی حاضر و گواه است؟ (چه حضور و شهادتی از این برتر و بالاتر که با خطّ تکوین، دلائل قدرت و حکمت خود را بر روی همهی ذرّات کائنات و وجود موجودات نگاشته است؟). [[«الآفَاقِ»: نواحی عالم و اقطار آسمانها و زمین. «أَنَّهُ»: این که قرآن. این که اسلام (نگا: کشّاف، مختصر). «شَهِیدٌ»: گواه و مطلع. حاضر و ناظر.]]
[54] آگاه باشید که ایشان دربارهی ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) در شکّ و تردیدند (و رستاخیز را باور نمیدارند). هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را دربر گرفته است (و از هر چیزی آگاه و بر هر چیزیتوانا است). [[«مِرْیَةٍ»: شکّ وتردید (نگا: هود / 17 و 109، حجّ / 55، سجده / 23)]]