💾 Archived View for auragem.letz.dev › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 34 captured on 2024-02-05 at 13:23:39. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2023-09-28)
-=-=-=-=-=-=-
[1] (در همین جهان) سپاس خداوندی را سزا است که تمام آنچه در آسمانها و زمین است از آن او است، و هم در آن جهان سپاس او را سزا است، (چرا که حاکمیّت و مالکیّت هر دو جهان از آن او است) و او کار بجا و بس آگاه است. [[«لَهُ الْحَمْدُ فِی الآخِرَةِ»: اشاره به این است که بندگانش در برابر تفضّل و الطافی که در آخرت بدیشان خواهد فرمود، او را خواهند ستود (نگا: یونس / 10، فاطر / 34، زمر / 74).]]
[2] میداند آنچه را که به زمین وارد میشود، و آنچه را که از آن خارج میشود، و آنچه را که از آسمان پائین میآید، و آنچه را که به سوی آن بالا میرود، و او مهربان و بخشاینده است. [[«یَلِجُ»: از مصدر ولوج به معنی ورود (نگا: اعراف / 40). «یَعْرُجُ»: صعود میکند. «فِیهَا»: به سوی آن. واژه (فی) به معنی (إِلی) است.]]
[3] کافران میگویند: قیامت هرگز برای (حساب و کتاب و سزا و جزای) ما برپا نمیشود. بگو: چرا، به پروردگارم سوگند! آن کسی که دانای راز (نهان در گسترهی جهان) است، قیامت به سراغ شما میآید (و خدا به اعمال شما رسیدگی مینماید). به اندازهی سنگینی ذرّهای، در تمام آسمانها و در زمین از او پنهان و نهان نمیگردد، و نه کمتر از اندازهی ذرّه و نه بزرگتر از آن، چیزی نیست مگر این که در کتاب آشکاری ثبت و ضبط و نگهداری میشود. [[«بَلی»: آری. این حرف برای ابطال نفی ماقبل است. «وَ رَبّی»: به پروردگارم سوگند. «عَالِمِ»: بدل یا صفت (رَبّ) است. «لا یَعْزُبُ»: (نگا: یونس / 61). «أَصْغَرُ»: مبتدا و (أَکْبَرُ) عطف بر آن است، (فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ) خبر. «کِتَابٍ مُّبِینٍ»: لوح محفوظ. علم خدا. جهان پهناور هستی. (نگا: انعام / 59، یونس / 61، هود / 6، نمل / 75).]]
[4] (برپائی قیامت و ضبط اعمال برای این است) تا خداوند پاداش کسانی را بدهد که ایمان آوردهاند و کارهای بایسته و شایسته کردهاند. آنان آمرزش (خدا) و روزی ارزشمند و فراخی دارند. (خداوند آمرزش خود را شامل لغزشهایشان میگرداند، و نعمت فراوان و خوب بهشت را بهرهی آنان میسازد). [[«لِیَجْزِیَ»: (نگا: ابراهیم / 51، روم / 45، احزاب / 24). «رِزْقٍ کَرِیمٌ»: (نگا: انفال / 74، حجّ / 50، نور / 26).]]
[5] کسانی که (در دنیا پیوسته) تلاش میکردند آیات ما را تکذیب و انکار کنند، و تصوّر میکردند که (پیغمبر را شکست میدهند و او را) درمانده میسازند (و جلو پخش قرآن و فرمان یزدان را میگیرند)، آنان عذابی از بدترین و دردناکترین عذابها را خواهند داشت. [[«وَالَّذینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ» (نگا: حجّ / 51). «رِجْزٍ»: (نگا: اعراف / 134 و 135، انفال / 11). در اینجا مراد بدترین و سختترین عذاب است.]]
[6] کسانی که فرزانه و آگاهند، چیزی را که از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است، حق میبینند، و راهنمای راه خدای چیره و ستوده میدانند. [[«الَّذِی»: آنچه. مراد قرآن است. «هُوَ الْحَقَّ»: مراد این است که قرآن عین حقیقت است و هماهنگ با قوانین آفرینش و واقعیّتهای عالم هستی و جهان انسانیّت است. «الْحَقَّ»: مفعول دوم فعل (یَری) است و مفعول اوّل آن (الَّذی) است.]]
[7] کافران (برخی به برخی دیگر، تمسخرکنان) میگویند: آیا مردی را به شما بنمائیم که شما را خبر میدهد از این که هنگامی که پیکرهایتان کاملاً متلاشی شد (و ذرّات وجودتان در جهان پخش و پراکنده گردید، دوباره زنده میشوید و) آفرینش تازهای پیدا میکنید؟ [[«هَلْ نَدُلُّکُمْ؟»: آیا شما را رهنمود کنیم؟! مرادشان تمسخر پیغمبر بود و این است که واژه (رَجُلٍ) هم به کار بردهاند. انگار او را نمیشناسند. «مُزِّقْتُمْ»: متلاشی شدید. یعنی مردید و پوسیدید و خاک شدید و ذرّات خاکِ پیکرهایتان در گوشهها و کنارهای جهان، و چه بسا در بدن جانوران و گیاهان پراکنده گردید. «کُلَّ مُمَزَّقٍ»: کاملاً پراکنده. واژه (کلّ) مفعول مطلق است، و (مُمَزَّقٍ) مصدر میمی و بر وزن اسم مفعول و به معنی تمزیق، یعنی قطعه قطعه و تکّه تکّه کردن است.]]
[8] آیا او بر خدا دروغ میبندد؟ یا نوعی دیوانگی دارد؟ (وگرنه انسان صادق و عاقل چگونه لب به چنین سخنیمیگشاید؟ چنین نیست که ایشان تصوّر میکنند. نخیر!) بلکه کسانی که به آخرت ایمان ندارند، گرفتار عذاب (یک نوع نگرانی جانکاه) و گمراهی عجیب (زندگی نامفهوم و بیمحتوا) هستند (و با وجود ظاهر آراسته، آرام و قرار ندارند، و در حقیقت ایشان دیوانه و سرگردانند. غافلوار به مسیر نادرست و گناهآلودشان ادامه میدهند تا طومار زندگی ننگینشان درهم پیچیده میشود و به دوزخ درمیآیند). [[«أَفْتَری»: در اصل چنین است: أَإِفْتَری؟ همزه وصل حذف شده و همزه استفهام به حال خود مانده است. «جِنَّةٌ»: جنون. دیوانگی (نگا: اعراف / 184، مؤمنون / 25 و 70). «بَلْ»: حرفی است که بر ابطال ماقبل، و اثبات مابعد دلالت میکند. «فِی الْعَذَابِ ...»: مراد عذاب و سرگشتگی دنیوی است که هم اینک در آنند، و یا این که مراد شکنجه و ویلانی اخروی است که چون محقّقاً گریبانگیر کفّار میگردد، انگار هم اکنون در آنند. «الضَّلالِ الْبَعیدِ»: (نگا: نساء / 60 و 116 و 136 و 167، ابراهیم / 3 و 18).]]
[9] آیا به چیزهائی که پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نمیکنند (تا ببینند زیر پایشان کرهی مذاب و سوزان و در حال فوَرانی است، و بالای سرشان اشعّهی کیهانی و سنگهای سرگردانی است، و انسانها در میان دو منبع خطر زندگی میکنند؟). اگر بخواهیم ایشان را به دل زمین فرو میبریم، یا این که قطعههائی از آسمان بر سرشان فرو میافکنیم. قطعاً در این (چیزهائی که میبینند) نشانهای (از عظمت و قدرت خدا) است برای هر بندهای که بخواهد خالصانه به سوی خدا برگردد. [[«مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ»: مراد همه چیزهائی است که پیش روی انسان است و رو بدانها دارد. یا مراد زمین است که در زیر پای انسان است. «مَا خَلْفَهُمْ»: مراد همه چیزهائی است که پشت سر انسان است و رو بدانها ندارد. یا مراد آسمان است که بالای سر او قرار دارد. «نَخْسِفْ»: (نگا: قصص / 81 و 82، عنکبوت / 40، نحل / 45). «کِسَفاً»: جمع کِسْفَة، بر وزن و معنی قِطْعَة (نگا: اسراء / 92). «مُنِیبٍ»: کسی که با توبه خالصانه به درگاه خدا برمیگردد. بازگردنده.]]
[10] ما به داود از جانب خود فضیلت بزرگی بخشیدیم. (از جمله به کوهها و پرندهها دستور دادیم که) ای کوهها و ای پرندگان! با او (در تسبیح و تقدیس خدا) هم آواز شوید. همچنین آهن را (همچون موم) برای او نرم کردیم (تا در زرهسازی نیازی به تافتن آن نداشته باشد). [[«دَاوُدَ»: یکی از پیغمبران بنیاسرائیل است که در فاصله سالهای 970 - 1033 قبل از میلاد میزیسته است. «فَضْلاً»: فضیلت و نعمت بزرگ. مراد مواهبی همچون نبوّت، زَبور، تسخیر کوهها و پرندهها، نرم کردن آهن، و تعلیم زرهسازی است. برتری (نگا: نمل / 15 و 16). «أَوِّبی»: همآواز شوید. تکرار کنید (نگا: انبیاء / 79). «الطَّیْرَ»: علّت نصب آن سه چیز میتواند باشد: عطف بر محلّ (جِبالُ). مفعول معه. مفعول به فعل مقدّر (سَخَّرْنا) (نگا: ص / 18 و 19). «أَلَنَّا»: نرم کردیم. بعضی میگویند: آهن در دست او همچون موم و خمیر نرم بود. برخی میگویند: مراد تعلیم ذوب آهن بدو است.]]
[11] (ما به داود دستور دادیم) که زرههای کامل و فراخ بساز، و بافتههای (حلقههای آنها) را به اندازه و متناسب کن، و کار شایستهای انجام دهید (و دقّت کافی در کیفیّت و کمیّت محصول و مصنوع خود داشته باشید) چرا که من میبینم آنچه را که انجام میدهید (و ساخته و پرداختهی کسی، بیحساب و کتاب نمیماند). [[«أَنِ اعْمَلْ ...»: حرف أَنْ مفسِّره است و به معنی: این که و یعنی. یا مصدریّه است و حرف جرّی محذوف است. تقدیر آن چنین است: لاَنِ اعْمَلْ. یعنی: أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ لِهذاَ الأمْرِ. «سَابِغَاتٍ»: جمع سابِغ، به معنی تامّ و کامل، و مراد زره است. «قَدِّرْ»: اندازه و تناسب را رعایت کن. «السَّرْدِ»: بافت. حلقه زره. زرهساز را (سَرّاد) و (زَرّاد) میگویند. «إِعْمَلُوا صَالِحاً»: کار شایسته و بایسته انجام دهید. مخاطب داود و خاندان و قوم او است، و در اصل درسی است برای انسانهای مؤمن که باید در ساختهها و بافتههای خود دقّت کافی داشته باشند و محصول کامل و مفیدی ارائه دهند و از خیانت و دغلکاری بپرهیزند.]]
[12] باد را مسخّر سلیمان کردیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود، و شامگاهان مسیر یک ماه را. و چشمهی مس مذاب را برای او روان ساختیم، و پروردگارش گروهی از جنّیان را رام او کرده و در پیش او کار میکردند و اگر یکی از آنها از فرمان ما سرپیچی میکرد (و به سخن سلیمان گوش نمیداد، کیفرش میدادیم و) از آتش سوزان بدو میچشاندیم. [[«الرّیحَ»: باد. مفعول فعل محذوف (سَخَّرْنا) است (نگا: ص / 36). «غُدُوُّها»: بامدادان آن. مراد حرکت باد از صبح تا ظهر است. «رَوَاحُهَا»: شامگاهان آن. مراد حرکت باد به هنگام برگشت از ظهر تا شب است. باد چگونه دستگاه سلیمان - اعم از تخت یا فرش او - را به حرکت درمیآورده است، بر ما روشن نیست. «أَسَلْنَا»: جاری ساختیم. از ماده (سَیَلان). «عَیْنَ»: چشمه. مراد معدن است. «الْقِطْرِ»: مس مذاب (نگا: کهف / 96). «بِإِذْنِ رَبِّهِ»: به فرمان پروردگارش. مراد این است که خدا ایشان را مسخر و مطیع سلیمان کرد. «یَزِغْ»: منحرف و کج شود. یعنی بر سلیمان عصیان و طغیان کند.]]
[13] آنان هر چه سلیمان میخواست برایش درست میکردند، از قبیل: پرستشگاههای عظیم، مجسّمهها، ظرفهای بزرگ غذاخوریِ همانند حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل جابه جائی نبود. به دودمان داود گفتیم:) ای دودمان داود! سپاسگزاری (این همه نعمت را) بکنید، و (بدانید که) اندکی از بندگانم سپاسگزارند (و خدای را به هنگام خوشی و نعمت یاد میآرند. پس کاری کنید که از زمرهی این گروه گزیدهی شکرگزار باشید). [[«مَحَارِیبَ»: جمع مِحراب، معبدها و پرستشگاهها. قصرها و کاخها. «تَمَاثِیلَ»: جمع تِمثال، مجسّمهها و تندیسها. «جِفَانٍ»: جمع جَفْنَة، ظرفهای غذاخوری. «الْجَوابِ»: اصل آن (الْجَوابی) است و جمع جَابِیَة، حوضها. «جِفَانٍ کَالْجَوَابِ»: مراد ظرفهای غذاخوری همچون حوض است. از قبیل: مجمعهها و سینیهای بزرگ. «قُدُورٍ»: جمع قِدْر، دیکها. «رَاسِیَاتٍ»: جمع راسِیَة، ثابت و پابرجا. مراد از (قُدُورٍ راسِیاتٍ) دیکهائی است که به سبب بزرگی و سنگینی آنها را از جا تکان ندهند و بالا و پائین نبرند. «الشَّکُورُ»: بسیار سپاسگزار.]]
[14] زمانی که بر سلیمان (که سمبل قدرت و عظمت بود) مرگ مقرّر داشتیم، جنّیان را از مرگ او نیاگاهانید مگر موریانههائی که (مدّتها بود به عصای سلیمان رخنه کرده بودند و) عصای وی را میخوردند. هنگامی که سلیمان (که در میان جنّیان بر عصای خود تکیه زده بود و کارهای ایشان را میپائید) فرو افتاد، فهمیدند که اگر آنان از غیب مطّلع میبودند، در عذاب خوار کننده (ی بیگاری و اسارت) باقی نمیماندند (و راه خود را در پیش میگرفتند). [[«قَضَیْنَا»: مقرّر داشتیم. واجب گرداندیم. فرمان صادر کردیم. «دَآبَّةُ الأرْضِ»: موریانه. چوبخواره. چوبخوارک. واژه (أَرْض) به معنی (أَکْل) یعنی خوردن است. یا این که جمع (أَرَضَة) به معنی موریانه بوده و در نتیجه (دَآبَّةُ الأرْضِ) معنی موریانهها و چوبخوارهها و چوبخوارکها دارد. «مِنسَأَة»: عصا. «تَبَیَّنَتْ»: فهمیدند و دانستند. این فعل از افعال ذو وجهین است و در اینجا به صورت متعدّی به کار رفته است. فاعل آن (الْجِنُّ) و مفعول آن جمله (أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ...) میباشد. «لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ»: اشاره به این است که جنّیان که مردمان این همه خوارق و اوهام بدیشان نسبت میدهند، و گویا فالگیران و کاهنان و دیگر شیادان، سحر و جادو را با استمداد از ایشان میکنند، و بالاخره از غیب آگاهشان میدانند، قرآن آنان را در کار غیب همچون انسانها ناتوان و درمانده معرّفی میفرماید. «الْعَذَابِ الْمُهِینِ»: چه بسا اشاره به کارهای سنگین و سختی باشد که سلیمان گاهی به عنوان جریمه و مجازات بر عهده گروهی از جنّیان میگذاشت. یا این که عدم آزادی، خودش عذاب خوار کننده و کمرشکنی است.]]
[15] برای اهالی سبا در محلّ سکونتشان نشانهای (از قدرت خدا) بود. دو باغ (عظیم و گسترده) در سمت راست و چپ (شهر یمن، با میوههای فراوان. بدیشان گفته شد:) از روزی پروردگارتان بخورید و شکر او را به جای آورید. شهری است پاک و پاکیزه، و (پربرکت و نعمت، و آفریدگارتان) پروردگاری است بس آمرزنده. [[«سَبَإٍ»: قبیله مشهور سَبَأ. شهر سبأ. ساکنان شهر سبأ. «مَسْکَنِهِمْ»: محلّ سکونت ایشان که مأرب است و در 100 کیلومتری صنعاء قرار دارد. «آیَةٌ»: نشانه قدرت خداوند تعالی. «جَنَّتَانِ»: دو باغ. مراد باغهای فراوان و متّصل به هم است. بدل از (آیَة) یا خبر مبتدای محذوف و تقدیر چنین است: هِیَ جَنَّتَانِ، و یا این که مبتدا است و خبر آن محذوف بوده و در اصل چنین است: هُنَاکَ جَنَّتَانِ. «بَلْدَةٌ»: شهر. خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است. هذِهِ بَلْدَةٌ.]]
[16] امّا آنان (از شکر نعمت) رویگردان شدند (و مغرور رفاه و لذائذ گشتند). بدین سبب ما سیل ویرانگری را به سویشان روان کردیم و باغهای (پربرکت و پرمیوهی) ایشان را به باغهای (بیارزش) با میوههای تلخ، و درختهای شوره گز و اندکی درخت سدر، مبدّل ساختیم. [[«الْعَرِمِ»: ویرانگر. در این صورت (سَیْلَ الْعَرِمِ) اضافه موصوف به صفت است. یا این که جمع عَرِمَة، به معنی سدّ است. برخی هم آن را نام درّهای دانستهاند. «أُکُلٍ»: ثمره (نگا: رعد / 4). «خَمْطٍ»: تلخ. بدمزه. «أَثْلٍ»: گز. شوره گز. «سِدْرٍ»: نام درختی است مشهور به کُنار.]]
[17] این (تعویض و تبدیل،) چیزی بود که به خاطر کفران نعمت، ایشان را بدان کیفر دادیم. مگر ما جز ناسپاس را مجازات میکنیم؟ [[«هَلْ نُجَازِی؟»: آیا مجازات میکنیم و کیفر میدهیم؟]]
[18] میان آنان و شهرهای دیگری که پربرکت و نعمت کرده بودیم، شهرکها و روستاهائی ساخته و پرداخته بودیم که (از یکی، دیگری) نمایان بود، و در میان آنها فاصلههای مناسب و نزدیک به هم ترتیب داده بودیم (به گونهای که امنیّت برقرار بود و نیازی هم به حمل آب و توشهی سفر دیده نمیشد. توسّط انبیاء بدیشان پیام دادیم که) شبها و روزها در امن و امان در آنجاها سیر و سفر کنند (و از حق منحرف نشوند و به یاد الطاف خدا باشند و پرستش او را فراموش ننمایند). [[«قُریً ظَاهِرَةً»: شهرها و روستاهائی که به هم نزدیک و از یکدیگر نمایان باشند. «قَدَّرْنا»: مقدور کردیم. نظم و نظام بخشیدیم و سر و سامان دادیم. مراد تنظیم فواصل و ترتیب محلّهای غذاخوری و استراحت شبانه و روزانه است.]]
[19] امّا ایشان (مست و مغرور نعمت و قدرت گشتند و همچون بنیاسرائیل از خوشیها سیر شدند و) گفتند: پروردگارا! فاصلههای (منازل) سفرهای ما را زیاد بفرما (تا فقرای بیسروپا نتوانند همچون ما اغنیاء سفر کنند.) و بدین وسیله به خود ستم کردند و (ما چنان زندگانی ایشان را پریشان کردیم و در هم پیچیدیم که) آنان را سخنانی (بر سر زبانها) نمودیم، و سخت متلاشیشان ساختیم (و هر کدام را به گوشهای از جهان پرت کردیم). قطعاً در این سرگذشت، نشانههای عبرت برای همهی شکیبایان سپاسگزار است. [[«بَاعِدْ»: دور کن. فاصله بینداز. «بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا»: این درخواست به درخواست بیجای بنیاسرائیل میماند که میگفتند: کو سیر و پیاز؟!. (نگا: بقره / 61). چه بسا مراد از این خواست، توسعه طلبی و گسترش منطقه نفوذ و قدرت، یعنی چیزی نزدیک به مفهوم امپریالیسم امروزی باشد. «أَحَادِیثَ»: مراد سخنانی است که بر سر زبانها و نقل مجالس بوده و به عنوان افسانه عبرت و ضربالمثل نابودی قدرت روایت میشده است. «مَزَّقْنَاهُمْ ...»: (نگا: سبأ / 7).]]
[20] واقعاً ابلیس پندار خود را دربارهی آنان راست گرداند (و به کرسی نشاند). چرا که همگی از او پیروی کردند مگر گروه اندکی از مؤمنان. [[«لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ»: ابلیس گمان و آرزوی خود را درباره ایشان واقعیّت بخشید. شیطان پنداری که درباره آنان داشت، محقّق یافت. «عَلَیْهِمْ»: واژه (عَلی) به معنی (فی) است. «ظَنَّهُ»: اشاره به آرزو و قصد ابلیس در حق انسانها، به هنگام طرد شیطان از آستانه یزدان است (نگا: اعراف / 11 - 18، حجر / 38 - 44).]]
[21] شیطان هیچ گونه قدرتی بر آنان نداشت (تا با آن بتواند ایشان را به پیروی از خود وادارد. تنها کاری که از دست او ساخته است، وسوسه است. این هم بدو داده نشده است) مگر بدان خاطر تا بدانیم که چه کسی به آخرت ایمان میآورد، و چه کسی دربارهی آن متردّد میماند. پروردگار تو مراقب (احوال) و نگهدار (حساب افعال بندگان) است. [[«سُلْطَانٍ»: سلطه و قدرت و استیلاء. «لِنَعْلَمَ»: (نگا: بقره / 143، آلعمران / 140 و 142 و 167، مائده / 94، کهف / 12). «حَفِیظٌ»: (نگا: هود / 57).]]
[22] (ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: کسانی را به فریاد بخوانید که بجز خدا (معبود خود) میپندارید. (امّا بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سودی و زیانی به شما نمیرسانند. چرا که) آنها در آسمانها و زمین به اندازهی ذرّهای مالک چیزی نیستند و در آسمانها و زمین کمترین حق مشارکت (در خلقت و مالکیّت و ادارهی جهان) نداشته (و انباز خدا نمیباشند)، و خداوند در میانشان یاور و پشتیبانی ندارد (تا در ادارهی مملکت کائنات بدو نیازمند باشد). [[«زَعَمْتُمْ»: گمان بردهاید. بعد از آن، جمله (أَنَّهُمْ آلِهَةٌ) مقدّر است. «مِن دُونِ اللهِ»: بجز خدا. بعد از آن جمله (لا یَسْتَجِیبُونَ دُعَآءَکُمْ) مقدّر است. لذا مجموعاً چنین میشود: قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ آلِهَةٌ مِّن دُونِ اللهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَکُمْ. «شِرْکٍ»: مشارکت. نصیب و بهره. «ظَهِیرٍ»: یاور و پشتیبان.]]
[23] هیچ گونه شفاعتی در پیشگاه خدا سودمند واقع نمیگردد، مگر شفاعت کسی که خدا بدو اجازه (ی میانجیگری) دهد (و آن هم جز خوب و پسندیده نگوید. در آن روز اضطراب و وحشتی بر دلهای شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان چیره میشود، و در انتظار این هستند که ببینند خداوند به چه کسانی اجازهی شفاعت میدهد و برای چه کسانی باید شفاعت بشود. این حالت اضطراب و نگرانی همچنان ادامه مییابد) تا زمانی که (فرمان از ناحیهی خدا صادر میشود و) فزع و اضطراب از دلهای آنان زایل میگردد. (گروهی رو به گروه دیگر کرده شادان و خندان میپرسند:) آیا پروردگارتان چه (دستوری صادر) فرمود؟ میگویند: حق را (صادر) فرمود (که اجازهی شفاعت است) و او والا و بزرگوار است. [[«لا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ»: (نگا: بقره / 254 و 255، طه / 109، انبیاء / 28، نجم / 26). «فُزِّعَ»: هراس برطرف شد. باب تفعیل فَزَعَ، برای سلب است. «قَالُوا: مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ»: این جمله جنبه مژده به یکدیگر را دارد و بیانگر اوج شادی شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان است. «الْحَقَّ»: درست. مراد اجازه شفاعت برابر شرائط مذکور آیات دیگر قرآن است.]]
[24] (ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: چه کسی شما را از آسمانها و زمین روزی میرساند (و برکات و نعمات آنها را در اختیارتان میگذارد؟ اگر از روی عناد پاسخت ندادند، خودت) بگو: خدا. قطعاً یا ما (مؤمنان) و یا شما (مشرکان) بر هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم. (چرا که عقیدهی ما و شما با هم تضادّ روشنی دارد. پس حتماً گروهی از ما و شما اهل هدایت و دستهای گرفتار ضلالت است). [[«مِنَ السَّمَاوَاتِ»: روزیهای پروردگار که از ناحیه آسمان، یعنی از سوی بالا به ما میرسد، همچون: نور و حرارت آفتاب و هوا و برف و باران. «وَ الأرْضِ»: برکات زمین همچون: منابع آبهای زیرزمینی و معادن گوناگون.]]
[25] بگو: از شما دربارهی گناهانی که ما کردهایم، و از ما دربارهی گناهانی که شما کردهاید، پرسیده نمیشود (و پافشاری ما برای راهنمائی شما تنها جنبهی دلسوزی به حال شما دارد و بس). [[«أَجْرَمْنَا»: مرتکب گناه شدهایم.]]
[26] بگو: پروردگارمان ما را (در روز رستاخیز) گرد میآورد و سپس در میان ما به حق داوری میکند. تنها او داور آگاه (از کارهای ما و شما) است. [[«یَفْتَحُ»: قضاوت و داوری میکند (نگا: شعراء / 118). «الْفَتَّاحُ»: قاضی و داور (نگا: اعراف / 89).]]
[27] بگو: کسانی را که به عنوان شریک خدا به خدا ملحق ساختهاید، به من نشان دهید (تا ببینم برابر کدام ویژگی، در الوهیّت با خداوندی انبازند که چیزی همسان او نیست؟!) نه، هرگز! (چنین چیزی ممکن نیست. آخر این یک مشت سنگ و چوب خاموش و بیجان، که آنها را سمبل و نماد ارواح و فرشتگان میدانید، ساخته و پرداختهی دست خودتان بوده و مرتبهی خدائی را نشایند) بلکه تنها الله (که آفریدگار آسمانها و زمین) و چیره و کار بجا است، خدا است و بس. [[«أَرُونِیَ»: به من بنمائید. نشانم دهید. «بِهِ»: به خدا. «شُرَکَآءَ»: حال (الَّذِینَ) است. «هُوَ اللهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»: (هُوَ) مبتدا و (اللهُ) خبر آن بوده و تفسیرش میکند و (الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) صفت اوّل و دوم (اللهُ) است. یا این که (هُوَ) ضمیر شأن و (اللهُ) مبتدا و (الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) خبر اوّل و دوم است.]]
[28] ما تو را برای جملگی مردمان فرستادهایم تا مژدهرسان (مؤمنان به سعادت ابدی) و بیم دهنده (ی کافران به شقاوت سرمدی) باشی، ولیکن اکثر مردم (از این معنی) بیخبرند (و همگانی بودن نبوّت تو را باور نمیدارند). [[«کَآفَّةً»: همه. جملگی (نگا: بقره / 208، توبه / 36 و 122). حال ضمیر (کَ) است. اسم فاعل و (ه) برای مبالغه است همچون رَاوِیَة، و یا این که مصدر است همچون عَاقِبَة. یا این که حال مقدّم (ناس) است. «بَشِیراً وَ نَذِیراً»: حال (کَ) هستند. این آیه جهانی بودن دعوت پیغمبر را میرساند (نگا: اعراف / 158، انعام / 19، فرقان / 1).]]
[29] (کافران) میگویند: اگر راست میگوئید (که رستاخیزی در میان است، به ما بگوئید) این وعده کی به وقوع میپیوندد؟! [[«مَتی هذَا الْوَعْدُ؟»: مراد وعده وقوع قیامت و داخل شدن نیکان به بهشت و ورود بدان به دوزخ است. البتّه پرسش کافران جنبه استهزاء داشت.]]
[30] بگو: وعدهی شما روز مشخّصی است که نه ساعتی از آن پسی میگیرید، و نه ساعتی از آن پیشی میگیرید. [[«مِیعَادُ یَوْمٍ»: مراد از میعاد، زمان شیء موعود است. اضافه به چیزی شده است که بیانگر آن است. یعنی: میعادٌ هُوَ یَوْمٌ. «لا تَسْتَأْخِرُونَ ...»: (نگا: اعراف / 34، یونس / 49).]]
[31] کافران میگویند: ما هرگز به این قرآن و دیگر کتابهای پیش از آن ایمان نخواهیم آورد. اگر برایت ممکن بود که ببینی (حال چنین ستمگرانی را) در آن زمان که ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و کتاب) نگاه داشته شدهاند (از کارشان در شگفت میماندی. چرا که) همه با یکدیگر در گفتگویند و هر یکی گناه را به گردن دیگری میاندازد. مستضعفان و زیردستان، به مستکبران و بالادستان میگویند: اگر شما نبودید (و ما را گمراه نمیکردید) ما ایمان میآوردیم (و اکنون رستگار میشدیم). [[«وَ لَوْ تَری ...»: (نگا: انعام / 27 و 30 و 93، انفال / 50، سجده / 12). «یَرْجِعُ»: ردّ میکنند. بازگشت میدهند. مراد لومه و سرزنش و گناه را به گردن یکدیگر انداختن است. این فعل از افعال ذو وجهین است و در اینجا متعدّی است.]]
[32] مستکبران هم به مستضعفان میگویند: آیا ما شما را از هدایتی باز داشتهایم که برایتان آمده بوده است؟! (هرگز ما چنین کاری را نکردهایم و) بلکه خود شما گناهکار بودهاید (و به کفر و الحاد گرائیدهاید). [[«صَدَدْنَاکُمْ»: شما را بازداشتهایم. مانع شما بودهایم.]]
[33] مستضعفان به مستکبران (بار دیگر) میگویند: بلکه توطئهها و تبلیغات مکّارانهی شما در شب و روز سبب شد که ما از هدایت بازمانیم، در آن هنگامی که شما به ما دستور میدادید که خدا را به یگانگی نشناسیم و انبازها و همتاهائی برای او قرار دهیم. (سرانجام هر دو گروه از شدّت وحشت، نفَسهایشان در سینهها حبس میشود) و پشیمانی خود را پنهان میدارند، بدان گاه که عذاب را مشاهده میکنند و ما غل و زنجیرها را به گردن کافران میاندازیم (و ایشان را روانهی دوزخ میسازیم). آیا به آنان جزائی جز (جزای) کارهائی که میکردهاند داده میشود؟ [[«مَکْرُ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ»: نیرنگ شب و روز، یعنی حیلهگریها و توطئههای مستمرّ شما درباره ما ما را از هدایت بازداشت. «أَندَاداً»: همگونها و همتاها. مراد انبازها و شرکاء است. «أَسَرُّوا»: پنهان داشتند. مراد بند آمدن زبان از گفتار به خاطر شدّت وحشتی است که از مشاهده عذاب بدیشان دست میدهد. یا این که (أَسَرُّوا) از اضداد است و به معنی: اظهار پشیمانی کردند «هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّ مَا ...»: مراد تجسم اعمال است. یعنی این اعمال و کردار کفّار و مجرمین است که به صورت زنجیرهای اسارت بر گردن و دست و پای آنان گذارده میشود. یا این که انسان جزای همان چیزهائی را میبیند که کرده است و لاغیر.]]
[34] ما به هر شهر و دیاری که پیغمبری را فرستادهایم، سران و متنعّمان آنجا گفتهاند: ما بدانچه آوردهاید باور نداریم. [[«قَرْیَةٍ»: شهر و دیار. «نَذِیرٍ»: بیم دهنده. مراد پیغمبر الهی است. «مُتْرَفُوهَا»: مراد رؤساء و اغنیاء و زورمداران و متنعّمان و بالاخره مستان ناز و نعمت و قدرت است (نگا: اسراء / 16، مؤمنون / 64). «أُرْسِلْتُم بِهِ»: (نگا: ابراهیم / 9).]]
[35] و گفتهاند: ما که (در دنیا) اموال و اولاد بیشتری داریم و (این نشانهی علاقه و محبّت خدا به ما است، و در آخرت هم) ما هرگز عذاب نمیبینیم و شکنجه نمیشویم. [[«أَمْوَالاً وَ أَوْلاداً»: تمییزند.]]
[36] بگو: پروردگارم روزی را برای هر کس که خود بخواهد فراخ یا تنگ میگرداند (اعم از عاصی و مطیع. داشتن و نداشتن، نشانهی محبّت و خوشنودی، و یا نفرت و ناخوشنودی خدا از بنده نیست) و لیکن بیشتر مردم (چنین چیزی را) نمیدانند. [[«یَبْسُطُ وَ یَقْدِرُ»: (نگا: رعد / 26، اسراء / 30، قصص / 82).]]
[37] اموال و اولاد شما چیزهائی نیستند که شما را به ما نزدیک و مقرّب سازند، بلکه کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته و بایسته بکنند آنان (مقرّب درگاه الهی بوده و) در برابر اعمالی که انجام دادهاند پاداش مضاعف دارند، و ایشان در طبقات بالا (یعنی در برترین منازل بهشت) در امن و امان بسر میبرند. [[«زُلْفی»: قرب و منزلت. پایه و مقام. مفعول مطلق است و هم معنی با مصدر فعل. «الضِّعْفِ»: مضاعف. چندین برابر. مراد دست کم یک به ده است (نگا: انعام / 160). «إِلاّ»: لیکن. امّا. «مَنْ»: مستثنی از ضمیر (کُمْ) در فعل (تُقَرِّبُکُمْ) است و یا مبتدا و مابعد آن خبر است. «الْغُرُفَاتِ»: (نگا: زمر / 20، عنکبوت / 58). «جَزَآءُ الضِّعْفِ»: اضافه موصوف به صفت، و یا اضافه مصدر به مفعول خود است.]]
[38] کسانی که (در دنیا پیوسته) تلاش میکنند آیات ما را تکذیب و انکار کنند، و تصوّر میکنند که (پیغمبر را شکست میدهند و او را) درمانده میسازند (و جلو پخش قرآن و فرمان یزدان را میگیرند) آنان به عذاب احضارشدگانند (و جاودانه در آن ماندگار میمانند). [[«الَّذِینَ یَسْعَوْنَ ...»: (نگا: حجّ / 51، سبأ / 5). «مُحْضَرُونَ»: احضار شدگان. یعنی فرشتگان به زور آنان را در دوزخ حاضر میآورند (نگا: قصص / 61).]]
[39] بگو: پروردگارم روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد فراخ و یا تنگ میگرداند، و هر چه را (در راه خدا) ببخشید و صرف کنید، خدا جای آن را پر میکند، و او بهترین روزی دهندگان است. [[«یُخْلِفُهُ»: جای آن را پر میکند. عوض آن را میدهد.]]
[40] (یادآور شو) روزی را که خداوند جملگی آنان را گرد میآورد و سپس به فرشتگان (رو در روی فرشته پرستان) میگوید: آیا اینان شما را (به جای من) پرستش میکردهاند؟! [[«إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ»: مراد این است که ای فرشتگان شما به این جماعت گفتهاید که آنان شما را پرستش کنند؟ این سؤال برای تنبیه و شرمندگی هر چه بیشتر کافران و مشرکان است.]]
[41] میگویند: تو منزّهی (از این نسبتهای ناروائی که به ساحت مقدّست دادهاند، ما به هیچ وجه با این گروه ارتباط نداشتهایم) و تنها تو یار و یاور ما بودهای نه آنان. بلکه ایشان جنّیان را میپرستیدهاند، و اکثر آنان بدیشان ایمان داشتهاند. [[«أَنتَ وَلِیُّنَا مِنْ ...»: (نگا: فرقان / 18). «الْجِنَّ»: مراد شیاطین است (نگا: نساء / 117).]]
[42] در آن روز هیچ یک از شما نمیتواند برای دیگری سودی و زیانی داشته باشد، و به ستمگران میگوئیم: عذاب آتشی را بچشید که آن را دروغ میدانستید. [[«الْیَوْمَ»: آن روز که قیامت است. امروز که قیامت است.]]
[43] و هنگامی که آیههای روشن ما بر آنان خوانده میشود، میگویند: او مردی است که میخواهد شما را باز دارد از چیزهائی که پدرانتان پرستش میکردهاند. و میگویند: این (قرآن) جز دروغ بزرگی نیست که (به خدا) نسبت داده شده است. همچنین کافران هنگامی که قرآن برایشان میآید دربارهی آن میگویند: این جادوی آشکاری بیش نیست. [[«بَیِّنَاتٍ»: واضح و آشکار. حال است «مَا هذَا ...»: مرادشان پیغمبر اسلام است. «إِفْکٌ»: سخنی که حقیقت نداشته باشد. دروغ (نگا: نور / 11 و 12، فرقان / 4). «مُفْتریً»: از پیش خود ساخته شده و به هم بافته شده. (نگا: قصص / 36). «الْحَقِّ»: مراد قرآن است.]]
[44] ما (قبلاً) هیچ کتابی برای ایشان نفرستادهایم تا آن را بخوانند (و به اتّکای آن، سخنان تو را تکذیب کنند)، و پیش از تو هیچ پیغمبری نیز به سویشان روانه نکردهایم (تا در پرتو کلام او، دعوت تازهی اسلام را نادرست و ناروا ببینند). [[«یَدْرُسُونَهَا»: آن را میخوانند. «وَ مَآ أَرْسَلْنَا ...»: (نگا: قصص / 46، سجده / 3).]]
[45] کسانی که پیش از اینان بودهاند. (آیات کتابهای آسمانی را) تکذیب کردهاند، و حال این که اینان (حتّی از لحاظ قوّت و قدرت) به یکدهم ایشان هم نمیرسند، از آنجا که پیغمبران مرا تکذیب کردهاند، بنگرید که چگونه کیفرشان دادهام (و شهر و دیارشان را آئینهی عبرت دیگران ساختهام. پس شما ستمگرانِ مکّه، و شما ستمگرانِ تاریخ، سرنوشت خود را از ایشان قیاس کنید و بدانید نه سنّت الهی تغییرپذیر است و نه شما از آنان برتر و مقتدرترید). [[«مِعْشَارَ»: ده یک. یکدهم. «نَکِیرِ»: ناخوشنودی و بد آمدنم از ایشان. مراد اثر ناخوشنودی است که کیفر و مجازات است (نگا: حجّ / 44).]]
[46] بگو: من شما را تنها یک نصیحت میکنم، و آن این است که: خالصانه برای خدا، دو نفر دو نفر، و یا یک نفر یک نفر، برخیزید (و اندیشههای خفته را زنده کنید). سپس (دربارهی محمّد که سالها با او بسر بردهاید فکر خود را به کار گیرید و) بیندیشید (تا پاکی و امانتداری و سلامت جسمانی و روحانی او، در خاطرهها مجسّم شود ... این) همدم و همنشین (دیرینهی) شما، جنّ زده و دیوانه نیست. بلکه او بیم دهندهی شما از عذاب سختی است که در پیش است. [[«بِوَاحِدَةٍ»: به خصلت و نصیحت یگانهای. «أَن تَقُومُوا لِلّهِ»: و آن این که برای خدا برخیزید و دست به کار شوید. «مَثْنی»: دوتا دوتا. حال است. «فُرَادی»: یک یک. مفرد آن فرد است (نگا: انعام / 94). «جِنَّةٍ»: دیوانگی (نگا: اعراف / 184، مؤمنون / 25 و 70، سبأ / 8). «بَیْنَ یَدَیْ»: پیشاپیش (نگا: اعراف / 57، نمل / 63، فرقان / 48). جلو. پیش رو. «بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ»: قبل از وقوع عذاب سخت. رویاروئی عذاب سخت. یعنی انگار عذاب خدا رویاروی انسان قرار گرفته است. یا این که آن اندازه نزدیک است که هر آن به انسان برسد.]]
[47] بگو: هر مزدی که (در قبال تبلیغ دعوت آسمانی) از شما خواسته باشم، برای خودتان. (من پاداش مادی چشم نمیدارم، و بلکه) اجر و مزد من بر خدا است و بس. او آگاه از هر چیزی و حاضر و ناظر بر هر امری است. [[«شَهِیدٌ»: گواه. مطلع (نگا: آلعمران / 98، مائده / 117).]]
[48] بگو: پروردگار من، حق را آشکارا بیان میدارد (و با آن باطل را از میان بر میدارد ... او) دانای نهانیها و کاملاً آگاه از پنهانیها است. [[«یَقْذِفُ بِالْحَقِّ»: حق را به جان باطل میاندازد. (نگا: انبیاء / 18). مراد بیان ادلّه حق به صورت قاطع و واضح است. یا این که منظور از افکندن حق، ارسال کتب آسمانی برای انبیاء، و القاء وحی الهی به قلوب پیغمبران: است.]]
[49] بگو: حق به میان آمد و باطل (در پرتو نور حق، اثری از آن نماند و مُرد، و لذا) نه کار تازهای را میتواند انجام دهد، و نه کار گذشتهای را میتواند از سر گیرد. [[«الْحَقُّ»: مراد اسلام است. «الْبَاطِلُ»: مراد کفر است. «مَا یُبْدِئُ»: شروع نمیکند. نقش جدیدی ایفاء نمیکند. «مَا یُعِیدُ»: از سر نمیگیرد. دوباره انجام نمیدهد. نقش قدیم بازی نمیکند. «مَا یُبْدِئُ البَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ»: مراد نقش بر آب بودن همه نقشهای باطل است. انگار باطل به شخص مُرده میماند که نه کارهای گذشته را میتواند بکند و نه کارهای تازهای از او ساخته است. ذکر این نکته ضروری است که نور اسلام فاعلیت زدودن کفر و شرک و نفاق را دارد، همان گونه که نور، ظلمت را میزداید. امّا انسانها هم باید از نور آن استفاده کنند و قابلیّت را بهم برسانند، تا در پرتو فاعلیتِ فاعلْ و قابلیّت قابل، پیروزی ظاهر و حاصل شود.]]
[50] (به مشرکان بتپرست) بگو: اگر من (با ترک بتها و دوری از آئین شما) گمراه شده باشم، به زیان خود گمراه شدهام (و کیفر آن را میبینم) و اگر راهیاب بوده باشم، در پرتو چیزهائی است که پروردگارم به من وحی میفرماید. او شنوا و نزدیک است (و اقوال و افعال ما بر او پنهان نمیماند). [[«أَضِلُّ عَلی نَفْسِی»: به زیان خود گمراه میشوم و کیفر آن ��ا میبینم.]]
[51] اگر برایت ممکن بود ببینی (حال ستمگران را) در آن دم که به وحشت میافتند و راه گریزی ندارند و اصلاً مهلتی بدیشان داده نمیشود، و از مکان نزدیکی گرفتار (و روانهی آتش) میگردند، (صحنهی هراسانگیزی را خواهی دید که انسان از آن برخود میلرزد و بیتاب میشود). [[«وَ لَوْ تَری»: (نگا: سبأ / 31). «فَزِعُوا»: به هراس افتادند. سراسیمه شدند. «لا فَوْتَ»: هیچ رهائی نیست. مراد از (فَوْتَ) گریز و مهلت است. یعنی اصلاً خدا بدیشان مهلت نمیدهد و راه گریزی هم ندارند. «مَکَانٍ قَرِیبٍ»: مراد این است که در اسرع وقت از نزدیکترین محلّ گرفتارشان میسازند. این آیه بیانگر حال آشفته کافران در آغاز هنگامه رستاخیز است (نگا: / 41 - 44). یا این که وضع نابسامان آنان به هنگام بلایای نابود کننده و عذاب استیصال در دنیا است (نگا: غافر / 83 - 85).]]
[52] و (به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهی) خواهند گفت: به «حق» ایمان داریم. آنان چگونه میتوانند از فاصلهی دور (از جهان که جای پذیرش ایمان و مزرعهی آخرت بود) سهل و ساده حقّ را فرا چنگ آورند (و از مزایای ایمان بدان برخوردار شوند؟). [[«بِهِ»: مرجع ضمیر (ه) حق در آیه 49 است که مراد اسلام و قرآن است. «أَنّی»: چگونه؟ «التَّنَاوُشُ»: دسترسی پیدا کردن. فراچنگ آوردن. «مَکَانٍ بَعیدٍ»: مراد آخرت است که با جهان ما فاصله دوری دارد. یعنی بعد از خروج از دنیا، تازه کسی نمیتواند ایمانی به دست آورد که در پرتو آن رستگاری میسّر گردد (نگا: انعام / 158، غافر / 84 و 85).]]
[53] و حال این که قبلاً (در زمان حیات که از عقل و اختیار و اراده برخوردار بودهاند) حقّ را نپذیرفتهاند، و بلکه دورادور به جهان غیب نسبتهای ناروائی زدهاند (و نبوّت و قیامت و بهشت و دوزخ و بالأخره جهان ماوراء طبیعت را به تمسخر گرفتهاند). [[«بِهِ»: (نگا: سبأ / 52). «یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ»: نسبتهای ناروائی به جهان غیب میدادند و سخنان نادرستی درباره آن اظهار میکردند. گمانهای نادرستی درباره ماوراء طبیعت داشتند. «مَکَانٍ بَعیدٍ»: دورادور. نقطه دور دست. مراد دور از حقیقت است.]]
[54] میان ایشان و آنچه آرزو دارند (که پذیرش ایمان ایشان و نجات از عذاب است) جدائی افکنده میشود، همان گونه که با گروههای همسان و همکیش آنان قبلاً چنین عمل شده است. آخر ایشان (در جهان) سراپا در شکّ بودهاند (و زندگی را پیوسته با ظنّ و گمان به سر بردهاند و اینک چنین سرنوشتی باید داشته باشند). [[«حِیلَ»: حائل و مانع انداخته شده است. فاصله و جدائی افکنده شده است. «مَا»: آنچه. مراد پذیرش ایمان اخروی و رهائی از دوزخ است یا بازگشت به جهان و انجام کارهای شایسته در آن است (نگا: سجده / 12). یا رهائی از بلاهای بزرگ آسمانی و عذاب استیصال جهانی است (نگا: غافر / 83 - 85). «أَشْیَاع»: جمع شیعَة، مراد اَمثال و اَقران است (نگا: انعام / 65). «مُرِیبٍ»: شکّانداز. به دودلی افکنده. این واژه صفت و برای مبالغه و تأکید است. مثل: شِعْرٌ شاعِرٌ.]]