💾 Archived View for auragem.letz.dev › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 39 captured on 2024-02-05 at 13:23:49. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

⬅️ Previous capture (2023-09-28)

➡️ Next capture (2024-06-20)

-=-=-=-=-=-=-

Mostafa Khorramdel, Surah 39: The Groups (Az-Zumar)

Surahs

[1] نزول کتاب (قرآن) از سوی خداوند باعزّت و باحکمت انجام پذیرفته است. [[«تَنزِیلُ»: (نگا: شعراء / 192، سجده / 2، یس / 5).]]

[2] (ای پیغمبر!) ما این کتاب را که در برگیرنده‌ی حق و حقیقت است، بر تو فرو فرستاده‌ایم. خدا را پرستش کن و پرستش خود را سره و خاصّ او گردان. [[«بِالْحَقِّ»: در برگیرنده حق. فرمان دهنده به حق (نگا: آل‌عمران / 3، نساء / 105، مائده / 48). «الدِّینَ»: طاعت و عبادت (نگا: اعراف / 29، یونس / 22، عنکبوت / 65، لقمان / 32، بیّنه / 5).]]

[3] هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه برای خدا است و بس. کسانی که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگری را برمی‌گیرند (و بدانان تقرّب و توسّل می‌جویند، می‌گویند:) ما آنان را پرستش نمی‌کنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند روز قیامت میان ایشان (و مؤمنان) درباره‌ی چیزی که در آن اختلاف دارند داوری خواهد کرد. خداوند دروغگوی کفرپیشه را (به سوی حق) هدایت و رهنمود نمی‌کند (و او را با وجود کذب و کفر به درک و فهم حقیقت نائل نمی‌گرداند). [[«لِلّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ»: تنها عبادت بی‌شائبه از کفر و شرک، خداپسند و مقبول خدا است. تنها خدا، طاعت و عبادت خالصانه می‌گردد و بس. «مِن دُونِهِ»: غیر از خدا. جدای از خدا. «أَوْلِیَآءَ»: سرپرستان. یاوران. مراد معبودها است. از قبیل: فرشتگان و عُزَیر و عیسی و اصنام. (نگا: اعراف / 27 و 30، هود / 20 و 113، رعد / 16، کهف / 50 و 102، فرقان / 18، عنکبوت / 41). «زُلْفی»: (نگا: سبأ / 37، ص / 25 و 40). «کُفَّار»: کفرپیشه. کفران کننده نعمت.]]

[4] اگر خداوند می‌خواست فرزندی داشته باشد، می‌بایست از میان چیزهائی که خود می‌آفریند کسی یا چیزی را برگزیند. (در صورتی که فرزند باید از جنس پدر بوده و همچون او قدیم باشد. این هم ناممکن است). خداوند پاک و منزّه (از همه‌ی عیبها به ویژه از نیاز به فرزند) است. او خداوند یگانه‌ی پیروزمند است (و فرزند داشتن مخالف با یگانگی، و نیاز به فرزند بیانگر عدم پیروزمندی و چیرگی است). [[«إِصْطَفی»: برگزید.]]

[5] خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است (نه به بازیچه). شب را بر روز، و روز را بر شب می‌پیچد، و خورشید و ماه را فرمانبردار (دستور خود) کرده است (و برای مصلحت بندگان به گردش و چرخش انداخته است). هر یک از آنها تا مدّت معیّن و مشخّصی (که خدا می‌داند) در حرکت خواهد بود. هان! خدا بسیار مقتدر و بخشنده است (و هر چه را بخواهد می‌کند و هر که را بخواهد می‌بخشد). [[«بِالْحَقِّ»: به حق نه به شوخی و عبث. یعنی آفرینش دارای نظم و نظام شگرف و مقصد و هدف بزرگی است، و زندگی بازیچه نیست. «یُکَوِّرُ»: می‌پیچد. یعنی خداوند زمین را کروی آفریده است و به دور خود به گردش انداخته است، و بر اثر این گردش، قسمتی از کره زمین روز و قسمتی شب است، و گوئی از یک سو نوار سفید بر سیاه، و از سوی دیگر نوار سیاه بر سفید پیچیده می‌شود. چرا که مصدر آن (تکویر) است که به معنی پیچیدن عمامه و دستار به دور سر است. «أَجَلٍ مُّسَمّیً»: (نگا: رعد / 2، لقمان / 29، فاطر / 13).]]

[6] خدواند شما را از یک تن (به نام آدم) بیافرید، سپس از جنس او همسرش را (به نام حوّاء) خلق کرد، و برای شما هشت جفت چهارپا گسیل داشت. او شما را در شکمهای مادرانتان، در میان تاریکیهای سه‌گانه، آفرینشهای جوراجور و پیاپی می‌بخشد (و جنین را هر دم به گونه‌ای درآورده و به پلّه‌ای از خلقت می‌رساند) کسی که چنین (نعمتهائی را می‌بخشد و این گونه نقش آفرینی) می‌کند، الله است که پروردگار شما است و حکومت و مملکت (سراسر عالم هستی) از آن او است. جز او معبودی وجود ندارد. پس چگونه (با وجود این همه موجبات و دواعی عبادت از حق منحرف می‌گردید، و از پرستش خدا به پرستش چیزهای دیگر) برگردانده می‌شوید؟ [[«نَفْسٍ وَاحِدَةٍ»: شخص واحدی. یک تن. مراد ابوالبشر، آدم 7 است (نگا: نساء / 1، انعام / 98، اعراف / 189). «ثُمَّ»: برای تأخیر زمانی نیست بلکه برای تأخیر بیان است. «جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا»: همسر او را از جنس او آفرید. (نگا: نساء / 1، اعراف / 189). «أَنزَلَ»: خلقت بخشید. بیافرید. (نگا: اعراف / 26، حدید / 25). «ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ»: (نگا: انعام / 143). «خَلْقاً مِّن بَعْدِ خَلْقٍ»: مراد تطوّرات جنین و تحوّلات عجیب آن در مراحل مختلف است. «ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ»: چه بسا مراد ظلمت شکم مادر، و ظلمت رحم، و ظلمت مشیمه یا بچّه‌دان باشد. یا مراد لایه‌های جنینی إِکْتُودِرْم و مِزُودِرْم و اِنْدُودِرْم باشد. و یا این که مراد تخمدان و لوله فالوپ و رحم باشد. هدف اصلی را به علم «جنین‌شناسی» که در اصل درس خداشناسی است واگذار می‌کنیم. «أَنَّی»: چگونه؟ کجا؟ «فَأَنَّی تُصْرَفُونَ»: (نگا: یونس / 32).]]

[7] اگر کافر گردید، خدا بی‌نیاز از (ایمان و عبادت) شما است، و لیکن کفر را از بندگان خود نمی‌پسندد، و اگر (با انجام عبادت و طاعت خدا را) سپاسگزاری کنید، از این کارتان خوشنود می‌گردد. هیچ کس بار گناهان دیگری را بر دوش نمی‌کشد (و گناهان دیگری را به گردن نمی‌گیرد). بعدها بازگشت همه‌ی شماها به سوی پروردگارتان خواهد بود و از چیزهائی که می‌کرده‌اید آگاهتان خواهد ساخت. چرا که او آگاه از اسرار و افکار نهفته در سینه‌ها است. [[«إِن تَکْفُرُوا»: اگر کافر شوید. اگر ناشکری و کفران نعمت کنید «الْکُفْرَ»: الحاد و بی‌دینی. ناشکری و کفران نعمت. «إِن تَشْکُرُوا»: اگر شکر نعمت به جای آورید و سپاسگزار الطاف خداوندی باشید. شکر، علاوه از شکر نعمت اصطلاحی، کنایه از ایمان و فرمانبرداری از دستورات خدا هم می‌باشد. «لا تَزِرُ ...»: (نگا: انعام / 164، اسراء / 15، فاطر / 18). «ذَاتِ الصُّدُورِ»: (نگا: آل‌عمران / 119 و 154، مائده / 7، انفال / 43).]]

[8] هنگامی که گزندی متوجّه انسان می‌گردد، پروردگار خود را به فریاد می‌خواند و تضرّع کنان رو به درگاه او می‌آورد. سپس هنگامی که نعمت بزرگی از جانب خود بدو داد (و شقاوت او را به سعادت و ناخوشی وی را به خوشی تبدیل کرد) خدا را که قبلاً به فریاد می‌خواند فراموش می‌کند (و گزند را از یاد می‌برد و به ترک دعا می‌گوید) و خداگونه‌هائی را برای خدا می‌سازد تا (هم خود را و هم مردمان را بدان) از راه او به در برد و گمراه کند. (ای پیغمبر! به چنین فردی) بگو: اندک روزگاری از کفر خود بهره‌مند شو (و با آن خوش بگذران، امّا بدان که) تو از دوزخیانی. [[«الإِنسَانَ»: مراد از ذکر جنس، بعضی از افراد است. مانند: إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ (ابراهیم / 34). «ضُرٌّ»: گزند. زیان و ضرر مالی و بدنی. (نگا: یونس / 12، نحل / 53 و 54، مؤمنون / 75، روم / 33). «مُنِیباً»: توبه‌کنان. برگردنده با تضرّع و زاری. حال است. «خَوَّلَهُ»: (نگا: انعام / 94). «نَسِیَ مَا»: خدا را فراموش می‌کند. در این صورت (مَا) به معنی (مَنْ) و برای تفخیم و تعظیم است. گزند و بلا را فراموش می‌کند. دعا کردن و به فریاد خواستن را از یاد می‌برد. در این صورت (مَا) مصدریّه است (نگا: تفسیر آلوسی). «یَدْعُو»: الف زائدی در رسم‌الخطّ قرآنی دارد. «أَندَاداً»: امثال و نظائر. خداگونه‌ها.]]

[9] (آیا چنین شخص مشرکی که بیان کردیم، بهتر است) یا کسی که در اوقات شب سجده‌کنان و ایستاده به طاعت و عبادت مشغول می‌شود و (خویشتن را) از (عذاب) آخرت به دور می‌دارد، و رحمت پروردگار خود را خواستار می‌گردد؟ بگو: آیا کسانی که (وظیفه‌ی خود را در قبال خدا) می‌دانند، با کسانی که (چنین چیزی را) نمی‌دانند، برابر و یکسانند؟! (هرگز). تنها خردمندان (فرق اینان را با آنان تشخیص می‌دهند، و از آن) پند و اندرز می‌گیرند. [[«قَانِتٌ»: پرستشگر فرمانبردار. شخص مطیعی که با خشوع و خضوع نماز و دعای خود را طول می‌دهد (نگا: بقره / 116 و238، آل‌عمران / 17، نساء / 34، نحل / 120). «آناءَ»: (نگا: آل‌عمران / 113، طه / 130).]]

[10] (ای پیغمبر! از سوی من به مردمان) بگو: ای بندگان مؤمن من! از (عذاب) پروردگارتان (خویشتن را) بپرهیزید. کسانی که نیکی کنند، در همین جهان بدیشان نیکی می‌شود. (در مراکز کفر و شرک و ظلم و غرق در گناه زندگی نکنید و پستی و خواری را نپذیرید و هجرت را پیشه سازید). زمین خداوند وسیع و فراخ است (و در دیار غربت شکیبائی کنید). قطعاً به شکیبایان اجر و پاداششان به تمام و کمال و بدون حساب داده می‌شود. [[«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ»: کسانی که نیکی کنند، علاوه از آخرت در همین جهان نیکی عظیمی می‌بینند (نگا: نحل / 30 و 122، غافر / 51). برای کسانی که در این جهان نیکی کنند، در آخرت نیکی عظیمی است. تفسیر اوّل درست‌تر به نظر می‌رسد. چرا که نقطه مقابل نیکوکاران، بدکارانند که در هر دو جهان بدی می‌بینند (نگا: بقره / 85 و 114، آل‌عمران / 56، رعد / 34). پس باید که نیکوکاران نیز در هر دو جهان نیکی ببینند. «بِغَیْرِ حِسَابٍ»: (نگا: بقره / 212، آل‌عمران / 27 و 37، نور / 38، ص / 39).]]

[11] بگو: به من فرمان داده شده است به این که خدا را بپرستم و پرستش را (از هر گونه شائبه‌ی کفر و شرک و ریا، پالوده و زدوده سازم و) خاصّ او کنم. [[«مُخْلِصاً لَّهُ الدِّینَ»: (نگا: اعراف / 29، یونس / 22، عنکبوت / 65، لقمان / 32، زمر / 2).]]

[12] و به من دستور داده شده است که نخستین فرد از افراد منقاد (اوامر خدا) باشم. [[«أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ»: دارای دو معنی عمده است: الف - نخستینِ مسلمانان و پیروان دین اسلام باشم. یعنی در آنچه مردم را بدان می‌خوانم، خودم قدوه و الگو بوده و در طاعت و عبادت و تلاش در راه پیشبرد مقاصد آئین اسلام، سرآمد دیگران باشم. ب - من نخستین فرد از تسلیم شوندگان اوامر یزدان در حرکت با کاروان ایمان به قافله سالاری پیغمبران باشم (نگا: انعام / 163، نمل / 91).]]

[13] بگو: اگر من از (اوامر) پروردگارم سرکشی کنم، از عذاب روز بزرگ (قیامت) می‌ترسم. (چرا که من باید اوّلین مؤمن به آئین خویش و پیشگام‌ترین مسلمانان در انجام وظائف مکتب آسمانی باشم، و هر کس در هر مقامی که باشد اگر در برابر مقام الوهیّت، عبودیّت خود را نشان ندهد، باید به عذاب الهی بسوزد). [[«قُلْ إِنّی ...»: (نگا: انعام / 15، یونس / 15).]]

[14] بگو: تنها خدا را می‌پرستم و بس، و عبادت و طاعتم را خاصّ او می‌کنم و (پرستش او را از هر گونه کفر و شرکی می‌زدایم و) می‌پالایم. [[«اللهَ»: مفعول به برای (أَعْبُدُ) می‌باشد و بیانگر حصر است.]]

[15] امّا شما هر چه و هر که را جز او می‌خواهید بپرستید. (راه من این بود و راه شما هر چه می‌خواهد باشد، هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت). بگو: زیانکاران واقعی کسانی هستند که (عمر و جان) خود را (به سبب گمراهی، و حتّی عمر و جان اهل و عیال) و وابستگان خود را (با گمراهسازی)، در روز قیامت (هدر دهند و) زیانبار کنند. هان! زیان آشکار واقعاً همین است. [[«خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ»: (نگا: انعام / 12 و 20، اعراف / 9 و 53). «أَهْلِیهِمْ»: أَهْلُونَ و أَهْلِینَ، جمع أَهْل است. اهل و عیال و خویشان و وابستگان (نگا: مائده / 89).]]

[16] بالای سرشان سایبانهائی از آتش و در زیر پاهایشان سایبانهائی از آتش دارند (و بلکه از هر سو آتش بر آنان خیمه زده است و طبقات آتش ایشان را فرا گرفته است). این چیزی است که خداوند بندگان خود را از آن می‌ترساند (و بر حذر می‌دارد). پس ای بندگانم! خویشتن را از (عذاب) من بپرهیزید (و با انجام طاعت و عبادت خود را از آتش دوزخ در امان دارید). [[«ظُلَلٌ»: جمع ظُلَّة، سایبانها. مراد طبقات و چینها و لایه‌های متراکم آتش است (نگا: بقره / 210، لقمان / 32، اعراف / 171، شعراء / 189).]]

[17] کسانی که از عبادت طاغوت دوری می‌گزینند، و (با توبه و استغفار) به سوی خدا باز می‌گردند، ایشان را بشارت باد (به اجر و پاداش عظیم خداوندی). مژده بده به بندگانم. [[«الطَّاغُوتَ»: بتان و شیاطین و هر معبودی جز خدا (نگا: بقره / 256 و 257، نساء / 51 و 60 و 76، مائده / 60، نحل 36). «أَنَابُوا»: با توبه و استغفار به سوی خدا برگشتند. «الْبُشْری»: مژده. بشارت (نگا: بقره / 97، آل‌عمران / 126، یونس / 64). «عِبَادِ»: بندگان من در اصل (عِبادی) بوده و یاء حذف شده و کسره به جای آن است.]]

[18] آن کسانی که به همه‌ی سخنان گوش فرا می‌دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می‌کنند. آنان کسانیند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاً خردمندند. [[«الْقَوْلَ»: مراد هر گونه سخن و گفتاری است. چرا که این آیه بیانگر آزاداندیشی مسلمانان و انتخابگری ایشان در مسائل مختلف است. به مؤمنان اجازه می‌دهد سخنان دیگران را مطالعه و بررسی کنند و اهل تحقیق باشند.]]

[19] آیا کسی که (به خاطر ارتکاب معاصی و اصرار بر ظلم و فساد، روح ایمان و تشخیص برای همیشه در او مرده است و وجودش یکپارچه وجود جهنّمی شده است، و لذا) فرمان عذاب درباره‌ی او قطعی و محقّق گشته است (تو می‌توانی وی را از عذاب برهانی؟) آیا تو می‌توانی کسی را نجات دهی که در آتش دوزخ قرار گرفته است؟ [[«حَقَّ»: ثابت و واجب شده است. (نگا: اعراف / 30، حجّ / 18، ص / 14). «کَلِمَةُ الْعَذَابِ»: فرمان عذاب (نگا: یونس / 33 و 96، نحل / 36). «أَفَمَنْ ... أَفَأَنتَ ...»: تکرار استفهام برای تأکید انکار و نفی است. یعنی اصلاً نمی‌توانی. «تُنقِذُ»: نجات می‌دهی و می‌رهانی.]]

[20] و امّا کسانی که از (عذاب) پروردگارشان (خویشتن را) بپرهیزند، آنان (در بهشت برین جای دارند و) دارای قصرها و کاخهائی هستند که بالای یکدیگر ساخته شده‌اند و در زیر آنها رودبارها جاری است. این وعده را خدا می‌دهد و خدا خلاف وعده نمی‌کند. [[«غُرَفٌ»: منازل برافراشته و خانه‌های سر به فلک کشیده. بالاخانه‌ها و کاخها (نگا: فرقان / 75). «مَبْنِیَّةٌ»: ساخته شده. ذکر این واژه پس از (غُرَف) مراد حقیقت آن است. یعنی جنبه مجازی ندارد و بلکه واقعاً وجود دارد. «وَعْدَ»: مفعول مطلق فعل محذوف است و برای تأکید مضمون جمله پیشین است. یعنی: وَعَدَهُمُ اللهُ بِذلِکَ وَعْداً. «الْمِیعَادَ»: (نگا: آل‌عمران / 9، انفال / 42، رعد / 31، سبأ / 30).]]

[21] (ای مخاطب!) مگر نمی‌بینی که خداوند از آسمان آب را می‌باراند و آن را به آب انبارهای زیرزمینی زمین وارد و مستقرّ می‌گرداند، و سپس به وسیله‌ی آن انواع سبزه‌زارها و کشتزارها را با رنگهای گوناگون می‌رویاند، و آن‌گاه سبزه‌زارها و کشتزارها می‌بالند و لبریز از جوش و خروش می‌شوند و بعداً آنها را پژمرده و زردرنگ می‌بینی، و آن وقت خدا آنها را خشک و پرپر می‌سازد؟ واقعاً در این (چرخه‌ی آب و گیاه، درس) عبرتی برای خردمندان است. [[«سَلَکَهُ»: آن را داخل و مستقرّ می‌گرداند (نگا: مدّثّر / 42، شعراء / 200، مؤمنون / 27). «یَنَابِیعَ»: جمع یَنبُوع، چشمه‌ها. مراد منبعها و آب انبارهای زیرزمینی است. منصوب به نزع خافض است و در اصل چنین است: فِی یَنَابِیعَ. یا این که حال است و به معنی آبهای جَهنده و جوشنده از زمین است (نگا: روح‌المعانی). «مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ»: در رنگهای گوناگون. دارای انواع جوراجور. «یَهِیجُ»: از اضداد است و به دو معنی آمده است: خشک می‌گردد. می‌بالد و جوش و خروش برمی‌دارد (نگا: نمونه. صفوة البیان. التفسیر القرآنی للقرآن). «مُصْفَرّاً»: زرد رنگ (نگا: روم / 51). «حُطامّا»: گیاه خشکیده و خُرد و پرپر شده. «ذِکْری»: تذکّر و بیدار باش. درس عبرت (نگا: انعام / 68 و 69 و 90، اعراف / 2، هود / 114 و 120).]]

[22] آیا کسی که خداوند سینه‌اش را برای پذیرش اسلام گشاده و فراخ ساخته است و دارای (بینشی روشن از) نور پروردگارش می‌باشد (و در پرتو آن، راه را از چاه تشخیص می‌دهد، همچون کسی است که هدایت الهی در سایه‌ی اسلام پرتوی به دل او نیفکنده است و درونش با ایمان تابان نشده است؟!). وای بر کسانی که دلهای سنگینی دارند و یاد خدا بدانها راه نمی‌یابد (و قرآن یزدان در آنها اثر نمی‌گذارد!). آنان واقعاً به گمراهی و سرگشتگی آشکاری دچارند. [[«شَرَحَ صَدْرَهُ»: (نگا: انعام / 125، طه / 25). «عَلی نُورٍ»: دارای نور هدایت است (نگا: مائده / 44 و 46، نور / 40، حدید / 28). بینش روشن خدادادی. «أَفَمَن شَرَحَ ...»: جواب (مَنْ) محذوف است که مفهوم از سیاق سخن است و تقدیر چنین است: أَفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ کَمَنْ هُوَ قَاسِی الْقَلْبِ لا یَهْتَدِی بِنُورٍ. (نگا: محمّد / 14). «ذِکْرِ اللهِ»: یاد خدا. قرآن خدا (نگا: آل‌عمران / 58، اعراف / 63 و 69، حجر / 6 و 9، نحل / 44). «الْقَاسِیَةِ»: سخت و سنگین (نگا: مائده / 13، حجّ / 53).]]

[23] خداوند بهترین سخن را (به نام قرآن) فرو فرستاده است. کتابی را که (از لحاظ کاربرد و گیرائی الفاظ، و والائی و هم‌آوایی معانی، در اعجاز) همگون و (مطالبی چون مواعظ و براهین و قصص، و مسائل مقابل و مختلفی همانند: ایمان و کفر، حق و باطل، هدایت و ضلالت، خیر و شر، حسنات و سیّئات، بهشت و دوزخ، البتّه هر بار به شکلی تازه و به شیوه‌ای نو، در آن) مکرّر است. از (شنیدن آیات) آن لرزه بر اندام کسانی می‌افتد که از پروردگار خود می‌ترسند، و از آن پس پوستهایشان و دلهایشان (و همه‌ی وجودشان) نرم و آماده‌ی پذیرش قرآن خدا می‌گردد (و آن را تصدیق و بدان عمل می‌کنند). این (کتاب مشتمل بر) رهنمود الهی است و خدا هر که را بخواهد در پرتو آن راهیاب می‌سازد، و خدا هر که را گمراه سازد، اصلاً راهنما و راهبری نخواهد داشت. [[«أَحْسَنَ الْحَدِیثِ»: زیباترین کلام و بهترین سخن. مراد قرآن است. «کِتَاباً»: بدل از (أَحْسَنَ) است. «مُتَشَابِهاً»: همگون و همسان. مراد این است که جملگی قرآن از لحاظ لفظی و معنوی همگون در اعجاز است. در سراسر قرآن، الفاظ به گونه زیبا و بجا به کار رفته‌اند، و معانی بدون کمترین تناقض و تضاد استعمال شده‌اند. «مَثَانِیَ»: جمع مثنّی، مکرّر. مراد این است که احکام و مواعظ و قصص و غیره در موارد متعدّد به شکلهای متفاوت و صورتهای مختلف تکرار شده‌اند تا خوب فهم و در مغزها جایگزین شوند. یا این که مثنّی به معنی دو تا و جفت یکدیگر است. یعنی مسائل و مطالب مقابل یکدیگر در قرآن آمده است که در هر دو بخش اعجاز قرآن پیدا و هویدا است. از قبیل: ایمان و کفر. حق و باطل، هدایت و ضلالت، خیر و شرّ، حسنات و سیّئات، بیم و امید. «تَقْشَعِرُّ»: بر خود می‌لرزد. «تَلِینُ»: نرم می‌گردد. می‌گراید. مراد رام و پذیرای قوانین و احکام قرآن شدن و تسلیم حقائق و معانی آن گشتن است. «ذِکْرِ اللهِ»: قرآن خدا (نگا: زمر / 22).]]

[24] آیا کسی که عذاب بد (و سوزناک دوزخ) را در روز قیامت با چهره و صورت از خود دور می‌سازد (زیرا دست و پای وی در غل و زنجیر است، همانند کسی است که در آن روز در نهایت امنیّت و خوشی بسر می‌برد؟ در آن روز) به ظالمان گفته می‌شود: بچشید (کیفر) کارهائی را که کرده‌اید. [[«أَفَمَن یَتَّقِی ...»: هنگامی که خطری متوجّه صورت می‌شود، انسان دست و بازو و سایر اعضای پیکر خود را سپر آن قرار می‌دهد تا چهره را از خطر مصون کند. امّا در دوزخ، حال دوزخیان به گونه‌ای است که باید با صورت از خود دفاع کنند. چرا که دست و پای دوزخیان در غل و زنجیر است (نگا: یس / 8، انسان / 4). جواب (مَنْ) محذوف است و تقدیر چنین است: أَفَمَن یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَمَنْ هُوَ آمِنٌ مِّن کُلِّ مَکْرُوهٍ، وَ مُتَنَعِّمٌ فِی الْجِنَانِ. «ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ»: (نگا: عنکبوت / 55).]]

[25] (ستمگران تصوّر نکنند فقط در آخرت دچار عذاب می‌گردند و در این جهان در امان می‌مانند) کسانی که قبل از ایشان بوده‌اند (و پیغمبران ما را) تکذیب کرده‌اند، عذاب (الهی به گونه‌ای و) از جائی دامانشان را گرفته است که (انتظارش را نداشته و) بدان پی نبرده‌اند. [[«مِن قَبْلِهِمْ ...»: پیش از این کافران و مشرکانِ فعلی. «مِنْ حَیْثُ»: از جائی که.]]

[26] خداوند خواری و رسوائی را در زندگی دنیا بدیشان چشانده است، و قطعاً عذاب آخرت (آنان از عذاب ذلّت و پستی همین جهان ایشان، بسیار سخت‌تر و) بزرگتر است اگر بدانند (و اهل سنجش و بینش باشند). [[«الْخِزْیَ»: خواری و پستی. رسوائی و بدنامی (نگا: بقره / 85 و 114، مائده / 33 و 41). «أَکْبَرُ»: بزرگتر. مراد سخت‌تر و شدیدتر و دردناکتر است.]]

[27] ما در این قرآن برای مردمان هر نوع مثلی را (که برای رهنمود و بیداری ایشان مفید باشد) بیان داشته‌ایم، تا این که آنان پند گیرند و هوشیار گردند. [[«مِن کُلِّ مَثَلٍ»: هر نوع مثلی که مفید بوده و برای عبرت و هدایت لازم باشد.]]

[28] قرآن فصیحی که به زبان عربی (نازل شده) است و خالی از هر گونه کژی (ظاهری) و نادرستی (معنوی) است؛ شاید که ایشان پرهیزگاری پیشه کنند (و در پرتو فهم قرآن، خویشتن را از خواری دنیا و عذاب سخت آخرت برهانند و به دور دارند). [[«قُرْآناً عَرَبِیّاً»: قرآنی که به زبان عربی است. قرآنی که فصیح و رسا است. (قُرْآناً) حال مؤکّده (الْقُرْآنِ) است. واژه (عَرَبِیّاً) به معنی عربی یا فصیح است. «عِوَجٍ»: کژی و نادرستی. مراد این است که قرآن هم از لحاظ قوانین دستوری، و هم از نظر محتوا و معانی، نقص و عیبی ندارد (نگا: کهف / 1).]]

[29] خداوند مثالی زده است: مردی را که برده‌ی شریکانی است که پیوسته درباره‌ی او به مشاجره و منازعه مشغولند (و هر کدام او را به کاری دستور می‌دهد و او در میان دستورهای ضدّ و نقیض ایشان سرگردان و ویلان است)، و مردی را که تنها تسلیم یک نفر است (و تحت سرپرستی او خطّ و برنامه‌اش مشخّص است و لذا سرگردان و حیران در میان این و آن نیست). آیا این دو (برده که نمونه‌ی مشرک و موحّدند) برابر و یکسانند؟ (هرگز). حمد و سپاس تنها خدا را سزا است (نه بتها و انبازها و معبودهای دروغین را) و لیکن بیشتر آنان نمی‌دانند (و این حقیقت را فراموش کرده‌اند). [[«رَجُلاً»: بدل از (مَثَلاً) است. «مُتَشَاکِسُونَ»: افراد درگیر جنگ و نزاع. کشمکش کنندگان. «سَلَماً»: خالص. دربست. مراد این است که چنین برده‌ای بر کنار از دعوا و گیر و دار اربابان متفرّق است و دربست متعلّق به کسی است. «مَثَلاً رَّجُلاً»: کنایه از مشرک است. یعنی شخص مشرک با پرستش معبودهای متعدّد، سرگردان و ویلان و بی‌پناه و بی‌نوا است. «رَجُلاً سَلَماً»: کنایه از موحّد و یکتاپرست است. یعنی مؤمن یکتاپرست دارای پناهگاه معیّن و راه و مقصد روشن است. «أَکْثَرُهُمْ»: بیشتر آنان. مراد همه آنان، یعنی مشرکان است.]]

[30] (ای محمّد! مرگ از مسائلی است که همه‌ی انسانها در آن یکسانند، و شتری است که بر در خانه‌ی همه کس می‌خوابد. لذا) تو هم می‌میری، و همه‌ی آنان می‌میرند (و سرانجامِ نیک و خوش و جاویدان از آنِ پرهیزگاران است). [[«إِنَّکَ مَیِّتٌ»: تو خواهی مرد. ضمیر (ک) به پیغمبر خدا، محمّد مصطفی، برمی‌گردد، و عمومیّت قانون مرگ را نسبت به همه انسانها روشن می‌سازد.]]

[31] سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان به نزاع و کشمکش می‌پردازید (و خدا در میانتان داوری می‌کند و حق هر کسی را به کف دستش می‌نهد). [[«تَخْتَصِمُونَ»: منازعه و مجادله می‌کنید. مراد دادگاهی همه انسانها در قیامت است. انبیاء بیان می‌فرمایند که رسالت خود را به جای آورده و تبلیغ خود را کرده‌اند. برخی از مردم این کار را انکار می‌کنند. مظلوم ظالم را، و زیردست بالادست را به داوری می‌کشاند (نگا: بقره / 166 و 167، احزاب / 967 و 68، صافّات / 27 - 33 و 50 - 61).]]

[32] چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ می‌بندد، و حقیقت و صداقت را که (توسّط پیغمبران) بدو رسیده است (بدون کمترین پژوهش و اندیشه‌ای) تکذیب می‌کند؟ آیا منزل و مأوای کافران در دوزخ نخواهد بود؟ (پس بگذار هر چه می‌خواهند بگویند و بکنند، تا بدانجا می‌رسند). [[«الصِّدْقِ»: حقیقت و صداقت. «مَثْویً»: جایگاه. اقامتگاه (نگا: آل‌عمران / 151، نحل / 29، عنکبوت / 68).]]

[33] کسانی که حقیقت و صداقت را با خود آورده‌اند (و از سوی خدا به مردمان ابلاغ کرده‌اند که پیغمبرانند) و کسانی که حقیقت و صداقت را باور داشته‌اند (و برابر آن رفته‌اند که مؤمنانند) آنان پرهیزگاران واقعی هستند. [[«الَّذِی جَآءَ بِالصِّدْقِ»: مراد پیغمبران به طور عامّ، و پیغمبر اسلام به طور خاصّ است. «صَدَّقَ بِهِ»: مراد مؤمنان و پیروان جملگی پیغمبران به طور عامّ، و مؤمنان و پیروان پیغمبر اسلام به طور خاصّ است.]]

[34] هر چه بخواهند برایشان در پیشگاه پروردگارشان آماده است. این، پاداش نیکوکاران است. (آنان که عقیده‌ی نیک و کردار نیک دارند). [[«مَا یَشَآؤُونَ»: هر چه بخواهند و آنچه طلب کنند (نگا: فرقان / 16).]]

[35] خداوند (چنین تفضّلی در حق ایشان می‌فرماید) تا بدترین کارهای ایشان را (چه برسد به لغزشهای ناچیزشان بزداید و) ببخشاید، و آنان را برابر نیکوترین کارهایشان پاداش عطاء نماید. [[«لِیُکَفِّرَ»: تا محو کند و بزداید. تا صرف نظر کند و ببخشاید. متعلّق به (لَهُم مَّا یَشَآؤُونَ) است. «أَسْوَأَ الَّذِی ...»: مراد این است که خداوند بدترین گناهان بندگان متّقی را از قبیل کفر قبل از ایمان می‌بخشد. معلوم است وقتی که بدترین چیز بخشوده شود، بد و ناچیز پیش از آن بخشوده می‌گردد. به عبارت دیگر، وقتی که کبائر بخشیده شود، صغائر قطعاً مورد عفو قرار می‌گیرد. یا این که (أَسْوَأَ) در اینجا معنی تفضیل ندارد و در معنی (سُوء) یعنی بد به کار رفته است. یعنی خداوند بدیها را می‌بخشاید. «أَحْسَنَ الَّذِی ...»: برابر نیکوترین چیزی که کرده‌اند. یعنی خداوند خوبها و خوبترهای اعمال متّقیان را خوبترین به شمار می‌آورد و پاداش نامحدود عطاء می‌فرماید. یا این که (أَحْسَنَ) معنی تفضیلی ندارد و در معنی (حَسَن) است. یعنی کارهای نیکو.]]

[36] آیا خداوند برای (حفاظت و حمایت از) بنده‌اش کافی نیست؟ آنان تو را از کسانی جز خدا می‌ترسانند. (مگر بتها و معبودهای دروغین و عداوت کافران و دشمنان و طوفان حوادث زمان، می‌توانند کمترین زیانی به کسی برسانند که خدا پشتیبان او است؟). هر کس را خدا گمراه کند، راهنما و رهبری نخواهد داشت. [[«کَافٍ»: کافی و بسنده.]]

[37] و هر کس را خدا رهنمود کند، هیچ گمراه کننده‌ای نخواهد داشت. مگر خدا چیره‌ی انتقام گیرنده نیست؟ (پس ای مؤمنان! تکیه بر لطف خدا کنید و از انبوه دشمنان نهراسید و از کمی همراهان باک مدارید). [[«أَلَیْسَ اللهُ»: (أَ) همزه استفهام انکاری و برای نفی است. (لَیْسَ) هم برای نفی است. نفیِ نفی مثبت می‌گردد. یعنی: قطعاً خدا چنین است.]]

[38] اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ خواهند گفت: خدا. بگو: آیا چیزهائی را که بجز خدا به فریاد می‌خوانید چنین می‌بینید که اگر خدا بخواهد زیان و گزندی به من برساند، آنها بتوانند آن زیان و گزند خداوندی را برطرف سازند؟ و یا اگر خدا بخواهد لطف و مرحمتی در حق من روا دارد، آنها بتوانند جلو لطف و مرحمتش را بگیرند و آن را باز دارند؟ بگو: خدا مرا بس است. توکّل کنندگان تنها بر او تکیه و توکّل می‌کنند و بس. [[«لَئِن سَأَلْتَهُمْ ...»: قرآن مردمان را به داوری عقل و حکمِ وجدان و ندای فطرت می‌برد، تا ایشان را متوجّه کند که «خالقیّت» و «قدرت بر سود و زیان» متعلّق به ذات پاک یزدان است و بس. دیگران نه خالقند و نه مالک سود و زیان. «کَاشِفَاتُ»: برطرف کنندگان و از میان بردارندگان.]]

[39] بگو: ای قوم من! شما بر موضع خود باشید و هر چه در توان دارید انجام دهید، من نیز در راه خود ثابت قدم هستم و به وظیفه‌ی خود عمل می‌کنم، امّا خواهید دانست. [[«عَلی مَکَانَتِکُمْ»: (نگا: انعام / 135، هود / 93 و 121، یس / 67).]]

[40] (خواهید دانست که) چه کسی عذاب خوار کننده (ی دنیا) به سراغ او خواهد آمد و خوار و رسوایش خواهد کرد، و (به دنبال آن) عذاب جاویدان (آخرت) گریبانگیرش می‌گردد. [[«یُخْزِیهِ»: خوار و رسوایش می‌کند. حقیر و درمانده‌اش می‌سازد. «یَحِلُّ»: در می‌رسد. وارد می‌گردد. «مُقِیمٌ»: ماندگار. جاویدان.]]

[41] ما کتاب (قرآن) را که مشتمل بر حق و حقیقت است بر تو نازل کرده‌ایم تا آن را به مردمان برسانی. هر کس (از آن درس برگیرد و) هدایت پذیرد، به نفع خود او است، و هر کس (از آن دوری گزیند و) گمراه گردد، به زیان خود سرگردان و ویلان شود (وظیفه‌ی تو تنها ابلاغ و انذار است) و تو مواظب و مراقب ایشان نمی‌باشی (تا اعمالشان را بپائی و افعالشان را زیر نظر بداری). [[«لِلنَّاسِ»: برای مردم. برای ابلاغ به مردم. «بِالْحَقِّ»: مشتمل بر حق و حقیقت است و باطل بدان راه ندارد. «یَضِلُّ عَلَیْهَا»: به زیان خود گمراه می‌گردد. «وَکِیلٍ»: (نگا: انعام / 66 و 102 و 107، یونس / 108، هود / 12، یوسف / 66، قصص / 28).]]

[42] خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسانها و در وقت خواب انسانها برمی‌گیرد. ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنان را صادر کرده است نگاه می‌دارد، و ارواح دیگری را (که هنوز صاحبانشان اجلشان فرا نرسیده به تن) باز می‌گرداند تا سرآمد معیّنی (و وقت مشخّصی که پایان عمر است). در این مسأله (ی خواب و بیداری که همسان مردن و زنده شدن است) نشانه‌های روشنی (از مبدأ و معاد و قدرت خدا و ضعف انسانها) برای اندیشمندان است. [[«یَتَوَفّی»: کاملاً دریافت می‌دارد. به تمام و کمال قبض می‌کند و برمی‌گیرد. «الأنفُسَ»: ارواح. «مَوْتِها»: مراد مرگ اجسام است. «یُمْسِکُ الَّتی ...»: اشاره به حالت مرگ است که موت کبری است و در آن روحها با بدنها به طور کامل قطع رابطه می‌کنند و برای همیشه به عالم ارواح می‌روند. «یُرْسِلُ الأُخْری»: اشاره به حالت خواب یا موت صغری است که چهره ضعیفی از مرگ است و روحها با بدنها به طور ناقص قطع ارتباط می‌کنند. یا می‌توان گفت: ارواح میان عالم روحانی و دنیای جسمانی در جولان و نوسانند. «أَجَلٍ مُّسَمّیً»: مراد پایان عمر انسانها است. یادآوری: از این آیه استفاده می‌شود که: 1 - انسان ترکیبی از روح و جسم است 2 - روح موجودی جدا از جسم است و هنگامی که با آن رابطه پیدا کند نشانه حیات پدیدار می‌گردد 3 - انسان به هنگام خواب در آستانه مرگ قرار می‌گیرد (نگا: انعام / 60). عبدالکریم خطیب معتقد است که (نفس) در قرآن، نه روح است و نه جسم. بلکه انسانیّت انسان، یا انسان معنوی است (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن).]]

[43] بلکه آنان بدون رضایت و اجازه‌ی خداوند میانجیهائی را برگزیده‌اند (تا به گمان ایشان میان آنان و خداوند سبحان، در برآوردن نیازمندیهای این جهان و دفع عذاب آن جهان، واسطه گردند.) بگو: آیا (چنین چیزهائی را میانجی و متصرّف در امور می‌دانید) هر چند که کاری اصلاً از دست ایشان ساخته نبوده و فهم و شعوری نداشته باشند؟ [[«مِن دُونِ اللهِ»: بدون رضایت خدا. بدون اجازه خدا (نگا: روح‌المعانی).]]

[44] بگو: هر گونه میانجیگری از آن خدا است (و کسی نمی‌تواند کمترین میانجیگری بکند، مگر این که: کسی که برای او میانجیگری می‌شود مورد رضایت خدا بوده، و به شخص میانجی هم اجازه‌ی این کار داده شود، و شفاعت هم حَسَنه باشد). مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آن خدا است. (پس در این جهان کاری از دست کسی بر نمی‌آید). بعد (هم در آخرت که روز جزا و سزا است) به سوی خدا برگردانده می‌شوید (و کسی دارای کوچکترین اختیار و توانی نیست تا برای شما کاری بکند). [[«لِلّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً»: هر چه شفاعت است از آن خدا است. شفاعت وقتی میسّر است که خدا به شفاعت کننده اجازه دهد (نگا: بقره / 255، یونس / 3، طه / 109) و از شفاعت شده خوشنود گردد (نگا: انبیاء / 28) و خود شفاعت، پسندیده و درست باشد (نگا: نساء / 85، زخرف / 86).]]

[45] هنگامی که خداوند به یگانگی یاد می‌شود، کسانی که به آخرت ایمان ندارند، دلهایشان می‌گیرد و بیزار (از یکتاپرستی) می‌گردد، امّا هنگامی که از معبودهائی جز خدا سخن به میان می‌آید، به ناگاه شاد و خوشحال می‌شوند! [[«إِذا ذُکِرَ اللهُ وَحْدَهُ ...»: (نگا: اسراء / 46). «إِشْمَأَزَّتْ»: گرفته و بیزار گردید. به هم آمد. «یَسْتَبْشِرُونَ»: شاد و مسرور می‌گردند. یادآوری: هم‌اکنون انسانهائی هستند که از شنیدن نام خدا، شور و شوقی از ایشان دیده نمی‌شود، ولی به محض به میان آمدن نام بنده‌ای از بندگان خدا هیاهو و نعره‌ها سر می‌دهند و غرق سرور می‌شوند و چه بسا به حالت جذبه می‌افتند و سرودگویان به دست افشانی و پایکوبی می‌پردازند. و گاهی در مقابل قطعه سنگی و چوبی و یا انسانی بیسواد و بی‌خبر از قرآن و فقه و شریعت زانو می‌زنند!]]

[46] بگو: خداوندا! ای هستی بخش آسمانها و زمین! ای آگاه از نهان و آشکار! این توئی که در میان بندگانت راجع بدانچه در آن اختلاف دارند داوری می‌کنی. (من آئین توحیدی را به این کج‌اندیشان رساندم. در قیامت تو خود دانی و گمراهان). [[«أَللَّهُمَّ»: (نگا: آل‌عمران / 26، مائده / 114، انفال / 32، یونس / 10). «فَاطِرَ»: (نگا: انعام / 14، یوسف / 101، ابراهیم / 10، فاطر / 1) منادا یا صفت (أَللَّهُمَّ) است.]]

[47] اگر ستمکاران (مشرک) تمام چیزهائی که در زمین است و همچندان آن مالِ ایشان باشد، حاضر خواهند بود همه‌ی آنها را در برابر رهائی خود از عذاب شدید روز قیامت بپردازند ... و از جانب خدا چیزی (از شکنجه و عذاب) برای ایشان جلوه‌گر و پدیدار می‌شود که گمانش نمی‌بردند (و به فکرشان هم نمی‌رسید). [[«وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ...»: (نگا: رعد / 18، آل‌عمران / 91، یونس / 54). «بَدَا»: ظاهر گردید. نمایان شد. «لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ»: گمان نمی‌بردند.]]

[48] (در آن روز) اعمال زشتی را که (در دنیا) انجام می‌داده‌اند برای ایشان نمایان و آشکار می‌گردد (و کیفر بدیها را می‌بینند) و آنچه را که (در دنیا) به باد تمسخر می‌گرفته‌اند آنان را در بر می‌گیرد. [[«حَاقَ بِهِمْ»: ایشان را احاطه می‌کند. آنان را در بر می‌گیرد «مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ»: (نگا: انعام / 10، هود / 8، نحل / 34، انبیاء / 41).]]

[49] هنگامی که به انسان گزند و آزار و زیان و ضرری برسد، ما ��ا به فریاد می‌خواند، و هنگامی که از سوی خود نعمتی بدو عطاء می‌کنیم، خواهد گفت: این نعمت در پرتو آگاهی و کاردانیم به من داده شده است. چنین نیست؛ بلکه این نعمت وسیله‌ی آزمایش است، ولیکن بیشتر مردم (این مسأله را) نمی‌دانند. [[«خَوَّلْنَاهُ»: (نگا: انعام / 94، زمر / 8). «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ»: این نعمت را بر اثر فرزانگی و در پرتو دانش و کاردانی به دست آورده‌ام. «فِتْنَةٌ»: امتحان. آزمایش.]]

[50] این سخن را کسانی هم گفته‌اند که پیش از ایشان می‌زیسته‌اند. امّا چیزهائی را که به دست آوردند بدیشان سودی نبخشید (و آنان را از عذاب ما رها نساخت و دیدند آنچه را که می‌بایست ببینند). [[«قَدْ قَالَهَا ...»: ضمیر (ها) به (مَقالَة) باز می‌گردد که از جمله سابق استفاده می‌شود. «الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ»: (نگا: قصص / 78). «مَآ أَغْنی عَنْهُمْ»: (نگا: حجر / 84، شعراء / 207).]]

[51] پس بدیهای اعمال خود را دیدند (و کیفر کارهای زشتشان را چشیدند) و از اینان هم کسانی که ستم می‌کنند (و کفر و شرک می‌ورزند) بدیهای اعمالشان (و کیفر کردار ناپاکشان) گریبانگیرشان خواهد گردید و هرگز نمی‌توانند (از چنگال عذاب الهی بگریزند و خدای را) ناتوان کنند. [[«مُعْجِزِینَ»: (نگا: توبه / 2 و 3، انعام / 134، یونس / 53).]]

[52] مگر ندانسته‌اند که خداوند روزی را برای هر کس که خود بخواهد گسترده و فراخ یا تنگ و کم می‌گرداند؟ واقعاً در این (افزایش و کاهش نعمت) نشانه‌های مهمّی برای مؤمنان است (این که مواظب باشند مسبّب‌الاسباب را فراموش نکنند و تنها به اسباب چشم ندوزند). [[«إِنَّ اللهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ وَ یَقْدِرُ ...»: (نگا: رعد / 26، اسراء / 30، قصص / 82، عنکبوت / 62).]]

[53] (از قول خدا به مردمان) بگو: ای بندگانم! ای آنان که در معاصی زیاده‌روی هم کرده‌اید! از لطف و مرحمت خدا مأیوس و ناامید نگردید. قطعاً خداوند همه‌ی گناهان را می‌آمرزد. چرا که او بسیار آمرزگار و بس مهربان است. [[«إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»: مراد این است که درهای غفران به روی همه بندگان بدون استثناء گشوده است مشروط به این که مفاهیم دو آیه بعدی در نظر گرفته شود: الف - دست کشیدن از گناه و برگشتن به سوی درگاه خدا. (أنیبُوا إِلی ...). ب - تسلیم فرمان خدا شدن. (أَسْلِمُوا لَهُ ...). ج - پیروی در گفتار و کردار از احکام و قوانین الهی. (إِتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا ...). کسانی که وعده غفران را در آیه فوق مشروط به شرائطی نمی‌دانند، و کسانی که آن را مقیّد به اموری می‌دانند، فقط گرفتار نزاع لفظی هستند. چرا که توبه و برگشت به سوی خدا تنها با کلمات نیست و بلکه نشانه توبه، یعنی تغییر مسیر، ترک سیّئات و انجام حسنات است. این هم مقبول همگان است.]]

[54] و به سوی پروردگار خود برگردید (و با ترک سیّئات و انجام حسنات به سوی آفریدگارتان تغییر مسیر دهید) و تسلیم او شوید (و خاضعانه و خاشعانه از اوامرش فرمانبرداری کنید) پیش از این که عذاب (خانه برانداز و ریشه‌کن کننده‌ی دنیوی و سخت و دردناک و سرمدی اخروی) ناگهان به سوی شما تاخت آرد و دیگر کمک و یاری نشوید (و کسی نتواند شما را از عذاب خدا برهاند). [[«أَنِیبُوا»: برگردید و توبه کنید. «أَسْلِمُوا»: خالصانه و خاشعانه تسلیم فرمان خدا شوید (نگا: بقره / 131، حجّ / 34).]]

[55] و از زیباترین و بهترین چیزی که از سوی پروردگارتان برای شما فرو فرستاده شده است (که قرآن است) پیروی کنید پیش از این که عذاب (دنیوی یا اخروی) ناگهان به سوی شما تاخت آرد، در حالی که شما بی‌خبر باشید. [[«إِتَّبِعُوا»: پیروی کنید. «أَحْسَنَ مَآ أُنزِلَ إلَیْکُمْ»: زیباترین و بهترین چیزی که برای شما انسانها نازل شده است. مراد قرآن است (نگا: زمر / 23).]]

[56] (به درگاه خدا برگردید و تسلیم فرمان او شوید و از تعالیم وی پیروی کنید تا روز قیامت) کسی نگوید: دردا و حسرتا! چه کوتاهیها که در حق (طاعت و عبادت) خدا کرده‌ام. دریغا و فسوسا! من از زمره‌ی مسخره‌کنندگان (آئین یزدانی) بوده‌ام. (وای بر من! سرمایه‌ی وجودم را باخته‌ام و گرفتار خشم خدا شده‌ام!). [[«أَن تَقُولَ»: تا نگوید. مبادا که بگوید. مفعول له است برای (أَنِیبُوا وَ أَسْلِمُوا و إِتَّبِعُوا) یا برای مضاف مقدّری همچون: کَرَاهَة، مَخَافَة. «یَا حَسْرَتَا»: دردا و حسرتا! دریغا و فسوسا «فَرَّطْتُ»: کوتاهی کردم. سهل‌انگاری نمودم. «جَنبِ اللهِ»: سوی خدا. ناحیه خدا. مراد (در حق خدا) است و منظور از آن، تمام کارهائی است که فرمان انجام یا ترک آنها از ناحیه خدا صادر می‌شود. «وَ إِن کُنتُ ...»: حرف (إِنْ) مخفّف از مثقّله است، و جمله حال است. در معنی چنین است: فَرَّطْتُ وَ أَنَا سَاخِرٌ. (نگا: کشّاف).]]

[57] یا این که نگوید: اگر خداوند راهنمائیم می‌کرد از زمره‌ی پرهیزگاران می‌شدم (و هم‌اکنون همچون ایشان در بهشت بسر می‌بردم. امّا دیگر گذشت). [[«لَوْ أَنَّ اللهَ هَدَانِی»: بیان چنین عباراتی به خاطر تحیّر و تحسّر است و اظهار ندامت بر گذشته است (نگا: ابراهیم / 21). یا این که چنان که قرطبی می‌گوید: سخن حقی است و مراد باطل است (نگا: انعام / 148).]]

[58] یا این که - بدان گاه که عذاب را مشاهده می‌کند - نگوید: کاشکی بازگشتی به دنیا برایم میسّر می‌بود تا از زمره‌ی نیکوکاران گردم! [[«کَرَّةً»: رجعت و بازگشت به دنیا (نگا: شعراء / 102).]]

[59] آری! (ای پشیمان!) آیه‌های من (که در بر گیرنده‌ی تعالیم من بود، توسّط پیام‌آورانم) به تو رسید، ولی آنها را تکذیب کردی و تکبّر نمودی و از زمره‌ی کافران گشتی. (مقصّر اصلی خودت هستی و خود کرده را چاره نیست). [[«بَلی»: (نگا: بقره / 81 و 112 و 260، آل‌عمران / 76). «إِسْتَکْبَرْتَ وَ کُنتَ»: واژه (نفْس) به صورت مذکّر و مؤنّث به کار می‌رود. در افعال (تَقُولَ) و (تَری) جنبه مؤنّث و در افعال بعدی جنبه مذکّر مورد نظر بوده است.]]

[60] کسانی که بر خدا دروغ می‌بندند، روز قیامت آنان را خواهی دید که (بر اثر غم و اندوه و ذلّت و خواری) روهایشان سیاه است. مگر جایگاه متکبّران دوزخ نیست؟ [[«وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ»: (نگا: آل‌عمران / 106، نحل / 58، زخرف / 17). «مَثْویً»: (نگا: آل‌عمران / 151، نحل / 29، عنکبوت / 68).]]

[61] خداوند کسانی را که تقوا پیشه کرده‌اند رهائی می‌بخشد و به مقصودشان می‌رساند. هیچ گونه بدی و بلائی بدیشان نمی‌رسد و غمگین و اندوهگین نمی‌گردند. [[«بِمَفَازَتِهِمْ»: مفازه، مصدر میمی و به معنی رستگاری و کامیاب شدن و به آرزو رسیدن است (نگا: آل‌عمران / 188، نبأ / 31). حرف (ب) برای ملابسه است.]]

[62] خدا آفریدگار همه چیز است و همه چیز را می‌پاید و مراقبت می‌نماید. [[«وَکِیلٌ»: عهده‌دار و نگاهدار. ناظر و مراقب (نگا: آل‌عمران / 173، انعام / 66 و 102 و 107).]]

[63] کلیدهای آسمانها و زمین از آن او است. کسانی که آیات خدا را باور نمی‌دارند ایشان زیانکارند. (چرا که قوانین و رهنمودهای کسی را نمی‌پذیرند که مالک و صاحب سراسر جهان و فرمانده و گرداننده‌ی آن است). [[«مَقَالِیدُ»: جمع مِقْلاد، کلیدها. «لَهُ مَقَالِیدُ ...»: کنایه از مالکیّت و حاکمیّت است.]]

[64] بگو: ای نادانان! آیا به من دستور می‌دهید که غیر خدا را پرستش کنم؟! [[«أَفَغَیْرَ اللهِ ...»: مشرکان با لحنی آمرانه و بدون ذکر دلیل و منطق از پیغمبر می‌خواستند بتهای ایشان را پرستش نماید تا بدو ایمان بیاورند و از او پیروی کنند.]]

[65] به تو و به یکایک پیغمبران پیش از تو وحی شده است که اگر شرک‌ورزی کردارت (باطل و بی‌پاداش می‌گردد و) هیچ و نابود می‌شود، و از زیانکاران خواهی بود. [[«لإِنْ أَشْرَکْتَ ...»: پیغمبران معصومند و شرک نمی‌ورزند. چنین خطابی گوشه زدن به دیگران است. «لَیَحْبَطَنَّ»: قطعاً هیچ و نابود و بی‌پاداش و بیسود می‌شود (نگا: بقره / 217، آل‌عمران / 22، مائده / 53).]]

[66] پس در این صورت تنها خدا را بپرست و از زمره‌ی سپاسگزاران باش. [[«اللهَ»: مفعول مقدّم (أُعْبُدْ) و تقدیم آن برای حصر است. «بَلْ ...»: پس در این صورت. با توجّه به این.]]

[67] آنان آن گونه که شایسته است خدا را نشناخته‌اند (این است که تو را به شرک می‌خوانند. خدا آن کسی است که) در روز قیامت سراسر کره‌ی زمین یکباره در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راست او در هم پیچیده می‌شود. خدا پاک و منزّه از شرک آنان (و دورِ دور از انبازهای ایشان و فراتر از اندیشه‌ی انسان) است. [[«مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ»: (نگا: انعام / 91، حجّ / 74). «قَبْضَتُهُ»: قبض به معنی در مشت گرفتن است و اینجا به معنی (مَقبوض) یعنی (در مشت) است. مراد این است که همه زمین در قبضه قدرت و تحت تصرّف او است. «مَطْوِیَّاتٌ»: در پیچیده‌ها. در هم نوردیده‌ها. (نگا: انبیاء / 104). «بِیَمِینِهِ»: با دست راست او. انتخاب دست راست بدان خاطر است که اغلب مردم کارهای مهمّ را با دست راست انجام می‌دهند و قوّت و قدرت بیشتری در آن احساس می‌کنند. همه این تشبیهات و تعبیرات، کنایه از سلطه مطلق پروردگار بر عالم هستی است و این سلطه در جهان دیگر برای انسانها محسوستر و آشکارتر است.]]

[68] در صور دمیده خواهد شد و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند می‌میرند مگر کسانی که خدا بخواهد (آنان را تا زمان دیگری زنده بدارد). سپس بار دیگر در آن دمیده می‌شود، به ناگاه همگی (جان می‌گیرند و) بپا می‌خیزند و می‌نگرند (تا در حق ایشان چه شود و حساب و کتابشان کی انجام پذیرد و سرنوشتشان به کجا بینجامد). [[«الصُّورِ»: (نگا: انعام / 73، کهف / 99، طه / 102). «صَعِقَ»: مُرد (نگا: طور / 45). «مَن شَآءَ اللهُ»: قرآن و خبر صحیح مشخّص نفرموده‌اند مراد از چنین افرادی که مستثنی هستند چه کسانی می‌باشند (نگا: المراغی). «قِیَامٌ»: جمع قائِم، ایستادگان. «یَنظُرُونَ»: چشم به راه حساب و کتاب و سزا و جزا و شقاوت و سعادت ابدی خویش هستند.]]

[69] و زمین (محشر و عرصات قیامت) با نور (تجلّی) خداوندگارش روشن می‌شود، و کتاب (و نامه‌ی اعمال به دست صاحبانش) گذاشته می‌شود و پیغمبران و گواهان آورده می‌شوند، و راست و درست میان مردم داوری می‌گردد، و اصلاً بدیشان ستم نمی‌شود. [[«أَشْرَقَتْ»: روشن شد. تابان گردید. «الأرْضُ»: مراد زمین محشر و گستره قیامت است. «بِنُورِ رَبِّهَا»: با نور خداوندگارش. مراد از نور خدا، پرتو تجلّی است (نگا: اعراف / 143). بعضیها نور را کنایه از عدل و داد الهی گرفته‌اند که محشر را نورانی می‌کند. «وُضِعَ الْکِتَابُ»: نامه اعمال به دست صاحبان آن داده می‌شود (نگا: اسراء / 13 و 14، کهف / 49). «الشُّهَدَآءِ»: جمع شهید، گواهان. مراد انبیاء (نگا: نساء / 41، قصص / 75) و علماء و راهنمایان امت محمّدی (نگا: بقره / 143) و فرشتگان است (نگا: نساء / 166، ق / 21، انفطار / 10 - 12). در صورت اوّل، عطف (الشُّهَدَآءِ) بر (النَّبِیِّینَ) از قبیل عطف عامّ بر خاصّ است.]]

[70] و به تمام و کمال سزا و جزای هر کاری را که انسان کرده است بدو داده می‌شود، و خدا (از هر کس دیگری) بهتر می‌داند که آنان چه کارهائی را می‌کرده‌اند. [[«وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ»: (نگا: آل‌عمران / 25). «هُوَ أَعْلَمُ ...»: مراد این است، احضار گواهان نه بدان خاطر است که اعمال مردم را برای خدا معلوم سازند. بلکه بدان خاطر است تا خود مردم کردارشان را به یاد آورند و با چشم خویش کِشته خویشتن ر�� ببینند و گواهان بر آن گواهی دهند.]]

[71] و کافران به سوی دوزخ گروه گروه رانده می‌شوند و هنگامی که بدانجا رسیدند درهای آن به رویشان گشوده می‌گردد و نگهبانان دوزخ بدیشان می‌گویند: آیا پیغمبرانی از جنس خودتان به میانتان نیامده‌اند تا آیه‌های پروردگارتان را برای شما بخوانند و شما را از رویاروئی چنین روزی بترسانند؟ می‌گویند: آری! (پیغمبران برانگیخته شدند و اوامر و نواهی خدا را به ما رساندند و از عذاب آخرت بیممان دادند) ولیکن فرمان عذاب بر کافران ثابت و قطعی است (و ما راه کفر در پیش گرفتیم و باید هم تاوان آن را بپردازیم و چنین سرنوشت شومی داشته باشیم). [[«سِیقَ»: سوق داده شد. رانده شد. «زُمَراً»: جمع زُمْرَة، گروه گروه. فوج فوج. دسته دسته. «خَزَنَتُهَا»: خَزَنَة جمع خازِن، محافظان، نگهبانان. «رُسُلٌ مِّنکُمْ»: پیغمبرانی از جنس و نوع خودتان. مراد این است که پیغمبران به زبان خودتان شریعت را به شما تفهیم کرده‌اند. «أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ»: این پرسش جنبه توبیخ و تهدید دارد «حَقَّتْ کَلِمَةُ ...»: (نگا: یونس / 33 و 96، نحل / 36).]]

[72] بدیشان گفته می‌شود: از درهای دوزخ داخل شوید. جاویدانه در آن می‌مانید. جایگاه متکبّران چه بد جایگاهی است. [[«مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ»: (نگا: نحل / 29، زمر / 60).]]

[73] و کسانی که از (عذاب و خشم) پروردگارشان می‌پرهیزند، گروه گروه به سوی بهشت رهنمود می‌شوند تا بدان گاه که به بهشت می‌رسند، بهشتی که درهای آن (برای احترامشان به رویشان) باز است. بدین هنگام نگاهبانان بهشت بدیشان می‌گویند: درودتان باد! خوب بوده‌اید و به نیکی زیسته‌اید، پس خوش باشید و داخل بهشت شوید و جاودانه در آن بمانید. [[«وَ فُتِحَتْ أَبْوابُهَا»: در حالی که درهای آن به رویشان باز است. حرف واو، حالیّه است (نگا: ص / 50). همین عبارت در آیه 71 بدون واو است، چرا که جهنّم به منزله زندان است و درِ زندان هنگامی گشوده می‌شود که زندانی یا زندانیانی را بدانجا برسانند. ولی در این آیه حرف واو بیانگر جای خوب و باصفائی است که چون بزرگانی را بدانجا می‌برند که در پیش خدا ارجمندند، به احترام ایشان درها قبلاً باز شده و آماده تشریف فرمائی و ورود ایشان است. «سَلامٌ عَلَیْکُمْ»: درودتان باد! در امن و امان هستید. «طِبْتُمْ»: در دنیا خوب بوده‌اید و به نیکی زیسته‌اید. خوش باشید و به خوشی زندگی کنید! تلاشتان نیکو بوده است و پاداشتان نیکو خواهد بود (نگا: المراغی). جاه و مکان خوب و خوشی دارید.]]

[74] و می‌گویند: سپاس و ستایش خداوندی را سزا است که با ما به وعده‌ی خویش (که توسّط پیغمبران به آدمیزادگان داده بود) وفا کرد و سرزمین (بهشت) را از آن ما نموده است تا در هر جائی از بهشت که بخواهیم منزل گزینیم و بسر بریم. پاداش عمل کنندگان (به دستورات پروردگار) چه خوب و جالب است! [[«صَدَقَنَا وَعْدَهُ»: (نگا: آل‌عمران / 152، انبیاء / 9). «أَوْرَثَنَا»: به ما داده است. از آن ما کرده است (نگا: اعراف / 128 و 137، شعراء / 59). «نَتَبَوَّأُ»: جایگاه خود می‌کنیم. جایگزین می‌شویم و بسر می‌بریم (نگا: یوسف / 56، یونس / 87 و 93). «حَیْثُ»: هر کجا. (نگا: بقره / 35 و 58 و 144).]]

[75] (در آن روز، ای مخاطب!) فرشتگان را خواهی دید که گرداگرد عرش خدا حلقه زده‌اند و به سپاس و ستایش پروردگار خود مشغولند. در میان (بندگان خدا داوری می‌شود) و دادگرانه و واقعی در میانشان داوری می‌گردد، (و از سوی همه‌ی هستی فریاد برآورده می‌شود) و گفته می‌شود: حمد و سپاس خداوند جهانیان را سزا است! [[«حَآفِّینَ»: طواف کنندگان و گردندگان. حلقه زنندگان. فراگیرندگان. «قُضِیَ بَیْنَهُمْ»: (نگا: یونس / 19 و 47 و 54، هود / 110، زمر / 69).]]

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud