💾 Archived View for auragem.letz.dev › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 20 captured on 2024-02-05 at 13:23:08. Gemini links have been rewritten to link to archived content
⬅️ Previous capture (2023-09-28)
-=-=-=-=-=-=-
[1] طا. ها. [[«طه»: (نگا: بقره / 1).]]
[2] (ای پیغمبر!) ما قرآن را برای تو نفرستادهایم تا (از غم ایمان نیاوردن کافران، و نپذیرفتن شریعت یزدان) خویشتن را خسته و رنجور کنی. [[«لِتَشْقَی»: تا خود را به رنج و زحمت اندازی، و خویشتن را نابود سازی (نگا: کهف / 6، شعراء / 3، فاطر / 8).]]
[3] لیکن آن را برای پند و اندرز کسانی فرستادهایم که از خدا میترسند (و از او اطاعت میکنند). [[«إِلاّ»: لیکن. امّا. «إِلاّ تَذّکِرَةً»: لیکن برای پند و اندرز. استثناء منقطع است. «تَذْکِرَةً»: آنچه مایه یادآوری و سبب پندآموزی گردد. مصدر باب تفعیل است (نگا: اعلی / 9 و 10).]]
[4] از سوی کسی نازل شده است که زمین و آسمانهای بلند را آفریده است. [[«تَنزِیلاً»: فرو فرستادن. مفعول مطلق فعل محذوف (نَزَّلَ) است (نگا: اسراء / 106). میتواند به معنی اسم مفعول، یعنی (مُنَزَّل) باشد (نگا: انعام / 114، شعراء / 194). «الْعُلَی»: جمع عُلْیا، رفیع، بلند.]]
[5] خداوند مهربانی (قرآن را فرو فرستاده) است که بر تخت سلطنت (مجموعهی جهان هستی) قرار گرفته است (و قدرتش سراسر کائنات را احاطه کرده است). [[«الرَّحْمنُ»: خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هُوَ الرَّحْمنُ. «الْعَرْشِ» و «إسْتَوَی»: (نگا: بقره / 29، اعراف / 54).]]
[6] از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه در میان آن دو و آنچه در زیر خاک (از دفائن و معادن) است. [[«الثَّرَی»: خاک. زمین. «مَا تَحْتَ الثَّرَی»: آنچه در درون خاک و در اعماق زمین است.]]
[7] (ای پیغمبر!) اگر آشکارا سخن بگوئی (یا پنهان، برای خدا فرق نمیکند) و نهانی (سخن گفتن تو با دیگران را) و نهانتر (از آن را که سخن گفتن تو با خودت و خواطر دل است) میداند. [[«إِن تَجْهَرْ ...»: اگر آشکارا سخن بگوئی. مخاطب پیغمبر و به تبع او پیروانش میباشد. یا مخاطب خود «انسان» و عام است. «السِّرَّ»: مراد نجوای با دیگران است. «أَخْفَی»: مراد چیزهائی است که به دل میگذرد، اعم از اندیشه و وسوسه و نیّت (نگا: ملک / 13، ِ / 16).]]
[8] او خدا است و جز خدا معبودی نیست. او دارای نامهای نیکو است. [[«أَللهُ»: خبر مبتدای محذوف است. «الأسْمآءُ الْحُسْنَی»: نامهای نیکو. وجه تسمیه اسماء حُسنی، بدان جهت است که بر تنزیه و کمال عظمت و قدرت دلالت دارند (نگا: اعراف / 180، اسراء / 110).]]
[9] آیا خبر (سرگذشت شگفت) موسی (با فرعون) به تو رسیده است؟ [[«هَلْ أَتَاکَ»: آیا به تو رسیده است؟ عربها برای تثبیت خبر در دل مخاطب، آن را با استفهام میآغازند و وی را بدین وسیله تشویق و ترغیب به شنیدن مینمایند. «حَدِیثُ»: سخن. مراد خبر و قصّه است.]]
[10] وقتی (در دل شب تاریک سردی، به هنگام مراجعت از مَدْیَن به مصر، از دور) آتشی را دید و به خانوادهی خود گفت: اندکی توقّف کنید که آتشی دیدهام. امیدوارم از آن آتش، شعلهای برایتان بیاورم، یا این که در دور و بر آتش راهنمائی را بیابم (و راه را از او بپرسم). [[«أُمْکُثُوا»: توقّف کنید. اندکی بایستید. «آنَسْتُ»: دیدهام. از مصدر (إیناس) که به معنی احساس کردن چیزی است که موجب خوشحالی و آرامش باشد، برعکس «توجّس» که به معنی احساس کردن چیزی است که موجب خوف و هراس است. «قَبَسٍ»: شعله برگرفته از آتش بر نوک چند چوب. «هُدیً»: راهنما. راهنمائی (نگا: بقره / 2).]]
[11] هنگامی که به کنار آتش رسید، (از سوئی) ندا داده شد: ای موسی! [[«نُودِیَ»: صدا زده شد. مجهول (نادی) است.]]
[12] بدون شکّ من پروردگار تو میباشم. کفشهایت را از پا بیرون بیاور، چرا که در سرزمین پاک و مبارک «طُوی» هستی. [[«إِخْلَعْ نَعْلَیْکَ»: کفشهایت را از پا بیرون بیاور. در آن زمان بیرون آوردن کفش نشانه تواضع و ادب بوده است (نگا: المصحف المیسّر). «طُویً»: طُوی، نام سرزمین کنار کوه طور است.]]
[13] من تو را (برای مقام رسالت) برگزیدهام، پس گوش فراده بدانچه وحی میشود (تا آن را خوب بیاموزی و به قوم خود برسانی). [[«إِخْتَرْتُکَ»: تو را برگزیدهام.]]
[14] من «الله» هستم، و معبودی جز من نیست، پس تنها مرا عبادت کن، (عبادتی خالص از هرگونه شرکی)، و نماز را بخوان تا (همیشه) به یاد من باشی. [[«لِذِکْرِی»: برای این که همیشه به یاد من باشی. تا در نماز به ذکر من بپردازی. به هنگام یاد من. با توجّه به معنی اخیر، حرف (لِ) به معنی (عِندَ) است (نگا: إسراء / 78).]]
[15] رستاخیز به طور قطع خواهد آمد. من میخواهم (موعد) آن را (از بندگان) پنهان دارم تا (مردمان در حالت آماده باش دائم بوده، و در ضمن به سبب مخفی بودن قیامت آزادی عمل داشته باشند، و سرانجام) هرکسی در برابر تلاش و کوشش خود جزا و سزا داده شود. [[«أَکَادُ»: نزدیک است که من. میخواهم (نگا: قاموس اللغه). «أُخْفِیهَا»: آن را پنهان میدارم. برخی گفتهاند، همزه آن برای سلب است و إخفاء به معنی إظهار است، در این صورت مفهوم آیه چنین میشود: رستاخیز به طور قطع فرا میرسد و درصدد آشکار ساختن آن و خاتمه بخشیدن بدین جهانم، تا هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت. «بِمَا»: برابر عمل خود. واژه (ما) مصدریّه است.]]
[16] (ای موسی!) نباید تو را از (ایمان به قیامت و آمادگی برای) آن باز دارد کسی که بدان باور نداشته و از هوا و هوس خویش پیروی مینماید، که هلاک خواهی شد. [[«فَلا یَصُدَّنَّکَ»: باید که تو را باز ندارد. تو را غافل و دور از آن نکند. «عَنْها»: از آن. مرجع ضمیر (ها) واژه (السَّاعَةَ) است. «تَرْدی»: هلاک شوی. این فعل میتواند مضارع منصوب و جواب نهی باشد. یا مضارع مرفوع، و جمله فعل و فاعل خبر مبتدای محذوف بوده و تقدیر چنین باشد: فَأََنتَ تَرْدی به سبب ذلِکَ.]]
[17] ای موسی! در دست راست تو چیست؟ [[«یَمِین»: دست راست. «مَا تِلْکَ بِیَمینِکَ؟»: مراد از این پرسش، متوجّه کردن مخاطب است به چیزهائی که بعداً سر میزند.]]
[18] پاسخ داد که این عصای من است و بر آن تکیه میکنم و با آن گوسفندانم را میرانم و برای آنها برگ میریزم، و نیازهای دیگری را با آن برآورده میکنم. [[«أَتَوَکَّؤُاْ»: تکیه میزنم، چه در ایستادن و چه در رفتن. «أَهُشُّ»: برگ درختان را میریزم. فرود میآورم و میرانم. «مَآرِبُ»: جمع مأْرِبَةَ، حوائج و منافع.]]
[19] (خدا بدو امر) فرمود: ای موسی! عصا را بینداز. [[«أَلْقِهَا»: آن را بینداز. آن را بیفکن.]]
[20] موسی فوراً عصا را انداخت، و ناگهان مار بزرگی شد و به سرعت راه افتاد. [[«حَیَّةٌ»: مار بزرگ (نگا: اعراف / 107). «تَسْعی»: به سرعت حرکت میکند و راه میرود.]]
[21] (خدا به موسی) فرمود: آن را بگیر و مترس! ما آن را به هیئت اوّل و حالت نخستین خود باز خواهیم گرداند. [[«سِیرَة»: شیوه و چگونگی. هیئت و حالت. همان چیزی که بود.]]
[22] دست خود را به گریبان خویش فرو بر، تا سفید و درخشان بیرون آید، بیآن که دچار عیب و بیماریی شده باشد، و این معجزهی دیگری (برای تو) است. [[«جَنَاحِ»: زیر بغل. گریبان. «بَیْضَآءَ»: سفید نورانی (نگا: اعراف / 108). حال اوّل ضمیر فعل (تَخْرُجْ) است. «سُوءٍ»: بیماری. عیب و نقص. «آیَةً»: معجزه. حال دوم است برای ضمیر فعل (تَخْرُجْ).]]
[23] (ما اینها را به تو نمودیم) تا بعضی از معجزههای بزرگ خود را (با تبدیل عصا به اژدها و درخشنده شدن دست) به تو نشان دهیم (و دلیل صدق رسالت تو باشند). [[«مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَی»: بعضی از معجزههای بزرگ ما. مراد دو معجزه مهمّی است که در بالا ذکر شدهاند.]]
[24] برو به سوی فرعون (و وی را دعوت به ایمان به خدای یگانه کن) که او سرکشی کرده است (و در کفر و طغیان از حدّ گذشته است). [[«طَغَیا»: سرکشی آغازیده است و طغیان کرده است.]]
[25] (موسی خاشعانه به دعا پرداخت و) گفت: پروردگارا! سینهام را فراخ و گشاده دار (تا در پرتو شرح صدر، خشم و کین از دل برخیزد، و با آرامش تمام رسالت آسمانی را به جای آورم). [[«إِشْرَحْ»: فراخ کن و گشاده دار (نگا: انعام / 125).]]
[26] و کار (رسالت) مرا بر من آسان گردان (تا آن را به گونهی آراسته و پیراسته، به گوش فرعون و فرعونیان برسانم). [[«یَسِّرْ»: آسان کن. ساده گردان.]]
[27] و گره از زبانم بگشای (تا روشن و گویا آن را بیان دارم). [[«عُقْدَةً»: گره. مراد لکنت زبان است.]]
[28] تا این که سخنان مرا بفهمند (و دقیقاً متوجّه مقصود من شوند). [[«یَفْقَهُوا»: تا بفهمند. فعل مضارع مجزوم است، چرا که جواب طلب است.]]
[29] و یاوری از خاندانم برای من قرار بده. [[«وَزِیراً»: یاور. معاون. پشتیبان و تکیهگاه.]]
[30] برادرم هارون را. [[«هَارُونَ»: عطف بیان است.]]
[31] به وسیلهی او پشت مرا استوار دار (و بر نیروی من بیفزای). [[«أَزْر»: پشت. قوّت.]]
[32] و او را در کار (رسالت و تبلیغ) من شریک گردان. [[«أَمْر»: مراد کار رسالت و نبوّت و تبلیغ و دعوت است.]]
[33] تا تو را بسیار تسبیح گفته و تقدیس کنیم. [[«کَثِیراً»: صفت مصدر محذوفی است.]]
[34] و بسیار ذکر تو گوئیم و بر یاد تو باشیم. [[«نَذْکُرَکَ»: اسماء حُسنای تو را بر زبان رانیم. ذکر تو گوئیم. به یا تو باشیم]]
[35] چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بودهای (و هستی، و امور ما را زیر نظر داشتهای و میداری). [[«بَصِیراً»: بینا. آگاه.]]
[36] (خدا موسی را ندا داد و) فرمود: ای موسی! خواستهی تو به تو داده میشود. [[«أُوتِیتَ»: داده شدی. از مصدر إیتآء. «سُؤْل»: درخواست. مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی: مَسْؤُول.]]
[37] ما (پیش از این) بار دیگری بر تو منّت نهادهایم (و بدون تقاضا و درخواست تو، تو را مشمول عنایت خود قرار دادهایم). [[«مَنَنَّا عَلَیْکَ»: در حق تو انعام و احسان کردهایم.]]
[38] بدان گاه که آنچه را که لازم بود (توسّط فرشتگان) به مادرت الهام کردیم. [[«أَوْحَیْنَا»: الهام کردیم. مراد از وحی، الهام است (نگا: نحل / 68، قصص / 7).]]
[39] (الهام کردیم) که او را در صندوقی بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل بیفکند، (و آن وقت فرعون) دشمن من و دشمن او، آن را (از آب) بگیرد. من محبّت خود را بر تو افکندم (بدان گونه که هرکس تو را ببیند بیاختیار دوستت داشته باشد). هدف هم این بود که تحت نظارت و رعایت من چنان که باید پرورش یابی. [[«إِقذِ فِیهِ»: او را بیفکن. «التَّابُوتِ»: صندوق (نگا: بقره / 248). «الْیَمِّ»: دریا. مراد رود نیل است (نگا: اعراف / 136). «عَدُوٌّ»: مراد فرعون است. «لِتُصْنَعَ»: تا ساخته شوی. مراد از ساختن، پرورش و تربیت است. «عَلَی عَیْنِی»: تحت رعایت و نظارت خاصّ من (نگا: هود / 37).]]
[40] در آن هنگام خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون تو را میپائید و) راه میرفت (چون دید که تو را از آب گرفتند و به دنبال زن شیردهی میگشتند، بدیشان) گفت: آیا کسی را به شما نشان دهم که سرپرستی او را بر عهده گیرد و (دایهی خوبی برای وی باشد؟ پس از موافقت آنان، مادرت را بدیشان نمود، و آن وقت) ما تو را به سوی مادرت باز گرداندیم تا چشمش (از دیدن تو) روشن شود (و از زنده بودن تو شاد گردد) و غمگین نشود. (بعد از بزرگ شدن، از میان فرعونیان، اشتباهاً) کسی را کُشتی، و ما تو را از غم و اندوه (شرّ و بلای فرعونیان و قصاص فرعون) رهانیدیم، و (بعد از آن) تو را (در کورههای حوادث، یکی پس از دیگری) بارها و بارها آزمودیم. پس از آن سالها در میان مردم مَدْیَن ماندگار شدی. سپس ای موسی! در موع��ی که (برای گرفتن فرمان رسالت) مقدّر بود (از مَدْیَن به مصر) بازگشتی. [[«فَتَنَّاکَ»: تو را با خوشیها و ناخوشیها آزمودیم تا از آلودگیها پاکیزه شدی و از بوته آزمایش خالص به در آمدی (نگا: انبیاء / 35). «فُتُوناً»: جمع (فَتْن)، انواع آزمونها و آزمایشها، مانند: ظنون که جمع ظنّ است. و یا این که فُتُون جمع فِتْنَة است، مثل: به دور، جمع بَدْرَة، حُجُوز جمع حُجْزَة. برخی هم گفتهاند، فُتُون مصدر است، همانند: شکور و کُفُور و ثُبُور. «عَلَی قَدَرٍ»: بر طبق تقدیر ازلی. قَدَر به معنی مُقَدَّر یا مَوْعِد است.]]
[41] و تو را برای (وحی خود و حمل رسالت) خویش برگزیدم. [[«إِصْطَنَعْتُکَ»: تو را برگزیدم. تو را از خاصّان کردم. در حق تو نیکی نمودم.]]
[42] تو و برادرت همراه با آیات من (که در اختیارتان گذاردهام) بروید و در ذکر (و یاد و اجرای فرمان) من سستی مکنید. [[«بِآیَاتِی»: همراه با آیات من. آیات، هم شامل دو معجزه بزرگ موسی میشود، و هم سایر نشانههای پروردگار و تعلیمات و برنامههائی که بیانگر حقّانیّت دعوت و نبوّت او است (نگا: اسراء / 101). «لاتَنِیَا»: سستی نکنید. از ماده (ونی).]]
[43] به سوی فرعون بروید که سرکشی کرده است (و در کفر و طغیان از حدّ گذشته است).
[44] سپس به نرمی با او (دربارهی ایمان) سخن بگوئید، شاید (غفلت خود و عظمت خدا را) یاد کند و (از عاقبت کفر و طغیان خویش و عذاب دوزخ) بهراسد. [[«لَیِّناً»: نرم و ملایم. «یَتَذَکَّرُ»: پند گیرد. یادآور گردد.]]
[45] (موسی و هارون خاشعانه) گفتند: پروردگارا! ما (از این) میترسیم که او (قبل از آن که به سخنان ما گوش فرا دهد) بر ما پیش دستی کند (و فرمان قتل ما را صادر کند و پیام تو به گوش او و اطرافیانش نرسد) و یا (بعد از شنیدن) طغیانگری آغازد (و اسائهی ادب کند). [[«یَفْرُطَ»: سبقت گیرد. پیش افتد. «أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا»: این که بر اتمام تبلیغ و اظهار معجزات ما با کشتن ما پیشی گیرد و آنها را ناتمام گذارد. این که بر اذیّت و آزار ما بیفزاید.]]
[46] فرمود: نترسید! من با شما هستم و (حرفهایشان را) میشنوم و (اعمالشان را) میبینم (و ایشان را از کشتن و آزار شما باز میدارم). [[«مَعَکُمَا»: مراد از معیّت و همراهی خدا، حفاظت و رعایت و نصرت ذات باری است.]]
[47] به پیش او بروید و بگوئید: ما دو فرستادهی پروردگار تو هستیم. بنیاسرائیل را با ما همراه بدار (و ایشان را از ایمان باز مدار) و آنان را اذیّت و آزار مکن. ما معجزهای از پروردگارت برایتآوردهایم (که دالّ بر صدق ما است). در امان ماندن از عذاب، نصیب کسی است که راه هدایت در پیش گیرد. [[«أَرْسِلْ»: آزاد کن از بردگی و بندگی و اسارت و واداشتن به کار بدون جیره و مواجب و حق و دستمزدی. بگذار در ایده و عقیده همراه ما شوند. «آیَةٍ»: معجزهای بزرگ. دلیل و برهان سترگ. «السَّلامُ»: سلامت. در امان ماندن از عذاب. «عَلَی»: برای. این واژه به معنی (لِ) است. «وَالسَّلامُ عَلَی»: این جمله برای بیان تحیّت و درود نیست؛ چرا که در ابتدای خطاب ذکر نشده است (نگا: تفسیرهای المنتخب، صفوه التفاسیر، المراغی). امّا برخی آن را به معنی «درود بر کسی باد که ...» دانستهاند.]]
[48] به ما وحی شده است که عذاب (شدید الهی) دامنگیر کسی میگردد که (آیات آسمانی و معجزات را) تکذیب نماید، و (از دعوت ما و ایمان به خدا) روی بگرداند. [[«عَلَی مَنْ»: بر کسی وارد میگردد که. از آن کسی است که. «تَوَلّی»: پشت کرد. اعراض نمود. روی گرداند.]]
[49] (فرعون) گفت: ای موسی! پروردگار شما دو نفر کیست؟ [[«رَبُّکُمَا»: پروردگار شما دو نفر. بیان کلام بدین شیوه نشانه غرور فرعون است.]]
[50] (موسی) گفت: پروردگار ما آن کسی است که هر چیزی را وجود بخشیده است و سپس (در راستای آن چیزی که برای آن آفریده شده است) رهنمودش کرده است. [[«خَلْقَهُ»: آفرینش آن. وجود آن. «هَدَی»: رهنمودش کرده است. بدو مسیر داده است. برای انجام وظیفه خاصّ خود، راهنمائی کرده است.]]
[51] (فرعون) گفت: پس حال و وضع مردمان گذشته چه شده است؟ (اگر آن گونه باشد که تو میگوئی، پس چرا زنده نگشتهاند و با ایشان حساب و کتاب نشده است؟ ما که کسی را ندیدهایم که زندهاش کرده، و به دوزخ یا بهشت فرستاده باشند). [[«بَالُ»: حال و وضع. کار و بار (نگا: یوسف / 50، محمّد / 2 و5). «الْقُرُونِ»: جمع قَرْن، مراد مردمان همعصرِ اعصار و ازمنه است (نگا: انعام / 6).]]
[52] (موسی) گفت: (تمام مشخّصات و اعمال و اقوال اقوام گذشته محفوظ و موجود است و) اطّلاعات مربوط بدیشان در کتابی عظیم و شگفت (به نام لوح محفوظ، مکتوب) است و تنها پروردگارم از آن مطّلع است و بس. پروردگار من به خطا نمیرود (و لذا چیزی از قلم او نمیافتد) و فراموش نمیکند (و بنابراین، چیزی از یاد او نمیرود. مطمئنّاً روزی جزا و سزای ایشان به تمام و کمال داده میشود). [[«کِتَابٍ»: کتاب عظیم و عجیب. مراد لوح محفوظ است.]]
[53] پروردگاری است که زمین را گهوارهی (سکونت و آرامش) شما کرده است، و در آن راههائی (در خشکی و آب و هوا، جهت ارتباط) برایتان به وجود آورده است، و از آسمان آب را ریزان و باران کرده است، و با آن انواع گیاهان و اقسام درختان نر و ماده را رویانده است. [[«مَهْداً»: گهواره. زمین از لحاظ سهولت زندگیِ بر آن، و آسانی گشت و گذارِ در آن، به گهواره کودک تشبیه شده است که محلّ آسایش و آرامش او است. «سَلَکَ»: ساخته است. کشیده است. «أَخْرَجْنَا»: استعمال فعل (أَخْرَجْنَا) به جای (أَخْرَجَ) برای جلب توجّه شنونده به امور و کارهای شگفتی است که بعد از آن بیان میشود. در اینجا صنعت التفات ملحوظ و منظور است (نگا: انعام / 99). «أَزْوَاجاً»: جمع زَوْج، هم میتواند اشاره به اصناف و انواع گیاهان باشد، و هم اشاره به مسأله زوجیّت، یعنی نر و مادّه بودن در عالم گیاهان. «شَتَّی»: جمع شَتیت، مختلف و گوناگون در شکل و رنگ و طعم و بو.]]
[54] (از این فرآوردههای گیاهی، هم) خودتان بخورید و هم چهارپایان خود را (در آن) بچرانید. مسلّماً در این امور، نشانههای روشنی (بر اثبات وجود خدا و یگانگی او) است برای کسانی که دارای عقل سالم باشند. [[«إِرْعَوْا»: بچرانید. به چَرا ببرید. «أَنْعَام»: چهارپایان. «النُّهَی»: جمع نُهْیَة، به معنی: عقل. علّت تسمیه عقل بدان، این است که عقل از چیز قبیح نهی میکند. «اُوْلِی النُّهَی»: عاقلان و خردمندان.]]
[55] ما شما را از زمین آفریدهایم، و بدان باز میگردانیم، و بار دیگر شما را از آن بیرون میآوریم (برای حساب و کتاب و جزا و سزا). [[«تَارَةً»: دفعه دیگر. بار دیگر (نگا: اسراء / 69).]]
[56] ما همهی معجزات خود را (که مؤیّد رسالت موسی و صدق او در اموری بود که از سوی خدا ابلاغ میکرد) به فرعون نشان دادیم، ولی او (همهی آنها را) تکذیب کرد و (از ایمان بدانها) سرپیچی کرد. [[«کُلَّهَا»: جملگی آنها. مراد همه معجزاتی است که موسی برای اثبات موضوعات مطروحه نشان داد. یا مراد ادلّه و براهین دالّ بر وجود صانع قادر حکیم است.]]
[57] (فرعون) گفت: ای موسی! آیا آمدهای که ما را با این جادوی خویش از سرزمین خودمان بیرون کنی؟ (ما میدانیم که مسألهی نبوّت، و دعوت به توحید، و ارائهی این کارهائی که میکنی، همگی توطئه است، و مرادت حکومت و سیطرهی قوم خود بر مصر است). [[«أَرْضِنَا»: سرزمین ما. مراد مصر است.]]
[58] یَقیناً ما هم جادوئی همسان جادوی تو را برای تو میآوریم (و سحرت را با سحر خود باطل و بیاثر میگردانیم. پس هم اکنون) موعد آن را معیّن کن. موعدی که نه ما و نه تو از آن تخلّف نکنیم، و وعدهگاه مکان صاف و مسطّح، و فاصلهی آن نسبت به همگان یکسان باشد. [[«مَکَاناً سُویً»: مکان صاف و مسطّح. جائی که مسافت آن نسبت به ما و شما یک اندازه باشد. (مَکاناً) بدل از (مَوْعِداً) است.]]
[59] (موسی) گفت: میعاد ما و شما روز جشنی است که در آن خود را میآرایند. باید مردم در چاشتگاه گرد آورده شوند (تا ماجرائی را ببینند که میان ما و شما میگذرد). [[«یَوْمُ الزِّینَةِ»: روز زینت. روزی بوده است که یکی از اعیاد به حساب میآمده است و همگان در آن خود را میآراستهاند و به سرور و شادی میپرداختهاند. گویا امروزه در مصر هنوز برقرار و «وفاء نیل» نام دارد. «ضُحیً»: چاشتگاه. چاشت.]]
[60] (فرعون آن مجلس را ترک گفت و) پشت نمود و رفت و همهی مکر و فریب خود را جمع کرد و سپس (در روز موعد با تمام قدرت و جملگی جادوگران چیرهدست و ادوات و ابزار جادو به میدان) آمد. [[«کیْد»: نیرنگ. مراد همه چیزهائی است که در چارهکردن موسی و پیروزی بر او، لازم و ضروری بود.]]
[61] موسی خطاب به جادوگران گفت: وای بر شما! بر خدا دروغ نبندید (و به الوهیّت فرعون باور نکنید، و پیغمبران خدا را تکذیب ننمائید، و معجزات ایشان را جادو ندانید) که خدا شما را با عذاب (خود) نابود و ریشهکن خواهد ساخت، و شکست و نومیدی از آن کسانی است که بر خدا دروغ میبندند. [[«وَیْلَکُمْ»: وای بر شما! نابود شوید! «یُسْحِتَ»: ریشهکن و نابود میگرداند. «خَابَ»: ناامید گردید. شکست خورد.]]
[62] (این سخن موسی ایشان را به هراس انداخت، و بر برخی از دلها تأثیر خود را بخشید، و در میان جمعیّت ساحران اختلاف افتاد) و دربارهی کارهایشان به نزاع برخاستند، و مخفیانه و درگوشی با هم به سخن پرداختند. [[«أَسَرُّوا النَّجْوَی»: نجوای خود را درباره کار موسی و این که در حق او چه خواهند کرد، از مردم مخفی و نهان داشتند.]]
[63] (جادوگران بعد از رایزنی به یکدیگر) گفتند: این دو نفر قطعاً جادوگرند. آنان میخواهند شما را با جادوی خود از سرزمینتان بیرون کنند، و آئین بهتر و برتر شما را از میان بردارند. [[«إِنْ»: حرف مشبّهةٌ بالفعل و مخفّف از مثقّله است و به همین خاطر در مابعد خود عمل نکرده است. یا این که (إِنْ) حرف نافیه و به معنی (ما) است و حرف لام واژه (لَسَاحِرَانِ) به معنی (إِلاّ) است و تقدیر چنین است: ما هذانِ إِلاّ ساحِرانِ. این دو نفر جز دو ساحر نبوده و نیستند. «طَریقَة»: راه و رسم. آئین و مذهب. «الْمُثْلَی»: مؤنّث (أَمْثَل) به معنی افضل است، یعنی: بهتر و برتر. مرادشان آئین عالی و مذهب حق است.]]
[64] تمام مکر و کید خود را (اعم از نقشه و مهارت و قدرت ممکن) رویهم بریزید و یکپارچه به کار گیرید. سپس همگی در یک صف (به میدان مبارزه) گام نهید. امروز کسی پیروز میگردد که بتواند برتری خود را (به حریف) نشان دهد. [[«أُئْتُوا»: بیائید. درآئید. «صَفّاً»: یک صف. صف کشیده. حال است و به معنی: مُصْطَفّینَ است. «إِسْتَعْلَی»: برتری یافت. چیره شد.]]
[65] (جادوگران باد به غبغب انداخته) گفتند: ای موسی! آیا تو اوّل (هنرنمائی خود را میکنی و عصای خود را) میاندازی، یا ما اوّل (دست به کار شویم و اسباب و ادوات جادوی خویش را) بیندازیم (و کار تو را یکسره سازیم؟). [[«تُلْقِیَ»: بر زمین میاندازی و بساط جادوگری را میپراکنی. مفعول فعل به علّت وضوح، حذف شده است.]]
[66] (موسی) گفت: شما اوّل (شروع کنید و آنچه دارید جلو) بیندازید. (آنان طنابها و عصاهای خود را انداختند. موسی) چنان به نظرش رسید که بر اثر جادوی ایشان، به ناگاه طنابها و عصاهای آنان (مار شدهاند و میخزند و) تند راه میروند. [[«حِبَال»: جمع حَبْل، طناب. ریسمان. «عِصِیّ»: جمع عَصا، چوبه دستیها. «تَسْعَی»: حرکت میکند. تند راه میرود.]]
[67] در این هنگام موسی در درون خود، احساس اندکی هراس کرد. [[«أَوْجَسَ»: احساس کرد. به دل افکند. به دل راه داد (نگا: هود / 70).]]
[68] گفتیم: مترس! حتماً تو برتری (و بر آنان چیره میشوی و کارهای باطلشان را شکست خواهی داد). [[«الأعْلَی»: برتر. چیره (نگا: آلعمران / 139 و نجم / 7).]]
[69] و چیزی را که در دست راست داری بیفکن تا همهی ساختههای (مزوّرانه و شعبدهبازیهای مکّارانهی) ایشان را به سرعت ببلعد. چرا که کارهائی را که کردهاند، نیرنگِ جادوگر است، و جادوگر هر کجا برود پیروز نمیشود. [[«تَلْقَفْ»: تند میبلعد (نگا: اعراف / 117). «إِنَّما»: مسلّماً چیزی را که. «کَیْدُ»: نیرنگ. چشمبندی. «سَاحِرٍ»: مراد جنس جادوگر است. «حَیْثُ أَتَی»: هرجا باشد. هر کجا برود.]]
[70] (موسی عصای خود را انداخت. عصا مار بزرگی گردید و همهی طنابها و چوبدستیهای مارگونهی ایشان را فوراً بلعید.) به دنبال آن، جادوگران همگی به سجده افتادند و گفتند: ما (حقیقت را عیان میبینیم و) به پروردگار هارون و موسی ایمان داریم. [[«أُلْقِیَ السَّحَرَةُ»: جادوگران انداخته شدند. استعمال فعل مجهول بیانگر این واقعیّت است که سطوت معجزه، جادوگران را فروتنانه بر رو انداخته است.]]
[71] (فرعون) گفت: آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم، بدو ایمان آوردید؟! مسلّماً او بزرگ شما است. بزرگی که به شما جادوگری آموخته است. بیگمان دستهایتان و پاهایتان را عکس یکدیگر قطع میکنم، و شما را بر فراز شاخههای درختان خرما به دار میآویزم. (آن وقت) خواهید دانست که کدام یک (از دو خدا: من یا خدای موسی) عذابش سختتر و پایدارتر است. [[«آذَنَ»: اجازه دهم. «کَبِیر»: رئیس. بزرگ. «مِنْ خِلافٍ»: عکس یکدیگر. از دو قسمت مختلف، مثل پای راست و دست چپ، و پای چپ و دست راست. «لأُصَلِّبَنَّ»: قطعاً به دار میآویزم. «فِی»: به معنی (علی) یعنی بالا و فراز است. «جُذُوع»: جمع جِذْع، ساقه و تنه. شاخه (نگا: مریم / 23 و 25).]]
[72] (جادوگران پاسخ دادند و) گفتند: ما هرگز تو را بر دلائل و براهین روشنی که برایمان آمده است، و بر پروردگاری که ما را آفریده است بر نمیگزینیم و مقدّم نمیداریم، پس هر فرمانی که میخواهی صادر کنی، صادر کن (و آنچه میخواهی بکن، که باکی نیست. امّا بدان) تو تنها میتوانی در زندگی این جهان فرمان بدهی (و قدرت فرماندهی تو از دائرهی این دنیا فراتر نمیرود). [[«لَن نُّؤْثِرَکَ»: هرگز تو را ترجیح نمیدهیم و برنمیگزینیم. «الْبَیِّنَاتِ»: معجزات. دلائل. «وَالَّذِی فَطَرَنا»: و بر خدائی که ما را آفریده است. حرف (وَ) میتواند حرف عطف و (ألّذی) عطف بر (ما) باشد، و یا این که واو حرف جرّ و برای قسم باشد. «إِقْضِ»: حکم کن، فرمان بده. «قَاضٍ»: حکمکننده. فرمان دهنده. عائد آن محذوف است. «هذِهِ الْحَیَاةَ»: مفعول فیه است.]]
[73] ما به پروردگارمان ایمان آوردهایم تا ببخشاید گناهان ما را و جادوگریهائی را که بدان وادارمان میکردی. خدا بهتر (از هر کسی) و پایدارتر (از هر قدرتی) است. [[«خَطَایَا»: خطاها. گناهان و بدیها. «أَکْرَهْتَنَا»: به ما تحمیل کردی. وادارمان نمودی. این جمله بیانگر این واقعیّت است که جادوگران میدانستند که جادوگری، گمراهسازی و کار ناپسندی است. فرعون آن را برای به هراس انداختن مردم از خود، مورد بهرهبرداری قرار میداد.]]
[74] (ساحران سپس چنین ادامه دادند و گفتند:) بیگمان هر که (بیایمان و) گنهکار به پیش پروردگارش رود، دوزخ از آن او است. در آنجا نه میمیرد (تا از دست عذاب رهائی یابد) و نه زنده میماند (آن گونه که باید زیست و از نعمتها لذّت برد و بهرهمند گردید. بلکه برای همیشه در میان مرگ و زندگی دست و پا میزند). [[«إِنَّهُ»: کار و بار چنین است. واژه (هُ) ضمیر شأن است. «مُجْرِماً»: بزهکارانه. به قرینه واژه (مُؤْمِن) در آیه بعدی و بسیاری از آیات دیگر، مراد از مُجْرِم، کافر و بیایمان است (نگا: اعراف / 84، فرقان / 31).]]
[75] و هرکه با ایمان و عمل صالح به پیش پروردگارش رود، چنین کسانی دارای مراتب والا و منازل بالایند. [[«الْعُلَی»: جمع عُلْیا، مؤنّث أَعْلی، بالا و والا، رفیع و شریف.]]
[76] (آن منازل و مراتب) باغهای (بهشت جاویدانی) است که جای ماندگاری است، و در زیر (قصرها و درختهای) آن رودبارها جاری است، و جاودانه در آنجا میمانند، و این (چنین چیز باارزشی) پاداش کسی است که (با ایمان و انجام طاعت) خویشتن را پاک و پاکیزه (از کثافات کفر و معاصی) کند. [[«جَنَّاتُ»: بدل از (الدَّرَجاتُ الْعُلَی) است. «تَزَکَّی»: خود را پاک داشت. خویشتن را پاکیزه از کفر و معاصیکرد.]]
[77] (مدّتها به این منوال گذشت و حوادث تلخ و شیرینی میان موسی و فرعون روی داد. سرانجام) ما به موسی پیام دادیم که شبانه بندگانم را (از مصر به سوی فلسطین) کوچ بده، و آن گاه (که به کرانهی نیل رسیدید، با عصا به رودخانهی دریاگون نیل بزن و) راهی خشک برای آنان در این دریا بگشا. (راهی که چون در آن گام بگذاری) نه از فرعونیان میترسی که به تو برسند و نه (از غرق شدن در آب) هراسی داری. [[«أَسْرِ بِعِبَادِی»: شبانه بندگانم را کوچ بده و از مصر به سوی سرزمین موعود فلسطین بیرون ببر (نگا: اسراء / 1). «فَاضْرِبْ لَهُمْ»: برای ایشان بساز. مأخوذ از گفتار عرب است، وقتی که میگویند: ضَرَبَ فُلانٌ لِفُلانٍ فی مالِهِ نصیباً. یعنی قسمتی را مال ایشان ساخت. «یَبَساً»: خشک. مصدر است و در معنی وصفی، یعنی (یابِس) به کار رفته است و وصف (طَریقاً) میباشد. «دَرَکاً»: ملحق شدن و دریافتن. اسم مصدر از ادراک است. «لا تَخافُ دَرَکاً وَ ...»: حال ضمیر مستتر در (إِضْرِبْ) است.]]
[78] (موسی فرمان خدا را اجرا کرد و) فرعون با لشکریانش آنان را دنبال کردند (و در کنار دریا بدیشان رسیدند و در عقبشان وارد جادهای شدند که با کنار رفتن آب پدید آمده بود. در این هنگام) دریا آنان را به گونهی شگفتی در میان (امواج خروشان) خود گرفت. [[«أَتْبَعَهُمْ»: دنبالشان کرد. در عقبشان روان شد. «غَشِیَهُمْ»: ایشان را فرا گرفت. آنان را در خود نهان کرد. «الْیَمِّ»: دریا (نگا: اعراف / 136). «مَا»: آن چیزی که خِردها نمیتوانند به توصیفش بپردازند و خوف و هراسش را بیان دارند. فاعل است.]]
[79] (بدین منوال) فرعون قوم خود را گمراه ساخت و (به بیراهه کشاند، و ایشان را به راه راست) هدایت ننمود. [[«أَضَلً»: گمراه ساخت. «مَا هَدَی»: رهنمود نکرد. این بخش، بیانگر تکذیب سخن فرعون است که میگفت: من شما را جز به راه هدایت رهنمود نمینمایم (نگا: غافر / 29).]]
[80] ای بنیاسرائیل! ما شما را از (چنگال فرعون، یعنی) دشمنتان نجات دادیم، و طرف راست کوه طور را میعادگاه (موسی و هفتاد نفر از) شما کردیم (تا تورات را دریافت دارد)، و ترنجبین و بلدرچین را (در آن بیابانی که سرگردان بودید) نصیب شما ساختیم. [[«الأیْمَنَ»: سمت راست. صفت (جانب) است (نگا: مریم / 52). «نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَی»: (نگا: بقره / 57).]]
[81] (بدیشان گفتیم:) از (این) روزیهای پاکیزهای که (بدون رنج) به شما دادهایم بخورید و در آن (از حدود و مقرّرات خدا) تجاوز نکنید (و مواظب باشید نعمت رایگان، موجب کفران و طغیان شما نشود. چه اگر نعمت من، باعث ناسپاسی و گردنکشی شود) خشم من دامنگیرتان میگردد و هرکه خشم من دامنگیرش شود پرت و هلاک میشود. [[«لا تَطْغَوْا فِیهِ»: در آن سرکشی نکنید. سرکشی در نعمت خدا این است که انسان به جای این که از آن در راه طاعت و عبادت خدا و طریق سعادت دنیا و آخرت خود استفاده کند، آن را وسیله گناهکاری و ناسپاسی و گردنکشی از فرمان و قوانین الهی، و بالاخره کفر و زندقه سازد. «هَوی»: پرت شد و سقوط کرد. هلاک و نابود گردید.]]
[82] من قطعاً (با غفران عظیمی که دارم) میآمرزم کسی را که (از کفر و گناه خود) برگردد و (به بهترین وجه) ایمان بیاورد و کارهای شایسته بکند و سپس راهیاب بشود (و این راه را تا آخر زندگی ادامه دهد). [[«غَفَّارٌ»: بسیار آمرزنده. دارای آمرزش سترگ. «آمَنَ»: ایمان آورد. در آراستن و پیراستن ایمان خود کوشید. «إِهْتَدَی»: راهیاب شد. بر هدایت دوام و استمرار داشت.]]
[83] (موسی پیشتر خود را به کوه طور رسانید. بدو گفتیم:) ای موسی! چه چیز تو را بر آن داشت که (درآمدن به کوه طور) بر قوم خود پیشی گیری؟ [[«أَعْجَلَکَ»: تو را به شتاب و سبقت واداشت.]]
[84] (موسی) گفت: آنان به دنبال من بوده و (هرچه زودتر به خدمت میرسند). پروردگارا! من به سوی (میعادگاه و محضر وحی) تو شتاب کردم تا (هرچه زودتر احکام و قوانین تو را دریافت و به بندگانت برسانم و از من) خوشنود شوی. [[«عَلَی أَثَرِی»: به دنبال من. نزدیک به من و پا به پای من.]]
[85] (خدا) فرمود: ما قوم تو را بعد از (رهسپار شدن) تو (بدینجا) آزمایش کردیم (و آنان از عهدهی امتحان برنیامدند) و «سامری» ایشان را گمراه و از راه بدر کرد. [[«فَتَنَّا»: آزمایش کردیم. آزمودیم. «السَّامِرِیُّ»: مردی از اهالی فلسطین بود و از اقلیم سامره. به مصر کوچ کرد و بعدها همراه بنیاسرائیل از آنجا خارج شد. او منافق بود و چنین وانمود میکرد که به موسی ایمان دارد و کفر خود را مخفی میکرد.]]
[86] موسی پس از دریافت تورات، خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود برگشت. (بدیشان پرخاش کرد و) گفت: ای قوم من! مگر پروردگارتان وعدهی نیکوئی به شما نداد (که عبارت است از: نزول تورات و بیان احکام آسمانی، و نجات و پیروزی بر فرعونیان، و وارث حکومت مصر شدن، و مغفرت و آمرزش خداوندی؟). آیا مدّت جدائی من از شما به طول انجامیده است؟! یا این که خواستهاید که خشم پروردگارتان دامنگیرتان شود و این است که با وعدهی من مخالفت کردهاید؟! (و سر از آئین و راه و روش من پیچیده و بیراهه رفتهاید). [[«غَضْبَانَ»: خشمگین. حال است. «أَسِفاً»: غمزده و اندوهناک. حال دوم است. «وَعْداً حَسَناً»: وعده زیبائی. مراد نزول تورات و بیان احکام آسمانی در آن؛ یا نجات و پیروزی بر فرعونیان و وارث حکومت سرزمین مصر شدن؛ یا وعده مغفرت و آمرزش توبهکنندگان و انجامدهندگان کارهای پسندیده؛ و یا این که همه این امور. «الْعَهْدُ»: مدّت جدائی موسی از بنیاسرائیل و رفتن به مناجات. «أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ ...»: مراد این است که عمل شما آن چنان است که گویا چنین تصمیمی را درباره خود اتّخاذ کردهاید.]]
[87] گفتند: ما به اختیار خود از وعدهی تو سرپیچی نکردهایم، ولیکن بارهای سنگینی از زیورآلات (طلائیِ) مردمان (قبطی که توسّط زنانمان به بهانهی امانت جهت خودآرائی بدانها در روز عید گرفته شده بود و به همراه داشتیم) بار ما شده بود و (سامری میگفت: نحوست این زر و زیورِ حرام است که موسی برنمیگردد. این بود که) ما آنها را از خود دور انداختیم و سامری نیز (آنچه با خود داشت) از خود دور افکند. [[«مَلْکِ»: اختیار و توانائی. «أَوْزَاراً»: جمع وِزْر است به معنی بارهای سنگین. «زِینَة»: زیورآلات. مراد زر و طلای امانتی است که زنان بنیاسرائیل قبل از حرکت از مصر به بهانه فرارسیدن عید خود از قبطیان گرفته بودند. «قَذَفْنَا»: انداختیم. از خود دور کردیم. «فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ»: سامری هم آنچه دا��ت دور انداخت. سامری هم آنها را به میان آتش انداخت. این بود که سامری برنامه و طرحی که داشت به مرحله اجرا درآورد.]]
[88] سپس مجسّمهی گوسالهای را برای مردم (از میان آتش) بیرون آورد (که به علّت تعبیهی سوراخهائی در آن، به هنگام وزش باد، صدائی همچون) صدای گوساله داشت. (سامری و پیروانش) گفتند: این معبود شما و معبود موسی است و او (چنین چیزی را) فراموش کرده است (و در طلب آن به کوه طور رفته است). [[«فَأَخْرَجَ لَهُمْ»: این بخش، از زبان خداوند است که بیانگر نتیجه فتنهانگیزی سامری است. «جَسَداً»: جسم. لاشه. مراد مجسّمه و تندیس است. بدل از (عِجْلاً) میباشد (نگا: اعراف / 148). «خُوَارٌ»: صدای گاو. «نَسِیَ»: موسی فراموش کرده است. سامری عهد و پیمان خود را با خدا و موسی به فراموشی سپرد.]]
[89] آیا آنان نمیبینند که (این گوساله) پاسخ ایشان را نمیدهد و زیانی از آنان دور نمیگرداند و سودی برایشان فراهم نمیآورد؟ [[«لا یَرْجِعُ»: برنمیگرداند. مراد این است که سخن نمیگوید و پاسخ نمیدهد. به صورت متعدّی استعمال شده است (نگا: ممتحنه / 10، سبأ / 31). «أَلاّ یَرْجِعَ»: حرف (أَنْ) مخفّف از مثقّله و جزو حروف مشبّهةٌ بالفعل است.]]
[90] هارون (که به هنگام وقوع چنین آشوبی در میانشان بسر میبرد،) پیشتر (از برگشتن موسی از میعادگاه) به بنیاسرائیل گفت: ای قوم من! با این (گوسالهی زرّینْ) شما دچار بلا (و آزمون بزرگ و سختی) شدهاید. پروردگار شما خداوند مهربان است (نه کس و نه چیز دیگری). اکنون که چنین است، از من پیروی کنید و از فرمان من اطاعت نمائید. [[«مِن قَبْلُ»: پیش از برگشت موسی از کوه طور. «فُتِنتُم بِهِ»: بدان در فتنه و بلا افتادهاید. چرا که گوساله را میپرستید و به دوزخ میافتید. بدان دچار آزمایش و آزمون شدهاید. چرا که گوسالهای بدین شکل و هیئت، برای امتحان ایمان شما است.]]
[91] گفتند: ما پیوسته به پرستش این گوساله ادامه میدهیم تا موسی به پیش ما برمیگردد. [[«لَن نَّبْرَحَ»: همیشه ما. «عَاکِفینَ»: مقیمان. پرستشکنندگان (نگا: بقره / 187، اعراف / 138).]]
[92] (موسی در حالی که از آنچه شنید و دید، سخت متأثّر بود) گفت: ای هارون! هنگامی که دیدی آنان گمراه میشوند، چه چیز مانع از آن شد که (جلو ایشان را بگیری و نگذاری به بیراهه روند؟ و) ... [[«مَا مَنَعَکَ؟»: چه چیز تو را بازداشت؟ چه چیز جلو تو را گرفت؟]]
[93] از من پیروی کنی؟! (مگر هنگامی که میخواستم به میعادگاه بروم نگفتم: جانشین من باش در میان قوم من، و به اصلاح بپرداز و راه تباهکاران را در پیش مگیر؟). آیا از دستور من سرپیچی کردی؟ [[«أَلاّ تَتَّبِعَنِی؟»: این که از من پیروی نکنی؟ اشاره به این است که موسی به هارون گفته بود که پس از رفتن موسی، او جانشین وی شود و به اصلاح بپردازد (نگا: اعراف / 142).]]
[94] (هارون) گفت: ای پسر مادرم! نه ریش مرا بگیر و نه موی سرم را (بر دست بپیچ). من ترسیدم که (اگر با ایشان شدّت عمل نشان دهم) بگوئی میان بنیاسرائیل تفرقه انداختی و سفارش مرا به کار نبستی. [[«یَا ابْنَ أُمَّ»: ای پسر مادرم! ادای سخن بدین شیوه، برای برانگیختن رأفت و رِقّت موسی بود، والاّ موسی و هارون برادران پدری و مادری یکدیگر بودند. یاء متکلّم از آخر (أُمَّ) برابر قاعده زبان عربی حذف و با فتحه خوانده شده است. «لَمْ تَرْقُبْ»: رعایت نکردی. حفظ و نگهداری نکردی (نگا: توبه / 8 و 10).]]
[95] (موسی) گفت: (امّا تو) ای سامری! این کار خطرناک چیست که از تو سر زده است؟ [[«خَطْب»: امر خطیر. کار خطرناک و عظیم (نگا: یوسف / 51، حجر / 57).]]
[96] (سامری) گفت: من از چیزهائی (در صنعت و هنر مجسّمهسازی) آگاهم که بنیاسرائیل از آنها آگاه نیستند. من مقداری از آثار (تعالیم و قوانین) پیغمبر (خدا موسی) را برگرفتم و برای (گولزدن دیگران) آن را (به شکم گوساله) ریختم. این چنین نفْسِ من مطلب را در نظرم آراست (و آنچه میخواستم انجام دادم). [[معنی دیگر آیه که تنها نقل قول از زبان سامری است عبارت است از: سامری گفت: چیزی را من دیدهام که آنان ندیدهاند (که جبرئیل فرشته وحی است) و از جای پای (اسب) جبرئیل مشتی (خاک) برگرفتم و آن را (به درون گوساله) ریختم، و نفْس من این چنین کار را در نظرم آراست. «بَصُرْتُ»: دیدم. مراد از دیدن در اینجا، فهم کردن و پیبردن و دانستن فنون مجسّمهسازی و تمثالگری است. «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً»: مشتی را برگرفتم. مراد برداشتن مقداری از تورات و عمل کردن بدان است. «أَثَرِ الرَّسُولِ»: اثر پیغمبر. مراد از (أَثَر) تورات، و مراد از (الرَّسُول) موسی است. «نَبَذْتُ»: انداختم. رها کردم. «سَوَّلَتْ»: آن را زینت داد و گرامی و شیرین کرد (نگا: یوسف / 18 و 83).]]
[97] (موسی به سامری) گفت: برو (از میان ما). در زندگی دنیا بهرهات (بیزاری و گریز باد. و) این که پیوسته بگوئی: (به من) دست نزنید و نزدیک نشوید، و در آخرت برای تو موعدی است که دربارهات تخلّفناپذیر است (و خداوند آن را فراموش نخواهد کرد. هماینک هم، گوسالهی) معبودت را که پیوسته به عبادتش میپرداختی بنگر و ببین که چگونه آن را میسوزانیم و سپس خاکسترش را به دریا میریزیم و میپراکنیم. [[«مِسَاسَ»: تماس. مخالطت و معاشرت. مصدر باب مفاعله است. «لا مِسَاسَ»: هیچ گونه همنشینی و آمیزشی نیست. مراد نهی است، یعنی با من نیامیزید و تماس نگیرید. مقصود بایکوت سامری و طرد او از میان جامعه است. اشاره به یکی از قوانین جزائی شریعت موسی است که اعلان پلیدی پلید و کنارهگیری از او است (نگا: فی ظلالالقرآن). «لَن تُخْلَفَهُ»: از تو در نمیگذرد. «إِلهِکَ»: معبود خود. مراد گوساله سامری است. «نَسْفاً»: از هم پاشیدن و پراکندن.]]
[98] معبود شما تنها الله است، همان خدائی که معبودی جز او نیست. دانش او همهچیز را فرا گرفته است (و از گذشته و حال و آینده، و آنچه بوده است و هست و خواهد بود، باخبر است). [[«وَسِعَ»: در بر گرفتهاست. فرا گرفتهاست (نگا: بقره / 255، انعام / 80).]]
[99] این چنین اخبار گذشتگان را برای تو بازگو میکنیم. ما از سوی خود قرآن را به تو عطا کردهایم (که صلاح دین و دنیا را به تو و پیروانت تذکّر میدهد). [[«کَذلِکَ»: این چنین اخبار گذشتگان را. همان گونه که خبر موسی را برایت روایت کردیم، تو را از سرگذشت ملّتهای گذشته دیگر مطلع میسازیم. «ذِکْراً»: مراد قرآن است (نگا: آلعمران / 58، حجر / 6 و 9).]]
[100] هرکس از قرآن روی گردان شود (و از تصدیق و عمل بدان دوری گزیند، در دنیا گمراه خواهد بود، و) در روز قیامت بار سنگینی (از عذاب مسؤولیّت و گناه) بر دوش خواهد داشت. [[«وِزْراً»: بار سنگین. بر گناه هم اطلاق میشود، و در اینجا مراد عقوبت و جزای گناه است.]]
[101] (این چنین کسانی) جاودانه در آن (عذاب) خواهند ماند، و چه بار بدی که در روز قیامت دارند! [[«حِمْلاً»: بار. مراد بار سنگین گناهان است.]]
[102] روزی در صُور (برای بار دوم) دمیده میشود، و گنهکاران را (با چهره و اندام) کبود رنگ (از شدّت درد و رنج، و با چشمان کور) در آن روز (در گسترهی رستاخیز) گرد میآوریم. [[«زُرْقاً»: جمع أَزْرَق. کسی که صورتش بر اثر شدّت درد و رنج، تیره و کبود شده باشد. کبود چشم. مراد از کبودی چشم ضعف بینائی است، و کبود چشم را نابینا معنی کردهاند (نگا: طه / 124). حال بشمار است.]]
[103] آنان در میان خود آهسته به هم میگویند: جز ده شبانهروز (در دنیا) نبودهاید و نماندهاید. [[«یَتَخَافَتُونَ»: با صدای آهسته بهم میگویند. «إِن لَّبِثْتُمْ»: نماندهاید و توقّف نکردهاید (نگا: یونس / 45). «عَشْراً»: مذکّر آمدن این واژه، بیانگر این است که تمییزِ محذوف، مؤنّث است که لَیالی است؛ هرچند هنگامی که عدد بدون معدود بیان شود، این قاعده چندان مراعات نمیگردد.]]
[104] ما بهتر میدانیم که (آهسته به یکدیگر) چه میگویند، و (کاملاً آگاهیم) از سخن کسی که راهش (در به تصویرکشیدن کوتاهی دنیا، به حقیقت) نزدیکتر و بهتر است، آن گاه که میگوید: شما تنها یک روز در دنیا بسر بردهاید! [[«أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً»: کسی که رأی او دادگرانهتر و به واقعیّت نزدیکتر است. مراد از ترجیح سخن گوینده دوم این نیست که او به صداقت و راستی نزدیکتر است؛ بلکه مراد این است که او بهتر درجه پشیمانی و اندازه هراس و عذاب قیامت را به تصویر کشیده است. چرا که عمر جهان گذران، در قبال عمر بیپایان و جاویدان آخرت، نه ده روز، بلکه یک روز نیز بشمار نمیآید که کمترین عدد است.]]
[105] (ای پیغمبر! حال که از قیامت صحبت کردهای، منکران رستاخیز) از تو دربارهی کوهها میپرسند (و میگویند: کوههائی بدین عظمت - که به عقیدهی ایشان قابل تزلزل نیست - به هنگام پایان گرفتن جهان چه سرنوشتی خواهند داشت؟). بگو: پروردگارم آنها را از جا میکند و (در هوا) پراکنده میدارد (و برباد میدهد). [[«نَسْفاً»: از بُن کندن و پراکنده ساختن (نگا: مرسلات / 10).]]
[106] سپس زمین را به صورت فَلات صاف و هموار و بیآب و گیاه رها میسازد. [[«قَاعاً»: فَلات. زمین صاف و هموار (نگا: نور / 39). خالی (نگا: تفسیرالمصحف المیسّر). «صَفْصَفاً»: کاملاً مسطّح و هموار و صاف.]]
[107] در آن هیچ گونه پستی و بلندی نمیبینی (انگار قبلاً آباد نبوده است و خانه و کاشانه و فراز و نشیبی نداشته است). [[«عِوَج»: پیچ. نشیب. گودی. «أَمْتاً»: فراز. برجستگی. بلندی.]]
[108] در آن روز (که مردمان سر از گورها به در میآورند، همگی) بدون کمترین سرپیچی، از منادی (الهی) پیروی میکنند، (و برابر فرمان او رهسپار عرصهی محشر میشوند،) و صداها به سبب (جلال و شکوه خداوند) مهربان فروکش میکند، و جز صدای آهسته (و پنهان در زیر لبان، چیزی) نمیشنوی. [[«الدَّاعِی»: دعوتکننده. مُنادی. مراد إسرافیل است. «عِوَج»: سرپیچی و انحراف. «لِلرَّحْمنِ»: به خاطر سیطره عظمت خداوند مهربان بر عرصه محشر. در برابر خداوند مهربان. «هَمْساً»: صدای آهسته و زیرلبی.]]
[109] در آن روز شفاعت (هیچ کسی) سودی نمیبخشد، مگر (شفاعت) کسی که خداوند مهربان به او اجازه دهد و گفتارش را بپسندد. [[«لا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ»: در روز قیامت. شفاعت به سه شرط انجام میگیرد: 1 - خدا به شفاعت کننده اجازه شفاعت دهد (نگا: بقره / 255، یونس / 3). 2 - آنچه درخواست میشود خداپسند باشد (نگا: طه / 109). 3 - خدا راضی شود از کسی که برای او شفاعت میگردد (نگا: انبیاء / 28، نجم / 26).]]
[110] خدا میداند آنچه را که (مردمان) در پیش دارند و (در آخرت بدان گرفتار میآیند، و میداند) آنچه را که (در دنیا انجام دادهاند و) پشت سر گذاشتهاند، ولی آنان از (کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند. [[«مَا بَیْنَ أیْدِیهِمْ»: امور دنیای ایشان. احوال قیامت آنان. «مَا خَلْفَهُمْ»: امور دنیای ایشان. احوال قیامت آنان. هر یک از دو موصول «مَا» میتواند مربوط به گذشته یا آینده، و یا این که امور دنیا یا امور آخرت باشد و برعکس هم، معنی شود. «هُمْ»: مرجع ضمیر میتواند مردمان یا گردآیندگان در عرصه محشر باشد. «بِهِ»: مرجع ضمیر میتواند خدا باشد که معنی آن گذشت، و یا این که موصولهای (ما) باشد که معنی آن چنین میشود: خدا میداند که مردمان چه کردهاند و چه میکنند و عاقبتشان چه خواهد بود، ولی مردمان کارهای خود را فراموش میکنند و نمیدانند در دنیا و آخرت چه بر سرشان میآید.]]
[111] (در آن روز همهی) چهرهها در برابر خداوندِ باقی و جاویدان، و گرداننده و نگهبانِ جهان (همچون اسیران) خضوع و خشوع میکنند و کُرنِش میبرند، و کسی که (در آن روز کولهبارِ) کفر (دنیای خود) را بر دوش کشد، ناامید (از لطف خدا و بیبهره از نجات و ثواب) میگردد. [[«عَنَتْ»: خشوع و خضوع کرد. مثل اسیران کرنش برد. از این ماده واژه (عانی) به معنی اسیر است که جمع آن (عُناة) است. «الْوُجُوهُ»: چهرهها. ذکر چهرهها در میان سایر اعضاء، بدان خاطر است که اشرف اندامها بوده و اثر فروتنی و خواری در آن نمایان میگردد. و یا این که تسمیه کلّ به اسم جزء است و مراد خودِ انسانها است. «الْحَیِّ الْقَیُّومِ»: (نگا: بقره / 255). «خَابَ»: ناامید گردید و به آرزو نرسید. زیانمند شد. از دست داد. «ظُلْماً»: کفر.]]
[112] و هر کس کارهای نیکو انجام دهد، در حالی که مؤمن باشد، نه از ظلم و ستمی میترسد (که بر او رود، و مثلاً بر گناهانش افزوده شود) و نه از کم و کاستی میهراسد (که گریبانگیر کارهای نیک و پاداشش شود. چرا که حساب خدا دقیق است). [[«وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»: در حالی که انجام دهنده کارهای نیک مؤمن باشد. چرا که کارهای نیک کافر هدر میرود و ضائع میشود (نگا: بقره / 217، زُمَر / 65، احزاب / 19). «ظُلْماً»: مراد عقاب بدون سبب، یا افزایش بر لغزشها و سیّئات است. «هَضْماً»: خوردن و کاستن. کم کردن حق کسی و وفا نکردن به ادای آن واجب. مراد کاستن از حَسَنات است.]]
[113] همچنین قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم و در آن بیم دادن و ترساندن را (به شیوههای گوناگون) بازگو کردیم، تا این که (مردمان از کفر و معاصی) بپرهیزند، یا باعث یادآوری و بیداری (و مایهی پند و عبرت) ایشان شود. [[«کَذلِکَ»: همچنین. عطف بر (کَذلِکَ) در آیه 99 است. «أَنْزَلْناهُ»: بدون مرجع قبلی، برای اشاره به عظمت قرآن و استقرار و حضور آن در اَذهان است. «قُرْآناً عَرَبِیّاً»: حال اوّل و حال دوم بشمارند؛ یا این که (قُرْآناً) حال و (عَرَبِیّاً) صفت آن است (نگا: یوسف / 2). «صَرَّفْنا»: به شیوههای گوناگون و بیانات مختلف بازگو کردیم (نگا: انعام / 46، إسراء / 41). «ذِکْراً»: پند و عبرت. بیداری و آگاهی.]]
[114] والا مقام خدا است که شاه حقیقی او است (و جملگی فرماندهان و فرمانبران بدو نیازمندند، و دائرهی امر و نهیش سراسر گسترهی هستی است. ای پیغمبر! نازل کنندهی قرآن چنین خدای بلندمرتبه و توانائی است. پس به هنگام نزول قرآن) پیش از این که وحی (آیات) قرآن به پایان برسد، در آن عجله مکن (و تندتند آیهها را به دنبال جبرئیل تکرار منما و بر زبان مران. چرا که هرچند قرآن مافوق طاقت و توان انسان است، امّا خدا حافظ و نگهدار آن است و آن را در مغزت ثبت و ضبط مینماید). بگو: پروردگارا! (در پرتو قرآن) بر دانشم بیفزا (و از قرآن و ابعاد مختلف آن آگاهترم فرما). [[«تَعَالَی»: والا مقام است. از علوّ و عظمت مطلق برخوردار است. «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ»: مراد نهی از عجلهای است که حضرت محمّد به هنگام دریافت وحی جهت فراگیری و حفظ قرآن داشت، و بدین خاطر با شتاب به دنبال فرشته وحی جبرئیل امین، آیات قرآنی را تکرار می فرمود (نگا: قیامه / 15 - 17، اعلی / 6). «یُقْضَی»: به پایان رسانده شود.]]
[115] در آغاز کار، ما به آدم فرمان دادیم (که از میوهی درخت ممنوع نخورد). امّا او ترک فرمان کرد و (از آن خورد، و در اوائل کار) از او تصمیم درستی و ارادهی استواری مشاهده نکردیم. [[«عَهِدْنَا إلَی آدَمَ»: به آدم فرمان دادیم. مراد از عهد در اینجا سفارش و فرمان است. چنین توصیه و امری هم راجع بود به نخوردن از میوه درخت ممنوع (نگا: بقره / 35). «مِن قَبْلُ»: در اوائل کار. پیشاپیش. قبل از زمان حال در روزگاران گذشته. «نَسِیَ»: ترک کرد. مراد از نسیان در اینجا فراموش کردن مطلق نیست. زیرا بر فراموشی مطلق عتاب و ملامتی وجود ندارد. از سوی دیگر، شیطان که نخوردن از میوه درخت را برابر فرموده آیه 20 سوره اعراف به یاد آدم آورده بود. لذا مراد ترک فرمان یا دستکم فراموشکاریی است که به سبب کم توجّهی حاصل میگردد (نگا: طه / 126). «عَزْماً»: تصمیم و اراده استواری که انسان را در برابر وسوسههای اهریمن نگاه دارد.]]
[116] (ای پیغمبر! بیان دار) آن گاه را که به فرشتگان دستور دادیم: برای آدم سجده (ی تعظیم و تکریم) ببرید، پس (همگی اطاعت کردند و) سجده بردند مگر ابلیس که سر باز زد. [[«أسْجُدُوا»: (نگا: بقره / 34).]]
[117] آن وقت گفتیم: ای آدم! این دشمن تو و همسر تو است، پس (بپائید به دام وسوسهی خود شما را گرفتار نسازد و) از بهشت بیرونتان نکند که به رنج و زحمت خواهی افتاد. [[«تَشْقَی»: تو به درد و رنج خواهی افتاد. از شقاوتِ به معنی زحمت و مشقّت است (نگا: طه / 2). روی سخن متوجّه آدم و حوّاء است، ولی علّت مفرد آمدن فعل بدان خاطر است که عهد و پیمان در آغاز متوجّه آدم بوده و نقطه پایان هم متوجّه او شده است. از سوی دیگر، درد و رنج مرد که رئیس اهل و عیال خود است، متضمّن درد و رنج اهل و عیال نیز میباشد.]]
[118] (بر ما است که خواستههای زندگی تو را در بهشت فراهم سازیم و) تو در آن نه گرسنه میشوی و نه برهنه میگردی. [[«إِنَّ لَکَ»: برای تو هست. مراد تضمین روزی از سوی خداوند است.]]
[119] و در آن تو نه تشنه میمانی و نه آفتابزده میشوی. [[«لا تَضْحَیا»: حرارت آفتاب سوزان به تو نمیخورد و گرمازده نمیگردی. مراد این است که کار کردن و رنجکشیدن در میان نیست.]]
[120] سپس شیطان (به نیرنگ و حیله نشست و) آدم را وسوسه کرد (و بدو) گفت: آیا تو را به درخت جاودانگی و ملک فناناپذیر رهنمود کنم؟ (اگر از این درخت ممنوع بخورید، دیگر نمیمیرید و سرمدی میشوید). [[«الْخُلْدِ»: جاودانگی. سرمدی. (نگا: اعراف / 20). «لا یَبْلی»: کهنه و فرسوده نمیشود. فناپذیر و زائل نمیگردد.]]
[121] سرانجام هر دو نفر از آن خوردند (و جامههای بهشتی از بدنشان فرو ریخت) و شرمگاهشان برایشان نمایان شد (که تا آن زمان از ایشان پنهان بود) و شروع کردند به این که برگهای درختان بهشت را بر خود بپیچند و بچسبانند. بدین نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد (و این واقعه پیش از نبوّت او بود). [[«فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا»: (نگا: اعراف / 20 و 22 و 27). «غَوی»: گمراه شد. زندگیش تباه شد.]]
[122] سپس پروردگارش او را (برای پیغمبری) برگزید و توبهاش را پذیرفت و (به سوی اعتذار و استغفار) رهنمودش کرد. [[«إِجْتَبَاهُ»: انتخابش کرد. به پیغمبریش برگزید. خدا با توفیق توبه او را به خود نزدیک فرمود (نگا: اعراف / 23).]]
[123] خدا دستور داد: هر دو گروه شما با هم (ای آدم و حوّاء و اهریمن!) از بهشت فرو آئید (و در زمین ساکن شوید، و در آنجا) برخی (از فرزندانتان) دشمن برخی دیگر خواهند شد، و هرگاه هدایت و رهنمود من برای شما آمد، هرکه از هدایت و رهنمودم پیروی کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد. [[«إِهْبِطَا»: مراد آدم و حوّاء و ابلیس است (نگا: بقره / 36). «امّا»: (نگا: بقره / 38). «لا یَضِلُّ»: در دنیا گمراه و سرگشته نمیشود. «لا یَشْقَی»: در آخرت با درآمدن به دوزخ بدبخت نمیگردد.]]
[124] و هرکه از یاد من روی بگرداند (و از احکام کتابهای آسمانی دوری گزیند)، زندگی تنگ (و سخت و گرفتهای) خواهد داشت؛ (چون نه به قسمت و نصیب خدادادی قانع خواهد شد، و نه تسلیم قضا و قدر الهی خواهد گشت) و روز رستاخیز او را نابینا (به عرصهی قیامت گسیل و با دیگران در آنجا) گرد میآوریم. [[«ذِکْر»: یاد. مراد هر آن چیزی است که خدا بدان یاد شود، اعم از قرآن و غیر آن. «مَعیشَةً»: زندگی. مراد زندگی دنیا است (نگا: اعراف / 10). «ضَنکاً»: تنگ. مراد سخت و پرنگرانی و اضطراب است (نگا: انعام / 125). مصدر است و برای مذکّر و مؤنّث یکسان به کار میرود. «أَعْمَی»: کور. این کوری به هنگام زندهشدن و سر برآوردن از گورها است (نگا: اسراء / 97).]]
[125] خواهد گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا (برانگیختهای و به عرصهی قیامت گسیل داشته و در آنجا) جمع آوردهای؟ من که قبلاً (در دنیا) بینا بودهام. [[«قَدْ کُنتُ بَصِیراً»: من بینا بودهام. این جواب به اعتبار اکثر افراد است؛ چرا که برخی در دنیا کور مادرزاد بوده و یا بعدها کور شدهاند.]]
[126] (خدا) میگوید: همین است (که هست و بچش نتیجهی نافرمانی را). آیات (کتابهای آسمانی، و دلائل هدایتِ جهانیِ) من به تو رسید و تو آنها را نادیده گرفتی؛ همان گونه هم تو امروز نادیده گرفته میشوی (و بینام و نشان در آتش رها میگردی). [[«کَذلِکَ»: همین است که میبینی. به خاطر آن است که. «نَسِیتَهَا»: آن را ترک کردی و درباره آن سستی نمودی. «تُنْسَی»: فراموش میشوی. ترک گفته میشوی (نگا: اعراف / 51).]]
[127] ما این گونه سزا میدهیم کسی را که افراط (در عصیان) و تفریط (در پرستش و عبادت) پیش میگیرد و به آیات پروردگارش ایمان نمیآورد. مسلّماً عذاب آخرت بسیار سختتر و ماندگارتر (از عذاب این جهان) است. [[«کَذلِکَ نَجْزِی»: این گونه هم در دنیا سزا و جزا میدهیم. این گونه در آخرت سزا و جزا میدهیم. «أَسْرَفَ»: افراط و زیادهرویکرد. تفریط و کوتاهی کرد.]]
[128] آیا آنان پی نبردهاند که پیش از ایشان بسیاری از مردمان (اعصار و ادوار مختلف) را نابود کردهایم (و هماینک ایشان برجای آنان نشستهاند) و در امکنه و منازلشان گام برمیدارند؟ (مگر شما پسینیان سرنوشتی جز سرنوشت پیشینیان دارید؟!). به حقیقت در این (صحنههای عبرتانگیز زمان) نشانههائی برای (اندرز گرفتن و بیدار شدن) خردمندان است. [[«أَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ»: آیا ایشان را رهنمود نکرده است؟ (نگا: اعراف / 100). «الْقُرُونِ»: (نگا: انعام / 6). «النُّهَی»: (نگا: طه / 54).]]
[129] اگر وعدهی پروردگارت قبلاً بر این نمیرفت (که عذاب و هلاک گناهکاران را به تأخیر بیندازد) و ملاحظهی زمان مقرّر (یعنی قیامت) نبود (عذاب خدا هم اینک در دنیا) دامنگیر (کافران و فاسقان معاصر، بسان کافران و فاسقان پیش) میشد. [[«کَلِمَةٌ سَبَقَتْ»: سخنی که زده شده، و وعدهای که داده شده است (نگا: انفال / 33، قمر / 46). «لِزَاماً»: لازم و واجب. حتمی و قطعی. مصدر باب مفاعله است و در معنی وصفی برای مبالغه به کار رفته است. «أَجَلٌ مُّسَمّیً»: مدّت مقدّر عمرشان، یا روز قیامت (نگا: انعام / 6). عطف است بر واژه (کَلِمَةٌ).]]
[130] (اکنون که بنا نیست این بدکاران فوراً مجازات شوند) پس تو (ای پیغمبر!) در برابر چیزهائی که میگویند (و تکذیب و استهزائی که میکنند) شکیبائی کن، و (برای تسلّی خاطر) قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن، و در اثناء شب و در بخشهائی از روز، به پرستش و ستایش پروردگارت مشغول شو، تا (پیوندت با خدا استوار گردد و آرامش خاطر به تو دست دهد، و بدانچه برایت مقدّر شده است) راضی و خوشنود شوی. [[«فَاصْبِرْ»: بدین سبب شکیبائی کن. حرف (فَ) سببیّه است، و مراد از شکیبائی عدم اضطراب است؛ نه ترک جنگ و جهاد. «سَبّحْ»: امر به پیغمبر به طور خاصّ و به پیروان او به طور عام است. «سَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ»: کنایه از تسبیح و تحمید و تنزیه مطلق خدا در همه اوقات است. یا این که مراد به جای آوردن نمازهای پنجگانه است. بدین شرح: «قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ»: نماز صبح. «قَبْلَ غُرُوبِهَا»: نماز ظهر و عصر. «مِنْ آنَاءِ الَّیْلِ»: نماز مغرب و عشاء. «أَطْرَافَ النَّهَارِ»: نماز صبح و مغرب، یا نماز ظهر. تکرار آن بیانگر مزیّت بیشتر، و جمع آمدن آن برای همگونی با (آنَاءِ الَّیْلِ) است (نگا: تفسیر قاسمی). «آنَاءِ»: جمع إِنْو، إِنْی، أَنْی، ساعتها. بخشها (نگا: آلعمران / 113). «أَطْرَافَ»: جوانب و ساعات. مراد بامدادان و شامگاهان است (نگا: هود / 114).]]
[131] چشم خود را مدوز به نعمتهای مادیی که به گروههائی از کافران دادهایم. این نعمتهای مادی که زینت زندگی دنیا است، بدیشان دادهایم تا آنان را بدان بیازمائیم. دادهی (اخروی جاویدان و سرمدی) پروردگارت بهتر و پایدارتر (از این نعمتهای موقّت و زودگذر جهان فانی) است. [[«لا تَمُدَّنَّ»: مدوز. منگر. «أَزْوَاجاً»: اصناف. گروهها و دستهها (نگا: حجر / 88). «زَهْرَةَ»: زینت و بهجت. آرایش و سرسبزی. مفعول فعل محذوف (جَعَلْنا) یا بدل از محلّ (ما) و یا حال است.]]
[132] خانوادهی خود را به گزاردن نماز دستور بده (چرا که نماز مایهی یاد خدا و پاکی و صفای دل و تقویت روح است) و خود نیز بر اقامهی آن ثابت و ماندگار باش. ما از تو روزی نمیخواهیم، بلکه ما به تو روزی میدهیم. سرانجام (نیک و ستوده) از آن (اهل تقوا و) پرهیزگاری است. [[«أَهْلَ»: اهل پیغمبر، عبارت است از امت محمّدی و خانواده خودش. اهل مردم، افراد خانواده ایشان است. «لا نَسْأَلُکَ رِزْقاً»: از تو روزی نمیخواهیم. از تو روزی خودت و دیگران را نمیخواهیم. لذا به سبب فراچنگ آوردن رزق، از نماز غافل مشو. «الْعَاقِبَةُ»: مراد سرانجام نیکو است. چرا که سرانجام بد همچون معدوم بشمار است.]]
[133] (کافران مکّه) میگویند: چرا (محمّد) معجزهای از سوی پروردگارش برای ما نمیآورد (که ما خود پیشنهاد میکنیم؟ از قبیل: برجوشاندن چشمه ساری از زمین و داشتن باغی از درختان خرما و انگور و غیره). آیا معجزهی (بزرگِ قرآن نام که در) کتابهای پیشین (آسمانی تورات و انجیل و زَبور مذکور است)، به پیش ایشان نیامده است؟ [[«أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ ... الأُولَی»: آیا خبر روشن اقوام پیشین که در کتب آسمانی گذشته بوده است برای آنان نیامده است (که پیاپی معجزاتی پیشنهاد میکردند و پس از مشاهده معجزات، به کفر و انکار ادامه میدادند، و عذاب شدید الهی دامنگیرشان میشد). اینها چرا معجزه میطلبند و بهانهجوئی میکنند، مگر همین قرآن با این امتیازات بزرگ که حاوی حقائق کتب آسمانی پیشین است، برای آنان کافی نیست. «آیَةٍ»: معجزات حسّی، از قبیل: عصای موسی و ید بیضاء. معجزات پیشنهادی (نگا: إسراء / 90 - 93). «بَیِّنَةُ»: معجزه بزرگ کتابهای آسمانی، یعنی قرآن. معجزات انبیاء گذشته. «الصُّحُفِ الأُولَی»: کتابهای آسمانی پیشین. از قبیل: تورات و انجیل و زبور (نگا: شعراء / 196، اعلی / 18 و 19).]]
[134] اگر ما پیش از نزول قرآن و آمدن پیغمبر اسلام، ایشان را با عذابی نابود میکردیم، (روز قیامت) میگفتند: پروردگارا! چرا (در دنیا) پیغمبری برای ما نفرستادی، تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آن که (در آخرت) خوار و رسوا شویم (و به دوزخ گرفتار آئیم)؟ [[«مِن قَبْلِهِ»: پیش از نزول قرآن. پیش از بعثت محمّد. «نَذِلَّ وَ نَخْزَی»: در دنیا خوار و در آخرت رسوا شویم. در آخرت خوار و رسوا شویم.]]
[135] (ای پیغمبر! به این منکران حقیقت و معاندان دین) بگو: (ما و شما) جملگی منتظر (وعدهها و وعیدهای الهی) هستیم (ما در انتظار وعدهی پیروزی بر شما هستیم و شما در انتظار شکست ما. حال که چنین است) پس شما هم انتظار بکشید. به زودی خواهیم دانست چه کسانی (از ما و شما) بر راه راست بوده و راهیابند (و چه کسانی گمراه و اهل عذابند). [[«کُلٌّ»: هر یک از ما و شما. «مُتَرَبِّصٌ»: منتظر. چشم به راه. (نگا: توبه / 52، طور / 30 و 31، حدید / 14) «السَّوِیِّ»: راست و مستقیم (نگا: مریم / 17 و 43).]]