💾 Archived View for auragem.letz.dev › texts › islam › quran › fa.mojtabavi › 28 captured on 2023-09-28 at 17:55:20. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] طا، سين، ميم.
[2] اين آيات كتاب روشن و روشنگر است.
[3] بر تو از داستان موسى و فرعون براى مردمى كه باور مىدارند براستى و درستى مىخوانيم.
[4] همانا فرعون در آن سرزمين- مصر- برترى جست و مردمش را گروه گروه ساخت. گروهى از آنان- بنى اسرائيل- را زبون و ناتوان مىگرفت، پسرانشان را سر مىبريد و زنانشان را [براى خدمت] زنده مىگذاشت. همانا او از تباهكاران بود.
[5] و مىخواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين ناتوان شمرده مىشدند- يعنى فرزندان اسرائيل- منت نهيم و آنان را پيشوايان كنيم و آنان را وارثان سازيم
[6] و آنان را در آن سرزمين جاى و توان دهيم و به فرعون و هامان- وزير او- و سپاهيانشان از سوى آنان- بنى اسرائيل- آنچه را كه از آن مىترسيدند بنماييم.
[7] و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير ده، و چون بر او بيمناك شدى به دريايش بيفكن و نترس و اندوه مدار، كه ما او را به تو باز مىگردانيم و از پيامبرانش مىسازيم.
[8] پس خاندان فرعون او را برگرفتند تا سرانجام آنان را دشمنى باشد و [مايه] اندوهى همانا فرعون و هامان و سپاهيان آن دو خطاكار بودند.
[9] و زن فرعون گفت: [اين كودك] مرا و تو را روشنى چشم است، او را مكشيد، اميد است كه ما را سودى دهد يا او را به فرزندى گيريم و آنها در نمى يافتند- كه سرانجام اين كودك چيست-.
[10] و مادر موسى را دل [از ترس و اندوه] تهى گشت، و هر آينه نزديك بود كه آن- داستان موسى- را فاش سازد اگر نه آن بود كه دل او را استوار كرديم- بر صبر و ثبات- تا از باوردارندگان [وعده ما] باشد.
[11] و به خواهر او گفت: از پى او برو پس وى از دور به او مىنگريست بىآنكه آنان [پىگيرى وى را] دريابند.
[12] و دايگان- يا شيرخوارگاهها يعنى پستانهاى دايگان- را از پيش- پيش از رسيدن خواهرش- بر او حرام كرده بوديم- پستان آنان را به دهان نمىگرفت-، پس [خواهر موسى] گفت: آيا شما را به خانوادهاى راهنمايى كنم كه سرپرستى [و دايگى] او را براى شما بپذيرند و نيكخواه او باشند؟
[13] پس او را به مادرش بازگردانيديم تا چشم وى روشن گردد و اندوه نخورد و تا بداند كه وعده خدا راست است ولى بيشتر آنان نمىدانند.
[14] و چون به نيرومندى خود رسيد و جوانى توانمند شد او را حكمى- حكمت: درستى انديشه و گفتار و كردار، يا نبوت- و دانشى داديم، و نيكوكاران را چنين پاداش دهيم.
[15] و به آن شهر- مصر- هنگام غفلت مردمش- هنگام تعطيل كه به لهو و بازى مشغول بودند- در آمد، و دو مرد را ديد كه با يكديگر پيكار مىكردند، اين يك از پيروان وى- بنى اسرائيل- بود و آن يك از دشمنانش- فرعونيان-. پس آن كه از پيروانش بود بر آن كه از دشمنانش بود از وى يارى خواست. پس موسى او
[16] گفت: پروردگارا، من به خود ستم كردم- به كشتن قبطى-، مرا بيامرز پس او را آمرزيد، كه اوست آمرزگار و مهربان.
[17] گفت: پروردگارا، به پاس آنكه بر من نعمت ارزانى داشتى هرگز پشتيبان بزهكاران نخواهم شد.
[18] پس در آن شهر ترسان و نگران و انديشناك- از اينكه خبر آشكار شود و او را بگيرند و بكشند- مىگشت كه ناگاه همان كه ديروز از او يارى خواسته بود باز هم از او فرياد خواست، موسى به او گفت: همانا تو آشكارا گمراهى- كه هر روز با كسى نزاع مىكنى-.
[19] و چون خواست تا به آن كه دشمن هر دوشان بود دست دراز كند، [فرياد خواه] گفت: اى موسى، آيا مىخواهى مرا بكشى چنانكه ديروز يكى را كشتى؟ تو جز اين نمىخواهى كه در زمين ستمگرى باشى و نمىخواهى از شايستهكاران باشى.
[20] و مردى- از دوستداران موسى- از آن سر شهر شتابان بيامد، گفت: اى موسى، همانا مهتران [شهر] در باره تو رأى مىزنند تا بكشندت، پس بيرون شو، كه من تو را از نيكخواهانم.
[21] پس، از آن [شهر] ترسان و نگران بيرون رفت، گفت: پروردگارا، مرا از گروه ستمكاران رهايى بخش.
[22] و چون به سوى مَدْيَن روى نهاد، گفت: اميد است پروردگارم مرا راه راست- راه خير و رستگارى، يا راهى كه به مَدْيَن بينجامد- بنمايد.
[23] و چون به آب مَدْيَن رسيد گروهى از مردم را بر آن يافت كه [گوسفندان را] آب مى دادند، و فروتر- يا نزديك- آنان دو زن را يافت كه [گوسفندان خود را از آب] باز مىداشتند، گفت: كار شما چيست؟ گفتند: ما [گوسفندان را] آب ندهيم تا اين شبانان [گوسفندان خود را] بازبرند، و پدر ما پيرى است كهنسال.
[24] پس [گوسفندان را] براى آنها آب داد، آنگاه به سايه بازگشت و گفت: پروردگارا، من بدانچه از نيكى- روزى، نان- به سويم فرستى نيازمندم.
[25] پس يكى از آن دو زن كه با شرم و آزرم راه مىرفت نزد او آمد، گفت: پدرم تو را مى خواند تا تو را مزد آنكه براى ما آب دادى بدهد. پس چون به نزد او- پدر آنها، شعيب- آمد و داستان [خود] را بر او بر گفت، [شعيب] گفت: بيم مدار كه از گروه ستمكاران رهايى يافتى.
[26] يكى از آن دو گفت: اى پدر، او را به مزد گير، زيرا بهترين كسى كه به مزد گيرى، آن است كه نيرومند و امين باشد.
[27] گفت: مىخواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو دهم بر اين [شرط] كه هشت سال مزدبگير باشى، و اگر ده سال را به پايان برى آن به خواست و اختيار توست و نمىخواهم كه بر تو سخت گيرم، زودا كه به خواست خدا مرا از نيكان و شايستگان يابى.
[28] گفت: اين [عهد] ميان من و توست، هر يك از دو مدت را كه به پايان برم، تعدى و ستمى بر من نباشد- بازخواست نشوم-، و خدا بر آنچه مىگوييم گواه و نگاهبان است.
[29] پس چون موسى مدت را به پايان برد و با خانواده خويش روان گشت از سوى كوه طور آتشى بديد، به خانواده خود گفت: درنگ كنيد كه من آتشى ديدم شايد از آن خبرى آورم يا اخگرى از آتش، تا گرم شويد.
[30] و چون نزد آن
[31] و چوبدست خود را بيفكن، پس چون آن را ديد كه مانند مارى سبكخيز مىجنبد پشت كرده برگشت و به واپس ننگريست. [خداى گفت:] اى موسى، روى آر و مترس كه تو از ايمنانى.
[32] دستت را در گريبانت بر تا سپيد، بىآسيبى،- بىپيسى-، بيرون آيد و دست خود را [براى آرامش و آسودگى] از بيم، به سوى خويش به هم آر اينها دو حجت روشن از پروردگار تو به سوى فرعون و مهتران اوست، كه آنان مردمى بدكار و نافرمانند.
[33] گفت: پروردگارا، من از آنان كسى را كشتهام و مىترسم كه مرا بكشند
[34] و برادرم هارون از من به زبان- سخن گفتن- شيواتر است، پس او را با من به مددكارى بفرست كه مرا تصديق كند- راستى و درستى دعوى مرا بيان كند-، زيرا مىترسم مرا دروغگو شمرند.
[35] گفت: بزودى بازوى تو را به برادرت استوار سازيم و براى شما هر دو حجتى قرار دهيم پس به سبب نشانههاى ما به شما دست نيابند شما و هر كه شما را پيروى كند پيروزيد.
[36] پس چون موسى با نشانههاى روشن و آشكار ما بديشان آمد، گفتند: اين جز جادويى فرابافته و دروغين نيست، و اين [ادعا و دعوت] را در ميان پدران پيشينمان نشنيدهايم- يعنى ادعا و دعوتى كه مىكند و آنچه آورده دينى است نوظهور كه از پدران پيشين ما برايمان نقل نشده است-.
[37] و موسى گفت: پروردگار من داناتر است به آن كس كه هدايت را از نزد او آورده و آن كه سرانجام سراى- سرانجام نيك در اين جهان يا رستگارى در آن جهان- از آن اوست همانا ستمكاران رستگار نشوند.
[38] و فرعون گفت: اى مهتران، من براى شما خدايى جز خود ندانم پس اى هامان- وزير فرعون- برايم بر گِل آتش برافروز- آجر بپز- و برايم كوشكى [با طارمى بلند] بساز [تا بالا روم] شايد به خداى موسى ديدهور شوم، كه من او را از دروغگويان مىپندارم.
[39] و او و سپاهيانش به ناروا سركشى و بزرگمنشى كردند و پنداشتند كه به سوى ما بازگردانده نمىشوند.
[40] پس او و سپاهيانش را گرفتيم و به دريا افكنديمشان، پس بنگر كه سرانجام ستمكاران چگونه بود.
[41] و آنان را پيشوايانى گردانيديم كه به آتش دوزخ مىخوانند- يعنى به كفرى كه به آتش دوزخ مىانجامد دعوت مىكنند-، و روز رستاخيز يارى نشوند.
[42] و در اين جهان از پى آنها لعنت فرستاديم، و روز رستاخيز از زشترويانند.
[43] و هر آينه موسى را، پس از آنكه نسلهاى پيشين را نابود كرديم، كتاب داديم تا براى مردم بينشها و رهنمونى و بخشايشى باشد شايد ياد كنند و پند گيرند.
[44] و تو در جانب غربى [كوه طور] نبودى آنگاه كه به موسى فرمان [پيامبرى] داديم و تو از حاضران نبودى،
[45] و ليكن ما نسلهايى آفريديم كه عمرشان دراز شد- و اين خبرها كهنه و منحرف شد- [از آن رو داستان موسى را بر تو باز گفتيم] و تو در ميان مردم مَدْيَن مقيم نبودى [تا از خبر موسى آگاه شوى] كه اينك آيات ما را بر اينان- مشركان مكه- مىخوانى ولى ماييم كه فرستندگان بوديم- تو را فرستاديم و اين داستانها را به تو خبر داديم-.
[46] و تو در كنار طور نبودى آنگاه كه [موسى را] ندا داديم ولى [اين پيامبرى] بخشايشى است از پروردگار تو تا مردمى را كه پيش از تو بيمدهندهاى بديشان نيامده بترسانى شايد ياد آرند و پند گيرند.
[47] و اگر نه اين بود كه چون بديشان به سزاى آنچه دستهايشان پيش فرستاده است مصيبتى- عقوبتى- رسد، پس [حجت آرند و] گويند: پروردگارا، چرا به سوى ما پيامبرى نفرستادى تا آيات تو را پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم؟ [پيامبرى به سوى آنها نمىفرستاديم].
[48] پس چون حق- قرآن- از نزد ما بديشان آمد، [كافران مكه] گفتند: چرا مانند آنچه به موسى داده شده به او داده نشده است؟ آيا بدانچه به موسى پيش از اين داده شد كافر نشدند؟ گفتند: دو جادويند- تورات و قرآن- پشتيبان يكديگر، و گفتند: ما به همه آنها كافريم.
[49] بگو: اگر راست مىگوييد، كتابى از نزد خداوند بياريد كه رهنمونتر از آن دو باشد تا آن را پيروى كنم.
[50] پس اگر تو را پاسخ ندادند، بدان كه از هوسها و كامهاى خويش پيروى مىكنند و كيست گمراهتر از آن كس كه بىرهنمونى از سوى خدا كام و هوس خويش را پيروى كند؟ همانا خدا گروه ستمكاران را راه ننمايد.
[51] و هر آينه براى آنان اين سخن- قرآن- را پياپى و پيوسته كرديم- آيهاى پس از آيهاى و سورهاى پس از سورهاى فرستاديم- تا شايد به ياد آرند و پند گيرند
[52] آنان كه پيش از اين
[53] و چون بر آنان خوانده شود گويند: به آن ايمان داريم كه آن راست و درست است از پروردگار ما، همانا پيش از آن مسلمان- گردننهاده و فرمانبردار- بوديم
[54] اينانند كه براى آن شكيبايى كه كردند مزدشان را دو بار دهند، و ايشانند كه بدى را به نيكى دفع مىكنند و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق مىكنند.
[55] و چون سخن بيهوده بشنوند از آن روى بگردانند و گويند: ما راست كردارهاى ما و شما راست كردارهاى شما. سلام بر شما، ما خواستار نادانان نيستيم.
[56] همانا تو نتوانى هر كه را دوست دارى راه نمايى بلكه خداست كه هر كه را خواهد راه مىنمايد، و او به راهيافتگان داناتر است.
[57] و گفتند: اگر با تو راه راست را پيروى كنيم از سرزمينمان ربوده شويم. آيا آنان را در حرمى امن جاى نداديم كه به سوى آن ميوههاى هر چيز، كه روزيى است از نزد ما، آورده مىشود؟ ولى بيشترشان نمىدانند.
[58] و چه بسيار [مردم] آباديها و شهرها را نابود كرديم كه در زندگانى خويش از خوشى سركشى و نافرمانى نمودند، و اينك اين خانههايشان است كه پس از آنان جز اندكى در آنها نشيمن نگرفتند و ما وارث آنان بوديم.
[59] و پرورد��ار تو نابودكننده شهرها و آباديها نيست مگر تا آنكه در مركز آنها پيامبرى برانگيزد كه آيات ما را بر آنان بخواند و ما نابودكننده شهرها نبوديم مگر آنكه مردم آنها ستمكار بودند.
[60] آنچه به شما داده شده كالاى زندگانى دنيا و آرايش آن است، و آنچه نزد خداوند است بهتر و پايدارتر است، آيا خرد را كار نمىبنديد؟
[61] آيا آن كس كه به او وعده نيكو دادهايم و او بدان خواهد رسيد مانند كسى است كه وى را به برخوردارى از زندگى اين جهان بهرهمندش كردهايم سپس در روز رستاخيز از حاضرشدگان [براى حساب و كيفر] است؟
[62] و روزى كه [خداوند] آنان را بخواند و گويد: كجايند شريكانى كه براى من مى پنداشتيد؟
[63] آنان كه آن گفتار- فرمان عذاب- بر آنان سزا گشته- يعنى پرستيدهها-، گويند: خداوندا، اينانند كسانى كه گمراهشان كرديم گمراهشان كرديم همچنانكه خود گمراه بوديم، [از آنها] به سوى تو بيزارى مىجوييم، آنان ما را نمىپرستيدند.
[64] و گفته شود: شريكان خود- بتان- را بخوانيد، پس بخوانندشان ولى آنان را پاسخى ندهند و عذاب [دوزخ] را ببينند، و آرزو كنند كه كاش راهيافته بودند.
[65] و روزى كه [خداوند] آنان را بخواند و گويد: پيامبران را چه پاسخ داديد؟
[66] پس در آن روز خبرها بر آنان پوشيده شود و از يكديگر هم نپرسند- كه چه پاسخ گوييم، زيرا همه درمانده باشند-.
[67] و اما آن كه توبه كرده و ايمان آورده و كار نيك و شايسته كرده پس اميد است كه از رستگاران باشد.
[68] و پروردگارا تو آنچه خواهد مىآفريند و برمىگزيند. [اما] آنان را [توان] برگزيدن نيست. پاك و منزه است خداى، و از آنچه انباز مىگيرند برتر است.
[69] و پروردگار تو آنچه را سينههاشان- دلهاشان- نهان مىدارد و آنچه را [به زبان] آشكار مىسازند مىداند.
[70] و اوست خداى يكتا، خدايى جز او نيست، او راست سپاس و ستايش در اين جهان و آن جهان و او راست فرمان، و به سوى او بازگردانيده مىشويد.
[71] بگو: مرا گوييد كه اگر خداوند شب را بر شما تا روز رستاخيز هميشگى و پاينده گرداند، كدام خدايى است جز خداى يكتا كه شما را روشنايى بياورد؟ پس آيا نمىشنويد [تا دريابيد و پند گيريد]؟!
[72] بگو: مرا گوييد كه اگر خداوند روز را بر شما تا روز رستاخيز پاينده كند، كدام خدايى است جز خداى يكتا كه شب را براى شما آورد تا در آن بياراميد؟ پس آيا [اين نشانهها را] نمىبينيد [تا ايمان آوريد و راه يابيد]؟!
[73] و از بخشايش اوست كه شب و روز را براى شما قرار داد تا در آن
[74] و روزى كه [خداوند] آنان را بخواند، پس گويد: كجايند شريكانى كه براى من مىپنداشتيد؟
[75] و از هر امتى گواهى بيرون آريم و گوييم: حجت خود را [بر شركتان] بياريد، پس بدانند كه حق خداى راست و آنچه فرا مىبافتند از آنان گم شود.
[76] همانا قارون از قوم موسى بود و بر آنها ستم و سركشى كرد، و او را از گنجها چندان بداديم كه كليدهاى آن بر گروه نيرومند هم گرانبار بود آنگاه كه قومش بدو گفتند: شادمانى مكن- به نعمت دنيا مغرور و سركش مباش- كه خدا شادمانان را دوست ندارد.
[77] و در آنچه خدا به تو داده است سراى واپسين را بجوى و بهره خويش را از دنيا فراموش مكن و نيكى- بخشش- كن چنانكه خدا به تو نيكى كرده، و در زمين تباهكارى مجوى، كه خدا تباهكاران را دوست ندارد.
[78] گفت: همانا آنچه به من داده شده بنا بر دانشى است كه نزد من است. آيا ندانست كه خدا پيش از او نسلهايى را نابود كرد كه نيرويشان از او فزونتر و فراهم آوردنشان [از مال دنيا] از او بيشتر بود؟ و بزهكاران را از گناهانشان نپرسند.
[79] پس بر قوم خود در آرايش خويش بيرون آمد كسانى كه خواستار زندگانى اين جهان بودند گفتند: اى كاش مانند آنچه به قارون داده شده ما را مىبود، كه همانا او داراى بهرهاى بزرگ است.
[80] و كسانى كه به آنان دانش داده شده گفتند: واى بر شما، پاداش خدا براى كسى كه ايمان آورده و كار نيك و شايسته كرده بهتر است، و اين را فرا نمىگيرند مگر شكيبايان.
[81] پس او و خانهاش را به زمين فروبرديم، و هيچ گروهى نبود كه او را در برابر خدا يارى كنند و خود نيز از بازدارندگان عذاب از خويش- يا از يارىكنندگان خويش يا از انتقام گيرندگان- نبود.
[82] و آنان كه ديروز جايگاه او را آرزو مىكردند در حالى بامداد كردند كه مىگفتند: واى!- يا: وه!- گويى خداست كه روزى را براى هر كه از بندگان خود بخواهد فراخ مىكند و تنگ مىگرداند اگر نه اين بود كه خدا بر ما منت نهاد هر آينه ما را نيز- به سبب آن آرزوها كه داشتيم- به زمين فرو مىبرد واى! گويى كافران رستگار نمىشوند.
[83] اين سراى واپسين را براى كسانى ساختهايم كه در زمين برترى و تباهى نخواهند و سرانجام [نيك] از آن پرهيزگاران است.
[84] هر كه كارى نيك آرد او را بهتر از آن باشد- چند برابر در سراى واپسين-، و هر كه كارى بد آرد آنان كه كارهاى بد كردند جز آنچه مىكردند كيفر نبينند.
[85] بىگمان همان [خداى] كه قرآن را بر تو واجب كرد- تبليغ آن را يا عمل بدان را- تو را به بازگشتگاه- جاى نخست: مكه- باز گرداند. بگو: پروردگار من آن را كه رهنمونى [به راه راست] آورده- يعنى پيامبر
[86] و تو اميد نداشتى كه اين كتاب به سوى تو فرستاده شود جز آنكه بخشايشى است از پروردگارت پس هرگز پشتيبان كافران مباش.
[87] و [كافران] تو را از آيات خدا پس از آنكه به سويت فروفرستاده شد بايد باز ندارند، و [مردم را] به پروردگار خويش بخوان و از مشركان مباش.
[88] و با خداى يكتا خدايى ديگر مخوان، جز او خدايى نيست، هر چيزى جز ذات او نيست شدنى است، فرمان او راست و به سوى او بازگردانيده مىشويد.