💾 Archived View for auragem.letz.dev › texts › islam › quran › fa.khorramshahi › 7 captured on 2023-09-28 at 17:51:41. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

➡️ Next capture (2024-06-20)

-=-=-=-=-=-=-

Baha'oddin Khorramshahi, Surah 7: The Heights (Al-A'raaf)

Surahs

[1] الف لام ميم صاد

[2] كتابى است كه به سوى تو فروفرستاده شده است، پس نبايد از آن تنگدلى يابى، تا بدان هشدار دهى، و پندآموزى براى مؤمنان باشد

[3] از آنچه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده است، پيروى كنيد و جز او هيچ معبودى نگيريد، چه اندك پند مى‌گيريد

[4] و چه بسيار شهرها كه نابودشان كرديم و عذاب ما شبانه يا به هنگامى كه در نيمروز خفته بودند بر ايشان فرود آمد

[5] و هنگامى كه عذاب ما بر آنان فرود آمد، سخنشان جز اين نبود كه مى‌گفتند ما خود ستمكار بوديم‌

[6] بى‌گمان از كسانى كه پيامبران به سويشان رفته‌اند و همچنين از پيامبران پرس و جو خواهيم كرد

[7] و بر ايشان از روى علم [نامه اعمالشان را] فرو خوانيم و ما غائب [و غافل از احوال آنان‌] نبوده‌ايم‌

[8] و در آن روز وزن [سنجيدن اعمال‌] حقيقت دارد، آنگاه كسانى كه كفه اعمالشان سنگين باشد، آنان رستگارند

[9] و كسانى كه كفه اعمالشان سبك باشد، آنان كسانى هستند كه بر خود زيان زده‌اند چرا كه به آيات ما ستم كرده‌اند

[10] و به راستى كه به شما در زمين تمكن داده بوديم و برايتان در آن انواع معاش پديد آورده بوديم، چه اندك سپاس مى‌گزاريد

[11] و به راستى كه شما را آفريديم و صورت و سامان بخشيديم، آنگاه به فرشتگان گفتيم بر آدم سجده بريد، همه سجده بردند مگر ابليس كه از سجده‌كنندگان نبود

[12] فرمود چون تو را امر به سجده كردم چه چيز تو را بازداشت كه سجده نكردى؟ گفت براى اينكه من بهتر از او هستم، مرا از آتش آفريده‌اى و او را از گل‌

[13] فرمود پس از آنجا [بهشت يا آسمان‌] پايين رو كه تو را نرسد كه در آن بزرگى بفروشى، بيرون شو كه تو خرد و خوارى‌

[14] گفت [پس‌] تا روزى كه [مردمان‌] برانگيخته شوند مرا مهلت ده‌

[15] فرمود تو از مهلت يافتگانى‌

[16] گفت پروردگارا از آنجا كه مرا فريفتى، بر سر راه راست تو در كمين آنان [بندگان‌] مى‌نشينم‌

[17] آنگاه از پيش و پس و راست و چپشان به سروقتشان مى‌روم، و بيشترشان را سپاسگزار نخواهى يافت‌

[18] فرمود از آنجا نكوهيده و سرشكسته بيرون شو [و بدان كه‌] جهنم را از پيروان تو و همگى شما آكنده خواهم ساخت‌

[19] و اى آدم تو و همسرت در بهشت بياراميد و از هر جا [هر چه‌] كه خواستيد بخوريد، ولى به اين درخت نزديك نشويد وگرنه از ستمكاران خواهيد بود

[20] آنگاه شيطان آنان را وسوسه كرد تا سرانجام عورتشان را كه از ديد آنان پوشيده بود، آشكار كند، و گفت پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرد مگر از آن روى كه [با خوردن از ميوه آن‌] دو فرشته شويد يا از جاودانگان گرديد

[21] و براى آنان سوگند ياد كرد كه من از خيرخواهان شما هستم‌

[22] آنگاه آنان را فريبكارانه به طمع انداخت و چون از [ميوه‌] آن درخت خوردند، عورتهايشان بر آنان آشكار شد و بر آنها از برگ [درختان‌] بهشتى مى‌چسباندند [تا پوشيده شود] و پروردگارشان به آنان ندا در داد كه مگر شما را از اين درخت نهى نكرده بودم و به شما نگفته بودم كه شيطان دشمن آشكار شماست‌

[23] گفتند پروردگارا بر خود ستم كرده‌ايم و اگر بر ما نبخشايى و رحمت نياورى بى‌شك از زيانكاران خواهيم بود

[24] فرمود پايين رويد -برخى دشمن برخى ديگرو در روى زمين تا وقت معين آرامشگاه و بهره‌مندى داريد

[25] فرمود در همانجا زندگى مى‌كنيد و همانجا مى‌ميريد و از همانجا شما را برمى‌انگيزند

[26] اى فرزندان آدم، به راستى كه براى شما لباسى پديد آورديم تا هم عورت شما را بپوشاند و هم مايه تجمل باشد، ولى لباس تقوا بهتر است، اين از آيات الهى است باشد كه پند گيرند

[27] اى فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد، چنانكه پدر و مادر [نخستين‌] شما را از بهشت آواره كرد و لباس آنان را از آنان بركند تا عورتشان را بر ايشان آشكار كند، او و همانندانش شما را از جايى كه شما آنان را نمى‌بينيد، مى‌بينند، ما شياطين را سرور نامؤمنان گردانده‌ايم‌

[28] و [اينان‌] چون كار ناشايستى انجام دهند گويند پدران خود را بر همين شيوه يافته‌ايم، و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو بى‌گمان خداوند به ناشايستى فرمان نمى‌دهد، آيا چيزى را كه نمى‌دانيد [به دروغ‌] به خداوند نسبت مى‌دهيد؟

[29] بگو پروردگارم به دادگرى فرمان داده است، و در هر مسجدى روى دلتان را به سوى او بداريد، و او را -در حالى كه دينتان را براى او پاك و پيراسته مى‌داريدبخوانيد، [و بدانيد] همچنانكه شما را آفريد، [به سوى او] باز خواهيد گشت‌

[30] گروهى را رهنمود و گروهى را گمراهى سزاوار است، چرا كه اينان شياطين را به جاى خداوند سرور و معبود خود گرفتند و گمان مى‌كنند كه رهيافته‌اند

[31] اى فرزندان آدم زينت [ پوشاك‌] خود را در هر مسجد برگيريد و بخوريد و بياشاميد ولى اسراف مكنيد چرا كه او اسرافكاران را دوست ندارد

[32] بگو چه كسى زينت الهى را كه براى بندگانش پديد آورده، و رزق پاكيزه او را حرام كرده است؟ بگو اينها در زندگانى دنيا براى مؤمنان [و نامؤمنان‌] است و در روز قيامت نيز خاص مؤمنان است، بدين‌سان آيات خود را براى اهل معرفت به روشنى بيان مى‌كنيم‌

[33] بگو همانا پروردگارم ناشايستيها را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است، و نيز گناه و سركشى ناحق را و اينكه براى خداوند شريك بياوريد -كه در اين باره هيچ حجت و برهانى نفرستاده استو نيز اينكه آنچه نمى‌دانيد به خداوند دروغ ببنديد

[34] و هر امتى را اجلى است، چون اجلشان فرارسد نه ساعتى پس افتند و نه ساعتى پيش افتند

[35] اى فرزندان آدم، چون پيامبرانى از خودتان به سوى شما آمدند و آيات مرا بر شما خواندند [بدانيد كه‌] كسانى كه تقوا و صلاح پيشه كنند، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند

[36] و كسانى كه آيات ما را دروغ انگارند و در برابر آنها تكبر ورزند، اينان دوزخى‌اند و جاودانه درآنند

[37] پس كيست ستمكارتر از كسى كه بر خداوند دروغ بندد و آيات او را دروغ انگارد، اينان كسانى هستند كه بهره‌اى كه در كتاب [لوح محفوظ] برايشان مقرر است به ايشان مى‌رسد، تا آنكه فرشتگان ما به سراغشان مى‌آيند و جانشان را مى‌گيرند و [به آنان‌] گويند كجاست آنچه به جاى خداوند مى‌پرستيديد؟ پاسخ دهند ايشان از نظر ما ناپديد شدند، و بر خود گواهى دهند كه كافر بوده‌اند

[38] گويد به ميان امتهايى از جن و انس كه پيش از شما بوده‌اند، در آتش جهنم وارد شويد، هرگاه امتى وارد شود همانندش را لعنت كند، تا همه در آن به همديگر رسند، [آنگاه‌] پيروان درباره پيشوايانشان گويند پروردگارا اينان ما را گمراه كردند، به ايشان دو چندان از عذاب جهنم بده، فرمايد براى همه دو چندان هست ولى نمى‌دانيد

[39] و پيشوايان آنان به پيروانشان گويند شما هيچ برترى بر ما نداريد، پس عذاب را به خاطر كار و كردارتان بچشيد

[40] كسانى كه آيات ما را دروغ انگاشتند و در برابر آن تكبر ورزيدند، درهاى آسمان بر آنان گشوده نگردد و وارد بهشت نشوند مگر آنكه شتر وارد سوراخ سوزن شود، و بدين‌سان گناهكاران را كيفر مى‌دهيم‌

[41] بسترها و بالاپوشهايشان از آتش جهنم است، و بدين‌سان ستمكاران [و مشركان‌] را كيفر مى‌دهيم‌

[42] و كسانى كه ايمان آورده‌اند و كارهاى شايسته كرده‌اند، اينان بهشتى‌اند و در آن جاودانه خواهند ماند، و ما بر هيچ كس جز به اندازه توانش تكليف نمى‌كنيم‌

[43] و از سينه‌هاى آنان هر كينه‌اى كه باشد مى‌زداييم، جويباران از فرودست آنان جارى است و گويند سپاس خداى را كه ما را به اينجا رهنمون شد و اگر خداوند راهبر نمى‌شد، هرگز راه نمى‌يافتيم، بى‌شك فرستادگان پروردگارمان به راستى و درستى آمدند، و ندا داده شود كه اينك اين بهشتى است كه به خاطر كار و كردارتان به شما رسيده است‌

[44] و بهشتيان دوزخيان را ندا دهند كه ما وعده پروردگارمان را راست و درست يافتيم، آيا شما هم آنچه پروردگارتان وعده داده بود راست و درست يافتيد؟ گويند آرى، آنگاه آوازدهنده‌اى در ميان آنان آواز در دهد كه لعنت الهى بر ستمگران باد

[45] كسانى كه از راه خدا باز مى‌دارند و آن را ناهموار و ناهنجار مى‌شمارند و منكر آخرت هستند

[46] و بين آنان حايلى است و بر روى اعراف [ بلنديها] مردانى هستند كه همگان را به سيمايشان مى‌شناسند، و بهشتيان را ندا دهند كه سلام بر شما باد، اينان هنوز وارد آن [بهشت‌] نشده‌اند، اما اميد مى‌برند

[47] و چون چشمان آنان به جانب دوزخيان افتد گويند پروردگارا ما را در زمره [اين‌] قوم ستمكار مياور

[48] و اهل اعراف مردانى را كه به نشانه‌هايشان مى‌شناسند ندا دهند و گويند مال‌اندوزى شما و تكبر ورزيدنتان به كارتان نيامد

[49] آيا هم اينان بودند كه شما سوگند ياد مى‌كرديد كه خداوند مشمول رحمت خود قرارشان نمى‌دهد؟ [و خطاب به آنان گويند] وارد بهشت شويد، نه بيمى بر شماست و نه اندوهگين شويد

[50] و دوزخيان بهشتيان را ندا دهند كه از آب يا آنچه خداوند بهره‌مندتان ساخته است به ما ببخشيد، گويند خداوند اينها را بر كافران حرام گردانده است‌

[51] كسانى كه دينشان را به بازيچه گرفتند و زندگانى دنيا فريبشان داد، امروز آنان را فراموش مى‌كنيم چرا كه ديدار چنين روزشان را فراموش كردند و آيات ما را انكار مى‌كردند

[52] و به راستى كه براى آنان كتابى آورده‌ايم كه از روى علم، روشن و شيوايش ساخته‌ايم، و رهنمود و رحمتى است براى اهل ايمان‌

[53] فقط منتظر سرانجام آن هستند، روزى كه سرانجام آن درآيد، كسانى كه پيشتر آن را فراموش كرده بودند، گويند بى‌شك فرستادگان پروردگارمان حق و حقيقت را آوردند آيا شفيعانى داريم كه براى ما شفاعت كنند يا [به دنيا] بازگردانده شويم و [اين بار] كارى جز آنچه مى‌كرديم در پيش بگيريم؟ به راستى كه به خود زيان زدند و بر ساخته‌هايشان نابود گرديد

[54] همانا پروردگار شما كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، سپس [ملكوتش كامل شد و] بر عرش استيلاء يافت، شب را به روز [و روز را به شب‌] -كه آن را شتابان مى‌جويدمى‌پوشاند، و خورشيد و ماه و ستارگان را [آفريد] كه رام شده فرمان اويند، بدانيد كه خلق و امر او راست، بزرگا خداوندا كه پروردگار جهانيان است‌

[55] پروردگارتان را به زارى و پنهانى بخوانيد، كه او از حد درگذرندگان را دوست ندارد

[56] و در اين سرزمين پس از آنكه به صلاح آمده است، فتنه و فساد مكنيد، و او را با بيم و اميد بخوانيد كه رحمت الهى به نيكوكاران نزديك است

[57] و او كسى است كه بادها را پيشاپيش رحمتش [باران‌] مژده بخش مى‌فرستد، تا آنكه ابرهاى گرانبار را [همراه‌] بردارد و آن را به سوى زمين بايرى برانيم و از آن آب [باران‌] فرو فرستيم و به آن هر ميوه‌اى برآوريم، مردگان را نيز بدين‌سان برانگيزانيم، باشد كه پند گيريد

[58] و زمين پاك گياهش به اذن پروردگارش مى‌رويد و آنچه پليد است جز [حاصلى‌] ناچيز برنياورد، بدين‌سان آيات [خود] را براى سپاسگزاران گونه‌گون بيان مى‌داريم‌

[59] به راستى كه نوح را به سوى قومش فرستاديم پس آنگاه گفت اى قوم من خداوند را كه خدايى جز او نداريد بپرستيد، كه من بر شما از عذاب روزى سترگ مى‌ترسم‌

[60] بزرگان قومش گفتند ما تو را در گمراهى آشكار مى‌بيني��‌

[61] گفت اى قوم من، در من هيچ‌گونه گمراهى نيست، بلكه من پيامبرى از سوى پروردگار جهانيان هستم‌

[62] كه پيامهاى پروردگارم را به شما برسانم و خير و صلاح شما را بجويم، و من از جانب خداوند چيزهايى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد

[63] آيا تعجب كرده‌ايد كه از سوى پروردگارتان پندى بر مردى از قوم خودتان براى شما نازل شده باشد تا شما را هشدار دهد و پروا و پرهيز پيشه كنيد، و باشد كه مشمول رحمت او شويد

[64] آنگاه او را دروغگو انگاشتند و ما او و كسانى را كه در كشتى همراهش بودند نجات داديم و دروغ‌انگاران آيات خود را غرق كرديم كه قومى كوردل بودند

[65] و به سوى قوم عاد برادرشان هود را [فرستاديم‌]، گفت اى قوم من خداوند را كه خدايى جز او نداريد بپرستيد، آيا پروا نمى‌كنيد؟

[66] بزرگان قومش كه كفر ورزيده بودند گفتند ما تو را دچار بى‌خردى مى‌بينيم و ما تو را از دروغگويان مى‌دانيم‌

[67] گفت اى قوم من در من هيچ‌گونه بى‌خردى نيست بلكه من پيامبرى از سوى پروردگار جهانيان هستم‌

[68] كه پيامهاى پروردگارم را به شما مى‌رسانم و من براى شما خيرخواهى امينم‌

[69] آيا تعجب كرده‌ايد كه از سوى پروردگارتان پندى بر مردم از قوم خودتان براى شما نازل شده باشد تا شما را هشدار دهد، و ياد كنيد كه شما را بعد از قوم نوح جانشين كرد و به شما توانايى بسيار بخشيد، پس نعمتهاى الهى را ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد

[70] گفتند آيا به سراغ ما آمده‌اى تا فقط خدا را بپرستيم و آنچه پدرانمان مى‌پرستيدند رها كنيم؟ اگر راست مى‌گويى آنچه [از عذاب‌] به ما وعده مى‌دهى هم‌اكنون [بر سر ما] بياور

[71] گفت به راستى كه عذاب و غضبى از جانب پروردگارتان بر شما مقرر گرديده است، آيا با من درباره نامهايى كه شما خودتان و پدرانتان نهاده‌ايد، و خداوند هيچ حجت و برهانى بر آن نازل نكرده است، مجادله مى‌كنيد؟ منتظر باشيد كه من هم همراه شما از منتظران خواهم بود

[72] آنگاه او و همراهان او را به رحمت خويش نجات داديم و ريشه دروغ‌انگاران آيات خود را بركنديم، و آنان مؤمن نبودند

[73] و به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را [فرستاديم‌] [كه به آنان‌] گفت اى قوم من، خداوند را كه خدايى جز او نداريد بپرستيد، به راستى كه پديده‌اى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است، اين شتر خداست كه معجزه‌اى براى شماست پس رهايش كنيد كه در زمين خدا [بچرد و هر چه خواست‌] بخورد و به او آسيبى نرسانيد كه عذابى دردناك گريبانگيرتان مى‌شود

[74] و ياد كنيد كه شما را پس از قوم عاد جانشين قرار داد و در اين سرزمين جاى داد كه در بخشهاى هموار و هامونش قصرهايى مى‌ساختيد و از كوهها براى خود خانه‌هايى مى‌تراشيديد، پس نعمتهاى الهى را ياد كنيد و در اين سرزمين فتنه و فساد برپا مكنيد

[75] بزرگان قومش كه استكبار مى‌ورزيدند، به مؤمنان مستضعف مى‌گفتند آيا مطمئنيد كه صالح از سوى پروردگارش به پيامبرى فرستاده شده است؟ [ايشان در پاسخ‌] مى‌گفتند [آرى‌] ما به رسالت او مؤمن هستيم‌

[76] استكبارپيشگان مى‌گفتند ما به آنچه شما ايمان داريد، اعتقادى نداريم‌

[77] آنگاه شتر را پى كردند و از فرمان پروردگارشان سر پيچيدند و گفتند اى صالح اگر از پيامبرانى آنچه از عذاب به ما وعده مى‌دهى [بر سر ما] بياور

[78] آنگاه زلزله ايشان را فرو گرفت و در خانه‌شان از پا درآمدند

[79] [صالح‌] از آنان رويگردان شد و گفت اى قوم من، به راستى كه پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم، ولى شما خيرخواهان [و اندرزگويان‌] را دوست نداريد

[80] و لوط را [به پيامبرى فرستاديم‌] كه به قومش مى‌گفت آيا عمل ناشايستى را كه پيش از شما هيچ‌كس از جهانيان مرتكب نشده است، مرتكب مى‌شويد؟

[81] شما از روى شهوت، با مردان، به جاى زنان مى‌آميزيد، آرى شما قومى تجاوزكار هستيد

[82] و پاسخ قوم او جز اين نبود كه مى‌گفتند آنان را از شهرتان برانيد كه مردمانى منزه‌طلب هستند

[83] آنگاه او و خانواده‌اش را نجات داديم، مگر زنش را كه از واپس ماندگان بود

[84] و بر آنان بارانى [از سنگ‌] بارانديم، بنگر كه سرانجام گناهكاران چگونه بود

[85] و به سوى [قوم‌] مدين برادرشان شعيب را [فرستاديم‌] كه گفت اى قوم من خداوند را كه خدايى جز او نداريد بپرستيد، به راستى كه حكم روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است، پس پيمانه و ترازو را درست بداريد [و تمام بدهيد] و به مردم اجناسشان را كم ندهيد، و در اين سرزمين پس از آنكه به صلاح آمده است، فتنه و فساد نكنيد كه اگر مؤمن باشيد اين برايتان بهتر است‌

[86] بر سر هر راهى [به كمين مردم‌] منشينيد كه [مردم را] بترسانيد، و هركسى را كه ايمان دارد از راه خدا بازداريد و آن را ناهموار و ناهنجار مشماريد، و ياد كنيد كه زمانى اندكشمار بوديد و او افزونتان كرد، و بنگريد كه سرانجام اهل فساد چگونه بود

[87] و اگر گروهى از شما به پيام من ايمان آوردند و گروهى ايمان نياوردند صبر كنيد كه خداوند در ميان ما داورى كند و او بهترين داوران است‌

[88] بزرگان قوم او كه استكبار ورزيده بودند گفتند اى شعيب تو و كسانى را كه همراه تو ايمان آورده‌اند از شهرمان بيرون مى‌كنيم مگر آنكه به آيين ما بازمى‌گرديد، گفت حتى اگر دلمان نخواهد؟

[89] اگر به آيين شما -پس از آنكه خداوند از آن نجاتمان داده استبازگرديم، به راستى كه بر خداوند دروغ بسته‌ايم، و ما را نسزد كه به آن بازگرديم، مگر آنكه خدا، پروردگارمان بخواهد، كه علم او همه چيز را فراگير است، بر خدا توكل كرديم، پروردگارا بين ما و قوممان به حق داورى كن كه تو بهترين داورانى‌

[90] و بزرگان قومش كه كفرورزيده بودند، گفتند اگر از شعيب پيروى كنيد، در آن صورت زيانكار خواهيد بود

[91] آنگاه زلزله آنان را فروگرفت و در خانه‌شان از پا درآمدند

[92] گويى دروغگوانگاران شعيب، هرگز در آن [سرزمين‌] نبوده‌اند، دروغگوانگاران شعيب زيانكار بوده‌اند

[93] آنگاه [شعيب‌] از آنان رويگردان شد و گفت اى قوم من، به راستى كه پيامهاى پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم، پس چگونه بر قوم كافر دريغ بخورم‌

[94] و هيچ پيامبرى به هيچ شهرى نفرستاديم مگر آنكه اهل آن را به تنگدستى و ناخوشى دچار كرديم، تا زارى و خاكسارى كنند

[95] سپس به جاى ناخوشى، خوشى آورديم تا آنكه انبوه شدند و گفتند به راستى به پدران ما هم [به همين‌گونه، از گردش روزگار] رنج و راحت مى‌رسيد، آنگاه آنان را ناگهان -در حالى كه بى‌خبر بودندفروگرفتيم‌

[96] و اگر اهل آن شهرها ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند، بر آنان [درهاى‌] بركات آسمان و زمين مى‌گشوديم، ولى [آيات و پيامهاى ما را] دروغ انگاشتند، آنگاه به خاطر كار و كردارشان ايشان را فروگرفتيم‌

[97] آيا اهل شهرها ايمنند از اينكه عذاب ما شبانه به سراغشان بيايد و ايشان خفته باشند؟

[98] يا ايمنند اهل شهرها كه عذاب ما در روز به هنگامى كه سرگرم بازى‌اند به سراغشان بيايد؟

[99] آيا از مكر الهى ايمنند؟ در صورتى كه جز زيانكاران كسى از مكر الهى [به خيال خويش‌] ايمن نيست‌

[100] آيا براى كسانى كه اين سرزمين را پس از اهل آن به ارث برده‌اند، روشن نشده است كه اگر بخواهيم به كيفر گناهانشان گرفتارشان سازيم؟ و بر دلهايشان مهر مى‌نهيم، آنگاه [پندى‌] نمى‌شنوند

[101] اين شهرهايى است كه از اخبارش بر تو مى‌خوانيم، و به راستى كه پيامبرانشان براى آنان معجزات آوردند و آنان بر آن نبودند كه به چيزى كه از پيش انكار كرده بودند، ايمان بياورند، بدين‌سان خداوند بر دلهاى كافران مهر مى‌نهد

[102] و در اكثرشان وفاى به عهد نيافتيم، و اكثرشان را نافرمان يافتيم‌

[103] سپس بعد از آنان موسى را همراه با معجزات خويش به سوى فرعون و بزرگان قومش فرستاديم و در حق آيات ما ستم كردند، بنگر كه سرانجام اهل فساد چگونه بوده است‌

[104] و موسى گفت اى فرعون من پيامبرى از سوى پروردگار جهانيانم‌

[105] سزاوار است كه به خداوند جز سخن حق نسبت ندهم، به راستى كه معجزه‌اى از سوى پروردگارتان برايتان آورده‌ام، پس بنى‌اسرائيل را همراه من بفرست‌

[106] گفت اگر راست مى‌گويى كه معجزه‌اى آورده‌اى آن را [به ميان‌] بياور

[107] آنگاه عصايش را در انداخت و ناگهان به صورت اژدهايى آشكار درآمد

[108] و دستش را [از گريبانش‌] بيرون آورد، و ناگهان سپيد و درخشان در ديد تماشاگران پديدار شد

[109] بزرگان قوم فرعون گفتند اين [مرد] جادوگرى داناست‌

[110] مى‌خواهد شما را از سرزمينتان آواره كند، تا رأى شما چه باشد

[111] گفتند او و برادرش را [به نحوى‌] بازدار و گردآورندگان [جادوگران‌] را به شهرها بفرست‌

[112] تا هر جادوگر دانايى را به حضورت بياورند

[113] و [سرانجام‌] جادوگران به نزد فرعون آمدند [و] گفتند آيا اگر ما پيروز شويم، پاداشى داريم؟

[114] [فرعون‌] گفت آرى و از نزديكان [من‌] خواهيد بود

[115] گفتند اى موسى اول تو مى‌اندازى يا ما بايد اندازنده باشيم؟

[116] گفت شما بيندازيد، و چون درانداختند، مردمان را چشم‌بندى كردند و به هول و هراس انداختند و جادويى سترگ به ميان آوردند

[117] و [ما] به موسى وحى كرديم كه عصايت را بينداز، [انداخت و اژدها شد] و ناگهان برساخته‌هايشان را فرو بلعيد

[118] آنگاه حق برقرار شد و كار و كوشش آنان بر باد رفت‌

[119] و آنجا بود كه شكست خوردند و خرد و خوار شدند

[120] و جادوگران به سجده درافتادند

[121] گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم‌

[122] پروردگار موسى و هارون‌

[123] فرعون گفت آيا پيش از آنكه من به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ اين مكرى است كه در شهر با همديگر سگاليده‌ايد تا اهل شهر را از آن آواره كنيد، به زودى خواهيد دانست‌

[124] كه دستان و پاهايتان را در خلاف جهت همديگر خواهم بريد، سپس همگى‌تان را به دار خواهم زد

[125] گفتند [هر چه مى‌خواهى بكن‌] ما به پروردگارمان روى آورده‌ايم‌

[126] و فقط از آن روى با ما كينه مى‌ورزى كه به آيات پروردگارمان، به هنگامى كه بر ما ظاهر شد، ايمان آورده‌ايم، پروردگارا بر ما [باران‌] صبر فروريز و ما را مسلمان بميران‌

[127] بزرگان قوم فرعون گفتند آيا موسى و قومش را رها مى‌كنى كه در اين سرزمين فساد برپا كنند، و تو و خدايانت را رها كنند؟ گفت به زودى پسرانشان را خواهيم كشت و زنان [و دختران‌]شان را [براى كنيزى‌] زنده خواهيم گذاشت و ما بر آنان چيره‌ايم‌

[128] موسى به قومش گفت از خداوند مدد بجوييد و شكيبايى كنيد، چرا كه زمين از آن خداوند است، به هر كس از بندگانش كه بخواهد به ميراث مى‌دهد و نيك سرانجامى از آن پرهيزگاران است‌

[129] گفتند پيش از آنكه نزد ما بيايى و پس از آنكه نزد ما آمدى همچنان آزار و اذيت ديده‌ايم [پس چه بايد كرد؟] [موسى‌] گفت چه بسا پروردگارتان دشمنتان را نابود كند و شما را در اين سرزمين جانشين گرداند، و بنگرد تا چه مى‌كنيد

[130] و به راستى كه فرعونيان را گرفتار قحطسال و كاهش محصولات كرديم، تا پند پذيرند

[131] آنگاه چون به آنان خوشى مى‌رسيد مى‌گفتند سزاوار اين هستيم، و چون ناخوشى فرا مى‌رسيد، به موسى و همراهان او فال بد مى‌زدند، بدانيد كه فال [نيك و بد]شان با خداست ولى بيشترشان نمى‌دانند

[132] و گفتند هر پديده شگرفى كه براى ما بياورى كه ما را با آن جادو كنى بدان كه ما به تو ايمان نمى‌آوريم‌

[133] آنگاه بر سر آنان [بلاى‌] طوفان و ملخ و شپش و وزغ و [باران‌] خون فرستاديم كه پديده‌هاى روشن و گوناگونى بود، آنگاه [باز هم‌] سركشى كردند و قومى گناهكار بودند

[134] و چون بلا بر سرشان آمد گفتند اى موسى براى ما از پروردگارت بخواه كه با پيمانى كه با تو دارد [بر ما رحمت آورد] كه اگر بلا را از ما بگردانى، به تو ايمان مى‌آوريم و بنى‌اسرائيل را همراهت مى‌فرستيم‌

[135] آنگاه چون بلا را -تا زمانى كه به سر رساندنداز آنان گردانديم، باز پيمان‌شكنى كردند

[136] سپس از آنان انتقام گرفتيم و آنان را در دريا غرقه ساختيم چرا كه آيات ما را دروغ انگاشته و از آنها غافل بودند

[137] و آن قوم را كه مستضعف بودند، وارث مشرق‌ها و مغرب‌هاى سرزمينى ساختيم كه به آن بركت بخشيده بوديم، و [بدين گونه‌] به خاطر صبرى كه كرده بودند وعده نيكوى پروردگارت در حق بنى‌اسرائيل تحقق يافت و آنچه فرعون و قومش ساخته و برآورده بودند، نابود كرديم‌

[138] و بنى‌اسرائيل را از دريا گذرانديم، آنگاه به سروقت قومى رسيدند كه به پرستش بتانشان مى‌پرداختند، [بنى‌اسرائيل‌] گفتند اى موسى براى ما خدايى قرار بده چنانكه آنان خدايانى دارند گفت به راستى قومى نادان هستيد

[139] اينان بنياد كارشان بر باد است و آنچه مى‌كنند باطل است‌

[140] گفت آيا جز خداوند را خداى شما بپسندم، و حال آنكه او شما را بر جهانيان [هم زمانتان‌] برترى بخشيده است‌

[141] و چنين بود كه شما را [از دست‌] فرعونيان رهانيديم كه عذابى سخت به شما مى‌چشانيدند، پسرانتان را مى‌كشتند و زنان [و دختران‌]تان را [براى كنيزى‌] زنده نگاه مى‌داشتند و در آن آزمونى بزرگ از سوى پروردگارتان بود

[142] و با موسى سى شب وعده گذاشتيم، و آن را به ده شب ديگر پايان بخشيديم، چندانكه ميقات پروردگارش چهل شب كامل شد، و موسى به برادرش هارون گفت در ميان قوم من جانشين من باش و در اصلاح بكوش و از راه و روش اهل فساد پيروى مكن‌

[143] و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت پروردگارا خود را به من بنمايان تا بر تو بنگرم، فرمود هرگز مرا نخواهى ديد، ولى [اگر اصرار مى‌ورزى‌] به آن كوه بنگر، اگر در جايش استوار ماند، مرا خواهى ديد، و چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، آن را پخش و پريشان كرد و موسى بيهوش در افتاد، سپس چون به خود آمد گفت پاكا كه تويى، به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمن [به اين حقيقت‌] هستم‌

[144] فرمود اى موسى [بدان كه‌] من تو را به پيامها و كلام خويش بر مردمان برگزيدم، آنچه به تو مى‌بخشم بگير و از سپاسگزاران باش‌

[145] و در الواح [تورات‌] هر گونه پند و روشنگرى در هر باب براى او نوشته‌ايم، پس آن را به جد و جهد بگير و به قومت دستور بده كه احكام نيكوى آن را دريافت [و به آن عمل‌] كنند، زودا كه سراى نافرمانان را به شما نشان دهم‌

[146] كسانى را كه به ناحق در اين سرزمين تكبر مى‌ورزند از آيات خود باز مى‌دارم و هر پديده‌اى و نشانه‌اى كه ببينند به آن ايمان نمى‌آورند و اگر راه رستگارى را ببينند آن را در پيش نمى‌گيرند و اگر گمراهه را ببينند آن را در پيش مى‌گيرند، اين از آن است كه آيات ما را دروغ انگاشتند و از آن غافل بودند

[147] و دروغ دارندگان آيات ما و لقاى آن جهانى، اعمالشان باطل شده است، آيا جز در برابر كار و كردارشان جزا مى‌يابند؟

[148] و قوم موسى در غياب او از آرايه‌هايشان پيكر گوساله‌اى ساختند و پرداختند كه بانگى داشت، آيا نمى‌ديدند كه با آنان سخن نمى‌گويد و راهى به ايشان نمى‌نماياند؟ آن را به پرستش گرفتند و مشرك شدند

[149] و چون پشيمان شدند و ديدند كه گمراه شده‌اند گفتند اگر پروردگارمان بر ما رحمت نياورد و ما را نبخشايد، بى‌شك از زيانكاران خواهيم بود

[150] و چون موسى [آگاه شد و] خشمناك و اندوهگين به سوى قومش بازگشت گفت در پشت‌سر من چه بد رفتار كرديد، چرا مهلت نداديد فرمان پروردگارتان برسد، و الواح [تورات‌] را بينداخت و سر برادرش را [در دست‌] گرفت و به سوى خود كشيد [هارون‌] گفت اى پسر مادرم، اين قوم مرا زار و زبون كردند و نزديك بود كه مرا بكشند، مرا دشمن‌شاد مكن، و مرا در زمره ستمكاران قرار مده‌

[151] موسى [آرام گرفت و] گفت پروردگارا مرا و برادرم را بيامرز و ما را در [پناه‌] رحمت خود درآور، و تو مهربان‌ترين مهربانانى‌

[152] كسانى كه گوساله را به پرستش گرفتند زودا كه گرفتار خشم پروردگارشان و در زندگانى دنيا دچار خوارى شوند، و بدين‌سان افترازنندگان را جزا مى‌دهيم‌

[153] و كسانى كه دست به ناشايستيها زده‌اند، سپس توبه كرده‌اند و ايمان آورده‌اند، بى‌گمان پروردگارت پس از آن آمرزگار مهربان است‌

[154] و چون خشم موسى خاموش شد، الواح را برگرفت، و در نسخه آن براى خداترسان رهنمود و رحمت بود

[155] و موسى از ميان قومش هفتاد مرد را براى ميعاد ما برگزيد [كه درخواست رؤيت الهى را داشتند] آنگاه چون به زلزله گرفتار شدند، موسى گفت پروردگارا اگر مى‌خواستى ايشان و مرا پيشاپيش هلاك مى‌كردى آيا ما را به خاطر آنچه كم‌خردان ما كردند نابود مى‌كنى؟ اين جز آزمون تو نيست كه هر كس را كه بخواهى به آن گمراه و هر كس را كه بخواهى به آن هدايت مى‌كنى، تو سرور مايى، پس ما را بيامرز و بر ما رحمت آور و تو بهترين آمرزشگرانى‌

[156] و در اين جهان و در آخرت براى ما نيكى بنويس كه ما به سوى تو بازگشته‌ايم، فرمود عذاب خود را به هر آن كس كه بخواهم مى‌رسانم و رحمت من همه‌چيز را فراگير است، پس براى كسانى كه تقوا مى‌ورزند و زكات مى‌پردازند، و كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، آن [رحمت‌] را مقرر مى‌دارم‌

[157] كسانى كه از فرستاده و پيامبر امى پيروى مى‌كنند، كه نام [و نشان‌] او را در تورات و انجيل كه در نزدشان است، نوشته مى‌يابند، [همو] كه آنان را به نيكى فرمان مى‌دهد و از ناشايستى باز مى‌دارد، و پاكيزه‌ها را بر آنان حلال و پليدها را حرام مى‌دارد، و از آنان قيد و بندهاى [پيمانهاى‌] سنگين را كه بر آنان مقرر شده بود بر مى‌دارد، و كسانى كه به او ايمان آورده و او را گرامى داشته و يارى كرده‌اند و از نورى كه همراه او نازل شده پيروى مى‌كنند، اينان رستگارند

[158] بگو اى مردم من پيامبر الهى به سوى همه شما هستم، همان [خدايى‌] كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست، خدايى جز او نيست، كه زنده مى‌دارد و مى‌ميراند، پس به خداوند و فرستاده‌اش، پيامبر امى، كه به خدا و كلمات او ايمان دارد، ايمان بياوريد، و از او پيروى كنيد باشد كه هدايت يابيد

[159] و از قوم موسى گروهى هستند كه به حق راه مى‌نمايند و به حق داد مى‌دهند

[160] و ايشان را به دوازده سبط و امت تقسيم كرديم، و چون قوم موسى از او آب خواستند به او وحى كرديم كه با عصايت به سنگ بزن، آنگاه از آن دوازده چشمه شكافت، و هر گروهى [از اسباط] آبشخور خود را شناختند و ابر را سايبانشان گردانديم و برايشان من و سلوى فرو فرستاديم [و گفتيم‌] از روزى پاكيزه‌اى كه به شما بخشيده‌ايم بخوريد و بر ما ستم نكردند، بلكه بر خويشتن ستم كردند

[161] چنين بود كه به ايشان گفته شد در اين شهر سكنا كنيد و هرگونه كه خواستيد [از نعمتهاى آن‌] بخوريد و[براى عذرخواهى‌] حطه بگوييد و از آن دروازه فروتنانه وارد شويد تا گناهان شما را ببخشيم و پاداش نيكوكاران را خواهيم افزود

[162] آنگاه ستمكارانشان سخن را به چيزى جز آنچه به آنان گفته شده بود، تبديل كردند، سپس بر سر آنان به كيفر ستمكاريشان عذابى از آسمان فرو فرستاديم‌

[163] و از ايشان درباره [اهالى‌] شهرى كه در كنار دريا بود بپرس كه در روز شنبه كه بايد حرمت [سبت‌] را نگه مى‌داشتند، بر ايشان ماهيهايشان [بر روى آب‌] پديدار مى‌آمد، تجاوز مى‌كردند [و حرمت سبت را مى‌شكستند] و [بر عكس‌] روزى كه سبت نمى‌داشتند برايشان [ماهى بر روى آب‌] نمى‌آمد بدين‌سان ايشان را به نافرمانيشان مى‌آزماييم‌

[164] و چون گروهى از ايشان گفتند چرا قومى را پند مى‌دهيد كه خداوند هلاك‌كننده يا عذاب‌كننده آنان به عذابى شديد است؟ گفتند اين [در حكم‌] معذرتى به درگاه پروردگار شماست و باشد كه پروا پيشه كنند

[165] و چون پندى را كه به ايشان داده بودند، از ياد بردند، كسانى را كه ناهيان از منكر بودند نجات داديم و ستمكاران را به عذابى شديد گرفتار كرديم چرا كه نافرمانى كرده بودند

[166] و چون در برابر آنچه از آن نهى شده بودند، گردنكشى كردند، فرموديمشان كه بوزينگان مطرود باشيد

[167] و ياد كن كه پروردگارت فرمود كه بر آنان كسى را تا روز قيامت خواهد گماشت كه به آنان سخت‌ترين عذاب را بچشاند، كه پروردگارت زودكيفر است و همو آمرزگار مهربان است‌

[168] و ايشان را به صورت امتهايى در آن سرزمين تقسيم كرديم، بعضى از ايشان صالح‌اند و بعضى جز آن، و آنان را به خوشيها و ناخوشيها آزموديم باشد كه [به راه حق‌] بازگردند

[169] و پس از آنان جانشينان [ناصالحى‌] آمدند كه كتاب آسمانى را از پيشينيان فراستاندند [ولى‌] متاع زندگى دنيوى را طلب كردند و ادعا كردند كه به زودى آمرزيده خواهيم شد، و حال آنكه اگر متاعى همانند آن به دستشان مى‌آمد، باز همچنان آن را مى‌ربودند، آيا از آنان در كتاب آسمانى پيمان گرفته نشده است كه بر خداوند جز راستى و درستى نسبت ندهند و در آن آموزش هم يافته‌اند و سراى آخرت براى پرهيزگاران بهتر است، آيا نمى‌انديشيد؟

[170] و كسانى كه به كتاب آسمانى تمسك مى‌جويند و نماز برپا مى‌دارند [بدانند كه‌] ما پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‌گذاريم‌

[171] و چنين بود كه كوه [طور] را بر سر آنان برافراشتيم، گويى سايبانى بود و گمان بردند بر آنان فروخواهد افتاد [و گفتيم‌] آنچه به شما داده‌ايم به جد و جهد بگيريد و آنچه در آن هست به خاطر بسپاريد باشد كه پروا پيشه كنيد

[172] و چون پروردگارت زاد و رود بنى‌آدم را از پشتهاى ايشان برگرفت، و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسيد] آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند چرا، شهادت مى‌دهيم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [حقيقت‌] بى‌خبر بوديم‌

[173] يا مبادا بگوييد همانا پدران ما در گذشته شرك آورده بودند و ما زاد و رودى از پى ايشان بوديم، آيا ما را به خاطر كارى كه باطل‌انديشان كرده‌اند هلاك مى‌كنى؟

[174] و بدين‌سان آيات [خود] را به روشنى بيان مى‌داريم، باشد كه [به راه حق‌] بازگردند

[175] و بر آنان خبر كسى را بخوان كه به او [علم‌] آيات خود را بخشيده بوديم و از آن عارى شد و شيطان در پى او افتاد و آنگاه از گمراهان شد

[176] و اگر مى‌خواستيم قدر او را به خاطر آن [علمش به آيات‌] بلند مى‌داشتيم، ولى او به دنيا [و پستى‌] گراييد و از هواى نفس خويش پيروى كرد، آرى داستان او همچون داستان سگ است كه اگر بر او حمله آورى، زبان از دهان بيرون مى‌آورد و اگر هم او را [به حال خود] واگذارى باز زبان از دهان بيرون مى‌آورد، اين داستان دروغ‌انگاران آيات ماست، پس برايشان اين پند و داستان را بخوان باشد كه انديشه كنند

[177] دروغ‌انگاران آيات ما بد سرانجامى داشتند و بر خود ستم مى‌كردند

[178] كسى كه خداوند هدايتش كند رهيافته است، و كسانى كه او بيراه گذاردشان، آنانند كه زيانكارند

[179] و به راستى بسيارى از جن و انس را ب��اى دوزخ آفريده‌ايم [چرا كه‌] دلهايى دارند كه با آن در نمى‌يابند، و ديدگانى دارند كه با آن نمى‌بينند، و گوشهايى دارند كه با آن نمى‌شنوند، اينان همچون چارپايانند، بلكه گمراه‌تر، اينان غافلانند

[180] و خداى را نامهاى نيكوست، پس او را با آنها بخوانيد، و كسانى را كه در نامهاى او كجروى مى‌كنند، واگذاريد، به زودى به جزاى كار و كردار خويش مى‌رسند

[181] و از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مى‌نمايند و به حق داد مى‌دهند

[182] و دروغ انگاران آيات خود را آهسته آهسته، به نحوى كه درنيابند، فرو مى‌گيريم‌

[183] و آنان را مهلت مى‌دهم چرا كه مكر من متين است‌

[184] آيا نينديشيده‌اند كه همسخن آنان جنونى ندارد، و جز هشداردهنده‌اى آشكار نيست‌

[185] آيا در ملكوت آسمانها و زمين و آنچه خداوند آفريده است، ننگريسته‌اند، و اينكه چه بسا اجلشان نزديك شده باشد، آنگاه بعد از آن [قرآن‌] به چه سخنى ايمان مى‌آورند

[186] كسى كه خداوند بيراه گذاردش، رهنمايى ندارد و آنان را در طغيانشان سرگشته وامى‌گذارد

[187] از تو درباره قيامت مى‌پرسند كه استقرار آن چه وقت است؟ بگو علم آن نزد پروردگار من است، هيچ‌كس جز او هنگام آن را آشكار نمى‌سازد، اين امر بر اهل آسمانها و زمين دشوار است، [قيامت‌] جز ناگهان به سراغ شما نمى‌آيد، از تو مى‌پرسند چنانكه گويا تو از چون و چند آن آگاهى، بگو همانا علم آن با خداوند است ولى بيشتر مردم نمى‌دانند

[188] بگو كه براى خود اختيار سود و زيانى ندارم مگر آنچه خدا بخواهد، و اگر غيب مى‌دانستم خير فراوان براى خود كسب مى‌كردم و هيچ ناگوارى به من نمى‌رسيد، من كسى جز هشداردهنده و مژده‌آور اهل ايمان نيستم‌

[189] او كسى است كه شما را از تن يگانه‌اى آفريد و همسرش را از او پديد آورد تا در كنار او آرام گيرد، و چون [آدم‌] با او [حوا] آميزش كرد، بارى سبك گرفت و با آن آسان به سر مى‌برد و چون گرانبار شد، هردو خداوند، پروردگارشان را به دعا خواندند كه اگر به ما فرزند سالم و شايسته‌اى عطا كنى از سپاسگزاران خواهيم بود

[190] و چون به آن دو، فرزندى سالم و شايسته عطا كرد، آن دو در عطاى او، براى او شريكانى قائل شدند، ولى خداوند از آنچه شرك مى‌آورند منزه است‌

[191] آيا چيزهايى را شريك او مى‌آورند كه چيزى نمى‌آفرينند و خود آفريده شده‌اند

[192] و نمى‌توانند به ايشان و نه به خودشان يارى‌اى برسانند

[193] و اگر ايشان را به [راه‌] هدايت بخوانيد از شما پيروى نمى‌كنند، براى شما يكسان است، چه ايشان را بخوانيد چه آنكه خاموش باشيد

[194] كسانى را كه در برابر و به جاى خداوند مى‌خوانيد بندگانى مانند شما هستند، بخوانيدشان و اگر راست مى‌گوييد بايد كه پاسخ شما را بدهند

[195] آيا پاهايى دارند كه با آن راه روند؟ يا دستانى دارند كه با آن كارى انجام دهند، يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟ يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟ بگو شريكانى را كه قائليد بخوانيد، سپس در حق من هرچه خواهيد بسگاليد و مرا مهلت ندهيد

[196] سرور من خداوند است كه [اين‌] كتاب آسمانى را فرو فرستاده است و او دوستدار شايستگان است‌

[197] و كسانى كه در برابر و به جاى او [خداوند] مى‌خوانيد، نمى‌توانند به شما و نه به خودشان يارى‌اى برسانند

[198] و اگر ايشان را به [راه‌] هدايت بخوانيد نمى‌شنوند و مى‌نگريشان كه به سوى تو مى‌نگرند ولى نمى‌بينند

[199] عفو پيشه كن و به نيكى فرمان ده و از نادانان روى بگردان‌

[200] و اگر وسوسه‌اى از سوى شيطان تو را به وسواس انداخت، به خداوند پناه ببر كه او شنواى داناست‌

[201] پرهيزگاران هرگاه خيالى شيطانى عارضشان شود، ياد [خدا] كنند، و آنگاه ديده‌ور شوند

[202] و ياران [شيطان‌صفت آن ديگران‌] آنان را در گمراهى بدارند و هيچ فرونگذارند

[203] و چون براى آنان آيه‌اى نياورى گويند چرا از خود برنمى‌سازى؟ بگو فقط از آنچه از سوى پروردگارم به من وحى مى‌شود پيروى مى‌كنم، اين روشنگريهايى از سوى پروردگارتان و رهنمود و رحمتى براى اهل ايمان است‌

[204] و چون قرآن خوانند به آن گوش بسپاريد و [در برابر آن‌] خاموش باشيد، باشد كه مشمول رحمت شويد

[205] و پروردگارت را در بامدادان و شامگاهان در دلت به زارى و ترس و بدون بانگ برداشتن، ياد كن و از غافلان مباش‌

[206] كسانى كه نزد پروردگارت هستند [تقرب دارند] از عبادت او گردنكشى نمى‌كنند و او را تسبيح مى‌گويند و بر او سجده مى‌برند

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud