💾 Archived View for auragem.letz.dev › texts › islam › quran › fa.mojtabavi › 26 captured on 2023-09-28 at 17:55:18. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

➡️ Next capture (2024-06-20)

-=-=-=-=-=-=-

Sayyed Jalaloddin Mojtabavi, Surah 26: The Poets (Ash-Shu'araa)

Surahs

[1] طا، سين، ميم.

[2] اين آيتهاى كتاب روشن و روشنگر است.

[3] شايد تو خويشتن را از [اندوه‌] اينكه ايمان نمى‌آورند خواهى كشت.

[4] اگر بخواهيم، از آسمان آيتى بر آنان فرو فرستيم تا گردنهاشان در برابر آن به فرمانبردارى فرود آيد- يا: تا مهترانشان آن را گردن نهند-.

[5] هيچ يادكرد و پند تازه‌اى از خداى رحمان بديشان نرسد مگر آنكه از آن رويگردان شوند.

[6] همانا تكذيب كردند پس زودا كه خبرهاى آنچه مسخره‌اش مى‌كردند- از رستاخيز و پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ- بديشان رسد.

[7] آيا به زمين ننگريسته‌اند كه بسا از هر گونه گياه نيكو در آن رويانيده‌ايم.

[8] هر آينه در اين نشانه‌اى است ولى بيشترشان مؤمن نيستند.

[9] و براستى پروردگار تو هموست تواناى بى‌همتا و مهربان.

[10] و [ياد كن‌] آنگاه كه پروردگار تو موسى را بخواند كه به سوى آن گروه ستمكار برو،

[11] گروه فرعون آيا [از كفر و سركشى‌] نمى‌پرهيزند؟

[12] گفت: پروردگارا، من بيم دارم كه دروغگويم خوانند

[13] و سينه‌ام تنگ است و زبانم روان و گشاده نيست، پس به هارون پيام فرست

[14] و آنان را بر من [دعوى‌] گناهى است، از اين رو مى‌ترسم مرا بكشند.

[15] گفت: نه چنين است- تو را نمى‌كشند-، پس هر دو با نشانه‌هاى ما برويد، ما با شماييم، مى‌شنويم.

[16] نزد فرعون رويد و بگوييد: ما فرستاده پروردگار جهانيانيم،

[17] [پيام او اين است‌] كه فرزندان اسرائيل را با ما بفرست.

[18] گفت: آيا تو را در كودكى در ميان خودمان نپرورديم و چند سال از عمرت را در ميان ما نبودى؟

[19] و آن كرده خويش كه كردى، كردى و تو از ناسپاسانى.

[20] گفت: آن [كار] را آنگاه كردم كه از ناآگاهان بودم- آگاه نبودم كه به مشت‌زدن من آن كس كشته مى‌شود-.

[21] پس چون از شما ترسيدم گريختم، و پروردگارم مرا حكمى- حكمت: درستى انديشه و گفتار و كردار يا حكم نبوت- داد و مرا از پيامبران كرد

[22] و آن، [چه‌] نعمتى است كه بر من منت مى‌نهى كه فرزندان اسرائيل را برده ساخته‌اى؟

[23] فرعون گفت: خداى جهانيان چيست؟

[24] گفت: خداوند آسمانها و زمين و هر چه ميان آنهاست، اگر بى‌گمان باور مى‌داريد.

[25] [فرعون‌] به كسانى كه گرد او بودند گفت: آيا نمى‌شنويد [چه مى‌گويد]؟

[26] [موسى‌] گفت: پروردگار شما و پروردگار نياكان شما.

[27] [فرعون‌] گفت: اين پيامبرتان كه به سوى شما فرستاده شده ديوانه است.

[28] [موسى‌] گفت: خداوند خاور و باختر و هر چه ميان آنهاست، اگر خرد داريد.

[29] گفت: اگر خدايى جز من بگزينى هر آينه تو را از زندانيان گردانم.

[30] گفت: اگر چه تو را حجتى روشن آورده باشم؟

[31] گفت: آن را بيار، اگر از راستگويانى.

[32] پس عصاى خويش بيفكند و هماندم اژدهايى هويدا گشت.

[33] و دست خويش را بيرون آورد و آنگاه براى بينندگان سپيد و روشن نمود.

[34] [فرعون‌] به مهترانى كه گرد او بودند گفت: براستى اين جادوگرى داناست

[35] مى‌خواهد شما را به جادوى خود از سرزمينتان بيرون كند. پس چه مى‌فرماييد؟

[36] گفتند: او و برادرش را واپس دار- كارشان را به تأخير انداز- و گردآوران را به شهرها فرست،

[37] تا هر جادوگر دانايى را نزد تو آورند.

[38] پس جادوگران را در وعده‌گاه روزى دانسته فراهم آوردند.

[39] و مردم را گفتند: آيا شما نيز فراهم مى‌آييد؟

[40] باشد كه از جادوگران پيروى كنيم، اگر آنان پيروز شوند.

[41] چون جادوگران بيامدند به فرعون گفتند: اگر ما پيروز باشيم آيا ما را هيچ مزدى خواهد بود؟

[42] گفت: آرى، و شما آنگاه از نزديكان [دربار من‌] خواهيد بود.

[43] موسى به آنان گفت: آنچه را خواهيد افكند، بيفكنيد.

[44] پس ريسمانها و عصاهاشان را بيفكندند و گفتند: به جاه و شكوه فرعون سوگند كه هر آينه ما پيروزيم.

[45] پس موسى عصاى خويش بيفكند، ناگاه هر چه را به دروغ مى‌ساختند فرو مى‌برد.

[46] پس جادوگران به سجده درافتادند.

[47] گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم،

[48] پروردگار موسى و هارون.

[49] [فرعون‌] گفت: آيا پيش از آنكه شما را اجازه دهم او را باور داشتيد- به او گرويديد-؟ همانا او بزرگ شماست كه شما را جادو آموخته. پس بزودى خواهيد دانست، هر آينه دستها و پاهايتان را بر خلاف يكديگر مى‌برم و همه شما را بردار مى‌كنم.

[50] گفتند: باكى نيست، همانا ما به پروردگارمان باز مى‌گرديم

[51] ما اميد داريم كه پروردگارمان گناهانمان را بيامرزد كه ما نخستين مؤمنانيم.

[52] و به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه ببر زيرا كه در پى شما خواهند آمد.

[53] پس فرعون گردآورانى را به شهرها فرستاد

[54] [و گفتند:] همانا اينان- بنى اسرائيل- گروهى اندكند،

[55] و هر آينه ما را به خشم آورده‌اند،

[56] و بى‌گمان ما گروهى همپشت و سلاح‌داران آماده پيكاريم.

[57] پس آنان را از بوستانها و چشمه‌سارها بيرون آورديم،

[58] و از گنجها و جايگاه نيكو و بزرگوارانه.

[59] اينچنين [كرديم‌]، و آنها را به فرزندان اسرائيل به ميراث داديم.

[60] پس [سپاه فرعون‌] آفتابدم از پى ايشان رفتند.

[61] چون آن دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: همانا ما گرفتارشدگانيم.

[62] [موسى‌] گفت: هرگز، كه پروردگار من با من است، مرا راه خواهد نمود.

[63] پس به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بر دريا بزن پس [دريا] بشكافت و هر پاره‌اى چون كوهى بزرگ گشت.

[64] و آن ديگران- فرعونيان- را نزديك آنجا آورديم.

[65] و موسى و همه كسانى را كه با او بودند رهانيديم.

[66] سپس آن ديگران را غرق ساختيم.

[67] هر آينه در اين نشانه و عبرتى است، و بيشترشان مؤمن نبودند.

[68] و همانا پروردگار تو هموست تواناى بى‌همتا و مهربان.

[69] و خبر ابراهيم را بر آنان برخوان،

[70] آنگاه كه به پدر خويش- آزر، سرپرست خويش- و قوم خود گفت: چه مى‌پرستيد؟

[71] گفتند: بتانى را مى‌پرستيم و پيوسته سر بر آستانشان داريم.

[72] گفت: آيا هنگامى كه آنها را مى‌خوانيد آواز شما را مى‌شنوند؟

[73] يا شما را سود يا زيان مى‌رسانند؟

[74] گفتند: بلكه پدرانمان را يافته‌ايم كه چنين مى‌كردند.

[75] گفت: آيا ديده‌ايد- يا دانسته‌ايد، يعنى ببينيد و بدانيد- آنچه مى‌پرستيده‌ايد،

[76] شما و پدران پيشترتان؟

[77] همانا آنها دشمن من‌اند، مگر پروردگار جهانيان،

[78] آن كه مرا آفريد پس همو را هم نمايد،

[79] و آن كه طعام و آشاميدنيم دهد،

[80] و چون بيمار شوم بهبودم بخشد،

[81] و آن كه مرا بميراند و سپس زنده‌ام كند،

[82] و آن كه اميد دارم كه روز حساب و پاداش لغزشم را بيامرزد.

[83] پروردگارا، مرا حكمى- حكمت: انديشه و گفتار و كردار درست- ببخش و مرا به نيكان و شايستگان بپيوند.

[84] و براى من در پسينيان نام و ياد نيك نِه.

[85] و مرا از ميراث‌بران بهشت پرنعمت گردان

[86] و پدرم را بيامرز، كه از گمراهان است.

[87] و در آن روز كه [مردمان‌] برانگيخته مى‌شوند مرا رسوا و خوار مساز،

[88] روزى كه نه مال سود دارد و نه پسران،

[89] مگر آن كه با دلى پاك و رسته [از شرك و كفر و گناه‌] به نزد خدا آيد.

[90] و بهشت براى پرهيزگاران نزديك شود.

[91] و دوزخ براى گمراهان پديدار و آشكار گردد.

[92] و آنان را گويند: كجايند آنچه جز خدا مى‌پرستيديد،

[93] آيا شما را يارى مى‌كنند يا خود را يارى مى‌دهند؟

[94] پس آنها و گمراهان نگونسار در آنجا افكنده شوند.

[95] و سپاهيان ابليس نيز همگان.

[96] و در حالى كه در آنجا با يكديگر ستيزه مى‌كنند، گويند:

[97] به خدا سوگند كه هر آينه ما در گمراهى آشكارى بوديم،

[98] آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مى‌داشتيم

[99] و ما را جز بزهكاران گمراه نساختند.

[100] اينك ما را هيچ شفاعت‌كننده و خواهشگرى نيست

[101] و نه دوست دلسوز و مهربانى.

[102] كاش ما را [به دنيا] بازگشتى مى‌بود تا از مؤمنان مى‌شديم.

[103] همانا در اين نشانه و عبرتى است و بيشترشان مؤمن نبودند.

[104] و هر آينه پروردگار تو هموست تواناى بى‌همتا و مهربان.

[105] قوم نوح پيامبران را دروغگو شمردند.

[106] آنگاه كه برادرشان نوح به آنان گفت: آيا [از شرك به خدا] نمى‌پرهيزيد؟

[107] من شما را پيامبرى امينم.

[108] پس، از خدا پروا كنيد و مرا فرمان بريد.

[109] و بر اين [پيامبرى‌] از شما مزدى نمى‌خواهم، مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست.

[110] پس، از خدا بترسيد و مرا فرمان بريد.

[111] گفتند: آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان از تو پيروى كرده‌اند؟

[112] گفت: مرا بدانچه آنان مى‌كردند چه دانشى است؟

[113] حسابشان جز بر پروردگار من نيست، اگر مى‌فهميد.

[114] و من مؤمنان را نخواهم راند.

[115] من جز بيم‌دهنده‌اى آشكار نيستم.

[116] گفتند: اى نوح، اگر [از اين سخنان‌] بازنايستى، هر آينه سنگسار مى‌شوى.

[117] گفت: پروردگارا، همانا قوم من مرا تكذيب كردند.

[118] پس ميان من و آنان حكم كن، و مرا و مؤمنانى را كه با من‌اند رهايى بخش.

[119] پس او و كسانى را كه با او در كشتى گرانبار بودند رهانيديم.

[120] سپس آن ماندگان را غرق كرديم.

[121] هر آينه در اين نشانه و عبرتى است، و بيشترشان مؤمن نبودند.

[122] و همانا پروردگار تو هموست تواناى بى‌همتا و مهربان.

[123] قوم عاد فرستادگان را دروغگو شمردند

[124] آنگاه كه برادرشان هود گفت: آيا [از شرك‌] نمى‌پرهيزيد؟

[125] من براى شما پيامبرى امينم.

[126] پس، از خدا پروا كنيد و مرا فرمان بريد.

[127] و بر اين [پيامبرى‌] از شما مزدى نمى‌خواهم، مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست.

[128] آيا به هر جاى بلندى نشانه‌اى- بنايى بلند- به بازى و بيهودگى بنا مى‌كنيد؟

[129] و كوشكهاى بلند و استوار مى‌سازيد گويى جاويدان مى‌مانيد.

[130] و چون به خشم دست مى‌گشاييد مانند گردنكشان [بيرحمانه‌] دست مى‌گشاييد.

[131] پس، از خدا پروا كنيد و مرا فرمان بريد.

[132] و از آن [خداى‌] پروا كنيد كه شما را بدانچه مى‌دانيد كمك و يارى داد

[133] شما را به چهارپايان و پسران مدد كرد

[134] و به بوستانها و چشمه‌سارها.

[135] من بر شما از عذاب روزى بزرگ بيمناكم.

[136] گفتند: براى ما يكسان است چه پند دهى و چه از پنددهندگان نباشى.

[137] اين جز فرابافته و دروغ پيشينيان نيست.

[138] و ما هرگز عذاب نخواهيم شد.

[139] پس او را دروغگو انگاشتند، و آنها را نابود كرديم. همانا در اين نشانه و عبرتى است و بيشترشان مؤمن نبودند.

[140] و هر آينه پروردگار تو هموست تواناى بى‌همتا و مهربان.

[141] قوم ثمود نيز فرستادگان را تكذيب كردند.

[142] آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا [از شرك به خدا] نمى‌پرهيزيد؟

[143] من براى شما پيامبرى امينم.

[144] پس، از خدا پروا كنيد و مرا فرمان بريد.

[145] و بر اين [پيامبرى‌] از شما مزدى نمى‌خواهم. مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست.

[146] آيا شما را در آنچه اينجاست- نعمتها- ايمن خواهند گذاشت؟

[147] در باغها و چشمه‌سارها؟

[148] و كشتزارها و خرمابنها كه شكوفه‌اش- يعنى ميوه‌اش- نازك و لطيف است.

[149] و از كوه‌ها استادانه- يا شادمانه- خانه‌ها مى‌تراشيد.

[150] پس، از خدا پروا كنيد و مرا فرمان بريد

[151] و فرمان گزافكاران را گردن منهيد،

[152] آنان كه در زمين تباهكارى مى‌كنند و كار نيك و شايسته نمى‌كنند.

[153] گفتند: جز اين نيست كه تو از جادوزدگانى

[154] تو جز آدميى همچون ما نيستى، پس اگر از راستگويانى نشانه‌اى بيار.

[155] گفت: اين ماده‌شترى است، آن را آبشخورى است و شما را نيز آبشخور روزى دانسته- ديگر-

[156] و هيچ گزندى بدان مرسانيد كه شما را عذاب روزى بزرگ فراگيرد.

[157] پس آن را پى كردند- كشتند- آنگاه پشيمان گشتند.

[158] پس عذاب آنان را فرو گرفت. همانا در اين نشانه و عبرتى است و بيشترشان مؤمن نبودند.

[159] و هر آينه پروردگار تو هموست تواناى بى‌همتا و مهربان.

[160] قوم لوط نيز فرستادگان را تكذيب كردند.

[161] آنگاه كه برادرشان لوط به آنها گفت: آيا [از زشتكارى‌] نمى‌پرهيزيد؟

[162] من براى شما پيامبرى امينم

[163] پس، از خدا پروا كنيد و مرا فرمان بريد

[164] و بر اين [پيامبرى‌] از شما مزدى نمى‌خواهم مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست

[165] چرا از مردم جهان با نران مى‌آميزيد؟!

[166] و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان براى شما آفريده است وا مى‌گذاريد، بلكه شما گروهى تجاوزكاريد.

[167] گفتند: اى لوط، اگر [از اين سخنان‌] بازنايستى هر آينه از بيرون‌راندگان باشى.

[168] گفت: من كردار شما را دشمنم

[169] پروردگارا، مرا و خاندان مرا از آنچه مى‌كنند رهايى بخش.

[170] پس او و همه خاندان او را رهانيديم،

[171] مگر پيرزنى- زن لوط- را كه در بازماندگان بود.

[172] سپس ديگران- بازماندگان- را هلاك كرديم

[173] و بر آنها سنگبارانى باريديم، پس بد بود باران آن بيم‌كردگان.

[174] همانا در اين نشانه و عبرتى است و بيشترشان مؤمن نبودند.

[175] و هر آينه پروردگار تو هموست تواناى بى‌همتا و مهربان.

[176] مردم ايْكه نيز فرستادگان را تكذيب كردند.

[177] آنگاه كه شعيب به آنان گفت: آيا [از شرك به خدا و نافرمانى او] نمى‌پرهيزيد؟

[178] من براى شما پيامبرى امينم

[179] پس، از خدا پروا كنيد و مرا فرمان بريد.

[180] و بر اين [پيامبرى‌] از شما مزدى نمى‌خواهم مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست.

[181] پيمانه را تمام دهيد و از كم‌دهندگان مباشيد

[182] و با ترازوى راست بسنجيد

[183] و كالاهاى مردم را مكاهيد و در زمين به تباهكارى مكوشيد.

[184] و از آن [خداى‌] كه شما و آفريدگان پيشين را بيافريد پروا كنيد.

[185] گفتند: جز اين نيست كه تو از جادوزدگانى.

[186] و تو جز آدميى همانند ما نيستى، و هر آينه تو را از دروغگويان مى‌پنداريم.

[187] اگر از راستگويانى پس پاره‌اى از آسمان را بر ما فرو افكن.

[188] گفت: پروردگار من بدانچه مى‌كنيد داناتر است.

[189] پس تكذيبش كردند، آنگاه عذاب روز سايه- ابر سياهى كه از آن آتش مى‌باريد- آنان را فرو گرفت براستى كه آن، عذاب روزى بزرگ بود.

[190] همانا در اين نشانه و عبرتى است و بيشترشان مؤمن نبودند.

[191] و هر آينه پروردگار تو هموست تواناى بى‌همتا و مهربان.

[192] و همانا اين [قرآن‌] فرو فرستاده پروردگار جهانيان است،

[193] كه روح امين- جبرئيل- آن را فرود آورده است،

[194] بر قلب تو تا از بيم‌دهندگان باشى،

[195] به زبان تازى روشن.

[196] و همانا [ياد و مژده و گواهى‌] آن در نوشته‌هاى پيشينيان هست.

[197] آيا اين براى آنان نشانه‌اى نبود كه دانايان بنى اسرائيل آن را مى‌دانند؟

[198] و اگر آن

[199] و وى آن را بر ايشان مى‌خواند، بدان ايمان نمى‌آوردند.

[200] اينچنين آن را در دلهاى آن بزهكاران راه داديم

[201] به آن ايمان نمى‌آورند تا آنگاه كه عذاب دردناك را ببينند،

[202] كه ناگهان و در حالى كه آگاه نباشند بديشان رسد.

[203] پس گويند: آيا مهلتى به ما خواهند داد؟

[204] آيا به عذاب ما مى‌شتابند؟

[205] آيا ديدى- دانستى- كه اگر آنان را سالها برخوردارى دهيم،

[206] سپس آنچه وعده داده مى‌شدند بديشان آيد،

[207] آنچه برخوردارى يافته بودند سودى برايشان [در دفع عذاب‌] نخواهد داشت.

[208] و [مردم‌] هيچ شهرى را نابود نكرديم مگر آنكه آن را بيم‌دهندگانى بود،

[209] تا يادآورى و پندى باشد، و ما ستمكار نبوديم.

[210] و اين قرآن را ديوان فرود نياوردند

[211] نه آنان را سزد و نه توانند

[212] همانا آنان از شنيدن [وحى و گفتار فرشتگان‌] دور داشته و بركنارشدگانند.

[213] پس با خداى يكتا خدايى ديگر مخوان كه آنگاه از عذاب‌شوندگان باشى.

[214] و خويشاوندان نزديك خود را بيم كن.

[215] و بال [مِهر و نرمى‌] خويش را براى كسانى از مؤمنان كه تو را پيروى كردند فرود آر.

[216] پس اگر تو را نافرمانى كنند، بگو: من از آنچه مى‌كنيد بيزارم.

[217] و بر آن تواناى بى‌همتا و مهربان توكل كن،

[218] آن كه تو را آنگاه كه [تنها به نماز شب‌] بر مى‌خيزى مى‌بيند،

[219] و هم گشتن تو را در ميان سجده‌كنان- نماز گزاران-،

[220] كه اوست شنوا و دانا.

[221] آيا شما را آگاه كنم كه ديوان بر چه كسى فرود مى‌آيند؟

[222] بر هر دروغزن بزهكارى فرود مى‌آيند،

[223] [ديوان‌] شنيدنيها [ى دروغ‌] را القا مى‌كنند و بيشترشان دروغگويند.

[224] و [پيامبر شاعر نيست، زيرا كه‌] شاعران را گمراهان پيروى مى‌كنند.

[225] مگر نديده‌اى كه آنان

[226] و مى‌گويند آنچه نمى‌كنند

[227] مگر آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك و شايسته كرده و خداى را بسيار ياد كردند و پس از آنكه ستم ديدند كين‌ستانند و آنان كه ستم كردند، زودا كه بدانند به كدام بازگشتگاه بازخواهند گشت.

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud