💾 Archived View for auragem.space › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 68 captured on 2022-07-16 at 19:15:35. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] نون. سوگند به قلم! و قسم به چیزی که مینویسند! [[«ن»: از حروف مقطّعه است (نگا: بقره / 1). «الْقَلَمِ»: خامه (نگا: علق / 4). «یَسْطُرُونَ»: مینویسند. مینگارند. سوگند خوردن خدا به خامه و نوشتار، بیانگر عظمت صاحبان قلم، و حرمت نوشتهها در آئین اسلام است.]]
[2] در سایهی نعمت و لطف پروردگارت، تو دیوانه نیستی. [[«بِنِعْمَةِ»: در سایه نعمت. به لطف (نگا: طور / 29). «بِمَجْنُونٍ»: حرف باء زائد و برای تأکید نفی است. این آیه ردّ یاوهسرائیهای کافران و مشرکان است که مظهر عقل و درایت، و منبع نور و هدایت، و صفوت آدمیان و تَتِمّه دَور زمان را دیوانه مینامیدند (نگا: حجر / 6، قلم / 51).]]
[3] تو دارای پاداش بزرگ و ناگسیختنی هستی. [[«غَیْرَ مَمْنُونٍ»: نامقطوع. یعنی ماندگار و همیشگی.]]
[4] تو دارای خوی سترگ (یعنی صفات پسندیده و افعال حمیده) هستی. [[«خُلُقٍ»: خوی. مراد رفتار و کردار است (نگا: شعراء / 137).]]
[5] خواهی دید و خواهند دید. [[«فَسَتُبْصِرُ ...»: به زودی خواهی دید و متوجّه خواهی شد.]]
[6] که کدام یک از شما مبتلا به دیوانگی است (محمّد، یا شما کافران و مشرکان). [[«الْمَفْتُونُ»: دیوانگی. مصدر است، مانند معقول به معنی عقل، مَجْلُود به معنی جَلادَة (نگا: روحالبیان). در این صورت حرف (ب) در اوّل (بِأَییِّکُمْ) به معنی (فی) است (نگا: صفوةالبیان). برخی هم حرف باء را زائد دانسته و (مفتون) را اسم مفعول محسوب نمودهاند. در این صورت معنی آیه چنین است: که کدام یک از شما دیوانه است (نگا: روح المعانی).]]
[7] پروردگار تو مسلّماً (از هر کس دیگری) بهتر میداند که چه کسی از راه او گمراه شده است، و چه کسی راهیاب است. [[«إِنَّ رَبَّکَ ... بِالْمُهْتَدِینَ»: (نگا: انعام / 117، نحل / 125، نجم / 30).]]
[8] حال که چنین است، از تکذیب کنندگان اطاعت و پیروی مکن (و بر دعوت خود پایدار باش و به راه آنان مرو. اطاعت از ایشان گمراهی و بدبختی است). [[«لا تُطِعْ ...»: مراد تشویق و ترغیب پیغمبر و همه پیروان او است که راه خدا را با شوق و شور ادامه دهند، و با کفّار و مشرکین نرمش و سازش نکنند.]]
[9] ایشان دوست میدارند که نرمش و سازش نشان دهی، تا آنان هم نرمش و سازش کنند (بدین امید که برخی از فرمانهای خدا را به خاطر آنان ترک کنی، و در بعضی از مسائل با ایشان همگام و همآهنگ شوی). [[«تُدْهِنُ»: سهل انگاری کنی. نرمش و سازش نمائی ... مراد آنان این است که پیغمبر با نزدیک شدن به دین آنان، روی خوش بدیشان نشان دهد، و آنان هم با نزدیک شدن به دین اسلام روی خوش نشان دهند. یعنی سهلانگاری و سازش انجام پذیرد. (نگا: واقعه / 81).]]
[10] از فرومایهای که بسیار سوگند میخورد، پیروی مکن. [[«حَلاّفٍ»: بسیار سوگند خورنده. به حق یا به ناحق. «مَهِینٍ»: خوار و پست. رَذْل و حقیر.]]
[11] بسیار عیبجوئی که دائماً سخنچینی میکند. [[«هَمَّازٍ»: بسیار عیبجو. رخنهگر. بسیار بدگو و بد زبان. «مَشَّآءٍ»: پادو. تیزرونده. در اینجا با حرف (ب) متعدّی شده و به معنی بسیار بَرنده و نقلکننده است. «مَشَّآءٍ بِنَمِیمٍ»: بسیار سخن چین. کسی که سخن این را برای آن، و کلام آن را برای این، به منظور فساد و تباهی میآورد و میبرد.]]
[12] بسیار مانع کار خیر، و تجاوز پیشه، و بزهکار است. [[«مَنَّاعٍ»: کسی که خویشتن را بسیار دور از خیرات و حسنات نگاه میدارد که کنایه از بخیل و تنگچشم است. بسیار بازدارنده مردم از انجام خیرات و حسنات (نگا: ق / 25). «مُعْتَدٍ»: متجاوز. تجاوز پیشه (نگا: بقره / 190، مائده / 87، توبه / 10). «أَثِیمٍ»: (نگا: بقره / 276، نساء / 107، شعراء / 222).]]
[13] علاوه بر اینها درشتخوی و سنگین دل، و انگشت نما به بدیها است. [[«عُتُلٍّ»: درشتخو. سنگین دل. سخت روی و زشتخوی (نگا: روحالبیان). «زَنیِمٍ»: نشاندار به هرچه بدی و زشتی است. حرامزاده. البتّه کسی که مجمع بدیها و منبع زشتیها باشد، ناانسان و ناکس بشمار است، و از زمره انسانها محسوب نمیگردد.]]
[14] (آیا این همه زشتیها و پلشتیها) بدان خاطر است که دارا و دارای فرزندان است؟! [[«أَنْ ...»: بدان سبب که ... حرف (أَنْ) مصدریّه است. لام جرّی قبل از آن محذوف است، یعنی (لاِنْ). برخی هم حرف استفهامی نیز محذوف دانستهاند و گفتهاند اصل چنین است: أَلِأَنْ ...]]
[15] هنگامی که آیههای ما بر او خوانده میشود، میگوید: افسانههای پیشینیان است. [[«أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ»: (نگا: انعام / 25، انفال / 31، نحل / 24).]]
[16] ما بر بینی او داغ (ننگ) مینهیم. [[«سَنَسِمُهُ»: علامتگذاریش خواهیم کرد. داغش خواهیم کرد.. «الْخُرْطُومِ»: بینی. در اصل به بینی حیوانات به ویژه فیل گفته میشود و کنایه از خوار کردن و رسوا نمودن است.]]
[17] ما آنان را آزمودهایم، همان گونه که صاحبان باغ را آزمودهایم. هنگامی که سوگند یاد کردند که میوههای باغ را بامدادان (دور از انظار مردم) بچینند. [[«بَلَوْنَاهُمْ»: ایشان را آزمودیم. آنان را آزمایش کردیم. مراد از (هُمْ) مشرکان مکّه است. «لَیَصْرِمُنَّهَا»: آن را خواهند چید. «مُصْبِحِینَ»: در حالی که به بامدادان برسند. حال فاعل (لَیَصْرِمُنَّهَا) است. از (أَصْبَحَ) تامّه است.]]
[18] و هیچ چیز از آن بر جای نگذارند. [[«لا یَسْتَثْنُونَ»: چیزی فرو نگذارند. برای مستمندان چیزی کنار نگذارند و بدیشان ندهند (نگا: انعام / 141).]]
[19] شب هنگام که آنان در خواب بودند، بلای بزرگ و فراگیری از جانب پروردگارت سراسر باغ را در بر گرفت.
[20] و باغ (سوخت و) همچون شب (تاریک و سیاه) گردید! [[«طَافَ عَلَیْهَا»: بر سر آن گشت زد و آن را در بر گرفت. «طَآئِفٌ»: بلای فرا گیر. «الصَّرِیم»: شب. چیده شده. با توجّه به معنی اخیر، مفهوم آیه چنین است: شب هنگام که آنان در خواب بودند، بلای بزرگ و فراگیری باغ را در بر گرفت و همچون باغی گردید که میوههای آن راچیده و کنده باشند.]]
[21] سحرگاهان همدیگر را ندا در دادند. [[«تَنَادَوْا»: همدیگر را صدا زدند. «مُصْبِحِینَ»: (نگا: قلم / 17).]]
[22] اگر میخواهید میوههای خود را بچینید، صبح زود حرکت کنید و خویشتن را به کشتزار خود برسانید. [[«أُغْدُوا»: بامدادان حرکت کنید. صبح زود یورش برید. «حَرْثِکُم»: کشتزار خود (نگا: بقره / 71 و 205 و 223، آلعمران / 14). «صَارِمِینَ»: چینندگان میوه. حال است.]]
[23] آنان پچ پچ کنان به راه افتادند (تا فقراء سخن ایشان را نشنوند و متوجّه آنان نشوند). [[«یَتَخَافَتُونَ»: با همدیگر آهسته صحبت میکردند. پچپچ میکردند.]]
[24] نباید امروز بینوائی در باغ پیش شما بیاید. [[«أَن لاّ یَدْخُلَنَّهَا»: مراد این است که به همدیگر توصیه میکردند که امروز بینوائی را به باغ راه ندهند.]]
[25] بامدادان بدین قصد که میتوانند (از ورود بینوایان به باغ) جلوگیری کنند و (ایشان را) باز دارند (به سوی باغ) روان شدند. [[«حَرْدٍ»: منع کردن. بازداشتن.]]
[26] هنگامی که باغ را دیدند، گفتند: ما راه را گم کردهایم! (این باغ ما نیست). [[«ضَّآلُّونَ»: راه گم کردگان.]]
[27] (بعد از اندکی تأمّل، گفتند: ما درست آمدهایم و راه را گم نکردهایم) بلکه ما محروم (از حاصل و بهره) هستیم. (ای وای ما! ما همه چیز خود را از دست دادهایم!).
[28] نیکمردترین ایشان گفت: مگر من به شما نگفتم: چرا نباید به تسبیح و تقدیس خدا بپردازید؟! [[«أَوْسَطُهُمْ»: بهترین ایشان از نظر عقل و دین (نگا: بقره / 143). «لَوْ لا»: (نگا: کهف / 39). سخنان این نیکمرد جنبه سرزنش دارد.]]
[29] گفتند: پروردگارمان پاک و منزّه است (از این که به کسی ستم کند). قطعاً ما (با انجام گناهان و ترک عبادات و خیرات، به خود) ستم کردهایم. [[«إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ»: (نگا: اعراف / 5، انبیاء / 46).]]
[30] پس به همدیگر رو کردند و زبان به سرزنش یکدیگر گشودند. [[«أَقْبَلَ»: رو کرد.]]
[31] گفتند: وای بر ما! ما مردمان نافرمان و سرکشی بودهایم (و زیر بار قانون خدا نرفتهایم، و به وظائف انسانی خود عمل نکردهایم!). [[«یَا وَیْلَنَا!»: وای بر ما! (نگا: انبیاء / 46 و 97، یس / 52، صافّات / 20).]]
[32] امیدواریم پروردگارمان (باغی) بهتر از این باغ را به ما ارزانی دارد. ما (در کارهای خود تجدید نظر نمودهایم و از اعمال بد خویش دست کشیدهایم و) رو به سوی پروردگارمان کردهایم. [[«یُبْدِ لَنَا»: به ما عوض دهد. «رَاغِبُونَ»: مشتاقان، علاقهمندان، گرایندگان.]]
[33] عذاب (دنیوی خدا) این گونه است، و قطعاً عذاب آخرت سختتر و بزرگتر (از این عذابهای دنیوی) است، اگر مردم متوجّه بوده و بدانند. [[«کَذلِکَ الْعَذَابُ»: عذاب این گونه است که میبینید. عذاب این چنین باید باشد.]]
[34] پرهیزگاران در نزد پروردگار خود، باغهای پر نعمت بهشت را دارند. [[«جَنَّاتِ النَّعِیمِ»: (نگا: مائده / 65، یونس / 9، حجّ / 56).]]
[35] آیا فرمانبرداران را همچون گناهکاران یکسان میشماریم؟! [[«الْمُسْلِمِینَ»: فرمانبرداران. تسلیم شوندگان فرمان یزدان (نگا: انعام / 163، اعراف / 126، یونس / 72).]]
[36] شما را چه میشود؟! چگونه داوری میکنید؟! [[«مَا لَکُمْ»: به شما چه رسیده است؟ چه چیزتان میشود؟ «کَیْفَ»: مراد از استفهام، تعجّب از داوری نادرست کافران است.]]
[37] آیا شما کتابی (از جانب خدا) دارید که از روی آن (قوانین خدا را) میخوانید (و برابر آن حکم صادر میکنید؟). [[«کِتَابٌ»: مراد کتاب آسمانی است (نگا: سبأ / 44). «تَدْرُسُون»: روخوانی میکنید (نگا: آلعمران / 79، انعام / 105، اعراف / 169).]]
[38] و شما آنچه را که بر میگزینید (و برابر آن داوری میکنید) در آن است؟ [[«فِیهِ»: در آن کتاب. «مَا تَخَیَّرُونَ»: چیزی را که بر میگزینید. هر چه که میخواهید. معنی دیگر آیه: آنچه را که بخواهید، در آن هست.]]
[39] یا با ما پیمانهائی بستهاید که تا روز قیامت به هر چه حکم کنید حق شما باشد؟ [[«أَیْمَانٌ»: جمع یَمین، پیمانها و عهدها.]]
[40] از آنان بپرس، کدام یک از ایشان، ضامن چنین پیمانهائی است. [[«زَعِیمٌ»: ضامن. عهدهدار (نگا: یوسف / 72).]]
[41] یا این که شریکهائی دارند (که همچون ایشان میاندیشند، و سردستگان و خطّ دهندگان ایشان بوده و از آنان حمایت و جانبداری میکنند؟). اگر راست میگویند، شرکاء (و رؤساء) خود را بیاورند (تا شهادت بر ضمانت خود را بدهند و بگویند که از مشرکان در محضر یزدان دفاع و حمایت خواهند کرد). [[«شُرَکَآءُ»: مراد اربابان همرأی و هم اندیشه مشرکان، یا معبودهای دروغین و بتهای بیجان ایشان، و یا این که گواهان است. به هر حال برای اثبات ادّعای پوچ و نادرستشان، از ایشان خواسته شده است: با دلیلی از عقل، یا کتابی از کتابهای آسمانی، یا عهد و پیمانی از خداوند، و یا انبازان و گواهان و اربابان و معبودهای خود را بیاورند تا سخنانشان را تصدیق کنند و ضمانتشان را بکنند.]]
[42] روزی، هول و هراس به اوج خود میرسد، و کار سخت دشوار میشود. بدین هنگام از کافران و مشرکان خواسته میشود که سجده کنند و کرنش ببرند، امّا ایشان نمیتوانند چنین کنند. [[«یَوْمَ»: مراد روز قیامت است. «یُکْشَفُ عَن سَاقٍ»: پاچهها بالا زده میشود. در فارسی گفته میشود: دامن به کمر زده میشود. کنایه از فرا رسیدن هنگامه هول و هراس و وخامت کار و شدّت و وحشت است.]]
[43] این در حالی اس�� که چشمانشان (از خوف و وحشت و شرمندگی و شرمساری) به زیر افتاده است، و خواری و پستی وجود ایشان را فرا گرفته است. پیش از این نیز (در دنیا) بدان گاه که سالم و تندرست بودند به سجده بردن و کرنش کردن خوانده میشدند (و ایشان با وجود توانائی، سجده و کرنش نمیکردند). [[«خَاشِعَةً»: به زیر افتاده (نگا: قمر / 7). حال است. «تَرْهَقُهُمْ»: ایشان را در بر میگیرد. آنان را فرا میگیرد (نگا: یونس / 26 و 27).]]
[44] مرا واگذار با آنان که این کلام (آسمانی قرآن) را تکذیب میکنند. (من خود میدانم که با ایشان چه کار میکنم). ما آنان را اندک اندک به گونهای که در نیابند و از راهی که متوجّه نشوند به سوی عذاب خواهیم کشاند. [[«الْحَدِیثِ»: سخن. مراد قرآن است (نگا: زمر / 23). «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ»: (نگا: اعراف / 182). «مِنْ حَیْثُ»: از آنجائی که. به گونهای که.]]
[45] و به آنان فرصت میدهم (و در عذابشان شتاب نخواهم کرد). نقشه و چارهجوئی من دقیق و استوار است (و کسی از آن رهائی ندارد). [[«أُمْلی»: (نگا: اعراف / 183، آلعمران / 178، رعد / 32).]]
[46] چه بسا تو از ایشان (در برابر تبلیغ رسالت، بدون این که ما بدانیم) مزدی خواستهای و پرداخت آن برای آنان سنگین است (و از ادای آن در رنج هستند؟!). [[«أَمْ تَسْأَلُهُمْ»: (نگا: طور / 40).]]
[47] یا این که اسرار غیب پیش ایشان است و آنان (آنچه را که میگویند از روی آن) مینویسند؟! [[«أَمْ عِندَهُمُ الْغَیْبُ»: (نگا: مریم / 78).]]
[48] در برابر فرمان پروردگارت شکیبا باش (و در کار تبلیغ، مقاوم و استوار). و همسان یونس مباش که با دلی پر کینه و اندوه، خدا را به فریاد خواند (و خواهان تعجیل در عذاب قوم خود شد). [[«صَاحِبِ الْحُوتِ»: صاحب ماهی. مراد یونس است (نگا: انبیاء / 87 و 88، صافّات / 139 - 148). «مَکْظُومٌ»: پرکینه و خشم. پر غم و اندوه (نگا: یوسف / 84، نحل. 58، زخرف / 17).]]
[49] اگر نعمت و رحمت پروردگارش به یاریش نشتافته و به دادش نرسیده بود (از شکم ماهی) حتماً به بیرون افکنده میشد و نکوهیده در بیابان برهوت رها میگردید. [[«تَدَارَکَهُ»: او را دریافت. به دادش رسید. «لَنُبِذَ»: حتماً انداخته میشد. قطعاً رها میگردید و به خود واگذار میشد. «الْعَرَآءِ»: بیابان برهوت. صحرای خالی از گیاه و درخت (نگا: صافّات / 145). «وَ هُوَ مَذْمُومٌ»: در حالی که نکوهیده بود. در حالی که مورد مذمّت و ملامت قرار میگرفت.]]
[50] پروردگارش (با پذیرش توبهاش مجدّداً) او را برگزید و از زمرهی شایستگانش کرد. [[«إجْتَبَاهُ رَبُّهُ»: پروردگارش او را برای اتمام رسالتش بر گزید.]]
[51] نزدیک است کافران هنگامی که آیات قرآن را میشنوند، تو را با چشمان (خیره و زل زدهی) خود به سر درآورند و هلاک سازند، و میگویند: او قطعاً دیوانه است. [[«لَیُزْلِقُونَکَ»: این که تو را نقش زمین سازند و نابودت کنند. تو را از زمین بردارند. حرف (لَ) برای تأکید نزدیکی ایشان به اقدام هلاک کردن و نابود کردن است. در میان عربها کنایه از شدّت کینهتوزی و دشمنانگی است. «الذِّکْرَ»: قرآن.]]
[52] در صورتی که قرآن جز اندرز و پند جهانیان و مایهی بیداری و هوشیاری ایشان نیست. [[«ذِکْرٌ»: اندرز و پند. مایه بیداری و هوشیاری.]]