💾 Archived View for auragem.space › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 23 captured on 2022-07-16 at 19:13:44. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

-=-=-=-=-=-=-

Mostafa Khorramdel, Surah 23: The Believers (Al-Muminoon)

Surahs

[1] مسلّماً مؤمنان پیروز و رستگارند. [[«أَفْلَحَ»: پیروز شد. به آرزو رسید. رستگار گردید.]]

[2] کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند. [[«خَاشِعُونَ»: مراد کسانی است که دل به خدا می‌دهند و می‌دانند چه می‌گویند و چه می‌کنند. انگار در برابر پروردگار ایستاده‌اند و مؤدّبانه او را می‌ستایند و متواضعانه از بارگاه کبریائی رسیدن به سعادت و دوری از شقاوت را می‌طلبند.]]

[3] و کسانیند که از (کردار) بیهوده و (گفتار) یاوه رویگردانند (و زندگی را جدّی می‌گیرند؛ نه شوخی). [[«اللَّغْوِ»: کردار بیهوده و گفتار یاوه. اعمال و اقوالی که در آن خیر و سودی نباشد.]]

[4] و کسانیند که زکات مال بدر می‌کنند. [[«فَاعِلُونَ»: انجام دهندگان. در اینجا پرداخت کنندگان مراد است.]]

[5] و عورت خود را حفظ می‌کنند. [[«فُرُوج»: جمع فَرْج، عورت.]]

[6] مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست. [[«عَلَی»: در اینجا به معنی (عَنْ) است. «ما»: به معنی (مَنْ) و برای ذوی‌العقول است. «مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ»: مُلک یمین، کنیزان مراد است (نگا: نساء / 3 و 24 و 25). کنیز در گذشته بوده است و مرد می‌توانسته است از میان کنیزان خود کسانی را به همسری گیرد. اسلام در جنگ مشروع اجازه داده است مسلمانان از دشمنان برده بگیرند اگر دشمنان از میان مسلمانان مردمان را برده کنند. در غیر این صورت مسلمانان کسی را برده و کنیز نمی‌کنند (نگا: تفسیرالمنتخب).]]

[7] اشخاصی که غیر از این (دو راه زناشوئی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار می‌آیند (و زناکار می‌باشند). [[«إبْتَغی»: جست. طلبید. «الْعَادُونَ»: تجاوزگران. در گذرندگان از احکام خدا و حدود شریعت او.]]

[8] و کسانیند که در امانتداری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند. [[«أَمَانَاتِهِمْ»: مراد از امانت، هر آن چیزی است که شخص را بر آن امین دانسته باشند، اعم از تکالیف شرعی خدا یا اموال سپرده مردم. «عَهْدِهِمْ»: پیمان با خدا با پذیرش دین او، و پیمان با مردم در مصالح جامعه مراد است. «رَاعُونَ»: رعایت‌کنندگان. امانتداران و نگاه‌دارندگان عهد و پیمان.]]

[9] و کسانیند که مواظب نمازهای خود می‌باشند (و پیوسته آنها را در وقت خود اداء، و ارکان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات می‌نمایند). [[«عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ»: مداوم بر نمازهای خود در اوقات معیّن بوده و شروط لازم آن را مراعات می‌دارند.]]

[10] آنان مستحقّان (سعادت) و فراچنگ آورندگان (بهشت) هستند. [[«الْوَارِثُونَ»: به ارث برندگان. مراد مستحقّان می‌باشد (نگا: اعراف / 43). تملّک‌کنندگان.]]

[11] آنان بهشتِ برین را تملّک می‌کنند و جاودانه در آن خواهند ماند. [[«الْفِرْدَوس»: بهشتِ برین (نگا: کهف / 107). (فردوس) مذکّر است ولی در اینجا به صورت مؤنّث آمده است، چون مراد (جنّة) است. برخی هم آن را مذکّر و مؤنّث می‌دانند.]]

[12] ما انسان را از عُصاره‌ای از گِل آفریده‌ایم. [[«سُلالَةٍ»: چکیده. عصاره. مراد ماده‌ای است که منی از آن پدید می‌آید. «طِینٍ»: گِل. مراد خاک است (نگا: کهف / 37). «مِن سُلالَةٍ مِّن طِینٍ»: اشاره به یکی از اطوار خلقت نسل انسان است (نگا: سجده / 8).]]

[13] سپس او را به صورت نطفه‌ای درآورده و در قرارگاه استوار (رحم مادر) جای می‌دهیم. [[«نُطْفَةً»: (نگا: نحل / 4، حجّ / 5). «قَرَارٍ»: محلّ استقرار. قرارگاه (نگا: ابراهیم / 26 و 29، نمل / 61). صفت است و برای مبالغه به کار رفته‌است. «مَکِینٍ»: محکم و استوار. مراد موقعیّت خاصّ و محلّ اطمینان رحم مادر است.]]

[14] سپس نطفه را به صورت لخته خونی، و این لخته خون را به شکل قطعه گوشت جویده‌ای، و این تکّه گوشت جویده را بسان استخوانهای ضعیفی درمی‌آوریم، و بعد بر استخوانها گوشت می‌پوشانیم، و از آن پس او را آفرینش تازه‌ای بخشیده و (با دمیدن جان به کالبدش) پدیده‌ی دیگری خواهیم کرد. والا مقام و مبارک یزدان است که بهترینِ اندازه‌گیرندگان و سازندگان است. [[«عَلَقَةً، مُضْغَةً»: (نگا: حجّ / 5). «أَنشَأْنَاهُ»: او را آفریدیم. وی را پدیدار کردیم. «تَبَارَکَ»: والا مقام است و دارای خیر زیاد است. «الْخَالِقِینَ»: اندازه‌گیرندگان. سازندگان. خالق از ماده خلق، و خلق به معنی اندازه‌گیری است (نگا: المصحف المیسّر، تفسیر نمونه، المراغی). هنگامی که یک قطعه چرم را برای بریدن، اندازه‌گیری می‌کنند، عرب واژه (خلق) برای آن به کار می‌برد. درآفرینش، مسأله تقدیر، یعنی اندازه‌گیری، بیش از هر چیزی اهمّیّت دارد (نگا: مائده / 110). (خلق) به معنی (صنع) نیز آمده است (نگا: زادالمسیر، روح‌المعانی). ساختن خدا شاملِ از عدم آفریدن و تغییر ظاهری اشیاء می‌گردد، ولی کار سازندگی انسان منحصر به تغییر صورت اشیاء است و بس.]]

[15] بعد از آن (که مدّت روزگاری بر این کره‌ی خاکی زندگی کردید) شما خواهید مرد. [[«بَعْدَ ذلِکَ»: بعد از اتمام آفرینش بدین شکل شگفت و صباحی چند زندگی کردن.]]

[16] سپس (به دنبال سپری شدن دوره‌ی حیات مردمان) شما در روز قیامت دوباره زنده خواهید گردید (و به حساب عمرتان رسیدگی می‌شود). [[«تُبْعَثُونَ»: به زندگی دوباره باز گردانده می‌شوید.]]

[17] ما بر فراز شما هفت آسمان آفریده‌ایم و (با وجود کرات و کواکب و سیّارات بی‌شمار و بالأخره عالَم‌های بسیار) ما از کار آفرینش و وضع آفریدگان (خود) غافل نبوده و نیستیم (و از جمله خلقت انسان برای ما ساده، و آگاهی از او آسان است). [[«سَبْعَ طَرَآئِقَ»: هفت طبقه آسمان. طرائق جمع طریقه به معنی طبقه است (نگا: ملک / 3، نوح / 15). چه بسا مراد از هفت، تکثیر باشد. در این صورت مقصود عالَم‌های بسیار و کرات و کواکب و سیّارات بیشماری است که نسبت به ما هر یک فوق دیگری است. اگر هم مراد از (سبع) همان هفت باشد، یعنی غیر از مجموعه ثوابت و سیّارات و کهکشانهائی که آسمان اوّل یا به تعبیر قرآنی (السَّمَآءَ الدُّنْیَا) (نگا: فصّلت / 12، صافّات / 6، ملک / 5) آسمان نزدیک را تشکیل می‌دهد، شش آسمان دیگر بالاتر از آن قرار دارد که هنوز چشم مسلّح و غیرمسلّح بشر بدانها پی نبرده است. اگر هم (طرائق) را به معنی (طبقات) ندانسته، و به معنی (راهها) بدانیم، مراد مدارات و مسیرهای حرکت کرات است که با معنی نخست چندان تفاوتی ندارد. «الْخَلْقِ»: آفرینش. آفریدگان.]]

[18] ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه‌ی لازم و معیّن فرو فرستاده‌ایم و آن را در زمین ماندگار نموده‌ایم، و ما کاملاً می‌توانیم به گونه‌های مختلف آن را از بین ببریم. [[«السَّمَآءِ»: مراد ابر آسمان است (نگا: اعراف / 57، نور / 43، واقعه / 69). کرات بالا. در این صورت مراد ایجاد آب در آغاز آفرینش در کره زمین است. «مَآءً»: آب مهمّ و باارزشی. تنکیر آن اشاره به ارزش و اهمّیّت آب است (نگا: تفسیر أضواء البیان). «بِقَدَرٍ»: به اندازه معیّن (نگا: حجر / 21، قمر / 49). در عصرحاضر، دانشمندان موفّق به ضبط و ثبت مقدار باران نازل شده در سطح کره زمین گردیده‌اند. در هر ثانیه بر روی کره زمین، هفده میلیون تن باران می‌بارد که مساوی با 536 تریلیون (536000 میلیارد) تن در سال است و این رقمی است لایتغیّر. «فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ»: آن را در زمین ماندگار و بردوام کردیم. اشاره به این است که خدا به وسیله اتمسفر زمین از ضایع و پراکنده شدن آب در فضا، و به وسیله طبقه نفوذناپذیر زمین از فرو رفتن آن در اعماق زمین، و با چرخه آب از گندیده شدن آن بر روی زمین جلوگیری فرموده است. «ذَهَابٍ بِهِ»: از بین بردن آن از راههای گوناگون. تنکیر (ذَهَابٍ) اشاره به کثرت راهها و مبالغه در بسیار دور داشتن و از دسترس به دور کردن آب است (نگا: تفسیر قاسمی).]]

[19] ما به وسیله‌ی این آب، نخلستانها و تاکستانها برای شما پدید آورده‌ایم که میوه‌های زیادی برایتان به بار می‌آورند و از آنها می‌خورید. [[«جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ»: (بقره / 266). «مِنْهَا تَأْکُلُونَ»: از باغها می‌خورید. مراد این است که علاوه از میوه، خوراکیها و نوشیدنیها از میوه‌ها درست می‌کنید و بهره‌برداریهای دیگری از قبیل تهیّه البسه و موادّ داروئی از باغها می‌کنید (نگا: نحل / 11 و 67).]]

[20] همچنین درختی (با آن) پدیدار کرده‌ایم که در کوه طور سینا می‌روید و (صدها سال عمر می‌کند و پیوسته سبز و خرّم است و بدون زحمت زیاد، برکات فراوانی بهره‌ی شما می‌سازد) و تولید روغن و نان خورشی می‌کند برای خورندگان. [[«شَجَرَةً»: عطف بر (جَنَّاتٍ) در آیه قبلی است. «طُورِ سَیْنَآءَ»: مکانی است که مناجات موسی در آنجا صورت گرفته است و (طُور سِنینَ) نیز گفته می‌شود (نگا: تین / 2). «الدُّهْنِ»: روغن. «صِبْغٍ»: نان خورش. مراد همان روغن است، و عطف صفت بر موصوف خود است. یعنی: این روغن، هم به عنوان نان خورش به کار می‌رود و هم جنبه‌های دیگر دارد.]]

[21] در (چگونگی آفرینش) چهارپایان رهنمود مهمّی است برای شما (تا بدان به قدرت خدا پی ببرید). از آنچه در شکم آنها است (و شیر نام دارد) به شما می‌نوشانیم، و چهارپایان (جز این غذای گوارا و نیروبخش شیر) منافع زیادی (همچون مو و پشم) برای شما دارند و (به علاوه) از (گوشت) آنها تغذیه می‌کنید و سود می‌برید. [[«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی ...»: (نحل / 66). «مِنْهَا تَأْکُلُونَ»: از گوشت آنها تغذیه می‌کنید. از آنها بهره‌برداری می‌کنید و سود می‌برید.]]

[22] و بر (مرکبهای راهوار) چهارپایان (در خشکی)، و (در دریا) بر کشتیها برداشته می‌شوید (و این همه فائده‌ی حیوانها و آثار و خواصّ اشیاء، مایه‌ی عبرت است). [[«الْفُلْکِ»: کشتیها (نگا: بقره / 164).]]

[23] (ای مؤمنان! در داستان پیغمبران عبرت و درس زندگی است) ما نوح را به سوی قوم خودش فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! خداوند (یگانه‌ی یکتا) را بپرستید، چرا که معبودی جز او ندارید. آیا (از عذاب خدا و زوال نعمتی که به شما داده است) نمی‌پرهیزید؟ [[«أَفَلا تَتَّقُونَ»: آیا از عذاب خدا خویشتن را به دور نمی‌دارید؟ آیا با وجود این امر روشن، از پرستش بتها پرهیز نمی‌کنید؟]]

[24] اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده (و در ادّعای نبوّت دروغگو است) ولی او (با این ادّعاء) می‌خواهد بر شما برتری گیرد (و خویشتن را سرور و آقای شما گرداند). اگر خدا می‌خواست (پیغمبری را به میان ما روانه کند) حتماً فرشتگانی را (برای این منظور) می‌فرستاد. ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیده‌ایم (که انسانی ادّعای نبوّت کند و خود را نماینده‌ی خدا بداند). [[«الْمَلَؤُاْ»: اشراف. بزرگان (نگا: بقره / 246، اعراف / 60).]]

[25] او فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است، پس باید مدّتی درباره‌ی او صبر کنید (تا مرگ او فرا رسد یا از این دیوانگی بهبودی یابد). [[«إِنْ»: نه. حرف نفی است و به معیّن (لا). «جِنَّةٌ»: جنون. دیوانگی.]]

[26] نوح گفت: پروردگارا! چون مرا تکذیب می‌کنند (و دعوتم را دروغ می‌دانند، نابودشان گردان، و بر آنان) مرا یاری داده و پیروز گردان. [[«بِمَا»: به سبب این که. در برابر تکذیبشان. حرف باء سببیّه یا برای بدل است، و (ما) مصدریّه می‌باشد.]]

[27] بدو وحی کردیم ��ه زیر نظر (و در پناه حفاظت و رعایت) ما و برابر رهنمود و آموزش ما به ساختن کشتی بپرداز. هرگاه فرمان ما (مبنی بر هلاک ایشان) صادر شد (و دیدی که) آب از تنور بر می‌جوشد، بلافاصله از همه‌ی حیوانات از هر نوعی جفتی (نر و ماده) را سوار کشتی کن، و نیز خانواده و پیروانت را سوار کشتی نما، مگر آن کسانی که قبلاً فرمان نابودیشان داده شده است (که همسرت و پسرت می‌باشند) و درباره‌ی کسانی که (با در پیش گرفتن راه کفر و ضلال و طغیان و عصیان، بر خود و دیگران) ستم ورزیده‌اند، (راجع به نجات ایشان) با من سخن مگو. چرا که آنان همگی قطعاً غرق خواهند شد (و دیگر جای گفتگو نیست). [[«بِأَعْیُنِنَا ... فَارَ التَّنُّورُ ... وَ ...»: (نگا: هود / 37 و 40). «أُسْلُکْ فِیهَا»: داخل کن بدان. مراد جای دادن و حمل کردن است (نگا: هود / 40).]]

[28] هرگاه تو و همراهانت بر کشتی (سوار شدی و) استقرار یافتی، بگو: شکر و سپاس خداوندی را سزا است که ما را از دست قوم ستمگر رهانید. [[«إسْتَوَیْتَ»: استقرار یافتی و جای گرفتی.]]

[29] و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاه پرخیر و برکتی فرود آور و تو بهترین فرودآورندگانی. [[«مُنزَلاً»: جایگاه نزول. یا مصدر میمی است و به معنی انزال، یعنی: فرود آوردن است. با توجّه به معنی دوم، مفهوم چنین خواهد بود: و بگو: پروردگارا! مرا نیکو و باخیر و برکت فرود آور.]]

[30] قطعاً در این (داستان) نشانه‌هائی است (بر قدرت خدا، و در برگیرنده‌ی عبرتها و پندها برای خردمندان است) و ما به طور مسلّم (همگان را در همه‌ی قرون و اعصار به اشکال مختلف) آزمایش می‌نمائیم. [[«آیَاتٍ»: عبرتها و پندها. دلیلها و رهنمودها. «إِنْ»: قطعاً. مسلّماً. مخفّف از (إِنَّ) و از حروف مشبّهةٌ بالفعل است. «مُبْتَلِینَ»: آزمایش‌کنندگان. مراد این است که خداوند با خوشیها و ناخوشیها و به انواع و اشکال گوناگون، بندگان را می‌آزماید (نگا: بقره / 155، آل‌عمران / 186، اعراف / 168، انبیاء / 35).]]

[31] سپس بعد از آنان، (یعنی قوم نوح)، مردمان دیگری را (به نام عاد، قوم هود) بر سر کار آوردیم. [[«قَرْناً»: مردمان یک عصر و زمان (نگا: انعام / 6). در اینجا مراد عاد، یعنی قوم هود است (نگا: اعراف / 65، هود / 50، شعراء / 124). «آخَرِینَ»: دیگران.]]

[32] پیغمبری از خودشان را به میانشان روانه کردیم. (توسّط او بدیشان پیغام دادیم) که خدا را بپرستید، زیرا جز او معبودی ندارید. آیا (خویشتن را از عذاب او) می‌پرهیزید؟ [[«رَسُولاً مِّنْهُمْ»: پیغمبری از خودشان. مراد هود (علیه السلام) است.]]

[33] اشراف بی‌باوری که فرا رسیدن قیامت را قبول نداشتند و در زندگی دنیا، ناز و نعمت بدیشان داده بودیم، گفتند: این انسانی همچون شما بوده (و پیغمبر نیست. چرا که) از همان چیزهائی می‌خورد که شما می‌خورید و از همان چیزهائی می‌نوشد که شما می‌نوشید. (رابط میان خدا و مردم باید فرشته باشد نه انسان!). [[«الْمَلأُ»: اشراف و بزرگان و سران قوم (نگا: بقره / 246، اعراف / 60). «لِقَآءِ الآخِرَةِ»: دیدار آخرت. «أَتْرَفْنَاهُمْ»: بدیشان اموال و اولاد و ناز و نعمت دادیم. مراد اغنیاء و اقویاء است.]]

[34] اگر از انسانی همسان خود پیروی کنید و بدو بگروید، در این صورت سخت زیانکار خواهید بود. [[«مِثْلَکُمْ»: همچون خود. صفت است.]]

[35] آیا او به شما وعده می‌دهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید، شما (بار دیگر زنده می‌گردید و از گورها) به در آورده می‌شوید؟! (و حیات نوین و جاویدی را آغاز می‌کنید؟!). [[«أَنَّکُمْ»: تکرار این لفظ برای تأکید هرچه بیشتر است.]]

[36] آنچه به شما وعده داده می‌شود (که زندگی دوباره و برپا شدن رستاخیز نام دارد، محال و ناممکن است، و از عقل) دورِ دور است (و هرگز نمی‌شود). [[«هَیْهَاتَ»: دور است! در اینجا به معنی محال و ناشدنی است و تکرار آن برای تأکید است. «لِمَا»: حرف لام زائده بوده و واژه (ما) فاعل اسم الفعل (هَیْهَاتَ) است.]]

[37] حیاتی جز حیات این جهان وجود ندارد که (گروهی از ما) می‌میریم (و گروه دیگری جای آنان را می‌گیریم) و زندگی می‌کنیم، و ما هرگز (پس از مرگ) برانگیخته نمی‌شویم. [[«إِنْ هِیَ»: واژه (إِنْ) حرف نفی است و مراد از (هِیَ)، (حَیَاة) است، و ضمیر عائد بر متأخر بوده و با خبر تفسیر شده است.]]

[38] او مردی است که بر خدا دروغ می‌بندد. (او نه رسالتی از طرف خدا دارد، و نه وعده‌ی رستاخیزش درست است، و بلکه خودسرانه سخن می‌گوید) و ما (سران شما که خردمندان شمائیم) هرگز بدو ایمان نمی‌آوریم و تصدیقش نمی‌کنیم. (پس شما هم نباید بدین مرد دروغگو بگروید). [[«إِنْ»: نیست. «إفْتَرَی»: (نگا: آل‌عمران / 94، عنکبوت / 68).]]

[39] (هود رو به آفریدگار خود نمود و) گفت: پروردگارا! کمکم کن، (من از اینان مأیوس شده‌ام، نابودشان فرما) به سبب این که مرا تکذیب کرده و دروغگویم نامیده‌اند. [[«بِمَا کَذَّبُونِ»: در برابر این که مرا تکذیب کرده‌اند. به سبب این که مرا دروغگو نامیده و دعوتم را نپذیرفته‌اند.]]

[40] (خدا به هود) گفت: به زودی حتماً از کار خود پشیمان می‌گردند (وقتی که عذاب الهی را مشاهده می‌کنند). [[«عَمَّا قَلِیلٍ»: به زودی. واژه (ما) زمانیّه یا زائده است. «لَیُصْبِحُنَّ»: قطعاً خواهند شد. «نَادِمِینَ»: جمع نَادِم، پشیمان.]]

[41] ناگهان صدای بلند (و مرگبار طوفان باد) آنان را - به سبب استحقاقی که داشتند - فرو گرفت، و ما ایشان را بسان خس و خاشاک (سیلاب درهم کوبیده و تکّه‌تکّه روی هم انباشته) کردیم. ستمکاران (از رحمت خدا) دور و نابود شوند. [[«الصَّیْحَةُ»: صدای مهیب. مراد صدای شدید طوفان باد است که همراه با آن است. چرا که عاد، یعنی قوم هود با طوفان باد نابود شده‌اند (نگا: حاقّه / 6). برخی از مفسّرین به سبب واژه (صَیْحَة) این آیات را درباره ثمود، یعنی قوم صالح دانسته‌اند؛ زیرا قوم صالح با صدای مرگبار رعد از میان رفته‌اند (نگا: هود / 67). در اینجا واژه (صَیْحَة) به معنی مطلق عذاب نیز می‌تواند باشد. «غُثَآءً»: خس و خاشاک و چوبها و چیزهائی که سیلاب با خود می‌آورد. (نگا: اعلی / 5). «بُعْداً»: (نگا: هود / 44 و 60 و 68 و 95).]]

[42] پس از ایشان، مردمان دیگری را بر سر کار آوردیم. [[«قُرُوناً»: (نگا: یونس / 13، مؤمنون / 31).]]

[43] هیچ ملّتی بر سر رسید مرگ و نابودیش پیشی و پسی نمی‌گیرد. [[«مِنْ أُمَّةٍ»: ملّتی. جماعتی. حرف (مِنْ) زائد و (أُمَّةٍ) فاعل است. «أَجَلَهَا»: وقت نابودی. سر رسید هلاک (نگا: اعراف / 34 و 185، حجر / 5).]]

[44] سپس پیغمبران خود را یکی پس از دیگری (به سوی اقوامشان) روانه کردیم و اقوامشان آنان را تکذیب نموده و دروغگو نامیدند، ما هم (این ملّتهای سرکش را نابود و) یکی را به دنبال دیگری روانه (ی دیار نیستی) کردیم و ایشان را نقل مجالس و مایه‌ی عبرت (دیگران) نمودیم. نابود باد اقوامی که بی‌ایمان و بی‌باورند. [[«تَتْرَا»: پیاپی. یکی بعد از دیگری. حال است و از ماده (وتر). اصل آن (وتری) است و واو به تاء تبدیل شده است، همچون (تقوی) که از (وقایة) است. «أَحَادِیثَ»: جمع أُحْدُوثَة، مانند أَعاجیب که جمع أُعْجُوبَة است. أُحْدُوثَة سخنی است که مردمان به خاطر غرابت و شگفتی، آن را برای یکدیگر روایت می‌نمایند. یا جمع حدیث، و مراد سخنان عبرت‌انگیز است.]]

[45] سپس موسی و برادرش هارون را همراه با معجزات و براهین (دالّ بر صدق رسالتشان) و حجّت واضحی که بیانگر (اثبات پیغمبری آنان) باشد روانه کردیم. [[«آیَاتِ»: مراد معجزات و براهین نه‌گانه مذکور در سوره اسراء، آیه 101 است. «سُلْطَانٍ مُّبِینٍ»: حجّتی که بیانگر حق باشد. در اصل (سُلْطانٍ مُّبینٍ) صفت (آیَات) است. به عبارت دیگر، عطف صفت بر موصوف است.]]

[46] به سوی فرعون و فرعونیان، ولی آنان (خود را بالاتر از این دانستند که دعوت ایشان را بپذیرند و) تکبّر ورزیدند، و ایشان اصولاً مردمان سلطه‌طلب و خود بزرگ‌بین بودند. [[«مَلَئِهِ»: اشراف. اطرافیان (نگا: بقره / 246، اعراف / 60 و 103). «عَالِینَ»: سرکشان. مراد مستکبران و خود بزرگ‌بینانی است که مقام طلب و شهرت طلب بوده و خویشتن را بالاتر از دیگران می‌دانند و مردمان را زیردستان خود می‌انگارند (نگا: اعراف / 127، یونس / 83، قصص / 83).]]

[47] (فرعون و فرعونیان) گفتند: آیا به دو انسان همچون خودمان ایمان بیاوریم (و پیغمبرشان بدانیم) و حال این که قوم آن دو (یعنی بنی‌اسرائیل) پرستندگان و خدمتگذاران ما بوده و هستند؟! [[«وَ قَوْمُهُمَا»: حرف (واو) حالیّه است. «عَابِدُونَ»: پرستندگان. مراد بندگان و خدمتگذاران و کرنش‌کنندگان است.]]

[48] این بود که آن دو را تکذیب کردند و در نتیجه (در دریا غرق و) هلاک گردیدند. [[«الْمُهْلَکِینَ»: هلاک شوندگان.]]

[49] ما به موسی کتاب (تورات) دادیم تا این که (بنی‌اسرائیل در پرتو احکام و رهنمودهای آن) راهیاب گردند. [[«الْکِتَاب»: مراد تورات است.]]

[50] ما پسر مریم (عیسی) و مادرش (مریم) را نشانه‌ای (بر قدرت خود) کردیم (چرا که عیسی را بدون پدر متولّد، و مریم را بدون شوهر آبستن نمودیم) و آن دو را به تپه‌ای پناهنده کردیم که آرامش و امنیّت و آب جاری داشت. [[«آیَةً»: دلیلی بر کمال قدرت. نشانه‌ای بر عظمت و قدرت. «آوَیْنَا»: منزل و مأوی دادیم. راندیم و پناهنده کردیم. «رَبْوَةٍ»: پشته. تپه. زمین بلند (نگا: بقره / 265). مراد عرصه بیت‌المقدّس است (نگا: المصحف‌المیسّر). «ذَاتِ قَرَارٍ»: محلّ استقرار. محلّ امن و امان و آرامش و اطمینان. «معیّن»: آب روان. از ماده (معن) به معنی جریان آب، یا از (عین) یعنی قابل دید.]]

[51] (به پیغمبران گفته‌ایم تا به پیروان خود برسانند. گفته‌ایم) ای پیغمبران! از غذاهای حلال بخورید و کارهای شایسته بکنید، بی‌گمان من از آنچه انجام می‌دهید بس آگاهم. [[«یَآ أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا ...»: مخاطب انبیاء بوده و مراد پیروان انبیاء است. «الطَّیِّبَات»: چیزهای پاکیزه. مراد خوراکیهای حلال است (نگا: بقره / 57 و 172 و 267، نساء / 160).]]

[52] (و بدیشان گفتیم: به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملّت یگانه‌ای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه‌ی شما هستم، پس تنها از من بهراسید (چرا که ملّت واحد، با برنامه‌ی واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد). [[«إِنَّ هذِهِ ...»: (نگا: انبیاء / 92).]]

[53] امّا مردمان کار و بار (دین) خود را به پراکندگی کشاندند و (هر گروهی به راهی رفتند، و عجب این که) هر دسته و جمعیّتی بدانچه دارند و برآنند خوشحال و شادانند (چرا که گمان می‌برند ایشان بر راستای راهند و دیگران کژ راهه می‌روند). [[«فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ»: کار دین خود را بخش بخش و پراکنده کردند و خودشان فرقه فرقه شدند. «زُبُراً»: جمع زُبْرَة به معنی قطعه و تکّه است. یا جمع زَبور به معنی کتاب. بدین معنی که: کارهای دین را از هم پاشیدند و پراکنده نمودند، یا این که کارهای دین خود را پراکنده کردند و در کتابهای جدا و مختلف گنجاندند (نگا: معجم الفاظ القرآن الکریم).]]

[54] بگذار تا مدّت زمانی (که وقت مقدّر هلاک ایشان است) در غرقاب (جهالت و ضلالت) خود بسر برند. [[«غَمْرَتِهِمْ»: غمرة، غرقاب. مراد حیرت و ضلالت و غفلت و جهالت است که ایشان را فرا می‌گیرد (نگا: حجر / 3، زخرف / 83، طارق / 17).]]

[55] آیا (این کافران و عاصیان) گم��ن می‌برند اموال و فرزندانی که (بدیشان می‌دهیم و) با آن یاریشان می‌نمائیم. [[«نُمِدُّهُمْ»: مدد و یاریشان می‌دهیم. بدیشان عطاء می‌کنیم.]]

[56] (برای این است که) شتابان (درهای خوبیها و نعمتها را به رویشان می‌گشائیم و) خیرات و برکات را نصیبشان می‌نمائیم؟ (نه! اشتباه می‌کنند) بلکه نمی‌فهمند (که این گام به گام به سوی دوزخ کشاندن و بر عذاب سرمدی ایشان افزودن است). [[«نُسَارِعُ»: پیشی می‌گیریم و شتاب می‌ورزیم. «بَلْ»: حرفی است که دلالت بر ابطال سخن پیش از خود و اثبات سخن بعد از خود دارد. یعنی در رساندن خوبیها و نعمتها شتاب نمی‌ورزیم، بلکه برابر قاعده استدراج، کاری می‌کنیم بر گناه خود بیفزایند تا مایه افزایش عذاب آخرت ایشان شود.]]

[57] کسانی که از خوف خدا در هراس هستند. [[«مُشْفِقُونَ»: اشخاص بیمناک و در هراس. مراد کسانی است که با انجام خوبیها خویشتن را سخت از عذاب خدا به دور می‌دارند.]]

[58] آنانی که به آیات پروردگارشان ایمان دارند. [[«آیَات»: آیه‌های خواندنی کتابهای یزدان، و نشانه‌های دیدنی در کتاب دیدنی جهان.]]

[59] افرادی که برای پروردگار خود انباز قرار نمی‌دهند (و کسی و چیزی را شریک او نمی‌کنند).

[60] اشخاصی که عطاء می‌کنند و می‌بخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علّت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) برمی‌گردند. [[«یُؤْتُونَ مَآ آتَوْا»: می‌دهند و عطاء می‌کنند آنچه را که عطاء کرده و در توان دارند. مراد دادن زکات و صدقات و ادای حقوق مردم و حق پروردگار است. «وَجِلَةٌ»: ترسان و هراسان (نگا: حجر / 52 و 53).]]

[61] چنین کسانی (که صفات چهارگانه‌ی ایشان گذشت) در خیرات و حسنات (با دیگران) مسابقه‌ی سرعت می‌دهند و در انجام آنها (بر سایرین) پیشی می‌گیرند. [[«یُسَارِعُونَ»: بر همدیگر سرعت و سبقت می‌گیرند. «وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ»: از دیگران زودتر حسنات و خیرات انجام می‌دهند و جلوتر بدان می‌رسند. بلی! مسابقه مؤمنان در انجام خوبیها و نیکیها است و مسابقه بی‌دینان در انجام بدیها و زشتیها.]]

[62] ما برای هیچ کسی جز به اندازه‌ی تاب و توانش (وظائف و تکالیف تعیین و) تحمیل نمی‌کنیم (و از افراد مخلص پیشین نیز جز به اندازه‌ی توانشان چیزی خواسته نشده است، و جملگی تکالیف آسمانی در توان انسان است، و همه‌ی اعمال بندگان ثبت و ضبط در) کتابی است که در پیش ما است و به حق سخن می‌گوید و (گویای حقائق بوده و ذرّه‌ای از اعمال و اقوال آدمی به دست فراموشی سپرده نمی‌شود و به همین دلیل) هیچ ظلم و ستمی بدیشان نمی‌گردد. [[«لا نُکَلِّفُ ...»: (نگا: انعام / 152، اعراف / 42). «کِتَابٌ»: مراد نامه و پرونده اعمال است (نگا: کهف / 49، جاثیه / 29). «یَنطِقُ بِالْحَقِّ»: نطق کتاب جنبه مجازی دارد و مراد این است که گویای حقیقت است و آئینه تمام نمای کارهای آدمی است.]]

[63] اصلاً (برنامه‌ی کافران با برنامه‌ی مؤمنان به کلّی از هم جدا است، چرا که) دلهای (کافران به سبب عناد و تعصّب) ایشان غافل از این (گونه اعمال خیر و انجام وظیفه در حدّ توان و دقّت در حساب) است، و آنان کارهائی جدا (از کار مؤمنان) دارند و به انجام آنها مشغول می‌باشند. [[«غَمْرَةٍ»: ضلالت و حیرت و غفلت و جهالت (نگا: مؤمنون / 54). «هذا»: این کارهای نیکی که مؤمنانِ متّصف به اوصاف اربعه پیشین، انجام می‌دادند. «مِن دُونِ ذلکَ»: جدای از آن و مخالف با آن.]]

[64] (کافران به کارهای پلشت خود ادامه می‌دهند) و هنگامی که (در روز قیامت) سران خوشگذران ایشان را گرفتار عذاب می‌کنیم، ناگهان فریاد می‌کشند و لابه سر می‌دهند. [[«حَتّی»: ابتدائیّه است. «أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ»: ذکر خاصّ افراد متنعّم و خوشگذران بدان خاطر است که دیگران پیروان بشمارند و همراه این سردمدارانند. «یَجْأَرُونَ»: بسان گاو بانگ سر می‌دهند و فریاد می‌کشند. از مصدر (جُوار) به معنی صدای گاو، مراد ناله سر دادن و لابه کردن است.]]

[65] (بدیشان خواهیم گفت:) امروز فریاد و واویلا سر ندهید و تضرّع و لابه نکنید، شما از سوی ما یاری و کمک نمی‌شوید (و با داد و بیداد از عذاب آتش رهایتان نمی‌کنیم). [[«مِنَّا لا تُنصَرُونَ»: از سوی ما یاری نمی‌شوید.]]

[66] آیات من (در دنیا) بر شما خوانده می‌شد و شما بر پاشنه‌های خود چرخی می‌زدید (و بدانها پشت می‌کردید و از پذیرش احکام و دستور آنها سر باز می‌زدید). [[«أَعْقَاب»: جمع عَقِب، پاشنه. «تَنکِصُونَ»: به عقب برمی‌گشتید. اعراض می‌نمودید. از مصدر (نُکُوص) به معنی رجوع عقب عقب. عقب عقب برگشتن.]]

[67] از این عقب‌گرد و روی‌گردانی، به خود می بالیدید و (آیات ما را) در گفتگوهای شبانه‌ی خود به باد استهزاء می‌گرفتید و (از آنها) بدگوئی می‌کردید. [[«مُسْتَکْبِرِینَ»: به خود بالندگان. متکبّران. «بِهِ»: ضمیر (ه) به نکوص، مصدر (تَنکِصُونَ) برمی‌گردد. برخی مرجع آن را قرآن که از آیات فراهم می‌آید، نزول آیات، پیغمبر، بیت‌الحرام دانسته‌اند. «مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ»: به این اعراض افتخار می‌کردند. پیغمبر و قرآن و نزول آیات را متکبّرانه تکذیب می‌کردند. با توجّه بدین معنی، مستکبرین را به معنی مکذبین گرفته‌اند. از این که پرده‌داران کعبه و خادمان بیت‌الحرام بودند، به خود می‌بالیدند. در معنی اخیر، مرجع ضمیر به سبب شهرت قریشیان به نازش و افتخار به بیت‌الحرام حذف شده است. «سَامِراً»: گفتگوهای شبانه. قصّه‌گویان شب. واژه (سامِر) را مصدری همچون عاقبة و عافیة و قائم (نگا: تفسیر قاسمی)، یا اسمِ جمعی همچون جامِل و باقِر و حاجّ و حاضِر، به معنی شتران و گاوان و حاجیان و حاضران دانسته‌اند. «تَهْجُرُونَ»: هذیان و پریشان‌گوئی می‌کردند. بدگوئی و یاوه‌سرائی می‌نمودند. ترک می‌کردند. با توجّه به معنی اخیر (تَهْجُرُونَ) مفهوم چنین می‌گردد: آیات مرا ترک می‌کردند و از پذیرش سر باز می‌زدند. واژه‌های (مُسْتَکْبِرِینَ، سَامِر، تَهْجُرُونَ) حال می‌باشند.]]

[68] آیا آنان سخنان را نمی‌سنجند (و درباره‌ی این آیات الهی نمی‌اندیشند، تا اعجاز قرآن را با چشم سر و چشم دل مشاهده کنند)، یا این که مطالبی برای آنان آمده است که برای نیاکانشان نیامده (و نزول آیات آسمانی، چیز نوظهوری است؟ چنین نیست، ارسال پیغمبران و انزال کتابهای آسمانی برای ایشان شیوه‌ی دیرین خدا بوده و محتوای دعوت تو از نظر اصول و اساس، همان محتوای دعوت پیغمبران است). [[«اَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا ...»: (نگا: نساء / 82). اصل یَدَّبَّرُوا، (یَتَدَبَّرُوا) است، یعنی آیا درباره معانی و مفاهیم آیات قرآنی نمی‌اندیشند؟]]

[69] یا این که ایشان پیغمبر خود را نمی‌شناسند، و این است که (رسالت) او را قبول نمی‌کنند؟ [[«أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا ...»: آنان که محمّد را می‌شناسند و از امانت و صداقت و حسن اخلاق و حسب و نسب او آگاهند.]]

[70] یا این که خواهند گفت: او دیوانه است؟ (چنین نیست که می‌انگارند) بلکه او حق را برای آنان آورده است (و سخنانش سراسر حقیقت است. ولی عیب کار اینجا است که) بیشتر ایشان از حق بیزار (و دشمن حقیقت) می‌باشند. [[«جِنَّةٌ»: جنون. دیوانگی (نگا: اعراف / 184، مؤمنون / 25). «الْحَقِّ»: حقیقت. مراد قرآن (نگا: مائده / 48 و 84) یا شریعت است (نگا: قصص / 48، عنکبوت / 68).]]

[71] اگر حق و حقیقت از خواستها و هوسهای ایشان پیروی می‌کرد (و جهان هستی بر طبق تمایلاتشان به گردش می‌افتاد) آسمانها و زمین و همه‌ی کسانی که در آنها بسر می‌برند تباه می‌گردیدند (و نظم و نظام کائنات از هم می‌پاشید). ما قرآن را به آنان داده‌ایم که در آن (موجبات) آوازه‌ی ایشان است، ولی آنان از (چیزی که مایه‌ی) عزّت و آبرویشان (است) رویگردانند (و انگار راه بیداری و خوشبختی خود را نمی‌دانند). [[«الْحَقُّ»: خدا (نگا: نور / 25). یعنی اگر خدا برابر خواست مردم به ویژه کفّار رفتار کند، هرج و مرج سراسر جهان را فرا می‌گیرد و ... حقیقت. آنچه صحیح و درست است و مقابل باطل قرار دارد. «ذِکْر»: قرآن. (نگا: آل‌عمران / 58، حجر / 6 و 9). شهرت و افتخار و نام و آوازه (نگا: انبیاء / 10، زخرف / 44). چرا که قرآن به زبان عربها بوده و ملّتها مادام که زبانشان برجا است، ایشان ماندگارند. غیر از این، قرآن عربها را به جهان شناساند و آنان را زنده نگاه داشت و از نوکری به سَروری رساند.]]

[72] آیا (بهانه‌ی فرار ایشان از حق این است که) تو از آنان اجر و مزدی (در برابر دعوت و ادای رسالت) طلب می‌کنی؟ (نه! چنین کاری را نکرده و نمی‌کنی. چرا که) اجر و مزد پروردگارت بهتر است (از چیزی که ایشان دارند) و او بهترین روزی‌رسان است. [[«خَرْجاً»: اجر و مزد. هزینه (نگا: کهف / 94). «خَرَاج»: اجر و مزد. هزینه. «خَیْرُ الرَّازِقِینَ»: بهترینِ روزی‌رسانان. بهترینِ دهندگان (نگا: مائده / 114، حجّ / 58).]]

[73] تو (ای پیغمبر!) آنان را به راه راست فرا می‌خوانی (که دین اسلام و منتهی به سعادت است).

[74] کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از راه (راست) منحرف هستند. [[«نَاکِبُونَ»: منحرفان از مسیر.]]

[75] اگر بدیشان رحم کنیم و بلاها و گرفتاریهای گریبانگیرشان را برطرف سازیم، در طغیان و سرکشی خود مصرّانه و سرگردان دست‌وپا می‌زنند. [[«ضُرٍّ»: (نگا: انعام / 17، یونس / 12 و 107). «یَعْمَهُونَ»: (نگا: بقره / 15، انعام / 110، اعراف / 186).]]

[76] (اگر هم از طریق رحمت و نعمت بیدار نشدند) ما ایشان را به عذاب (مصائب و شدائدی همچون قحط و فقر) گرفتار می‌سازیم، امّا آنان در برابر پروردگارشان نه سر فرود می‌آورند و کرنش می‌برند، و نه تضرّع و زاری می‌کنند. (لذا حوادث دردناک هم ایشان را از مرکب غرور و سرکشی و خودکامگی پائین نمی‌آورد و در برابر جلال حق تسلیم و خاشع نمی‌گرداند). [[«مَا اسْتَکانُوا»: از ماده (کون) یعنی: حال به حال نشدند و دگرگون نگشتند (نگا: المصحف المیسّر). از ماده (کین) یعنی: خواری و کوچکی ننمودند و خشوع و خضوع نکردند (نگا: آل‌عمران / 146).]]

[77] (این وضع، یعنی آزمونهای رحمت و نعمت، و بلا و محنت برای بیداری ادامه می‌یابد، و ایشان هم بر گردنکشی و سرکشی خود می‌افزایند) تا دری از عذاب شدید (روز قیامت) را به رویشان می‌گشائیم و به ناگاه در آن درمانده و ناامید (از نجات) می‌گردند. (بدین ترتیب مراحل آزمون لطف و مهربانی، و گوشمالی و کیفر تربیتی، سپری می‌شود، و سرانجام عذاب ابدی و درماندگی همیشگی سر می‌رسد). [[«بَاباً ذَا عَذَابٍ»: دری از عذاب. مراد مجازات روز قیامت و عذاب دوزخ است (نگا: زخرف / 74 و 75). «مُبْلِسُونَ»: ماتم‌زدگان و متحیّران و ناامیدان از نجات (نگا: روم / 12 و 49).]]

[78] خدا کسی است که برای شما گوش و چشم و عقل را آفریده است (تا صداها را بشنوید و جهان را ببینید و خالق آن را درک کنید، و در نتیجه ایمان بیاورید). امّا کمتر شکر و سپاس (این آفریده‌های خدا) را به جای می‌آورید. [[«الأفْئِدَة»: جمع فُؤاد، دل. در اینجا مراد عقل و خرد است. «قَلِیلاً مَّا»: واژه (قَلیلاً) صفت مصدر محذوف یا مفعول مطلق است، و کلمه (ما) زائد و برای تأکید است.]]

[79] او کسی است که در زمین شما را آفریده‌است و در آن افزون و پراکنده نموده است و (روز قیامت برای سزا و جزا) در پیشگاه او گرد آورده می‌شوید. [[«ذَرَأَ»: آفریده است و افزون و پراکنده نموده است (نگا: انعام / 136، اعراف / 179). «إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»: در پیشگاه او جمع آورده می‌شوید. به پیشگاه او برگردانده می‌شوید (نگا: بقره / 203، آل‌عمران / 12 و 158).]]

[80] او است که زنده می‌گرداند و می‌میراند، و آمد و شد (پیاپی) شب و روز، (و اختلاف رنگ، و کوتاهی و درازی آنها برابر قوانین و طبق فرمان او و) مربوط بدو است. آیا (دلالت اینها را بر قدرت خدا و وجوب ایمان بدو و به روز قیامت) نمی‌فهمید؟ [[«إخْتِلاف»: آمد و شد. دگرگونی زمانی و فعل و انفعالات (نگا: بقره / 164، آل‌عمران / 190).]]

[81] (چنین کاری را نکرده و نمی‌کنند) و بلکه سخنانی همچون سخنان پیشینیان را می‌گویند.

[82] می‌گویند: آیا هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان گشتیم، آیا واقعاً برانگیخته خواهیم شد (و زندگی دوباره پیدا خواهیم کرد؟!). [[«لَمَبْعُوثُونَ»: برانگیخته‌شدگان (نگا: هود / 7، انعام / 29، مؤمنون / 37).]]

[83] این وعده به ما، و در گذشته به نیاکان ما داده شده است. امّا این چیزی جز دروغهای پیشینیان نیست (که آن را دهان به دهان برای یکدیگر روایت، و زمان به زمان برای همدیگر کتابت کرده‌اند). [[«أسَاطِیر»: جمع أُسْطُورَة، اکاذیب. دروغگوئیها (نگا: انعام / 25، فرقان / 5).]]

[84] بگو: زمین و کسانی که در زمین هستند از آن کیستند، اگر دانا و فرزانه‌اید؟! [[«إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»: اگر فهمیده و آگاهید. این جمله متضمّن تحقیر مخاطبان بوده و اشاره به نادانی ایشان دارد.]]

[85] (بر اساس ندای فطرت، و بداهت عقل) خواهند گفت: (همه‌ی کائنات، و از جمله زمین و ساکنان آن) از آن خدایند. بگو: پس چرا نمی‌اندیشید و یادآور نمی‌گردید (که تنها مالک کائنات شایسته‌ی پرستش است و بس؟). [[«اَفَلا تَذَکَّرُونَ»: تذکّر به معنی یادکردن و اندیشیدن و به خاطر آوردن است (نگا: انعام / 152). اصل (تَذَکَّرُونَ) تَتَذَکَّرُونَ است.]]

[86] بگو: چه کسی صاحب آسمانهای هفتگانه و صاحب عرش عظیم است؟ (آیا ملک کائنات و فرمانروائی بر آنها از آن کیست؟). [[«الْعَرْش»: (نگا: اعراف / 54، توبه / 129).]]

[87] خواهند گفت: از آن خدا است. بگو: پس چرا پرهیزگاری پیش نمی‌گیرید (و خویشتن را از فرجام شرک و کفر و عصیان نسبت به یزدان، صاحب و فرمانده جهان به دور نمی‌دارید؟!). [[«أَفَلاتَتَّقُونَ»: پس چرا پرهیزگاری نمی‌کنید؟ پس چرا خود را از موجبات عذاب خدا به دور نمی‌دارید؟]]

[88] بگو: آیا چه کسی فرماندهی بزرگ همه‌چیز را در دست دارد (و ملک فراخ کائنات و حکومت مطلقه بر موجودات، از آن او است؟) و او کسی است که پناه می‌دهد (هر که را بخواهد) و کسی را (نمی‌توان) از (عذاب) او پناه داد، اگر فهمیده و آگاهید؟! [[«مَلَکُوت»: ملک سترگ. فرماندهی بزرگ (نگا: انعام / 75، اعراف / 185، یس / 83). «یُجِیرُ»: پناه می‌دهد. در پناه خود می‌گیرد، و به فریاد می‌رسد. «لا یُجَارُ عَلَیْهِ»: کسی در برابر او پناه داده نمی‌شود، و فریادرسی نمی‌گردد.]]

[89] خواهند گفت: از آن خدا است. بگو: پس چگونه گول (هوا و هوس و وسوسه‌ی شیاطین را) می‌خورید و (از حق کناره‌گیری می‌کنید، انگار) جادو و جنبل می‌شوید؟ [[«أَنَّی»: چگونه؟ «تُسْحَرُونَ»: جادو می‌شوید. افسون می‌گردید. گول زده می‌شوید و از حق برگردانده می‌شوید.]]

[90] (چنین نیست که ایشان می‌انگارند و قرآن را افسانه‌سرائیها و دروغگوئیهای پیشینیان قلمداد می‌نمایند) بلکه برای ایشان حق را آورده‌ایم (که قرآن است و قانون آئینی است که وسیله‌ی سعادت دنیا و آخرت همگان است) و آنان قطعاً دروغگویند (در این که قرآن را اساطیر و اکاذیب گذشتگان می‌گویند). [[«الْحَقِّ»: مراد قرآن است که آئین‌نامه راستین اسلام است (نگا: بقره / 119، نساء / 170، یونس / 108). توحید و کتابهای آسمانی و شرائع الهی.]]

[91] خداوند نه فرزندی برای خود برگرفته است و نه خدائی با او (انباز) بوده است، چرا که اگر خدائی با او می‌بود، هر خدائی به آفریدگان خود می‌پرداخت (و در نتیجه هر بخشی از جهان با نظام خاصّی اداره می‌گردید، و این با وحدت نظامی که بر سراسر هستی حاکم است، سازگار نمی‌بود) و هر یک از خدایان (برای توسعه‌ی قلمرو حکومت خود) بر دیگری برتری و چیرگی می‌جست (و نظام عالم از هم گسیخته می‌شد و جهان هستی به تباهی می‌کشید). خدا والاتر و بالاتر از آن چیزها (و یاوه‌سرائیهائی) است که ایشان (خدای را بدانها وصف و درباره‌ی او) می‌گویند. [[«لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ»: هر خدائی به اداره امور آفریدگان خاصّ خود می‌پرداخت و به دیگران محبّت و مرحمتی نمی‌کرد، و از آمیزش مخلوقات خویش با سایر آفریده‌ها جلوگیری می‌نمود، و نمی‌گذاشت خدایان دیگر برآفریدگانش چیره شوند و در کارهایشان دخالت ورزند. «لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ»: برخی بر برخی دیگر می‌خواست چیره شود. یکی بر دیگری برتری می‌جست، تا بر رقعه ملک خود بیفزاید و سایرین را مغلوب خویشتن نماید.]]

[92] خدا از پنهان و آشکار (همه‌ی آفریدگان) آگاه است (و سرتاسر هستی در قبضه‌ی قدرت او است و نیازی برای اداره‌ی جهان به فرزند و شریک و کمک این و آن ندارد، و) لذا او پاک و دور از آن چیزهائی است که ایشان شریک (خداوند جهان) می‌گردانند. [[«تَعَالَی»: بالاتر و برتر است. بسی دورتر و والاتر است (نگا: انعام / 100، اعراف / 190).]]

[93] بگو: پروردگارا! اگر چیزی (را از عذاب) که بدان وعده داده می‌شوند، (در دنیا بر سر آنان بیاوری، در حالی که من در میانشان باشم و) به من بنمائی. [[«إِمَّا»: مرکب است از (إِنْ) شرطیّه و (ما) زائده که برای تأکید ذکر می‌شود. «تُرِیَنِّی»: به من بنمائی. به من نشان دهی. مراد این است که اگر عذاب و بلا را دامنگیرشان کردی، در حالی که من در قید حیات و در میانشان باشم.]]

[94] پروردگارا! مرا از زمره‌ی کافران مگردان (و همراه ایشان معذّب منما). [[«لا تَجْعَلْنِی ...»: مراد این است که اگر کافران طاغی و ستمگران یاغی را به عذاب گرفتار فرمودی، مرا همراه ایشان گرفتار عذاب مفرما. یعنی گاهی فتنه و بلا بیگناه و گناهکار، یا تر و خشک را شامل می‌شود، پروردگارا در چنین مواقعی مرا از عذاب به دور دار (نگا: انفال / 25).]]

[95] ما قطعاً می‌توانیم آنچه را که بدیشان وعده می‌دهیم به تو بنمایانیم، (و تو را محفوظ و بر آنان پیروز گردانیم. لذا به یاری ما و پیروزی خود مطمئن باش). [[«مَا»: مراد عذاب است.]]

[96] (به کار دعوت خویش ادامه بده و خصال) بد (ایشان) را با (خصال) نیک (خود) و (سخنان) نامطلوب (آنان) را با بهترین (منطق) پاسخ بگو. ما کاملاً از چیزهائی که (درباره‌ی تو و دعوت تو) می‌گویند، آگاهیم. [[«إِدْفَعْ»: بازگردان. پاسخ بده. «بِالَّتِی»: به خصلتی که. به حسنه‌ای که.]]

[97] (در عین حال خود را به خدا بسپار) و بگو: پروردگارا! خویشتن را از وسوسه‌های اهریمنان (و تحریکات ایشان به انجام گناهان) در پناه تو می‌دارم. [[«هَمَزَاتٍ»: جمع هَمْزَة، تحریکات. مراد وسوسه‌ها است.]]

[98] و خویشتن را در پناه تو می‌دارم از این که با من (در اعمال و اقوال و سایر احوال) گرد آیند (و مرا از تو غافل نمایند). [[«أَن یَحْضُرُونِ»: این که در جلسات رتق و فتق امور، و به هنگام انجام اعمال و بیان اقوال، نزد من حضور یابند و شرکت داشته باشند.]]

[99] (کافران به راه غلط خود ادامه می‌دهند) و زمانی که مرگ یکی از آنان فرا می‌رسد، می‌گوید: پروردگارا! مرا (به دنیا) باز گردانید. [[«حَتَّی»: حرف ابتدائیّه است. برخی آن را غائیه می‌دانند. «إِرْجِعُونِی»: مرا به دنیا برگردانید. علّت استعمال فعل جمع به جای فعل مفرد، یعنی (إِرْجِعُونِی) به جای (إِرْجِعْنِی)، محض تعظیم مخاطب است. حسّان بن ثابت می‌گوید: اَلا فَارْحَمُونِی یا إِلهَ محمّد فَأِنْ لَمْ أَکُنْ أَهْلاً فَأَنْتَ لَهُ أَهْلُ. برخی هم می‌گویند: (رَبّ) یاری طلبیدن از خدا، و (إِرْجِعُونی) خطاب به فرشتگان است. یا این که از شدّت خوف بارها (إِرْجِعْنِی) را تکرار کرده و پروردگار با جمع ضمیر، به تکرار این قول اشاره فرموده است. البتّه به درخواست ایشان وقعی نهاده نمی‌شود (نگا: انعام / 27 و 28، زمر / 58 و 59، منافقون / 10 و 11).]]

[100] تا این که کار شایسته‌ای بکنم و فرصتهائی را که از دست داده‌ام جبران نمایم. نه! (هرگز راه بازگشتی وجود ندارد). این سخنی است که او بر زبان می‌راند (و اگر به فرض به زندگی دنیا برگردد، باز به همان برنامه و روش خود ادامه می‌دهد). در پیش روی ایشان جهان برزخ است تا روزی که برانگیخته می‌شوند (و دوباره زنده می‌گردند و برای سعادت سرمدی یا شقاوت ابدی به صحرای محشر گسیل می‌شوند). [[«لَعَلِّی»: تا این که من. شاید که من. «فِیمَا تَرَکْتُ»: در برابر فرصتهائی که از دست داده‌ام. در برابر اموال و اشیائی که آنها را ترک گفته‌ام و از آنها جدا گشته‌ام. به عوض ایمان و اعمال نیکوئی که نداشته‌ام. «کَلِمَةٌ»: کلام و سخن (نگا: کهف / 5). «مِن وَرَآئِهِمْ»: در پیش روی ایشان. در جلو آنان (نگا: ابراهیم / 16). «بَرْزَخ‌ٌ»: حائل و مانعی که ایشان را از رجوع به دنیا باز می‌دارد. عالم برزخ. مراد از برزخ، مرگ و یا این که جهان میان مرگ و رستاخیز است که بدان عالم قبر و عالم ارواح نیز گفته می‌شود.]]

[101] هنگامی که (برای بار دوم) در صور دمیده شود، هیچ گونه خویشاوندی و نسبتی در میان آنان نمی‌ماند (چرا که هرکسی در اندیشه‌ی نجات خویشتن است) و در آن روز از همدیگر نمی‌پرسند (زیرا در جهان دیگر انتساب به فلان شخص یا طایفه و قبیله کارگشا نیست و در آن دم همه از یکدیگر رمان و گریزانند). [[«الصُّور»: بوق. مراد صور دوم است که نشانه رستاخیز مردگان است (نگا: انعام / 73). «فَلآ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ»: هیچ گونه روابط فامیلی و خویشاوندی بر جای نمی‌ماند. بدین معنی که در قیامت انسان است و اعمالش و هیچ کس از دیگری دفاع نمی‌کند و نسبتها و خویشاوندیها از کار می‌افتد (نگا: عبس / 34 - 37). «لایَتَسَآءَلُونَ»: از همدیگر نمی‌پرسند. این عدم پرسش از یکدیگر در آغاز هنگامه رستاخیز است (نگا: قصص / 66، معارج / 10) والاّ بعد از آن پرسش و مجادله در می‌گیرد (نگا: صافّات / 27، طور / 25، مدّثّر / 40).]]

[102] کسانی که سنجیده‌های (اعمال و اقوال دنیوی) ایشان، سنگین و ارزشمند شود (و در ترازوی خدا وزن و ارجی داشته باشد)، اینان قطعاً رستگارند. [[«ثَقُلَتْ»: سنگین شود. مراد رجحان کفّه حسنات بر سیّئات، و ارزشمندی اعمال و اقوال انسان است در پیشگاه خدا. «مَوَازِین»: جمع مَوزون، برکشیده‌ها و سنجیده‌ها. مراد کردار و گفتار و پندار دنیوی انسان است. یا جمع میزان، به معنی ترازوی اعمال است (نگا: اعراف / 8، انبیاء / 47).]]

[103] و کسانی که سنجیده‌های (اعمال و اقوال دنیوی) ایشان، سبک و بی‌ارزش باشد، اینان (عمر خود را باخته و) خویشتن را زیانمند نموده‌اند و در دوزخ جاودانه خواهند ماند. [[«خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ...»: (نگا: اعراف / 9).]]

[104] شعله‌های آتش دوزخ صورتهای ایشان را فرا می‌گیرد، و آنان در میان آن، چهره در هم کشیده (و پریشان و نالان) بسر می‌برند. [[«تَلْفَحُ»: شعله می‌زند. مراد سوزاندن و بریان کردن است. «کالِحُونَ»: ترشرویان و چهره در هم کشیدگانی که لبهایشان از درد و رنج جمع و باز بماند.]]

[105] (خداوند خطاب بدیشان می‌گ��ید:) مگر آیات من بر شما خوانده نمی‌شد و شما آنها را دروغ می‌نامیدید؟! [[«أَلَمْ تَکُنْ ...»: مراد این است که آیات من برای شما خوانده می‌شد و شما بدانها ایمان نمی‌آوردید و بلکه یاوه و دروغ می‌نامیدید.]]

[106] در پاسخ می‌گویند: پروردگارا! بدبختی ما (که ناشی از انجام معاصی بود) بر ما چیره گشته بود، و ما مردمان گمراهی بودیم. [[«شِقْوَتُنَا»: بدبختی ما (نگا: هود / 105).]]

[107] پروردگارا! ما را از آتش دوزخ بیرون بیاور، و اگر (بعد از این، به کفر و عصیان و انجام گناهان) برگشتیم، ما ستمگر خواهیم بود (و مستحقّ هرگونه عذابی). [[«عُدْنَا»: برگشتیم. دعوت کردیم.]]

[108] (خداوند بدیشان) می‌گوید: بتمرکید در آن! و با من سخن مگوئید. [[«إِخْسَؤُوا»: بتمرکید! چخ! ساکت! این واژه برای راندن و دور کردن سگ به کار می‌رود و نسبت به انسان، برای ساکت کردن زبونانه است (نگا: بقره / 65).]]

[109] (مگر فراموش کرده‌اید، در دنیا) گروهی از بندگان من می‌گفتند: پروردگارا! ایمان آورده‌ایم، پس ما را ببخش و به ما رحم فرما، و تو بهترین رحم‌کنندگان هستی. [[«فَرِیقٌ»: دسته. گروه.]]

[110] شما ایشان را به باد تمسخر می‌گرفتید، تا آنجا که سرگرم شدن به تمسخر ایشان، ذکر و عبادت مرا از یادتان برده بود، و کارتان همیشه خندیدن بدانان بود و بس. [[«سِخْرِیّاً»: مصدر است و به معنی اسم مفعول، و افزودن یاء نسبت برای مبالغه است، یعنی کسانی که بسیار مورد تمسخر قرار می‌گیرند (نگا: مطفّفین / 29 - 32). «ذِکْری»: یاد من (نگا: مائده / 91، کهف / 101، طه / 42). «أَنسَوْکُمْ ذِکْرِی»: مؤمنان، یاد مرا از ذهن شما بدر کرده‌اند و ایمان و پرستش مرا از یادتان برده‌اند. نسبت به مؤمنان، بدان خاطر است که ایشان هرچند چنین نکرده‌اند، ولی سبب وجود نسیان و فراموشی هستند (نگا: ابراهیم / 36).]]

[111] من امروز به خاطر صبری که کرده‌اند و پایمردی و استقامتی که (در برابر آن همه استهزاء) نشان داده‌اند، پاداششان داده‌ام (و در بهشت جایگزینشان کرده‌ام) و آنان به مقصود رسیدگان و رستگارانند. [[«بِمَا»: واژه (ما) مصدریّه است. «أَنَّهُمْ هُمُ الْفَآئِزُونَ»: این جمله مفعول به دوم (جَزَیْتُهُمْ) و یا این که در موضع جرّ به لام تعلیل‌مقدّری است. یعنی: لَفَوْزُهُمْ بِالتَّوْحِیدِ الْمُؤَدِّی إلَی کُلِّ سَعَادَةٍ.]]

[112] (خداوند بدیشان) می‌گوید: چند سال در روی زمین زیسته و ماندگار بوده‌اید؟! [[«کَمْ»: چقدر؟ مفعول‌فیه (لَبِثْتُمْ) است. «لَبِثْتُمْ»: توقّف کرده‌اید و ماندگار شده‌اید. «عَدَداً»: تمییز (کَمْ) است.]]

[113] می‌گویند: روزی یا بخشی از روزی! (ما که سخت گرفتار عذابیم، پاسخ درستی نمی‌توانیم بدهیم) پس از کسانی بپرس که قادر به شمارش هستند. [[«لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ...»: این پاسخ یا پاسخهای دیگری توسّط گروههای مختلف دوزخیان (نگا: بقره / 259، یونس / 45، طه / 103، نازعات / 46) در مقام مقایسه عمر ناچیز این جهان با عمر طولانی و ابدی آن جهان است. «الْعَادِینَ»: شمارندگان. حسابگران و حسابرسان.]]

[114] (خداوند بدیشان) می‌گوید: جز مدّت کمی (در زمین) ماندگار نبوده‌اید، اگر شما کمترین آگاهی و دانشی می‌داشتید (در دنیا متوجّه این می‌شدید). [[«... لَوْ أنَّکُمْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»: اگر اندک دانش و معرفتی می‌داشتید، در پرتو آن متوجّه عمر محدود و ناچیز خود در برابر عمر نامحدود و سرمدی آخرت می‌شدید. بعضی حرف (لَوْ) را به معنی (لَیْتَ) دانسته‌اند که در این صورت معنی چنین می‌شود: ای کاش! شما این مطلب را در دنیا می‌دانستید.]]

[115] آیا گمان برده‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و (حکمت و فلسفه‌ای در آفرینش شما نیست، این است که به فساد پرداخته‌اید؟ و چنین انگاشته‌اید که) به سوی ما (برای حساب و کتاب) برگردانده نمی‌شوید. [[«عَبَثاً»: بیهوده. باطل. بی‌فلسفه و حکمت. مراد این است که خداوند مردمان را در اصل برای سزا و جزای آخرت آفریده است (نگا: یونس / 4).]]

[116] خداوندی که فرمانروای راستین است و هیچ معبودی جز او نیست و صاحب عرش عظیم است (برتر از آن است که جهان هستی را بیهوده و بی‌هدف آفریده باشد). [[«الْمَلِکُ الْحَقُّ»: شاهنشاه حقیقی و فرمانروای راستین. «الْکَرِیم»: عظیم (نگا: مؤمنون / 86). چیزی که از آن خیرات فرود آید. آنچه خداوند بزرگوارش فرموده باشد.]]

[117] هرکس که با خدا، معبود دیگری را به فریاد خواند - و مسلّماً هیچ دلیلی بر حقّانیّت آن نخواهد داشت - حساب او با خدا است. قطعاً کافران رستگار نمی‌گردند، (و بلکه مؤمنان رستگار می‌شوند). [[«یَدْعُ»: فرا خواند. پرستش نماید.]]

[118] بگو: پروردگارا! (گناهانم را) ببخشای و (به من) مرحمت فرمای، چرا که تو بهترین مهربانانی.

Previous

Next

Powered by Al Quran Cloud